نگارنده: م. نبی هیکل

 

 

نگهی بر چپ و جایگاه سیاسی آن در افغانستان

بحث دوم

 

باری  در سایت آریایی مقاله ای  به قلم این نگارنده زیر عنوان " عنعنه ی پسندیده" به نشر  رسیده بود. در آن مقاله در مورد بحث علمی با حفظ  عفت کلام ، رعایت احترام به اندیشه دیگران و اصول مباحثه ی علمی  سخنانی  کوتاه بیان شده بود.  بحث کنونی  در حوالی این عنعنه قرار دارد. در مقاله  نگارنده که در هفته ی پیش  زیر عنوان " نگهی بر چپ و جایگاه سیاسی آن در افغانستان" منتشر گردید ، بر سه موضوع - برخی از تنگ نظریها، غلط فهمی ها و برداشتها- مکث شده بود و چند نمونه از  مقاله ی محترم زریر به عنوان مثالهایی از تنگنظری معرفی گردیده بودند.  آقای زریر خوشبختانه وارد مباحثه گردیده و مقاله ای را در تایید برخی و رد برخ دیگر از اندیشه ها به نشر سپردند.

 

خرسندم  بحثی را که  آغاز گردیده در این مقاله  دنبال مینمایم. نخست به هدف صراحت، به چند موضوع عام میپردازم ، پس از آن وارد بحث اساسی میگردم. دراین بحث برآن نکات نظر اولویت داده میشوند که از یکسو برای آینده ی چنبش چپ در کشور دارای اهمیت ماهوی اند  و از سوی دیگر در  دو مقاله نشر شده در گذشته ( به قلم نگارنده و آقای زریز) مورد گفتگو قرار گرفته اند. در همین آغاز باید یاد آور شد که استدلال آقای زریر در دفاع از آنچه در مقاله پیشین ابراز داشته، راه  بهتر را در پیش گرفته و از سلامت بیشتر برخوردار گردیده است.

 

پیشگفتار

 

 

در این حقیقت شکی وجود ندارد که اندیشمندان چپ سهم بزرگی را در گنجینه ی علمی جهان ایفا کرده اند و دارند ایفا مینمایند. این دانشمندان از موضع چپ  نه تنها به راست بلکه به چپ نیز عالمانه برخورد کرده اند. در مورد سایرین  - در آنسوی طیف چپ - نیز میتوان چنین گفت. هستند در این میان دانشمندان سر سخت و لجوج نیز قرار دارند.  بزرگ بودن سهم نه میتواند موجب گردد که فکر نماییم اندیشه ها  ی این بزرگ مردان  در مقام تقدس قرار دارند یا از  کم و کاستیها فارغ اند. زیرا انسان اشتباه میکند و قدرت تفکر نارسایی های خودرا دارد. چنین تفکر نیز تنگ و کوتاه  دانسته میشود. بحث بر این موضوع از حوصله این مقال بیرون است و تنها دو دلیل را در این رابطه باید یادآوری نمایم.

نخست به عمده ترین پارادگم ها در جامعه شناسی : پارادگم تضاد و تصادم ، پارادگم  فانکشنالیزم و  پارادگم عمل اجتماعی-  نگاه میکنیم و در میابیم که هریک از اینها به پدیده ها از زوایا و ابعاد مختلف مینگرند و آنها را در سطوح متفاوت مورد مطالعه قرار میدهند. این پارادگمها  مکمل یکد یگر اند. در علوم اجتماعی بخصوص  استدلال دانشمندان ضد امپریالیستی  برجستگی ویژه دارد.

دوم:  علوم اجتماعی بحیث محصول کار علمی انسان نشان داده که جز تعبیرهای واقعیتها در زمان معیین چیز ی بیش نیستند. این بیان بدون درنگ دیالکتیک تاریخ را در برابر ما بحیث یک دلیل نیرومند قرار میدهد تا بر اساس آن همه حقایق را تعبیر نماییم و یا رد نماییم.  اصل "مبارزه اضداد  تکامل است" را در نظر میگیریم . اصل  مبارزه ی اضداد نه تنها تکامل است بله جنگ و تباهی نیز هست. این اصل در موجودیت شرایط معیین و  فقدان برخ دیگر و باز مداخله برخی دیگر از عناصر به نتایج مختلف میانجامد.

دانشمندان علوم طبیعی با کشف بارور سازی زنان غیربارور سالها پیش ادعای پیروزیهای دوراندیشانه را سر کردند و پس از تجارب به این نتیجه رسیدند که بهتر است به کار طبعیت مداخله نه نمایند. آخرین تحقیقات در بریتانیا این مطلب را ابراز داشته است. در مورد مکملها ی supplements غذایی برخی از تنایج تحقیقات سالها پیش  بوسیله ی تحقیقات جدید  رد گردیدند. تحقیقات اخیر در رابطه با استفاده ی کریم ها و سپریها توسط مادران باردار را نیز میتوان در ین رابطه  به یاد داشت.

 

در این حقیقت نیز کمتر شک وجود دارد که همان گونه ای  که زیستن در یک گروپ  موجب  مشارکت در هویت میگردد. و این  مشارکت به  تفکرگروپی یا گروپ فکری منتهی میگردد. این پرو سه در مورد هر فرد صدق مینماید و نه باید  به پرده ای در برابر دید آدمی تبدیل گردد. به همین اساس من در مقاله ی پیشین بر تمیز میان تعمیم یا  generalizations وحق داشتن اندیشه ی معیین اشاره کردم. زیرا صاحب هر اندیشه ای میتواند به تعمیم بپردازد و مانند مو همه را با یک شانه، شانه کند.

