سرنوشت را باید از سرنوشت

     وهـــــاب سائـــس

wahab_sahes@hotmail.com

 

موضوع بحث این نبشته تقدیر است که بعضی ها از آن یک هیولا درست کرده اند. گویند که  بحث از منظر دینی در ارتباط  تقدیر یا به عباره دیگر قضا و قدر محدود گردیده و انسان با علم کسبی خود نمیتواند به نتیجه گیری کلی برسد.  فکر کنم انسان با مطالعه و سیر در کتب الهی ، احادیث نبوی، روشنگری های دانشمندان جید و روشنفکر، بالآخره میتواند یک خرده آگاهی و معرفت در مورد آن به دست آرد تا راه را از بیراهه فرق نماید.

انسانهای عصر معاصر اکثراً دید و باورشان  در ارتباط  به قضا و قدر غیر موزن بوده یعنی  یا آنرا کاملاً تکذیب کرده اند و یا اینکه عقیده بس افراطی در ارتباط به آن  داشته اند.

یک انسان مسلمان را عقیده برآنست که تقدیر خیر و شر از طرف خداوند جهان است. آری به هیچ وجه قابل انکار نیست و اساس ایمان مفصل را نیز همین تشکیل میدهد اما جان مطلب در اینست که تقدیر خداوند نیز از خود قانونمندی دارد.

برداشت های ما بعضاً در مورد تقدیر نادرست و غلط بوده - آنچه را این قلم میخواهد عنوان کند اینست که مسلمان امروز باور به تقدیر دارد ولی قانونمندی تقدیر را مورد غور و تدقیق قرار نداده است  و  اکثراً خود انسان سعی و تلاش، جد و جهد نمی نماید و غرض به دست آوردن مطلوبات اجراآت مقتضی را انجام نمی دهد و نتایج منفی که در واقع عکس عملکرد ش میباشد را به گردن تقدیرمی گذارد و خود را مظلوم تقدیر قلمداد میکند یعنی  ناخود آگاه  میخواهد بگوید که جبر الهی است!!!

نخیر – هرگز چنین نیست! اگر قرار است که هرآنچه رخ میدهد و هر کس هر چه انجام میدهد و هر قسمی که هست از پیش مقدر است و معین و بر انسان تحمیل و اراده هیچ انسانی در سرنوشتش دخیل نیست – پس پیامبران مأمور چه بودند، رسالتشان چه بود و بایدها و نبایدها" اصول دین " از بهر چه بوده اند. آنجا که  قرآن مقدس، ملاک تحقیق مسلمان میفرماید: " کل نفس بما کسبت رهینه" یعنی هر فرد در گرو دستاورد خویش است. 

قانونمندی تقدیر از این قرار است "العبد یدبر والله یقدر" یعنی انسان است که تدبیر میکند و خداوند آنرا مهر تائید میزند.  انجاست که خداوند میفرماید "فاذکرونی اذکرکم و اشکروا لی و لا تکفرون" مرا یاد کنید تا شما را یاد نمایم و مرا سپاسگذاری نمائید و کفران نعمت نکنید" بناً تا نخواهی دریافت نمیکنی – تا دری را نکوبی باز نمیشود ونهایتاً  تا نیندیشی ، چیزی خلق نخواهی کرد.

 پس سؤال اساسی اینجاست که چگونه این سرنوشت تیره را باید ازسر رقم زد در صورتیکه حالا ما یک ملت بی سرنوشتیم و ضعیف از لحاظ اقتصادی، سیاسی، نظامی، علمی، صنعتی، به اختصار در کلیه عرصه ها عقب مانده و متلاشی و غیر قابل مقایسه با سایر جوامع؟!

چرا از کاروان عقب مانده ایم؛ چرا کشور مان در رده کشور های جهان سوم قرار دارد؛ چرا این سلطه پذیری های فکری و مادی؛ چرا به جان هم افتیده؛ آخر چرا به اعقتادات خود بی باورشده؛ سخن کوتاه – برای چه این بن بست؟!

