فاشیسم دینی

بقلم : میر محمد شاه الفی

 

 سر آغاز

چون ضرورت و نیاز مبرم به بر اندازی نقاب از روی دسته ای  مردمی که خود را در پوشش دین درآ ورده اند احساس شد ، به تألیف این کتاب که فاشیزم دینی نام یافته است همت گمارم و دسایس و توطیه های این قشر نابکار و فاسد را به رشتۀ تحریر درآورم . درین کتاب سعی و تلاش علمی ، واقعی و عینی بعمل آمده است تا کسانیکه در لباس و پوشش دین خود را به نیرنگ ، خدعه ، فریب  و تزویر بر گرده های مردم خوش باور، ساده و دور نگهداشته از دانش و فرهنگ تحمیل کرده ، از عواطف و احساسات آنها در راستای منافع مالی ، موقعت و جایگاه اجتماعی و تکریم و احترام شخصی خود ، سود و نفع نا موجه و نامعقول ببرند ، پرده بردارم و چهرۀ واقعی زیر پوشش این دژخیمان مفسد و مضل را ، به مردم دیندار و دینپرور این خطه و مرزو بوم برملاسازم .

زالو های خون آشامی که با هر قدم حرکت به جلو ، و هر حرکتی بسوی تمدن و تعالی جامعه و کشور، مانع و سد ایجاد نموده و آن حرکت را کفر قلمداد نموده و آن حرکت دهنده  و حرکت کننده را کافر و مرتد نامیده اند . جهلای نا بخردی که نه خود ازاصل فراخوان آیین و دین والا مرتبتی اسلام  بویی برده اند و نه  دیگرفرهیختگان و دانشمندان جامعه را میگذارند تا اصل حقیقت روح دین مبین اسلام  و فراخوان روش ناب محمدی را به اقشار مظلوم ، محکوم ، زجر دیده و ستم کشیدۀ جامعه مان توضیح و تشریح دارند. از اسلام که یگانه راه نجات مردم گمراه و ره گم کردۀ این کرۀ خاکی میباشد ، هیولایی مخوف و ترسناک ویا هم دیو مهیب و خشمگین ترسیم و تنقیش نموده اند ، که هر بیننده ای  بدون تأمل و درنگ با دیدن آن منظر پا به فرار مینهد و آن را کریه و زشت پنداشته و سعی و تلاش میورزد تا از آن به فرسخها فاصله گرفته و خود را از شر آن هیولای خون آشام محفوظ و مصؤن بسازد .

این دسته از اجاره داران دین ، چون کشیشان مسیحی در ادوارمختلف احکام و دساتیر دینرا بسوی انحراف و تحریف سوق داده و میخواهند تا مردمی را که هر لحظه لبان تشنه در پی قطره آب نجات بخش اسلام  عطش و تشنگی میکشند ، مأیوس گردانیده و بسوی سراب بفرستند.

اسلام را دین ترور ، وحشت ، اختناق ، ظلم ، خشم ، نفرت ، بربریت ، برده سازی زنان ، کشت ، تولید ، ترویج و تصدیر تریاک ، هیرویین ، چرس و سایر مواد مخدر ، واپسگرا ، دشمن تمدن و تکنولوژی به جهانیان معرفی نموده اند . همۀ این عوامل سبب شد که رسالۀ فعلی بقید نوشتار درآید تا بین اسلام ناب محمدی و این اسلام مروج  و ساختۀ دست دشمنان اسلام تفکیک و جدایی بعمل بیاید ، تا کسانیکه اگر بخواهند به دین اسلام مشرف شوند ، بسوی اسلام واقعی ، آن دینی که از جانب الله جل جلاله برای نجات بشریت برگزیده شده است و رسول الله برای رسانیدش مأمور و مبعوث گردیده است ، قدم بردارند و در راه و مسیر مستقیم طی طریق نمایند ، و بسوی اسلام کاذب و دروغین که ساخته و پرداختۀ شیاطین جنی و انسی و دشمنان دین است نروند .

همچنان کسانیکه در داخل دایرۀ اسلام قرار دارند و از اسلام ساختۀ وهابیون کافر، وحشی و حیوان صفت سعودی ، و ملمع کاران دیو بندی هندی و پاکستانی  که هر نوع فساد و فتنه را برنگ دین مصبغ و ملون نموده اند ، بستوه آمده اند و آن کذب و دروغ بافی های  این قشر دین ستیز را حقیقت و هستۀ دین پنداشته اند ، باید به اصل و روح دینی که سلامت و رفاه جامعه و مردم از اصول و مبانی آن قلمداد میشود ، پی ببرند و نفرت و انزجار ایندسته از مردم از دین ،  مبدل به محبت و افتخاربر دین شود و بدانند که یگانه دینی که انسان را در دنیا و آخرت به مقصود و هدف رهنمون میدارد ، فقط همین دین رهایی بخش اسلام است و بس. 

 

 چرا این کتاب فاشیسم دینی نام گرفت ؟

 

 

فاشیسم نام مسلک ، طریقه و مکتب سیاسی و طرز حکومتی که در فاصلۀ جنگ اول و جنگ دوم جهانی در ایتالیا حکمفرما بود و بطریق استبداد و دیکتاتوری فرمانروایی میکرد ، اکنون بمعنی دیکتاتوری هم میگویند (فرهنگ عمید ) .

هر سیستم و نظامی که بردیگران جبراً و قهراً تحمیل و قبولانده شودکه حاوی برتری و بهتری شخصی بر شخصی و یا دستۀ بر دستۀ دیگری باشد فاشیسم گفته میشود ، ممکنست که اشکال و انواع مختلف و گوناگونی داشته باشد ، فاشیسم حزبی ، گروهی ، دینی ، قومی ، لسانی  ، نژادی و امثال آنها .

چون ملا ها و مولوی ها در جامعه مان جایگاه و منزلتی خاصی برای خود قایلند و خود را ازسایر مردمان بر تر و بهتر و متمایز میدانند ، و  این ایده و نظر رااز نگاه تیوریک و عمل بر دیگران تحمیل میدارند ، و همچنان در یک مقطع زمان مشخص خودرا بزور اسلحه ، از طریق کشتار صد ها هزار انسان محروم و بیگناه  ، به قید و بند کشیدن  ده ها هزار انسان آزاده ، به بریدن دستهای  زنان و مردان بیگناه ، به سنگسار نمودن زنان عفیف و پاکدامن و به شلاق زدن مردم آبرومند و نجیب  وبه مردم محکوم ، مظلوم ، مستضعف و مجبور تحمیل نمودند تا بر تری دستۀ جاهلان حیوان صفت را ، بر دستۀ  دیگری از مردم که مستضعف ومظلوم اند به اثبات رسانند ، پس همۀ این برتری ها ی دیکتاتور مأبانه ، فاشیسم نامیده میشود ، چون این تحمیل ها ، تحقیر ها و تجبیرها در قالب و پوشش دین انجام یابد ، فاشیسم دینی نامیده میشود .

 

بنام آنکه جهان را ساخت ، و آسمان هارا برافراشت ، جنت و دوزخ را بپا داشت .  زمین را آفریده سکون و آرامش بخشید ، مزین نمودش به ماه و خورشید ، و آدم را از گل با دستان خود بساخت وآرایش بخشید .  به دمیدن روح خود در وی ، ورا حیات بخشیده شرافت داد ، آدم را بسجدۀ ملایک کرامت داد ، و او را در زمین نیابت و خلافت داد .  ابلیس از اجابت امر تخطی ورزید و از سجده بر آدم ابا نمود ، غلط بزرگ و خطا نمود ، و به آن عمل قبیح ، خود و همنوعانش را هلاک و تباه نمود . گفت : جنس من اعلی است ، جنس آدم ز ادناست ، پس سجده نمودن بر آدم چراست ؟ مرا آتش نسب باشد ،  او را از گل بد بوی متعفن حسب  باشد ، نه او مستحق تعظیم و ادب باشد . نشاید که اعلی ادنی را تعظیم نماید ، احترام و تکریم نماید ، مقام و جاهش را تسلیم نماید . تکبر کرد و خرده گرفت ، چشمانش را غرور و خود ستایی پرده گرفت ، توبه و ندامت ننموده و نه هم فاصله و دوری ازآن کرده گرفت . از غرورش بازنده شد ، ازجمع ملایک رانده شد ، مأیوس از رحمت الهی خوانده شد. این نقطۀ آغازین بود که اولین خصومت بنا نهاده شد ، سنگ تهداب عداوت گذاشته شد ، ابلیس و آدم به میدان نبرد کشانده شد . با آدم و ذریۀ وی جنگ اعلان نمود ، با لشکر و تجهیزات عزم میدان نمود ، آغاز نبرد ظلمت و تاریکی در مقابل  نور ایمان نمود . آدم رابخت همراه گشت ، بهشت برین مأوی گشت ، قرب و منزلتش  اعلی گشت . از جانب رب جلیل برایش توصیه شد تا از تمامی نعمات و لذات بهشت حذ نموده لذت ببرد ، اما بدرخت گندم دست نبرد ، که این آسایش از دست نرود . برای آرامی و آسایش مزید آدم خداوند از وجودش برایش جفت بیافرید ، تا از جنس خود هم صحبتی داشته باشد و سعادت ورا قرین باشد ، جاه و مقامش بهشت برین باشد ، چه خبر که اورا عدو در کمین باشد . شیطان را عقده زیاد گشت  و بغضش ترکید ، پلان و مکری سنجید ، آدم و حوا را با وسوسه های شیطانی خود لغزانید . آدم و حوا به درخت گندم دست بردند و فرمان بشکستند ، عهد و پیمان بشکستند ، و در جمع عاصیان پیوستند . لباس بهشتی از تن آنها گرفته شده هردو عریان گشتند ، به هر سو دوان و هراسان گشتند ، نادم و پشیمان گشتند . سعی ، تلاش و کوشش نمودند ، از برگ درختان به خود پوشش نمودند ، از اشتباه که کرده بودند از پروردگار پوزش نمودند . از جانب الله فرمان داده شد که هر دو فریق از آسمانها فرود روید و در زمین هم وطن و هم مسکن باشید ، گروهی بر ضلالت و گروهی به هدایت روشن باشید ، و همدگر راعدو و دشمن باشید . به انسانها دستور دهم تا مرافرمان برند و عبادت نمایند ، از اوامرم اطاعت نمایند ، و با شیطان  دشمنی کنند وعداوت نمایند .

شیطان گفت : آنها را بفریبم  و گمراه نمایم  ، از راه راست بیراه نمایم ، و با خود همراه نمایم ، تا باشد که خود را تسلی  نمایم  . الله  جل جلاله قسم یاد نمود که دوزخ را از تو و پیروانت مملوء و مالامال نمایم ، ترا و همدستانت را درین سرا بد حال نمایم  ، ودر سرای آخرت به عذاب مهین خود گوشمال نمایم . هر دو فرود آمدند و مراصد بنا داشتند ، به خصومت و دشمنی یکدگر همت گماشتند و جنگ سختی را بپا داشتند . شیطان برای نابودی آدم شتافت ،  بیش از هفتاد هزار مراصد مخفی و دور از دید آدم بساخت ، و به صید آدم و اولادۀ او همت گماشت . الله جل جلاله قاصدان و پیک رسانانی از جمع آدم وقتاً فوقتاً مأمور داشت ، زمین را به زینت آنها معمور داشت ، و دین را توسط آنها منشور داشت . آنها را برگزید تا دساتیر وی را برای همنوعان خود برسانند ، آنها را از مکاید ابلیس برهانند ، و مراصد شیطان را به امر الهی به مردمان بنمایانند . گروهی لبیک گویان اوامر الهی را اطاعت نمایند به رهروان انبیاء بپیوندند ، ویا هم به انجام اعمال نیک به جمع صلحاء بپیوندند ، و د ستۀ تمسخر کنان تمرد نموده حدود الهی را بشکنند ، همرهی شیطان گرامی داشته و با اشقیاء بپیوندند .  بر هر دو دسته ، وعدۀ پروردگار متحقق گشته ، زیرا الله جل جلاله در لوح محفوظ نبشته.  اولی قلبش بنور الهی پر بار گشته ،  به در گاه الهی بار یافته ، مورد عطوفت و مهربانی حضرت غفار گشته . ایمانش کامل شود ،  رضای پروردگارش حاصل شود ،  به بهشت برین نایل شود . و دومی قلبش بکفر و بی ایمانی گرفتار شود ، مورد خشم و غضب حضرت قهارشود ، مقام و مأوایش نار شود . اندیشه و فکرش معکوس گردد ، به پیروی شیطان منحوس گردد ، به گودترین محل جهنم محبوس گردد . هر آنکه در دنیا منکر مکافات شد ، غرق غرور و مباهات شد ،   در سرای آخرت به نحوی دیگر تعذیب و مجازات شد .

مراصد شیطان آباد است ، ز آدم و ذریۀ اش نا شاد است ،  دستش در فریفتن و گول زدن مردم باز است وآزاد است .  ازاعمال نیک مؤمنان خسته ، مؤمنان رشتۀ امیال شیطان گسسته ، برای فریفتن انسان هزار ترفند بسته ، و آمادۀ حمله در کمینگاه نشسته .  ترصد کنان در پی در بند نمودن اولادۀ آدم منتظر ، زتقوای متقییان منزجر ، گوید: ایهاالانسان! أنأ آتیٌ بحربک ـ إنتظر إنتظر . بیصبرانه بر خود میپیچد ، از قهر و غضب میلرزد ، راه دیگر میسنجد . تا غافلی را بیابد ، بفریبش بشتابد ، زخشم و قهرخود بکاهد . چون قسمیکه در احادیث منقولست ، اکثر دام ها و جالهای ابلیس به شکل روحانیت تهیه و ترتیب شده  و به آنها رنگ ، نقش و نگار دین داده شده است ، به سهولت و آسانی علمای کم علم و بیعلم و یا هم مغرور و سرکش به آن گرفتار شوند ، چون مقتدا و پیشوا بدام شیطان گرفتار آید و فاسد شود ، مقتدیان و پیروان چشم بسته ، و دو دسته به شیطان تقدیم گردند .

پس درین کتاب سعی و تلاش زیاد بخرج رفته تا مقتدایان و پیشوایان که پای آنها در دام شیطان به نحوی از انحا بند گشته ، بر علاوه از اینکه ضال و فاسد گشته اند ، چون پیشوا و مقتدا  اند ، مضل و مفسد اند . ضلالت و فساد آنها تنها محدود و مختض به خود شان نبوده بلکه چون امراض ساری و یا هم فعل متعدی به دیگران انتقال و سرایت  مینماید ، آنها شناسایی گردیده نقاب زدایی شوند ، تا باشد که مردم خوش باورو فریب خوردۀ مان این دسته از روحانیون شیطان صفت را به طرز شاید و باید شناخته و از آنها دوری اختیار نموده و آنها رااز جمع و متن جوامع اسلامی طرد و تجرید نمایند .

زمانیکه این قاصدان شیطان تجرید شده و از متن جامعه زدوده شوند ، آنزمان مردم ما نفس راحت کشیده از شر این اشرار شرور رهایی و نجات می یابند ، دین واقعی و شریعت خالص الهی توسط مؤمنان آراسته بدین و پیراسته از کین ، بمردم عطش کشیده حتماً میرسد و آنزمانست که : جنگ و جدل خاتمه پیدا نموده خصومت و عداوت به دوستی و محبت مبدل گشته و جامعه بسرعت بسوی تعالی ، ترقی ، پیشرفت و تکنولوژی و بالآخره سعادت و نیکبختی به پیش خواهد رفت و در صف و قطار سایر ملل متمدن خواهد ایستاد . در آن زمان خواهد بود که بنام ملت فرهیخته و دانشمند ، و مجهزبافرهنگ اسلامی فخر خواهیم نمود .

 

این رساله شامل و حاوی بخش های زیرین میباشد:

بخش اول: طالب

بخش دوم: ملا

بخش سوم:مولوی

بخش چهارم: عالم راستین و حقیقی

بخش پنجم: جریان سیاسی طالبان

 

طالب

 

لغوی : اسم فاعل ،  از مشتقات باب صحیح ثلاثی مجرد لازم( طلب  یطلب  طلباً) بوده که معنی فارسی آن مرادف با خواهنده و یا هم خواستنده میباشد.

اصطلاحی : معنی اصطلاحی طالب بکسی  ارتباط می یابد که غرض حصول و دستیابی علوم دینی همت گماشته و تمامی هم و غم خود را درین راستا بکار برد .

طالب به واقعیت کلمه در جامعه : بکسی طالب گفته میشود که در مدرسۀ دینی و یا هم در مدرسۀ حفظ قرآنکریم ساکن گردیده و مدت زمان طولانی را درآن جا سپری نماید ، بدون در نظر داشت این نکته که درین دورۀ زمانی طولانی معین مسایل شرعی و دینی را می آموزد یا خیر.

طالب باید لباس سپید در تن ، عمامۀ کوچک از پارچۀ سان سپید و یا کرباس به سر داشته باشد که به سهولت و آسانی از سایر اطفال و یا نوجوانان متمایز گردد . طالب جبراً و کرهاً از همان بدء  شروع مدرسه باید طرز طفیلی زیستن را بیاموزد ومعمولاً در مقطع زمانی بین نماز عصر و مغرب به جمع آوری نان و غذا (توک) از خانه های اطراف مدرسه به شکل دسته جمعی و گروپیک بپردازد . درین مقطع عملاً طالب باید بیاموزد و تحمل  کند که چگونه احساسات ، غرور  ، مردانگی و آزادگی اش سرکوب و لگد مال شود ولی چین به جبین نیاورد ، تا بتواند درآینده زمانیکه به مرتبۀ ملایی و یا مولوی گری دست یابد از سفرۀ مردم شکم سیر نموده و از جیب و یا دخل دیگران امرار معاش نماید .

درین دورۀ آموزش ممکن و محتمل است که اکثریت بالای هشتاد درصد از طلباء مورد سوء استفادۀ جنسی آموزگاران( ملا ها ، مولوی ها ، ویا سایر طلبۀ بزرگ سن ) قرار بگیرند . چون در ساختار اجتماعی جامعه مان دسترسی طبقۀ ذکور به طبقۀ اناث محدود و حتی در بعضی موارد نا ممکن میباشد ، وافرادی که به سن بلوغ و جوانی رسیده اند  نیاز مبرم غرض اطفای غرایز جنسی  به طبقۀ اناث دارند ، ولی آن در دسترس قرار ندارد ، زیرا رسوم ، عنعنات و مصارف کمر شکن ازدواج در جامعۀ قرون وسطایی ما سبب شده است که جوانان نتوانند به این مأمول دست یابند و  نتیجتاً به همجنسگرایی که بد ترین پدیدۀ اعصار و قرون متمادی جوامع بشری میباشد رو میآورند  ، و این مرض مهلک و کشنده در زوایای مختلف اجتماع  و جامعه ترویج و شیوع پیدا نموده که بذاته یکنوع زن گریزی و زن ستیزی را در قبال دارد . چون طلبۀ دینی در مدارس زندگی مینمایند واز ساختار جامعه بکنار کشیده شده اند و تماس و همصحبتی با طبقۀ اناث ندارند ، و ضمناً از استادان آموخته اند که زنان ناقص عقل و ناقص دین اند ، با آنها نباید نزدیکی صورت بگیرد زیرا درآنصورت آنها نیز از بیعقلی و کمعقلی زنان متأثر خواهند شد ، که دو نتیجه ما حصل آن خواهد بود . اول :  طلبه بالاجبار به همجنسگرایی رو آورده که بدان طریق بتوانند غرایز جنسی خود را اشباع نمایند . دوم : چون ضرورت جنسی شان با قرابت همجنسان شان مرفوع گشته ، ضرورت ونیازی به قرابت زنان نمیداشته باشند پس زنان در نظر شان حقیر و پست جلوه نموده و بین آنها فاصله ایجاد میگردد که درینصورت زنان از حق مسلم خود که همزیستی و نزدیکی با جنس مرد است محروم میگردند . دو عمل شنیع انجام می یابد ، یک : عمل قوم لوط ، که در شرع بر فاعل و مفعول آن حد باید جاری شود گسترش یافته و غضب خدا شامل آن قوم و مردم شده که نتیجتاً خداوند آن قوم را به انواع گوناگونی مجازات مینماید . حالات سی سالۀ اخیر کشور ما نتیجۀ نافرمانی از اوامر الهی و عدم اجتناب از منهیات الهی میباشد ، زیرا مردمی که علمای ایشان به این مرض مهلک مبتلا باشند ، چه انتظاری میشود که از عوام الناس داشت . در مباحث آتی پیرامون آن بحث صورت  میگیرد . دو : مباشرت مردان با زنان که حق و نیاز جنسی ، طبیعی و شرعی آنان میباشد ، ادا نشده ، ظلم صریح و عمل شنیع بر زنان انجام می یابد ، زیرا این یک حق تلفی آشکاراست که جامعه را بسوی فحشا ، بحران و انحطاط میکشاند .

طلاب مدارس دینی از بازی ها و ورزش های دوران طفولیت ، نوجوانی و جوانی محروم بوده ، حق ندارند تا اوقات فراغت خود را به ورزش و بازی های مروج با سایر اطفال ، نوجوانان و جوانان بگذرانند ، زیرا بعضی علماء بازی ها ی معمول ورزشی چون والیبال و فوتبال را حرام پنداشته و آنرا لهو و لغو میشمارند . درین دورۀ سنی غرض ساختن ساختار جسمی و روحی یک طفل و یا نوجوان ورزش حامل رول بسزایی میباشد . فشار درس های فشرده ، یکنواخت و غیر میتودیک از یکطرف و محروم سازی آنها از فعالیت های جسمی و فزیکی در قالب بازی  و ورزش از جانب دیگر ، فشار سنگینی را بر روح و روان طالب وارد نموده که در همین دورۀ سنی طالب مبتلا به امراض روانی گوناگون شده که در مراحل زمانی بعدی عوارض آن رونما میگردد . زمانیکه طالب در مراحل بعدی تقدیم اجتماع و جامعه میشود تا رهبری دینی و روحانی یک بخشی از جامعه را در دست گیرد ، دیگر او سالم نبوده بلکه یک مریض مزمن روانی بوده که غرض عقده گشایی  عقده های سر به مهر خود از افراد جامعه انتقام میکشد.

طالب اکثراً دور از فامیل در مدرسه های شباروزی  مشغول و مصروف فراگیری علوم دینی میباشد ، که این هم در بعد دیگر از عواطف و احساسات وی تأثیر منفی عمیقی بوجود می آورد . یک طفل در دوران سنی کودکی و نوجوانی نیاز و ضرورت مبرم و حادی به عواطف فامیلی داشته که در دامان پر مهرفامیل یا خانواده از عطوفت و مهربانی آغوش مادر و شفقت پدر مستفید گردد و آن عواطف باید به شکل عملی به وی منتقل شود .

روابط طالب با سایر اطفال جامعه قطع گردیده  زیرا تحت مراقبت های خاصی طبقۀ مخصوصی قرار گرفته ، از مصاحبت و بازی با سایر کودکان محروم گشته ، نتیجتاً طالب احساس کمی و کاستی فوق العادۀ را مینماید .

لت و کوب و خشونت : اکثراً طلبه در مدارس دینی به شکل غیر انسانی مورد ضرب و شتم قرار میگیرند . اگر یک طالب به شکل طوطی وار درسهای خود را حفظ ننماید ، مورد خشم و غضب استاد قرار گرفته به شکل فجیعی لت و کوب میشود . بارها دست و پا و گاهی سر و بینی طالب شکستانده میشود و یا هم گاهی بدن طالب را استاد گاز (دندان)میگیرد که این موارد را من به چشم خود نظا ره گر آن بوده ام . چون درین دورۀ سنی پایین طالب مورد خشونت فزیکی استاد قرار میگیرد ، روان طالب بشدت متأثر شده و تأثیرات ناگواری عمیق و مستقیم بر روان طالب وارد میشود. زمانیکه طالب امروزی منحیث یک مهرۀ تأثیر گزار به جامعۀ فردا تقدیم میشود ، حوصلۀ بحث و استدلال منطقی را نداشته تا کژی ها و نا راستی ها را با خردمندی و عقل مداری اصلاح و تصحیح نماید . پس هر بحث و گفتگو ، مباحثه و مناقشۀ علمی با سایرین ، و یا هم کمی ها و کاستی های جامعه را با خشونت و عمل فزیکی جواب داده و یا در پی تغییر و تبدیل آن اقدام مینماید . سریع ، بدون تأمل و دقت فتوا صادر میکند ، دیگران را بدون داشتن دلیل موجه و معقول به کفر و بی دینی متهم مینماید .

