افغا نستان و « مغضوبین دموکراسی مافیائی » !!

                    «چگونه  ستون پنجم ما فیأ  به حرکت در  آمد !! »

بازهم هما ن بهانه و همان قصه !!                  

 

 

 محمد امین (فروتن)

قسمت دوم : 

  

امروز وقتی  خواستم قسمت دوم یاد داشتم را آغاز کنم ، جهان بالخصوص ایالات متحده امریکا  را یک حادثه ای بی نظیرو مُلتهبی   فرا گرفته بود . ابتدأ هیچکسی تصؤر نه میکرد و نه میتوانیست بفهمد که چگونه مردِ ازنسل زجر کشیده گان و ستمدیده گان که آثاردرد و ستم چند صد  ساله ای را  بر گرُده و پشت اش حمل میکند این چنین دیواربلند  تبعیض ها  و نفرت ها  را شگفته و از میان انبوهی از دخمه ها فریاد بر آرند ، که آری ! ما میتوانیم و هستیم ! هیچ کسی باوری نکرد و گفتند ، شگفتا  ! چگونه شد که در  سینه ء خون آلود و چرکین نظام سرمایه داری معاصر نمادی از مظلومیت و برده گی  حرفی از « توانیستن » را زمزمه میکند ؟ گفتند  مسلمان تباری است  و اسم اش را نیز « حسین » گذشته بود  ! و آخرین سلسله ای  از برده گان و سیا هان است . گفتم عجیبأ ! چگونه شد که ساکنان یک جغرافیای کهن و باستانی با داشتن دانشمندان و فلاسفه ء  نامداری که در به وجود آوردن  بزرگترین و قدیمی ترین  تمدن ها ی عالم  نقشی را ایفأ کرده اند ، عصای حرکت شا ن را به دست یک سیاه پوست  « نیمه نا بینا » میدهند ! زیرا« آدم  بینا » همه خطرات را تشخیص میدهد و او درست و بدون هیچ « حادثه ای » به سرمنزل مقصود میرساند و از هرگونه خطرات و تصادفات مصؤن میدارد ، ولی مرد « نیمه نابینا » بیچاره است . زیرا نه کور است که عصایش را بدست دیگری بدهد و نه بینا است که با چشمان عقلانیت و خرد راه آینده را تشخیص کند ، بلکه بصورت کورمال راه میرود و حرکت میکند ، معمولأ تصادف در جاده زندگی و حیات نیز از آن همین گروه است . زیرا یک کورمطلق و همچنان یک بینای کامل   خیلی تصادف نه میکنند  بلکه این « نیمه بینا » است که همیشه دُ چارتصادفات خطرناکی میشوند . بدون هرگونه تردید این گونه وضعیت را آقای « باراک اوباما » ۴۷ ساله دارد که برای نخستین بارنخست از جانب حزب دموکرات ایالات متحده امریکا و سپس با کسب آرای اکثریت مردم آگاه ایالات امریکا به عنوان چهل و چهارمین رئیس جمهور منتخب ایالات متحده انتخاب گردید ، جالب آنجا ست که برخی از نویسنده گان چهره دست دنیای سوم بویژه افغانستان که پروژه اصلی و سرنوشت سازبرای ایالات متحده امریکا و شخص بارک اوباما  به حساب می آید واز قضأ ، همین قلم بدستان  برمسند روشنفکری معاصرجامعه ما  نیزنشسته ا ند تنها با دیدن و شنیدن  قسمتی از اسم وی و نژاد وجلد رنگین

« آقای باراک حسین اوباما » خوشباورانه و بدون تأ مل و پاسخ به این پرسش که چرا و چگونه  قرُعه به نام  آقای « بارک " حسین " اوباما » برآمد که  ابتدأ دربزرگترین  کنگره انتخاباتی  حزب دموکرات در شهر Denver  واقع در ایالت کلورادو و سرانجام از اکثریت جامعه امریکا و بالاخیره از(Electorale college) کالج الکترال ایالات متحده امریکا به مثابه چهل و چهارمین رئیس جمهور برگزیده شد ،  در جشن پیروزئی این مرد  سیاه پوست مگر با استعداد ی که نویسنده  مشهورترین کتاب اش « جرئت امید داشتن » بوده وهمین اثر معروف وی  آخیرأ به مثابه  مانیفیست انتخاباتی حزب دموکرات امریکا  نیزبکار گرفته شد  « نماز شکرانه » می خوانند!! . و وی یعنی همین «بارک حسین اوبامای » که به نظر برخی از نامدارترین روشنفکران جامعه  ما که حتی یک بار هم سخنرانی های این نامزد حزب دموکرات ایالات متحده امریکا را نتوانیستند مرور کند که چگونه در یک سخنرانی تاریخی و بلند پروازانه اش از ساختار آرتش قرن بیست ویکم یاد آوری کرد و گفت که « برای آنکه بتوانیم در همه جا ، از جیبوتی تا قندهار ، آماده حمله باشیم ، من ارتش قرن بیست و یکم را تشکیل خواهم داد چنانچه در گذشته نیز با کمک متحدین ضد کمونیست خود برنده ء جنگ سرد شدیم ۱ » چنین است وضع آشفته ء اکثریت روشنفکرا ن و قلم بد ستان جامعه ما که به قول معروف « آب را نا دیده کفش را از پا ها بیرون  می کشند » بسیاری از مردم نا دان تصؤر میکنند که با تغییر چهره ها و  شخصیت ها ممکن است  خسوف و کسوف نظام ها و سیستم های توتا لیتار و استعمارگر  جهانی را نیز که از طعمه های جوامع شرقی بویژه اسلامی به قدرت رسیده اند تغییر کنند  ، در حالیکه  بجای کوشش برای فهم این مطلب که نظام های توتا لیتارو استعماریی معاصرکه بیشتربا شیوه ها ی توطئه گرانه و لیبرال سرما یه داریی معاصرو مافیائی در میان ملتها ی شرقی و جهان سوم عمل می کنند ،و  بزرگترین نابغه ها و نُخبه گان جامعه نیز از تأ ثیر گذاشتن بر آن نا توان و عاجز اند نباید بر تغییر مهره ها و شخصیت ها در امر رهبری و زعامت حساب باز کنند . خود شان را به زحمت انداخته با ملاحظه با دریافت   کوچکترین تشابهی  مانند  مذهب  ، رنگ و  نژاد در پیروزیی  نُخبه گان دیگر جوامع پایکوبی میکنند ! البته نباید انکار کرد که بسی از انسان ها ی انقلابی  در یک انقلاب اجتماعی بصورت  صادقانه و مطمئن  در مسیر تاریخی و در تغییر نظام های اجتماعی خویش نقش بسزای را  دارا اند  . اما هرگز  ایفای چنین  نقشی از زُعمای قوم و رهبران جامعه بویژه در عصر کنونی را به بزرگترین و درعین حال پردرآمد ترین شعار روز تبدیل ساخت . باید اذعان کرد که  هیچگاه  مقصود مان از آن شخصیت پرستی و رهبر پرستی کور کورانه  نیست که اینها همه مظاهری از شرک و آفت اند بلکه اعتقاد و باور عمیق به آگاهی و اراده ذاتی و بالفعل  انسان است و تلقی آن به عنوان یک علت در مسیر جبر علمی تاریخ و تحولات اجتماعی است .

من به این مطلب از آن جهت اشاره کردم که ممکن است فراموش کنیم و دیگر فرُصت ِ بدست نه آید و در آینده نه چندان دورنیز این  همه قلم ها و زبان های  از روشنفکران و نویسنده گان  جامعه ما که با صداقت و صمیمیت ویژه ای که خاصه ای از روشنفکران صاف اندیش به حساب می آید و همین اکنون  ورود آقای « بارک اوبا ما » را به صحنه سیاسی کشور پهنا ور امریکا به فال نیک میگیرند و برای زندگی و کارنامه های  «آقای  اوباما » غسل تعمید میدهند یکجا با ملت های که قربانی استبداد نظام های مافیائی سرمایه داری شده  اند سرود آزادی و اصلاحات بدون خشونت و  ساختاری را همرا هی کنند . این چنین خواست ما از روشنفکران و تحصیل یافته گان معاصرجامعه ما  آنگاهی که میبینند و به گوشت وپوست خویش لمس میکنند که ظلم وبی عدالتی  یک پدیده زشت جهانی است  و از هیچگونه هویت قومی بهره مند نیست ،  وهرروز  ملیون  ها  مرد وزن سیاه پوست و سفید پوست  ، با ریشه های مذهبی اعم از اسلام و مسیحیت و یا هرمذهب و اندیشه دیگری خون همنوعان شانرا میریزانند و دارائی های شانرا چپاؤل میکنند  حقانیت پیدا میکند . زیرا  نمونه های زیادی از این جنس جنایتکاران حرفوی و شیادان و دلالان سیاه دل سیاسی  در سر تاسر این کُره خاکی و جهان دهکده مانند کنونی بویژه در زیر چتر سازمان ها واحزاب  سیاسی گوناگون اعم از  دموکرات ، و لائیک جهان غرب به ؤفور مشاهده میشوند .

