ملیحه ترکانی


 

پاسخی به یک صدای آشنا

 

خواهر عزیز و محترمی به اسم «نسرین مفید» با نوشته  خود در سایت پندار مرا دلگرمی دادند که شاید میتوانیم بعد ازین صدای رساتر و منطقی تری را  بخاطر زن افغانستان بلند کنیم. این خواهر محترم با قلمی پوینده و با کلمات منطقی روی بعضی مسایل انگشت گذاشته اند که این جانب از ایشان سپاسگذارم.

اولتر ازهمه باید بگوییم ؛ هیچ کسی نمیتواند ادعا کند که همه چیز است. ما همه نو آموزان معرکۀ آزادی زن افغانستان هستیم که در تمام دنیا بدبخترین، بیکس ترین و مظلوم ترین همه بحساب می آید. نود و نه عشار نه فیصد زنان ما هم اکنون از ابتدایی ترین حقوق انسانی خود محروم اند ؛ با سگ، قاطر و دیگر حیوانات معاوضه میشوند، مورد لت وکوب مردان قرار گرفته، چون حیوانات در بدل پول بفروش میرسند و از فشارهای روز افزون به خود سوزی دست میزنند.

اینها محصول یک تفکر متحجر و دور از حقوق انسانی است که در طول تاریخ بر زن ستمدیدۀ افغانستان روا داشته شده و  اکنون هم مدعیان دیموکراسی وحقوق بشربه آن دامن میزنند.

 بیایید یکبار با خود مان محاسبه کنیم ، ازشروع قرن بیستم که نهضت نسوان افغانستان شروع شد، این نهضت تا کدام اندازه از رشد طبیعی اش باز مانده وعلل رکود در سیر جنبش نسوان چه بوده است؟

از دورۀ سیزده شورای شاهی و داخل شدن نماینده گانی چون اناهیتا راتب زاد، خانم معصومه عصمتی، خانم احراری،  خانم نورزایی و عدۀ دیگر که بدون تردید روند رو به رشد نهضت نسوان را نوید میداد نیم قرن میگذرد؛ ولی چه شد؟! چرا و چگونه این همه واقع شد؟ مگر زن افغانستانی شعور آنرا ندارد که بگوید ما داریم با سکوت مرگبار خود نیمی از نسل های آینده را به کام اژدهای هفت سر پرتاب میکنیم؟ زمانیکه یک مجاهد بی سرو پا به عفت یک دختر سیزده ساله تجاور میکند و یا شوهر روشنفکری با مشت ولگد پیکر معصوم یک زن دانشمند و یک شاعرۀ نامدار را به دیار عدم میفرستد و یا نامردی با چاقو سینه اشرا میشگافد؛ باید دست زیر الاشه بگذاریم و در گوشه وبیشه خود بخوریم و بخوابیم. میدانم که شما به حیث یک زن روشنفکر قبول ندارید که اینهمه ظلم وستم زن را خرد و خمیر کند.