سوء تغذی شدن طلبه : غذای طالب غیر صحی میباشد ازسه نگاه :

اول : غذاهای  صحی که ویتامین های  مورد نیا ز یک کودک در حالت رشد درآن لحاظ شده باشد قطعاً در دسترس طلبه قرار نداشته  زیرا آنها در فامیل خود نبوده تا از غذاهای که در فامیل تهییه و ترتیب میگردد استفاده نمایند .

دوم : جمع آوری غذا بشکل غیر صحی صورت پذ یرفته و ضمناً فامیل ها غذا های باسی ، شب مانده و فاسد شده را که خود آنرا استفاده ننموده به طلاب مدرسه ها میدهند .

سوم : طلبه از دسترسی به میوه جات و سبزیجات که ضرورت اساسی وجود اطفال و نوجوانان میباشد و نقش اساسی را در تکامل و رشد اعضا ی اطفال وهمچنان روح و روان آنها بازی نموده ،  کاملاً محروم میباشند .

انتقال امراض ساری : چون طلاب با هم یکجا می نشینند و یکجا میخوابند ، اکثراً امراض ساری به سایر طلاب سالم سرایت مینماید ، طلاب مصاب به امراض ساری با وجود مریضی آنها در مدرسه نگهداری شده و همچنان مورد تداوی و مداوا قرار نگرفته تا شود که از امراض ساری جلوگیری بعمل بیاید و به سایر طلاب  سرایت ننماید .

فرستادن جبری اطفال به مدارس دینی :مشکلی بزرگی که کیان جامعه مانرا تهدید مینماید پرنسیپ دیکتاتور مآبانۀ والدین علی الخصوص پدر در یک فامیل میباشد ، پدر علاقۀ شخصی خود را بر اولاد جبراً تحمیل نموده ، چه گزینش رشتۀ تحصیلی ویاچه گزینش همسر آیندۀ اولاد. درین مورد انشاالله در کتاب جداگانه زیر عنوان ( مشکلات زیر بنایی جامعه ) بحث مفصل صورت خواهد گرفت .

طالب جبراً توسط پدر و یا ولی و قیم فامیل به مدرسه فرستاده شده که وی اصلاً علاقۀ درین رشته نداشته ، نتایج بدی که ازین اجبار و اکراه بدست می دهد زیر عنوان طالب جبری مورد بحث قرار میگیرد .

 

طالب در ابعاد مختلف زیرین مورد محرومیت قرار گرفته که مختصراً شماره وار بیان میشود :

1ـ فشار زیاد درس غیر میتود یک ، فشرده ،  یکنواخت و تیوریک در سن پایین

2ـ دوری از دامان پر مهر خانواده و والدین

3ـ تحمیل لباس و پوشش مخصوص بر آنها

4ـ جریحه دار شدن و لگد مال شدن غرور ، مردانگی و آزادگی

5ـ محروم بودن از بازی های کودکانه  و ورزش

6ـ احساس کمی و حقارت کردن

7ـ نخوردن و در دسترس نبودن غذای مقوی و صحی و همچنین میوه جات

8ـ مورد آزار و اذیت قرار گرفتن و سوء استفادۀ جنسی شدن

9ـ قطع رابطه با اجتماع و  مردم و سایر اقشار و اصناف مردم

10ـ لت و کوب شدن و مورد ضرب و شتم  قرار گرفتن

11ـ وقت فارغ نداشتن ، مصروفیت متداوم

12ـ مبتلا و مصاب شدن به امراض روانی و روحی

13ـ تحمیل و تجبیر طالب در درس دینی

14 ـ تلقین نمودن طالب بر حقارت و ناقص بودن زنان ، و اصرار بر مرد سالاری در جامعه

 

پس چنین نتیجه بدست می آید: شخصیکه با در نظر داشت  ابعاد متعدد و مختلف محرومیت رشد نموده و بزرگ شده باشد ، به یقین کامل مریض مزمن روانی می باشد.

زمانیکه آنها رهبری مذهبی و دینی جامعه را در دست  بگیرند ، ما چه  چشمداشت و انتظاری از آنها میتوان داشت ؟ انشاءلله در بخش های آتی زیر عناوین ملا و مولوی مورد تحلیل و تجزیۀ مفصل قرار خواهد گرفت .   

 

طالب را میتوان به دسته های زیرین تقسیم و بعداً مورد بررسی قرار داد :

1ـ طالب راستین یا حقیقی

2ـ طالب جعلی یا قلابی

3ـ طالب اجباری

 

اول : طالب راستین یا حقیقی :

 

کسی است که غرض فراگیری و آموختن علوم دینی و اسلامی ودر راه  حصول  و دستیابی  آن  سعی و تلاش زیادی را بخرج میدهد . اصل راهی را که انتخاب نموده است کاملاً درست و صحیح است ، مثال  شاخه و نهالی جوان وتر را دارد ، به هر راه که سوق داده شود بیدرنگ بهمان سو و سمت به حرکت در بیاید ، سمت حرکتش را استاد و راهنما تعیین نماید و ایندسته از طلاب را میتوان بدو دستۀ زیرین مطالعه و بر رسی نمود .

الف : طالب حقیقی راه راست     با : طالب حقیقی راه کژ

الف : طالب حقیقی راه راست : طالبی است که در نقطۀ مهم مبدأ و حرکت راهنما و راه بلدش عالم  دانا ، مؤ حد وخداشناس باشد ، خم و پیچ های مسیر حرکت را بخوبی آشنا بوده و خطرات موجود در راه را بدرستی درک نموده و پی ببرد . کمینگاه های راهزنان و دزدان مترصد در مسیر را بشناسد و طالب را به انجام مسیر  در حرکت ، بخوبی و سلامتی رهنمون و هدایت نماید، و نهایتاً طالب مبدل به یک عالم ربانی و حقانی گردد . موحد باشد واز هر چه جز قرآن ، حدیث و مشتقات ایندو روگردان باشد ، هر چه موافق و مؤید کتاب و سنت باشد به آن تمسک جوید و چنگ بزند و هر آنچه مخالف ایندو بوده آنرا بزمین کوبیده لگد مال نماید .

طالب حقیقی راه کژ : طالبی است که در نقطۀ مهم مبدأ و حرکت ، راهنما و راه بلدش عالم جاهل ، مشرک و گمراه باشد ، خم و پیچ های مسیر حرکت را بخوبی بلد و آشنا نبوده و خطرات موجود در راه را درک ننموده و به آن پی نبرد . کمینگاه های راهزنان و قطاع الطریقان در راه  را نشناسد و طالب را به مسیر غلط بکشاند و وی را به انجام  مسیر و مقصد بخوبی وسلامتی راهنمایی نکند و به منزل مقصود نرسد ، طالب طعمۀ راهزنان و دزدان شود و در جمع آنان پیوسته و از جنس آنان گردد . گمراه شود و به اموری بپردازد که آن امور مخالف قرآن و حدیث باشد . از قرآن و سنت بهره نگرفته و به امور شرکیه منهمک شود . ممکنست که چند درصد کم این فریق در طول عمر مورد هدایت الهی قرار گرفته ، کژی راه و عقیدۀ خود را بدانند و از آن نادم و پشیمان شده و بسوی راه راست هدایت و رهنمون گردند .

 

دوم : طالب جعلی و قلابی :

 

طالبی است که در اصل نهادش کژ بوده و از پی حصول و دستیابی به دین کمر نبسته و راه  دین را بخاطری برگزیده است و در آن مسیر به حرکت درآمده است تا دین را وسیلۀ رسیدن به اهداف شیطانی ، شهوانی و نفسانی  قرار دهد، تمامی لذایذ خلاف شرع و دینرا مزورانه و مکارانه بدست آرد.

این نوع طالب در آموختن مطالب مربوط به سحر ، شعبده بازی ، تعویض ، رمل ، و امثال آنها مساعی زیادی بخرج داده و کوشش  نماید تا مهارت  های لازم این رشته ها را بیاموزد و بعداً زمانی که بدرجۀ ملایی و مولوی گری برسد از آن ها در راستای فریفتن مردم و پر نمودن شکم و جیب خود استفاده نماید .

 

سوم : طالب اجباری :

 

طالبی است که  از طرف پدر یا ولی جبراً و قهراً غرض  تحصیل علوم دینی گماشته شده  و  والدین ممکنست که درین راستا   دو مصلحت را مطمح نظر قرار داده باشند :

1: والدین علاقمند درس و تحصیل فرزند اند ، ولی بدون در نظر داشت و محترم شمردن رأی و نظر فرزند در رشتۀ موردعلاقۀ آینده اش ، بدون مشوره با وی و جویا شدن نظرش ، وی را جبراً و ناخواسته به آن وامیدارند ،  به رشتۀ  که آنهابرایش برگزیده اند بدون کدام دلیل و برهانی باید ادامه بدهد ، و ممکنست که منتج  بدو نتیجه شود :

الف : طالب با رشته اش علاقۀ نسبی پیدا نموده و به  تحصیل ادامه میدهد و بالآخره آنرا بپایان رسانیده و ایندسته طلاب هم ممکنست که یا شامل طالب حقیقی راه راست ویا طالب حقیقی راه کژ گردند .

با : طالب با رشته اش علاقه مند نشده ، گاهی ازدرس فرار نموده و زمانی نمیتواند که درسها را تجزیه و تحلیل نموده در حافظه بسپارد . از جانب مربی و فامیل تهدید  و سرزنش شده و گاهگاهی منجر به لت و کوب میگردد . طالب  در مقابل استاد و فامیل عقده مند شده که در زمانهای بعدی در مراحل مختلف در مقابل سایر افراد جامعه عقده گشایی خواهد نمود.

2 ـ والدین اصلاً به درس و تحصیل فرزندعلاقه مندی نداشته ، بخاطری فرزند را به این سمت سوق و حرکت میدهند که ، به ملایی از نگاه یک حرفۀ سادۀ بدون تکلیف و زحمت ولی پر در آمد نگاه میکنند .  زیرا طالب در دوران آموزش خود هم برای فامیل یک پروژۀ انتفاعی قلمداد میشود ،  در قدم اول مصارف طفل مذکور از ذمۀ پدر ساقط شده و در قدم دوم پول اسقاط ، ختمانه و سایر صدقات و خیرات به جیب پدر سرازیر میگردد .

 

ملا

 

لغوی : اگر از باب ( ملأ یملأ ملأً ) اشتقاق یافته باشد ، ملا ازجهت مبالغه مصدر بوده و به فتح میم و لام  میباشد ، ولی بعداً دربین مردم میم مفتوح به میم مضموم مبدل شد و چنان مستعمل گشت. پس درینصورت معنی مفعولی از آن گرفته شده ، بمعنی مملؤ (یعنی پر ) ملا هم چون ظرفی پر از علم پنداشته میشود.

2 : اگر مَلأ جمع املأ باشد بمعنی اشراف و بزرگان قوم ، کسانیکه که چشمها از ابهت و بزرگی و قلبها از هیبت و ترس ایشان پر باشد .

3: کلمۀ ملای مروج در جامعۀ ما ، چون در زبان و یا جوامع عربی کاربرد نداشته مفهوم دقیق علمی نمیشود بر آن مرتب شد ، همچنان علماء و دانشمندان لغت ما هم نمی توانند معنی قابل قبول برای این کلمه ارایه بدارند . بدبختانه که ما هم در زبان دری مروج کشور ما ، فرهنگ و لغتنامۀ مدون هنوز نداریم ، مجبوریم که از فرهنک ها و لغتنامه های که در ایران ترتیب و بچاپ رسیده اند استفاده کنیم ، و چون آنها کلمۀ بنام ملا در جامعۀ خود ندارند پس درآن فرهنگها هم نمیشود معنی دقیق برای ملا جستجو نمود.

 

اصطلاحی : ملا بکسی گفته شده که رییس و پیشوا ی دینی بوده و همچنان پیشنماز و امام جماعت باشد . ملا معمولاً امامت مساجدی را عهده دار میگردد که مساجد جامع نباشند .

ملا به واقعیت کلمه : ملا کسی است که تحصیلات دینی اش به اتمام نرسیده باشد ، ملا ممکنست که فقط کتاب ( خلاصه ) را سرسری خوانده باشد و یا حتی ممکن تا ( کنز ، مونیه و قسمتی از هدایه ) رسیده باشد . 9و99 درصد از ملا ها به معانی و مفاهیم قرآن و حدیث کاملاً بیگانه و نا آشنا بوده ، زیرا درسهای آنها بخاطر مشکلات متعدد ناتمام مانده است . چون میتود و روش تدریس در مدارس دینی چنین بوده که بالترتیب در قدم اول فقه ، صرف ، نحو ، منطق ، فلسفه ،هیأت، عروض و قوافی ، معانی و امثال منهم تدریس گردیده ، بعداً در مرحلۀ دوم قرآنکریم و حدیث تدریس میشود .اکثریت بالایی از طلاب سالیان سال در همان مراحل ابتدایی فقه و صرف و نحو باقی مانده و عمرش در وادی صرف و نحو بسرگردانی  صرف شده و ضایع گشته است . در اکثر موارد سن طالب درین سرگردانی به حدود و حوالی چهل میرسد .در آن زمان است که دیگر مخ و مغزش طراوت و تازگی خود را از دست داده و مجبور به ترک درس گردیده و چون شغلی دیگری را نمیتواند پبش ببرد ، زیرا تا این زمان طفیلی زیسته و از کیسۀ دیگران مصرف نموده ، غرض ادامۀ حیات و امرار معاش راهی دیگری نداشته جز اینکه شغلی بیابد که زندگی وی را طفیلی وار تأمین و تضمین نماید . پس آن شغلی که بتواند شروط لازمه را داشته باشد جز ملایی شغل دیگری نیست ، پس ملای تازه قدم به جهان ملایی میگذارد .

ملا کسی است که با امامت مسجد و نماز جنازه  قسماً بلدیت داشته و هم بتواند کتابهای الفبا ، قاعدۀ بغدادی و خمسه یا پنج گنج را برای اطفال مقتد یان مسجد تدریس نماید. قراءت ملا نا صحیح و به جواز و فساد نماز قسماً بلدیت ندارد .

معمولاً امامت مساجدی را عهده دار گردد که مساجد جامع نباشند  ، یعنی نماز جمعه در آن اداء نشود. ملا معمولاً ملبس به لباس سپید بوده وهمچنان عمامۀ سپید و یا سیاه بر سر میپیچد . نان نوبتی ملا بر مقتدیان حواله بوده ، زمانی ملا صاحب به خانۀ مقتدیان شرف نزول یافته و زمانی  غذای نوبتی به خانۀ ملا صاحب ارسال میشود .

ملا امامت مسجد را در مقابل اخذ غله جات  سالیانه واکل غذای نوبتی یومیه که تهیه ، آماده سازی و پرداخت  آن مر مقتدیان را واجب و ضروری باشد انجام دهد ، حصول فطر روزه از مقتدیان حق موروثی و پدری ملا بوده ، بدین معنی که مقتدیان مجبورند حتماً آنرا به ملا بپردازند ، زیرا در اکثر مواقع تعداد اعضای فامیل مقتدیان به ملا دقیقاً معلوم بوده و اگر فرضاً مقتدی یکروپیه هم از اندازۀ که ملا حساب کرده کمتر بپردازد مورد خشم و غضب ملا قرار میگرد .

 ملا از خرمن و حاصلات مقتدیان بعنوان حق الله باج گرفته ، در گوش نوزادان آنها آذان گفته دستمال ، شیرینی و پول نقد اخذ میدارد. زنده ها را بجا گذاشته حتی از اموات بعد از مرگ شان هم باج بگیر است . بدین معنی که از وارثین میت بنام اسقاط (1) ، خیرات روز اول ، حلوای چهل الهاک(2) نماز مغرب روز اول ، خیرات بزرگ روز سوم (3) هفته پوری (تا روز چهلم هر اخیر هفته ،هر روز پنجشنبه غذا پخته شده و ختم قرآن نموده و آن غذا بمردم خورانده میشود ) ، روز چهلم خیرات بزرگ بنام چهل پوری ، سال پوری ( زمانیکه یکسال از وفات میت گذشته باشد ) ، عیدی در هر عید و بعد از گذشت یکسال هر سال در اعیاد و سایر مراسم مذهبی بنام شب مرده ها شکم چرب نماید .

 

1 : اسقاط

 

پولی است که ملا ها و مولوی های جاهل و نابخرد و ضد دین آنرا حیلۀ شرعی نام نهاده اند ، درین رسم مرسوم چندین عمل خلاف دین و شریعت غرای محمدی صورت گرفته که ذیلاً بیان میشوند :

الف : در ازای قضایی نماز ها هیچ نوع فدیه و یاهم کفارۀ در شرع مورد پذ یرش نبوده ، اینکه  نماز های قضایی میت را تخمینی  سنجش نموده و در مقابل آن پول و یا امثال آنرا فدیه و کفاره میدهند ، جواز شرعی نداشته مخالف شریعت بوده و همچنان ایجاد حکم جدید در دین و در قالب دین میباشد ، ایجاد چنین احکامی در صورت عمدی کفر و درصورت غیر عمدی فسق محسوب میگردد .

با : اگرفدیه در ازای روزه های فوت شدۀ میت پرداخته شود آن باید شرایط آتی را دارا باشد : میت وصیت کرده باشد و تعداد ایام ذکر شده باشد ، فدیه بر اساس سنجش همان سال جاری سنجیده شود ، به مستحقین بدون تحدید زمان چنین تقسیم شود که واحد روز در آن مراعات شود ، بدین معنی که اگر فدیۀ یکروز 100 افغانی محاسبه شده باید به یک نفر 100 ، 200 ، 300 به این ترتیب پرداخته شود که در برگیرندۀ روز کامل باشد . اگر به شکل کسری پرداخته شود بدین معنی که 80 ، 150 ، 290 پرداخته شود ، هم پول ضایع شده و هم فدیۀ میت پرداخته نشده است .

جیم : طرز توزیع و تقسیم اسقاط خلاف وناقض  صریح شریعت بوده که در قدم اول در آن استخفاف قرآن صورت میگیرد ، پول را یکجا با قرآن مجید گذاشته و چند بار برای کسانیکه در حلقۀ اسقاط نشسته اند به آنها داده و به آنها گفته میشود که قبول کردی ؟ آنها در جواب میگویند بلی ، و دوباره از آنها باز میستانند .آیا شایسته است بهترین چیز موجود در جهان را که قرآن کریم است با بد ترین چیز دنیا که پول است در دستمالی واحدی پیچانید و به آن طرز قبیح به مردم پیشکش نمود ؟آیا استخفاف صریح قرآن نیست ؟

دال : این عمل قبیح اسقاط را حیلۀ شرعی نام نهاده اند و آن را به عمل ایوب علیه سلام قیاس نموده اند.  طبق گفتۀ ایشان زمانیکه ایوب علیه سلام مریض بودند ، خانم ایوب علیه سلام نافرمانی شوهر را نموده بود و ایوب علیه سلام قسم یاد نموده بود که صد چوب وی را خواهد زد ، زمانیکه پیامبر صحت یاب شد خواست تا قسم خود را جامۀ عمل بپوشاند ، از جانب خداوند به پیامبر دستورداده شد  تاصد چوب باریک را دسته نموده و یکبار به آن خانم خود را بزند تا قسمش بجا شود .

حکم الله جل جلاله در مورد ایوب علیه سلام  ، یک حکم خاص ، در مورد خاص و راجع به شخص خاص که پیامبر خدا است میباشد . تحت هیچ شرایطی نمیشود که امور مقبوحۀ چون اسقاط را برآن حکم الهی قیاس نمود .

قیاسی که آنها به نفع جیب خود نموده اند در ین موضع که پول چندین بار به مردم داده شده پس گرفته شود مخالف مستقیم حدیث پیامبر که وحی خفی است میباشد .

رسول اکرم صلی الله علیه و سلم میفرماید : ( ألراجع إلی هبته ، کالکلب الذی یرجع إلی قییه ) بخاری ـ کسیکه به هبۀ و بخشش خود باز میگردد و آنرا باز میستاند ، آن سگی را ماند که به قی کردۀ خود باز گردد. آیا استخفاف گفتۀ پیامبر نیست که به شکل مکرر به هبة باز گشت صورت گیرد ؟

 

2 : حلوای چهل الهاک

 

حلوای است که قبل از نماز مغرب روز اول موت میت در خانۀ مرده دار بشکلی پخته میشود که : دیگی بزرگی را روی آتش گذاشته و شروع به پختن حلوا مینمایند ، در حالیکه یک طالب و یا یک ملا انگشت شهادت خود را در حلوا گذاشته و چهل بار سورۀ مبارکۀ تکاثر را بر آن خوانده میدمد ، و مردم چنین تلقین شده اند که اگر چنین حلوای قبل از مغرب پخته نشده و در بین نان چپاتی نهاده نشده و به خانه های مردم و در مسجد توزیع و تقسیم نگردد ، مرده در عذاب باقی خواهد ماند.

 

3 : خیرات بزرگ روز سوم :

 

مراد از خیرات غذای است که موجودیت گوشت و برنج در آن حتمی است . چنان مرسوم است که روز سوم مرده دار خیراتی بزرگی راه اندازی نموده و مردم اطراف و نواحی را غرض صرف آن طعام دعوت نماید ، بدون با در نظر داشت اینکه بازمانده گان میت چنین استطاعتی را دارند یا خیر؟ اگر بازمانده گان  میت توانایی این کار را نداشته باشند ، مجبورند که ملک و دارایی خودرا فروخته تأمین مخارج و مصارف نمایند . اگر ملک و دارایی ندارند حتی اگر به سود هم شده قرض بگیرند ودر هم چشمی و رقابت از دیگران  عقب نمانده تا مورد طعن و لعن دوستان و بیگانگان قرار نگیرند. اگر کسی بالفرض والمحال بنابر ناتوانی و عدم استطاعت نتواند چنین خیراتی را راه اندازی نماید ، دیگران چنین تبلیغاتی را براه می اندازند که گویا شخص مذکور میت خود را حرمت و احترام نداشته است .

سر گذشت  : یکی از دوستان نزدیک ما که زمین و جایداد زیادی داشت مریض شد ، بعد از تداوی مختصر در افغانستان ، توسط پسرش  غرض تداوی بهترو بیشتربه پشاور منتقل شد ، اطبا نظر دادند که مریض به سرطان مری مبتلا گشته است ، و این نوع سرطان قابل تداوی است و میشود که مری مصنوعی را بجای اصلی بکار برد ، ولی شایدحدود شصت هزار کلدار پاکستانی هزینه برداشت کند . پسر مسأله را با پدر در میان گذاشت و گفت که تداوی شما تقریباً شصت هزار کلدار میشود ، چه باید کرد؟ پدر گفت ، پولی زیادی است ، بگذار یا صحت مییابم و یا اینکه میمیرم . پسر هم بدون تداوی پدر دوباره به وطن باز گشت . چندی بعد پدر که بیش از 55 سال نداشت به اثر شدت مرض فوت نمود . روز وفات شخص مزبور ، ملای منطقه به سر میت حضور مییابد و به پسران میت میگوید که پدر شما خان و شخصیت صاحب رسوخی بود ، شما باید اسقاط و خیراتی بکنید که در منطقه زبانزد عام و خاص بشود . پسران کودن هم چند جریب زمین زراعتی خود را گرو نموده و پول آنرا که تقریباً بیش از دوصد هزار کلدار میشد ، صرف اسقاط و خیرات نمودند . ملا صاحب هنگام موعظه بر میت ، پسران را تعریف و تمجید نمود و بعد از مراسم تدفین یک چپن و پول قابل ملاحظۀ را بدست آورد .

 

ملا مسایل فقهی را ندانسته و از فهم و درک قرآن و حدیث عاجز و بی بهره میباشد ، از احکام و مسایل موجود در قرآن بیخبر بوده احادیث گرانمایۀ پیامبر برایش عجیب و غریب مینماید ، کسانیکه احکام و مسایل را از کتاب و سنت بیان دارند و این احکام و مسایل منافع نامشروع و غدارانۀ ملا را نفی نماید ، بر چنین شخصی حتماً بر چسپ ملا فرود میآید و او را وهابی مینامد . بر کسیکه بر چسپ وهابیت فرود آمد دیگر در جامعه کسی به او اعتماد و باور ندارد ، وی اگر قرآن و حدیث را هم بیان دارد مورد قبول مردم نمی افتد زیرا ملا صاحب گفته که او کافر است  . چون ملا در ابعاد وسیعی ای از محرومیت ها بزرگ شده و شخصیت اش شکل گرفته است ، کمی ها و کاستی های مشهودی درین دوره وی را آزار و اذیت نموده ، عقده های ناکشودنی و باز نشدنی ای در جهان بینی و طرز تفکروی ممزوج گشته ، به سایر طبقات مردم وجامعه رشک و حسد برده ، چون سطح زندگی همسان و برابر با سایرین ندارد و اکنون هم ازین کمبودی ها رنج میبرد ، بناچار در پی انتقام و استخفاف  دیگران برآمده تا باشد که این عقده ها به نوعی از انواع بازگشته و دل عقده مند ملا به آب انتقام سرد و خنک شود .

