نویسنده : مهرالدین مشید

 

اندیشۀ جهانی دردرازراۀ رسیدن به" الگوی تغییر" برای دگرگونیهای جهانی

 

قسمت چارم

 

اندیشۀ نودرافق های  درون فرهنگی وبیرون فرهنگی تارسیدن به اندیشۀ جهانی

آیادرشرایطی که جهان باتغییرات شگفت آوری روبرواست واین تغییرات درسایۀ تسلط آهنین توسعۀ فناوریها درحوزه های تخنیک ، صنعت و ارتباطات به صورت عجیبی جهان رادرمینورددوفرهنگ ، هویت وارتباطات رادرسراسردنیابه چالش کشانده است .  ازسویی هم چنین روند ناگزیری یک اندیشۀ جهانی راحتمی گردانیده است تادرآینده هابتواند جانشین نظام جهانی شود؛ نظامیکه نظم نوین جهانی راهدایت نماید وجهانی شدن رادرحوزه های گوناگون اقتصاد، سیاست ، ارتباطات ،  فرهنگ ، هویت و... رهنمون گردد وقافله ترقی امروزبشررابه منزل رهایی بخشی برساند.

اندیشه ییراکه بتواند به صورت سراسری ابتکارچرخش های همگانی رادرجهان بدست بگیرد ، همه راجهت بدهد، به شکل واقعی بتواندزمینه سازآشتی فرهنگ ها، ملتهاو هویتها شود وبسترمناسبی برای جمع ارتباطات انسانی رادرفضای بدون هرگونه تشنج همواربگرداند. کثرت گرایی هارادرحوزه های گوناگون فکری چون  فرهنگها و ایده ئولوژیها درچوکات بینش های دینی وفلسفی به صورت مهارشده یی درجوامع گوناگون پیاده نماید وتحمل فرهنگی رابه شکل قابل ملاحظه یی درجهان بلندببرد.

اندیشه یی که بتواندچنین کوره راۀ دشوارراطی نماید، ظرف گداختۀ فرهنگها وهویت هارادردر آب زلال همسوی ، همفکری وتفاهم شتسشوبدهد، جنگاوارن هفتادودوملت رابه دوریک محورفکری بکشاند وبه قول حافظ ماکه میگوید :

جنگ هفتادودوملت همه راغذربنه           چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

همه رامعذورشمارد وفتوای نهایی رابرمعذوریت جنگجویان هفتادودوملت صادرنماید. این امرتهوربزرگی می طلبد وعزم پیامبرانه وهمت بلندپروازانه یی درکارداردتاجهانی رابه عظمت اندیشه یی بلرزاند وازسویی هم هرگزآب ازآبی تکان نخورد. آشکاراست که مردی فراترازعیسی دمی باید واردمعرکه شود تا به قول معروف یابه زورعلی ویابه مهرعلی سررشته داررسالت بزرگی شود.

ازسویی دیگرچگونه میتوان مطمین بودکه چنین اندیشه یی خود جانشین اندیشه یی به نام جهانی شدن  نشودودراختیارزورمندان وثروتمندان عالم قرارنگیردوبابوق وکرنا همرابازوروسرنیزه برای عملی شدن آن نکوشند. بازهم عالمی راببادبدهند وجنگ اید ه ئولوژی هاراواردمرحلۀ تازه یی نمایند؛ زیراازمطالعۀ سیراندیشه هاوافکاردرطول تاریخ برمی آیدکه هراندیشه یی درقالب یک دین یایک فلسفه درآوان پیدایش خود به نحوی دعوای جهانی شدن داشته است ودرفش یکه تازیهارادرعالم به اهتزازدرآورده است . این روحیه دربسیاری موارد خصوصیتهای واقعی هردین یافلسفه ییرا زیرسوال برده است که باتمام قوت ظرفیت های سرشاری برای تحکیم عدالت وتامین مساوات درجامعۀ بشری داشته است . گرچه بسیاری ازادیان وفلسفه ها رمزموفقیت خویش رادرمیزان بلندی ازپذیرش خودبخودی وبدون مقاومت نشان داده اند ؛ ولی این روند مقطعی بوده ودربرهه های دیگرقربانی سلطه جوییها وسیطره جوییهای زوزمندان وثروتمندان گردیده است .

پس چه اندیشه یی میتواند درفضای مصالحه وسازش باتمام نیرو ازسویی در همسویی بازورمندان وثروتمندان گیتی وازسویی هم باشکستاندن صلح آمیز مقاومت فرهنگها راه رابرای جهانی شدن فرهنگها، هویت هاوارتباطات همواربگرداندکه منافع مستمندان رانیزدرپی داشته باشد. درحالیکه هراندیشه یی درطول تاریخ باوجودشکستهاوحتاکمی هاوکاستیها ادعای جهانی شدن نموده است ودرهرمرحله یی اززمان به این وجهۀ خویش تاکیدکرده است. چنانیکه مادیدیم کمونیزم  طی چندین دهه  ادعای جهانی شدن نمود وباهمه نیرودراین راه تلاش کرد، انسانهای زیادی راقربانی خودنمود، کشورها وملتهایی زیادی رابه خون آبیاری نمودوبالاخره قربانی اهداف آزمندانه خودگردید ویه موزه های تاریخ رهسپارشدوامروزسرمایه داری بعدازشکست کمونیزم درفش جهانی شدن رابه اهتزازدرآورده است وداردهمه چیزرادرپای ارزشهای جهان به اصطلاح یعنی  آزاد سرمایه داری فروریزد. باتمام امکاناتی که دراختیاردارد، حتابااستفاده اززور برای تحقق دموکراسی وتامین آزادیهای بشری بابهره گیری ازحقوق بشربه پیش میتازد. باشعار نظم نوین جهانی ، جهانی شدن اقتصادوسیاسیت رادرزیرچماق دموکراسی غربی برملتهاتحمیل مینماید. این زورگوییهابحران اقتصادی درکشورهای سرمایه داری رابه مرحلۀ خطرناکی رسانیده است که بهشت نارسیدۀ دموکراسی غرب انسان راباردیگربه سوی برتری بربریت مارکسیزم وااقتصادپلان مرکزی آن فرامیخواند. باتوجه به این همه رویاروییهاچگونه میتوان به اندیشه یی دل بست که جانشین اندیشۀ جهانی شود ورویای دیرین انسان رابرای جهان بدون طبقات وفارغ ازتفاوتهای مادی ومعنوی برآورده بگرداند.

بشرازدیرزمانی بدین سودرلبۀ افراط وتفریط دنیاگرایی وآخرت گرایی یابه تعبیری مادی گرایی ومعنوی گرایی پیچ وتاب میخورد وگرایش های آدمی به سوی چپ وراست تانفی دین وارزشهای معنوی درجامعه ناشی ازهمین زیاده رویهابوده است . درهرزمان پیامبران ، فلاسفه  ، مجتهدین ومصلحین وناجیان بزرگ اجتماعی درهرگوشه وکنارجهان قدبرافراشته اند تابشریت راازپرتگاۀ سقوط به سوی اعتدال ومیانه روی به پیش بکشندودراین راستابه موفقیت های بزرگی نایل آمده اند؛ ولی پیروان آنهابنابرعوامل گوناگون اقتصادی ، سیاسی واجتماعی درخم وپیچ زنده گی راۀ اعتدال راازدست داده اند وبه ناچاری به یک نوع افراط روآورده اند ویااینکه تفسیرهای  گوناگون ازمتون واصول پیامبران ، فلاسفه ومجتهدان سبب همچو زیاده رویهاگردیده است . درحالیکه درعقب جمیع تلاشهای دینی وانسانی روح رهایی بشرازبند بنده گیهانهفته است ؛ ولی هرکس به نحوی درقالب دینی واندیشه یی برای نجات انسان کوشیده است . تلاشهای مثمربوده است  وثمردهی آنهادیرپاتربوده است که رفتن درجادۀ میانه روی راعزیزتربرشمرده اند. ادیان ابراهیمی وغیرابراهیمی درطول تاریخ برای تحقق این امربزرگ همت بیشتری به خرچ داده اند؛ ولی این گونه تلاشهادرکوره راهان زنده گی به دشواری مواجه شده است.

دلیل عمدۀ آن تحول سریع السیرزنده گی بوده است که هرآن ذهن انسان راپدیدۀ جدیدی به خودمیکشاندتاباشناخت دقیق ازآن زمینه های بهتراستفاده راازآن فراهم بسازد. گاهی چنان باپیشامدهای تازه یی روبروگردیده است که پای استدلال اوراچوبین گردانیده است وباپای چوبین رفتن استدلال اوبه سراشیب زیاده رویهانزول کرده است که برای مدتهای طولانی تلاشهای آدمی رابرای راه یافتن به جادۀ هموارزنده گی بی حاصل باقی مانده است . این تاخیرسبب شده است که حتاقرائت های تازه ازدینی وفلسفه ییرانیززیرسوال ببرد وبافرورفتن روح اصلی وعصارۀ واقعی ارزشهای آن درزیرباراوهام وخلط شدن حق وباطل دستیابی به حقیقت دشوارترگردد؛ زیرامردمی که بایک گونه فرهنگ وتمدنی باهمان شرایط توان سازش رادرمییابند تاحدودی مشکل است تاانسان بعدازچند صدسال رابه آن توافق داد. البته این بدان معنانیست که این حرف روح اصلی عدالت پسندی ودادگستری دینی وفلسفی زیرسوال برود، هرگزنه ؛ بلکه تفسیرهای تازۀ انسان ازآنهادربسترموج بزرگتری ازارزشهای جدیداقتصادی ،  سیاسی واجتماعی به صورت درست نتوانسته است ، پاسخگوی نیازهای اوباشد واین عدم پاسخ یابی حتازمانی بسترسازش فرهنگی رانیزازمیان برده است.

 

عبورازسنگواره های شالوده برپایی ونوزایی تارسیدن به افق های درون فرهنگی وبیرون فرهنگی

 

 بزرگترین مشکل مفسران ومصلحان بشری درطول تاریخ این بوده است که اصول هاراکه به مثابۀ خاموشان هزاران سخن درزبان اندویابه قول مولانای روم "که من خموشم اودرفغان ودرغوغااست" وبنابرنبودن توان شنیدن آن فریادها  طورشاید وباید   نتوانسته اند به صداها بیاورند و تافریادبرخاسته ازآن نیازواقعی زمان راتشریح نماید ورسم جدید زنده گی راتاویل واقعی نماید. اینجااست که باراه یافتن بحث تاویل (هرمنوتیک) درهردینی وفلسفه یی مشکل سازگاری دین وفلسفه یی باشرایط جدید اجتماعی مطرح شده است که درست اززیرباربرنیامدن ازبارتاویل اصولی هرگزنمیتوان انگشت  کمی وکاستی رادراصول فروگذاشت. به صورت عموم میتوان این مشکل رامشکل درون فرهنگی تلقی کرد که فرهنگی دربسترتحولات اجتماعی دریک زمانی سازش باخودرانیزازدست میدهد. علت اصلی آن تحول دردرون آن فرهنگ است که به تعبیری تحول درون فرهنگی دربسترزمان باایجاد روشها، عنعنه های جدید وخلط آنهاباعنعنه ها روش های قبلی ازیک سوسره وناسره کردن آنهاربه دشواری مواجه میسازدوازسویی هم توافق باهمی آنهارابااصول به کندی ودشواری روبرومینماید. ازهمین رواست که مبارزۀ درون فرهنگی به مراتب پرچالش ترازمبارزۀ بیرون فرهنگی است . دراین مبارزه دشمن دردرون ورگه های فرهنگ چنان کمین گرفته است که نه تنهاشناختن آن مشکل است ؛ بلکه شناختاندن آن هم کارساده یی نیست وحتاارایۀ آنهابرای قشریون وسنت گرایان آهنین مزاج دشوارترازآن است که باری ازاتهامات نارورانیزدربردارد. به گونۀ مثال دانشمندانی باکارومطالعه وتحقیق پیاپی که روزهاوسالهاراسپری  میننماید وبالاخره موفق میشوند تابایک تهورعلمی وفلسفی نظر تازه ییرادربسترآن فرهنگ ارایه بدهند که هدفش به پیش راندن عرادۀ آن فرهنگ است ، ازرکودوایستایی .

بعیدنیست که چنین نظری یک باره چنان اذهان رابرانگیزد ودگرگون نماید که حتاباتصامیم ناشیانه یی نسبت به آن واکنش نشان بدهند. ازسویی هم این واکنش آنقدربیجاهم نیست ؛ زیراویران کردن یک دیواری ازرشته دیوارهای یک فرهنگ واعماردیوارجدید برآن کارساده یی نیست وآنهایی که دوست دارند تابرای همیش آن دیواررابادریچه های کهنش نگاه نمایند وباآن عادت کرده اند ، چگونه میتوان یک آن ، آنهارامجاب نمود قانع ساخت. ازسوی دیگرشتابزده گیها وگاهی هم فضل فروشی شماری هاازجمله عواملی اندکه دربرهه های گوناگون تاریخی باپشت پازدن به اصل روح تفکر، عقلانیت وخردورزی  حتاارجمندتری کارفکری رانه تنهابه بتۀ نقدبکشند ؛ بلکه باباری ازاتهامات آنرابه رخ خواننده گان بکشانند. آنهم درکشورهای جهان سومی و بویژه کشورهای عقب مانده ترآنهاکه نقدکردن ونقدگفتن ونقدشنیدن راۀ درازی رابرای نهادینه شدن دارد. نه تنهانقدکردن کارساده  یی نیست ، آگاهی های حداقل علمی ازاندیشه های گوناگون ، پژوهش های وسیع وهمه جانبه راهمراه باوسعت دیدملی وبین المللی یاجهانی می طلبد؛ بلکه شناخت ژرف ازعلوم وفلسفه های گوناگون درمستوای فرهنگهای مختلف هرنوع پژوهش تازه راازعمق وشفافیت برتری برخوردارمیگرداند ونظیریه های جدیدرادرحوزه های فکری ازکمال وتعالی بهره مند میگرداند. آشکاراست که درک این گونه نظریه هاهم یک مقدارتبحرعلمی رامیخواهدکه هرگونه دیدانتقادی ودم بریده نسبت به آنهاقضاوت پیشداورانه خواهدبود.

درهرحال باتوجه بادشواریهای مبارزۀ درون فرهنگی وکوه وکتل های فراراۀ آن برضداوهام وخرافات وایجادپویایی وبالنده گی درآن وسمت وسودهی آن درقافلۀ پیشرفت وترقی میتوان  تاحدودی برحجم مشکلات درون فرهنگی پی برد ودریافت که درمقایسه بااین ناهمواریهای درون فرهنگی میتوان برمیزان دشواریهای بیرون فرهنگی درراستای آشتی فرهنگهاوتحمل فرهنگی نیز پی برد.

این درحالی است که شماری محقیقین عناوینی رازیرعنوان تمدن ، نوزایی ، امت ، هویت ودین ، ارتباطات ، فرهنگ و... رابه مثابۀ دروازۀ ورود به بحث های نوسازی تمدن اسلامی وچارچوبی برای سخن راندن دراین محورتلقی کرده اند. هستندکسانیکه به مسألۀ فرهنگی به مثابۀ دروازۀ اولی وردودبه این بحث وشماری هم آنراچارچوبی برای تحلیل بحران های فکری ومشکل امت عنوان نموده این رااساس بحرانهای اقتصادی، سیاسی واجتماعی برشمرده اند. مسألۀ فرهنگ درگسترۀ تاریخی بحث های ژرفتررادرپی خودآورد.

مسألۀ فرهنگ (1)دراندیشه های  متفکران نواندیش مسلمان بازتاب گسترده یی یافت . باتوجه به اهمیت فرهنگی درجامعه محمدعبده دررفع تعارض میان دین ومدنیت وفرهنگ برآمدودغدغۀ فرهنگی رادریچه یی برای نوزایی دینی دانست . این نگرش باتوجه به میراث های بزرگ فرهنگی دراسلام بایک نوع نواندیشی دینی وبازنگری فلسفی دراسلام مطرح شدوبه معرفت های گوناگون بشری توجه وتامل نمود. شیخ عبده باتاثیرپذیری ازاندیشه های ابن خلدون به باوراصلاح دینی درچارچوب مسألۀ فرهنگی داشت که دید سنتی بود .  تمدن دراندیشه های مالک بن نبی به مثابۀ محورتمامی اندیشه هایش قرارگرفت ، مشکل هرملت رامشکل تمدنی خواند . مدعی شد، ملتی میتواندبردشواریهای تمدنی خودفایق آیدکه عوامل پدیدآورنده ونابودکنندۀ تمدن خودرابه صورت عمیق بداند. وی بادیدی برخاسته ازمحیط دانشگاهی نوین براصلاح فرهنگی درقالب مسألۀ فرهنگی تاکیدداداشت. گفتنی است که بعدازفروپاشی خلافت عثمانی وبرپایی نظام سیکولردراین کشوراندیشۀ همه جانبه بودن اسلام  رادرمحورمسألۀ فرهنگی قرارداد. دراین دید اسلام به نحوی به مثابۀ نیروی حاکم درگسترۀ عظیم فرهنگی واجتماعی مطرح شدکه ابعادگوناگون زنده گی سیاسی واجتماعی رادربرمیگرفت ؛ ولی این بحث هاکه هدفش توانایی وظرفیت بخشیدن به اسلام به مثابۀ نیروی بالنده دربرابرجریان سیکولریزم بود . باروآوردن کشورهای عربی به نظامهای سیکولروسوسیالیزم فرصت های طلایی برای پیشرفت وعروج این اندیشه ازدست رفت و دردهه های  بعدی به تدریج قربانی برخوردهای ایده ئولوژیک میان این حریان هاوجریانهای اسلامی گردید.