نوشتۀ شما کاشکی عنوانی غیر از « پرواز پرستو ها در آسمان آبی» میداشت زیرا این نوشته خواسته و یا ناخواسته شکر رنجی های را میان عدۀ از طرفداران چپ و راست خانم نیلاب سلام بر انگیخته و میتواند باز هم با گلماتی که شما آگاهانه و یا نا آگاهانه نوشته اید حساسیت طرفین را بر انگیزد. من باری نوشتۀ این خانم را زیر عنوان « زن امروز»  و یا زن مدرن نقد کرده بودم و ضرورتی هم نمیبینم زیادتر از آن چیزی بگوییم. انتقاد به نظر من خوب است. من در نوشته های  خانم نیلاب نه تنها، بلکه در نوشته های اکثر زنان هم دیار ام نکات فوق العا ده جالب و آموزندۀ یافته ام و این را به خودم افتخار میدانم و این را هم میگویم که هیچکس از اشتباه خالی نیست.   باید قبول کنیم که نوشته های خانم سلام هم  نوشته های  یکدست و یک سو نیست. اولتر از همه نوشته های ایشان گاهی با ادبیات خیلی بالا و با منطقی گیرا بیرون میشود اما در بعضی نوشته های دیگر از آن ادبیات بالا و گیرایی خاص اثری دیده نمیشود. جملات و پرگراف ها کلیشه ای و دور از موضوع به نظر می آید. میخواستم شما را به خواندن نوشته زن امروز شان دعوت کنم. ولی حالا امکان آن از خاطری میسر نیست که سایت پندار و یگانه سایتی که آنرا نشر کرده بود دوباره آنرا از صفحات خود حذف کرده است. درین نوشته ایشان زن را مثل یک عروسکی تصور کرده اند که در گوشۀ خانه منحیث دیکور استفاده میشود. تعریفی که درین نوشته از زن امروز میدهند مجهول مینماید. در نوشتۀ دیگر خود به نام « بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم» با غروز زیادی خود را فراموش میکنند و با مشت های که از قرن های دور گره شده به دهان همه میکوبند که گویا همه بد خواه شان بوده وایشان به انتقاد و رهنمایی کسی احتیاجی ندارند. ایشان سخن را به درازا میکشند و باری همه را مست میخوانند( گر امر شود که مست گیرند  در شهر هر آنکه هست گیرند) و میگویند کسی نباید به جنایتکاران تاریخ ما بگوید پشت چشم شان ابروست« از نظر حقوقی، بستن اتهام به کسی یا کسانی که محکمه جرم شان را تثبیت نکرده باشد، خود گناه و نقض حقوق بشر است. بعدآ باید  دید که کی جنایتکار است». زیرا در آوردن روس ها، جهادی ها، طالبان و امریکایی ها بیست پنج ملیون مست وحدت نظر داشتند و مثال های از نازیست ها میآورند و از محاکمی(!!!) یاد میاورند که  سرنوشت جنایتکاران قاتلین مردم و خرابی های وطن ما را باید  تعین کند؛ که اگر چنین باشد لاجرم باید ما از همه گذشته های ننگین آنان صرف نظر کنیم و آنان هرچه میکنند اجازه دارند و در آیندۀ ما هم دست باز داشته باشند. این بخاطری که در طی سی سال گذشته نه محاکم داخلی و نه هم بین الملی توانست علیه انان اقامۀ دادخواست کند. ببینید این خواهر ما در همین مقاله بعد از  نقل و قول  تمام نخبگان ادب، سیاست و فلسفه برای کسانی که مهر وتاپه در کیسه دارند و بهر اندیشۀ تاپۀ دلخواه میزنند نیشخند نثار میکنند ولی یکباره در تناقض به همه گفته های خود مینویسند«...این حق مسلم هر انسان است که دگر بیاندیشد. این حق مسلم هر انسان است که متضاد بیاندیشد و چه خوب است که چنان است...». اگر چنین است چرا خانم نیلاب به کام دیگراندیشانی که به گفته اش نظرات محترمه را قبول ندارند قطره قطره زهرمیریزند. آنچه را ایشان اندیشه میگویند و آنچه را دیگران جنایت، از هم تفاوت کلی دارد که در هیچ ترازوی عدالت نمیشود پیمایش کرد.

مگر بنا برآن  نازییسم به رهبری آدلف هیتلر و صیهونیزم به سرتمداری امریکا اندیشه نیست؟  چه کسی میتواند انکار کند که  نازیسم اندیشۀ سر خورده گان جرمن بود که بعد از جنگ جهانی اول بارسنگین استثمار و غرامات جنگی را باید حمل میکردند چه کسی میتواند ادعا کند که هزاران ایدولوگ خرده بورژوازی غرب از المان، اتریش و ایطالیا در راستایی همین اندیشه قربانی  و برای پیروزی   بیگناه به خاک وخون کشیده نشدند و مدنیتی به خاک یکسان نشد. اگر شما آنرا حق مسلم نازیست ها که هنوز هم با نگاه های خشمگین شما را در اروپا تعقیب میکنند  میدانید، پس در همین جاست که محکمۀ بین الملی نورنبرگ به خاطر محاکمات هتلریان از انصاف بدور و تحقیقات کمیسیون حقوق بشرملل متحد برای کشتار یک نیم ملیون هموطن ما طی سی سال عبث است واین محکمۀ پیشنهادی نیلاب جان برای بر قراری عدالت و انصاف  باید از کرۀ مریخ یکباره نزول کند.  تازیانۀ نقد خانم نیلاب زمانی شانه های پیرو جوان را زخم میزند که میگویند«... آنانی که زندگی خود شان سراپا دروغ است این حق را از کجا  میگیرند که دیگران را  یا محکمه نمایند و یا تبرئه ؟»  خواهر گرامی ام باید بدانند  سراپای دروغ زندگی را در عمرم نشنیده بودم و این اصطلاح   شانرا به کسی نمیتوانیم برچسپ بزنیم. بحیث خواهر و خیرخواه  به ایشان توصیه میکنم که به هیچ انسانی چنین نگوید؛ زیرا انسان ها را از نظر روانی تا حال کسی سرتا پا نتوانسته بررسی کند و کسی را نمیشود سراپا دروغ ثابت کرد. اگر نازیسم پیروز میشد امروز دیگری آدرسی نه ازدیموکراسی و نه هم از تاپه های فرضی بود که به نام های سکولار،لیبرال، پلرال و ... به پیشانی  اندیشه های دگر اندیشان میخورد . آنچه ما از دیگران درک میکنیم از آنچه او است تفاوت دارد. حلاج را به جرم چه کاری به دار آویختند. شیخ اشراق را چرا زهر خوراندند. شمس تبریز را به کدام جرم کافر گفتند؟ آنکه  میگویم دروغ است شاید در پندارماست از تفکر سنتی  و یا به قولی دیگر عقاید ما  شاید درستترین ها را از بن و ریشه غلط تلقی نماید.  قرار گفته شان هیچکسی نمیتواند  ما را محاکمه کند غیر از کلاهی که پیش روی خود قرار میدهیم یعنی به وجدان خود رجوع میکنیم.