ملا نمی تواند که متن قرآن را به شکل و طرز درست و صحیح تلاوت نماید ، متن قرآن را چه در نماز و یا خارج از نماز به شکل نا صحیح قراءت مینماید ، از درک اظهار ، اخفا ء ، اعلال ، ادغام ، غنه و مخارج حروف که مسایل اساسی و ضروری در تلاوت قرآن اند عاجز میباشد .د ر قراءت خود لحن خفی و لحن جلی را به تکرار مکررات انجام میدهد. سالیان متمادی نماز خود و سایر نماز گزاران بیچاره را فاسد میسازد . 99درصد از ملایان به امراض مزمن و هلاک کنندۀ چون قبرپرستی ، پیرپرستی ، شرک ، بدعت ، اشاعۀ سحروجادو ، تعویض و طومار، سود خواری و غیره مبتلا و گرفتار اند . بیشر از نود درصد آنها زمان مرگ مشرک از دنیا رفته و با کفار و مشرکین محشور و برانگیخته میشوند . حدیث پیامبر گرامی در حق شان کاملاً صدق نموده  ( علماء هم شر من تحت أدیم السماء )  یعنی علمای آنها شریر ترین کسانی باشند که زیر سقف آسمان اند .

پس چنین نتیجه گیری میتوان نمود که اشرار واقعی و حقیقی این ملاهای این زمان ماست ، اثبات کامل موضوع در بخش طالبان سیاسی موجود بوده به آنجا مراجعه شود .

 

ملای مکار

 

منم   منکر   این   ملا  بسر   آویخته  چلتار  را    

بجز کذب و  دروغ  بافی  نداند  هیچ  گفتار  را

فریب  و   مکر میسنجد خورد  مال   یتیمان  را       

بروز واپسین بیند   جزای  کار   و   کردار    را

به چشم طمع میبیند  به  جیب  مردمان  هردم       

کند فکری  برای پول  و می خواند  مزمار    را

به غداری  و  مکاری  ز   اموات  باج     میگیرد       

نهد   اسقاط  نامش  را  بچنگ  آرد  مردار   را

شریر  مردمان   باشد  ملا  و   مولوی    امروز       

به خون سرخست دستانش کند قتل و کشتا ررا

 

ملا و مولوی

 

اینان   که   است  مسمی   ملا   و     مولوی     

هرگز    براه    راست   نروند   جز  بکجروی

بس فتنه در ملاست درین عصر و این  زمان     

پندت   دهم   مکن    ز   ملایان   تو   پیروی

ملا  کسی  بود  که  قرآن  ر ا  ز بر    نخواند      

درس     ملا    بود     الفبا     و       گنجوی

گر مولوی شناسی ،   مغرور  و سر  کشست       

درسش  طریقت  است  و    کتابهای   مثنوی

هرگز صحیح   نخواند یک  بیت ز صد   هزار     

بهتر  بود که  هیچ گاه  از  وی    تو   نشنوی      

عیبم  مگو  ملا  که  ترا  خوب   شناخته   ام

قلبت  سپید  نگردد ،   صد  بار  به حج  روی

ملا

 

ای ملا

 

کی استی تو؟

 

ترا باید زنو بشناخت

 

و آن ماسکی رویت را

 

ز روی تو بدور انداخت

 

و آن صورت زشتت را

 

درون بد کنشتت را

 

و آن فکری خرفتت را

 

و پنداری کریه و بد سرشتت را

 

برای مردمان

 

من فاش خواهم کرد

 

ترا تا باز بشناسند

 

دلی چرکین و نا پاکت

 

به خنجر باز بشگافند

 

و آن روحی خباثت را

 

ز زندان تن و جانت

 

رها سازند

 

و آن ابلیس ملعون را

 

ز اصل خویش جدا سازند

 

و با شور و شعف ، شادی

 

سرور و شادمانی ها

 

بپا سازند

 

 

مولوی

 

لغوی : منسوب به مولی بوده و در نزد مسلمانان کلمۀ مولوی بمعنی زاهد میباشد. مولی معانی متعدد داشته درینجا معانی مشهور آنرا ذکر مینمایم : بمعنی مالک وسید ، غلام ، آزاد کننده ، آزاد شده ، دوست ، صاحب ، همپیمان ، همسایه ، مهمان ، شریک ، پسر ، کاکا ، پسر کاکا ، پسر خواهر و....................( المنجد )

اصطلاحی : مولوی کسی است که یک درجه و یکرتبه از ملا بالاتر بوده ، امام مسجد باشد ، علی الخصوص مساجد جامع ، طرز و طریقۀ ادای نماز جمعه و خواندن خطبۀ جمعه را بلد باشد ، اکثراً بستن نکاح به وی موکول بوده ، نسبی صرف و نحو را بداند ، توان تدریس قرآن کریم را داشته باشد ، همچنان شکسته و با لکنت زبان کتابهای حافظ شیرازی و مثنوی معنوی مولوی را به خوانش بگیرد .

مولوی به واقعیت امر : مولوی هم مانند ملا کسی بوده که امامت مسجد را در مقابل اخذ و ستاندن غله جات و یکمقدار پول معین ، اکل و تناول غذای پخته شده وآماده که تهیه و تقدیم آن به مولوی چون فرض عین میباشد ، با این تفاوت که معمولاً ملا غرض صرف غذا به منازل مقتدیان  تشریف برده قدم رنجه مینماید ولی مولوی ندرتاً به چنین عملی دست می یازد ، زیرا رفتن به منزل مقتدی کسر شوکت ، دبدبه و شأن مولوی قلمداد گردیده واز آن اجتناب و پرهیز مینماید . نوعیت غذای مولوی حتماً عالی بوده و غرض  صرف و تناول وی به خانه اش و یا حجرۀ مسجد انتقال می یابد . غذای نوبتی مولوی در قدم اول پلو بوده و الا موجودیت شوربا امر حتمی و ضروری پنداشته میشود . غذای مولوی چرب ، نرم ، گرم و شیرین باشد . اعزاز و اکرام مولوی توسط مقتدیان و سایر مردم لازمی بوده ، معمولاً مولوی تکبر خاص عزازیل مآبانه داشته که بعضی از آنها آنرا غرور علم تلقی مینمایند . بوسیدن دست گرامی مولوی صاحب توسط مقتدیان ، مردم و خورد سنان واجب می باشد . مولوی اغلباً لباس سپید که در تن وی کشاده باشد میپوشد ، عمامۀ طویلتر از شش متر تا هجده متر بسر می بندد ، مولوی اکثراً موهای بلند گذاشته و آنرا طریقۀ مسنونه نامگذاری می نماید ، ریش مولوی درازتر بوده و افرادی که ریش شانرا تراشیده بنزد شان فاسق و کافر تلقی میگردند . مولوی هنگام راه رفتن با غرور و نخوتی زاید الوصفی ،  سر را بلند گرفته و قدر ی با سینۀ کشیده راه میرود . هنگام قراءت قرآن در ادای حروف حلقی علی الخصوص حا و عین مبالغۀ زیاد ورزیده حتی تا حدی که به لحن جلی برسد .

برش سلاح تکفیر مولوی فوق العاده زیاد بوده ، کسانیکه خلاف منافع جیبی ، شکمی و منزلتی وی سخن گویند ، ولو بر حق باشند ضربۀ پتک تکفیر مولوی چون چکش آهنگران بر فرق آنها فرود آمده و آنها را خورد و خمیر میسازد . کسانیکه به فتوای مولوی کافر قلمداد شده اند ، حتی اگر ده ها بار حج بروند و صد ها بار کلمه بخوانند ، دیگر مسلمان شدنی نیستند ، زیرا اجاره دار دین و شریعت فرمان تکفیر صادر نموده است . مولوی شخصیت نهایت خشک ، خشن و یکدنده بوده   هیچگاهی از مو ضعی که  اتخاذ نموده یک ملیمترعقب نشینی نمینماید ، پرسش در مورد مسایل اعتقادی چون موجودیت خداوند و مغیبات کفر محسوب شده و سؤال و پرسش درین امور قدغن و ممنوع است ، زیرا در اصل مولوی صاحب نه حوصلۀ و نه هم معلومات کافی و قانع کننده بخاطر بحث و جدل داشته تا دیگران را از طریق استدلال و منطق قانع سازد .

علمای که برهیأت ، کسوت و لباس مولوی و ملا نباشند، یعنی علمای دینی روشنفکر که ملبس به عبا و قبا و عمامه نیستند ، زمانیکه از قرآن و حدیث سخن گویند و احکام حقۀ الهی را بیان دارند بر مزاج مولوی درست نیفتاده ، علیه او دست به تبلیغات سوء و نابجا زده ، گوید: او در کجا علم دین را آموخته ، او کی طالبی کرده ، کی اصول فلان و فلان را میداند، در حالیکه بیچاره مولوی عمر خود را بسرگردانی در وادی صرف و نحو و منطق گذرانده ، و به ندرت میتوان مولویی را سراغ نمود که تاکتاب کافیه و شرح معتبر آن ، شرح ملا جامی رسیده باشد . مولوی همۀ عمر سرگردان در آموختن علوم منطق ، جدل ، فلسفه ، تصوف ، کلام ، عروض ، قوافی ، هیأت ، رمل و غیره بوده و زمانیکه نسبی این علوم را می آموزد سن وی از چهل گذشته ، دیگر مولوی توانایی و حوصلۀ آموختن قرآن و حدیث را نمی داشته باشد ، همین مشکل باعث شده که علمای ما دسترسی به کتاب و سنت ندارند ، زیرا اعمال شان یکسر ناقض قرآن و حدیث میباشد .

چون مولوی و ملا در ابعاد وسیعی از محرومیت ها شخصیت سازی شده اند و عقده های بغرنج وناکشودنی در جهان بینی و طرز تفکر آنها ممزوج و مخلوط گشته ، به سایر طبقات جامعه از دیدگاه انتقام و استخفاف نظر داشته ، تا شود که این عقده ها به شکلی از اشکال باز شده و دل عقده مند آنها به آب انتقام سرد و خنک شود .

 

تکبر عزازیل مآبانه ، یکی از اوصاف متمایزۀ مولویهاست

 

یکی از خصایل مقبوحه وصفات مردودۀ  مولویها اینست که ، آنها متکبر ، مستکبر و خودخواه اند ، آنها چنین تفکری را در سر میپرورانند که آنها واجب الاحترام اند ، آنها اعلی وبرترند و سایرین ادنی و اسفل ، اگر هر امرو دستوری چه موافق شریعت و دین و یاچه مخالف شریعت و دین را برای مردم صادر نمایند ، بر مردم واجب و لازم است تا از اوامرصادرۀ آنها بدون تأمل و دقت ، تفحص و تجسس و یا اظهار نظر ، اطاعت و پیروی نمایند . در مجالس و محافل سخن گفتن و اظهار نظر کردن حق اجدادی و موروثی آنهاست ، حتی در مقابل سخنهای غلط و اشتباه شان ، کسی حق ندارد که آن اشتباه و غلط را تصحیح و اصلاح نماید ، زیرا جناب مولوی صاحب کسر شان شده ، و این کسر شان شدن مولوی ، با دین خدا حرب و جنگ پنداشته میشود . مولوی ها باید صدر نشین مجالس و محافل باشند ، بهترین جایگاه از آن ایشان بوده و خوبترین غذاها مختص شکم های آنها . زمانی از یک مولوی ای که از قریۀ ما میباشد ، و در دوران طفولیت و نوجوانی اش به( مفعول) بودن شهرۀ اطراف و اکناف شده بود ، و زمان مولوی شدنش به کبری خاص و منحصر بفرد آراسته گشته بود ، حتی که هنگام احوالپرسی فقط نوک پنجه های دست خود را به دیگران بیشتر نمیداد ، پرسیده شد که : مولوی صاحب چرا اینقدر متکبر استید ؟ درجواب گفتند که این کبر من نیست ، بلکه کبر علم من است ، عالم باید کبر علم داشته باشد . ولی الاسف که از یاد برده و فراموش نموده بود که الله جل جلاله دشمن مستکبرین و گردنکشان میباشد و در مورد استکبار و گردن افرازی ، و نتیجۀ عمل زشت شیطان میفرماید : ( أبی و أستکبر و کان من الکافرین ) . زمانیکه از جانب خدا به شیطان دستور و فرمان سجده تعظیم به آدم داده شد ، إبا ورزید و خود را بزرگ شمرد و نتیجتاً الله جل و علا وی رادر زمرۀ کافران قرار داد . اگر علم بر روح و روان تأثیر گزارشود ، صفات رحمانی پدیدار گردد ، حامل خود را مطیع و فرمانبردار، رؤف و مهربان ، رقیق القلب و صاحب غفران گرداند ، و لی اگر بر جان و تن تأتیر گزار گردد ، صفات شیطانی نمود دار گردد و حامل خود را مغرور و سرکش ، بد دل و نامهربان ، قسی القلب و خصم نادان گرداند .( علم اگر بر جان زند یاری شود   علم اگر بر تن زند ماری شود ) .

بیش از نود وهشت در صد از علمای ما ، کسانی اند که خداوند جل و علا بر ایشان بخاطر طغیان و سرکشی شان ، شیطان را مسلط گردانیده است ، وآنها هم بنوبت خود بسان شیطان می اندیشند و چون ابلیس عمل میکنند و هر لحظه و هر لمحه به ناحق فتوی و فرمان میدهند و به خون ناحق دست رنگین میدارند .

 

ضربۀ اقتصادی بزرگ :

 

کشور ما  تقریباً از 250 ولسوالی تشکیل شده که اگر فرضاً هر ولسوالی را 100 قریه تخمین نموده پس مساوی به 25000 هزار قریه میشود ، و اگر حد اوسط هر قریه را دو مسجد فرض نماییم مجموعاً 50000 هزار مسجد میشود . پس در ین 50000 هزار مسجد ، 50000 هزار ملا و یا مولوی مشغول امامت اند و همچنان تعدادی زیادی از ملا ها و مولوی ها در مدارس دینی مصروف تدریس طلبه اند . مرحوم غلام محمد غبار در کتاب تاریخ خود که بنام افغانستان در مسیر تاریخ نام دارد ، حدود چهل سال قبل تعداد ملاهای کشور را بیشتر از صدهزار نفر تخمین زده بودند ، که در دورۀ جهاد و مهاجرت تعدادی زیادی برآن افزوده شد و مامیتوانیم بیشتر از 150 هزار نفر آنها را تخمین بزنیم .   که همۀ اینها عواید مستقل نداشته و از کیسه ، جیب و سفرۀ  مردم فقیر و نادار امرار معاش  مینمایند ، پس دو ضربۀ اقتصادی بر پیکر ملت فقیر و بی بضاعت وارد میشود : الف : 150 هزار نفر از کار شانه خالی نموده اند که عوایدی ندارند . با: این 150 هزار نفر به اندازۀ  معاش 150 هزار نفر دیگر را مفت و رایگان بدون إرایۀ هیچ نوع خدمت انتفاعی  به نفع اقتصاد کشور تحت الجیب مینمایند ، پس نتیجه چنین  میشود که : در کشور فقیری که حدوداً سی میلیون جمیعت دارد و شصت در صد نفوس آنرا زنان تشکیل داده و یکصد وپنجاه هزار نفری که باید کار نمایند و پول در بیاورند ، از وجه  اقتصاد کشور مجزا شده اند و بر تراژیدی اقتصادی جامعه افزوده اند .

ای کاش که این زالو های خون آشام به این حد و حدود اکتفا میکردند ، ضربات مهلکی دیگری را هم بر پیکر زار و نحیف  اقتصاد جامعه وارد آورده اند که به شرح زیر میباشد :

قسمت اعظم ماشین کاری جامعه که عبارت از طبقۀ اناث جامعه و شصت در صد نفوس جامعه  میباشند  از پیکر این ماشین جداشده اند ، چرا ؟ دشمنان جامعه و مردم که عبارت از همین ملاها و مولوی  های نفهم و کودن اند ، فتوای غیر شرعی صادر نموده اند که زنان باید درپشت دیوار های خانه محصور و زندانی باشند ، فقط بخاطر تولید نسل چون ماشین های جوجه کشی ازین قشر مظلوم و محکوم استفاده شده و همه حقوق های مدنی ، انسانی ، اسلامی و شرعی آنها زیر پا شده لگد مال گردد .از زنان استفادۀ ابزاری نموده و چون متاع  ،کالا وحتی حیوانات آنهارا خرید و فروش مینمایند ، زنان چون کالا و امتعۀ بیجان معامله و دست بدست میگردند ، آنها حق ندارند که در مورد زندگی آیندۀ خود کوچکترین  صلاحیتی داشته تصمیم بگیرند، اسلام و مسلمانان را برای جهانیان در قرن بیست و یک چون هیو لای زشت و کریه منظر معرفی نموده اند.  در قرآن کریم نیامده است که حصول علم تنها بر مردان لازم و ضروری است ، تعلیم و تعلم بر زن و مرد مسلمان فرض بوده هیچ نوع استثنای در قرآن و احادیث پیامبر وارد نمیباشد .مگر این ملا ها و مولوی های کافر، مرتد و بی دین ، منکر گفتۀ پیامبر اسلام نیستند ؟ رسول اکرم صلی الله علیه و سلم میفرماید :( طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة ) اکتساب و طلب دانش و علم بدون استثناء بر هر زن و مردی مسلمان فرض است .

اینجا سؤال مطرح میشود ، مگر ایران یک کشور اسلامی نیست ؟ زنان در محدودۀ دین اسلام در جامعه صد درصد فعال اند ، اقتصاد ایران دارد شکوفا میشود و در زمرۀ ممالک پیشرفتۀ جهان قرار میگیرد ، شریعت و دینی که الآن دارد بر جامعۀ ایران حکمروایی میکند نظیر و مانندی در هیچ نقطۀ جهان ندارد ، مممتازو بی مثال میباشد .

 

داستان مدرسۀ درویش پادخواب شانه ـ سال 1352 هجری شمسی

 

چون قبلاً توضیح و تشریح شد که اکثریت مطلق طبقه و صنف ملا و مولوی مبتلا به مرض روانی همجنسگرایی میباشند و این عمل زشت و ناپسند در بین آنها معمول و متداول است ، پس لازم دانستم که یک واقعۀ مستندی که در سال 1352 هجری شمسی اتفاق افتاده بود غرض معلومات شما بیان دارم .

مدرسۀ دینی شباروزی در منطقۀ درویش پادخواب شانه مرکز ولایت لوگر موقیعت داشته که در سال 1357 توسط حکومت خلقی تعطیل وبعداً در سال 1358 توسط قوای دولتی به آتش کشیده شده و به کاملاً به مخروبه مبدل شد .

مدرسۀ بزرگی بود ، اکثریت ملا های مناطق همجوار فارغ  و یا هم تعلیم دیده درآن مرکز بودند. چون آنها ارتباط با جنس مخالف یعنی طبقۀ اناث نداشتند ، غرض اطفای غریزۀ جنسی به سوی همجنسگرایی روی آورده بودند ، و همجنسگرایی مرض روانی مزمن و شایعی در مدارس متداول آنزمان بود ، درین مدرسه همجنسگرایی به اوج خود رسیده بود . رقابت بین دو دسته از ملا های مدرسه ، غرض دست رسی به جنس مورد نظر ، سبب شد که حادثۀ ننگین آن سال بوقوع بپیوندد .

چون در آن زمان بچه بازی به شکل حادی در جامعه رواج یافته بود در محافل عروسی  بچه هارا زنگ و جامن بسته و آرایش زنانه میدادندو بعداً شب تا صبح می رقصانیدند . این دو دسته ملا های رقیب مدرسۀ درویش هم در چنان محافل حضور بهم میرساندند و طالبی را که غرض چنین هدفی بر گزیده بودند به رقص وامیداشتند .

آن شب هم چنین کرده بودند و زمانی که در اخیر شب از محفل به جانب مدرسه باز می گشتند در منطقۀ بین قریۀ هونی سیدان و ده دوشنبه که مشهور به (بند ریگی) بود بین آنها نزاع در گرفته بود که حدوداً دو ملا کشته و مجموعاً هفت نفر ملا و طالب زخمی شده بودند. رسوایی بزرگی را ببار آورده بود که مسأله به سطح محکمه و دولت کشانیده شده و در اخبار آن زمان منتشر شده بود .

 

 طریقت موازی با شریعت

 

مولوی به حدیث ( ترکت فیکم أمرین ، لن تضلوا إن تمسکتم بهما ، کتاب الله و سنت رسوله ) قطعاً باور و یقین نداشته ، زیرا موازی با شریعت ، طریقت (تصوف) را مکمل  و تکمیل کنندۀ آن میداند. شریعت را علم ظاهر و طریقت را علم باطن میخواند . در شریعت اسلام چیزی بنام طریقت و یا هم علم باطن قطعاً وجود نداشته و اگر کسی به این طریقه های شرکیۀ معروف به طریقه های موهوم چهارگانه ( نقشبندیه ،قادریه ، چشتیه و سهروردیه ) اعتقاد و باور داشته باشد بدون شک و شبهه کافر مطلق است ، زیرا رسول گرامی بهترین انسان روی زمین می فرماید : (من بعد از خودم ) گذاشتم در بین شما دو چیز را ، شما هرگز کافر نخواهید شد اگر به آندو چنگ بزنید ، کتاب خدا ( قرآنکریم ) و سنت رسولش (حدیث شریف ) . زمانیکه پیامبر اسلام در حجة الوداع برای صدها هزار صحابه خطابه میگفت این آیت کریمه را قراءت نمودند : ( ألیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاِسلام دیناً )  امروز دین را برای شما تکمیل نمودم و تمام نمودم بر شما نعمت خود را  ، و پسند یدم برای شما اسلام را دین . زمانیکه پیامبر در جمع صحابه وحی الهی را بیان داشتند ، تکمیل شدن دین اسلام را بمردم اعلام داشتند ، دین به اوج کمال خود رسیده بود ، در آن نقص و کمبودی نمانده بود . هیچ کسی نمی تواند که موجودیت این طریقه های خرافی را توسط کتاب خدا و سنت رسولش اثبات نماید ، زیرا چنین چیزی در آندو یافت نشود . پس از تصوف در زمان رسول خدا اصلاً نمیتوان خبری بدست آورد . اگر برای تصوف بعد از وفات پیامیر ریشۀ جستجو نماییم ، در حقیقت با خدا و رسولش بجنگ بر خاسته ایم ، زیرا آیۀ صریح در قرآن موجود است که دین کامل شده است ، ضرورت بر تزیید ویا تنقیص در دین مخالفت آشکارا با قرآن میباشد . اگر ما تصوف مروج را از دین بدانیم خدا نخواسته ادعای ما چنینست که دین کامل نبوده و با اضافه نمودن طریقت در دین ، دین را کامل نموده ایم . بعضی از افراد کودن و خرفت تصوف مروج امروزی را بر اصحاب صوفه که در زمان پیامبر در صوفۀ میزیستند نسبت میدهند . ولی از حقیقت امر نا آگاه اند که اصحاب صوفه تعدادی از یاران بی بضاعت و بی خانمان پیامبر بودند که خانه ، زن و فرزندی نداشتند و استطاعت خوراک و پوشاک خود را هم نداشتند . زمانیکه نماز مغرب ادا میشد صحابه به قدر توانایی خود یک یا چند تن از آنها را غرض صرف طعام با خود میبردند و کسانیکه باقی میماندند ، پیامبر صلی الله علیه و سلم آنها را با خود میبردند .

اولین باری که تصوف پا به عرصۀ وجود گذاشت قبل از اسلام ، در دوران پیروان موسی و عیسی علیهما السلام بود . زمانیکه ریاست جامعه از دست آنها گرفته شد و آنها مورد آزار و اذیت قرار گرفتند ، برای خود و پیروان شان ، جهان موهوم و خیالی ای ترسیم نموده بوجود آوردند تا در سایۀ آن اوهام بتوانند دنیای ایده آلی خود را داشته باشند .

در جامعۀ اسلامی هم زمانی تصوف پا به عرصۀ وجود گذاشت که آخرین بقایای خلافت از عباسیان گرفته شد و عملاً بساط حاکمیت بزرگ اسلامی در دنیا جای خود را به حکومت های کوچک محلی خالی نموده و دست اندرکاران دین از دستگاه های حکومتی مهجور گردیدند . درین زمان بود که باز هم بازار تصوف گرمی گرفت ، و آنهاییکه از اوج قدرت و شهرت بزیر افکنده شده بودند و از اریکه های فرمانروایی طرد گردیده بودند ، بخاطر تسلیت خاطر خود و پیروان شان مکتب تصوف را بنیاد نهادند . آنها چون فرمانروایی حقیقی را از دست داده بودند ، در پی ایجاد جهان موهوم خرافی و مزخرف برآمدند و همین بود که طریقه های مختلف تصوف بمیان آمد .