پس ازاین مرحله هویت به حیث مسألۀ داغ عرض اندام کرد ودردهه های پنجاوشصت قرن بیستم روبه گسترش رفت  . دراین دید هویت به حیث مسآلۀ مهم درکنارفرهنگ مطرح شد وحتاجایگاۀ مرکزی رادرآن گرفت . این دیدگاه مسلمانان راواداشت تاازپی هویت ازدست رفتۀ خود برآیند، البته بدین باورکه مسلمانان زمانی میتوانند به کاروان پیشرفت بشری واردشوند که هویت اصلی خویش رادریابند . این تفکرپس ازشکست اعراب درسال 1967 ازاسراییل تاحدودی دگرگون شد. این شکست معادلات فکری راتغییردادوروحیۀ عقب نشینی درایده ئولوژی های سیکولروسوسیالیزم راکمی سرعت داد. دراین زمان بودکه روح تازه یی دراندیشه های اسلامی درآمد . اندیشمندان بزرگی درنیم قاره چون ابوالاعلای مودودی وداکترعلی شریعتی ، آیت الله مطهری و... درایران وشیخ قرضاوی درجهان عرب پیش قدم شدند وراۀ حل اسلامی رادرچارچوب مسألۀ فرهنگی اسلامی مطرح کردند. چهاراثرمعروف خویش رادرقالب اجتناب ناپذیری راۀ حل اسلامی ارایه داد. گفتنی است که اندیشه های شریعتی که درراستای ساختن نظام اسلامی باجدیت ببشتری مطرح گردیدوباباری ازاندیشه های تاریخی وجامعه شناسی بربالنده گی فرهنگ اسلامی تاکید بیشتری داشت وپویایی فرهنگی رابادیدی ایده ئولوژیکی دوای لازم برای رکودوانحطاط درجهان اسلام مطرح کرد. اوباروحیۀ انقلابی حسین واربرخواست وتاآخرحیات حسین وارجان داد و  باتاثیرپذیری ازمرحوم سیدقطب آیندۀ جهان  رادرقلمرواسلام به تماشامیگرفت ودادازساختن امت اسلامی زدوامت راکلید حل دشواریهای جهان اسلام می پنداشت. آیت الله مطهری بابالنده گردانیدن فلسفۀ اسلامی درقلمرواندیشه های مرحوم ملاصدرابه ویژه باحاشیه نویسی های  کتاب " اسلام وروش ریالیزم" اوگام بزرگی رادراین راستاگذاشت ودرآثاردیگرخود ساختارنظام اسلامی رابه تصویرکشید . به صورت عموم دیدگاه های اونسبت به اسلام فیلسوفانه بود وهمه چیزراازدیدفلسفی  میدیدوحتابالنده گی فلسفی رابالنده گی اسلامی عنوان میکرد. 

باپیروزی انقلابی اسلامی درایران درآغازدهۀ هشتادباردیگراندیشۀ دولت اسلامی  جانشین اندیشۀ خلافت اسلامی گردید واین باربابه قدرت رسیدن اسلامگرایان درسودان دردهۀ نوداندیشه یی زیرعنوان "پروژۀ تمدنی اسلامی" مطرح شد که باردیگربحث های فرهنگی رابرانگیخت تاآنکه بابه قدرت رسیدن طالبان درسال 1996 درکابل انیشۀ خلافت اسلامی بادید سلفی روی کارآمد که بازهم باردیگربحث های فرهنگی رازیرعنوان " پروژۀ تمدنی اسلامی " کنارگذاشت.

 

            سلفیه واصلاح گرایانه

بیرابطه نخواهدبودکه به دوجریان سلفیه واصلاح گرایانه که بعدازقرن نزدهم ریشه درتمام تحولات جوامع اسلامی داشته اند ، کمی اشاره شود . طوریکه گفته شد روش فکری سلفیه زیرنام احیاواصلاح گرایانه زیرنام تجدیدریشه درقرن نزدهم میلادی دارد ؛ زمانیکه اردوی ناپلیون مصررافتح کرد که روشهای فکری یادشده واکنشی بودبرضدسلطۀ اجنبی درجهان اسلام . دراصطلاحات عربی احیاو تجدیدکه  اولی متاثرازافکارغزالی درکتاب " احیاالعلوم الدین" اودیگری متاثرازحدیث پیامبراست مبنی براین که درآغازهرصدسال مجددی می آیدودراصطلاح امروزبه کوشش های نوگرایانه نیزمسماشده است. به باوراسعدابوخالد(2) ( اسعدابوخالدکه دردانشگاۀ کلبفرنیابه پژوهش مصروف است. اصلاح وسازمانهای جهادی  ازجمله کتابهای اواند )  شایدشیخ حسن العطار که نزدکارشناسان فرانسه یی کارمیکرد، نخستین روحانی بنیانگذاراین تفکرباشدکه میگفت " کشورهای ماباتحصیل ومعرفت وعلومی که فاقدآن هستند، متحول واحیاشوند." این تفکردربرابرافکارعبده قرارگرفت که بیشترموردحمایت مردم قرارداشت.

جنبش سلفیه(آنگونه که دراصول فرقه وهابیه آمده است ) خودراباغرب درگیرنمیکند. اوبه هدف بقای دین مبارزه بابدعت رادرپیش گرفت. وهابیه درپی پیرایش عمل وتفکردینی ازتمامی عناصربیگانه ونجات مسلمانان ازخشم الهی بود. این فرقه به توحید تاکیدداردوبسیاری اعمال مسلمانان چون زیارت قبورواعمال صوفیانه رابدعت وشرک میخوانند. این جنبش مانند سنوسیه درشمال افریقاومهدیه درسودان یک حرکت سلفی بودکه باگرایش آرمانی به زنده گی واعمال مذهبی سلف( اصحاب پیامبر) درسیاست وجامعه و تحولات شگرف به وجودآورد. محمدابن عبدالوهاب که دولت وهابیه رادرشرق شالوده گذاری کردوسخت متاثرازاین حرکت بود. هرچنداین دولت وهابی هاتوسط هابوسیلۀ محمدعلی پاشاوبه تشویق وازسوی دولت عثمانی وتایید کشورهای غربی درسال 1820سقوط داده شد ؛ امااین اندیشه زنده ماند تاآنکه درسال 1925 حامیان اوکشورسعودی تاسیس کردند.

این فعالیت برای احیاگری ونوزایی باگرایش احیاگرانه ییکه به وسیلۀ سیدجمال وعبده والکواکبی وشماری دیگرارایه شده است ، توام بوده است. جنبش اخیرقصدداشت تابابازخوانی تفکروعمل اسلامی ، شکوه وعظمت رابه جوامع اسلامی بازگرداند. چنانکه مالک بن حنفی متفکرشهیرالجزایری درموردسیدنوشته است : درحالیکه همه جهان راتاریکی فراگرفته بودوامت اسلامی درخواب عمیق فرورفته بود ، ازسرزمین افغانها صدایی بلندشد ... دورۀ جدیدی رابرای امت اسلامی رقم زد. به ادامه نوشته است که ازهمان دوران ابن تیمیه این حرکت اصلاحی توانست راۀ خودرابرای تسخیردل های بیداربازکند ، توجۀ زیادی رابه خودجلب نماید. اودانشمندی همانندسایرپیشوایان مذهبی نبود، همانند غزالی متصوف وگوشه نشین نبود؛ بلکه مجاهدی بودکه برای نهضت روحی واجتماعی درجهان اسلام به شدت فعالیت میکرد. این حرکت اصلاحی توانست امپراطوری نیرومند موحدین  درشمال افریقارابدست "ابن تومرت" اساس گذاری کند.

سیداین حرکت راباقوت وانرژی تازه دوباره به مثابۀ یک جهادگرمتفکرزنده کرد وفعالیت های اوبیشترازموثریت سیاسی موثریت معنوی واخلاقی رادارابود. نهضت اصلاحی بزرگی راایجادونگرانیهای خویش رادراین زمینه درسطح جهان ابرازکرد. اودریافته بودکه جامعۀ اسلامی گرفتارفسادوعفونت است . چناچه اقبال لاهوری فیلسوف متفکرنیم قاره درمورداو گفته است : شاید نخستین مسلمانی که به درستی به اهمیت بازسازی فکردینی پی برد، شاه ولی الله بود، باوجوداین کسی   که باتمام ادشواریها امربازسازی فکری رادرک کرد ودرخصوص تاریخ فکردینی دراسلام عمیق اندیشید ودرعین حال صاحب نگاهی وسیع بودکه ناشی ازآگاهی واحاطۀ وسیع اوازوضعیت دوران معاصرش میشد. وتوانست حلقۀ اتصالی خوبی بین گذشته وحال مسلمانان باشد، سیدجمال الدین افغان بود. هرگاه اوکاروتلاش خودرامتوجۀ شناختن ومعرفی اسلام به عنوان یک نظام عقیده واخلاق وسلوک میشد، بدون شک جهان اسلام ازلحاظ عقلی وفلسفی وضعیت دیگری میداشت . وی باهمه دشواریهاییکه بانظام مصرداشت ، توانست تاحلقه یی رادرخانۀ خودایجادنمایدکه شیخ محمدعبده ، شیخ عبدالکریم سلمان ، ابراهیم افندی لقانی ، سیدوفاالقونی وسعدپاشا زغلول شامل آنهابود.

شکیب ارسلان (3)درموردسید میگوید: تحولی راکه سیددرعرصۀ سیاست ایجادکرد، کمترازتحولی نبودکه درعرصۀ معارف وفرهنگ رخ داد. ناسازگاری اوبااستعماروجذبۀ مبارزاتی اوسبب شد که زنده گی پرفرازوفرودی راسپری نماید . باآنکه توفیق پاشابه خاطرحمایت سیدازاودربرکناری اسماعیل پاشاتشکرکرد ؛ ولی بعدازشکایت عده یی مبنی بردست داشتن سیددربراندازی  اووایجادنظام جمهوری درمصر، سید راازمصرتبعیدکرد. ازآنجابه سویس وازآنجابه هندرهسپارگردید . درهنددیری نماند وشاید هم بنابرمخالفت انگلیس هاازآنجابه ایران رفت . ازایران به فرانسه وازآنجابه بریتانیاوازآنجابنابرتوطیۀ عبدالحمید پاشابه ترکیه رفت وتاآخرعمربه مصربازنگشت. سید عبدالحمید پاشارابرای خلافت اسلامی ترغیب نمودکه بنابرخودخواهی های عبدالحمید به نتیجه یی نرسیدوتاآخرعمردرزندان اوبایک خدمۀ نصرانی بنابرسرطان الاشه جان داد. براون سید راشخصیت استثایی خوانده است وگفته است : سیدشخصی فیلسوف ، نویسنده ، سخنور، روزنامه نگاروقبل ازهمه مردسیاست بود. اوکه محدث مشهورترمذی ازنیاکان اوبود، درپی اصلاح گفتمان سیاسی سیاسی مسلمانان بود. اندرین راه کارهایی راانجام دادوبسیاری ازبرنامه های اوبی سرانجام ماندند.

سیدجمال وعبده نیزناسازگاری عقل وایمان رانمی پذبرفتند ومعتقدبودندکه مسلمانان باید به تبلیغ ارزشهای سلف صالحه بپردازند وجنبش احیاگری راشکست پذیرمیدانستندوتفسیر وبازتفسیری رابخشی ازیک پروسۀ مداوم می دانستند. اصلاح گران باوجودردمخالفت احیاگران باصوفیان برای رفع نیازهای دایمی جوامع اسلام به جهادمداوم درقلمردین باورداشتند. گرچه شماری ازصوفی هادرمسایل سیاسی مصالحه گرومنفعل بودند ، مانند صوفیان الجزایرکه بافرانسه همدستی کردند. تصوف ابن عربی مبتنی برحذف میانجی وواسطه میان الله ومومنان است، مورداستقبال قرارگرفت. بعدازبرچیده شدن خلافت درسال 1924 اصلاح گرایان مانندعبدالرحمن الکواکبی نوزایی دینی رابااصلاحات عمده یکجاکرد؛ لبته بدین باورکه متون اولی دینی تمام ابعادزنده گی مسلمانان راشامل میشود. شماری ازاصلاح گرایان چون عبده امحمدالغزالی برضدتحیقراجتماعی زن برخاستندوآنراضداسلامی خواندند. چنانکه عبده باکاربردضابطۀ " مصلحت امت" الغای چندهمسری راکه درقرآن مباح شمرده میشود، اعلان نمودوخواستاراصلاح سیستم آموزشی الاظهرگردید ودرنظرداشت که علوم وکشفیات  جدیدشامل برنامه های آموزشی نهادهای آموزشی اسلامی شود. اصلاح گری نزدملی گرایان عرب مربوط به توسعه وپیشرفت جهان عرب عنوان شدکه بنیادگراهادربرابرآن اصطلاح " امت اسلامی" رامطرح کردند.گرچه احیاگری ونوزایی دارای ابعاددرونی وبیرونی اندکه هردوباید توام به پیش برود.  باآنهم اصطلاح نوزایی واحیاگری درادبیات سیاسی بنیادگرایان مسلمان معاصرمروج است که حسن الترابی نوزایی رامستلزم "احیای کلی تمامی جوانب " میداند. که خواهان ایجادیک دستگاۀ تفکرومعرفت شناسی اندکه بتواندجواومع اسلامی راازآسیب افکارغربی رهایی ببخشد. بنیادگرایان باتوجه به اصل شورا دراسلام به ایجاد اصلاحات سیاسی ازطریق اندیشیدن که برای معرفی نظام شورایی به کاررود، باوردارند.  (حسن الترابی ). شکست اعراب ازاسراییل ، تهاجم شوروی به افغانستان وحملات امریکابرعراق وافغانستان جنبش احیاگری ونوزایی راانگیزۀ نیرومندی برای شگوفایی داده است .

گفتنی است که بعدازظهورمحمدابن عبدالوهاب درسعودی وپیوستن آل سعودبااوباتاثیرپذیری افکارابن تمییه وامام غزالی  (سلفی دورۀ میانه)به نحوی اندیشۀ سلفی دراسلام بالاگرفت وباتاکید وتابعیت بلاقید وشرط ازاصول کمتربرتحرک فرهنگی باورداشت ونسبت به نظام هم برخوردمصالحه گرانه رااتخاذکرد .  درحالیکه اندیشه های امام غزالی دربسیاری مواربامهای بلندی رامیپیمیاید . چنانیکه (4)درکتاب "المنفذفی تلظلال" نوشته است : " این تصورراکه ازراۀ اژدهاشدن عصای نبوت نبی راباید شناخت  بایست  کنارگذاشت ؛ زیرانبوت نبی راکسی می شناسدکه جذبه وشعلۀ کوچکی ازآن چه درنبی زده است ، دروجوداوهم دربزندوببیندکه نمونۀ کامل ترآن واقعیت دراوباشددرحالیکه این جذبه وشعله به گونۀ مشخص نمیباشد. ازاین نظرتجربه وفهم دینی درهرکس رنگ دیگری دارد(به قول سروش صورت بی صورت ) که درکنارفهم وتجربۀ دینی به مثابۀ یک ارزش درمعارف دینی هرانسان است که درموجی ازعشق وشوری ازفراق فراترازسوال وجواب دینی اورابرملامیسازد. اینجااست که بحث تاویل (هرمنوتیک" دراسلام جایگاۀ خاصی پیدامیکند. این حرف اندیشه راپهنای شگفت انگیزی میدهد، برای پروازوکنکاش تاراه یافتن به اندیشۀ جهان درقلمروهای فراتردینی . درآنزمان است که این حرف مولانای روم که میگوید: "قرآنکریم آیینه های ذهن پیامبراست " معنای اصلی خوی رادرمییابد. گرچه این حرف به ظاهرخیلی ساده است ؛ ولی دراصل عمیق وپرمعنااست واین حرف راکسی میداندکه باآگاهی ازفلسفه وعرفان جایگاۀ هریک رادرک ورشته های باریک میان هردورادریابد. درغیراینصورت جزآنکه حرف برسرتاختن براین یاآن شخصی وزدن برچسپ عصیانگری برجبین این یاآن فردی چیزدیگری برنخواهدتافت. درحالیکه خداآدم رازمانی موردآزمایش قراردادکه خودراشناخت وآدم هم برای دستیابی به شناختهای برترعلم عصیان رابرافراشت.