۲ :مقوله های از آزادی بیان و مشروعیت در قلمرو دموکراسی قلابی در افغانستان !

چنانچه قبلأ نیز به این نکته اشاره کردیم که پس از ؤقوع حادثه دلخراش یازدهم سپتمبر در ایالات متحده امریکا در نتیجه یک موافقتنامه اضطراری و تاریخی موسوم به « قرارداد بن » نخستین بنیاد اداره ء مؤقت برای کشور افغانستان گذشته شد . بطوریکه گفتیم یکی از نمایان ترین نقیصه های آن موافقتنامه که با دریغ و درد بر تمامی کمبودی ها ی این معاهده اثر گذشته است سرنوشت مردم جنگ زده  و مظلوم افغانستان تخته ء شطرنجی تلقی گردید که با جا بجائی مهره های دلخواه  قدرت های خارجی موازنه قدرت سیاسی در جامعه افغانی بصورت بینظیری  لگد مال گردید . وهمین نقیصه سبب ظهور اهرم های متعدد «قدرت کاذب و فریب دهنده » در جامعه افغانی شد . از رسوبا ت و تناقضات  عمده این دوره با آنچه که در کنفرانس بُن ظاهرأ به مثابه یک دولت" مشروع" ، دموکراتیک و اسلامی بنیاد گذشته شد ،انحطاط اخلاقی ، تظاهر بر آزادی بیان ، جریحه دارشدن وجدان مذهبی و قومی ، آغاز جنایات ضد بشری  دانسته میشود . همچنان مبالغه در نوگرائی و نو آوری حتی بصورتی که جامعه افغانی به مثابه یک جامعه ای جنگ زده برای پذیرش هر پدیده نو برخی از مظاهر و رسوبات جاهلی جوامع پیشرفته را کورکورانه با خود گرفت . اداره ء مؤقتی که با یک اجماع جهانی و به مقتضای منافع کشور های خارجی بوجود آمده بود این گونه حساسیت های تاریخی و جامعه شناسانه را اکیدأ در نظر می گرفت . هرچند این اداره مانند غنائم جنگی به تناسب حضورعملی  هر کشور در مبارزه علیه دهشت افگنی تشکیل گردیده بود . بنأ هیچگونه توقع قابل ملاحظه ای از آن نه میرفت .

 مگر با دریغ فراوان این امر حیاتی وچنین فرصت  تاریخی نیز  با بکار گیرئی همین  اسلوب های استحماری و متودهای  اغفال توده ها که در جوامع  عقب مانده مانند افغانستان  که سه دهه جنگ تیوریزه شده را گذشتانده است و در ورطئه همین جنگ های تباه کن وتمام عیار نظامی و معنوی  تمامی نها د های مدنی و اقتصادی به شمول روابط و مناسبات لازم برای پروسه ملت سازی بصورت کامل نابود شده است نیزازدست مان رفت . در چنین وضع آشفته و تاریک است که در حال حاضر  تمامی غارتگران و چپاؤلگران حاکم و « عروسک های کوکی »که به مسند قدرت مصنوعی نشانده شده اند و از پشتیبانی مافیائی استخبارات خارجی و بین المللی  نیز برخورداراند  ثروت های به غارت آورده شده ای را « سرمایه ملی » میدانند !! و شیوه و اسلوب  چپا ؤلگری وغارتگری درجامعه را « منافع ملی » و حتی « منافع مقدس الهی » بنامند !! یکی از شیوه های  مؤثر برای تیوریزه ساختن این میتود ، همانا ترزیق و پاشاندن بذ ر  کینه ها و نفرتهای قومی ، نژادی و  زبانی   است که از سوی شبکه های استخباراتی برحسب « تیپ » هر گروه و قومی  از مردم به پشتیبانی ابزار  مُدرن تبلیغاتی مانند ، رادیو ، تلویزیون ، روزنامه ها وسازمان های مافیائی  نخست به عنوان  یک شائیعه وسپس به مثابه نسخه نجات بخش برای آزادی   و رهائی ملتها ی جهان سوم عنوان   میکنند ! درست در همینگونه اوضاع واحوال است  که رژیم های توتالیتار و مافیا گونه   به فکر ایجاد  شبکه ها و نظام های  یکد ست سیاسی و فرهنگی می اُفتند و با استخدام مهره های خود خواه و جاه طلب سیاسی و فرهنگی در جوامع  بومی شرقی بویژه اسلامی پروژه های استراتیژیک استعماری خویش را به اکمال میرسانند !!  اگر چه تمامی این گونه فرضیه ها و پیچیده گی های اجتماعی  غیر قابل باور به نظر می آیند اما باید به خاطر داشت که قبل از همه زمین و آسمان کشور های فقیر به کمک و یاریی مبلغان و راهبان و نُخبه گان مورد اعتما د توده های فقیر مردم کشورهای جهان سوم منجمله افغانستان فرهنگ گذشته ملت ها را از مفهوم تهی میسازند و فرهنگ جدید و جلوه هایش یعنی آزادی های« قیچی نه شده جنسی!! » و غیره مظاهری از « تجمل » بنام تمدن و پیشرفت  را چون رمه ای از گوسفندان و بُز ها به دنبال خود میکشانند  و بذرموازین منحرفش را بر جلد این پوسیده گی که چون زمین شحم کرده و اماده برای هر انحطاط است  ، سبز کرده اند . نباید تصؤر کرد که این همه مراودات و وابسته گی ها ی فروخورده  مافیائی اعم از  مافیای رسانه ای و فرهنگی  و یا هر مافیای دیگری دست کم پس از حادثه یازدهم سپتمبر  در ایالات متحده امریکا با مراجع و مراکز  خارجی و قدرت های امنیتی بیگانه یک شبه به « دارا کولا های » خونخواری مبدل شده باشند بلکه  این نسلی از  « داینا سورهای زمان  و داراکولای صفت » معاصر از قدیم و دست کم در طی سه دهه تاریخ خونین جامعه افغانی  با شبکه های خطر ناک استخباراتی مناسبات و نشست های آنچنانی داشته اند  !! بطوری که دیدیم و اکنون نیزبا روشنی  می بینیم و احساس میکنیم  در ابتدای تشکیل دولت مؤقت برهبریی جلالتمآ ب حامد کرزی « رئیس جمهور اسلامی کنونی  افغانستان » که گام به گام  نخست به حیث « رئیس اداره مؤقت ، سپس رئیس دوره انتقالی و سرانجام رئیس جمهوری اسلامی افغانستان»   مراکز« متعد د قدرت» در حالی  بوجود آمد که هیچگونه تناسب میان«هِرم مرکزی قدرت » و دیگر اهرم ها به نظر نه میخورد وتا اکنون نیز علی الرغم گذشت تقریبأ هفت سالی که  از تأ سیس نخستین اداره مؤقت سپری میشود ، از تغییر درمعادلات قدرت هیچگونه نشانه ای به نظر نه می خورد . اکنون سوال و پرسش اصلی این است که چرا« معادلات قدرت »هرچند کاذب و کاغذی در جامعه ما  با این صورت نا متعادل مانده  است ؟ شگفت انگیز و بسیار جالب است که  همین اهرم های گوناگون داخلی  قدرت  به کمک و یاریی قدرت های اصلی خارجی اعم از قدرت های منطقوی و جهانی که  در ائتلاف  بین المللی ضد تروریزم گِرد هم آمده اند ، بر تمامی وسائل اطلاعات جمعی ازقبیل رادیو ، تلویزیون ، احزاب ، روزنامه ها  دسترسی عملی دارند !! بنأ با کمال احترام  به  آزادی بیان ، دموکراسی واقعی و جامعه مدنی ، حقوق بشر بویژه مسأ له حقوق زن ، چگونگی استفاده از  وسائلی چون مطبوعات ، احزاب ، روز نامه ها ،  و غیره ملاک و معیار یک دموکراسی حقیقی و جامعه مدنی به شمار می  آیند  . اکنون ببینیم که وضعیت عمومی و چگونگی همین ابزارتبلیغاتی  مانند احزاب ، شبکه های رادیوتلویزیونی ،  روزنامه ها و غیره  که با هزینه ساختن پول  های سرشار شرکت های نفتی چند ملیتی بین المللی در اختیار مهره های داخلی سیستم به عقل آمده سرمایه داری قرار داده شده است و ظاهرأ بنام   نهادینه سازیی دموکراسی ، عدالت اجتماعی و برابریی اقتصادی بویژه در راه ایجاد و استحکام پایه های اصلی حکومت و ملت سازئی  که با دریغ فراوان  در طی سه دهه جنگ  بصورت تیوریزه و توجیه شده منهدم گشته  شده اند  چگونه است ؟