تصوف در اصل دشمن اسلام و مسلمین میباشد ، زیرا مردم را از سوی اسلام ناب محمدی که باید تمامی ابعاد جامعه را رهبری و هدایت نماید ، ودر برگیرندۀ کلیه شؤن جوامع اسلامی اعم ازعقیدتی ، سیاسی ، نظامی ، اجتماعی ، فرهنگی و ثقافتی ، اقتصادی واحتوا کنندۀ همۀ زوایای زندگی بشری میباشد ، بسوی فردگرایی ، انزوا ، گوشه گیری ، خیال پردازی و انقطاع از جامعه و مردم سوق میدهد .

انسان باید در خدمت انسان باشد ، ما نباید تنها در راستای نفع خودمان بذل مساعی نموده بلکه در راستای خدمت به دیگران از هیچگونه ایثار و فداکاری دریغ نورزیده و اصل خیرالناس من ینفع الناس را ملاک امور خود قرار دهیم .

مولوی ها به مرض مزمن پیر پرستی و قبر پرستی مبتلا و مصاب اند که درینصورت مشرک جلی اند . بر این حقیقت باید اذعان شد که حدوداً نود در صد مولوی ها مشرک و کافرند ، زیرا به اموری مبادرت میورزند که خود مردم را از آن امور ممنوعه منع میکنند ، کار های زشت آنها یک مرتبه از کفر و شرک بالا تر رفته و آن مرتبۀ استهزا بر قرآن ، سنت و شریعت پاک میباشد . الله جل جلاله میفرماید : ( أتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسکم ) ، آیا مردم را به امور پسندیده و نیک امر نموده و خودرافراموش میکنید ؟

مولوی  هستۀ را ماند که طالب ، ملا درحلقۀ اول ، پیر ، مرید ، تعویضگر ، جادوگر ، مجاور زیارت ، ملنگ و صوفی در حلقۀ دوم مانند الکترونهای که در مدار معین حلقوی دور هسته می چرخند، بدون اینکه تصادم نمایند و علیه منافع یکدگر گامی برداشته ، تشریک مساعی مینمایند .

خلاصۀ این مبحث  اینکه مولوی  سر دسته و فرمانده  گروه اشرار میباشد ، زیرا در شرارت به مراتب و مدارج عالیتر و بلند تر    نایل آمده است .

 

ظلم صریح مولوی فضل الرحمان بر قاسم

 

سالهای اخیر حکومت محمد داود خان در قریۀ ده دوشنبه برکی برک لوگر اتفاق غیر منتظرۀ بوقوع پیوست  . قاسم با دختر محمد رسول ازدواج نمود . مراسم شیرینی خوری به پایان رسید . و بعد از آن قاسم میتوانست بدیدن نامزد خود برود و شبها را در آنجا با نامزد خود سپری نماید . زمان عروسی رسید و بعد از آنکه به مردم ولیمۀ روز عروسی داده شد ،  مراسم نکاح برگزار شد ، برای عروس دو شاهد عقد نکاح فرستاده شد تا پدر وکیل خود را معرفی نماید . عروس طبق خواهش پدر خود مولوی فضل الرحمان هفتاد ساله را پدر وکیل انتخاب نمود . شاهدان مراسم نکاح به مجلس بر گشتند و وکالت مولوی فضل الرحمان را اعلان داشتند . مولوی فضل الرحمان بعد از باخبر شدن موضوع میگوید : چون وکالت عام و تام بمن داده شده است ، من عروس را برای خود نکاح میکنم ، و نکاح را بنام خود میخواند . پدر عروس و داماد چون نمی توانستند در مقابل جایگاه مولوی عکس العملی نشان بدهند ، مجبوراً تسلیم خواهش شیطانی مولوی فضل الرحمان شدند . مولوی فضل الرحمان بعد از گذشت هفت یا هشت سال چون سگ جان داد و حیات خفت بارش خاتمه یافت  ، ولی حیات یک دختر جوان را با خاک همسان نمود .

 

شناخت با مولوی و ملا

 

ملا  و  مولوی    که    تقریر     می   کنند                            

جز   پیر  پرستان   همه   تکفیر    میکنند

پرسی اگر ز اسلام  گویند  طریقت   است                

وانگه به شور وشوق سخن از پیر میکنند

غرقند  به  فتنه ها  و رقصند به  هر کجا        

بر  دیگران  ملامتش   تصدیر   می   کنند

خندند  همیشه  اینان  بر   ریش  زاهدان          

بر  ریش  و  کیش  پیران  تقدیر    میکنند

قرآن   را  حواله   کردند   به      دیگران             

اسلام  را به زعم  خود  تفسیر     میکنند

یکتا    پرستان     را    خوانند       مدعی                   

حق را  به  شکلی  باطل  تصویر  میکنند

باشند  بزعم  خویش   مسلمان   راستین           

نقش  موحدان  به کین  تصویر    میکنند

ملا  و  مولوی  این  دو   دشمنان   دین                  

فتوا  به  اخذ  رشوه   تصدیر  می   کنند

گر  از  کتاب  و  سنت تشریح کند  کسی         

بر  کفرو بر وهابی  اش  تشهیر  میکنند

نحن    نبینُ الـ  ـقرآنَ      و      الحدیث                      

نحن   ننورُ   بل   هم     تکدیر    میکنند

توحید    طرقتنا      تشریک     طریقتهم                

ضالونَ   عن صراط لکی تخدیر   میکنند

فیکم  ترکت  امرین ، حدیث   پیامبرست          

نا  بخردان  نگر  رسول   تنکیر    میکنند

مشمار  مولوی  و  ملا  را   ز    مؤمنان            

بر   مؤمنان   تمسخر و  تحقیر    میکنند

اشرار   مولوی   و  ملا  است    براستی           

 اِضرب   ِباعناقهم  لکی  تشریر   میکنند

سید  گریز  ز   ایشان    باشند   جاهلان             

در  صف  دشمنان  ترا    تشهیر   میکنند

 

عالم راستین و حقیقی

 

درین بخش از کتاب پیرامون علمای بحث و بررسی صورت میگیرد که دستورالعمل ایشان قرآن خدا و سنت پیامیر و سیرۀ مؤمنان صالح قرار گرفته است ، در هر حالتی خوف خدا در دلهای شان موجود بوده و الله را هرزمانی حاضر وناظر اعمال و افعال خود دانسته ، به دساتیر خدا عمل نموده و از منهیات الهی پرهیز و اجتناب مینمایند . چنین علمای خلیفۀ بر حق الله جل جلاله در سرزمین خدا میباشند ، که بر عوام الناس لازم میباشد تا از آنها اطاعت و پیروی نمایند.

 

علما ازعذاب و عقاب خدا جل جلاله ترس و هراس دارند

 

علمای با عمل ، زیاد ترس ترین مردمان در روی زمین  از خدا اند ، آنها در اصدار فتاوی و جواب پرسش ها با تأنی و دقت عمل میکنند ، سعی و تلاش میورزند تا حکمی خدا را نشکنند و به حدود و مرز های الهی نزدیک نشوند . الله جل جلاله در آیۀ بیست و هشتم سورۀ فاطر میفرماید :( إنما یخشی الله من عباده العلماء ....)حقیقتاً از جملۀ بندگان خدا ، علما از خدا میترسند . علماء هیچگاهی کاری نمی کنند که خلاف دساتیر و فرامین خدا و رسولش باشد . علماء بخاطری از سایرالناس ، بیشتر از خدا در خوف و هراس اند زیرا نظر به دیگران آنها علم بیشتر دارند . خداوند به آنها علم و حکمت ارزانی فرموده است و آنها در روشنایی آن علم و معرفت ، به قدرت و نیروی خداوند و قهاریت و جباریت الله جل جلاله پی می برند . علماء صاحبان و دارندگان خیر بزرگ اند ، زیرا خداوند جل جلاله در قرآنکریم میفرماید :( و من یؤت الحکمة فقد أوتی خیراً کثیراً)  و برای کسیکه حکمت و دانش داده شود ، به تحقیق برای وی داده شده است خیری بزرگ . علماء این علم و دانش راکه خدا برای ایشان ارزانی نموده است ، در راستای اصلاح خود و دیگران بکار برده و یک لحظه و یک لمحه از ذکر و یاد خدا غافل نمیشوند .

 

علماء وارثین انبیاء علیهم السلام اند

 

رسول اکرم میفرماید: العلماء ورثةالانبیاء علماء ورثۀ انبیاء علیه السلام اند . از انبیاء پول وملکیتی  بجا نمانده است تا علماء آن را به ارث ببرند ، پس علماء علم و دانش پیامبران را به ارث می برند . علمای حقیقی ، آنانکه براستی وارثین پیامبرانند ، به هدایت و راه که پیامبران به فرمان الله جل جلاله برگزیده اند ، اقتدا میکنند ، و آنچه پیامران برای آنها بجا گذاشته اند چنگ میزنند و تمسک میجویند .

پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه و سلم میفرماید:( ترکت فیکم أمرین لن تضلوا فإن تمسکتم بهما ، کتاب الله و سنت رسوله) دربین شما (بعد از رفتن خود) دو چیز را بجا گذاشتم ، شما هرگز گمراه نخواهید شد ، اگر به آنها چنگ بزنید و آنها رامحکم بگیرید، وآندو کتاب خدا(قرآن) و سنت رسولش ( حدیث) میباشند. عالم واقعی اگر مردم را امربه نیکی و یا نهی از بدی مینماید ، امر و نهی وی به اساس کتاب خدا و سنت رسول خدا میباشد . دعوت علماء به خشونت ، قتل و کشتار مردم  عملی نشده بلکه بطریقۀ نیک و احسن انجام می یابد ، زیرا الله جل جلاله برای کسانیکه داعی اند و بسوی خدا دعوت مینمایند دستورالعمل واضح و آشکار فرستاده و داعیون را امر نموده تا از آن دستورالعمل استفاده نمایند :( أدع إلی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی أحسن ) دعوت کن (مردم را ) بسوی راه پروردگارت با حکمت و پند و موعظۀ نیک ، و گفتگو بکن( با کسانیکه بحث و جدل میکنی ) به آن طریقۀ که نیک و پسندیده است . علمای که خود را داعی الی الله میدانند ، هیچگاهی مردم را بزور شلاق و کلاشینکوف چون گله های حیوانات به سوی مساجد سوق نداده و امر به معروف را به این شکل قبیح و زشت به انجام نمی رسانند ، بلکه با رفق و مدارا ، حلاوت و نرمی و موعظۀ حسنه مردم را بسوی نماز و سایر معروفات دعوت مینمایند . این سخن و گفته کاملاً نا صحیح و غلط محض است که پیامبر اسلام دین را بوسیلۀ شمشیر به مردم رسانیده و یا هم تحمیل نموده است ، بلکه حقیقت امر اینست که پیامیر دین را بوسیلۀ دعوت و تبلیغ حسن و نیک به مردم معرفی داشته و آنها هم  از اخلاق حسنۀ پیامبر متأثر شده و اسلام را قلباً پذیرفته اند . پیامبر در طول سیزده سال نبوتش در مکه تمامی سعی و تلاش خود را بخرج داد تا اعتقادات و باور های  مردم را آماده انقلاب اسلامی نماید ، و ده سال مابقی رسالتش را در مدینه بخاطر تشکیل و ساختار عملی حکومت اسلامی صرف مجاهدت های خستگی ناپذیر نمود . پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در طول سیزده سال دعوت و تبلیغش در مکه هیچگاهی برخ کسی شمشیر نکشید و کسی را بزور شمشیر مسلمان نساخت . پیامبر در ده سال اقامتش در مدینه هم کوشش ننمود تا مردم را بزور شمشیر مسلمان سازد ، بلکه دیگران بودند که در مقابل دعوت آسمانی پیامبر قد علم نمودند و به شمشیر دست یازیدند . پیامبر هم در مقابل شمشیر کشانی که حرف سر شان نمیشد ، و جز زبان زور نمیشد با ایشان حرف زد    ،  شمشیر کشید و از اعتقادات و باور ها ی خود و پیروان خود بدفاع بر  خاست .

در دین اسلام هیچگاهی مسلمانان اجازه ندارند تا بدون مورد و سبب بر نامسلمانان بتازند ، حقوق آنها را ضایع نمایند و یا اینکه خون آنها را بریزند ، و حتی خداوند اجازه و رخصت نموده است تا با آنان احسان و نیکی شود . خداوند جل جلاله در قرآن مجید میفرماید : لا ینهکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم أن تبرو هم و تقسطوا إلیهم ـ إن الله یحب المقسطین . إنما ینهکم الله عن الذین قاتلوکم فی الدین و أخرجوکم من دیارکم و ظاهروا علی إخراجکم أن تولوهم ـ و من یتولهم فأولئک هم الظلمون . آیات 8ـ9 سورۀ ممتحنة  . منع نمی کند الله شما را ازمواصلت آنانکه جنگ نکرده اند با شما در مقدمۀ دین ، و بیرون نکرده اند شما را از خانه های تان ( منع نمیکند ) از آنکه احسان کنید بایشان ، هر آیینه خدا دوست میدارد انصاف کنندگان را . جز این نیست که منع میکند شمارا خدا از مواصلت آنانکه جنگ کرده اند با شما در مقدمۀ دین ، و بیرون کرده اند شما را از خانه های تان ، و معاونت دیگران را کرده اند در اخراج شما ، ( منع میکند ) از آنکه دوستی کنید با ایشان ، و هر که دوستی کند با ایشان ، پس آن جماعت ایشان اند ستمکاران . ازین آیات کریمه بر می آید که کفار دو دسته اند : یکی کفار حربی و دیگر کفار غیر حربی . با کفار غیر حربی  اگر نیکی و احسانی شود هیچ نوع ممانعت شرعی وجود نداشته  بلکه خداوند  جل و علا رخصت داده است ، ولی با کفار حربی نیکی و احسان جواز نداشته ، زیرا خداوند از آن منع نموده است . با کفار غیر حربی ، یعنی آنهاییکه با مسلمانان در جنگ و مقاتله قرار ندارند ، سوء برخورد بطور قطعی جواز شرعی نداشته و مسلمانان باید از برخورد زشت و بد با آنها جداً پرهیز نمایند . همچنان از آیات کریمه مستفاد میگردد که در مقابل کفار غیر حربی شمشیر کشیدن منافی اسلام می باشد .

 پیامبر منافقینی را که در مدینه زندگی میکردند ، بخوبی میشناخت ولی هیجگاهی در پی سرکوبی آنها بر نخواست . چون آنها عملاً با پیامبر به مقابله بر نخاسته بودند و بروی پیامبر شمشیر نکشیده بودند . بزور شمشیر نمیشود که باور های قلبی و درونی مردم را تغییر داد وجا گزین اندیشه های شان ، باور و اعتقادی دیگر را نمود ، ولی بزور سرنیزه فقط میشود به زندگی و حیات دیگران خاتمه بخشید .

 

علماء از عرق جبین خود معیشت و زندگی خود را تأمین میکنند

 

پیامبران الهی از نوح علیه سلام که اولین پیامبر خدا در روی زمین بود، تا آخرین پیامبر و بهترین انسان روی زمین که محمد مصطفی و خاتم الانبیاء می باشد ،  برای ارشاد بندگان خدا برسالت حق گماشته شدند . آنها مأمور بودند تا از مزد دست و عرق جبین خود معیشت دنیوی خود را تأمین نمایند ، تا بتوانند منحیث قاید و اسوۀ مردم ، در رأس مردم قرار بگیرند و دست طلب بسوی دیگران نداشته باشند. پیامبران خدا بخاطر رسانیدن پیام خدا به بندگان خدا ، از مردم مزد و پاداشی طلب نمی کردند ، و خداوند هم ایشان را از گرفتن پاداش و عوض منع نموده بود . رسالت و پیام رسانی ایشان بخاطر هدایت مردم ، مفت و رایگان بود ، تا مردم در روز آخرت نگویند و طلب حجت نکنند که ما استطاعت و توان مالی نداشتیم تا مزد و اجرت پیامبران را پرداخته و در مقابل از ایشان هدایت الهی رابدست می آوردیم . خداوند بزرگ این موضوع را چه زیبا از زبان پیامبر خود ، حضرت نوح علیه سلام بیان میدارد :( کذبت قوم نوح المرسلین ـ إذ قال لهم أخوهم نوح ألا تتقون ـ إنی لکم رسول أمین ـ  فاتقواالله و أطیعون ـ و ما أسألکم علیه من أجر، إن أجری إلا علی رب العلمین . سورۀ شعراء آیات 105 ـ 109 ) تکذیب کردند و دروغ پنداشتند قوم نوح پیامبران را ـ آن زمانیکه گفت برای ایشان برادر ایشان نوح ، که چرا (از عذاب خدا) نمی ترسید ؟ـ هر آیینه من برای شما فرستادۀ امانت کارم ـ  بترسید از خدا و مرا اطاعت نمایید ـ و من نمی طلبم از شما برسالت خود هیچ پاداش و اجری را ، نیست اجر من مگر است بر پروردگار عالمیان .

زمانیکه قوم نوح ، پیامبر خود راتکذیب کردند و دروغ پنداشتند ، نوح علیه سلام برای قوم خود فرمود : من پیامبر بر حق خدا استم ، این رسالت و مسؤلیت الهی بر ذمه و گردن من نهاده شده است تا پیام خدا را برای شما برسانم ، و من از شما در مقابل این کار و عمل بزرگ خود که شما را از آتش دوزخ نجات میدهد ، مزد و پاداشی هم نمی طلبم ، مزد و پاداش مرا خداوند خواهد داد .

هود علیه سلام هم گفتۀ نوح علیه سلام را برای قوم خود بعینه تکرار کرد. به  (آیات 123 ـ 127) سرۀ شعراء مراجعه شود.

در آیات (141 ـ 145) سورۀ شعراء بیان شده است که صالح علیه سلام هم بعد از تکذیب قومش پیامبران را ، برای شان عین همان گفتۀ را که نوح و هود علیهما سلام بیان داشته بود برای قومش بیان داشت .

طی آیات (160ـ 164) سورۀ شعراء حضرت لوط علیه سلام ، و آیات (176 ـ 180) شعیب علیه سلام همین پیام را تکرار نمودند .

خداوند رب العزت برای رسول اکرم صلی الله علیه وسلم که آخرین انبیاء علیهم السلام میباشد میفرماید و بعداً أمر مینماید :(و ما أرسلنک إلا مبشراً و نذیراً ـ قل ما أسألکم علیه من أجر إلا من شاء أن یتخذ إلی ربه سبیلاً آیات 56ـ 57 سورۀ الفرقان ) . و نفرستادم ترا مگر مژده دهنده (به بهشت و رحمت خدا )و ترساننده (از عذاب و عقاب خدا) ـ بگو( ای  پیامبر) نمی خواهم از شما مزدی از رسالت خود ، مگر (میخواهم ) اگر کسی خواسته باشد اینکه، راهی بسوی پروردگار خود را بر گزیند ( اینکه مرا اطاعت و فرمانبرداری نماید ) . آیات کثیری در قرآن مجید از زبان سایر انبیاء علیهم اسلام موجود است که همۀ آنها گرفتن اجر و پاداش از مردم را در مقابل پیام رسانی شان ، رد نموده اند و ما هم بخاطر اختصار از ذکر همۀ آیات ، به چند آیۀ از آن اکتفا نمودیم .

چون در آیات کریمه نظر انداخته شود ، بوضاحت کامل دیده میشود که پیام همۀ انبیاء علیه السلام یکی بوده ، که آنها از مردم در مقابل رساندن پیان خدا بمردم اجرت نمی خواهند .

پس نتیجه چنین میشود که چون علماء وارثین پیامبران خدا استند ، آنها هم از رساندن دین خدا به عباد خدا ، از مردم اجر و پاداشی نمی خواهند ویاهم نمی طلبند . علمای راستین و حقیقی بخاطر کسب رضای الله جل جلاله ، به تبلیغ دین مبین اسلام که یگانه راه نجات بخش از تاریکی های جهل و ظلمت بوده ، پرداخته و از مردم بخاطر امامت مساجد، تدریس قرآن و کتب دینی ،ادای نماز جنازه بر اموات و یا سایر امور دینی اجرت نمی خواهند ، و این اعمال را خاص برای حصول رضای خدا انجام میدهند ، و پاداش آنرا جز از الله ، از کسی دیگری نمی طلبند . درین جاست که مرز بین علمای راستین و علمای دین فروش و شکم پرست بوجود آمده و این دو گروه حق و باطل را از همدیگر متمایز و جدا میسازد . هر عالمی که در مقابل رساندن دین خدا از مردم اجرت اخذ نمود ، مردم را به اجرت نماز داد و به اجرت قرآن و حدیث و سایر علوم دینی را تدریس نمود ، در حقیقت او دشمن دین در لباس دین می باشد . شکمهای ایشان ذخیره گاه های آتش جهنم و جایگاه شان قعر آتش دوزخ می باشد .

رسول اکرم صلی الله علیه و سلم میفرماید :( ما أکل أحد طعاماً قط خیراً من أن یأکل من عمل یدیه و أن نبی الله داود صلی الله علیه و سلم کان یأکل من عمل یدیه )رواه بخاری .  قطعاً نخورد هیچ یکی طعامی بهتری را ، از آن ( طعامی ) که بخورد از کار دستان خود ،  و به تحقیق پیامبر خدا داود صلی الله علیه و سلم از کار دست خود (طعام) میخورد .

در مقاطع مختلفی در سالهای گذشته با مولوی ها بحث و گفتگو داشتم ، و برای شان مکرراً در مورد نگرفتن اجرت از مردم در مقابل امامت و تدریس طلبه ، نصوص شرعی که عبارت از قرآن و سنت میباشد ، بارها بیان داشتم ولی آنها چون دلیل در نصوص نمی یافتند ، میگفتند که فلانی عالم از جملۀ متأخرین بر گرفتن اجرت جواز داده است .

تعدیل و تأویل دین هم حد و اندازۀ دارد ، این بیخبران از قرآن و سنت ، برجواز یک عالم متأخر استدلال می ورزند تا حکم قرآن و سنت را معطل و معلق بگردانند .

نکته: اگر کسی می خواهد که تفاوت بین عالم ربانی و عالم شیطانی را بداند ، باید از دقیقترین محک و آزمایش کننده استفاده بعمل بیاورد،  تا بتواند حق را از باطل متمایز و جدا سازد . درین جا آسانترین طریقه را برای شما بیان میدارم .

الف: هر عالمی که چه بنام ملا ، مولوی ویا هم قاری مسمی باشد ، در مقابل امامت ، تدریس دین، ختم قرآن مجید در ماه مبارک رمضان و یا بخاطر سایر تقاریب پول و اجرت اخذ ننماید ، پول اسقاط را نگیرد و خیرات و صدقات مردم را نپذیرد . کار و کاسبی داشته باشد و امور یومیۀ خود را از مزد آبلۀ دستان و عرق جبین خود مانند سایر الناس تأمین بدارد . به قرآن و سنت متمسک و منهمک باشد ، از بدعات متنفر و منزجر باشد ، پس بدانید که وی براستی و واقعیت عالم ربانی بوده و  وارث و جانشین برحق پیامبر میباشد . احترام و اکرامش لازم و ضروری می باشد .

با: هر عالمی که چه بنام  ملا ، مولوی و یاهم قاری مسمی باشد ، در مقابل امامت ، تدریس دین ، ختم قرآن مجید در ماه مبارک رمضان و یا بخاطر سایر تقاریب پول و اجرت اخذ بدارد ، پول اسقاط را بگیرد و صدقات و خیرات مردم را چون شیر مادر نوش جان نماید ، به بدعات مشغول ومصروف باشد ، اعمالش منافی کتاب خدا و سنت رسول الله باشد ، پس بدانید که وی براستی عالم شیطانی بوده و جانشین برحق شیاطین در روی زمین میباشد ، و حقا که در برادری با ابلیس ید طولای دارد .