چرا یک ملت ایده آل مسلمان نه، چرا یک مملکت مترقی نافع العموم  نه، چرا به عنوان یک جامعه انسانی نافذ و ممثل رسالت های  برهانی نه و سرانجام برای چه یک ملت با افتخار، با حیثیت، غنی  و خود کفا  نیستیم!؟

واقعیت های تلخ جامعه  که سرنوشت را چنین تیره گردانیده همه ریشه در نفس های خود ما دارد. آنها  از سیاست های فریب کارانه،  جرم، جنایت، خیانت، وابستگی ها،   شوکت طلبی و قدرت طلبی ها بدون سنجش شایستگی، ضعف صداقت، ضعف دیانت، تفخر به مادیات، تجمل گرایی، ظاهر بینی  و عدم آینده نگری، عدم ماهیت نگری،  و عدم شناخت و معرفت از آنچه حق است و دها خصیصه دیگر که همه مظاهر ضعف اند، منشأ میگیرد.

راهــــــــکار:

تا زمانیکه نفس ملت از متن آن تغیر ننماید، ملت تجدید فکری نکند ، اصول و قانون زندگی را درک ننماید ، آنرا در زندگی روزمره پیاده نکند ، ماهیت شناسی را نهادینه ننماید، رسالت خود را به عنوان جانشین خالقش در زمین ادا نکند، آینده خود را ترسیم ننماید و اقدامات مقتضی را غرض توسعه جامع و پیشرفت در کلیه عرصه ها مو به مو جامه عمل نپوشاند، بیرونرفت از این بن بست به امیدِ رسیدن به خوشبختی و سعادت در پرتو غیر از اینها، جز بدبختی و فلاکت چیز دیگر نخواهد بود.

آنجا که کتاب  مقدس  میفرماید: ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیر وا ما بانفسهم - رعد 11 ، این آیت  به صراحت سخن از آن دارد  که  انسان در انجام اعمال و سرنوشت خویش مختار است و اگر خوبی یا بدی نیز به او می رسد بواسطه عملکرد خود او است.

ترجمه  آیت فوق ، خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند.   و ما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون(عنکبوت:۴۰) و خداوند هر گز به آنها ستم نکرد ولی آنها خودشان بر خود ستم می کردند!

مصادف این آیات را دانشمندان  غربی چنین ارائه کرده اند:

(In order for the things to change, you must change) یعنی قبل از اینکه دنیای ماحول تو تغیر کند ، تو باید تغیر کنی. صاحب این قلم باین عبارات اصلاً دنبال توجیه زندگی غربی نیست ولی میخواهم تأکید روی ماهیت تغیر نمایم. آنها با درنظر داشت عقیده و باورمندی دینی خود تغیر کرده اند.  ما باید در پرتو و روشنایی دینی خود تغیر کنیم. تغیر ما دگرگون خواهد بود، یک تغیر ایده آل، یک تغیر فوق العاده. اعمال ضعیف ما شاکی  از باورمندی ضعیف ما نسبت به  دین و  برداشت های غلط  دینی  ما است.

 

به قول مولانا صاحب:

بیرون ز تونیست هر آنچه در عالم است

از خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی

 

انقلاب فکری  به  کار است. خود مان  باید اصلاح  شویم  تا  اصلاحات در جامعه شکل گیرد. ما خود باید بیدار شویم تا موج بیداری در جامعه طنین انداز شود – همت طرح زندگی درست و با حیثیت را در محدوده جغرافیای خویش بگماریم. دین را از  بدعت وخرافات  تفکیک نمائیم، عالم را از حمال تفکیک نمائیم – فرهنگ اصیل را تشخیص  نموده و به غنامندی آن پرداخته و جلو تهاجم فرهنگ بیگانه  را بگیریم ، بدعت ها را از میان برداریم. انجام این همه و  دها مسائل دیگر  به زور و اکراه  استحکام پذیر نیست مگر با ایجاد زمینه های فکری و تصحیح ذهنیت و نگرش های مان.

ملت اگر تغیر کرد همه چیز متحول خواهد شد - از متن ملتی اگاه  است که  رهبر خوب عرض اندام مینماید. مدرسین ، دوکتوران و انجینیران پیشگام قد علم مینمایند و  سیاست مدار آن جامع آینده نگر است که  به نفع آن جامعه جان فشانی نموده  و هیچ گاه غرض کسب  قدرت و مادیات و دیگر اغراض انفرادی  و گروهی  سر به  غلامی ، بردگی و ذلالت  خم ننموده  و آله دست اجانب قرار نمیگیرد  و ماهیت شناس میباشد.  رشد اقتصادی با استفاده از منابع طبعی و منابع بشری در یک ملت بیدار میسر است  - ملت اگر از لحاظ اقتصادی رشد نماید ، نقطه پایان به وابستگی های  مادی ، سیاسی و نظامی و دیگر عرصه ها  خواهد  گذاشت چون رشد در سایر عرصه ها در پرتو  توسعه  و ترقی  اقتصادی  میسر است.