چنانچه دراول این مبحث اشاره شد نظام استثمارگرسرمایه داریی معاصربرای«خوب غارت کردن» ملت های کوچک و ضعیف جهان سوم در مرحلهء نُخست برای فروکش کردن حساسیت توده ها ی از مردم که نسبت به سرنوشت جامعه خود  دارند  در قالب  سازمان های غیر دولتی (NGOS) و خیریه ظاهر میگردد و مردم کشور های جنگ زده را در راه باز سازی وتوسعه اجتماعی و اقتصادی یاری میرسانند !!!، بدین ترتیب مافیای داراکولائی معاصربا طلب استمداد ازهرم های قدرت درجامعه ازقبیل « ارباب و فئودال » وغیره که در حقیقت وظیفه « دلالان مظلمه » و جاده صاف کن نظام سرمایه داری  را بر عهده دارند سرنوشت  اصلی ملتها را در دست میگیرند .در چنین شرائط  جامعه وتاریخ است که  دوران  مسخ ارزشهای متعالی دینی و اخلاقی ملتهای آزاد فرا میرسد و جوامع عقب نگاهداشته شده را از هرنوع ایمان  مذهبی و روحیه « دین باوری حقیقی  توحیدی  » تخلیه می سازند !! هرچند ازتمامی  بنگاه ها و وسائل ارتباط جمعی خصوصی و نیمه خصوصی که در اختیار همین اهرم های داخلی قدرت داده شده اند ، برنامه های بنام دین ، زهد  و تصؤف و عرفان  نیز بصورت منظم و شبانه روزی پخش و منتشر میگردد . !

 گفتیم مذهب یکی از مؤثرترین عوامل استحمار بوده  که ماسوا از دوران پیامبر بزرگواراسلام وخُلفای  راشدین که مذهب را در اوج حقیقتش بصورت راستین مطرح می کردند ، بعد از این دوره طلایی برای اسلام  ، قدرت های استثمار گر و نیروهای ضد انسانی سرنوشت مذهبی مردم فقیر و ناتوانی  را در دست گرفتند و بنام طبقه روحانی ومسؤل تعیین سرنوشت مردم ، مذهب راوسیله ء استثمار توده ها ساختند.

بنابر این مافیای حاکم برسرنوشت جامعه ما  نیزبا تبعیت ازسنن جاهلی گذشته گان ونیاکا ن خویش در رکاب غارتگران و دزدان بین المللی معاصر پروژه مسخ ارزشهای دینی را به پیش میبرند . لهذا   اکثریت  برنامه های شبکه های بیست و چهار ساعته رادیوتلویزیون های مافیائی  خصوصی و نیمه خصوصی در جامعه ما حاوی تعلیمات شبه  مذهبی و عرفانی اند که  مسؤلیت انسان معاصر نسبت به  سرنوشت  جامعه و ایجاد حساسیت ها نسبت به  خود ، جامعه و ماحول اش را به « بعد از مرگ!! »  موکول میسازند . بنابراین وقتی می بینیم که مذهب انحرافی و آله د ست نظام های استعماری ، هم من ستمدیده و مظلوم  را و ادار میکند که صبر پیشه کنم و انتقامم را به خداوند و پس از مرگ موکول کنم ، و هم ستمکارو ظالم و متجاوز بر ناموس مردم را امید می دهد که برای جبران و بخشش ستم های که کرده اند لازم نیست ستمدیده را راضی کند و جزای اعمال اش  را در همین دنیا نیز متحمل شود ، بلکه کافی  است که « متولیان خدا و صاحبان طریقت » را ضی و خشنود باشند که از طرف تمامی مظلومین تاریخ و حتی « خداوند (ج) » سند برائت می دهند و روانه « بهشت ! » می سازند . اینگونه است که در زیر نام  اقتصاد بازار آزاد  و دموکراسی  و آزادی بیان هرکسی و هر شخصیت حقیقی و حکمی در جامعه افغا نی که دیدگاه و رفتار شان براساس هنجارهای از نظام حاکم مافیائی در افغانستان شکل و مشروعیت گرفته باشد میتواند درعرصه وسائل ارتباط جمعی و یا هر حوزه دیگری  بصورت رسمی مجوز فعا لیت را بدست آرند . وقتی صاحب رسانه و نشریه و انجمنی شد وظیفه دارد تا «اسرار و رازهای پنهانی» گروه حاکم را در سینه خود نگاهدارد . جالب آنجاست که صاحبان بومی این شبکه های رادیوئی و  تلویزیونی مافیائی و سائر رسانه ها  در رأس بزرگترین شرکت های مخابراتی و بزرگترین بنیاد های خیریه وغیر انتفاعی اقتصادی نیز قرار دارند که اغلب به عنوان کار گزاران اصلی فرایند « دموکراسی قلابی  » عمل میکنند . یکی از ویژه گی های رسانه های جمعی مافیائی که بطور بالقوه اهمیت سیاسی انرا در افغانستان بالا میبرد ، گرائیشی است که شاید بتوان آنرا گرائیش « بسیج کنند گی » رسانه ها دانیست ، اما از اینکه برای آزمائیش قدرت و توانمندیی هر رسانه باید مسأ له «  مشروعیت » رسانه ها را نیز از نظر دور نه انداخت  بنأ  به اساس دلائل وعوامل  فراوان سیاسی واقتصادی تمامی  رسانه های الکترونیکی وچاپی اعم از رادیو ، تلویزیون و روزنامه ها  ازیک « نا کجاآباد نا معلومی »  پا به عرصه ی ظهور نگذاشته اند و آنها در طی یک تاریخ بسیار طولانی و بر اساس ابزارها و شبکه ها ی مخوف امنیتی و اطلاعاتی شکل گرفته اند . همان طور که ما نیز شاهد ان بوده ایم گرائیش انسجام و بسیج کنند گی رسانه ها در افغانستان را یک « با شگاه پنهانی اطلاعاتی  » در دست گرفته اند . روی همین دلیل است که وقتی اندیشه ی کوچکترین  تصمیمی راجع  به سرنوشت مردم افغانستان در دل و دماغ مافیای حاکم بر کشور خطور کند و پس از موافقت این « باشگاه اطلاعاتی » روی آنتن آورده شود ، بلا درنگ تمامی شبکه های خبری به حرکت می ایند و بحث  ضرورت ویا هم عدم ضروت آن را به کمک کار شناسان و تحلیل گران  یک نواخت و مزد بگیرسیاسی مورد تحلیل های« عالمانه  و تخصصی!! »  قرار میدهند .  فرق اساسی میان این تحلیل ها ی فرمائیشی که از اراده ء مافیای حاکم بر سرنوشت جامعه برمی خیزد و در یک محور مشترک  در برابر آن واکنش نشان داده میشود و با آنچه که از متن و وجدان جامعه ما بر می خیزد و با در نظرداشت شرائط عینی جامعه افغانی مورد ارزیابی قرار میگیرد ، در این است که در روند  دوم ارزیابی یعنی با در نظرداشت شرائط عینی و ذهنی جامعه ومردم هرگاهی که  در تطبیق نقشه و استراتیژیی تغییر اشتباهی بوجود اید احادی از کارگزاران جامعه میتوانند با آسانی اشتباهات و نواقص طرح را اصلاح سازند زیرا لزوم این معادله در نتیجه شرائط تاریخی  و مسیر زندگی ملتها ی نیم قاره  بویژه  بر بستر فرهنگ تاریخی مردم ما برخاسته است در حالیکه با نخستین  فرآیند ارزیابی که از دل و دماغ مافیایی حاکم بر سرنوشت جامعه ما تراوش میکنند نه میتوانند هیچکسی به شمول نوابغ و نخبه گان این کشور جنگ زده کمبودی ها و نواقص طرح و نقشه مورد نظر را بر طرف سازند . لهذا با آسانی میتوان قضاوت کرد که متأ سفانه حتی با یک نگاه خوشبینانه نیز نه میتوان نظام حاکم بر سرنوشت جامعه افغانی را نظام مشروع سیاسی  دانست بلکه آنرا با ید شرکت سهامی سیاسی  خواند که تمامی کار گزاران آن در کسوت یک دولت مشروع ملی با هویت افغانی گماشته  و نصب شده اند .