.  باظهورسید جمال الدین افغان به مثابۀ نواندیش بزرگ مسلمان اندیشۀ خلافت اسلامی درکناراندیشه های دیگراوکه به نحوی "پروژۀ تمدنی اسلامی" رانیزاحتوامیکرد، افکارتازه یی درجهان اسلام جان گرفت که برتمامی اندیشمندان بعدی خویش تاثیرگذارشد. اندیشۀ سلفی واندیشه های سیددرطول تاریخ درکنارهم دغدغۀ پایان ناپذیراندیشمندان مسلمان بوده است که بیشتربراصلاحات سیاسی تاکیدداشت وشاگردش عبده براصلاحات دینی وفرهنگی روآورشد. گرچه مسألۀ سیاست ومسألۀ فرهنگ واولویت بخشیدن به یکی بسیاری ازنهضت های اسلامی رابه چالش مواجه گردانیده است . شماری استدلال میکنند که اصلاح فرهنگی آسان واصلاح سیاسی دشواراست . بنابراین کارفرهنگی مقدمتراست برکارسیاسی ؛ زیراکارفرهنگی عمیق وکارسیاسی سطح است ، کارفرهنگی متوجۀ افق های دورولایه های زیرین جامعه رادربردارد. شماری  یگانه راۀ برچیدن فساددرجامعه رامبارزۀ سیاسی میدانند وبدین باوراندکه زمانی درجامعه یی فسادبرچیده میشودکه اصلاحات وتغییرات چشمگیرسیاسی درآن رونماگردد. وبه آیت قرآن "پیرامون تغییرنفس ها..." متوسل میشوند. به هرحال هرچه باشد برای تغییرواصلاحات درجامعه به کارموازی فرهنگی وسیاسی نیازاست ویکی بدون دیگری ناقص وبی نتیجه خواهدبود. هرتغییرات محض سیاسی بدون تغییرات فرهنگی شکننده است ، طوریکه هرتغییرات فرهنگی بدون تغییرات سیاسی پیاده شدنی نیست . بنابراین زمانی کارسیاسی – فرهنگی وزمانی هم کارفرهنگی – سیاسی لازم است . اولی ردرشرایط انقلاب ودومی درشرایط استقرار.  

این چالش هافراراۀ تحول حتاتجدددراندیشۀ دینی رابه دشواری کشانده است . تجدید (5)به حیث یکی ازبرانگیزیزنده ترین وپرکارترین اصطلاح دراندیشۀ اسلامی معاصراست  که دراوایل اسلام بیشترشکل احیای دینی راداشت وکلمۀ مجددهم به همین معنابه کاررفته است ، بعدهارنگ فرقه ییرابه خودگرفت که بدعت ستیزی وعمل به سنت رادرپی داشت ، زمانی دیگراجتهاددرقلمرواسلام به عنوان تجددبه کاررفت وزمان احیای مذاهب وفرقه های دینی دراسلام رابعدازقرن سوم هجری دربرداشت.

 بعدازعبده میان حامیان اواختلاف واقع شد وبه سه گروه تقسیم شدندکه اولی طرفداردین ازدولت ، مدرنیزم ومتمایل به غرب چون طۀ حسین، قاسم امین ، لطفی السید وسعد زغلول ودومی طرفدارسلفیت بودندوسومی هم درپی آزادسازی عقل ازبندتقلید واوهام گردیدند. درپژوهش های بعدی کمتراثری ازآیات واحادیث پیرامون معنای تجدد به چشم میخوردکه سابقۀ آن برمیگردد به سالهای دهۀ پنجاوشصت. گفتنی است که تجدیدازنظرسلفی هاتابعیت بدون قید وشرط ازتفسیرپیشینان ازدین راداردکه نادیده گرفتن آنرابدعت میخوانند وداکترمحمودطحان ازپیشروان آن به شمارمیرود.گرچه سلفیت مغربی (6)الگویی متفاوتی راارایه میدهدکه ازنحو سید وعبده تاحدودی فاصله میگیرد، این روش درصددرفع تناقضی است جنبه های سلفی مصروجنبه های نوگرایانه به آن روبروبودند. بعدترجابری(7) سلفیت ملی رامطرح کردکه بازگشت به نقطه یی درخشان درگذشته به خاطر خودگذشته نیست ؛ بلکه به خاطرآزادی ازانحرافات وظلمات متراکمی است که حال راازنقطۀ درخشان جدامیسازد.  درحالیکه به نظرحامیان اجتهادآزاد (8)تجدیدعبارت ازپی بردن به کنۀ وحقایق ورازهای تشریع وهمکنشی عقل مسلمان بااحکام ازلی دین میباشد. که به چارچوب های مذهبی ومحدوده های فقهی چندان اعتنایی ندارد.

دراین شکی نیست که جریان بیداری اسلامی دوره های ازگسست وتداوم رادرپی داشته است  واین جریان ازغزالی ، ابن تمییه دردورۀ میانه ، دردورهای دشوارنوزایی ازسیدجمال ،  محمدعبده درمصرتاکواکبی ، رشید رضا ومحمدبلحسن درمراکش ودرآوان گفتمان دعوتگرانه وبیداری ازحسن البنا تاهضیبی ، سیدقطب ، ومحمد قطب درمصرتاتقی الدین نبهانی درفلسطین وعبدالسلام یاسین درمراکش   به نحوی وامدارمیباشد. دورۀ نوزایی دورۀ کشادگی دربه کارگیری تخنیک قیاس ودورۀ بیداری دورۀ چرخیدن دردرون سامانۀ اصول بود. (9)اختلاف اینهادرچگونگی تعبیرپروژۀ فکری اجتماعی است واتفاق آنهابراینکه اسلام هم عقیده ومرجعیت است وهم وسیلۀ عمل است. جریان اولی باتوجه به توازن نیروها درجهان واقع بینانه تربافراخوانی فکری وطراحی پروژۀ فکری بود وجریان دومی به دلیل سطحی نگریهاوعامیانه نگریهاآرمان گرایانه بود که مبارزین متعهدبه اندیشۀ سیاسی وبرپایی حکومت اسلامی راباخودداشت، ازهمین روکمترمجال تحقق راپیداکرد. جریان اولی باتفکرسروکارداشت ؛ ولی جریان دومی بیشتربه تکفیرپرداخت وبه نفی غیرادامه داد. ازهمین روبودکه جنبش اخوان درمصربه تدریج بامبانی واهداف اصلاحگرایی اسلامی سست وبه تدریج گسسته شد؛ ولی شمال عربی درقالب درهم تنیده گی میان سلفیت وملی گرایی به همت اندیشه های علال فاسی به شگوفایی رسید ودرنتیجه پایۀ استقلال وجنبش ملی مراکش گردیدکه هنوزهم به تداوم خودادامه میدهد. باپیدایی جنبش اخوان به رهبری حسن البناوبعدسیدقطب ومحمدقطب باتاکیدآنه براندیشۀ حاکمیت که به اندیشه های مودودی اتکاداشت ، گسست میان اندیشۀ جنبش اسلامی وجنبش اصلاحگرایی رابدنبال داشت. فعالیت های جنبش های جهادوتکفیر، جهاداسلامی ، جماعت اسلامی مصرو... نمونۀ آشکاری ازاین گسستگی هارانشان میدهد. رهبران بعدی اخوان باتوجه به کارنامه های گذشتگان خود دربسیار مواردتجدیدنظرکردند. باآنهم هنوزهم بابسیاری ازدشواریهادست وپامیزنند.

 

++++++++++++++++++++++++

 

قسمت اول

دراین شکی نیست که هرآن جوامع بشری درحال تغییراست ؛ امامسألۀ اساسی این است که چگونه میتوان این دگرگونیهای رنگارنگ ، متفاوت وپراگنده راکه دراکثرمواردجنجال برانگیزاست ، به سوی یک تغییرمنظم ، هماهنگ ، همه پذیروپاسخگوبرای تمامی فرهنگهاوتمدنهابه پیش کشانید که ازآن میتوان به عنوان "تغییرات  الگویی"  ویابه تعبیری دیگر"الگوی تغییر" یادآورشد.

فلاسفه ودانشمندان ازدیرزمانی بدینسوازافلاطون تادانته ، پتراک ، روسو، گورکی ، انگلس ، مارکس ، داروین، بارتولدبرشت  ، سارترودیگران هرکدام برای دگرگونی های بنیادی درجهان وایجادتحولات بزرگ اجتماعی نظریه های گوناگونی راارایه داده اند؛ ولی هیچکدام تاحال به نتیجۀ مهمی نرسیده است. هرکدام راهی رابرای تحولات اجتماعی گشودندودرنیم منزلی ازدگرگونیهاازحرکت بازماندندوازاینکه پاسخگوی واقعی نیازهای انسانها نبودند ، خواستهای مردم رادربرهه های مختلف برآورده نتوانستند ، به زودی ازحرکت بازایستادند وآخربه موزه های تاریخ رهسپارشدند.

تاحال پیرامون تحولات بزرگ اجتماعی نظریه هاوتیوریهای گوناگونی اعم ازاصلاحی وانقلابی ارایه شده است . حامیان وعلم برداران نظریه های انقلابی درعصرجدیدزیرعنوان مارکسیزم ولنینیزم که شورو ی سا بق پرچمدارآن بود، بعداز72سال تجربۀ ناکام خجل گردیدند، بالاخره نظام  کمونیستی شوروی به صورت کامل ازهم پاشید، باازهم پاشیده شدن آن رژیم کمونیستی درجهان پایان یافت ومارکسیزم هم ازلحاظ فکری ناکام شدوبه موزه های تاریخ سپرده شد. باسقوط امپراطوری شوروی سابق، امریکاسردمداروپیشوای نظام سرمایه داری میدان رقابت راخالی یافت ، به یکه تازیهاوگردن کشیهاآغازنمود، برای تاسیس امپراطوری امریکایی درجهان سناریوی یازدهم سپتمبررابوجودآوردوامریکابرای اشغال منطقی جهان وتوجیه اشغالگریهای خودمبارزه باتروریزم رابرای تحقق دموکراسی ، آزادی وحقوق بشرراعنوان کرد .

درنتیجۀ چنین رویکردی بودکه بالاخره پس لرزه های پایانی جنگ سردشوروی سابق وتکانهای یازدهم سپتمبرامریکاراازپاافگند. پس درچنین حالی ازچه بدیل هایی باید برای تغییرجهان استفاده کرد. بهترخواهدبودتابرای اتتباه گیری وافزایش تجربه کمی به این موضوع پرداخته شودتابافرارازاینگونه تجارب دردناک راۀ درستی رابرای تغییرواقعی جهان پیداکرد

بازی های سیاسی ونظامی خونینی زیرنام  مبارزه باتروریزم مانع عمده وسدی عبورناپذیربرای تغییرات شفاف ومسالمت آمیزدرجهان میباشد. اینگونه حادثه آفرینی هانه تنهاگرهی ازمشکل رانمی گشاید؛ بلکه جهان رابه سوی دورباطل میکشاندکه نتیجۀ آن تکرارحوادث ودامن زدن به رویدادهای بی نتیجه وراه گم کن چیزی دیگری نخواهدبود. سه تجاوزپیاپی بریتانیا ولشکرکشیهای جهانخوارانۀ شوروی سابق به افغانستان ، تهاجم امریکابه ویتنام و  کامبوج دردهۀ هفتاد قرن بیستم و افغانستان وعراق درقرن بیست ویک ازجمله حوادث دردناکی درجهان است که درآخرین تحلیل این جنگ هابرنده یی نداشته است وبالاخره بازندۀ اصلی هم دولتهای مهاجم بوده است.

امریکادرواقع بعدازفروپاشی شوروی سابق زیرنام مبارزه باتروریزم جنگ نوینی رابرضدکشورهای مظلوم جهان چون عراق و افغانستان به راه انداخت . باآنکه امریکازیرپوشش این جنگ لاف دموکراسی وتامین حقوق بشررامیزند. درحالیکه برخوردهای سیاسی ونظامی مقطعی وفریب آ لوداین کشورحاکی ازداستان دیگری است که گویاامریکازیرپوشش این تبلیغات قصدرسیدن به بازارهای آسیای میانه وایجادکمربندتهاجمی نه دفاعی به اطراف روسیه راداردتابازیرفشارقراردادن این وارث شوروی سابق موفق به تاسیس امپراظوری امریکادرجهان شود. آشکاراست که پیامدموفقانۀ این لشکرکشیهادردرازمدت منافع امریکارادرمنطقه تامین مینمایدکه همانادسترسی این کشوربه منابع نفت وگازبجیرۀ خزروسایرمنابع نفتی منطقه میباشد. پیامدناگوارآن جزنابودی وبربادی کشورهاوگسترده شدن ناامنیهاوبحرانهای خطرناک اقتصادی چیزدیگر نمیباشد.

ازسویی دیگرامریکابرای رسیدن به اهداف درازمدت خویش درمنطقه وجهان ، جهانی شدن درحوزۀ اقتصادوسیاست راعنوان مینمایدتادرسایۀ جهانی شدن بویژه درحوزۀ اقتصادپای این کشوربه بازارهای مصرفی شرق برسد. درحالیکه به همگان روشن است که  جهانی شدن فرایندی است ، نهایت دشواروپیچیده که درواقع روندجهانی شدن اقتصادراتوجیه مینماید

 

جهانی شدن درمرزی ازگسستگیهای

دریک چشم اندازی کوتا به  جهانی شدن درمرزی ازگسستگیهای یاپیوستگیهای جهانی میتوان به این نتیجه رسیدکه جهانی شدن پدیدۀ دنیای معاصراست که پس ازتوسعۀ شگفت آورعلم وتکنالوژی به ویژه اربتاطات واطلاعات وپیشرفتهای سریع انسان درحوزه های فرهنگی واقتصادی بوجودآمدواین ذهنیت  به سرعت غیرقابل باوری سراسرجهان رادرنوردید. جهانی شدن پدیده یی  به مراتب پیچیده ودشواراست که آشکارترین ومهم ترین شکل ظهورآن دراقتصادتبلوریافته است ،درگستره وطیف وسیعی ازسیاست تااقتصاد،فرهنگ ،آموزش ،ارتباطات ،اطلاعات ورفتارهای فردی رااحتوامینمایدوبرآنهااثرگذارمیباشد.این واژه پس ازرشدفرهنگ غربی به ویژه امریکادرحوزههای گوناگون اقتصادی فناوریهای ،ارتباطاتی واطلاعاتی وگسترش دامنۀ نفوذآنها به کشورهای دیگرجهان بیشترجان گرفت. ازهمین روجهانی شدن مترادف به امریکایی شدن تلقی میشود. محوراصلی فرایندجهانی شدن برپایۀ گسترش حیرت آورتکنالوژی اطلاعاتی استواراست که درپایان قرن بیستم سبب بازسازی وشکل دهی دوبارۀ بنیادهای مادی جامعه های انسانی درتمام بخش هاگردید. فشرده شدن زمان ومکان به وسیلۀ تکنالوژی ارتباطاتی ،گسترش اطلاعات وشیشه یی شدن مرزها،جهان رابه دهکده یی مبدل ساخته است که درک آدمی رانسبت به زمان ومکان پیچیده ومرزهاراشکننده گردانیده وپیوندهای تازه ییرادرسطح وسیعی ازمناسبات انسانی بوجودآورده است. ازهمین روفهم دنیای جدیدبدون شناخت ابزارفن آوریهای اطلاعاتی دشوارشده است که"شیداییهاوشیفتگیهای حیرت آوری"راببارآورده است و بی ثباتی پیهم وتحولات  نااستوارومتزلزل  پیامدناگوارآن درجهان کنونی میباشد. فشرده گی زمان وکوتاه شدن فاصله های مکان جهان رابه دهکده یی مبدل کرده است که ایده آلهای "مک لوهان"هارابرپایۀ تکنولوژیهای جدیدشتاب بیشتری داده است .

این شتاب برخاسته ازمحراق تحلیل های وهم آلودتکنالوژیهای رسانه یی دردهۀ 1960چنان نهادهای بشری رادرسطوع مختلف بهم فشرده گردانید که حتاشماری ازفیلسوفان رانیزبه خودجلب کرد.مارتین هایدگرفیلسوف آلمانی(1)رابرانگیخت تافرضیۀ بطلان نزدیکی ودوری رامبنی بر"هرچیزهمان اندازه که دوراست ،نزدیک نیزاست"ارایه بدهد. ابزارهای تازه انسان راازقیدزمان وعرض وطول جغرافیایی وارهاندوتسهیلات انترنیتی ازطریق رسانه های دیداری وشنیداری وبرگزاری ویدیوکنفرانسهادرمیزگردهاوسیمینارهاهرچه بیشترازعرض وطول جغرافیایی جهان کاست. این تحولات شگرف پس ازدهۀ 1980دانشمندانی چون "آنتونی گیدنز"، "هلدومک گرو"راواداشت تاتمرکزانحصاری برعامل های اقتصادی رامبنی بردیدگاههای مارکسیستی به چالش بکشندودیدگاههای خودرابه جنبه هاوزیرساختهای دیگری غیرازعامل های اقتصادی متمرکزسازند.

دانشمندان وکارشناسان اقتصادی وتجاری ازجهانی شدن تفسیرهای گوناگونی ارایه داده اند،ابعادمختلف آنراموردبحث ومطالعه قرارداده اندوازآنهاتحلیل های همه جانبه یی پیشکش کرده اند. جهانی شدن رادرزمینۀ آیندۀ تغییرپذیرجهان به دگرگونی دردسترسی آزادبه اطلاعات ،درحریان جامعۀ اطلاعاتی دنیای نوین عنوان نموده اند. چنانچه "کاستلر"درکتاب سه گانۀ خود"عصراطلاعات "نوشته است :"منظرۀ نوین جهانی برساختارشبکۀ اطلاعاتی استواراست . وی باتوجه به این نظرشبکۀ اطلاعات رانیرومندترین عنصردرجهت جهانی شدن عنوان مینمایدواین شبکه رابه مثابۀ کلیدی برای تامین ارتباطات درسراسرجهان برای دگرگونیهای مهم  اقتصادی ، سیاسی واجتماعی میداندکه اثرات فرهنگی آنرابارزترارزیابی میدارد.

"گیدنز"بحث جهانی شدن رابرمبنای نظریۀ "زمان جهانی شدن" مطرح کرده است . وی دربحث خویش پیرامون جهانی شدن به زمان ارجحیت قایل است واین پروسه رادرگسترۀ زمان جستجومیداردوگسترش اطلاعات رادرمیزان شتاب آن دردهلیززمان ارایه میدارد.