تغیر و دگر گونی فکری به کار است تا غنامندی فکری حاصل گردد – در پرتو شگوفائی فکری، استحصال آرمانهای والا میسر است - آرمانها درخور نخواهند بود مگر با باورمندی درست دینی – باور به چه دینی کاملتر از اسلام ، مظهر تمام خوبی ها ، دین صلح ، صلاح ، رفاه ، اتحاد ، بشر دوستی و همنوع دوستی  ولیکن ضعف ماست که امروز دین مورد ضربات سنگین قرار گرفته است و در ادبیات سیاسی مساوی به تروریسم گردیده است.

چرا امروز ملت ما مظهر فقر است  - دلیل آن افکار فقیرانه ماست – نخواستیم ، اراده نکردیم به زبان ساده تر عزم نکردیم تا مظهر ثروت باشیم – ثروت تنها اقتصاد و مادیات  نیست – ثروت تمام نعمت ها و خوبی ها همچو شگوفائی فکری؛ خدا شناسی، تمدن و تعالی مادی و معنوی  و غیره صفات و اوصاف نیکو میباشد  -  پس در یک جمع بندی میتوان چین اختصار کرد که  فقر در زندگی ملت های  فقیر حاصل اندیشه های فقیرانه آن ملت ها است. فقر نه تنها فقر مادی،  بلکه فقر در کلیه عرصه ها همچون فقر علمی ، سیاسی  وامثالهم. آری ملتهاست و اندیشه ها ی آن – از آن ملت است که میخواهد ژاپن باشد یا افغانستان، اروپا  باشد  یا  افریقا و  امریکا باشد یا سومالیا.  

(Time is ours, choice is ours)   یعنی زمان از ماست و گزینش از ماست. به خاطر تغیر مثبت، باید عزم های خود را جزم کنیم.

 

به قول حافظ بزرگ:

قومی به جد وجهد رسیدند به وصل دوست

قومی  دیگـــر حــواله  به  تقـــدیر میکنـند

به قول شاعر دیگر:

 

خـــدا آن ملـــتی را ســــروری داد  

که تقدیرش به دست خویش بنوشت

با آن ملــــت ســــــرو کاری ندارم

 که  دهقانش  برای  دیگران  کشت

 

تصمیم از آن ماست که میخواهیم خوب زیست کنیم و یا چنین که اکنون زندگی میکنیم- اگر نقیصه در ما نیست این همه عقب ماندگیها، غربت، نابسامانیها و سر افگندگیها چرا؟  کسانیکه این ناهنجاری ها را در نفس ملت تکذیب  مینماید  و تمام این و آن را به گردن تقدیر و دیگر عوامل خارجی میگذارند  آیا گاهی فکر کرده اند  که  سایر ملت ها نیز دچار مشکلات و شدائد بوده اند ولی با تصمیم، باور و پلان توانستند کشور های خویش را به توسعه و پیشرفت سیر دهند و در راه رسیدن به آرمان های  خود  همچنان  درگیر مشکلات و موانع  بودند و با آن  دست و پنجه نرم کردند و سرانجام توسعه یافته، مترقی و متمدن شدند – تا تصمیم در زندگی اتخاذ نشود ، تغیری در کار نخواهد بود.

 

انقلاب فکری چگونه میتواند تحقق پیدا کند؟

 

آن در تغیر نگرش به نفس های مان میسر است. خود را باید تحلیل و تجزیه کنیم – یعنی خود شناسی به کار است . وظایف، رسالت، مأموریت  و نحو برخورد را در قبال خویشتن، در قبال وطن، در قبال بشریت و سرانجام در برابر خالق متعال تفکیک نموده  وعملکرد های خود را در روشنایی  آن ترسیم نمائیم.

اگر ذهنیت های مان تغیر نکند و آنچه را به نفع و صلاح حال و آینده ماست تشخص ننمائیم و اگر روند نگرش ما چنان که است به پیش برود هیچ تغیر در نحو زندگی ما رونما نخواهد گردید. ملتی فردا  به دستاورد و موفقیت میرسد که امروز رویای داشته باشد و ملت ها همان گونه زندگی مینمایند که فکر مینمایند. حال زنده ایم  ولی باید تصمیم بگیریم تا زندگی کنیم – زندگی در پرتو روشنائی و دورنمای روشن. 

 

 

با تقدیم احترامات

 

 

 


بالا
 
بازگشت