۲ :  مسأ له عدالت قضا ئی   و فرآیند مشروعیت در افغانستان !

همزمان با تأ سیس نخستین اداره مؤقت در افغانستان که  برهمان نگرش کنفرانس ظاهرأ مشروع « بُن» بوجود آمد . بدون هرگونه تردید یکی از گرانبها ترین  و درعین حال مظلوم ترین میراث ِ  آن معاهده به شمار می آید ، شگفت انگیز است به جز فقره ششم معاهده « بن » که حاوی چنین مطلب و این متن  بود

۲« 6- اداره ء موقت به کمک ملل متحد کمیسیونی مستقل حقوق بشر را که وظیفه آن مراقبت از حقوق بشر و تحقیقات ناشی ازتعدی برحقوق بشر و توسعه انجمن های داخلی حقوق بشر می باشد تأسیس نماید . اداره موقت همچنان می تواند به کمک ملل متحد کمیسیون های دیگری را جهت پیشبرد اموری که در این توافقنامه ذکر نگردیده است فعال سازد » . هیچگونه اشاره ای به این اصل مهم بویژه در« حوزه مشروعیت حقوقی نظام قضائی » در اداره مؤقت افغانستان  به عمل نیا مده است . شا یان ذکر است که با کوچکترین توجه به محتوای اصلی موافقتنامه « بن » نقش سازمان ملل متحد به مثابه نهاد نا ظر بر فعالیت ها و اقدامات اداره مؤقت نسبت به هر فاکتور دیگر داخلی برازنده به نظر می آید . میتوان از این واقیعت تلخ تاریخی چنین نتیجه گرفت که از همان ابتدای کنفرانس « بن » که منبع تمامی اقدامات تاریخی و عملکرد های نا سنجیده زمامدارن کشور فقیر ما  محسو ب میشود ، سازمان ملل متحد وشخص لخضر ابراهیمی نمائینده  خاص سر منشی سازمان ملل متحد برای افغانستان  باید مسؤ لیت تمام فُرصت ها و زمینه ها ی از دست رفته  را متقبل گردد . اکنون به ماده یکصدو هجده هم  قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان اشاره میکنیم که ببینیم چه ملاک ها و ضوابطی در گزینش نخستین رئیس دیوان عالی کشور ( ستره محکمه ) افغانستان بکار گرفته شده است ؟  ماده یکصدو هجده هم قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان حکم می کند که :

۳  ماده یکصدوهجدهم

عضو ستره محکمه باید واجد شرايط ذیل باشد:

1.   سن رئیس واعضا درحین تعیین ازچهل سال کمتر نباشد.

2.    تبعهْ افغانستان باشد.

3.  در علوم حقوقی ويا فقهی تحصیلات عالی ودر نظام قضائی افغانستان تخصص و تجربه کافی داشته باشد.

4.    دارای حسن سیرت وشهرت نیک باشد.

5.   از طرف محکمه به ارتكاب جرايم ضد بشرى، جنايت وياحرمان از حقوق مدنی محکوم نشده باشد.

6.   درحال تصدى وظيفه در هیچ حزب سیاسی عضویت نداشته باشد.

سعی و قصد ما براین خواهد بود تا در تمامی زمینه های که مشروعیت سیاسی و حقوقی دولت جمهوری اسلامی افغانستان را صدمه میرسانند و یاهم زیر سوال می برند با صداقت و امانتداری مورد بررسی قرار دهم روی همین داعیه باید گفت که  گمان نه میکنم  فضیلت مآ ب  شیخ الحدیث مولوی عبدالهادی شینواری نخستین رئیس ستره محکمه اداره ء مؤقت افغانستان قبل از تقرر اش بحیث قاضی القضات افغانستان  درکوچکترین پست  محاکم  افغانستان انجام خدمت کرده  و یاهم  هیچگاهی بر مسند قضای افغانستان   تشریف داشته باشد ! نه میدانیم که هدف قانون گذار ان قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان ازدرج چنین فقره مبهم  و چند پهلو!! که رئیس دیوان عالی ( ستره محکمه )  افغانستان « درعلوم حقوقی ویا فقهی تحصیلات عالی ودر نظام قضائی افغانستان تخصص وتجربه کافی داشته باشد » چه بوده است ؟ هرچند فضیلت مآب شیخ الحدیث خود را درس خوانده بزرگترین دانشگاه مذهبی « دیو بند » و مرشد  چندین هزار شاگرد و چنانچه از لقب اش ( شیخ الحد یث ) بخوبی هویدا می گردد که وی متخصص تصدیق ناشده ای از « علوم  احادیث» به حساب می آید . لهذا هر درس خوانده ای معاصر میتواند با آسانی  میان « علوم حقوقی ، و علوم  احادیث  فرقی قا ئل شد . به هرحال اگر بنا بر دلائل مختلف مواجه و نا مواجه سیاسی از ترکیز به این بند قانون اساسی  جمهوری اسلامی  افغانستان فرو گذ اشت ، در مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان چنین آمده است :

۴  ما مردم افغانستان

با ايمان راسخ به ذات پاک خداوند (ج ) و توکل به مشيت حق تعالي واعتقاد به دين مقدس اسلام ، با درک بي عدالتي ها و نابساماني هاى گذشته و مصايب بي شمارى که بر کشورما وارد آمده است ، باتقدير از فداکارى ها، مبارزات تاريخي ، جهاد و مقاومت بر حق تمام مردم افغانستان و ارج گذارى به مقام والاى شهداى راه آزادى کشور، با درک اين که افغانستان واحد و يکپارچه به همه اقوام و مردم اين سرزمين تعلق دارد، با رعايت منشور ملل متحد و با احترام به اعلاميه جهاني حقوق بشر، به منظور تحکيم وحدت ملي و حراست از استقلال، حاکميت ملي و تماميت ارضي کشور، به منظور تاسيس نظام متکي بر اراده مردم و دمکراسي ، به منظور ايجاد جامعه مدني عارى از ظلم ، استبداد، تبعيض و خشونت و مبتني بر قانونمندى ، عدالت اجتماعي ، حفظ کرامت و حقوق انساني و تامين آزادى ها و حقوق اساسي مردم ، به منظور تقويت بنيادهاى سياسي ، اجتماعي ، اقتصادى و دفاعي کشور، به منظور تامين زندگي مرفه و محيط زيست سالم براى همه ساکنان اين سرزمين ، و سرانجام ، به منظور تثبيت جايگاه شايسته افغانستان در خانواده بين المللي ، اين قانون اساسي را مطابق با واقعيت هاى تاريخي ، فرهنگي و اجتماعي کشورو مقتضيات عصر، از طريق نمايندگان منتخب خود در لويه جرگه مورخه چهاردهم جدى سال يک هزار و سيصد و هشتاد و دو هجرى شمسي در شهر کابل تصويب کرديم .

چنانچه فضیلت مآ ب شیخ الحدیث محتر م  مولانا عبد الهادی " شینواری " بخوبی میداند که هیچگاه نه میتوان با برداشت و قرا ئت متحجرانه از دین مقدس اسلام که بنابر مقتضای این قرئت وبنابر دلائیل وملحوظات  گونا گون اجتماعی و سیاسی ،  باب اجتهاد بویژه « اجتهاد پویا » مسدود است .  لهذا  نه میتوان آنرا با دموکراسی و مردم سالاری که در عین پایبندی به دیانت به جایگاه عقلانیت و خِرد اجتماعی نیز ارزش فراوان قائل ا ست  بصورت کاذبانه و مصنوعی گِره زد . تا جایکه این حقیر به یا د دارم و علی الر غم احترامی که به مقام و جایگاه علمی فضیلت مآب شیخ الحدیث آقای شینواری دارم هیچگاه بزرگان و اکابر مدرسه  دیوبند مانند حضرت مولانا محمد قاسم نانتهوی دیوبندی(رح) که برای نخستین بار در سال ۱۸۶۷ میلادی مدرسه ای را در شهر « دیوبند » تأ سیس کرد ، حضرت  شاه ولی الله دیو بندی(رح) ، حضرت مولانا رشید احمد دیو بندی گنگا هوی و دیگر شخصیت های بزرگ وابسته به « دیوبند » با تکیه بر اصول تثبیت شده که  در واقع بر  روحيه مطيعانه ديوبندي ها که خود را از سياست کنار کشيده و به خلوت عبادت پناه مي بردند و نيز آموزش و تبليغات آنها با سياست انگلستان در تضاد نبوده و از طرف آنها با مخالفت جدي رو به رو نمي شدند استوار بود که طبیعی است با استناد به  این روحیه و چنین برداشتی از اسلام تکلیف  مسأ له « اجتهاد »  و پژوهش علمی و مذهبی در جامعه  از قبل تعیین شده است . !!