باآنکه جهانی شدن درفرازوفرودتحولات جوامع بشری دراندیشۀ بزرگان بازتاب گسترده یی یافت ؛ ولی پررنگ نه ؛  بلکه کمرنگتر جلوه نمود. درحالیکه جهانی شدن رودی راماندکه ازگسستگیهای پیاپی به نوعی پیوست ووحدت میرسدوبعدازطی کردن مسیرهای پرخم وپیج  گسستگیهاوناپیوستگیهای پیهم قامتش رامی شکند. برای رهایی ازگسستگیهاونجات رودجهانی شدن ازهمپاشیده گیهانه تنهااندیشه وتدبر؛بلکه هنرپیوستمداری نیزدرکاراست تابتوان برای پیدایی کلافۀ سردرگم آن آغازوطرح سالم وکارآیی دریافت.

دیری نگذشت که مثلث هویت،فرهنگ وارتباطات درمحورسیاستهای امریکابه مثابۀ مخروطی آشتی ناپذیردربرابرجهانی شدن خودنمایی کردندوتیوریهای گوناگونی پیرامون فرایند جهانی شدن مطرح شد وسه دیدگاۀ نظری مانندنظریۀ ریالیزم   ، نظریۀ لیبرالیزم   ونظریۀ نظم جهانی راموردیورش قراردادندوازآن انتقادنمودند.  (برای معلومات بیشتررجوع شودبه مقالۀ این جانب زیرعنوان "مثلث هویت،فرهنگ وارتباطات درمحورسیاستهای امریکابه مثابۀ مخروطی آشتی ناپذیردربرابرجهانی شدن درسایت خاورن وآریایی "

ازسویی دیگرامریکارویای نظم نوین جهانی رادرآنسوی  مرزهای رسیدن به روندجهانی شدن به تماشاگرفت . درحالیکه تارسیدن به نظم نوین جهانی درازراهی فراترازجهانی شدن ومبارزه باتروریزم درپیش است. در حالیکه  پیامدناگوارنظم نوین جهانی به شکل موجوده اش فروریزی نظم های موجوددرجهان میباشد.

آیانظم نوین جهانی با عبورازمعبرهای دشواری چون مبارزه باتروریزم قادرخواهدگردیدتانظم های موجوددرجهان رافروریزد وبروی خرابه های آن  دیواری  ازتنه  های خشک  وتفتیدۀ  انسان مظلوم رااعمارنماید ونامش راباخون واشک محرومان عالم بتویسد نظم نوین جهانی  ؟!

درحالیکه تحول وتغییر ازجمله قوانین عام هستی است وهرتحول آغازی است ،  برای پذیرش یک دگرگونی تازه تروشکل دهندۀ یک تحول شگرف وگاهی هم زشت ونامیمون. بدون شک هرتحول نظم گذشته رابه هم میزند نظم نوین رابه جایش استقرارمیبخشد. هرتحول حوزه های گوناگون زنده گی راموردتهاجم قرارمیدهد واین تهاجم موجی راایجادمینمایدکه ازسطح ملی میگذردوتاسطح منطقه یی وجهانی توسعه میابد.

جامعۀ بشری تحولات زیادی رادرطول تاریخ به تجربه گرفته است که هریک نظم های معینی رادرساختارهای سیستم های فکری گوناگون درجهان به وجودآورده است . مکتب های مختلف فکری تحول رادرذاتش میپزیرند وبه وقوع تحول باوردارند ؛ ولی آنچه اختلاف برانگیزاست ، بحث برسرعلت تحول میباشدکه شماری ازدانشمندان چون مارکس ، انگلس وحامیان فکری اش علت اصلی تحولات درجهان رابرمبنای اقتصادی تحلیل میدارندوسیرتحول جامعۀ بشری رابراساس ماتریالیزم تاریخی دلیلی برای واقعی بودن تحول برمبنای اقتصادعنوان میکنندوبراقتصادمرکزی تاکید دارند .

دانشمندان غربی که طرفداراندیشه های لیبرالی وسرمایه داری اند باردماتریالیزم تاریخی اصالت اقتصادی رادردگوگونیهای اجتماعی مردود میشمارندو تحولات جامعۀ بشری رابراصل اقتصادفردی  وبرمبنای رقابت واقتصادبازارآزادویاسیستم غیرمرکزی ارزیابی میکنند . برمبنای همین دیدگاه هاتوسعه درحوزه های مختلف اقتصادی ، فرهنگی ، اطلاعاتی وارتباطاتی را ازعینک نظام سرمایه داری میبینند  وایجادنظم نوین  جهانی رادرسطح دنیابه مثابۀ راۀ حل کلیدی دشواریهای اقتصادی واجتماعی مردم جهان عنوان میکنند.

به نظراین دانشمندان نظم نوین جهانی راه رابرای توسعۀ وپیشرفتهای اقتصادی وسیاسی درعرصه های متفاوت آماده میسازد وبرای استحکام پایه های اصلی این نظم تاسیس وتوسعۀ کانونهای مشترک سیاسی جهانی چون  سازمان ملل متحد ، سازمانهای مشترک  اقتصادی چون سازمان تجارت جهانی وایجاد کمپنیها وشرکتهای  فراملیتی وچندین ملیتی را عنوان مینمایند. این دانشمندان باوردارند که تمام سازمانهای کوچک جهانی به تدریج درساختارهای بزرگ سازمانهای جهانی منحل نمیگردند ؛ بلکه سازمانهای ملی یارای رشدوشگوفایی رادرکنار شرکتهای جندملیتی پیدامینمایند. درحالیکه تجربۀ چندین سالۀ سازمان تجارت جهانی چنین حقیقتی راآشکارنمیسازد.

درهرنوع نغییرنمیتوان نقش ویژه گیهای تاریخی وملی کشورهارانادیده گرفت وبرای راه یافتن به چاله های دشواریهاباید تاریخ واقعی ملت هاراموردمطالعۀ دقیق قراردادوازهرگونه مسخ وتحریف آنها خودداری کرد؛ زیرامسخ وتحریف  تاریخ سدعبورناپذیری رادربرابرتغییرات جهانی ایجادمینمایدوهویت ملتهارابه چالش میگیردکه بادرچالش رفتن هویت ملی ملتهازمینه های دگرگونیهای مثبت هم ازمیان میرود. درآنصورت تغییرات به عوض اینکه رهایی بخش باشد ، فاجعه آفرین وویرانگرمیشود.

درحالیکه میدانیم انسان درهربرهۀ اززمان تشنۀ تحول ودگرگونی بوده است ؛ ولی هرزمانیکه دربرابریک تحول مسخ آفرین برخورده است ، باآنهمه اشتیاق نوخواهی ونوپذیری دربرابرآن مقاومت نموده است . این زمانی واقع شده است که  توده درآن تحول نقش خویش راخالی یافته اند. درصورتیکه مردم درمیدانهای خونین نبردبرمصداق غلبۀ خون برشمشیربربیدادغریده اندودرفش رهایی بخش دادرادرتارک زمان به اهتزازدرآورده اند؛ ولی باآنهمه جانبازیهای بی پایان چنان دردام زر، زوروتزویرگیرمانده اندکه همه دستاوردهای آنهابه چپاول برده شده است. توده هادراین رویارویی هابیشترازدرون ضربه خورده اندتا ازدشمنان بیرونی . مردم هرزمانیکه باشمشیرهای  برهنه وعصیانی سرطاغوت راشکسته اند، طاغوت به سرعت قابل توجهی بادستیازی به طرفندهای خطرناکی متوسل شده وباعوض کردن شیوۀ مبارزاتی  خویش حماسه های شکوهمندی رابه تراژیدیهای دردبارمبدل کرده اند. بنابراین تحول دریک جامعه زمانی میسرمیشودکه درهرقدم به تاریخ ، هویت ومردم آن ارجحیت قایل شدوازبدجلوه دادن وغیرواقعی نشان دادن تاریخ آنهابه صورت جدی خودداری کرد.

مقاومت بیدریغ ملتهادربرابرتهاجم های بزرگ تاریخی ازهمین روحیۀ آنهامنشاگرفته است که حتادریبسیاری مواردجلورشد وتوسعۀ کشورهارانیزگرفته است  وازپیشرفتهای اقتصادی وسیاسی آنهانیزمانع شده است . هرچه باشد، تاریخ سرگذشت طولانی زنده گی پرفرازوفرودانسان وحکایت دردمندانه مظلومانۀ اودربسترزمان است که نبرددادبابیدادسرفصلی ازرویاروییهای خونین وجانگدازاورادردهلیززمان تشکیل میدهد. این نبردحق طلبانه ازآنزمان آغازشده است که انسان به مرحله یی ازتکامل رسید که صفوف خویش راازحیوانات پس ازجدال بی پایان جداکردوبرای برپایی تمدن های بزرگ استوارگام برداشت .دراین روندپیچیده انسان ،طبعیت و خدا به مثابه یک مثلث، هدفمندی واقعی حیات را نه تنها توجیه کرد؛بلکه آنرا مفهوم درست تری بخشید ، درین مثلث عقل و وحی دربستر طبعیت یارای آشتی پذیری را  پیداکردند واندیشه در بستر آزادی خرد  مجال پروبال گشودن را دریافت. درین روند عقل در بستر وحی تکامل کرد و وحی در کنار خرد شگوفایی یافت وازآنسوی عصرهاتابدینسوحاصل دست رنج گذشتگان خودراتوسعه داد، به پیش رفت ، هرقومی بروی ویرانه های تمدن اقوام گذشته مستقرشدندوهریک درهرمرحله یی تصورمیکردندکه عالی ترین محصولی ازتاریخ بشری شده اندتاآنکه بعدازچندی غفلتهاوغرورهاچنان اذهان آنهاراپرکردودست وپای آنهارابهم پیچیدکه اصلاح پی درپی خودغافل شدندوبه خوش گذرانی هاوبی خبریهای روزگارغوطه ورشدندونتیجۀ آن شد که بلای زمینی وآسمانی یی ازهرطرف آنهارافراگرفت ، هستی آنهارانابودکردوهمه چیزآنهارادگرگون نمود؛ولی آنچه برجای ماندوبه مثابۀ میراثی ماندگارازنسلی به نسلی وازعصری به عصری انتقال کرد، همانادستاوردهای تمام بشریت است که ازهرقومی وملتی به قومی وملتی منتقل شد. دراین روندتمدنهاوفرهنگهاآمدندودرطی قرنهاهنرها، فلسفه ها،علوم ،صنایع گوناگون ودیگردستاوردهای بشری راگسترش دادند. انسان مظلوم این موجودپیچیده دراین جریان باآفریدن حماسه هاوشهکارهاعالی ترین نمونۀ انسانیت رابه پیشگاۀ تاریخ تقدیم کردوعظیم ترین فرهنگهاوتمدنهارابباروبرگ بنشاند؛اماانسان ظالم وبیداگرچنان فجایع هولناک راآفریدورنج بخون خفتۀ انسان مظلوم رابرباددادونابودکرد که وحشت آفرینیهای اوافسانه های هراس انگیزوشگفت آوری رابیادگارمانده است . ازهمین رواست که معنای تاریخ بامبارزۀ دادبابیدادسخت گره خورده است . دادکه قلب تاریخ است وبیدادخون آن ودررگهای آن جاری وساری است وقلب تپندۀ آنرابحرکت درمی آورد. یعنی دادقلب تاریخ رابحرکت می آوردوبیدادخون آنرامیریزد.

درهرحال برای تغییرجهان ناگزیربایدتا اصلاحات ساختاری درمحورهاوبسترهای زیربنایی وروبنایی رادرهرکشوری موردمداقه قرارداد. اصلاحات بنیادی زمانی دریک کشوررونمامیگرددکه جمیع ساختارهای زیربنایی آن تغییرنمایدوبرفرازآنهاروبناهای تازۀ سیاسی ، اجتماعی واقتصادی اعمارشود. بامطرح شدن زیربناوروبنانحوۀ اصلاحات ساختاری درکشورها بیشترپیچیده میگردد؛ زیرااصطلاح های زیربناوروبناپای بحث های فلسفی وعلمی رادرموازات گفتمان های جامعه شناسانه ومردم شناسانه به پیش میکشاند. مکتب های گوناگون فکری پیرامون مقوله های زیربناوروبنادیدگاه های متفاوتی دارند. باآنهمه پیچیده گی های فلسفی وعلمی دراین بحث ، هیچگاهی نمیتوان نقش آنهارادرتحولات اجتماعی کم گرفت .

 ایجاداصلاحات ساختاری دریک جامعه به هرحجمی ونحوی که صورت بگیرد، بدون درنظرگیری محورهاوبسترهای روبنایی وزیربنایی جامعه امری ناممکن است وبدون توجه به این مسأله حرف برسرایجاداصلاحات شایدگزافه گویی بیش نباشد؛ زیراممکن نیست تاروبناهای نیرومنداجتماعی واقتصادی رابروی پایه های ضعیفی نگهداشت که با اندکترین شمالی به زمین افتد.

باآنکه بسیاری دانشمندان مخالف هرگونه مطلق گرایی  درقوانین جامعه شناسی هستندوبرای ایجاداصلاحات اجتماعی چه ساختاری وچه غیرساختاری نظریه های ثابتی رانمی پذیرندکه نپذیرفتن قوانین ثابت رانمیتوان به معنای درنظرنگیری زیرساختهای جامعه تلقی کردووساختارهای روبنایی ان رابه کلی ازنظردورداشت؛ زیراهرجامعه یی بنابرسرعت شگفت انگیزتحولات اجتماعی به نحوی نیازبه اصلاحات  ساختاری داردوگفته میتوان که غرب باوجودداشتن تمدن به ظاهرباشکوه ؛ ولی دراصل کاواک ومیان خالی وبه صورت کامل تهی ازجاذبه معنوی وشورزنده گی درفرازوفرودتورم های پولی، نوسانات اقتصادی ، ورشگستگی های شرکتهای کوچگ حتاشماری شرکتهای بزرگ دربستررکودها ی اقتصادی دامنه داروبلندرفتن وپایین آمدن قیمتهادرآن ضرورت جدی تری برای اصلاحات ساختاری داردتاباوارهیدن ازچنگال بیرحم سرمایه واقتصادبازاردرازراۀ دشواریهارادرکوره راهان اقتصادمختلط آسانتربپیماید.

باتوجه به اصلاحات ساختاری روبنایی وزیربنایی دراشکال  اقتصادی یاسیاسی چه مقدم شمردن یکی بردیگری یاهمزمان هردو بایدکوره راۀ دشواریهاراپیمودتابه منزلی ازپیشرفت دریک کشوررسید. ازهمین رواست که شماری اندیشمندان توسعۀ سیاسی راملازم توسعۀ فرهنگی پنداشته اندودراین مرحله است که عقلانیت فرهنگی وعقلانیت ابزاری ازیکدیگر تمیزمیگردندودرآنصورت منطق واستدلال درجامعه مقام تعیین کننده راپیدامیکنندنه ثروت وقدرت وعقل نمیتواندابزاری برای استفاده جویی های ثروتمندان وقدرتمندان بحساب رود. شماری ازدانشمندان بدین باوراندکه شرایط اجتماعی ، سیاسی ونظامی یک کشوربرنحوۀ اجرای توسعۀ سیاسی وتوسعۀ اقتصادی تاثیرگذاراست ودرحالاتیکه یک کشورازلحاظ اقتصادی رشدقابل ملاحظه ییراداشته باشد، درآن حال لازم است تابه توسعۀ سیاسی درآن کشورارجحیت داده شود. بویژه کشورهایی چون افغانستان که ازنگاۀ سیاسی به ورشکستگی شدیدسیاسی دچاراست واوضاع عمومی آن بیش ازهرکشوری شکننده است . درآنصورت توسعۀ اقتصادی میتواندگام مهمی درجهت تامین امنیت آن بحساب آیدواین روندنه تنهاجاده صافکن توسعۀ سیاسی وحتاضمانت خوبی برای تامین  صلح ،استقرار وثبات سیاسی واقتصادی میتواندباشد. درچنین کشوری توسعۀ سیاسی بدون توسعۀ موثراقتصادی نه تنهاموثرنیست ؛بلکه دربعضی موارددرراۀ توسعۀ اقتصادی حتامانع ایجادمینماید. ازآنرودرکشورهاییکه بابحران های سیاسی وامنیتی مواجه اند، توسعۀ اقتصادی درقدم اول میتواندبه مثابۀ گام مهمی درراۀ ایجاداصلاحات دریک کشورباشد.

ناگزیرباید بدون هرگونه مطلق انگاری راهی رابرای تغییرات وپیشرفتهای چشمگیردریک کشورسراغ نمود تا بتوان به رشد پایداری درآن نایل آمدوباتوجه به کوه وکتل های انتقادبه ویژه درحوزۀ تطورگرایی ازرشد میرادرآن جلوگیری کردتاباشدکه زمینه های تغییرهماهنگ رادرسراسرجهان فراهم گردانید.