 

علماء با قناعت اند ، طماع نیستند

 

علمای راستین بر آنچه خدا برای شان داده است و آنچه در بساط دارند قناعت کامل دارند . چشم امید و طمع بسوی اغتیاء و یا کیسۀ دیگران ندوخته اند . آنها میدانند که یگانه چیزی که حرمت عالم را کاسته و علما را در چشم مردمان خوار و ذلیل میسازد ، طمع است . در سنن دارمی از عمر ابن الخطاب منقولست : ( قال عمر بن الخطاب لعبدالله بن سلام  ، من أرباب العلم ، قال الذین یعملون بما یعلمون ، قال فما ینفی العلم من صدور الرجال ، قال الطمع .) سنن دارمی .عمر بن الخطاب به عبدالله بن سلام گفت : خداوندان علم چه کسانی اند؟ (عبدالله بن سلام) گفت : کسانیکه عمل میکنند به آنچه میدانند .(عمر بن الخطاب ) گفت : چه چیزی علم را از سینه های مردان می زداید ؟ (عبدالله بن سلام ) گفت : طمع . از اثر عمر بن الخطاب بوضاحت دانسته میشود که علم و عمل علماء باید توأمان و یکجا باشند ، زیرا علم بیعمل مثال آنرا دارد که الاغ  بارکتب را حمل نماید ، درین حالت الاغ چه داند که چه را حمل مینماید .  پس عالم باید طماع نباشد ، زیرا طمع مانع ورود علم به صدور الناس میشود . طمع از هیبت ، عزت ، بزرگی ، جاه و منزلت علماء در نزد مردم میکاهد و آنها را در چشم مردم خوار و زبون ، ذلیل و بیوقار ، بیمایه و کم مقدار جلوه میدهد . چرا علما ء بار دوش جامعه گردند ؟ چرا از عرق جبین و آبلۀ کف دستان خود امرار معاش ننمایند ؟ چرا بر سنن انبیاء علیهم السلام که استغنا ازخلق و قناعت برآنجه دارند ، اقتدانکنند ؟ طمع از دیدگاه دین یک مرض قلبی تلقی شده و از دیدگاه اطباء مرض روانی پنداشته میشود .

 

علمای راستین خاشع و خاضع اند

در عبادات ، گفتار و کردارعلمای راستین و حقیقی  ، خشوع و خضوع کاملاً مشهود و هویدا است . آنها شکسته نفس و فروتن اند . از کبر ، غرور ، تفاخر ، تظاهر و بلند پروازی که همه صفات شیطانی بوده اجتناب و پرهیز مینمایند . در راستای خوار سازی و ذلیل ساختن دیگران قدم بر نمی دارند . در امور شخصی و سری مردم مداخلت ، تفحص و تجسس نمی نمایند .  

 

طالبان سیاسی در مسند و اریکۀ قدرت

از اوج شهرت تا قعر ذلت

 

چون قبلاً در فصلهای گذشته مسایل و موضوعاتی مهمی  پیرامون طالب و ملا و مولوی بیان داشته شد ، حاکی از شکل گیری  شخصیت  ، دانش و فهم ، دیدگاه و جهان بینی و بالآخره پابندی آنها  به دین و عقیده میباشد ، پس در سایۀ  این معرفی مفصل و حقیقی ، ظلم ، استبداد ، تراژیدی و جنایتی که جنبش سیاسی طالبان بر کشور ، جامعه و مردم محروم و مظلوم  مان روا داشتند ، بطور قطعی دور از انتظار و چشمداشت نخواهد بود ، و غرض معرفی چنین گروه و دستۀ بی خبر از خدا و جنایت پیشه بجا خواهد بود که آنها توسط حدیث گرانمایۀ خاتم انبیاء حضرت محمد مصطفی رسول الله صلی الله علیه و سلم معرفی و به مردم شناسانده شوند .

قال رسول الله صلی الله علیه و سلم : یوشک أن یأتی علی الناس زمان ، لا یبقی من الاسلام إلا إسمه و لا من القرآن إلا رسمه  ، مساجدهم عامرة و هی خراب من الهدی ، علماء هم شر من تحت أدیم السماء ، من عند هم تخرج الفتنة و فیهم تعود .رواه  بیهقی.

 

ترجمه : رسول اکرم صلی الله علیه و سلم میفرماید : زود است که بیاید بر مردم زمانی ، بر جا نماند از اسلام جز اسم آن و از قرآن جز رسم آن ( حروف، خطوط، نقوش ) ، مساجد مردمان این عصر و زمان  معمور و آباد باشد ( از نگاه تعمیر ، تزیین ، تنقیش و تفریش ) و لیکن خراب باشد از هدایت ( اموری که به هدایت مردم بانجامد در مساجد صورت نگیرد ) ، علمای ( ملاها و مولوی ها ) این زمان شریر ترین مردمان در زیر سقف آسمان باشند ، فتنه ها از نزد ایشان ظهور و خروج نماید و فتنه ها در ایشان  باز گردد ( در آتش افروختۀ فتنه و فساد خود بسوزند ).

تذکار : زمانیکه ما از طالبان درین مبحث سخن میگوییم ، ملا و مولوی و بعضی از حفاظ هم شامل ایندسته میشود زیرا قیادت و رهبری این حرکت در دست ملا ها و مولوی ها قرار داشت و اکنون نیز سیادت و رهبری این باند اشرار بدست ملاها و مولوی های دین ستیز و اسلام دشمن قرار دارد .

این طبقه و گروه موسوم و معروف به طالبان ممکن نیست که بطور کلی از فهم و دانستن قرآن به شکل دسته جمعی بی خبر باشند ولی ممکن از دو حالت بیرون نباشد:

1ـ آیات و احکام قرآن کریم را میدانند ولی به آن ایمان ندارند.

2ـ  به آیات قرآن کریم لفظاً ایمان دارند ولی در عمل به آن ایمان ندارند .

زیرا طالبان به اموری مبادر ت میورزند که یکسر با شریعت ناب محمدی و آن کتابی مقدسی که بر وی منزل است ، تضاد و تناقض آشکارا داشته و مبین این نکته است که آنها نه به قرآن عقیده و باور داشته و  نه هم  به سایر امور مؤمن بهیات که یک شخص به پذیرفتن آن مسایل وارد دایرۀ اسلام میشود . موارد و مسایل زیرین ثابت کنندۀ مدعای ماست : این گروه بی خبر از خدا چه در زمان قدرت سیاسی شان و یا هم بعد از آن تا الآن به این امور مذموم غیر اسلامی مبادرت ورزیده و به آن امور کفر آمیز ادامه میدهند . قتل و کشتار مردم مسلمان و بی گناه ، ریختن آبروی مسلمین و مؤمنین ، ضرب و شتم مردان و زنان ، تکفیر مجاهدین ، غضب حقوق حقۀ شهروندان ، اخذ رشوه ، ویرانی منازل مردم بیدفاع و مستمند ، تخریب و به آتش کشیدن باغات و کشتزارهای مردم ، قطع آب آشامیدنی بر مردم و مواشی شان ، بم گذاری و ویرانی مکاتب ، شفاخانه ها ،  پل ها  ، معابر ، ادارات دولتی و سایر اماکن عام المنفعه ، به اسارت کشیدن زنان ، مانع و سد شدن تعلیم و تربیۀ اطفال و جوانان ، تحریض و تشویق مردم به کشت و صدور تریاک ، چرس و سایر مواد مخدر ، نسل کشی ، تبعیض نژادی ، اختطاف و ربودن مردم ، حملات انتحاری کور بر مردم بیدفاع  و صد ها جنایت دیگر ازین باند تبه کار و جنایت پیشه صادر گشته که همه اعم از خواص و عوام الناس در جریان قرار دارند .

هر یک ازین جنایات را در مبحث جداگانه  در روشنی آیات الهی و احادیث نبوی اختصاراً مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهیم داد .

زمانی طالبان ، حرکت سیاسی دینی فاشیستی مزدور ، در خارج از مرز های جغرافیایی کشور تشکیل شد که آخرین امید پاکستان از موفقیت مهرۀ های دست نشانده اش در صفوف مجاهدین به یأس و نا امیدی مبدل شده بود ، چون در آن مقطع زمان مردم از اعمال فرماندهان محلی و زعمای جهادی بستوه آمده بودند ، نفرت و انزجار مردم از آنها زمینه ساز خوبی برای پیشرفت و تصرف ساحات و مناطق توسط روپوش طالبان  و زیر پوش آی اس آی و ملیشیای پاکستانی گردید . نکات اصلی استراتیژی طالبان توسط آی اس آی چنین طرح و برنامه ریزی شده بود :

 1ـ ریاست وابسته به پاکستان و اتخاذ تصامیم بشکل مستقیم  از سوی پاکستان

2ـ نداشتن استراتیژی مستقل برای دولت سازی

3ـ قتل و کشتاردسته جمعی و نسل کشی اقوام غیر پشتون

4ـ تعقیب خط مشی امیر عبدالرحمان خان در تغیر دادن جغرافیای قومی و لسانی کشور

5ـ ترویج جهل ، بیسوادی و بستن دروازه های مکاتب و دانشگاه ها

6ـ محروم سازی طبقۀ اناث از حق تعلیم و تربیه ،  دوری آنها از مشاغل دولتی ، تضیع حقوق مدنی و اسلامی زنان و استفادۀ ابزاری  از زنان

7ـ بازگرداندن جامعه به دوران قرون وسطا

 

1ـ قتل و کشتار مردم مسلمان و بیگناه :

 

باند جنایتکار طالبان که رهبری مستقیم آن بدست ملاهای سفاک و مولوی های خون آشام و پست فطرت قرار داشته به ریختن خون مسلمانان چنان عادت نموده اند ، که ارزش و اهمیت خون یک انسان مسلمان درنزد آنها کمتر و بی ارزشتر از خون یک پشه و یا هم یک حشرۀ موذی و مضر محسوب گردیده ، به راحتی و آسانی نوشیدن یک لیوان آب ، به ریختن خون صد ها مسلمان بیگناه و مظلوم دست می یازند . در حقیقت مرتکب بزرگترین و نابخشوده شده  ترین گناه  میگردند که الله جل جلاله این گناه را هرگز نمی بخشد ، و هیچ امیدی برای بخشش آنها در نصوص قرآن و احادیث پیامبر اکرم بمشاهده نمیرسد . اینک گناه قتل یک مسلمان از دیدگاه قرآن و احادیث پیامبرمورد بحث و بررسی قرار میگیرد .

حرمت قتل نفس :

الله جل جلاله تأکید زیادی به حفاظت و صیانت خون مسلمان داشته و آیات متعددی در ارتباط حرمت خون مسلمان در قرآن مجید موجود میباشد که اینک به چند آیۀ کریمه اشاره خواهد شد . الله جل جلاله چنین ارشاد میدارد :( من أجل ذلک کتبنا علی بنی إسراییل أنه من قتل نفساً بغیر نفس أو فساد فی الارض فکأنما قتل الناس جمیعاً و من أحیا ها فکأنما أحیاالناس جمیعاً ) مایده 32   ترجمه :به سبب این نوشته کردیم (مقرر داشتیم) بر بنی اسراییل آنکه هر کس بکشد کسی را بغیر عوض و فساد در زمین ، پس همچنان است که کشته باشد مردمان را همه ، و هر که سبب زندگانی کسی شد ، پس همچنان باشد که زنده ساخت مردمان را همه .

ازین آیۀ مبارکه چنین استنباط میگردد که کشتن نفس واحده بمثابۀ کشتن همه انسانهای روی زمین تلقی شده ، اگر کسی به کشتن یک انسان مبادرت ورزد ، آنرا ماند که تمامی انسانهای روی زمین را به قتل رسانیده باشد ، و اگر هم کسی اسباب  احیا  و زندگی بخشی انسانی را فراهم و مهیا دارد ، آنرا ماند که به تمامی انسانهای روی زمین حیات و زندگی بخشیده باشد .نکتۀ جالب و گفتنی ای که در پیام این آیۀ مبارکه نهفته و مضمر است ، اینست که : درین آیه هیچ گونه تحدید و تحصیری وجود نداشته که صرف شامل مؤمنین شود ، بلکه جنس انسان را چه مؤمن باشد و چه کافر در بر میگیرد.پس نتیجه چنین میشود که کشتن نا مسلمانان هم حرام  و نا جایزبوده ، چنانکه کشتن مسلمانان حرام میباشد . جان سخن اینست که زندگی حق هر انسان میباشد ، قاتل بر حق حیات ، که حق همۀ مردم است تجاوز نموده ، پس ازینرو کسیکه یک نفر را بکشد ، مثل آنست که همۀ مردم را کشته است .

 

تذکار: نکتۀ مهمی دیگری که از این آیۀ مبارکه بدست میآید اینست که فقط به دو نوع قتل مشروع که توسط آیات قرآنکریم ثابت گردیده اشاره شده  که .اول قصاص : کشتن شخص در مقابل شخص . اگر کسی به کشتن کسی مبادرت ورزد ، پس همان شخص در مقابل شخص کشته شده قصاص شده به قتل برسد . دوم فساد در زمین : کشتن کسانی که آرامش و امنیت مردم را از آنها گرفته مال  و جان مردم  از دست آنها مصـون و مأمون نباشد که در شریعت به قطاع الطریق از آن تعبیر بعمل میآید . قتل سوم ثبوتی در قرآنکریم در مورد آن وجود نداشته و توسط احادیث گرانمایۀ سرور کاینات رسول اکرم صلی الله علیه و سلم ثابت شده است که : کشتن زانی محصن و محصنه بوسیلۀ رجم آنها صورت میپذیرد . قتل چهارمی که توسط بعضی ها اختراع شده بنام قتل مرتد مسمی گردیده ، اصلاً در شریعت چنین چیزی وجود نداشته ، هیچ دلیل و ثبوتی در قرآنکریم و احادیث پیامبر درین مورد وجود ندارد .این بخشی از آیۀ کریمۀ ( لا إکراه فی الدین ) مبین آنست که هیچ اکراهی در پذیرش دین وجود ندارد ، هر کسی  خود اختیار دارد که چه دینی را بر گزیند .

تا اینجا موضوع عام بوده که قتل مطلق نفس را ، چه مؤمن و یا هم چه کافر ، همه را در بر میگرد ، ازینجا ببعد موضوع را خاص نموده قتل مؤمن و مسلمان را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهیم . الله جل جلاله میفرماید :( و من یقتل مؤمناً متعمداً فجزاءوه جهنم خلداً فیها و غضب الله علیه و لعنه و أعد له عذاباً عظیماً. النساء 93 ) ترجمه :و هر که بکشد کسی را به عمد (قصد) پس جزای وی دوزخ است ، جاوید و همیشه باشد در آن، و خشم وقهر کرده خداوند بر او ، و لعنت کرده بر او ، و آماده کرده برای او عذابی بزرگی را .

این مسایل آتیه از آیۀ کریمه مستفاد میگردد. قاتل عمدی یک مسلمان بطورحتم و یقین واجب الجهنم است . اینکه در دوزخ مانند کفار برای دایم سکونت داده شود . تحت هیچ عنوانی گناهش بخشوده نشود ، یعنی توبۀ قاتل پذیرفته نشود .4ـ ملعون باشد ، بدین معنی که ، دایم لعنت خدا بر او باشد.5ـ الله جل جلاله برای وی عذابی بزرگی را مهیا نموده است .

 6 ـ  واجب القتل باشد ، یعنی کشتنش ضروری باشد . امام احمد رحمته الله علیه از سعید بن عینا روایت کرده که گفت: در پهلوی ابو هریره رضی الله عنه نشسته بودم ، مردی نزد وی آمده پرسید، آیا توبۀ قاتل مسلمان پذیرفته میشود؟ ابو هریره جواب داد : نه قسم به ذاتی که معبود بر حقی بجز او نیست ، به بهشت داخل نمیشود تا آندم که شتر در سوراخ سوزن داخل شود . ازگفتۀ صحابی جلیل القدر دانسته میشود که بخشوده شدن قاتل مسلمان مستحیل و ناممکن است .

رسول الله صلی الله علیه و سلم میفرماید :از بین رفتن دنیا و آنچه در آنست، آسان ترست در نزد  خداوند از کشتن مؤمنی ، و اگر باشندگان آسمان و زمین الهی همه در ریختن خون مسلمانی شریک شوند ، بدون شک الله تعالی همۀ آنها را در دوزخ داخل میکند . در حدیثی دیگر پیامبر گرامی بیان میدارد: اگر همۀ انسانها و جنها در کشتن مؤمنی شرکت نما یند ، بدون شک خداوند تعالی همه را در آتش دوزخ سرنگون می افگند ، و الله تعالی بهشت را بر قاتل و دستور دهندۀ قتل حرام گردانیده است .

پیامبراکرم صلی الله علیه و سلم میفرماید: اولین چیزیکه در روز قیامت در بین مردم فیصله میشود خونهای ریخته شده است. در حدیثی دیگری رسول اکرم صلی الله علیه و سلم میفرماید :هر گناهی را امید میرود که الله تعالی ببخشاید ، جز کسیکه مشرک مرده باشد ، و یا هم مؤمنی که مؤمن دیگری را عمدی کشته باشد .

رسول الله صلی الله علیه و سلم میفرماید: بعد از من (رحلت من) ، بسوی کفر باز مگردید ، اینکه بعضی شما گردن بعضی دیگر شما را بزند.(یکدیگر خود را بکشید) . پیامبر اکرم قتل و کشتار را کفر دانسته است .

 

قصاص نمودن یک جماعه و یک گروهی از مردم بخاطر قتل یک نفر :

 

سعید ابن مسیب از عمر رضی الله عنه روایت کرده ، که آنحضرت هفت تن از اهالی صنعا را که مردی را کشته بودند ، قصاص نمود و گفت : اگر همۀ اهل صنعا بر کشتن این مرد شرکت میکردند ، همه را میکشتم . پس نتیجه چنین است که : کثرت قاتلین مانع اجرای قصاص آنها نشده ، اگر هزاران نفر هم در قتل شخصی اشتراک داشته باشند ، پس حکم قصاص بر همۀ آنها یکسان باید اجراء شود . همۀ کسانیکه در جریان جنبش طالبان در آن باند رولی داشتند ، بخاطر شرکت در ریختن خون مردم مظلوم ، بیدفاع و مسلمان ، مستحق قصاص اند .

 

2ـ ریختن آبروی مؤمنین و مسلمین و ضرب و شتم آنها :

 

چنانچه ریختن خون مسلمان حرام بوده ، همچنان ریختن آبرو و عزت مسلمان حرام قطعی میباشد . طالبان در دوران سلطه و حاکمیت مستبدانه و فرعون منشانۀ شان ، اصلاً احترامی به آبرو و عزت مردان و زنان مسلمان قایل نبوده ، آنها را بندگان خداوند تلقی ننموده ، چنان می اندیشیدند که همۀ مردم بندگان گوش بفرمان آنها بوده ، مرگ ، زندگی ، آزادی ، خوراک  ، پوشاک ، سخن گفتن ، اندیشیدن ، عبادت کردن ، نوشتن ، تصمیم گیری در زندگی شخصی ، همه و همۀ امورات مردم به ارادۀ  مستقیم آنها تعلق وارتباط داشته ، در همه مسایل مردم آنها باید تصمیم گیری نمایند . اصلاً به ریش سپید مردان و یا هم موی سپید زنان توجه نداشته ، در تشهیر و بی آبرو سازی خلق الله آخرین سعی و تلاش خود را بکار برده و میبرند . بندگان خدا را به عناوین مختلف چون قمار، سازو سرود ، نپوشیدن چادری و رعایت نکردن حجاب ، ادا نکردن نماز ، نگرفتن روزه ، داشتن موی طویل و دراز،  نداشتن ریش بلند و سیاف مأبانه ، یاد نداشتن قرآنکریم ، یکجا راه رفتن و سخن زدن با زنان و صد ها بهانۀ دیگر مورد طعن و لعن و یا هم ضرب و شتم قرار داده ، روی مردم با عزت و آبرو را سیاه نموده بر موتر های پک اپ سوارنموده و در شهر ها و قریه ها برده و به صدای بلند در بلند گو ها اسم و شهرت و اتهامی که به او بسته اند اعلان داشته اند .

رسول اکرم صلی الله علیه و سلم میفرماید : من لا یَرحَم لا یُرحَم ، کسی که رحم نکند ، رحم کرده نشود . بدین معنی که : کسانیکه بر بندگان خدا رفق ، نرمی ، مدارا ، مراحمت و ملاطفت نداشته باشند و بر عکس بر مردمان ظلم ، جبر ، شدت ، سنگدلی ، قساوت  ، سختگیری و خشونت اعمال بدارند ، این حدیث پیامبر اکرم در حق ایشان صدق نموده ، خداوند بر ایشان رحم ننموده و آنها را در دنیا و آخرت مورد عذاب و عقوبت خویش قرار میدهد ، چنانچه ما به چشم و دیدۀ خود ناظر بودیم که این گروه ظالم ، کافر و بیخبر ازخدا چگونه مجازات شدند ، نعش های کثیف شان روز های متعدد بدون کفن و دفن و جنازه هر جا پراگنده بود و مادران داغ دیده بر فرق مرده های شان سنگ انتقام میکوبیدند . رسول گرامی هر جا که اصحاب خویش را برای سرپرستی امور مسلمین میفرستادند به آنها میفرمودند : ( یسروا و لا تعسروا ، بشروا و لا تنفروا ) یعنی بر مردم آسان بگیرید و بر آنها سخت مگیرید بشارت دهید و مردم را از دین متنفر مسازید ، خوشی و آرامش ده باشید ، مردم را بسوی دین تشویق و ترغیب نمایید، نعمات الهی را به مردم بازگو کنید و مردم را از دین خدا متنفر نسازید ، بر مردم و خلق الله شدت و سختی نکنید تا از دین نفرت و انزجار نمایند.لیکن شعار باند ارتداد طالبان و بادار های ملحد و کافر شان که همان وهابی های مرتد عربی اند ، خلاف فرمودۀ پیامبر بوده آنها عملاً ثابت نموده اند و به پیروان خود چنین دستور و فرمان صادرنوده اند که ( عسروا و لا تیسروا ، نفروا و لا تبشروا) بر مردم شدت و سختی نموده و آسانی مکنید ، نفرت ایجاد نموده و خوشی ها و آرامش مردم را از آنها سلب نمایید .  در حدیث دیگر وارد است که : اگر کسی بر مردم رحم نکند ، الله بر او رحم نکند . رسول گرامی ارشاد میدارد: ( ألمسلم أخوالمسلم ، لایظلمه و لا یسلمه ، من کان فی حاجت أخیه ، کان الله فی حاجته و من فرج عن مسلم کربة ، فرج الله عنه بها کربة من کرب یوم القیامة ، و من ستر مسلماً ، ستره الله یوم القیامة ) . مسلمان برادر مسلمان است ، بر او ظلم نکند ، او را به دشمنش تسلیم نکند ،  کسی که در (رفع) حاجت برادر خود باشد ، الله جل جلاله در (رفع) حاجت وی باشد ، و کسیکه یک مشکل مسلمان را دور بسازد ، الله جل جلاله بواسطۀ عملش مشکلی از مشکلات آخرتش را دور بسازد ، و کیسکه بپوشاند (عیبی) مسلمانی را ، الله جل جلاله بپوشاند (عیب) او را در روز آخرت .

رسول اکرم صلی الله علیه و سلم ارشاد میدارد : ( ألمسلم أخوالمسلم ، لا یخونه و لا یکذبه و لا یخذله ، کل المسلم علی المسلم حرام ، عرضه و ماله و دمه ، ألتقوی ههنا ، بحسب امری من الشر ، أن یحقر أخاه ـ رواه مسلم )مسلمان برادر مسلمان است ، در حقش خیانت روا ندارد ، تکذیبش نکند ، ترک معاونتش را نکند ، همه چیز مسلمان بر مسلمان حرام است  ، آبرویش ، مالش و خونش . پرهیزگاری اینجاست ، همین قدر شر برایش بسنده و کافی است که تحقیر کند برادر مسلمان خود را . از حدیث پیامبر چنین استنباط میگردد که : کلیه حقوق مسلمین محفوظ و مصؤن بوده و برتمامی مسلمین در روی زمین لازم و ضروری است تا حقوق مردم را محترم شمرده و از تضییع آن جداً پرهیز و اجتناب نمایند . کسانیکه آبروی مسلمانان ، مال آنها و خون آنها  برایشان اهمیت و حرمتی نداشته باشد ، پس اگر دعوا کنند که مسلمان اند ، ادعای شان دروغ محض و بی اساس و بی بنیاد میباشد . جنبش طالبان و سر کرده های ملعون آنها یعنی مولانا های مرتد پاکستانی و وهابیهای شرور عربی به مسایل ذکر شده اصلاً حرمتی قایل نیستند . زیرا ریختن آبروی مسلمین برای آنها امر عادی و پیش پا افتاده تلقی شده ، تضییع مال مسلمین و ریختن خون شان در نزد آنها چون فرض عین قلمداد شده ، روزانه هزاران مسلمان بیگناه را بدون هیچ نوع جرمی به جوخه های اعدام و کشتارگاه ها می سپارند .