 به هر حال آنچه  را که میخواستم به عرض  خواننده گان  ارجمند این یاد داشت  برسانم این است که  یکی از عوامل اصلی فاجعه کنونی در کشور ما  علی الرغم شعار های بلند بالاو دهن چرب کُن سیاسی و امید بخش ی  چون « دموکراسی » ، « جامعه مدنی » ، « احترام به حقوق زن » و دهها شعاردیگری  که در طی هفت سال تمام اززمین و آسمان ا ین میهن  به هرسو و به هر طرفی ازجامعه  ما سایه می ا فگنند و پخش  می گردند  در همین  حرکت پارادوکسیال «paradoxical» تاریخی ای که دست کم از هفت سال بدینسو آغازیده ایم نهفته است . زیرا اکثریت نخبه گان و روشنفکران  جامعه و کشور ما  آنچه را که تظاهر بر باور داشتن آن می کنند در زندگی عملی شان به مشاهده نه میرسند . در بحبوحه ء چنین وضع ناگوارو بر روی چنین بستر ارام  است که دشمنان دیرینه ء سرزمین ما برای نابودی و ویرانی  این میهن کمین گرفته اند . جای هیچگونه تعجب نیست که با  دلیل  نفوذ آنها در ساختار های دفاعی و امنیتی کشور ما ،   برخی از جانیان و قاتلان حرفوی چون آقای اسدالله سروری  وابسته با سازمان های امنیتی منطقوی و بین المللی  مانند سازمان اطلاعات آرتش پاکستان« I.S.I » وسازمان استخبارات مرکزی ایا لات متحده امریکا « C.I.A»  در یک مأ موریت تاریخی یکنیم دهه ای  در زندان های  دهلی ، کابل ،   پنجشیر ، و بالاخره بازهم  کابل از تمامی آفات و بلا های زمینی و آسمانی نجات یا بند  !! وسرانجام  با تنظیم یک داد گاه فرمائشی بنام محکمه استیناف نظامی کابل بدون انکه به شخصیت حقوقی و حقیقی وی توجه عمیق حقوقی و قضائی  صورت گیرد با  صدورحکم محکمه استیناف نظامی  کابل  به مدت ۱۹ سال حبس تنفیذی محکوم می گردد . !!

اما ، جای تعجب آن است که تنها  با فاصله چند روز دانشجوی آزاده ای چون سید پرویز کامبخش  به جرم آزاد اندیشی و تفحُص فکری که خاصه فطری هر انسان است ، در یک دادگاه مشابه قضائی نُخست به اعدام و پس از واکنش صدها هزار مردم شرافتمند و مسلمان افغانستان و جهان نسبت به این حکم غیر انسانی و خلاف هرگونه نورم های  اسلامی  به بیست سال زندان محکوم شد . چنین است کابوس سیاه تحجر وداستان غم انگیز  مشروعیت سیاسی نظام مافیائی حاکم بر سرنوشت کشور  افغانستان  .

یاهو

۱۶ نومبر ۲۰۰۸

 

 ۱ : بارک اوباما ، « بازسازی رهبری امریکا » ، نویارک جولایی ۲۰۰۷

۲ : فقره ششم  معاهده تاریخی « بن »

۳ : ماده یکصدو هجدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان

۴ : مقدمه ای از قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان مصؤب سال ۱۳۸۲ هجری شمسی

 

+++++++++++++++++++++++++++++

افغانستان  و « مغضوبین د موکراسی  مافیائی »  !!

                   باز گشت به گذشته یا گنا هان  مُدِ رن !

               به بهانهء صدور حکم ظالمانه دادگاه استیناف کابل مبنی بر «بیست سال »حبس برای سید  پرویز کامبخش دانشجوی پوهنتون بلخ

    چه   می گوئی   که  بیگاه   شد ، سحر شد ، با مداد آمد

فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست !!

                             « مهدی اخوان ثا لث شاعر نامدارزبان  فارسی »

 

قسمت اول

 

     بالاخیره بصورت نا گها نی و با یک  وقفه چند روزه اعلام گردید که  به اساس « احکام  زنجیره یی !!» محکمه ء استیناف ولایت کابل که وارث بلامنازعه وجانشین  راستین  « داد گاه های » تفتیش عقائد به سبک قرون وسطی محسوب میشود و ریاست څار نوالی ( داد ستانی ) امنیت ملی کابل  در یک اقدام مشترک  و با صدور احکام تاریخی  که اصلأ در تاریخ بشر وبه جز در دورانهای سیاه تر از قرون وسطی کمتر سابقه داشته اند و این احکام تبعیض آلود تاریخی  که هنوز هم همچون گرد باد های سیاه ی  بر فرهنگ و تمدن پُر افتخار سرزمین افغانستان می پیچند ، ویا هم غریزه ای که رنگی از اندیشه ها ی کهن و بدوی و ابدی دارند و تبی شدید و تُندی  را بر اندام های نسل معاصر ما بر انگیخت . به من و تمامی قلم بدستان متعهدی از این روزگار حکم میکند که دیگر هرنوع مصلحت های« ذهنی و خیالی!!» را کنار گذ شته و با فریاد های رسأی خویش رسالت انسانی خود را در برابر این فا جعه و چنین وضعیت نا هنجار ادا نمائیم . زیرا در چنین مؤقیعتی در برج عاج نشستن و فاجعه  را نظاره کردن خیانت به امید مردم آزاده ای میدانم که در محراب خونین  تاریخ  معاصر درد ناک   ترین حوادث و فجائع را تحمل و امتحان  می کنند . وقتی جوان نورسی را فقط به جرم «انسان بودن و اند یشیدن » در داد گاهای بدوی و استیناف به اعدام و بیست سا ل حبس محکوم میکنند در همان روزهای پس از صدور این احکام خشن که همچون تازیانه های  ای از نفرت ها و کینه ها بر شانه های جوانان ما فرود می آیند چگونه داوری و قضاوت کنیم ؟ بدون تردید صدور و ترتیب اینگونه احکام پرده از چهره ای اصلی مفا هیم بلند بالای نظام  سرمایه داری جهانی  چون « دموکراسی » ، « آزادی بیان » و « حقوق بشر » بر میدارد ؛ زیرا صدور این احکام سیاه و تاریک تا حدی تصویر اصلی این نظام مافیائی در کشور محسوب میشود  که با درد و دریغ  بدون وقفه  بصورت فله ای و زنجیری از سوی قُضات ارشد و خود نشسته این نظام مافیائی صادر می گردند !  . نباید  تصؤ رکرد  که بنده با اصل «  دموکراسی ، مردم سالاری حقیقی » ، « آ زاد ی بیان » ،و « کرامت انسانی و  مسأ له ء حقوق بشر، بویژه مسأ له حقوق زن  » مخالفم ، نه  ! هر گز نه ! ، بلکه به باور من مفاهیم بزرگ و مقدسی چون  دموکراسی واقعی ، آزادی بیان ، کرامت انسانی و حقوق بشرمضمون اصلی تمامی حرکت های اصلاح طلب  دینی و مذهبی  بشمار می آیند ، بنأ خودرا موظف میدانم که بدون پروردن و پیچیدن در هرگونه تعصبات نژادی ، قبیلوی ، زبانی  ، مذهبی و غیره که با هزاران درد و دریغ دود سیاه این گونه تعصبات جاهلی دامن بسیاری ازکسانی را که برمقدس ترین تربیون های از« روشنگری و روشنفکری » داعیه عدالت و نجات انسان های ستمدیده عالم را بلند می کنند  ، گرفته اند .!  