این درصورتی ممکن است که حوزه های فرهنگی راهم ازنظردورنداشته وبرای نزدیکی فرهنگی ملتهانیزتلاش کرد وگفتگوی فرهنگهاوتمدنهاراسرمشق کاردگرگون سازیهای جهانی نمود. تاباعبورازچاله های سنت ومدرنیته دست کم به جادۀ همواری ازگفتگوهادست یافت. گفت وگوی تمدنهاوفرهنگیهادرواقع نسخۀ تازه یی است که شایدبتواندبه کشمکش هاومنازعات درونی میان ملتهاودولتهاپایان بدهدوباربی عاطفگیهاوخودبیگانگیهاراازشانۀ تمدن غرب فروافگندتاباآمیزش عناصرزندۀ فرهنگ روح پروروانسان سازشرق باعناصرجامعه سازوزنده گی سازفرهنگ غرب راهی برای رهایی انسان بلاکشیده وآشتفتۀ گیتی میسرگردد.

ارباب معرفت درشرق وغرب دریافته اندکه بارسیدن پای آگاهی آدم به این مرزهابسیاری ازتضادهای فکری حل میشوندوباسنگین شدن بازارارزشهای معنوی بال اندیشه درشاهراههای سرشارازباورویقین به پروازمی آیندویاچنان ازارزشهای مادی خودرامستغنی مییابندکه حقیقت رافراترازدایرۀ تفکرادیان به مثابۀ نوری درنورچون اشعۀ درخشان درقاب وقوسین اگاهی های برتردرنزدیکترین صدرۀ تکامل بشری به تماشامیگیرند. بارسیدن انسان دراین مقام آگاهی است که مجال رهایی ازهرگونه بندهاراپیدامینمایدومفاهیم خدامحوری وانسان محوری درمرزهای کرانمنداصالت وجودوناکرانمنداصالت فطرت به گونۀ شفافتروسیالترارگذشته تفسیرمیگردند. درنتیجه جایگاۀ انسان درهستی به مثابۀ موجودی هدفمندبه اثبات میرسد.

دانشمندان بدین باوراندکه گفتمان تمدنهاوفرهنگهاراه رابرای همزیستی فرهنگی تاسطح وحدت فرهنگی درجوامع گوناگون فراهم خواهدکردواین روندرادرآخرین تحلیل زمینه سازمحوتقابل وتضادفرهنگهاوتمدنهامیدانند. دراین حال پرجاذبه گی وکشش فرهنگهامیتوانندخوبترمحک بخورندودرفراراۀ این فرایندبه پیش بتازند. یعنی بادستیابی انسان به آگاهی های بیشترومتنوعترتضادهای دینی وایده ئولوژیکی کاهش قابل ملاحظه یی مییابند. دراین حال ظرفیت تحمل پذیری فرهنگی ودینی افرادهم بلندترمیرود. بازدوده شدن خرافات واوهام ازپیکردین وفرهنگ هردوبالنده تروپویاترمیشوندوشفافیت آنهاآشکارتروفهم دینی ازسیالیت قابل توجهی بهره مندمیگردد. دراینصورت است که باایجادفضای باهمی میان ملتهادرازراۀ تغییرپیمودنی میشود. این درحالی است که میدانیم ، فرهنگ بشری دارای روح مشترکی است . هرگاه فرهنگهاوتمدنهای بشری درطول تاریخ به خوانش گرفته شوند، بزودی دریافته میشودکه فرهنگ بشری منشأواحدی دارد، ملکیت تمام بشریت است ،ریشه های مشترکی درفرهنگ بشری وجودداردکه این نقاط مشترک دربسامواردحیثیت شاخص رادرفرهنگهاوتمدنهای بشری دارااند.این شاخص هارامیتوان به مثابۀ روح واحدی درفرهنگهاوتمدنهای بشری خواندکه درهربرهه یی اززمان برتارک فرهنگهامیدرخشد. این روح مشترک بیان کنندۀ همگونی های فرهنگهاوتمدنهای بشری است که میزان کشش وجاذبۀ این روح واحددرهرفرهنگ وتمدنی متفاوت است . همین تفاوتهامیتوانندبیانگراشتراکات فرهنگی ملتهانیزباشند. باهمگون سازی حداقل فرهنگها میتوان زمینه های پذیرش تغییرپایارادرسطح جهان هموارنمود. بویژه اینکه میدانیم باورهای آدمی درطبیعت تارسیدن به مثلث خدا، انسان وطبیعت ریشۀ واحدی داشته است. عده یی ازاندیشمندان بدین باوراندکه انسان به صورت طبیعی ازآغاززنده گی بدوی تاامروززیبایی ،عدل، نیکویی وخیررابه مثابۀ چیزهای گمشده یی بصورت خستگی ناپذیرجسته ومیجوید. تنهاتلاشها زمانی به کندی مواجه گردیده اند یاازتاثیربازمانده اند که نیروهای طاغوتی وستمگربرسرراۀ این تلاشهامانع ایجادکرده اند. پس زیبایی وکمال خواست فطری انسان بوده که تاآخرین مراحل تکامل زنده گی اوتارسیدن به  رفاۀ مادی ومعنویش ادامه خواهدداشت. باتوجه به ویژه گیهای مشترک فرهنگ بشری دورنمای گفتگوهای تمدنهاوفرهنگهارادرفرازوفرودتحولات سیاسی واقتصادی میتوان فال نیکی برای رسیدن به جامعۀ رفاۀ انسانی تلقی کرد.

برای روشن سازی زوایای تاریک فرهنگ هاوآشکارسازی عناصرپویاوزندۀ آنها دانشمندان درشرق وغرب کارگسترده ییرابرای شناخت عناصرفرهنگی یکدیگرآغازنمایندتاباکشف عناصرناشناختۀ فرهنگی یکلدیگرفرهنگ بشری راازآشفتگی رهایی ببخشند. ازاین گفته آشکارمیشودکه هنوزهم درشرق وغرب چیزهای زیادی وجودداردکه برای یکدیگرناشناخته مانده اندوهرچه عناصرمخفی هردوفرهنگ آشکارشود، تفاهم میان فرهنگهاوملتهابیشترمیشود. اینکه دانشمندان چگونه میتوانندرسالت انسانی خویش رادراین حصه انجام دهند، نایل آمدن به  چنین هدفی کار یک شبه نه ؛بلکه شبهاوروزهابایدکارکردتابه منزلی ازمنزل های آشتی فرهنگهارسید؛ ولی آنچه مسلم است ،اینکه فرهنگ وتمدن بشری مال تمام همۀ بشریت است ودرهرمرحله یی ازتاریخ نشیب وفرازرادرسطح کشورهاوقارههامیپیماید. این نشیب وفرازفرهنگی رانمیتوان دلیلی برمنحصربودن فرهنگ وتمدن به کشوری یاقاره یی خاص تلقی کردوآنرامادیوارآهنینی برای رسید به تغییرات مثبت جهانی ورفاۀ همگانی پنداشت. به ویژه آنکه گفتگوی فرهنگهاوتمدنهادرمحورگفتگوی سیاسی ادیان جان تازه یی بگیرد.  هرگاه گفت وگوی تمدنهاوفرهنگها درمسیرشناخت فرهنگهاوتمدنهارهنمون گردندواین گفت وگوهادرراستای پرده برداری ازگفتمان سیاسی اسلام مسیحیت وادیان دیگر ازشفافیت بهتری برخوردارخواهدشد. این گفتمان چون چراغی برفرازراۀ میتوانددرخت گفت وگوی تمدنهاوفرهنگهاراهرچه بیشترآبیاری نماید وآنرابباروبرگ بنشاند.

این گفتمان زمانی  به ثمرمی نشیندکه به دورازرویکردهای ایجابی وسلبی گفتمان سیاسی ادیان درکنارگفتمان تمدنهادرراستای تقویۀ گفتمان دین  گرایی معاصرازکارآیی وموثریت بیشتری برخوردارشودکه بادوری ازهرگونه رویکردسلبی (دراین رویکردازنکات قوت یک تفکرچشم پوشی میشودوبیشتربه نکات ضعف آن پرداخته میشود)درتحلیل انسجام درونی دین  گرایی معاصربصورت جدی عمل کرد؛ زیرارویکردسلبی به مثابۀ شرق شناسی وارونه انگارانه است که بایکنوع جعل کاری ،غیریت سازی وهویت زدایی بااسلام برخورداسمی وشکلی میکند. این دیدگاه اسلام رابصورت  شکلی، ظاهری یااسمی گویااسمی بدون مسماارایه میدهدواسلام گرایی رافاقدهرنوع انسجام درونی مطرح مینمایدوبرای آن انسجام سطحی ،مقطعی وموقت قایل میشودوگویابرای اسلام گرایی جامه یی میبردکه نه تنهابه اندام آن موافق نیست وحتابصورت کامل بیگانه ازآن است . ازآنرومنشأواحدانگاری وانسجام بخشی سلبی راتنهامیتوان دردیدگاه های غربی هانسبت به اسلام درک کرد. درحالیکه تنها بارویکردایجابی یعنی باتوجه به نیازمندیهاوارجحیت دادن به نیازهای مبرم میتوان به انسجام ونظم درونی اسلام گرایی معاصردست یافت . این دیدگاه نکات ضعف قوت رادردرون اسلام جستجومینمایدودرسایه روشن آنهابه کاوش کمی هاوکاستیهای اندیشه های دیگرنیزمیپردازد؛زیرااین نگرش اسلام رادرداخل آن به تحلیل میگیردوباسره وناسره کردن عناصرگوناگون آن ضعف هاوقوت های آنرابهم می آمیزدوازآنهامفصل های نیرومندفکری راسرهم میبندد. بااین رویکردمیتوان ازگفتمان اسلام گرایی یااسلام سیاسی به خوبی دفاع کردکه نه تنهاعاملی وحدت بخش است ؛بلکه قرابتهای زیادی رامیان اسلام گرایان نیزبوجودمی آورد. این گفتمان دلالتهای آشکاری برگفتمان سیاسی اسلام داردوبرتری آن درمرکزیت سنجشی آن قرارداردکه میتواندبرای گفتمان چارچوبی خوب درست کندوبارده بندیهای منظمی عناصرگوناگون گفتمان راکنارهم حفظ میداردوچون کلیدی هویت بخش ،هویت اسلامی رادرمحراق عمل سیاسی قرارمیدهد. دراین حال دین تنهااعتقادخشک نه ؛بلکه تمام حوزه های زنده گی رادربرمیگیرد.

این گفتمان به حیث یک ضرورت تاریخی برای حل منازعات جهانی نقش موثری داردواین امیدواری رادرانسان ایجادمیکندکه درآستانۀ سومین هزارۀ میلادی سرنوشت جهان برای همۀ بشریت یکسان وعادلانه خواهدبود. برگزاری گفت وگودرمیان تمدنهاوفرهنگهای مختلف میتواند؛ زمینه سازخوبی برای زیست باهمی انسان معاصرباشد.

گرچه مباحثی چون خطراخلاقی دررفتاردولتها،  نقش مذهب درجوامع مختلف ، ضرورت پاسخگوبودن قدرتها، توازن میان رقابت وهمکاری ، نسبت میان توسعه نیافتگی وتروریزم ، گفت وگومیان سنت ومدرنیته ،تعامل میان جهانی شدن وبومی گرایی میتوانندمبنای طرحهای کوچکی برسرمسایل روزباشدتابتوانندبه بخشی ازپرسش های بالاراپاسخ مثبت بدهند. باآنکه زورگوییهای قدرتهای بزرگ برفضای کشورهای فقیرچون چتری سیاهی سایه افگنده است. فقروتنگدستی وعبوسیت سراسرجهانرافراگرفته است . قدرتهای بزرگ به بهانۀ تامین دموکراسی ،آزادی وحقوق بشرکشورهای ضعیف راموردتهاجم بی باکانه یی قرارداده اند.این رویکردقدرتهای بزرگ جهان رابه لبۀ بحران خطرناکی قرارداده است که افراط گرایی رادرجهان بیشترازپیش تحریک وتقویه نموده است تاخطرآن میوحرودکه اوضاع جهان ازکنترول خارج گردد. بویژه درشرایطی که سلاحهای اتومی وکشتارهای جمعی دربازارهای سیاۀ جهان راه پیداکرده اندواین حالت بشریت راسخت  نگران نموده است که این دشواریهاباتوجه به مولفه های اخلاقی گفتگوهانمیتوانند ازمیزان خوش بینی های انسان برای آسایش ورفاۀ جهانی درآینده بکاهد؛ زیرا اخلاق به مثابۀ جوهرایثارظرفیت وتوانمندی شگفت آوری رادرآدمی ایجادمینمایدتاخالی ازهرنوع دغدغه هاتیرهای افکار خودرابه سوی هدف نشان بگیردتادرفضای پرازشفافیت فکری جهان رابه کام عدل درآورد وبه اشتراک مساعی تمامی موسسات جوامع مدنی به صورت قطع رابطه میان ملتهاودولتهاراپایدارنماید.

 

 

قسمت دوم

 

نظری به دیدگاۀ ادیان نسبت به تغییرجهان

اديان هم درموردتحولات اجتماعي موضع خاص خودرادارندكه په صورت عموم اديان اپراهيمي وغيراپراهيمي خواهان تحولات اجتماعی اند ودساتیردینی انسان رابرای تحول وتغییر ترغیب میداردکه هدف دین تامین رابطۀ انسان باخدابه وسیلۀ وحی است وعقل به مثابۀ ملکۀ نیرومند زمینه های آشتی دهی انسان راباوحی میسرمیسازد ونقش میانجی فعالی رادارد. دراصل دین باایستایی ورکودسرسازگاری ندارد؛ زیراروندوحی الهی درهستی ازآدم تاپیامبراسلام نشاندهندۀ یک نوع تکامل وارایۀ کنندۀ پایان رسالت بوسیلۀ پیامبران است که بعدازرسالت پیامبران به رسالت انسانهای بعدازپیامبرتاکیدبسزایی دارند. طوریکه پیامبران ازطریق وحی الهی تکامل جامعۀ بشری رافراهم گردانیدندوازلحاظ ساختاری درایجادوتکامل نظام سیاسی ، اقتصادی واجتماعی نقش ماندگاری داشته اند وبسیاری ازتلاشهای علمی ، فلسفی ، ادبی وهنری انسان وپیشرفتهای اودرحوزه های گوناگون درطول تاریخ مرهون تحولات دینی است . ازآنجاکه روح دینی باتغییر سازگاروهمنوااست و به مثابۀ محرکی خودجوش ودرونزادارای ظرفیت های  سرشاری برای تحولات اجتماعی است .

دین بااستبداد، ظلم  ، لجام گسیختگی وانحطاط به صورت عموم ناسازگاراست . تمامی ادیان به نحوی ازانحابرای محوظلم وتامین عدالت ازانسانهامیخواهدتا دربرابراستبدادلجام گسیخته بایستندوبامقاومت جدی بساط استبداد راجمع نمایندوسکوی ظلم رابرااندازند. گرچه شماری ازفقهای سازشکار، جزیی نگروکوتاه بین درطول تاریخ بادلایل ناموجهی اطاعت ازحکام ستمگررابه گونه یی لازم شمرده وایستاده گی دربرابرحکام مستبد رابه بهانۀ گسترش فساد بیشترمردوددانسته اند. بااین بهانه بامستبدان کنارآمده اندوبرای ایجادنظام شورایی وتوسعه ، رشد وتکامل آن حتاگامی هم نگذاشته اند . درحالیکه پیامبراسلام میگوید:" کسی که باحاکمان ستمگربااستفاده اززوربجنگدمومن کامل شمرده میشود."درحدیثی دیگری آمده است :" ابرازسخن حق دربرابرسلطان جابروظالم بهترین وافضل ترین جهاد است. "

جزیی نگریهانسبت به وقایع ورویدادهای تاریخی سبب شده است تابینش استبدادستیزی رابرااستبدادپذیری ترجیح بدهد. درحالیکه رویدادهای تاریخی درجهان اسلام وسایرکشورهای جهان نشان میدهدکه پس ازهرقیامی دربرابرجوررستگاری ونجات ملتی مطرح بوده است ؛ امااینکه درهرمقطعی ازتاریخ حماسه هاوشهکاریهای انسان مظلوم به چپاول رفته است وبه شکل ناجوانمردانه یی شکارمستبدان زمان گردیده است . عوامل دیگری داردکه نمیتواند ظلم پذیری راتوجیه نماید ونظام راکه ازلحاظ اداری ، سیاسی واخلاقی به فساد کشانده شده باشدمشروع بپندارد. آنچه مسلم است اینکه هرقیامی که پایگاۀ مردمی داشته است ، پیام آوررهایی بوده است . چنانیکه قیام ابن زبیردربراریزید، قیام عباسیهادربرابرامویها، قیام صلاح الدین ایوبی دربرابرفاطمیهاوقیام محمدبن سعود به همکاری محمدابن عبدالوهاب وتاسیس نظام سعودی باهمه کمی هاکاستی های آن برتریریهاومعقولیت هایی داشته است که دورههای بعدی به مراتب نسبت به دورههای گذشته بهتربوده اند. درحالیکه پیامبران الیه بویژه پیامبراسلام مبارزه باکفروشرکی رادستورکارمبارزاتی خودقرارداده اندکه که ملتهارابه سورهلاکت ونابودی میکشاند. چنانیکه درقرآن چنین آمده است :" خداوندمردم آبادیهارابه سبب کفروشرک هلاک نمیکندتاوقتیکه مردم این آبادیهامیان خودبه عدالت وانصاف رفتارکنند  . شورۀ هود، آیت 117 یعنی خداوندهیچگاهی صرف به خاطرکافربودن مردمی راهلاک نمیکندتاوقبتیکه کفرآنهابابی عدالتی ، ظلم وفساد همراه نباشد.  چنانیکه به گواهی قرآن خداوندقوم لوط رابه خاطر فسادروبه گسترش اخلاقی وقوم شعیب رابه خاطرفسادگستردۀ حقوقی وفروگذاری  حقوق انسانهانابودکردکه اولی باکم بهادادن به حقوق انسانی وارزشهای اخلاقی ودومی باکم گذاری  حقوق مردم درهنگام کیل ومیزان بلای بدی رابرسرمردمان خودآورده بودند.