در بعضی از نوشته های دیگر شان هم جملات گاهی آنقدر پیچیده و غامض میشوند که خوانده با وصف ده بار تکرار هدف را درک کرده نمیتواند. اگر بد شان نمی آید میخواهم این چند جمله را در کوتیشن از ایشان کاپی کنم تا نگویند من درست نمیگوییم و خدای ناخواسته ایشانرا محاکمه میکنم.« عاطفی بودن در زندگی میتواند، ارمغان آور نسیم های سبز بهاری و توفان های سرد زمستانی گردد»«زن حقیقی ــ و بنا برآن زن غیر حقیقی هم باید باشد» تاکید از من  است« بر آمد او در اجتماع با خودآگاهی صورت میگیرد» از زن امروزی «غذای روح راهش را در دل شب باز کرد» و « عرق سایی» از محفل شاعر ارجمند جناب اسدالله حبیب «این آواره گان، برهنه گان، گرسنه گان، پا مال گشته گان، از در برون شده گان، فحش و ناسزا شونده گان، " کم ترینان "، هر دم شهیدان، در منجلاب غم دست و پا زده گان، این دختر کان و پسر کان در آوا ن جوانی پیر گشته گان که درخت کوته قامت شان هرگز دوباره بوی تازه ای رویش و پویش را احساس نخواهد کرد، اشک را در مخزن خشک میکنند»«در لا به لای موجی از امواج می ناب » از نبشتۀ بمناسبت مرگ رازق فانی و امثال چنین جملاتی در مقایسه به بعضی دیگر از نوشته های شان چنین مینماید که خانم نیلاب بر خلاف آنچه خود را کلیت ادبیات و هنر میدانند، هنوز هم خیلی جوان و بنا برآن کم تجربه اند.

 البته همه ما از اشتباه مبراء نیستیم اما زمانیکه مورد انتقاد قرار میگیریم نباید چنین وانمود شود که عدۀ میخواهد خدای ناخواسته، همدیگر را با کارد و پنجه بخورند. نه هرگز چنین مسلۀ در میان نیست. در دیار غرب آزادی بیان تضمین شده است.

 باید اعتراف کنم که من هدفی خاصی غیر از متوجه ساختن خانم نیلاب به چند نکتۀ مجهول نداشتم ونمیخواستم اورا دست کم بگیرم و یا به اصطلاح شما او را با کارد و پنجه بخورم بلکه، آنچه من درک کرده بودم  را با او در میان بگذارم. این باعث شد که خواهر محترمی مرا به  با خواهران دیگری که هزاران کیلو متر از من فاصله دارند و من تا حالا آنان را ندیده و غیر از نوشته ها و نظریات یکی از آنان چیزی را به تعریف نه نشسته ام خواهر خوانده و دوست معرفی کردند. حتی برای من نوشتند که چرا بعد از نشر دو مقالۀاز نادیا جان و خانم بهاء در سایت آریایی به تجلیل خانم بهاء و مهر انگیز کار پرداخته ام. این خواهر ما البته باید چنین نمیکردند اما این کار شان نشان داد که ما باید با دست شستن از گفتمان سالم به دنبال جبهه، پره و محفل ها برویم و از درک همدیگر چشم بپوشیم.

شاید چون بانو ثریا  بهاء کمتر زنی بتواند از درد زن بودن بنویسد، تحقیق کند و جرأت گفتن را داشته باشد. .

ما با زبانی به همدیگر نیاز داریم که گویای حقایق همراه با شفافیت اندیشۀ ما باشد؛ باید از کدره و کنایه گفتن بپرهیزیم. اگر بگوییم نیلاب سلام در آسمان های خردورزی و اندیشه سیر میکند و خانم بهاء و یا نادیه فضل لاطایلات میبافد مشکل ما پیچیده تر میشود. خواهش میکنم بیایید قبول کنید که خانم سلام هم از نارسایی خالی نیست. امیدوارم مرا ببخشید اگر من میگویم پشت چشم شما ابروست. و اگر من برای مهر انگیز کار که سال های را به خاطر رهایی زن از ستم مرد سالاری به زندان های آخندی ایران گذشتانده چیزی  میگویم زبانم را نبرید.

در روزگاری که ما زنان افغان غیر از مشکل زن بودن  بار هزاران مشکل دیگر را باخود حمل میکنیم درست نخواهد بود که با بهانه گیری های بیمورد و دور از انصاف همدیگر را تخریب کنیم. اگر تو بگویی منم، من بگوییم منم. نه تویی نه منم.

باعرض حرمت

ملیحه ترکانی

اول نوامبر2007

 

 malihatorkany@yahoo.com

www.afghanmaug.net

 


بالا
 
بازگشت