 

3ـ غصب حقوق حقۀ شهروندان

 

در دین مبین اسلام شهروندان و باشندگان یک کشور اسلامی مکلفیتها و وجایبی دارند که بر اساس انجام آن مکلفیتها به زندگی روزمرۀ خود ادامه دهند ، و همچنان همزمان حقوقی دارند که از جانب مسؤلین دولتی و سایر شهروندان مورد احترام قرار گیرند . تحت هیچ عنوانی مسؤلین دولتی نمی توانند که از حقوق شهروندان چشم پوشی نموده و یا آنرا تضییع نمایند . خداوند به انسان آزادی اعطا نموده است ، حتی آزادی دین ، که ما آیاتی چند در قرآن مجید را نمونتاً بشما ارایه میداریم : ( لا إکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی ) یعنی هیچ نوع جبر و اکراهی در پذیرش و یا عدم پذیرش دین نبوده ، زیرا به تحقیق روشن گردیده است هدایت از گمراهی . زمانیکه خداوند انسانرا آزاد و صاحب اختیار میگذارد که در انتخاب خویش تصمیم اتخاذ نماید ، پس اجاره داران دین هیج گاهی بزور ، جبر و اکراه نمی توانند پذیرش دینرا بر مردم تحمیل و تجبیر نمایند . در جای دیگری از قرآن مجید خداوند جل جلاله به پیامبر گرامی اش ارشاد میدارد که ای پیامبر! بکافران بگو ( لکم دینکم ولی دین ) در صورتیکه شما دین مارا نمی پذیرید و ما هم دین شمارا نمی پذیریم ، پس برای شما دین تان و برای ما دین ما . زمانیکه پیامبر اکرم به امر پروردگارش به کافران می گوید که برا ی شما دین منتخب خودتان پسندیده بوده و برای ما دین خود مان پسندیده و مورد قبول ماست ، ما دین غلط شمارا نمی پذیریم و بالعکس شما دین بر حق مارا پذیرا نمیباشید ، درینصورت شما بردین غلط و مزخرف خود پابند باشید و ما هم بر دین نجات بخش خود مان . زیرا این حق ثابت هر انسان است تا آیندۀ اش را  در سایۀ اندیشه هایش شکل و فرم بدهد . پس باید مردم از آزادیهای زیرین بر خوردار باشند : آزادی بیان ، آزادی نظر و اندیشه ، آزادی قلم و نوشتار ، آزادی انتخاب لباس و حجاب ، آزادی انتخاب رشتۀ تعلیمی ، آزادی انتخاب همسر (چه مرد و چه زن) و حتی آزادی انتخاب دین و مذهب .

جبر سالاری باند طالبان همۀ این حقوق خدا داد را جبراً و کرهاً از مردم کشور سلب نموده بودند .  بدون مبالغه و اغراق حتی هندو مذهبان کشور از دست آنها در امان نبوده ، زمان ادای جبری نماز جماعت آنها نیز بسوی مساجد سوق داده میشدند تا نماز را ادا نمایند . مردم را بزور تازیانه و چماق چون گله های گوسفندان ، بسوی مساجد میدوانیدند و در اکثر مواقع چون مردم وضو نمی داشتند بدون داشتن وضو در مسجد داخل شده و در صف نماز گزاران می ایستادند . آزادی بیان بطور کامل از کشور رخت بسته بود ، هیچ کسی توانایی آنرا نداشت که حتی یک کلمه در مقابل سیاست کفرآمیزو وارداتی طالبان مزدور و وطن فروش بزبان براند ، اگر فرضاً کسی چیزی میگفت ، به کفر و ارتداد متهم شده و بدار آویخته میشد . حق نقد و انتقاد از مردم ساقط شده بود ، زیرا طالبان بنظرخود شان دستۀ از ملایک معصوم و بی گناه بودند ، و مسلم است که نقد ملایک کفر تلقی میشود زیرا از امور مؤمن بهیات مسلمانهاست ، علی الخصوص در صفحات شمالی ، مرکزی و غربی کشور که اقوام غیر پشتون ساکن اند ، حتی حق نفس کشیدن بلند را هم نداشتند ، زیرا نفس کشیدن بلند هم بغاوت شمرده میشد . آزادی نظر و اندیشه کاملاً ممنوع و غیر مجاز شمرده میشود ، اگر کسی نظری ارایه میداشت باید آن نظر مطابق و موافق محدودۀ نظریاتی  طالبان بوده و با آن همخوانی میداشت  الا بکفر و ارتداد و یا هم فسق و فجور تعبیر و تفسیر شده و صاحب نظریه را بدار آویخته و یاهم شلاق میزدند. نشرات رادیو و تلویزیون را ممنوع اعلام داشته ، سینما ها را مسدود نمودند . فیلمبرداری و گرفتن عکس را ممنوع و حرام اعلام داشتند . آزادی قلم سخترین و دشوارترین مرحلۀ زندگی خود را در طول اعصار و قرون طی مینمود ، زیرا قلم نمی توانست که فراتر از همان محدودۀ وضع نمودۀ طالبان بنویسد. اخبار های یومیه ، هفته نامه ها ، ماهنامه ها ، سالنامه ها ، همه و همه از ستون مطبوعات کشور حذف گردید . مردم را بسان مجسمه های بیجان درآورده بودند زیرا حق انتخاب لباس را که این هم یکی از حقوق مسلم یک انسان میباشد از آنها گرفته بودند  ، آن لباس را که طالبان تعیین نموده بودند باید بدون کدام کمی و کاستی پوشیده میشد ، مثلی که هر لباسی را صاحب مغازۀ لباس در جان مجسمه های موجود در مغازۀ خود بکند .

برای مردان لباس مروج پیراهن و تنبان دراز همراه با دستار و یا هم کلاه در سر ، و داشتن ریش دراز سیاف مأبانه لازم و ضروری پنداشته شده و خلاف آن جرم تلقی گردیده و افراد متخلف و لو از خارج وارد کشور میشدند اگر ریش کوتاه میداشتند مجازات میشدند. برای زنان پوشش چادری امر حتمی و لازمی گردیده بود ، زنی که این پوشش لعنتی (چادری) را که یک پوشش و حجاب شرعی هم نمیباشد مراعات نمی نمود چماق های بیرحمانۀ طالبان بر سرو صورت او بسان باران میبارید . بزرگترین حق که عبارت از تعلیم و تربیت میباشد از جانب طالبان ممنوع قرار داده شده بود ، 90% مکاتب بچگانه ودانشگاه ها ، و صد در صد مکاتب دخترانه مسدود شده و دختران و زنان از رفتن به مکاتب و دانشگاه ها منع گردیند و حتی از رفتن و کار کردن در ادارات دولتی باز داشته شدند . حقی را که خداوند بزبان پیامبرش به مردم اعلام داشته بود ( طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمة) یعنی طلب علم بر هر زن و مرد مسلمان فرض است ، آن حقرا طالبان جنایتکار از آنها سلب نمود . خلاصه و در یک کلام همه حقوق حقۀ مردم سلب گردیده بود که این بیانگر روشن فاشیزم دینی میباشد.

 

4ـ اخذ رشوه

 

رشوه گرفتن در بین مقامات دولتی طالبان اعم از ملا ها و مولوی ها چنان عمومیت یافته بود مانند که خون در شراین و عروق جریان داشته باشد. ملا ها آزادانه از مردم رشوه می ستاندند ، علی الخصوص در محاکم موجوده . جالب اینکه پول مروج افغانی را هم نگرفته پول رشوه باید کلدار پاکستانی میبود . ملا ها کاملاً فراموش نموده بودند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرموده است ( لعن رسول الله صلی الله علیه و سلم ألراشی والمرتشی) رسول اکرم لعنت نموده است رشوت دهنده و رشوت گیرنده را. طالبان از استادان پاکستانی خود آموخته بودند که گرفتن رشوه ممانعتی نداشته زیرا از ادارات دولتی پاکستان گرفته تا دفتر صدارت و ریاست جمهوری بده و بستان رشوه علنی و بدون کدام ممانعت و مزاحمت انجام می یابد ، زیرا باند جنایتکار طالبان الگو و نمونه برداری از پاکستان مینمودند ، نه الگوی مثبت بلکه الگوی منفی.

 

 داستان واقعی در ولایت لوگرسال 1376

 

دو طرف متخاصم در بین هم دعوا داشتند ، طرف محق و مظلوم که حقش ضایع شده بود فقیر و مستمند بود و استطاعت مالی نداشت ، بالعکس طرف ظالم و ناحق ،  پولدار و صاحب استطاعت مالی زیادی بود ، چون موضوع مورد دعوا بالای زمین زراعتی بود ، طرف ظالم برای قاضی وعدۀ رشوه داد تا حق مظلوم را پامال سازد ، قاضی در جواب گفت : مسأله به نفع کسی پایان می یابد که بتواند صد شاهد قره قلی دار ریش کل را برای شاهدی آماده سازد، ( صد نوت هزار کلداری ، شاهد ریش کل قره قلی دار هم عکس علی جناح در آن است ) طرف مظلوم برای قاضی گفت که ، آدم ریش کل از کجا پیدا میشود که در محکمه برای شاهدی بیاید ، اگر ریش کلی پیدا شود از ترس طالبان امر بالمعرف و نهی عن المنکر کی جرأت آمدن به محکمه را دارد. قاضی در جواب گفت : من از اول میدانستم که به ناحق دعوا کرده ای . طرف ظالم شاهد های قره قلی بسر را تقدیم حضور قاضی صاحب نموده و دعوا را به نفع خود خاتمه داد .

 

5ـ تخریب و به آتش کشیدن منازل مسکونی ، باغات ، کشتزار ها و قطع اشجار مثمر و میوه دار

 

طالبان در دوران حاکمیت شان به هزاران هزار باب منزل مسکونی مردم ولایات شمالی ، مرکزی و غربی را عمداً ویران نموده که این عمل نا شایست آنها خلاف شرع مقدس دین اسلام بوده و نقض صریح دین و شریعت میباشد . پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم میفرماید : ( خیر الناس من ینفع الناس ) بهترین مردم کسانی اند که به مردم نفع برسانند ، پس چنین استنباط میشود که طالبان( ملا ها و مولوی ها ) بد ترین و شریر ترین مردم جهانند ، عوض اینکه نافع و نفع رسان باشند ، مضرو ضرر رسان استند . درحدیث دیگر از نبی اکرم صلی الله علیه و سلم وارد است که پیامبر اکرم مسلمان را  بدین شکل معرفی میدارد : ( ألمسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده ) مسلمان کسی است که سایر مسلمانها از آزارو اذیت دست و زبانش در امان باشد . ازین حدیث پیامبر نتیجه بدست می آید که : چون سایر مسلمانان از شر ، آزار و اذیت دست و زبان طالبان در امان نیستند، با دستهای خود خانه های رهایشی مردم را ویران نموده و اموال مردم بیدفاع را تاراج می نمایند ، کشت و زراعات مردم را به آتش میکشند ، تاکزار ها و درختان میوه دار و مثمر راقطع و منهدم میسازند ، باغات مردم را ویران نموده و حتی درختان پسته و بادام مردم صفحات شمال را از ریشه کنده و ریشۀ آنرا در پاکستان بفروش میرساندند . اینها همه نمونه های بارز اشاعۀ شر و فساد در روی زمین خداست . همۀ این موارد متذکره در اصل نمایندگی از دیدگاه دولتمردان پاکستانی نموده که آنها مصرانه سعی و تلاش میورزیدند و اکنون نیز سعی و تلاش میورزند تا منابع زیر بنایی و نفع زای افغانستان را تخریب نموده از بین ببرند ، تا از همه جهات مردم ما بدون قید وشرط تسلیم نیات شوم حکومت اسراییلی پاکستان شوند. و طالبان شاگردان چنین مکتب اند . ( قس متعلمه من المعلم )

 

6ـ قطع آب آشامیدنی بر مردم و مواشی آنها

 

طالبان در چندین مورد متعدد به امر امیرالفاسقین شان آب آشامیدنی را در ولایات شمالی ، علی الاخص ولایات پروان و کاپیسا بر مردم متدین و مجاهد آندیار قطع نمودند ومردمرا در بحران عدم موجودیت آب آشامیدنی قرار دادند . مردم اهالی ساکن آن مناطق بخاطر عدم دسترسی به آب مجبوربه ترک مناطق مسکونی شان گردیدند . این عمل طالبان شبیه عمل یزید مرتد و کافر و پیروانش بود که آنها آب آشامیدنی را در میدان کربلا بر اهل و بیت پیامبر قطع نمودند که نتیجتاً کودکان ، زنان و همراهان امام شهدا حضرت امام حسین از عطش و تشنگی جان به جان آفرین تسلیم کرده جام شهادت نوشیدند .اگر کمی دقت شود جریان طالبان و و سردمداران خارجی آنها که عبارت از پاکستانیهای (هندوزاده) و عربهای وهابی یزید تبار می باشند ، هیچ نوع تفاوتی با یزیدیان آن عصر و زمان نداشته و داعیۀ یزید را درین عصر و زمان تداعی مینمایند .آن ظلم وستمی را که یزید و همدستانش به اهل و بیت پیامیر و دوستان موحد شان روا داشتند ، درین زمان عین همان ظلم را طالبان کافر و وهابی های کافر و فاسق بر مردم مسلمان بسر میرسانند . در حدیث نبوی وارد است که اگر کسی  روزه داری را یک جرعه آب بخاطر افطاری بنوشاند ، گردنش از آتش دوزخ رهایی یابد . قیاس کنید ظلم طالبان را که آب آشامیدنی را چندین سال متعدد  بر هزاران انسان مؤمن روزه دار قطع نمودند ، پس الله چگونه عذابی بزرگی را برای این کافران سیه دل مهیا و آماده کرده باشد ؟

 

7ـ بمگذاری و ویرانی مکاتب ، بیمارستانها ، پلها ، معابر ، ادارات دولتی ، و سایر اماکن عام المنفعه

 

طالبان در دوران به قدرت رسیدن وهمچنان دوران حکومت تحمیلی شان صد ها باب مکتب ، بیمارستانها ، پلها ، معابر و ادارات دولتی را ویران نمودند و چون زمانیکه دست شان از آزار و اذیت مستقیم مردم کوتاه شد ، باز هم بشکل تخریبکارانه و اشرارانه به آن جنایات قبیح و زشت بشکل مستمر و متداوم ادامه میدهند . الآن همه روزه به بمگذاری و قتل وکشتار احرار و آزادگان دست می یازند ، هر روز مکاتب ، مدارس ، بیمارستانها ، پلها ، معابر و ادارات دولتی را منفجر ساخته به آتش میکشند .رسول اکرم صلی الله علیه وسلم میفرماید که: سه چیز است که ثواب آن بعد از مرگ به انسان میرسد : علم نافع ، خلف صالح و صدقۀ جاریه . هرچیزیکه نفع آن به سایر مردم برسد شامل صدقۀ جاریه میشود .اعمار مکاتب ، مدارس ، بیمارستانها ، دانشگاه ها ، پلها ، معابر ، حفر چاه ها ، اعمار سد ها و بند ها و موارد دیگر . پس کسانیکه اسباب انتفاع مردم را نابود میسازند ، حال شان چگونه خواهد بود؟ پس از مرگ الی قیام قیامت مورد عذاب الهی قرار میداشته باشند و بعد از حساب و کتاب هم مستقیم وارد جهنم خواهند شد. مردم مسلمان و مؤمن را به بهانۀ مساعدت و معاونت با دولت متهم نموده سر های مردم بیچاره را با خنجر عداوت و کینه توزی از تنهای شان جدا میسازند . جای بسا تعجب و تأسف است که علیرغم این همه جنایات ، این باند وگروه مفسد و تبهکار خود را مسلمان دانسته و چنین اعمال ناروا و غیر اسلامی را زیر عنوان دین و شریعت انجام داده و آن اعمال کفر آمیز را اعمال اسلامی قلمداد میکنند .

 

8ـ به اسارت کشیدن و برده ساختن زنا ن

 

باند طالبان حقوق اسلامی و خدا داد زنان را از جوانب مختلف پامال نموده و با زنان بسان بردگان قرون وسطی بر خورد نموده و مینمایند . از ابتدایی ترین حقوق ایشان را محروم ساخته و از آنها استفادۀ ابزاری مینمایند. با تعلیم و تعلم زنان مخالفت ورزیده و در راه تعلیم آنها سد و مانع ایجاد مینمایند ، زیرا اگر زنان علم بیاموزند حقوق شرعی خود را دانسته و بعد از آن مردان نمی توانند از آنها سوء استفاده نموده و آنها را بسان مواشی و حیوانات خرید و فروش نمایند. زمانیکه شوهران شان میمیرند و یا هم کشته میشوند بدون اذن و اجازۀ زنان بیچاره ، آنها را به نکاح اجباری یکی از برادران میت و یامقتول و یا هم در صورت نداشتن برادر به یکی از اقارب میت در می آورند ، که این عمل شان مخالف نص صریح قرآن مجید میباشد . زن از دیدگاه طالبان و مربی های وهابی کافرشان یک موجود ناقص العقل و ناقص الدین شمرده میشوند . زنان بزعم آنها بخاطری ناقص العقل میباشند که در شرع شهادت دو زن مساوی با یک مرد میباشد و همچنان بخاطری ناقص الدین پنداشته میشوند که بنا بر عذر شرعی در میعاد حیض و نفاس نمی توانند نماز ادا کنند و روزه بگیرند ،  فلهذا دین زنان را ناقص میدانند.

مصلحت تشریع و تصدیر احکام را الله جل جلاله بهتر و خوبتر میداند تا ما ، زیرا شارع الله است نه ما . ولی شاید در مسألۀ مساوی بودن شهادت دو زن با یک مرد مصالح زیرین نهفته باشد : در آن عصر و زمان که جاهلیت بر جامعۀ اعراب فرمانروایی داشت زنان در خانواده های عربی اصلاً به صفت انسان شناخته نمی شدند و جایگاه زنان پایانتر از شتران و اسپان آنها تلقی  میگردید ، در اکثر موارد زمانیکه در یک فامیل عرب دختر متولد میشد ، پدر فامیل و یا مردان فامیل ، آن دختر بیچاره را زنده بگور میکردند ، در چنین جامعۀ اگر حکم صادر میگشت که زنان و مردان مساوی میراث ببرند و یا هم اینکه شهادت زن و مرد برابر است ، شاید صفوف مسلمانان تضعیف میشد . اگر کمی در مورد حرمت نوشیدن شراب دقت شود بروشنی دانسته میشود که چون جامعۀ آنروزی اعراب عادت مفرط با شراب نوشی داشتند ، بعید بنظر میرسید تا حکم تحریم  یکبارگی به اجرا در بیاید ، پس الله جل جلاله در سه مرحله نوشیدن شراب را به اتمام رسانید . در مرحلۀ اول الله مسلمین در حالت نشه و یا سکران از ادا نمودن نماز منع شدند . در مرحلۀ دوم بیان گردید که زیان شراب از نفع آن زیادتر است ، و بالآخره در مرحلۀ نهایی و سوم  نوشیدن شراب ، ساختن و تجارت نمودن شراب بکلی ممنوع قرار گرفت . در احادیث پیامبر در جاهای متعدد راجع به حقوق زنان تأکید صورت گرفته است و همچنان در مواضع مختلف در قرآن کریم در مورد سلوک و معاملۀ نیک با زنان تأکیداتی موجود است ، خداوند جل و علا میفرماید : ( باشروهن بالمعروف) یعنی مباشرت و آمیزش نیک با زنان داشته باشید . از امور زیرین به اثبات میرسد که از نگاه حقوقی حق زن و مرد در پیشگاه شریعت مساوی و برابر بوده و هیچ گونه تفاوتی در میان شان وجود ندارد.

در مورد قصاص: اگر نظریۀ عالی جنابان صحت میداشت که حقوق زن ومرد مساوی نیست ، در صورتیکه اگر قاتل یک زن یک مرد میبود پس آن مرد باید قصاص نمیشد ، زیرا هنگام شهادت دادن شهادت دو زن مساوی به یک مرد میباشد ، و یا بالعکس اگر قاتل یک مرد یک زن میبود پس هنگام قصاص دو زن را بجای آنمرد قصاص میکردند ، که چنین چیزی در دین مبین اسلام بصورت قطعی وجود ندارد .

 الله جل جلاله میفرماید : (هن لباس لکم و أنتم لباس لهن ) زنان لباس شماست و شما لباس زنان ، زن و شوهر حکم پوشش بر یکدیگر را دارند ، چنانجه لباس عورات را میپوشاند ، زن و شوهر هم بمثابۀ پوشش اند که نقاط ضعف آنها در انعقاد همین پیوند زن وشوهری پنهان شده در دید عامه قرار نمیگیرد . نقطۀ مهم درین مبحث اینست که اگر راجح و مرجوحی وجود میداشت زن و مرد مکمل یکدیگر نمیبودند ، مرد بنفسه و بذاته مکمل میبود و بخاطر کمال خود به زن نیازی نمیداشت و زن ناقص میبود و بخاطر کمال خود به مرد ضرورت میداشت ، که چنین نیست . هر دو ناقص و نامکمل اند زیرا عدم یکی از آنها عدم دیگری است  ، اگر در صورت عدم زن  ، مرد معدوم نمیگشت پس ارجحیت مرد ثابت میشد ، هر دو اجزای لا یتجزا اند ، در صورت تجزیۀ یکی دیگرش نابود میشود.

احادیثی زیادی از حضرت بی بی عایشه رضی الله عنها منقول است ، که مسایل مهم دین برپایۀ آن استوار میباشد ، اگر زنان و مردان به پیشگاه شریعت برابر نمیبودند ، اینهمه احادیث پیامبر از آن عفیفه طاهره نقل نمیشد. زمانیکه یکزن ازجمله بزرگترین محدثین باشد و زیاد ترین احادیث پیامبر از او نقل شده باشد ، پس بوضاحت کامل سخنان نا مستند عدۀ برتری طلب مردود و غلط پنداشته میشود.

در کلام مجید الله جل جلاله نص صریح بیان داشته شده است که : ( إن أکرمکم عندالله اتقکم) یعنی گرامی ترین شما نزد پروردگار با تقوا ترین شماست ، بسا زنانی اند که به مراتب از مردان با تقوا ترند و با خداوند نزدیکتر .                                                                                   نکته: درین جا هم این ملاهای جاهل و نادان استدلال نورزند که ضمیر (کم) در أکرمکم و أتقاکم ، ضمیر مخاطب ـ جمع ومذکر است ، پس ترجمۀ آن چنین میشود که: هر آیینه گرامی ترین شما مردان در نزد خداوند با تقوا ترین شما مردان میباشد ، و زنان در نزد خداوند جاه و منزلتی ندارند. جواب آنها اینست که : در اکثر آیات قرآنکریم منحیث المجموع زمانیکه مردان و زنان بشکل جمع در ضمیر مخاطب و یا هم مغایب می آیند ، از ضمیر (کم) و (هم) برای هر دوجنس مرد و زن  استفاده میشود ، بجز چند مورد نادر که مردان به ضمیر خود و زنان به ضمیر خود بطور جداگانه یاد شده اند .

در آیۀ ( ألرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضکم علی بعض و بما أنفقوا من أموالهم ) یعنی مردان مد یریت دارند بر زنان بسبب آنکه فضیلت داده است الله جل جلاله بعضی از آنها را بر بعضی دیگر، ( و مردان بخاطری بر زنان مدیریت دارند که ) مردان خرج میکنند از مالهای شان . درین آیۀ کریمه مدیریت مردان مقید است به نفقه دادن مردان ، اگر مردان نفقه رسان نباشند ، پس هیچ گونه مدیریتی بر زنان ندارند . ضمناً قابل یاد دهانی میباشد که ( فضل الله بعضکم علی بعض ) اجمالی است نه صریح ، ممکن است که شخص مفضول زن باشد نه مرد زیرا الله جل جلاله نردیکی بخود و فضیلت و برتری را مقید به تقوا نموده است نه زن و مرد بودن.

در موضوع تفاوت کمیتی میراث بین مرد و زن ،  مصلحتی دیگری نهفته است ، الله جل جلاله عادل است ، اگر مردان و زنان میراث مساوی میبردند در آن حالت بر مردان ظلم میشد ، زیرا زنان مهر هم  دارند و همچنان نفقۀ زنان بر ذمۀ مردان گذاشته شده است ، درآن جا اگر از میراث نصف اندازۀ مردان را در بدست میآورند ، در عوض مهر حق ثابت آنهاست که از شوهران خود دریافت مینمایند .