باآنکه شماری ازقفهابانادیه انگاشتن متون دینی به این قول منسوب به پیامبرتاکیددارند که واردعمل شدن برضدحاکم درست نیست ، مگرآنگاه که کفرآشکاری ازاوسرزند. دراین شکی نیست که حدیث یادشده ظرف وشرایطی رادرنظرداردکه درنتیجه فسادبزرگتردامنگیرجامعۀ اسلامی شودکه عواقب آن خیلی ناگوارباشد . درحالیکه قرآن ظلم واستبدادرامنشاوعلت اصلی هلاکت ونابودی ملتهاعنوان کرده است. صحیح ترمذی به نقل ازقرطبی نوشته است :"هرگاه  مردمی مشاهده کنند که کسی مرتکب ظلمی میشود؛ ولی ویرامانع ازظلم نشوند، به زودی خداوند این مردم رابه عذاب طاقت فرسایی ازنزدخودگرفتارخواهدگردانید."

دین باآنکه شرک رابه دلیل اجتماع  وشرک اقتصادی ظلم عظیم می پندارد؛ ولی مردم رادربرابرشرک زمانی به قیام فراخوانده است که نظام به فسادرفته باشد ودرنتیجۀ فساددردستگاۀ دولت فقروبیدادجامعه رافرابگیرد. چنانیکه  شوکانی فقیه ومحدث بزرگ وکتاب های "نیل الاوطار"  درباب تشریح احادیث مربوط به احکام وتفسیر"فتح القدیر" که درتفسیراوچنین آمده است :" درست نیست که پرودگارمردمی رابه خاطرآلوده بودن به شرک موردتعذیب قراربدهد،  حال آنکه آنهادمعاملات خودباعدالت رفتارکنند. یعنی تازمانیکه شرک به فسادنینجامدوفسادفقرافزانشود، خداوندقومی رامستوجب مجازات نمیداند.

عامل دوم این گفتمان انحرافی فقهابرای تاییدحکومت های جابروجلوگیری ازدگرگونیهای سازنده به سوی تغییرجهانی ، خلط کردن قیام سیاسی است که هدف ازآن دفاع ازحقوق وآزادیهای شهروندان میباشد، باقیامی که منشادرعقایدشورش کننده گان داردوباعث میشودکه شورش کننده گان عقاید خاص خودرابه زوربردیگران تحمیل نمایند . یعنی خودراحق دیگران راناحق ، کافریامرتدبشمارند وخون آنهارامباح پندارند.گرچه دامنۀ خلط اینگونه بحث هاوسیعتراست که بیشتردامنگیر فقهای متاخرشده است . هماناخلط بحث خوارج بابحث باغی درهردینی بویژه اسلام است . به گونۀ مثال فرق زیادی است ، میان جنگ جمل وصفین دربرابرعلی وجنگ باغیان ومرتدان،  به خاطر عدول ازشریعت خداوسنت نبوی که ازفرمانبرداری حاکم معینی امتناع میورزند. درحالیکه آیتی درقرآن موجودنیست که دلالت برجنگیدن دربرابرکسی باشدکه ازقرمانبری حاکم خودداری کند. این دلیل روشنی است براینکه آزادی های فکری دراسلام مجازشمرده شده است . درحالیکه دربخاری وکتابهای دیگرسنن روایاتی آمده است که ازجنگیدن بامرتدان سخن میگوید؛ ولی درمورد خوارج یعنی کسانیکه مخالفت آنهاباحکومت منشاعقده تی دارد، چیزی  نمیگوید. چنانیکه حضرت علی گفته است :"هرگاه باغی دربرابرحاکم ستمگربشورد، وی راهمکاری کنیدواگردربرابرحاکم عادل ازدرستیزبرآید ، ازهمکاری بااوخودداری نمایید.حاکم مطیری ،  آزادی درطوفان ، پیام مجاهد، شمارۀ 600

به صورت کل ادیان هم نسبت به تغییر جهان روحیۀ مخالفی ندارند ؛ ولی باتفاوت اینکه ادیان روندتغییردرجهان رابه دیدۀ احتیاط مینگرند ، احتیاط ازجهت آنکه مباداتحول وتغییر به سویی حرکت نماید که نه تنهازمینه های رفاۀ واقعی انسان رابه خطراندازد؛ بلکه شانس هاوامکانات تغییر مثبت رادرآینده نیززیرسوال ببرد. تمامی ادیان بویژه اسلام نسبت به هرگونه تحول وتغییر درجهان رفاۀ مادی ومعنوی انسان رابه صورت موازی درنظرداردتادرخط اعتدال ووسط بدون افتادن درچالۀ افراط وتفریط مادیت ومعنویت پیمودن درازراۀ دشواریهامیسرگردد.

ادیان نگران است ، هرگاتحول وتغییر به صورت درست کانالیزه وهدایت نشود، به تابویی مبدل میشودکه انسان رابه گونه یی ازخودبیگانه می نمایدو این ازخودبیگانگی اورابه قهقرای زنده گی مبرد. امروزمی بینیم که تمدن معاصرانسان امروزرا به پرزۀ ماشینی مبدل کرده است که فرصت هرگونه بازنگری وبازاندیشی وحتابه اندیشی راازوی ربوده است ، چنان درخودفرورفته است که حتالحظه یی مجال نداردتادمی برای خودبیندیشدتاباکسب خودآگاهی هابرچاله های ناآگاهیهاوازخودبیگانگی های خودراه پیدانماید.

ادیان باتوجه به مایه های غنی معنویت که باروبرگ روحانیت رادرانسان شگفته میگرداند. بویژه مایه های فناناپذیروخودجوش عرفانی دردین وآثارماندگاری ازشخصیت های  نامداری چون جنید بغدادی ، ذوا لنون مصری علی هجویری غزنوی، ابن عربی ، منصورحلاج ، شبلی ، جلال الدین رومی ، صدرالدین قونیه یی وکتابهایی ازاستادفروزانفر، جلال آل احمد، اقبال لاهوری (احیای فکردینی دراسلام)،زرین کوب (بحردرکوزه ، پله به پله تاآستان خداو...)، بازرگان ، امام خمینی ، مودودودی و... درشرح وتاویل مسایل عرفانی درجهان اسلام ودانته ، کانت (فلسفۀ استلایی او)، نیکلسون ، بارتولدبرشت ، لوی ماسینیون ، استیون کتز( گزبدۀ مقالات اوزیرعنوان ساخت گرایی وسنت وعرفان) و...دراروپامیتوانندرهنمای ورهبرخوب معنوی انسان دربسترتحول وتغییرباشند.

ازآنجاکه بحران های اقتصادی یکی ازعامل مهم رکوددرجوامع بشری است که سدعبورناپذیری رادربرابرهرگونه تحول مثبت ایجادمینمایدوازسویی هم مادی گرایی یکی ازعوامل مهم بحران های اقتصادی درجهان امروزمیباشد. چنانیکه پاپ بندکت شانزدهم (#)طی سخنانی گفت:"بنای زنده گی برامورمادی دلیل بحران اقتصادی امروزاست وافزودکسانیکه زنده گی خویش رابراساس امورمادی بنانماید ، مانند کسی است که خانۀ خودررابروی ریگ ساخته است . درحالیکه تنهاکلام خدابنیادتمام حقایق است. راۀ نجات ،  شمارۀ 987ازسوی دیگربنیادگرایی اقتصادبازاربرمبنای ایده ئولوژی  اقتصادآزادوآزادسازی بازارهای مالی درسایۀ اشتباهات مدیریت خطر، توزیع وتخصیص و مدیریت اقتصادی درراهبری بازارهای مالی چنان بحران آفرین است که بحران اخیرآسیب پذیری موسسات مالی بازارمحوررادربازاری ترین  اقتصادجهان  نشان داد. چنانیکه "جوزف استیگلیتز" (*)برندۀ جایزۀ نوبل اقتصاددرسال 2001 گفت :" همان طورکه فروریختن دیواربرلین نشان گرپایان عمرکمونیزم بود ، سقوط ارزش سهام دروال استریت وبحران مالی امریکانیزنشانۀ پایان دواران بنیادگرایی اقتصادبازاراست . بحران مالی امریکانشانگرپایان عمربنیادگرایی اقتصادبازاراست، راۀ نجات ،  شمارۀ 987بنیادگرایی اقتصادبازاردرموازات مناسبات خشک مادی اجتماعی درغرب چنان دست بدست هم دادند که رکودبی سابقۀ سالهای 1929 رادرامریکابه بارآوردند. این نشانگراین است که هیچگاهی حکومت های لاییک درزیرپوشش شعارهای دموکراسی ، آزادی ، لیبرالیزم ونیولیبرالیزم قادربه تامین رفاۀ مادی ومعنوی انسانهادرجوامع بشری نیستندکه تغییرات ناشی ازآن بتواند جهان راتغییرکلی بدهد. این درحالی است که مامیدانیم ، جهان به تغییرات فوری نیازدارد،  البته تغییراتی که بتوانند بربحرانهای اقتصادی غلبه حاصل نمایند وزمینه هارابرای ایجادقوانین جدیدی فراهم بسازدکه سیستم قانونگذاری دربازارهای مالی راموردتجدید نظرقراربدهدوفعالیت های بازارهای مالی وسیستم بانکی رادرسایۀ  قوانین مدرن وپیشرفته شفافتروکاراتربگرداند. این درصورتی ممکن خواهدبودکه تن خشک اقتصادبازاردرمحورتمدن مادی غرب باآب معنویت آبیاری گرددتابه شگوفایی برسد.

گفته های بالاجداازهرگونه پیشداوریها، خوش بینی هاوبدبینی های راست گرایانه وچپ گرایانه پیرامون دین است تامبادااحساسات دین باوران یادین ناباوران به گونه یی برانگیخته شود. این گفته هابه اساس واقعیت های  جاری درجهان کنونی برشتۀ تحریردرآمده اند ؛ زیراتجربۀ دهه های اخیرودهه های پیشترازآن نشان داده است که هرگونه افراط یاتفریط به طرف چپ یاراست ، مادیت یامعنویت به نحوی ازانحادرجامعه بحران آفرین است که تاکنون اندیشه های فلسفی وتیوریهای اقتصادی کمونیستی وکاپیتالیستی نتوانسته اند ، راه حل هاییرابه صورت درست وواقعی به آن سراغ نمایند. حالابی رابطه نخواهدبود، اگرپیرامون تغییرات واصلاحات درمحورها وبسترهای زیربنایی وروبنایی بحث ادامه داده شود.

 

تغییرجهان دغدغۀ پایان ناپذیرانسان هرعصری بوده است

ازگذشته های دوری بدین سوذهن دانشمندان بویژه جامعه شناسان رااین موضوع به خودمشغول گردانیده است که چگونه ، ازچه راه وبااسفتاد ازچه شیوه هایی میتوان اصلاحات ساختاریرادرکشوری بوجودآورد. دانشمندان طرح های گوناگونی رادراین رابطه ارایه داده اند که ازجمع آنهابه سه نوع آن اشاره خواهدشد که هرکدام برپایگاۀ فلسفی خاصی نسج گرفته اند که بازتاب دهندۀ نظام های ویژۀ سیاسی واجتماعی هستند.

مارکسیزم بربنیادفلسفۀ مادی وماتریالیزم تاریخی به صورت کل مخالف هرگونه تحولات اجتماعی به شکل تدریجی میباشدویگانه راۀ رهایی ورستگاری ملتی راسرنگونی نظام سرمایه داری میدانند. گرچه مارکس نابودی نظام سرمایه داری رانتیجۀ قانونمندرشدخودبه خودی نظام سرمایه داری میداندکه بدون دخالت نیروی خارجی ازدرون فرومیریزد. اونظام سوسیالیستی ( جامعه ییکه هرکس به قدرکارخودازنعمات مادی جامعه بهره مند میشود) رادراوج نظام سرمایه داری پیش بینی میکردکه بافروریزی اش جای خودرابه نظام سوسیالیسبتی خالی مینماید. وی به گونه یی خواهان انتقال مسالمت آمیزقدرت دراوج تکامل جامعۀ  سرمایه داری بودکه تمام موسسات تولیدی باقیام کارگران سقوط مینماید وچندسرمایه داربزرگ تاب مقاومت رادربرابرکارگران ازدست میدهندوناگزیرتن به تسلیم به ارادۀ مردم میدهند.

گفتنی است که  پس ازمطالعۀ  زنده گی طولانی مارکس باآغاز ازمارکس جوان وعاشق تامارکس انقلابی ورهبرلیگ آلمان وبالاخره مارکس فیلسوف نویسندۀ کتاب "کپیتال" درلندن ،دست کم میتوان به چگونگی وتحول اندیشه های اوتاحدودی پی برد.

باظهورلنین درعرصۀ سیاست شوروی فلسفۀ مارکسیزم به گونه دیگری تاویل شدوانقلاب مارکسیستی رادرضعیف ترین حلقۀ نظام سرمایه داری شوروی ازطریق قیام کارگران ودهقانان ممکن شمرد. به باورلنین هیجگاهی نمیتوان نظام سوسیالیستی رادرجامعه یی پیاده کردتاآنکه نظام سرمایه داری رادرآن به زورسرنگون کردوانقلاب اکتوبررابربنای همین تیوری درشوروی فتوادادکه درنتیجه ازبسیاری اررقبای خودچون "تروتسکی"بنیانگذاراردوی سرخ شوروی پیشی گرفت. وی هرگونه تحول روبنایی رابرپایۀ تحول زیربنایی دریک جامعه پیش بینی میکرد. به باوراووهوادارانش هرگزتحول سازنده دریک کشورپیاده شده نمیتواندتازمانیکه بنیادهای آن ازریشه دگرگون نشود. به باوراوروبناهای اجتماعی برپایۀ زیربناهای اقتصادی شکل میگیرندوبرپایی روبناهای جدیدرادرسرنگونی ونابودی زیربناهای آن میداند. ازاینرواندیشه ییکه درقالب مارکسیزم لنینیزم جان گرفت ، خواهان دگرگونی جمیع سنت ها درجامعه است.

دراین میان هستندنظریه پردازانی چون "جان هالوووی" (1)نویسندۀ کتاب  "تغییر جهان، بدون کسب قدرت" که باورداردجهان رامیتوان بدون دردست داشتن قدرت تغییر داد . جان هالووی ایرلندی، استاد دانشگاۀ پوئبلا، متفکر پسا- مارکسیست محبوب از مکزیک تا آرژانتین، یکی از تئوریسین های زاپاتیست است. اثر او در قفسه‌ي کتابفروشی ال مونو دوپاپل (میمون کاغذی) در کنار مجموعه کامل اطلاعیه‌های فرمانده مارکوس جای ممتازی  دارد. زاپاتیست‌ها بیشترپراگماتیست هستند. "‌اوبرسیاین" نظریه پرداززاپاتیست  ها باورداردکه  میان گفتارها و کردارها یک حوزه‌ي خاکستری وجود دارد.

آقای "پیکارد" یکی دیگراززاپاتیست ها عقیده دارد که چالش بزرگ عبارتست از " تحکیم برنامۀ اقتصادی پایدار"به باوراوهرگاه این برنامه به صورت درست پیریزی شو . امکان تغییرات مثبت درجامعه متصوراست ؛ اما برنامۀ  زاپاتیستی که حق مردم بومی را در نظارت بر منابع طبیعی به رسمیت می شناسد، دراساس  مخالف دنیای نئو‌لیبرال است.

درمیان مارکسیت هاهستند کسانی چون " تری ایگلتون" (2)از معدود نظریه‌پردازان معاصر است که به نقش ادبیات درتغییرجهان تاکیددارد. وی  همچنان به سنت فیلسوفان و نظریه‌پردازان دهه‌های 60 و 70 میلادی، نظریه را ابزاری در خدمت اهداف سیاسی می‌داند. او که بیش از هر چیز نظریه‌پردازی ادبی است، تنها به این خاطر متون ادبی را به عنوان محملی برای طرح و بسط نظریات خود انتخاب کرده است که اعتقاد دارد در روزگار ما، ادبیات بیش از مذهب، فلسفه، اسطوره و... فضای گفتاری مناسبی برای تعمق درباره انسان و وضعیت سیاسی ـ اجتماعی اوست. اوباورداردکه  در سطح روش سلطه باید با پلورالیسم باشد، چون چیزی که واقعا التقاطی‌گری را منکوب می‌کند نه ثبات در روش، بلکه ثبات در هدف سیاسی است. به نظراومیگوید :" ما به شدت محتاج یک نظام سلسله‌مراتبی برای ارزش‌ها هستیم."اوباورداردکه فرم های ادبی نشاندهندۀ چندظرفیتی اند، نه خنثی که کثرت برداردتنوع پذیرمیباشند. . به اعتقاد او یک اثر هنری خوب باید کارکردی مشابه یک جامعه خوب داشته باشد، تمامی اجزای آن کلیتی هماهنگ و هارمونیک را تشکیل دهند و در عین حال این کلیت، هیچ خودکامگی و استبدادی را به اجزا (افراد) و نهادهای تشکیل‌دهنده‌ تحمیل نکند.

www.arashmag.com/content/view/122/46/-28

2-  www.bashgah.net/pages-21222.html

تغییرازنظرحامیان نظام سرمایه دارد

 

نظریه پردازان نظام سرمایه داری به سنت هادرجامعه به مثابۀ رشته های اعصاب نگاه میکنندکه بافلج شدن هریک ازآنهااحتمال فلج شدن بخشی ازجامعه راتلقی میدارند. ازاینرونظریه پردازان نظام سرمایه داری برای جلوگیری ازهم گسیختگی اجتماعی خواهان اصلاحات گسترده درجامعه اند. ازاین دیدگاه به وسیلۀ دموکراتیزه کردن نظام ونهادینه شدن ارزشهای دموکراسی میتوان به اهداف وسیع توسعۀ سیاسی وتوسعۀ اقتصادی نایل آمدوباگسترش آزادیهای بشری وحقوق بشردرحوزه های گوناگون به چنین مامولی دست یافت .