بنأ گاهی می بینیم یک روشنفکر مترقی که با« شعار های روز!!» حرکت میکند در حالیکه شعار یک نهضت مترقی و آزادی بخش عصر دیگرو شرائط دیگری د ر زما ن دیگر و شرائط جداگانه مطرح میکند ، برخلاف با  احساس کاذب و مصنوعی ای که پیدا کرده است ، وارث ضد انسانی ترین و فریبکار ترین توطئه های قدرتمندان و زورگیران مافیائی حاکم  گشته اند . به نظر من مبارزه سیاسی ، نه تنها به معنای تجلی عالی ترین استعداد اجتماعی انسان محسوب می شود بلکه درعین حا ل که مبارزه اجتماعی و سیاسی  برای روشنفکر کار سازنده و مؤثری تلقی میگردد عامل مهم در ایجاد « خود آگاهی اجتماعی » نیز بشمار میرود . این جاست که میان «روشنفکران متعهد جامعه  » و« کتاب خوانان» باید فرق اساسی قا ئل شد . زیرا در چنین حالات و اینگونه  شرائط است که روشنفکران متعهد جامعه با آ نتن های  « عقل و خِرد فردی و اجتماعی  » که با آب تقوای توحیدی ملمع کاری شده باشند راه حل ها و نسخه های نجات یک نسل بیمار جامعه را از فرضیه ها و فورمول بندی های علمی و تاریخی ملت ها برمی گُزینند ،چنین است که روشنفکر متعهد تنها در کوره ء آزمائیش عمل سیاسی میتواند هم اندیشه های خود را در ارتباط به شرائط عینی و ذهنی جامعه  تصحیح کند و هم از بیماریی لفاظی شفأ یابد ، همچنان روشنفکر روزگار ما در کشاکش این آزمون  سیاسی باید ، لیاقت ، درائت ، درجه فداکاری و از خود گذشته گی و ایثار را دقیقأ ارزیابی کند . من با کمال عذر خواهی به عرض می رسانم که نبود این چنین « خود آگاهی اجتماعی » و این « آزمون سیاسی » سبب گردیده است تا نامدار ترین و اثر گزار ترین نهاد های حقوقی و قضائی ما را این گونه  عقیم سا خته  ووجدان عمومی  بسیاری از جوانان  جامعه ما را با صدور چنین احکام ظالمانه  قرون ؤسطی ی مجروح سازند .

 اکنون باید همان داستان غم انگیز ی از فاجعه را که مانند فواره های خون دامن نسل معاصر ما را گرفته است و آنرا رها نه میکنند ،  د ُنبال کنیم . شاید بیان این مطلب نیز ضروری باشد که وقتی خواسته باشیم ریشه های اصلی این فاجعه ء درد ناک را در یابیم به تاریخ  وو ظائفی که اقلأ در شش سال و چند ماهی آخیری به عنوان روشنفکران و تک تکی از شهروندان به شمول زمامداران  جامعه و کشور افغانستان داشتیم و باید بدون هرنوع کوتاهی های عمدی و یا هم « مصلحت آمیز قومی و قبیلوی و زبانی  »   به انجام می رساندیم بصورت روشن نظر اندازی کنیم . بدون تردید لازمه ء این نوع نظر اندازی به عوامل اصلی بحران ، تفکیک و اشاره به مؤلفه های ثابت یک جامعه ء در جهان سوم منجمله افغانستان است که باید مختصرأ به آن اشاره صورت گیرد . اما قبل مکثی کوتاهی به این مؤ لفه ها باید دا ستانی را که مصداق عینی اوضاع تار و سیاه کشورما است خدمت خواننده گان ارجمند این یادداشت تقدیم کنم . می گویند که در مراسم خواستگاري، مادر داماد به مادر عروس گفت؛ خانم گوگرد  داريد ؟ پسرم یعنی داماد شما میخواهد سگرت را روشن کند ، مادر عروس با تعجب پرسيد؛ مگر داماد آئنده ما سگرت هم می کشد ؟ مادر داماد گفت؛ نه !  چند ساعت پيش کمی شراب خورده حالأ  هوس سيگرت  كرده  ! مادر عروس باز هم  پرسيد؛  مگر شراب خور هم است ؟ گفت؛ نه !  در قمار، باخته و کمی  ناراحت است ! مادر عروس با قیافه جدی ای که گرفته بود پرسيد؛ يعني قمارباز هم هست؟ گفت؛ نه ! دزدي كرده بود افتاده بود زندان، آنجا  قماربازي ياد گرفته و کمی از شوق قمار بازی می کند ! مادر عروس گفت؛ مواظب نازنین  پسرت باش كهنظر نه شود !! .  

از فحوا و عُمق این حکایتی که به حادثه ء سگرت کشیدن  یک جوان ارتباط دارد چنین بر می آید که اغلبأ تاریخ زندگی انسان ها که مملو ازوقائع و حادثه ها ست   بصورت زنجیره ای و دیالیکتیکی با هم وصل است .

نه میتوان حوادث و وقائع تاریخی یک ملت را بدون مطالعه ء ارتباط آن با حوادث و وقائع  گذشته مورد مطالعه قرار داد . لهذا برای مطالعه درست و دریافت ریشه های اصلی بحران کنونی در جامعه ما نیز  باید هر حادثه و هر واقعه را در بستر تاریخ گذشته  حد اقل چند صد ساله کشور ما افغانستان جستجو کنیم ، آنگاه است که تشخیص ما و تمامی کسانی که بر بیماریی جامعه و مردم افغانستان باور دارند و به فکر معالجه ریشه ای این گونه بیماری اند مفید و مُمد واقع خواهند شد . بنا براین آنچه که از نظر ما مهم است و در سیر تدوین و ترسیم مقولات مورد بحث ما اساس قرار می گیرد این است که برخی از مقولات ثابت اجتماعی و سیاسی  مانند« مشروعیت حقوقی یک نظام سیاسی » ،« دموکراسی» ،« آزادی بیان »و « نگاهی به مسأ له  حقوق زن و حقوق بشر» را اقلأ در دوره ء هفت ساله  نظام «جمهوری اسلامی افغانستان» مختصرأ مورد مطالعه و ارزیابی قرار دهیم زیرا به باور من صحنه زندگی و طول زمان و تاریخ صحنه حاکمیت های غاصب و ضد آزادی و عدالت و ایمان نیست و نباید باشد ، بلکه صحنه ارزیابی ها و به میدان عمل کشاندن ارزشهای خدائی است که " خلقت جهان نیز یک بازی نیست " و نه هم یک روند و پدیده ء  بی مفهومی که  بازیگرانش بدون میزان و معیار،  به عمل بپردازند به قول قرآن کریم « و ما خلقنا السمأ و الارض و ما بینهما لعبین » ما زمین و آسمان و آنچه در بین آنها ست را به بازی نیافرید یم . بنأ ماهیت و جوهر تکامل و حرکت نیز درمراحل تاریخی نهفته نیست که تحقق پیدا میکند ،  این نوع نگرش در همان مکاتب " اصالت تاریخ "  ( هستوریسیم )

است .به عقیده من تکامل تاریخ در شکست و یاهم غالب شدن ها نیست که به پدیده ها و انسان ها و مراحل مختلف تحؤلات اجتماعی و تاریخی اصالت می بخشند ، بلکه به نظر این حقیر الگوها و نمونه ها و میزانها به قدری دقیق و محکم اند که هیچ « حق » ی را ضائع نه میکنند و هیچ « نا  حق » و « باطل » ی را پاداش نه می دهند ، زیرا « کل نفسأ بما کسبت رهینه » هرنفسی در گرو آنچه خود بدست آورده است میباشد .