زنان حق دارند که در کلیه شؤون یومیۀ زندگی و در تمامی ساحات فعالیتهای اجتماع و جامعه ، نقش تعیین کننده و سرنوشت ساز خود را ایفا نموده و چرخ حیات جامعه را بچرخش در بیاورند .اصلاً هیچ نوع ممانعتی در دین وجود نداشته که مانع کار و فعالیت آنها شده که آنان نتوانند رول فعال و مثبت در روند امور جامعه بازی نمایند .

اگر عربهای سعودی و یا هم حوالی خلیج فارس زنان خود را د رخانه ها نگهداشته اند و نمی گذارند که زنان ایشان در اجتماع و جامعه رولی داشته باشند ، ممکنست که دو علت زیرین باشد :

الف ـ همان تعصبات که آنها قبل از اسلام در مقابل زنان داشتند ، در وجود آنها تا الآن زنده بوده و با آمدن اسلام از اجتماع شان زدوده نشده است ، چنانچه بعد از وفات ناجی بشریت محمد رسول الله صلی الله علیه و سلم کاملاً مشهود بود . بعد از رحلت پیامبر قسمت اعظم کسانی که خود را صحابه می پنداشتند ، مرتد شدند ، دساتیر پیامبر را فراموش نموده ، از دستورالعمل آسمانی پیامبر روگردان شدند ،  خانوادۀ گرامی و جگر گوشه های نازنین اش را بخاک وخون کشیده و یا هم به زنجیر اسارت کشانیدند .

حقا که حدیث پیامبر در حق شان صدق مینماید : ( قال رسول الله صلی الله علیه و سلم : یرد علی یوم القیامة رهط من اصحابی ، فیحلؤون عن الحوض ، فاقول یا رب اصحابی ، فیقول انک لا علم لک بما احدثوا بعدک ، انهم ارتدوا علی ادبار هم القهقری ـبخاری ) پیامبر فرمود : میگذرند از پیش من در روز قیامت گروهی از اصحاب من ، منع میشوند از حوض یعنی بین آنها و حوض حایل بوجود می آید ( حوض کوثر که ساقی آن پیامبر اکرم است ) پس من میگویم ، ای پروردگار اینها اصحاب من اند، پس الله جل جلاله میفرماید : هر آیینه تو نمیدانی  آن اعمالی را که اینها بعد از تو (رحلت تو) انجام دادند به تحقیق که ایشان باز گشتند (مرتد شدند ) به پشتهای خود بازگشت به عقب . قابل یاد دهانی میباشد که به عین مفهوم این حدیث سه حدیث در باب (الرقاق) و یک حدیث در باب ( احادیث الانبیاء) در کتاب صحیح بخاری موجود میباشد ، که در بخش اسناد هر چهار حدیث ذکر شده که احادیث مرفوع اند ، قسمتی کثیری از مسلمانان فعلی جزیرة العرب پیروان و باز مانده های همان مرتد های استند که بعد از وفات پیامبر ، مرتد شدند و به اصل خود که همانما جز شرک و بت پرستی چیزی نباشد ، باز گشتند  .

باـ آنها ذخایر و منابع وافری از نفت و گاز دارند ، زنان را بجا گذاشته حتی مردهای شان بسان زنان شان خامل و بینشان شده اند. امروز این عربهای کودن و جاهل تمامی امورات خود رابه شوهران آمریکایی و غربی خود سپرده اند ، هیچگونه تصمیمی نمیتوانند که در مورد امور کشور ها و جوامع خود اتخاذ نمایند ، هر تصمیمی که آمریکا و غرب برای آنها اتخاذ نمایند ، بدو ن کدام مخالفت آنها مجبورند که به باداران غربی خود گوش فرا دهند و از دساتیر صادره اطاعت و فرمانبرداری نمایند ( زیرا توسط عمل جراحی غربیها عنصر مردی شان قطع شده ، خنثی گردیده اند ) . این حکام نابخردعرب آلت دست غربیها بوده و غربیها آنها را بخاطر نا آرامی جهان اسلام بکار میبرند ، و بعداً آن اعمال ضد انسانی و ضد اسلامی آنها رامنحیث الگوی جهان اسلام به جهانیان ارایه میدارند ، آنها در افغانستان و عراق آسیاب خون را براه انداخته اند ، افراد حملات انتحاری یا عرب بوده و یا هم عراقیها ، پاکستانیها و افغانهای اجیری که اجرت شان توسط عربها پرداخته میشود ، ملا های نام نهاد و فاسق سعودی اند که فتوای کشتار مسلمین رابه عناوین مختلف صادر مینمایند و مردم را به قتلهای فرقه ای و جمعی تحریص و تحریض میدارند . الحق که ملاهای عرب هم از جمله شریر ترین و بد ترین مخلوقات جهانند که هزاران حرام را به فتوا های کفر آمیز شان  مباح و حلال میگردانند .

 

9ـ ایجاد انواع مختلف موانع در جهت امحا و نابودی تعلیم و تربیه(تعلیم و تعلم)

 

طالبان و بادار های جنایتکار پاکستانی و عربی آنها اصلاً به تعالیم والای قرآنی و احادیث نبوی باور و عقیده ندارند و مسیری را که آنها برگزیده اند، یک مسیری کاملاً انحرافی و خلاف اسلام و شریعت می باشد . اولین آیاتی که از جانب پروردگار به خاتم المرسلین بواسطۀ جبرییل امین وحی شد مبین اهمیت خواندن و نوشتن میباشد ، خداوند جل جلاله ارشاد میدارد : ( إقرأ بإسم ربک الذی خلق ، خلق الانسان من علق ، إقرأ و ربک الاکرم ، ألذی علم بالقلم) در اولین آیات  قرآنکریم به پیامیردستور داده میشود که : بخوان ، بخوان بنام پروردگارت که آفرید ، آفرید انسان را از پارچه های خون بسته ، بخوان و پروردگارت کریم است ، آنذاتیکه آموزش داد بقلم  ، آموزش داد انسان را آن چیز های را که نمیدانست . از نخستین آیات قرآنی بوضاحت کامل اهمیت و ارزش خواندن و نوشتن درک گردیده که پیامبر گرامی به پخش و گسترش آن مامور میگردد . خداوند جلت و عظمته توأم با آفرینش انسان مسألۀ خواندن و نوشتن و هم چنان تعلیم و تعلم را مطرح مینماید ، پس درینصورت اگر حیات آدمی و انسان ارزشمند میشود ، ارزش دهندۀ آن نقش تعلیم و تربیه و خواندن ونوشتن است ، بدون این اصول اصلاً زندگی بی اهمیت می نماید . در جای دیگری خداوند رحمان در ابتدای سورۀ رحمان میفرماید : ( الرحمن ، علم القرآن ، خلق الانسان ، علمه البیان ) ذات رحمان ، آموزش داد قرآن را ، آفرید انسان را ، آموزش داد برای انسان نطق و بیان را . از آیات مبارکه استنباط میشود که : تعلیم و تعلم محدود و منحصر به علوم اسلامی و دینی نبوده و در بر گیرندۀ کلیه علوم مفیده برای بهتر و خوبتر ساختن حیات انسان میباشد ، هر علمیکه بخاطر رفاه ، آرامش و بهبود زندگی انسان مؤثر و مثمر واقع شود ، آموختن آن بر آدمی لازم و واجب می باشد . زمانیکه پیامیر اکرم میفرماید : ( طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة  ) یعنی طلب علم بر هر مرد و زن مسلمان فرض است ، درین جا هیچ تحدید و تحصیر وجود نداشته و شامل تمامی علومی میشود که انسان غرض شناخت خود و پروردگار و آفریننده اش ، رفاه و بهبود خود و همنوعش ، بخاطر ترقی و تعالی جامعۀ انسانی می آموزد و به دیگران می آموزاند . بر هر مرد و زن مسلمان واجب و لازم است که در پخش و گسترش و اشاعۀ تعلیم و تعلم نقش مثبتی را ایفا نماید ، هیچ گاهی مرد و یا زن به تنهایی مسؤول بسر رسانیدن چنین امر عظیم و بزرگ شده نمی تواند ، هر دو چنانچه مکمل یکدگرند و بدون موجودیت یکی موجودیت دیگری منتفی میشود ، پس هر دو در پهلوی هم بشکل مساویانه وظیفه دارند تا ایفا گر نقش خود باشند. باند جنایت پیشه و تبهکار طالبان که منشأ گرفته از ملا های نا مسلمان افغانی ، پاکستانی و عربهای مرتد اند ، اعمال شان به طور واضح نشاندهندۀ عداوت و دشمنی با اسلام و مسلمین بوده که هر روزه مکاتب و مدارس و اماکن آموزش و پرورش را به آتش کشیده ، تخریب و ویران مینمایند . معلمین و استادان را به قتل میرسانند ، تعلیم و تعلم زنان را کاملاً حرام میپندارند . جوگی های پاکستانی معروف به مولانا ها هر نوع تعلیم و تربیه را که الآن در پاکستان در جریان است حلال میدانند، حتی تعلیم ، پخش و گسترش مراکز فحشا ، ساخت و پرداخت فیلمهای مبتذل سکسسی ، ایجاد مندوی های فحشا ، حتی کفر شان اسلام شمرده میشود ولی برای افغانستان ، برای عادی ترین تعلیم و تعلم فتوای حرمت صادر میکنند ، که بلا فاصله توسط جهلای نا بخرد کشور ما که مشهور به طالب و ملا و مولوی  اند ، به آن فتوا های مغرضانه و غیر شرعی رنگ و پوشش شرعی داده و آن خرافات را در قالب دین به اجرا در میآورند . چنانچه الله جل جلاله و پیامبر گرامی اش رسول الله صلی الله علیه و سلم بر امر تعلیم و تعلم و خواندن و نوشتن تأکید و اصرار دارند ، در آیات و احادیث متعدد بیان و ذکر گردیده است ، واقعاً که نظام حیاتی یک جامعه و یک ملت وابسته به آموزش و پرورش می باشد . در جامعۀ که علم و دانش حاکم باشد ، جهل و نادانی  از آن جا رخت بر میبندد ، چنانچه شیطان از خواندن اعوذ بالله پا به فرار مینهد . بزرگترین خصومت و دشمنی با یک جامعه و یک ملت اینست که مانع رشد و تکامل علم و دانش آنها بشوند ، زمانیکه جامعه عاری از علم و دانش شود ، عدل و انصاف معدوم شده و ظلم جنایت پا بعرصۀ وجود میگذارند ، شیطان و همدستان شیطان یگانه حاکم بلا متنازع آن بلاد میگردند . پس بوضاحت کامل میتوان گفت که پاکستان و باند شیطانی طالبان ( ملا ، مولوی و طالب ) سرسخت ترین دشمنان مردم و ملت ما میباشند . پس لازم و ضروری است که ملت ما اینها را بدشمنی برگزینند و با آخرین قدرت و توان به مصاف این شیاطین انسی بشتابند و به مبارزه و جهاد جدی و مصرانه دست بزنند تا در نتیجۀ این جهاد مقدس شان از شر این شیاطین ضلالت و گمراهی نجات حاصل نمایند و در سایۀ علم و دانش به منزل مقصود برسند .

 

10ـ اشاعۀ فرهنگ مواد مخدر ( کشت ، مصرف و صدورآن )

 

یکی از اهداف اصلی باند جنایت پیشۀ طالبان و سرکردگان خارجی شان اشاعۀ فرهنگ مواد مخدر میباشد ، چنانچه بر همگان چون روز واضح و روشن است ، از زمانیکه این باند سیه کار و شرور جای پایی در افغانستان پیدانمودند و بعداً بوسیلۀ قتل و آدمکشی خود را بقدرت رسانیدند ، به پخش و گسترش این فرهنگ لعنتی سعی بلیغ نموده تا مردم را به این مرض مهلک و خانمان برانداز مبتلا سازند . با تمامی قدرت کوشیده اند و میکوشند که فرهنگ مواد مخدر را جانشین فرهنگ تعلیم و تعلم نمایند ، تا بدینوسیله کیان جامعه را به شکل کامل متلاشی سازند . قسمیکه به همگان واضح و مبرهن بوده که کشت ، مصرف و تجارت مواد مخدر در دین مقدس اسلام بکلی ممنوع و حرام قطعی میباشد . پیامبر اسلام خاتم الانبیا میفرماید : (کل مسکر خمر و کل خمر حرام ) یعنی هر چیز نشه آور حکم شراب را دارد و شراب حرام است . پس ازین عمل باند مفسد طالبان ثبوت قطعی بدست میآید که آنها مسلمان نبوده و دشمن سرسخت اسلام و دساتیر و فرامین الهی می باشند .

بعضی ازین ملاهای جانی استدلال می ورزند که مابا صدور هیرویین ، تریاک ، چرس (حشیش) و سایر مواد مخدر به کشور های غربی با آنها میجنگیم ، زیرا ما راکت و هواپیما و بمب اتم نداریم که با آنها مقابلۀ بالمثل نماییم .  اینها دروغ میگویند ، ایشان بخاطر تمویل و استمرار جنایت و قتل و کشتار خود به پول فراوان نیازمند استند ، که این همه پول را بجز انهماک و اشتغال در مواد مخدر ، از راه دیگری نمی توانند بدست آورند . طالبان از هیچ وسیلۀ که منتهی به حصول و دستیابی ایشان به پول شود ، فروگزار نمی کنند ، ولوبه قیمت خارج شدن از دایرۀ دین و یا هم نابودی همۀ مردمان جهان تمام بشود. همین چند روز قبل ، زمانی نیروهای دولتی موسی قلعه را ازدست نیروهای شر و فساد  طالبانی پس گرفتند ، از یک محل محدود پایگاه  طالبان یکهزار کیلو هیرویین خالص را کشف و ضبط نمودند ، این بدان معناست که اینها طالبان هیرویین و تریاکند نه طالبان دین و شریعت .

 

11ـ نسل کشی

 

یکی دیگر از جنایات باند خدانشناس طالبان نسل کشی های فرقه ای میباشد. از زمان شکل گیری این باند جانی ، آنها به نسل کشی های قومی مبادرت و اقدام نمودند . طبق آمار دقیق بیشتر از یکصد هزار زن و کودک و پیر و جوان اقوام غیر پشتون اعم از تاجک ، هزاره ، ازبک و ترکمن را به شکل دسته جمعی در ساحات شمال ، غرب و مرکزی کشور به جوخه های اعدام صحرایی خود سر، بدون اثبات جرم و محکمۀ عادلانه سپردند ، هدف کلی آنها محو ونابودی کامل سایر اقوام ساکن در شمال ، غرب و مرکزی کشور بود و میباشد . خداوند جل جلاله میفرماید ( و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث والنسل والله لا یحب الفساد ) و زمانیکه ریاست پیدا کند ، بشتابد در زمین تا تباهی کند در آن و نابود سازد زراعت و مواشی را ، و خدا دوست ندارد تباه کاری را. ازین فساد بزرگتر کجاست که باند طالبان و حامیان خارجی شان زمانیکه در نقاط ذکر شدۀ بالا میرسید ، کشت و زراعت مردم را نابود میکردند و به آتش میکشیدند، اشجار مثمر و میوه دار را قطع و از ریشه میکندند ،  مردم و باشندگان محلات را قتل عام نموده نسل کشی قومی ، لسانی و منطقوی را براه انداخته بودند . طبق چشمدید مردم و اهالی شهر مزارشریف ، زمانیکه طالبان شهر مزارشریف را برای بار دوم تصرف نمودند ، طبق دستور امیرالشیاطین ( ملا عمر) بیش از بیست هزار انسان آزاده و بیگناه را در آن شهر در ظرف یک شباروز بگلوله بستند ، در خانه های مردم داخل شده زنان، کودکان و پیران و جوانان را با تیر و گلوله میبستند. کوچه ها مملو و پوشیده از اجساد کشته شدگان مردم محل و منطقه بود . بیش از پنجاه در صد کشته شدگان مربوط به مردم مظلوم و محکوم ملیت هزاره و شیعه بود . پنجاه در صد متباقی را تاجک تباران و ازبک تباران تشکیل میداد. طبق چشمدید شهود موجود ، زمانیکه طالبان شهر باستانی بامیان را بتصرف در آوردند ، بیشتر از بیست هزار انسان بیگناه را خاص بخاطری بجوخه های اعدام دسته جمعی سپردند که یگانه گناه آنها این بود که شیعه مذهب بودند و بزبان دری تکلم میکردند . به همین منوال بیشتر از صد هزار انسان دیگر را در ولایات پروان ، کاپیسا ، بغلان ، کندز، تخار ، سمنگان ، جوزجان ، فاریاب و هرات بجرم پشتون نبودن بقتل رسانیدند .

پس درین مبحث به نتیجه میرسیم که باند فاشیست طالبان تصمیم قطعی اتخاذ نموده بودند تا کشور را از وجود اقوام غیر پشتون پاکسازی نمایند . اکثریت مردم آن محلات را بقتل رسانیده ، تعداد کمی که باقی میمانند فرار را بر قرار ترجیح داده به سایر کشور ها مهاجر شوند ، تا باشد که باند طالبان بتوانند حکومت ایده آل فاشیستی و ترورستی خو د را درین کشور بسازند و به کمک و معاونت تروریست های عربی و پاکستانی اقوام پشتون را عوض ساکنین بومی جاگزین بسازند . ولی خوشبختانه با مجاهدت خستگی نا پذیر مردم ساحات متذکره پلان شوم خفاشان بد اندیش به شکست مواجه شد . سیاست نسل کشی طالبان استمرار سلسله نسل کشی های عبد الرحمان خان میتواند تلقی شود ، زیرا امیر عبدالرحمان هم به صد ها هزار انسان بیگناه را بجرم مشابه ، که طالبان به قتل رسانیدند  ، او هم بقتل رسانید . او هم بقتل های دسته جمعی اقوام غیر پشتون یعنی تاجک ، هزاره و ازبک دست یازید و صد ها کله منار از سرهای مقتولین بپا داشت . امیر عبدالرحمان یک جرمی بزرگی دیگری را هم مرتکب شد که جغرافیای اجتماعی و مردمی ساحات شمال ، غرب و مرکزی را قسماً تغییر داد . صد ها هزار جریب زمین مزروعی مردم ساحات متذکره را جبراً غصب نموده و به ناقلین همزبان خود توزیع نمود ، که ممکنست در چندین سدۀ دیگر هم دشمنی های بوجود آمده از آن مسأله حل و فصل نگردد .قبل از زعامت امیر عبدالرحمان در ساحات شمال ، غرب و مرکزی حتی یکنفر پشتون هم مسکون نبود و همچنان در ولایات ارزگان ،  غزنی  و هلمند و قسمتی بزرگی از ولایت قندهار مردم هزاره سکونت داشتند . امیر عبرالرحمان تعدادی زیادی از مردم هزارۀ مقیم این ولایات را بقتل رسانیده ، یک جمیعت انبوه از آنها به کویتۀ پاکستان مهاجر شدند که تا امروز در بین مردم آن جا ممزوج نشده اند ، و باقی ماندۀ آنها به ولایات بامیان ، سمنگان و مزار شریف نقل مکان نمودند . بعد از تصفیه و پاکسازی ولایات مفتوحه آن ولایات را به کوچی های دو طرف خط دیورند سپرده و آنها را ساکن نمودند . در زمان امیر عبدالرحمان و از آن ببعد الی حکومت محمد داود سلسلۀ نقل مکان اقوام پشتون به صفحات شمال و غرب ادامه داشت که تحت فرامین متعدد زمینهای زراعتی اعلی مردم آن صفحات را بزور سرنیزه به ناقلین جنوب و شرق توزیع نموده و به آنها قباله خط دولتی داده میشد . غرض معلومات مزید راجع به قتل و کشتار مردم مسلمان و مؤمن به بخش قتل و کشتار مردم بیگناه مراجعه نمایید .

 

12ـ تبعیض های متنوع

 

یکی دیگر از امراض مزمن و ساری ای که دامنگیر باند اختناق و ترور طالبان بوده تبعیض وسیع و گسترده میباشد که شامل تبعیض نژادی ، لسانی ، دینی ، سمتی و جنسی میشود . ساحاتی که تحت نفوذ باند طالبان قرار داشت در ادارات دولتی و دوایر رسمی مردم حق نداشتند که بجز لسان پشتو به سایر لسانها صحبت بکنند ، زبان دری در دوایر دولتی تقریباً ممنوع التکلم قرار گرفته بود .

در شرع مقدس اسلام هر نوع تبعیض و برتری جویی بنام قوم ، نژاد ، لسان ، رنگ ، جنسیت و منطقه جایی نداشته بلکه عمل مبغوض ، ناپسند و غیر اسلامی قلمداد میشود . الله جل جلاله در قرآن کریم بیان میدارد : یا أیها الناس إنا خلقناکم من ذکر و أنثی و جعلنکم شعوباً و قبائل لتعارفوا إن أکرمکم عند الله أتقکم إن الله علیم خبیر. سورۀ حجرات آیت 13ای مردمان هرآیینه آفریدیم شما را از یک مرد و یک زن ، و ساختیم شما را جماعت ها و قبیله ها ، تا با یکدیگر شناسا شوید ، هر آیینه گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست ، هر آیینه خدای دانا خبردارست .

رسول اکرم صلی الله علیه و سلم میفرماید : هیچ فضیلت و برتری ای نیست عربی را بر عجمی و نه هم عجمی را بر عربی ، ونه سیاه پوست را بر سرخ پوست و نه هم سرخ پوست را بر سیاه پوست ، مگر به تقوا .

از آیت کریمه و حدیث نبوی بر می آید که در بین افرد جوامع بشری هیچ نوع برتری ، بهتری و تفوق به اساس نژاد ، قوم ، قبیله ، رنگ ، جنس ، لسان و بالآخره سمت و منطقه وجود نداشته ، یگانه وسیلۀ متمایزۀ و ملاک برتری افراد جوامع مختلف ، تقوا است . هر که تقوای بیشتر داشته باشد انسان بهتر و خوبتر است . اینکه در کشور ما قبایلی خاصی خود را  شایسته و سزاوار ریاست و حکومت میدانند ، امری مذموم و خلاف حکم الهی و شریعت محمدی میباشد .  

الف ـ تبعیض لسانی : این نوع تبعیض در تمامی ساحات کشور و در تمامی ابعاد جامعه به شکل آشکارا جامۀ عمل پوشانیده شده ، محسوس و ملموس بود و مردم کشور بدو دسته تقسیم شده بودند : شهروندان درجه یک (پشتونها) و شهروندان درجه دو (غیر پشتونها). برتری و رجحان شهروندان درجه یک ، مشهود و غیر قابل انکار تلقی میگردید . افرادیکه به سمتهای وزارات ، ریاسات و ولایات گماشته شده و تنصیب میگردیدند ، باید از قبایل پشتون میبودند . در رده های پایین تر هم پشتون بودن شرط اساسی کاریابی در ادارات دولتی محسوب میشد . در بعضی مواقع نادر ، دری زبانانیکه میتوانستند پشتو صحبت بکنند و باید میکردند و یکی از ملا ها و یا طالبها ضمانت ایشان را مینمودند   ، در دفاتر ردۀ پایین ره می یافتند .

احکام شرعی مانند قصاص ، بدار آویختن ، دست بریدن ، شلاق زدن ، رجم نمودن و امثال منهم معمولاً بالای اقوام پشتون اجراء نگردیده ، یگانه موضع اجرایی آن اقوام غیر پشتون شمرده میشدند ، پشتونها بخاطر رجحان لسانی شان ازین امور مستثنی و بری الذمه قرار گرفته بوند . قابل یاد دهانی و تذکر میباشد که این نوع تبعیض به شکلی از اشکال در سه صد سال اخیر بصورت نسبی وجود داشته که برادران پشتون ما حق انحصار کرسی های ردۀ بالا و تصمیم گیرنده  را برای خود شان محفوظ  دانسته اند ، و لیکن در زمان جیر سالاری طالبان شؤنیست به نقطۀ اوج و غلیان خود رسیده بود .

 

با ـ تبعیض دینی : تبعیض دینی هم به حادترین درجه و نقطۀ خود رسیده بود . عادی ترین طالب ابتدایی که هنوز درسش الفبا بوده ، حق و صلاحیت آنرا داشت که موسفیدان ، بزرگان ، ملکهای قرا و قصبات و شخصیتهای صاحب رسوخ را آبرو ریزی نموده ، به لت و کوب ، حبس و زندانی نمودن آنها دست یازد . زمانی ملا ها و مولوی ها نان بخور های سفره های ملکها ، بزرگان و متنفذین بودند ، در آن زمان فقیر و بی بضاعت بودند و در بافتها و تشکیلات اجتماعی و سیاسی جامعه جایی نداشته و نمی توانستد نقش و رولی را ایفا و بازی نمایند و نتیجتاً احساس حقارت و کمی مینمودند . اینک تمامی ستونهای قدرت اعم از سیاسی ، نظامی ، اداری ، قضایی ، اجراییوی و دینی در دست محرومترین و بی عرضه ترین قشر جامعه قرار گرفته است . نشه و سرمست از بادۀ قدرت و حکومت ، تقاص تمامی محرومیتهای سالیان متمادی را از مردم پس میگیرند .