درکنارنظریه های یادشده نظردیگری هم پیرامون ایجاداصلاحات بنیادی درجامعه وجوددارد که بنیانگذارآن پیامبراسلام است وشماری به شمول مارکس ازآن به عنوان انقلاب محمدی یادکرده اند. ازاین دیدگاه آمدن تحول بنیادی درجامعه نیزحتمی پنداشته شده است که برای ایجادتحولات ساختاری درجامعه نظریۀ خاصی راارایه داده است. این نظرباتوجه به ویژه گی های تاریخی وملی کشورهابرای تحولات بنیادی دریک جامعه برخوردمنطقی ترراملحوظ داشت است تامبادابابرخوردتندویک جانبه شیرازۀ نظام نوپاچنان ازهم بپاشدکه جمع کردن وبافتن دوبارۀ آن ناممکن باشد. ازهمین روپیامبراسلام باتوجه به ساختارهای تاریخی وملی کشورهاپیرامون برخوردپدیده هایاسنت هاشیوۀ خاصی راقابل اجرادانست که ازاین برخوردمیتوان یک قدم به عقب ودوقدم به پیش تعبیرکرد. این نوع برخوردبسنت هاباآنکه ظاهرپدیده هاراحفظ نمود؛ ولی ازریشه  وعمق آنهارادگرگون کرد . اوباطرح های سازنده یی درون پدیده هاوسنت هاراآماج حملۀ خودقرارداد؛ ولی ظاهروپوست بیرونی آنرادست ناخورده حفظ نمود، زیرااوباورداشت زمانیکه پدیده یی ازدرون پوسیده گردد، باضربۀ کوچکی قابلیت شکستن راپیدامیکند. این نوع برخوردباپدیده هارادرابعادمادی ومعنوی آن میتوان همزمان به بررسی گرفت.   

 

تغییرات شگفت انگیز

يعني   گاهی درجهان رویدادهای موازی به هم به نحوی اوضاع سیاسی ، اقتصادی ونظامی جهان راعوض مینماید ؛ به گونۀ مثال  انتخاب جورج بوش در جنوری سال ۲۰۰۰ و انتخاب آريل شارون به حیث صدراعظم اسرائيل سه هفته بعد از آن زمينه را براي يك كودتاي عميق در سياست خارجي آمريكا نسبت به شرق ميانه ايجاد كرد كه ابعاد واقعي آن فقط اكنون آشكار شده است.

آخرين دليل بر اين كودتا، خبر دهشت انگيز مربوط به تعيين ايليوت ابرامز به عنوان مشاور ويژه بوش در امور خاورميانه و شمال آفريقا بود. كسي كه دادگاه آمريكا او را در مورد دو اتهام در رابطه با دست داشتن در رسوايي «ايران ـ كنترا» و دروغ گفتن به كنگره، مجرم شناخته بود. او فردي است كه از نظر تندروي و حمايت كامل از حزب ليكود و ناچيز شمردن هرچه «مشروعيت بين المللي» نام دارد، از شهرت كافي برخوردار است. او همان كسي است كه در حال حاضر تمام اطلاعات و تحليل هاي مربوط به خاورميانه را در اختيار رئيس جمهور مي گذارد.

ابرامز، پيش از انتخاب تازه اش به اين سمت، در جاي ديگري در كاخ سفيد مشغول به كار بود و مسئوليت سياست جهاني آمريكا در قبال «حقوق بشر و تحول به سوي دموكراسي و نيز سازمان هاي بين المللي» را برعهده داشت. دليل گماردن او به اين سمت به خاطر زياني بود كه آمريكايي ها طي دو دهه گذشته از برخورد او با قضاياي مربوط به حقوق بشر در آمريكاي مركزي و جنوبي متحمل شده بودند

 

امروزه مي بينيم كه «وايت» نفر سوم در پنتاگون شده است. درحالي كه پرل رياست شوراي سياست دفاعي را برعهده دارد و ابرامز هم به سمت مشاور رئيس جمهوري كاخ سفيد در امور خاورميانه گمارده شده است

دانشمندان درتلاش اند تاباایجادنرم افزارهای تازه انقلاب عظییم رادرجهان رونماسازند. چنانیکه  به گزارش خبرگزاری فرانسه از ردموند در واشنگتن،  دانشمندانی  از آزمایشگاههای مایکروسافت در چین، هند، انگلیس و آمریکا به منظور تبادل نظر در مورد چالشها و فعالیتهایشان روز سه‌شنبه در مقر مایکروسافت در ردموند گردهم جمع شدندتاباایجادنرم افزارهای تازه زمینه رابرای تغییر بیشترجهان فراهم بسازند. چنانیکه ریک رشید معاون آزمایشگاۀ مایکروسافت  دراین نشست گفت :"ما در هر زمینه‌ یی  تحقیق می‌کنیم. هدف ما تغییر جهان و تغییر فناوریهایی است که دنیای بهتری می‌سازد. "دربخش تحقیقاتی مایکروساف همین اکنون 750 تن به کارمصروف است وشاید تاماۀ جون این رقم به 750تن برسد. 

تحول شگفت انگیزفناوریهاانسان رادردوراهۀ فاجعه وفلاح قرارداده است ، هرگاه این روند ازکنترول خارج گردد ، شاید راهی راطی نمایدکه نه تنهاضامن فلاح ورستگاری انسان درجامعۀ بشری شود؛ بلکه فناوریهاچنان اورادرزنجیر های افسون خودقراربدهدکه درازراۀ روشناییهابرایش تیره وتارنمایان گردد. 

 

قسمت سوم

 

عوامل وفکتورهای مهم برای  تغییرجهان

برای تغییرقانونمند جهان  باید عاملهاوفکتورهای تغییردرحوزۀ سیاست ،  اقتصاد، اجتماع ، فرهنگ ، هویت وارتباطات هریک تشخیص ، تفکیک وشناخته شوند. برای دگرگونیهای موثرجهانی بایست به نقش فرهنگ ، هویت وارتباطات درجوامع  مختلف توجۀ مزید شودتابااستفاده ازراهبردهای عملی درازراۀ دشواریهابرای تغییرجهان ممکن  وآسان گردد. بنابراین برای هرگونه دگرکونیهای  کلی وعام درجهان درقدم اول رابطۀ حامیان هرفرهنگ بایست بافرهنگ مربوطۀ آنها شفافترشودتاازبینش "تابویی" نسبت به فرهنگ ، هویت وارتباطات کاسته شود. برای نیل به چنین هدفی بایست جهان پهلوانانی ا زتباراندیشمندان فراملیتی وفرافرهنگی وفراایده ئولوژیکی واردعرصه شوندتاباکارهای علمی وپژوهش های نطری وعملی زمینه هارابرای تغییرجهان فراهم سازند وموانع ودشواریهاراازسرراه بردارند.

برای تغییرجهان  لازم است تاقدرتهای  بزرگ  هرچه بیشترتلاشهای خویش رابرای کاستن تشنجات درجهان هماهنگ سازند تاهرچه زودترنقاط داغ تشنج درجهان که منبع اصلی درگیریهای  محلی ، منطقه یی وبین المللی است ازمیان برداشته شوند . مرکزبانفوذی درجهان ایجادشودتابااستفاده ازشیوه های لازم قدرتهارادرجهت فروکش گردانیدن تشنجات منطقه یی وجهانی  یاری رسانند؛ زیراقدرتهای  بزرگ نسبت به  کشورهای درگیردرتشنجات منطقه یی چون مسآلۀ فلسطین درشرق میانه ، کشمیرمیان پاکستان وهند،خط دیورندمیان افغا نستان وپاکستان ، سه جزیرۀ تمب کوچک ، تمب بزرگ  وابوموسی میان  ایران وعراق ، مسآلۀ تبت درچین وجاهای دیگری درجهان نقش موثرتروتعیین کننده تری  برای حل قضایای یادشده دارند.

تلاش دایم صورت بگیردتادولتهای  کلان ترغیب شوندکه سیاستمداران وسیاستگذاران بدنام وفاسدراازشراکت درقدرت بدورنگهدارندوزمینه برای سیاستمدارانی فراهم شودکه بااتخاذ سیاست های انسانی درتغییرجهان موفق شوند. آشکاراست تازمانیکه اشخاصی چون  "ابرامز" ها مشاورکنونی بوش که وی درمسآلۀ "ایران کنترا" دست داشت ودرکنگرۀ امریکادروغ گفت وپدربوش ازوی معذرت خواست واورابرکنارکرد. ابرامزدرکنار"مایکل لیدن" و"هارواردتایگر"ازجمله حامیان شناخته شدۀ اسراییل اند.باآنهم بعدتروی به حیث رییس " مرکزاخلاق وسیاست عمومی امریکا" تعیین گردید. درامریکاسیاستمداران زیادی است که حامی سیاستهای زورگویانه درمنا زعات جهانی  به نفع امریکامیباشند. ازجمله از"باب وودورد" نویسندۀ کتاب " بوش درجنگ " میتوان یادآورشدکه طرفدارسیاستهای زورگویانه برضدخاورمیانه است . درصورت نفوذ گستردۀ همچوسیاستمداران دردستگاۀ قدرت درامریکایاکشورهای دیگرهرگونه امیدواری برای صلح پایداردرجهان ناممکن ودرچنین شرایطی هرگونه تغییرات جهانی مثمربه نفع انسان هم به صورت رویاباقی خواهدماند. 

این درحالی است که روسيه (*)خواستار يك ساختار جهاني چند قطبي تازه مي‌باشد، آمريكا به مبارزه در تمامي نقاط جهان براي حاكميت دمكراسي مورد نظر خود متعهد شده است، اروپا كه براي وحدت و همگرايي خود تلاش مي‌كند،  در ميانۀ اين دو ديدگاه قرار دارد و آسيا ، آرام و ساكت ناظر تحولات جاري است.

سخنان  ديك چني معاون رییيس جمهوري آمريكا ، به وضوح نشاندهندۀ عزم واشنگتن براي در اختيار گرفتن انحصار عرصه های سياسي و اقتصادي دستكم بخشي از مناطق راهبردي قفقاز و آسياي ميانه میباشد که  سير صعودي خشم كرملين به خاطر آنچه كه آن را تلاشي نه چندان زيركانه از سوي آمريكا براي به دست گرفتن كنترل مناطق واقع در مرزهاي جنوبي و غربي روسيه تلقي مي‌كند، قابل تصور میسازد.روسيه در پي احياي عظمت از دست داده شوروي سابق و دوره امپراطوري تزار است اما، واقعيت اين است كه ابزار اقتصادي، سياسي يا حتي نظامي براي تحقق اين امر را در اختيار ندارد.

باآنهمه دشواریهاییکه روسیه به آن مواجه است ، اشخاصی دراین کشورچون "الكساندر دوگين" ازجمله  نظريه پرداز تندرووجوددارد كه "لس آنجلس تايمز" از وي به عنوان خالق و بنيانگذار ناسيوناليسم معاصر روسيه ياد کرده است . وی گفته است :"شكي ندارد كه يك ماه پس از درگيري گرجستان، دنيا تغيير كرده است." به گفته وي ، اين پايان ماجرا نيست بلكه آغاز يك واقعيت است و رويارويي بين ما و آمريكايي‌ها ممكن است بسبار دشوار، جدي و خطرناك باشد.

www.irna.ir/en/news/view/line-15/8706179245134603.htm - k2      -   *

 

نقش قهرمانان وتک ستاره هادرتحولات وتغییرات جهان

هرتحول قهرمانی داردکه جاذبۀ سرشارمعنوی ومردمی وچندین بعدی بودن صلابت آنهارامحک میزندوهیچگاه نمیتوان نقش آنهارابه چشم کم دید. دراین شکی نیست که درتحولات بزرگ اجتماعی مردم نقش بایسته یی دارند؛ ولی انسجام دهنده وجهت دهندۀ هرتحولی  به صورت قطع مردان استثنایی وروشنفکران  ویابه قولی تک ستاره هایی میباشندکه باشعوراجتماعی وفهم سیاسی خویش به مثابۀ خردجنبشهای سیاسی واجتماعی دربسیج وهماهنگی مردم نقش تعیین کننده یی داشته اندودارند. هرگاه انقلابهای بزرگ دینی وسیاسی درجهان موردمطالعه قراربگیرند. علل وعوامل اصلی آنهادشواریهای اجتماعی واقتصادی بوده است که فقر، نابرابری ، ستم طبقاتی ،گروهی وملی درپیشاپیش آنهاقراردارند.

 

نقش توده هادرآفرینش قهرمانها

دراین شکی نیست که توده هاتاریخ سازاندوتحولات تاریخی رامحک میزنندوباحماسه آفرینی هاوشهکاریهای استثنایی صفحات تاریخ راباخون خودرقم میزنندوازهمین رواست که شهیدراذورق شکستۀ تاریخ خوانده اندکه برهمه عصرهاونسلهاجاری وساری است ، باغستانهای سرخ شهادت راآبیاری میکندوسرزمینهای خشک وتفتیده راسیراب خون میسازد، باعظمت انکارناپذیری غلبۀ خون برشمشیررابه نمایش میگذارند وتیغ یقیین رابرناف ستمگران تاریخ میگذارند. ارحادثه سازان تاریخ حق السکوت نمیگیرند؛ بلکه باشجاعت ودلاوری شگفت انگیزبه روی آنهامی تازند. ستمگران وحادثه سازان تاریخ راچنان آماج قرارمیدهندکه برج وباروی کاخهای ظلم  درشتاب مواج طوفندۀ آنها میشکندودرهجوم تاخت وتازآنهازیرورومیشوند.

 

گوناگونی تحولات اجتماعی

تحولات اجتماعی روندهای گوناگون رامیپیمایدوفرازوفرودزیادی راطی میکند. دراین فرازوفرودگاهی دراوج وزمانی هم درحضیض فعالیتهای سیاسی قرارمیگیرند. درهرحالی آزمونهای سختی راپشت سرمیگدارند وواضح است که عقب زدن حوادث کارساده یی نه وریارویی باحوادث پنجه های قوی هوش تند میخواهد. باآنهم بنابرپیچیده گی  رویدادهادربسیاری مواردقوی پنجه یی هاوتیزهوشیها هم کارگرنمی افتندورویدادهاازمسیراصلی آنهابه انحراف کشانده میشوند. به ویژه زمانیکه یک حرکت سیاسی کارش به سازوبرگ نظامی کشانده میشود ، درچنین حالی مبارزه فرسایشی میگرددوفرسایشی شدن مبارزۀ به وابستگی اجباری یک جریان می انجامد. این وابستگیهاراۀ گزیده ترین نهضتهارابه کانالهای گوناگون نظامی واستخباراتی وصل ساخته است که چنین تعاملی درواقع آغازی است، برای فاتحه خواندن یک  حرکت سیاسی واحتماعی . جهادافغانستان ازجملۀ مظلومترین جنبشهای سیاسی ونظامی درجهان است که به صورت بیرحمانه یی قربانی چنین معامله های استخباراتی جهانی گردید وهنورهم ملت مادرآتش این معامله های استخباراتی دست به دست میشود ، هستی اش به آتش کشانده میشود ومردمش ناچارانه جان میدهند.

 

انقلاب درحوزۀ رایانه ها ممدتغییرات  جدی درجهان :

برای ایجادتغییرات جهانی کاردرعرصه های  گوناگون علمی وتخنیکی لازم است . اگرگفته شودکه برای نیل به چنین هدفی انقلاب درحوزۀ رایانه هانیزیکی ازعامل های مهم به حساب می  آیدتاباایجادنرم افزارهای اجدیدشناخت واقعی جهان برای بشریت ممکن گرددودریافت آگاهیی درست پیرامون کاینات وچگونگی خلقت آنهانیز انسان راقادربه دگرگونیهای  مهم درجهان نماید وبافروریختن دیوارهای جهل وغفلت دریچه های آگاهی بازشده وزمینه های شناسایی بهترجامعۀ بشری  برای  تغییرات موثروسازنده میسرمیگردد . هدف اساسی ازاین تغییرات بویژه دربخش های ایمنی وامنیتی فضارابرای تغییرات بهترمساعدمیگرداند. که هدف اصلی ازاین تغییرات راتغییردرفناوری هااست تاقدرت حاصل دهی یعنی تبدیل فناوری به محصول راپیداکند.