۱ : مبانی  مشروعیت نظام سیا سی کنونی  در افغانستان

مشروعیت مشروط و مشروعیت  ثابت :

یکی از برجسته ترین و درعین حال غم انگیز ترین  سمبول ها و نماد های حادثه یازدهم سپتمبرسال  ۲۰۰۱ میلادی که در شهر نیویارک بوقوع پیوسته بودسقوط رژیم های مستبد طالبان درافغانستان ورژیم دیکتا تورپرور صدام حسین در عراق اند که یکی پی دیگری به صورت معجزه آسای سقوط کردند . موافقتنامه « بن»که بتاریخ ۵  ماه دسمبر ۲۰۰۱ طی یک گردهم آئی منعقده در شهر تاریخی بن آلمان به تصویب رسید ، بزرگترین منبع الهام و مشروعیت نظام سیاسی کنونی در افغانستان محسوب می شود . درست در همین نقطه ء تاریخی و جغرافیاوی بوده  که نابو دی و«  ذبح شرعی! » بزرگترین ارزش های معنوی و فرهنگی و آرمان های انسانی ملت و مردم ِ پُر افتخار افغانستان  آغاز یافت . و سرانجام امروز می بینیم که چگونه رُقبای از دیر منتظر سرزمین ما توانیستند از نیرومند ترین قدرت معنوی جامعه و ملت ما که در علم جامعه شناسی معاصر « هویت ملی » نامیده می شود به نفع خود بهره بگیرند ؛ و چنین وانمود کنند  که سخن گفتن از عدالت اجتماعی  ، آزادی و استقلال واقعی ملتها همزاد ومترادف با  تروریزم است!! ، چنانچه درآن  سوی دیگرمی بینیم و چه غم انگیز است که بنام اسلام با خشونت  غیر انسانی و غیر اسلامی ، آزادی اندیشه ، آزادی بیان ، آزادی انتخاب و ابتکار های انسانی را نفی میکنند و برای برپائی و رونق بخشیدن به  زند گی و حیات انسانی در چهار چوبهای یک جامعه ء مُدرن ومدنی  نه تنها از کوچکترین برنامه ای محروم اند بلکه برای تحقق و استقرار و تحکیم بنیاد های  « مدینه ء فاضله  موهوم !! » خویش ، کشتار ها ی خونینی  را مشروعیت می بخشند . درحالیکه به شیوه ء فاشیستها و برسم جاهلیت وحشی عمل میکنند و سرِ بیشماری از بی گناهان را با بی رحمی از سر شان جدا می کنند و برای خویش توجیهات فلیسوفانه ، جامعه شناسانه و عالمانه نیز درست میکنند ؛ وبادرد و دریغ فراوان که این شیوه ء ناپسندیده در میان ملت نجیب افغان را « مقا ؤمت ملی و گاهی آزادی بخش !! » نیز می خوانند . اما از همه جالب آنجاست که برخی از نامدارترین روشنفکران جامعه ما  که با داشتن داعیه چپ و ضد سرمایه داری و تاریخ مبارزاتی ضد طبقاتی  خویش خواب های برپا ئی « جامعه بدون طبقات » را می بینند برای فرارخویش همین  کشور های صنعتی و سرمایه داری را انتخاب می کنند ، که با آسانی این چنین رویه از سوی روشنفکران چپ را نوعی گرائیش به راست تلقی باید کرد ؛ از سوی دیگر کسانی و نیروهای که بنام « دموکراسی ، عدالت اجتماعی ، آزادی بیان ،   حقوق بشر و ضد تروریزم ، » وغیره شعار های دهن چرب کُن و بلند بالای سیاسی و اجتماعی   با یک  « مشروعیت مشروط » سیاسی پس از انعقاد معاهده ء « بُن » بنام « دولت جمهوری  اسلامی افغانستان »  برآریکه ای قدرت گذشته شدند با مسخ مفاهیم  اصلی بسیاری از مقوله های تاریخی و مدنی در جوامع انسانی  چون « دموکراسی » ، « حقوق بشر » ، «عدالت اجتماعی» ،«مبارزه با تروریزم و دهشت افگنی » ،« ایجاد زمینه های برای تحکیم  برابریی اقتصا دی و زمینه سازی برای محو بحران بیکاری » همچنان «  مسأله حقوق زن » سطح عمومی زندگی مردم را بصورت بی مانندی  پائین آورده اند که هیچگاه و در هیچ دوره از تاریخ جامعه ما نظیر آن به مشاهده نه می رسد . به هرحال چنا نچه قبلأ اشاره گردید هیچکسی نه میتواند ازاین حقیقت روشنی  انکار کنند  که  کنفرانس تاریخی « بن » که همچون صفحه ء شطرنج  تمامی بازی گران و مهره ها را از قبل چیده بودند مایه وهسته ء اصلی مشروعیت سیاسی نخستین « دولت جمهوری اسلامی افغانستان نا میده میشود .

 کشور جنگ زده ء ما افغانستان از دیر باز صفحه ای شده است که شطرنج بازان ماهر و ستمگر هر لحظه و هر لمحه وقتی منافع آزمندانه ابر قدرت ها و حامیان منطقوی آنها  ایجاب کند ، مهره های شانرا که ظاهرأ در نقش  « شاه ، فیل ، ا سب ، وزیر  ، پیاده و رُخ » بر صفحه ء خونین تاریخ  کشور ما  حضوردارند ، جا بجا می سازند . هر جا و در هرگوشه ای  « سرداری » ، « رئیس جمهوری » ، « وزیری » بر «ا سب» و « فیل قدرت» سوار است و به تاخت وتاز مشغول اند  .   با این تفاؤت عظیم و اساسی که این جا صرفأ بازی شطرنج نیست ، یک شطرنج واقعی است که در کشاکش آن مردم سلحشور افغانستان قربانی میشوند ، و جا لب آنجاست که تمامی مهره های این  طرف  صفحه شطرنج  مهره های قدیمی و بااعتباری اند که در سخت ترین آزمون های ذ لت و خِفت از سوی شبکه های استخباراتی مورد تقدیر قرار گرفته اند !! . لهذا ضروری است که برای تشخیص و شناخت « مشروعیت !! » حقیقی  " دولت جمهوری اسلامی افغانستان !! " به همین معادله وابستگی  توجه اساسی خویش  را مبذول داشت . نخست اینکه برای پذیرفتن پایه های قانونی مشروعیت یک حکومت ، بطور مقطعی چه ملاکی را باید در نظر داشت ؟ اگر ملاک آرأ عمومی و نظر اکثریت ملت افغانستان بوده باشد ، یعنی همان ملاکی که امروز در رابطه به حل بحران موجود در جامعه ما  به مثابه مؤلفه  بسیار مهم از سوی روشنفکران و فعالان سیاسی و اجتماعی کشور تبلیغ می شود ،  پس چگونه میتوان علی الرغم خواست اکثریت توده های تهی دست ما بصورت آشکارا حریم  اراده ء آنها را عرصه ء تاخت و تاز شاه ووزیر و اسب و فیل ساخت  ؟ سخنرانی همین دوروز قبل جلالتمآب کرزی رئیس دولت جمهوریی اسلامی افغانستان که در محضر کنفرانس سراسرئی و دو روزه اجتماع زنان افغانستان منعقده در لیسه ء امانی شهرکابل بیان داشت مصداق چنین حرکت های است که مانند بازی شطرنج صاحبان اصلی این سرزمین را اسیر خویش ساخته اند . جلالتمآب کرزی در آن سخنرانی خود که به گمان اغلب کارشناسان امور سیاسی مانند همیشه باروحیه ء  احساسات  بر انگیزانجام یافت و باید مصرف این نوع سخنان به حساب کمپائن انتخاباتی جناب کرزی شمرده شود  در باره اوضاع کنونی در خطاب به صدها تن از خانم های که در آن گردهم ائی حضور داشتند  چنین گفت «: ما در زمان اشغال روسها به ا ين حا لت دُچار  نبوديم ، ما در دوران جنگ های تنظيمي به اين حالت دُچار نبو ديم .ما در دوران طالبان هم به این حالت دُچار نبودیم ، امروز ما به حالتی دُچار هستیم که بسیار کُشنده تر از سال های گذشته است . او حالت چیست ؟ او این است که ما در خانه خود به مهمان مبدل شده ایم !  با با !  ما صاحب این خانه هستیم ، این خانه ماست . این خانه از چهل کشورخارجی که این جا آمده اند نیست . ...این ها این جا مهمان هستند ما مهما ندار شان هستیم .....این خانه از خود صاحب دارد ، صدا دارد ، تاریخ دارد ، شخصیت های بزرگ دارد ....خواهران عزیز ! تا زمانی که ما احساس صاحب بودن این خانه خود را نکنیم ...نه امن میشود و نه وطن ترقی میکند !!! » راستی این همه شطرنج بازی های سیاسی و اقتصادی ، کِشت و مات ها ، خشونت ها و غارتگری ها و آدم رُبائی های اقتصادی و بالاخیره اجرأ و  انجام این همه  جنایات زنجیره ای که مانند دانه ها و حلقه های زنجیر سیاه اسارت در سرزمین تاریخی ما صورت می پذیرند و سبب بوجود آمدن یک لجنزارسیاه  طبقاتی شده است چگونه و از کجا می روئند ؟ وچرا جوانان رشید ما همچون «پرویز کامبخش ها »، و صد ها تن دیگری از  نسل پرخاشگر و معاصر ما به جرم آزاد اندیشی و ایمان در  زیر خونین ترین شلاق ها ضجه می کشند ؟ درحالیکه در نظام خُلفای عباسی دانشمندانی چون " ابن ابی العوجا " و یا "  ابن کوا " که بی خدایان عصر خویش بودند ، میتوانیستند با آزادی و امنیت فکری ، نه تنها در یک صنف ، یا در خلوت اندیشه شان و یا در جمع یا رانشان ، بلکه در مکه ، رو بروی هم به استهزأ " حج " که قدس ترین سنت مسلمانان است – بپردازند و در جواب تنها مناظره ای  روشنفکرانه و عالمانه را در یافت دارند ، اکنون این  جوان مسلمان و رنجدیده  چگونه میتواند پس از چهارده قرن زخمهای که از دست سلاطین مستبد و از خشونت متحجرین و از سیطره جبارانه قدرتمندان متعصب و منجمد ، بردل دارد و یا در خاطر ، نظامی را بپذیرد که در آن آنچه را که در یک جامعه مذهبی از آن برخوردار بوده است از او باز گیرند ؟ بدون شک این روند حوادث واین گونه  اند یشیدن یک درسی بزرگی به ما می آموزند که انقلابی شدن پیش از هر چیز مستلزم یک انقلاب ذهنی به مستوای تمامی تاریخ کشور ما است . با این آگاهی ، که ثمره ء تجربه ء بزرگ تاریخ کشور ما افغانستان این است که به همه ما آموخت که چگونه « خدا پرستی » ، « ایمان داشتن  » و « عدالت اجتماعی و انسانی  » را به شمشیر خونین شبه مذهبی  و تصؤف متحجرانه به ابتذال کشاندند ؟ چنانچه قبلأ نیز بسیاری از مکاتب نامداری  در جوامع بشری با چنین شیوه مُحیلانه و فریبکارانه در خدمت سرمایه داری نقابدار مافیائی قرار گرفته  است . بدون شک این یکی از بزرگترین پروژه های  مسخ حقیقت در زمان ما ست که مفاهیم پاک و بی آلائیشی چون  «خداپرستی » و « عدالت » را نشانه گرفته اند .