 

جیم ـ تبعیض سمتی : یکی دیگر از تبعیضات موجود و رایج در صفوف طالبان تبعیض سمتی میباشد . تفاوت آشکارا در شکل برخورد آنها با مردمان سمتهای مختلف ، نمایاندۀ این مدعا میباشد . بطور مثال سرودن موزیک و موسیقی در عروسی ها و سایر مناسبتها در ولایات جنوبی ، شرقی و جنوب غرب آزاد بوده و عاملین آن پیگرد قانونی و مجازات نمی گردیدند ، ولی بر عکس اگر این عمل در نقاط مرکزی ، شمالی و یا غرب کشور انجام می یافت  ، گناه و قانون شکنی شمرده شده و عاملین اعمال متذکره مجازات میشدند . افراد و اشخاص بیبسواد و کمسواد ساحات جنوبی ، شرقی و قسمتی ازجنوب غرب در پستهای عالی مقامات دولتی گمارده میشدند ، ولی برعکس افراد تعلیم دیده و تحصیل کردۀ ساحات دیگر از دست یافتن به پستهای متذکره محروم و بی بهره بودند .

داشتن سلاح برای اهالی ساحات پشتون نشین کشور آزاد و بلا مانع بوده و سلاح آنها ضبط نمی گردید ، ولی داشتن سلاح برای اهالی ساحات غیر پشتون نشین کشور ممنوع بوده و جرم نا بخشودنی تلقی میگردید . در صورتیکه سلاح در نزد کسی دیده میشد ، سلاح مذکور ضبط شده و حامل آن مجازات میشد .

شایان ذکر است که این نوع تبعیض هم متأسفانه در سه صد سال اخیر حکومتداری برادران پشتون ما وجود داشته ، داشتن و حمل سلاح برای آنها سمبول مردانگی ، همت و افتخار قلمداد میشد و میشود ولی برای دیگران سمبول بغاوت ، سرکشی و قانون شکنی .

درحالات فعلی کشور هم برادران شرق و جنوب ما دارند مسلح میشوند ، بنام اینکه از کشور دفاع مینمایند و لی با کمال تأسف مردم ساحات غیر پشتون نشین خلع سلاح (DDR) میشوند . ما حالا هم میبینیم و نظاره میکنیم که جناب رییس جمهور در ولایات شمالی ، مرکزی و غربی که غیر پشتون ها ساکن اند ، والی ها و مسؤلین امنیتی را از پشتونها بر آنها میگمارند ولی بر عکس ببهانۀ اینکه در جنوب غرب ، جنوب و شرق کشور حالات متشنج بوده نمیشود والی ها و مسؤلین غیر پشتون را بر آنها گماشت . اگر در جوزجان والی پشتون گماشته میشود ، باید هم در پکتیا ، قندهار و یا کنر هم والی ازبک ، هزاره و یا تاجک گماشته شود . کوچی ها مسلح استند ، در ساحات هزاره نشین  برگردۀ مردم خود را بزور دولت قبیلوی که حامی و پشتیبان آنها بوده تحمیل نموده ومردم را بخاک و خون میکشند ، صدای از دولتمردان بر نمی خیزد تا این عمل قبیح این جنایتکاران را تقبیح و مذمت نمایند ولی بر عکس از ظالم حمایت و پشپتیبانی صورت گرفته و بر فرق مظلوم کوبیده میشود .

 

دال ـ تبعیض جنسیتی : یکی دیگر از تبعیضهای موجود در باند شرو فساد طالبان تبعیض جنسیتی میباشد . طالبان چه در دوران حاکمیت نامشروع و چه بعد از اضمحلال سلطه و سیطرۀ ایشان ، به شکل عملی و تیوریک خواستار برتری طبقۀ ذکور بر اناث بوده اند و میباشند . آنها مردان را جنس برتر و تصمیم گیرنده در امور ، شایسته و کامل العقل دانسته و بر عکس زنان را جنس و طبقۀ ادنی ، تصمیم گرفته شده ، نا کارآ و نامکمل دانسته و زنان را ناقص العقل والدین می دانند . اکثریت مطلق ملاها و مولوی های ردۀ بالای موجود در صفوف طالبان ، بر این عقیده و باور اند که در حدیث مبارک ( طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة) زیادت بعمل آمده و کلمۀ اخیر حدیث شریف ، لفظ (مسلمة) شامل حدیث نمیشود . آنها بر این باورند که طلب علم و دانش فقط بر مردان لازم و ضروری میباشد ، و چون زنان از صنف و قشر انسان نمیباشند ، طلب و حصول علم بر آنها واجب و لازم نمی باشد . این کور دلان حیوان صفت فراموش نموده اند که بی بی فاطمه دخت گرامی پیامبر و بی بی عایشه همسر دوست داشتنی پیامبر  رضی الله عنهما صاحبان علم  بودند و احادیثی بیشماری از بی بی عایشه رضی الله عنها روایت شده است که بخشی از دین به اساس و پایۀ آن روایات استوار میباشد . اگر زنان ناقص العقل والدین اند ، پس به اساس کدام استثناء احادیثی که از بی بی عایشه رضی الله عنها روایت شده است ، می پذیرند ؟ و اگر طلب علم بر زنان واجب و لازم نمی بود ، پس چرا پیامبر اعظم صلی الله علیه و سلم مانع آن نشد ؟ چرا پیامبر بزرگوار اسلام در حلقات مختلف زنانرادر آن عصر و زمان علم می آموختند ؟

بنابر نظریۀ طالبان و سردسته های ضال و مضل شان ، در صورتیکه تحصیل علم بر زنان واجب و لازم نباشد ، و آنها از فراگرفتن امور دین خود فارغ البال و بری الذمه باشند ، پس نتیجتاً آنها بی علم باقی مانده و علم ندارند تا دین را بدانند . پس درینصورت در قبال شریعت مسؤلیتی هم ندارند ، و در نتیجه روزه و نماز و حج و سایر احکام شرعی بر آنها فرض نبوده و حدود شرعی هم بر آنها قابل اجرا نمی باشد . ازین بحث یک فورمول ثابت بوجود می آید : اگر احکام بر آنها فرض باشد ، طلب علم هم فرض میباشد و آگر طلب علم بر آنها فرض نباشد ، پس احکام هم بر آنها فرض نمی باشد .

این عمل طالبان هم یکی دیگر از امور مخالف دین و شریعت غرای محمدی میباشد . ازین مبحث نتیجه بدست می آید که آنها به قرآن و احادیث پیامبر اعظم عقیده و باور ندارند .

 

13ـ اختطاف اصناف مختلف مردم :                                                                                                                           

 

یکی دیگر از امور قبیحی که در زمان حاضر در بین صفوف طالبان شایع و مروج گردیده است ، و ابعاد وسیع و گسترده یافته است ،  اختطاف طبقات مختلف مردم میباشد . طالبان مردم را ، اعم از مرد ، زن ، کودک ، پیر و جوان ربوده و بعداً در بدل پول و یا بدست آوردن سایر امتیازات  مبادله و مفاوضه مینمایند . اکثراً آن امتیازی را که خواستار آنند ، اگر بدست آورده نتوانند ، آن بیگناهان اختطاف شده را بشکل فجیع و قبیح سر بریده بقتل میرسانند .

البته انجام این عمل زشت و ناپسند غیر اسلامی ، اخلاقی و انسانی مبین اهداف و نیات اسلام ستیزانۀ این باند تبهکار ، و بردارندۀ ماسک اسلامی از چهرۀ شیطانهای انسان نمای که خود را نمایندگان اسلام معرفی نموده اند میباشد . این عمل طالبان نشاندهندۀ چهرۀ اصلی این باند شرور و مفسد بوده ، و ترویج شر و فساد در روی زمین خدا تلقی میگردد . طالبان مفسدین فی الارض اند که با دین خدا و پیروان دین خدا در حرب و جنگ مستقیم قرار دارند . اینهم تحفۀ وارداتی دیگری از فرهنگ جهالت عربهای جاهل و نابخرد است که توسط تربیون آی اس آی  پاکستان ،  از طریق این نا ملاهای کافر و جابر افغانی و پاکستانی در کشور ما چون ویروس سرطانی شیوع و گسترش یافته است . هدف از اشاعۀ چنین فرهنگی جز بد نامی اسلام ناب و مسلمین حقیقی نمیباشد . این عربهای از خدا بیخبر و فاسد که در کشور های خود جز شهوترانی ، شکم چرانی و آسایش حیوانی ، کاری دیگری را نمیتوانند انجام دهند ، و در  کشور های خود از بیغیرتی ، غلامان حلقه بگوش آمریکا و اسراییلند ، ولی بسان روباهای مکار ، به فرمان  استعمار گران در افغانستان و عراق آتش جنگ می افروزند و به جراحات مردم مظلوم این دو کشور نمک عداوت و قساوت میپاشند .

 

14ـ حملات انتحاری کور بر مردم بیدفاع :                                                                                                                        

 

در طول سالیان متمادی چنین حملاتی در کشور ما اصلاً سابقه نداشته و این رسم مشؤوم در طول دو الی سه سال اخیر شیوع و گسترش خاص یافته است .

بهتر آنست که در قدم اول ما حملات انتحاری را از دیدگاه قرآن و سنت و شریعت اسلامی مورد تحقیق وتدقیق قرار دهیم . الله جل جلاله در قرآن مجید بیان میدارد : (و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکة ) بقرة آیۀ 195 و با دستان خود خویش را بهلاکت میفگنید . اگرچه شان نزول این آیۀ شریفه در زمان پیامیر گرامی اسلام مقید به انفاق و جهاد بوده است ، ولی حکم آیت عام میباشد . مفهوم اینکه با دستان خود خویش را به هلاکت میفگنید ؛ یعنی خودکشی مکنید .هر امریکه منتهی به آن شود که انسان متیقن باشد ، نتیجۀ عملش کشته شدن حتمی است ، پس بمثابۀ خود کشی محسوب میشود. بنابرآن نظر به آیۀ مبارکه خودکشی در اسلام حرام قطعی میباشد . در کتاب  (فقه اسلامی و ادلته ) در مورد (قاتل نفسه) قاتل نفس خودآمده است که اوزاعی و عمر ابن عبدالعزیز براین نظرند ؛ کسی که خود کشی بکند خواندن نماز جنازه بر او جایز نیست ، و حدیث پیامبر صلی الله علیه و سلم  را  سند گرفته اند که آنحضرت بر شخصی گذست که خود را با تیر به قتل رسانیده بود ، از جنازه کردنش ابا ورزیده و وی را جنازه ننمود . در قدم اول اگرکسی خود کشی بکند مورد عـتاب و عـذاب الهی قرار میگیرد ،  چه رسد به آنکه که سایر الناس را هم با خود یکجا بقتل برساند . این عمل ازفسق گذشته حتی عمل کفر آمیز تلقی میگردد . در دین والای اسلام حملات انتحاری ، ولو کفار در نتیجۀ آن به قتل برسند ، حرام قطعی و مخالف شریعت ناب محمدی میباشد . در صورتیکه توسط چنین حملات ، اغلباً عامۀ مردم اعم از زنان ، مردان ، کودکان  ، جوانان و پیران به شهادت میرسند . در نزد الله جل جلاله امنیت و مصؤنیت اجتماعی جوامع بشری اهمیت خاص داشته ، و به همین سبب است که ، کسانیکه توسط رهگیریها ، سرقتها ، و کشتار مردم امنیت جامعه را مختل میسازند ، آنهارا خداوند عالم محاربین با الله و رسولش و قطاع الطریق نامیده است ، و برای مجازات آندسته از مردم ، جزای بزرگی را تعیین و مشخص نموده است . حملات انتحاری شرعاً ممنوع میباشد بدلایل زیرین :

1 ـ  اگر حملات انتحاری غرض اخذ قصاص هم باشد عمل غیر شرعی میباشد ،  زیرا حکم اجرای قصاص در محکمۀ اسلامی بتصویب میرسد و بعداً به حکم دولت و حکومت اجرا میشود . اگر کسی خود را بم بسته نموده و قاتل پدر ، برادر و سایر اقاربی که او ولی الدم آنها باشد ، را بکشد ، باز هم سبب اختلال امنیت جامعه شده و همچنان فیصلۀ محکمۀ اسلامی نمیباشد ، پس درینصورت اغتشاش شمرده میشود .

2 ـ اگر بخاطر هلاکت دشمنان دین باشد ، درینصورت هم جواز شرعی ندارد ، زیرا با دشمنان دین باید جهاد شود ، و با آن کسانی جهاد و مقاتله صورت گیرد که آنها با مسلمانان عملاً در جبهۀ جنگ قرار دارند و میجنگند .

3 ـ اگر بین دو کشور اسلامی و غیر اسلامی جنگ بوقوع میپیوندد ، وظیفۀ شرعی مسلمانان اینست که ، فقط با کسانیکه با آنها در جنگ است ( عساکر و افراد نظامی ) بجنگند و از ضربه زدن به مردم ملکی جداً پرهیز نمایند ، زیرا اگر کاری را که کفار مینمایند ، مسلمانان هم مرتکب آن اعمال شوند ، پس فرق بین کفر و اسلام چه است ؟

در شرع مقدس اسلام انتقام فقط به اساس قصاص استوار میباشد ، هیچ کسی حق ندارد که کسی دیگری را عوض قاتل در قصاص از بین ببرد . حتی حملات انتحاری فلسطینیان در خاک اسراییل توجیه شرعی نداشته ، زیرا عوام الناس ، کسانی که شرعاً حق قصاص را ندارند ، درین حملات از بین میروند . چنین حملاتی انتقام غیر شرعی میباشند ، نباید پوشش شریعت به آن داده شد . یگانه راه احقاق حق مردم فلسطین ، جهاد خستگی نا پذیر علیه دشمنان وطن و دین شان میباشد و بس.

 

نتیجه گیری

 

در پرتو حقایق بیان شده درین کتاب ، به چنین نتیجۀ واضح و روشن میرسیم وبه این فتوای شرعی و اسلامی فتوا میدهم :  که باند طالبان ، وباند حزب اسلامی که حاضردرعرصه های ترور و اغتشاش اند ،  سازمان القاعده ، حامیان عربی و پاکستانی شان ، اعم از مولانا های پاکستانی و مفتیان سعودی و عربی ، کسانیکه اغتشاش ، ترور ، اختناق و بمگذاری های طالبان را امر شرعی قلمداد نموده و منحیث مجوز شرعی به آنها فتوا میدهند ، و کسانیکه اعمال شوم باند تبهکارطالبان را تأیید و از آنها حمایت میکنند ، همه براستی اشرار ، مفسدین فی الارض و قطاع الطریق ها استند ، همان حکمی را که خداوند جلت و عظمته در قران کریم در سورۀ مایده آیۀ33 ، راجع به محاربین با الله و مفسدین فی الارض بیان داشته است ، شامل دسته های ذکر شدۀ از اشرار این مبحث میشود، و حکم خدا در مورد اینها چنین میباشد :

إنما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ـ أن یقتلوا او یصلبوا أو تقطع ایدیهم و أرجلهم من خلاف أو ینفوا من الارض ـ ذلک لهم خزی فی الدنیا و لهم فی الآخرة عذاب عظیم . ما ئده 33

براستی و حقیقتاً اینست جزای کسانیکه می جنگند با (دوستان) خدا و رسولش ، و سعی و تلاش میورزند بخاطر ایجاد فساد (بوجود آوردن بد امنی) ، که باید کشته شوند و یا هم بدار آویخته شوند ، و یا دستها و پاهای شان به شکل مخالف قطع شود ، و یا از زمین رانده شوند (به حبس یا تبعید) ، این (جزای ذکر شده) برای اینها ( این گروه ها) رسوایی است در دنیا ، و برای شان در آخرت عذاب بزرگ است .

از کلمات جنگیدن با خدا و رسولش ، و یا هم ایجاد فتنه ، فساد و بد امنی در زمین خدا چنین استنباط میشود که این آیت مبارکه و حکم الهی شامل : ایجاد شر ، فتنه و فساد ـ رهزنی و قطاع الطریقی ـ قتل و کشتار ناحق مردم ـ اختطاف مردم ـ حملات انتحاری ـ قتلهای دسته جمعی ـ به آتش کشیدن خانه ، مال و زراعت مردم ـ ضرب و شتم و ریختن آبرو وعزت مردم ـ به آتش کشیدن مکاتب ، مدارس ، شفاخانه ها ، و اماکن دولتی و عام المنفه ـ تخریب و ویرانسازی پلها ، معابر و گذرگاه ها ـ قطع لاین ها و خطوط برق و تلفن و ده ها مورد دیگر را احتوا می نماید ، علی الخصوص از لفظ فساد که محدودۀ وسیعی را شامل بوده و تمامی بد امنی ها و حق تلفی ها که حقوق آحاد ملت و جامعه را تلف و زیر پا نماید ، در برگیرندۀ این مفهوم میشوند. و حقا که تمامی موارد ذکر شده در مورد طالبان متحقق میباشند .

در آیت کریمه اصلاً تحدید و تحصیری در مورد عاملین این اعمال قبیح و نا پسند وارد نشده است . ممکنست که مفسدین متذکره از بین مردم عادی باشند و یا از بین علما و روحانیون ، یا هم از بین اراکین و اعضای دولت و حکومت .

بطور حتم و یقین کامل مفهوم و حکم آیه شامل حکومات کمونیستی و بعد از آن جدال حزب اسلامی با دولت اسلامی و در قدم بعدی حکومت ارتدادی ( بظاهر اسلامی) امارت اسلامی طالبان و نهایتاً اغتشاش و فساد فعلی طالبان میشود.

آیۀ کریمه صد در صد شامل حال باند شر و فساد طالبان و حامیان جنایت پیشۀ داخلی و خارجی آنها شده و حکم آیۀ کریمه را به شکل زیرین میشود بر آنها تطبیق کرد:

چون در شرایط فعلی حکومت صالح و مقتدری وجود نداشته تا حکم الهی را برباغیان و طاغیان تطبیق نماید ، پس بخاطریکه حکم خدا معطل و معلق نماند ، بر هر فردمسلمان واجب و لازم است تا طبق دستور و فرمان الهی مفسد ین فی الارض و محاربین خدا و رسولش را که  طالبان ، افراد حزب اسلامی ، باند القاعده ، ملاهای پاکستانی و مفتی های شرور و مفتن سعودی میباشند ، مجازات نمایند .

کسانیکه باید مجازات شوند ، نوع مجازات شان به شکل زیرین تعیین میگردد.

1 ـ مولوی ها ، ملا ها ، طالبان ، فرماندهان حزب اسلامی ، مفتی های سعودی ، ملا های پاکستانی و کسانی دیگری که عملاً در نفس قتل و کشتارمردم و یا فرماندهی مفسدین فی الارض قرار دارند ، باید کشته شوند ، تا سرزمین خدا از لوث و گندگی این اشرارفاسد پاک شود. بر هر مسلمان واجب و لازم است تا در صورت دسترسی و امکان ، در هر جای که اینها را می یابند ، باید آنها را بکشند و خود را داخل ثواب نمایند و بار مسؤلیت را از دوش خود فرو گذارند .

2 ـ کسانیکه طالبان و گروهای متذکرۀ اشرار را کمک و معاونت مالی و یا فکری نموه اند ، و یا اینکه در پشت جبهه از آنها حمایت فکری مینمایند ، و لیکن در خون مردم مستقیماً دستهای شان آغشته و سرخ نبوده و عملاً به کشتن مردم دست نیازیده اند ، باید دستها و پاهای شان به شکل مخالف قطع شود ، درینصورت هم مردم وظیفۀ شرعی دارند تا این احکام شرعی را به اجرا در بیاورند .

3 ـ چون فعلاً مردم دسترسی مستقیم به مفتی های سعودی و ملاهای پاکستانی ندارند ، در قدم و مرحلۀ نخست باید طالبان ، ملا ها و مولوی های که در داخل افغانستان در دسترس قرار دارند ، باید کشته شوند تا تقاص خونهای ریخته شدۀ بیگناهان داده شود . این حکم بر همۀ مردم لازم و واجب است تا در کشتن این دجالان و قاتلین شرکت نمایند .

4 ـ در مورد مفتی های شیاد سعودی و ملاهای دجال پاکستانی هم هر مسلمان به قدر توان مکلف است ، که در صورت دسترسی به آنها به حیات شرم آور این شیاطین انسی خاتمه ببخشند تا ملتهای عراق و افغانستان در قدم نخست ، و ملتهای عرب و پاکستان در قدم ثانی از شر این شیاطین شرور و مفسد رهایی یا بند .

آهای مردم! اگر میخواهید که در جامعۀ مان صلح و آرامش جاگزین جنگ و خونریزی ، تمدن و ترقی بجای ویرانی وعقب ماندگی ، خصومت و دشمنی مبدل به آشتی و دوستی شود ، بد امنی و هرج و مرج جای خود را به امنیت و ثبات پس بدهد ، یگانه وسیلۀ که میتواند ما و جامعۀ مان را ازین بدبختی و فلاکت نجات بدهد اینست که : جامعۀ روحانیت کشور ما فاسد و مفسد شده است ، طالبان ، ملا ها و مولوی های ما به شریر ترین موجودات زیر سقف آسمان مبدل گشته اند ، دستهای این جانیان به خون صدها هزار انسان مظلوم و مستضعف هموطن ما رنگین است ، و هر روزی به جنایتی تازه دست میزنند ، این قشر نا بکار بشکل ویروس خطرناکی مبدل گشته اند که هر لحظه و هر لمحه به حیات انسانهای پاک و بیگناه خاتمه میدهند ، چون ویروس های که در سیستم و یا مغز رایانه داخل شده و بعداً آنها را از کار می اندازند ، اینها هم سیستم جامعۀ مان را از کار انداخته اند و خود را در مغز افراد جامعه جا داده اند ، پس این سبب شده است تا همه امور کشور نا کارآ گردد . زمانیکه یک ویروس بر سیستم رایانۀ حمله ور میشود یگانه عامل نجات ، انتی ویروس قوی میباشد که توسط آن سیستم نرم افزار از وجود ویروس پاک شود ، تا زمانیکه آخرین اثر ویروس از سیستم نابود نشود ، رایانه دوباره نمی تواند بشکل عادی بکار ادامه دهد .

پس تعبیر ما اینست : تا زمیکه این ویروس های جامعۀ مان که بجز طالب ، ملا و مولوی کسی دیگری نمیباشد ، از وجود اجتماع و جامعۀ ما زدوده نشوند ، و بخاطر جرم و جنایت شان قصاص پس ندهند ، هیچگاهی به آرامش ایده آل دست نخواهیم یافت .

پس لازم و ضروری است تا این کثافات و گنده گی ها ، و یا هم بعبارۀ دیگر ویروس های مهلک و کشنده را از پیکر جامعۀ مان نابود سازیم ، و این ویروس ها را به انتی ویروس قصاص از میان برداریم .

 

جهانیان باید بدانند که اسلام دین صلح و امنیت ، و صفا و محبت است

اسلام یگانه دینی است که به امنیت و آرامش فردی ، فامیلی ، اجتماعی ، کشوری وبالآخره جهانی منحیت یک اصل و اساس قابل احترام و تغیر ناپذیر پرداخته و احکام الهی واضح و روشن در قالب آیات قرآنی و سنن نبوی ثابت کنندۀ این مدعاست .

از تمامی مردم اعم از مسلمان و غیر مسلمان تقاضا دارم تا به اعمال شنیع و قبیح سردمداران نام نهاد دینی در کشور ها و جوامع اسلامی ، و یا اندیشه های فاسد و بیمایۀ آنها ارج و اهمیتی قایل نشوند ، و آنها را منحیث نمایندگان و سفیران دین مبین اسلام نپذیرند .

چون در عصر و زمان حاضر قرآنکریم و تفاسیر آن ، و احادیث گرانمایۀ پیامبر و شروح آن به همه زبانهای مشهور و معروف دنیا ، و همه کشور های جهان در دسترس میباشد ، پس مستقیماً به مصادر و منابع ذکر شده مراجعه نموده  و از اصول و قوانین الهی واسلامی که هدفی جز ساختار جامعۀ ایده آل مرفه ، آرام و با امنیت ، که جمیع حقوق فردی ، اجتماعی و کشوری  افراد جامعه در آن رعایت شده باشد چیزی دیگری نمیباشد ، آگاه و با خبر شوند . و ما علینا إلاالبلاغ المبین ، و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العلمین ، آمین یا رب العلمین .

میر محمد شاه الفی  دانمارک

 

 


بالا
 
بازگشت