گفت وگوی ادیان رهگشای موفق تری برای دگرگونیهای جهانی

عبوربشرازمرحلۀ تجددبه مرجلۀ پساتجددباوجودنقدهای شالوده شکن نتوانسته است ، دنیادی دیگری رابوجودآورد . درواقع دنیای متجدد هرروزنسبت به گذشته لرزان ترونسبت یه زده گی نگران تروبی قرارترمیشود . بنابراین گفتگوی ادیان پاسخ روشن تری دارد، برای رهایی انسان ازنگرانیهای موجوددراین دنیای متجدد؛ زیرادنیای متجدد درصدددورساختن خداازعرصۀ زنده گی وذهن انسان است . درحالیکه آیندۀ  چنین روندی به نهیلیزم یاپوچیگری می انجامدوبرای رهایی ازبندپوچیگری هاودست یابی به داوری دینی بایست دنیای معاصرراخوب شناخت و دریافت  که دنیای معاصرکدام  است ودین چیست وچه نقشی درآن دارد.

برای دست یابی زودهنگام تفاهم میان ملتهاریشه های مشترک ادیان بایدشناسایی شوندتابادورکردن پرده های ابهام وسؤ تفاهم میان ادیان دین رابه صورت  حقیقی آن آراست و ازآرایه  های نابکارآن کاست ؛ زیراآنچه امروزفاجعه باراست ، هماناکمرنگ بودن جوهرمشترک ادیان درجوامع بشری است.

دریافت ریشه های مشترک ادیان دردنیای معاصرپرده های کمرنگی ازمیان حقوق بشروآزادی های مذهبی فرومی افتدوزنده گی درجوامع بشری بدون درنظرداشت اکثریت واقلیت ازتوازن وپایداری خوبی بهره مندمیگردد. برای مردم آگاهی داده شودکه هرچیزحدودی دارد، طوریکه نقض حقوق بشرموردقبول نیست ، مذاهب نیزنبایدهویت خویش راازدست بدهند. برای رسیدن به چنین مامولی جلوافراط وتفریط رادرهمه طرفهابایدگرفت تاباجاگزینی روح پهناوراخلاقی ادیان مانع تندرویهاونفرت هادرمیاتمامی دینداران شد؛  زیراتامین ارزشهای معنوی دین درجامعه به تامین صلح وثبات درجهان مفیداست .

باتوجه به قرائت های جدیدازدین به اساس متون معتبردینی چون زبور، تورات ، انجیل وقرآن وشناختاندن روح حقیقی آنها زمینه های آشتی دهی دین رابادنیای متجددبهترگردانیدتابتوان دردنیای معاصرکه مهاجرت های بین المللی بسیاری رادرکنارهم قرارداده است ، مردم بتواننددرفضای سیاسی مناسب به عنوان شهروندباهم زنده گی نمایند.

بااستفاده ازارزشهای آزادی بیان میزان تحمل پذیری رادرمیان دینداران وحتابیدینان بلندبرد . رسانه هابدورازسایۀ سیاستهای زورگویانۀ قدرتهامیتواننددراین راه همت خوبی بگمارند. آزادی بیان وافکارچراغ سبزی است ، برای فردفردی ازجوامع بشری که بابهره گیری ازآن میتوانند، برای گسترش اعنقادات فوتامین اندیشه های خوب  خودبه صورت قانونمنددرفضای آرام استفاده ببرندتاباشدکه حقیقت برتری درمیان حقایق گوناگون درجهان به شکل خودجوش وطبیعی تجلی نماید.  

تغییرات عمومی درجهان زمینه سازیک دگرگونی تازه درجهان

قرن بیستم بایکه تازیهای امریکاآغازشد وبه زودی راهش راتغییردادونه تنهابه حال اولی خودنماند؛ بلکه به سوی یک نوع آشفتگی غیرقابل کنترول نیزدرحرک است .  امریکاتوانست مدتی زیرنام مبارزه باتروریزم بخشی ازجهان به اصطلاح آزادرادررکاب خودبه چرخ آورد؛ ولی به همان سرعبتی که این جنگ نوین جان گرفت واوضاع سیاسی ونظامی جهان رامتحول نمود ، حالابه همان سرعت راۀ خودرادارد، تغییرمیدد و تغییرات آن به تدریج رگه های سیاسی ،  نظامی واقتصادی رابه صورت فراگیری درخودمی پیچاند.

دهۀ دوم قرن بیست ویک جهانی رابه تصویرمیکشدکه نشاندهندۀ چرخش مهمی ازجنگ افروزی ، لشکرکشی هاوتهاجم به سوی گفتگو، مذاکره ومصالحه میباشد . همین اکنون درسطح جهانی ذهنیت تازه یی پیرامون مبارزه باتروریزم درحال شکل گیری است واین شکل گیری صرف درعرصه سیاسی ونظامی باقی نمانده است ، به صورت تقریبی جمیع حوزه هابویژه حوزۀ اقتصادی رافراگیرترازهرزمانی دربرگرفته است . بحران اقتصادی درجهان سرمایه داری( جهان پول محور)اوضاع  سیاسی واجتماعی جهان رابه سوی دیگری درحال کشاندن است . به گونۀ مثال دیروززمامداران وسیاستمداران غرب یک سره فریادبرآوردندکه مبارزه باترویزم تامین کنندۀ حیات سیاسی واحتماعی مغرب زمین است ؛ ولی امروزورشکست های اقتصادی درغرب ناشی ازهزینه های هنگفت نظامی درعراق وافغانستان اوضاع این کشورهارابه کلی دگرگون کرده است . امروزماشاهدحال هستیم که سیاستمداران وزمامداران درغرب همه یک صداشده اند ومیگونید، بگانه راۀ  حل به گونۀ مثال درافغانستان مذاکره باطالبان میباشد؛ زیرا غرب نگران است که ممکن ورشکستگی های اقتصادی کنونی آن دربرابرکشورهای تازه به دوران رسیدۀ شرقی به ویژه ایران ، پاکستان ،  هند، جاپان،  چین وروسیه واحتمال شکل گیری مثلث هاومربع های جدیدمیان این کشورهابالاخریه غرب زمین گیرخواهدکردکه احتمال این شکل گیریهای تازۀ سیاسی ونظامی  درشرق آیندۀ کشورهای غربی هرروزبیشترازروزدیگرپرمخاطره مینمایاند. ازهمین رواست که سیاستمداران غرب راوسوسۀ عجیبی فراگرفته است ودرتلاش اندتاهرچه زودترراهی برای رهایی ازجال مبارزه باتروریزم پیدانمایند. به صدادرآمدن زگنال های مذاکره ومصالحه باطالبان درافغانستان وپاکستان بوسیلۀ صدراعظم های کانادا،  دنمارک ، آلمان ، ایتالیا...وزرای دفاعی وخارجۀ کشورهای یادشده به اصافۀ امریکانشان دهندۀ این واقعیت است که امریکاوغرب ازاین طریق باب مذاکره باالقاعده راهم ناگزیربازخواهدنمود. . بایست بابه صدادرآوردن  زگنالهای صلح برای رفاۀ همگانی درمراکزسیاسی جهان وبابه فریاددرآوردن ناقوسهای تحمل ، تفاهم ویکدلی درمسجدها، کلیساها، دیرها، کنشت ها، صومعه ها ، درم سال ها وتمامی معبدهااین روندراهرچه زودترتسریع بخشید. 

هرچه باشد، این تحولات سیاسی ، نظامی واقتصادی مردم وملتهای صلح دوست راواداشته است که درهمنوایی بادانشمندان ومتفکران انسان دوست ورفاه طلب راهی رابرای بیرون رفت جهان ازفاجعۀ کنونی سراغ نمایند. حالت موجوده بیش ازهرزمانی اینگونه تلاشهارابه باروبرگ می نشاند؛ زیراجهان اکنون بیش ازهرزمانی آمادۀ پذیرش یک تحول جدید است تاهرچه زودتربه همت دانشمندان  وحمایت سیاستمداران انسان دوست به راه افتد ، دانشمندان برمصداق حرف "زنگ افگندن درگردن پشک" دراین راه پیش قدم شوند وبرمصداق والگوقراردادن  این بیت لسان الغیب حافظ شیراز"

بیاتاگل برافشانیم ومی درساغراندازیم          فلک راسقف بشگافیم وطرحی نودراندازیم

هرچه زودترواردعمل شوندشوندتاباترغیب وپیش افگندن سیاستمداران پیش ازآنکه کارمردم جهان یکسره شود، کاری راازپیش ببرند که هنوزهم هنوزاست ،  تاخیربیشتردراین راه جهان رافاجعۀ هولناکی به آغوش خواهدکشید.

 

 

 

چگونگی ایجادتغییرات درجهان

برای ایجاددگرگونیهادرجهان به بنیادی نیازاست که بیرون ازنفوذ قدرتهای بزرگ وکوچگ جهان درسایۀ حمایت جامعۀ بین المللی به کارخستگی ناپذیرشانروزی بپردازد ومراتب زیررادردستورکارخویش قراربدهد.

- این بنیادقدرتهای بزرگ  راترغیب کندتاسیاستهای خودراانسانی بسازند .

- این بنیاد برای زمینه سازی تغییرات جهانی  شیوه های گوناگونی رابایدراه اندازی نماید ،  ازجمله  قدرتهای بزرگ رابرای همکاری باکشورهای درگیربرای حل بسترهای داغ تشنج درسراسرجهان ترغیب نماید . به مسألۀ فلسطین ارجحیت داده شودوبرای حل نهایی موضوع کشمیر، دوطرف خط دیورند ، جزایرموردمنازعه میان ایران وعراق ، تبت ، تایوان و... اقدامات لازم وعملی صورت بگیرد.

-  حل منازعات منطقه یی وجهانی رادردستورکارخودقراربدهد.

-  ظرفیت های قناعت پذیری قدرتهای بزرگ رابلند ببرد تاباتوجه به مصالح ملی کشورهای شان به  حل قضایای کلان جهانی چون فلسطین ، عراق ، افغانستان ، هند، ایران و... به توافق نهایی برسند.

- دگرگونیهاباید طوری آغازشوند که فارغ ازهرگونه گرایش هاپاسخگوی خواست اکثریت مردم جهان باشند.

- تغییرات درهرکشوری نظربه ظرفیتهای سیاسی ، اقتصادی وفرهنگی آن درنظرگرفته شود.

- برای نهادینه گردانیدن تغییرات بهترخواهدبود تادرکشورهای فقیرازتجارب درجهان سوم بیشتراستفاده شود تاازنسخه های غرب .

- روند تغییرات درغرب طوری راه اندازی شودکه سبب خلای سیاسی واقتصادی درجهان سوم نگردد.

- درشماری ازمواردممکن است که تجارب کشورهای شرقی وغربی به صورت مخلوط به کارگرفته شوند.

- درنظرگیری امکانت موجودۀ کشورهابرای هرگونه تغییری حتمی ولازمی است.

- باید توجه داشت که تجارب چه سیستمی وکدام کشوری برای تحولات سازنده ، مفیدوانسانی موفق بوده است.

- مروری کوتاه برتجارب کشورهای کمونیستی سابق وکشورهای سرمایه داری واستفاده ازتجارب مفیدونامفیدآنها.

   - مروری براقتصادپلان مرکزی واقتصادسرمایه داری و جهان اسلام واستفادۀ مختلط ازهرکدام .

- استفاده ازارزشهای دموکراسی ، حقوق بشر ، پلورالیزم دینی وتاثیرات مثبت ومنفی آنهابرای نزدیکی جوامع بشری باتوجه به فرهنگهای گوناگون آنها.

-  گفت وگوی فرهنگهاوتمدنهامیتواند گرهی ازدشواریهارابرای دگرگونیهای موثر، مفید وانسانی بگشاید.

- توسعه وگسترش گفتگوی ادیان درکنارگفتگوی تمدنهاوفرهنگهابه مثابۀ رهگشای موفق تربرای دگرگونیهای جهانی.

-  به همت این بنیادزمینه های تدریس مضمونهای مستقلی زیرعنوان گفتگوی تمدنهاوفرهنگهاوگفتگوی ادیان درتمامی مکاتب جهان فراهم گردد. 

- استفاده ازاندیشه هاوافکاربشری برای ایجاددگرگونیهادرجهان .

- باتوجه به اینکه تمدن بشری ریشۀ مشترکی دارد، بااستفاده ازاین ریشه های مشترک درازراۀ دشواریهای دگرگونیهادرجهان رامیتوان به ساده گی پیمود.

- دریافت ریشه های  مشترک فرهنگی ، فرهنگهاوتمدنهای مختلف .

- درنظرگیری اولویت هادرهرکشوری دراشکال اقتصادی وسیاسی ویاهردوهمزمان وهماهنگ .

-  تحول به حیث مضمون پایداروفناناپذیردرهستی مدنظرگرفته شودوهم بایدتوجه کرد که بارتحولات تاریخی واجتماعی راانسان به دوش میکشد؛ زیراتاریخ گویی برشانه های انسان ازعصری به عصری عبورمیکند وازهمین رواست که انسان مضون اصلی تاریخ شناخته شده است .

- برای تسریع رونددگرگونیهاشرایط توسعه درهرکشوری مطابق به ظرفیتهای سیاسی واجتماعی آن بایست درنظرگرفته شود.

-  تیوریهانظم نوین جهانی بایست موردتجدیدنظرقراربگیرند.

- تیوریهاواندیشه های  کنونی درموردجهانی شدن دوباره بازنگری شوند ودراین بازنگری هاتوجۀ مزیدبه فرهنگ ، هویت وارتباطات کشورهاشود.

- برای زمینه سازی های بهترتغییر به حساسیت های فرهنگی ، هویتی وارتباطاتی کشورهاتوجه شود.

- دگرگونیهای کلی ومفیددرجهان زمانی ممکن است که قدرتهای بزرگ ازبازیهای سیاسیی چون مبارزه باتروریزم باید اجتناب نمایند.

- قدرتهای بزرگ حاضربه شناختن حق واقعی ملتهای فقیرگرددوبپذیرند، ازحقوق وآزادیهای انسانیی که باید یک انسان غربی برخورداراست ، یک انسان شرقی نیزازچنین حقی بایدبهره مندشود.

- این بنیادباتلاش شانروزی  قد رتهای بزرگ راترغیب نماید تاواداربه شناخت واقعی ملتهای فقیرشوند.

- برای تغییر مفیدوجهان شمول باید باتفکرجهانی عمل کردوازمجموع اندیشه های بشری - بااجتناب ازهرگونه افراط وتفریط - بهره گرفت.

-  جنبش های سیاسی سراسرجهان رابااحتراز ازهرگونه افراط وتفریط به میانه روی اعتدال تشویق کرد.

- جستجوی راههای عملی برای تغییرجهان وطرق پیاده نمودن تیوریهادرعمل .

- اجتناب ازذهنی گراییهاافراطی وابهام اندیشی های درونزایانه بدون درنظرگیری شرایط بیرونی کشورها.

- این مرکزباجدیت تلاش نماید تاازحادثه آفرینیها وماجراجوییهای شماری کشورهابه صورت جدی جلوگیری نماید .

- مرکزیادشده برای ایجادتغییرات مثبت درجهان ونرم سازی انعطاف پذیری گروههای اصول گرابویژه گروههای قشری "به فرهنگ اصل بازگشت به خویشتن "ملتهاتوجۀ زیادی کند.

- این مرکزقدرتهای بزرگ رامتقاعدبگرداندتابه تمامیت ارضی وحاکمیت سیاسی کشورهااحترام بگذارندوآنهاراموردتجاوز قرارندهند.

- برای تغییرات جدی به عناصری توجه شودکه زمینه سازتحولات شگفت انگیزمیباشند.

- درهرگونه تغییرات کوشش شودتامحیط زیست ازآلوده گی بیشتررهایی یابد.

- درپروسۀ تغییربه توسعۀ پایدارزیادترتوجه گردد.

- بسترهای اصلاحات باید درنظرگرفته شوند تامحورهای تغییرزودترشناخته شوند.

- درجریان تغییر به ایده آل های نوخواهانۀ انسان به مثابۀ هستی خدادادباید توجه شود.

- برای ایجادتغییردرهرکشوری شناخت واقعی تاریخ وویژه گیهای ملی  آن لازم وحتمی است .

- باتوجه به سرنوشت دردناک انسان به نقش توده هادرهنگام تغییربایست ارجحیت داده شود.

- تنهاتغییرات مثمردرجهان زمانی آمدنی است که ازسیاست های خصمانۀ  ابرقدرتها جلوگیری شود.

- برای تغییرجهانی باید انتقادپذیرانه عمل کردوباتیغ انتقادگری واردعمل شد.

-  این تغییردرچارچوب قوانین ومیثاقهای شناخته شدۀ بین المللی باتوجه به ویژه گی های تاریخی وملی کشورهاباید راه اندازی شود.

-  برای پیاده شدن چنین تغییری درسطح جهان بایست اول نیازهای کشورهادربستردشواریهای سیاسی واقتصادی آنهاتشخیص وتفکیک شوندتابه دریافت وشناخت الگوی ویژه یی تغییروقابل اجرادرسراسرجهان دست یافت .

-  دولتهاترغیب شوندتاازبرنامه های این بنیادحمایت سیاسی ، نظامی ومالی نمایند وباایجادتاسیسات اقتصادی واجتماعی زمینه های سهمگیری باهمی رادرسطح ملی وبین المللی کشورهافراهم نمایند. 

 

-  درآخرین تحلیل این بنیاد تلاشهای همه جانبه رابه خرج دهدتابتواندباحمایت سیاسی ، اقتصادی ومالی دولتهای جهان تغییرات الگویی رادرسراسرجهان بوجودآوردکه ازآن به عنوان "الگوی تغییر"میتوان یادآورشد.

 

 

Email :  nordin_mashid@yahoo.com

Mobile :  093700659886

 


بالا
 
بازگشت