  اکنون ببینیم که در آنسوی صفحه ء  این شطرنج خونین چه می گذارد ؟ بگذارید بِلا مقدمه بگوئیم ، که بدون هرگونه تردید در آنسوی این شطرنج ، مافیای از نظام  لبرال دموکراسی غرب که در کسوت « کارشناسان ، متخصصین و دانشمندان با هویت افغانی !!! » گله وار به میدان آورده شده اند  با اضافه نیروهای عقب گرا و معامله گری که در فن شعبده بازی های شبهه مذهبی و جهادی  !! ید طولانی دارند و نیروهای یخ زده ای از« چپ گرایان»  که  همچون مهره های گندیده به مثابه  سیا هی لشکر جاده صاف کن غارت گری ها و جنایات شرکت های چند ملیتی بین المللی مافیائی وارد کارزار سیاسی شده اند ، قرار دارند .

 به همه احوال باید بی باکانه اظهار کرد و به آگاهی مردم سلحشور و نسل جوان ما رساند  که مطابق به قانون اساسی جدیدی که در سال ۱۳۸۲ هجری شمسی توسط لویه جرگه ء تاریخی ۲۲ قوس  ۱۳۸۲ الی ۱۴ جدی ۱۳۸۲ هجری شمسی منعقده شهر کابل « حفظ ودفاع از تمامیت ارضی افغانستان » از نخستین وظائف دولت جمهوریی اسلامی  افغانستان محسوب میشود . متأ سفانه واگذاریی  این وظیفه مهم تاریخی و حیاتی در جامعه  درحالی به عهده ء کسانی که مطابق به همین  قانون اساسی زمام امور در جامعه را  بدست می گیرند پیش بینی شده است که در زمینه های عملی برای این مأ مول کوچکترین توجهی صورت نگرفته واکنون با گذشت هفت سال از تأسیس نخستین دولت در افغانستان با روشنی  می بینیم که علی الرغم سرازیر شدن ملیارد ها دالراز سوی جامعه ء جهانی ، همه کاره های ما هیچکاره شده و بنام دفاع از تمامیت ارضی کشور هر قدر زور میزنند نه تأ ثیری می گذارند و نه  هم خود به جائی می رسند !! ، علت اش اولأ نداشتن جوهر اولیه  اراده ء بالفعل نظامی است و ثانیأ فقدان تخنیک لازم برای اعمال  اراده ء بالقوه در زمینه دفاع از سرزمین افغانستان سبب شده تا ما در بسیاری از زمینه های پیشرفت و ترقی اجتماعی به شمول ایجاد آرتش و اردوی ملی یعنی نیروهای مسلح « زمینی و هوائی ، پولیس و امنیت ملی  »، به ناکامی مواجه شویم و سرانجام برای خاموش ساختن آتش های  بزرگ و سهمگینی  که گاه گاهی نسبت مؤقیعت جغرافیاوی کشورما در کوه ها و دره های افغانستان بؤقوع می پیوندند   به چرخ بال ها ( هیلیکوپتر ) " آتش نشانی "  نیاز پیدا می شود  که  با  تأ سف ازوجود چنین « چرخ بال ها » درتمامی سیستم  ایمنی و دفاعی  بی بهره ایم و اگر هرگاه هریکی ازهمین  عناصر « هرکاره های نا کاره !!» جامعه ما حین ؤقوع  چنین یک حادثه درد ناک آتش و حریق در یکی از روستا های نزدیک به مراکز نیروهای « ISAF » را جویا می شوند ، آسان ترین و بی هزینه ترین پاسُخ نیروهای ا ئتلاف بین المللی بر ضد تروریزم این است که  برای اینگونه حوادث و فعالیت ها هیچگونه  هیلیکوپتر ها و وسائل ضد حریق را در اختیار ندارند !!! در چنین مؤقیعت نه میتوان از « مشروعیت کامل » سیاسی و حقوقی نهادی و نظامی که به مثابه « دولت مشروع !!» عرض اندام کرده است سخن گفت ! هرچند آن نظام و سیستمی را با ده ها و صد ها لقبی از قبیل « دموکراتیک ، برخاسته از رأی مردم و غیره » مسمی ساخته باشند . واقعأ شگفت انگیز است  اداره ای را که به اساس موافقتنامه ء « بُن » با شتاب کامل از سوی جامعه جهانی بویژه ائتلاف نیروهای بین المللی ضد تروریزم در افغانستان با یک « مشروعیت مشروط » سیاسی و امنیتی بوجود آمده بود و با نادیده گرفتن « اصل مشروعیت مشروط » بهترین فرصت ها را در راه خواسته ها و غریزه های مادی بویژه تن دادن به چراغ سبز مشارکت در«  قدرت کاذب » سیا سی دستگاه حاکم « ذبح شرعی » نمود ند  به عنوان دولت مشروع و برخاسته از اراده ء مردم بنامند .!! راستی چرا این پارادُکس و تضاد حقوقی  در تعریف دولت  و عمل حاکمان بوجود آمده است ؟ در تاریخ افغانستان هرگاهی که بصورت انحصاری با دید گاه های منحط قومی ، زبانی و نژادی در امور دولت و جامعه  تکیه شده بزرگترین فاجعه ها به بارآمده است. امروز نیز که همان مهره های دوران جاهلیت فئو دالی ، مهره های  لیبرالیزم و هر مهره ء دیگری  پای رقصان و پیشا پیش نظام منحط سرمایه داریی مافیائی حاکم بر سرنوشت ملت بزرگ ما می آیند بر عمق فاجعه کنونی گواهی میدهد . ازاین همه که بگذاریم ، آیا جای این پرسش نیست که چرا عوامل اصلی در گیریها ی قومی ونژادی و تضاد های اقتصادی یعنی فئو دال ها و « جِز گیرا ن!! » سیستم مافیائی حاکم بر جامعه ما را در حالی رها کرده ایم ، که « قصاب و بقال و عطار و دانشجوی فقیرومعلم مظلوم!!  » را به دادگاه می کشانیم و به تخته ء شلاق می بندیم !!

                                                    ادامه دارد

                                                                     ۱ /۱۱  ۲۰۰۸

 


بالا
 
بازگشت