 اکنون میگذرم به یاد آوری نکات مهم در مقاله ی آقای زریر. این نکات را بر میشمارم وبر هر یک اندکی مکث مینمایم. نکات مورد بحث آقای زریر را میتوان در چهار عنوان ردیفبندی کرد:

1)       تنگنظری

2)      ادعا ها

3)      تناقضات

4)      پرسش ها

 

 

1)      تنگنظری

 

همه ی آنچه را در مقاله ی آقای  زریر در رابطه با تنگنظری میخوانیم در این جا مورد بررسی مجدد قرار میدهیم. وحوصله مندی خوانندگان  بصورت حتمی در  مد نظرقرار دارد. از پاسخهای ارایه شد ه توسط  آقای زریردریافتم که تعریف از تنگ نظری یک امرضروری.  انگریزها مثال  ماهی بزرگ در ظرف کوچک  و ماهی کوچک در ظرف بزرگ را در مورد شاگرد مکتب به کار میبرند. دریک دوره ی تعلیمی میتوان ماهی بزرگ و در دوره ی دیگر ماهی کوچک بود. این مثال تنگ نظری را به خوبی افاده مینماید.

در رابطه با تنگنظری ،آقای زریر ادعا میکند که بیان  نقل شده از مقاله  وی  دارای تنگ نظری نمیباشد.

بیایید این بیان را کوتاه کنیم تا بیان روشنترگردد. فراورده ها ... و آفریده های بانیان و گردآورندگان.... چپ  در راه کاوش و در یافت... پیام روشن، عملی و قابل هضم برای آنهايی دارند، و تنها برای آنهایی دارند که... به اصل حقانیت نبرد اندیشه ای سیاسی آشتی ناپذیردر ... معتقد اند و راه و رسم ... را با  مبارزه برای تحولات بنیادی به نفع اکثریت جامعه پیوند داده اند.

این بیان با وضاحت میگوید که که تنها و تنها آنانی میتوانند  فراورده های ...  چپ را درک نمایند که به اصل حقانیت .... معتقد اند. یعنی تنها چپ قادر به هضم این آفریده ها است. من در این هیچگونه شکی نمیشناسم که چنین بیانی قدرت هضم را بحث یک توانمندی در انحصار  چپ قرار میدهد.  میخواهم بپرسم   این ادعا یا نتیجه گیری بر کدام بنیاد قرار دارد؟ 

علوم اجتماعی تیوری مارکسیستی را بحیث یک تیوری در ردیف عمده ترین تیوریها قرار مید هند. دانشمندان غیر از چپ میتوانند این تیوری رادرک و هضم کنند. مراجعه  به آثار دانشمندان این حقیقت را نشان میدهد.

آقای زریر با صراحت ابراز داشته  که من زبان را  نمیدانم.  بیان آتی از مقاله ی آقای زریرنقل میشود.

- "ساختارهای زبانی" اجازه می دهند تا با کاربرد واژه های معینی، مفهوم مورد نظر به مخاطب انتقال یابد اگر مخاطب زبان را درست بفهمد. ۰ واژهء تلاش، ارادهء انسان را برای

عملی سازی کاری بازگو می کند ۰ وقتی ما از تلاش فکری حرف می زنیم قصد داریم تا نظریاتی را عمومیت بخشیم ۰ وقتی تلاش سیاسی می گوئیم در صدد دستیابی به وسایل اجرای نظریات بر می آئیم ۰ بسر رسانیدن هردو تلاش، ما را لادرنگ بسوی تحقق هدف اصلی می برد ۰ اضافه بر آن در جملهء بالا بعد از "تلاش"، هدف آن یعنی "پیروزی" آمده است که دیگر ابهامی باقی نمی گذارد.

من نمیدانستم که تلاش چنین معنایی دارد. تنها توجه خواننده را به آنچه با خط نشانی شده برمیگردانم.  من فکر میکنم که تلاش فکری نوع تلاش را مشخص میسازد و هدف پیروزی تا هدف تحقق  از همدیگر فرق دارند. به  اهداف انقلاب اکتوبر و انقلاب ثور توجه کنید.

من باور دارم که با تعریف چپ بحیث : "چپ" یعنی تلاش سازمان یافته فکری – سیاسی افراد آگاه جامعه برای پیروزی عدالت اجتماعی...

آگاهی رادر انحصار قرار میدهیم. زمانی که در این تعریف یک تغییرکوچک وارد" افراد دارای اندیشه ی چپ یا نیروهای ضد امپریالیستی" مینمایم، و آگاه را از آن میان بر میداریم، تفاوت صراحت میابد. در تعریف زریر مشخصه اساسی چپ  مانند مارکسیست بودن ، در دفاع از زحمتکشان قرار داشتن، ضد امیرپالیسیت بودن وجود ندارد. راست ها نیر بصورت سازمان یافته و .. برای پیروزی  ... تلاش مینمایند.

 

آقای زریر اظهارات  نگارنده را بحیث خصومت با چپ انگاشته. من میخواهم ابراز دارم که بازنگری با چپ بودن در تضاد قرار ندارد. دنیای دانش نمونه های زیادی از چپ بازنگر را میشناسد. فیلسوف آلمانی یورگین هابر ماس یکی از آنها  است.

این را باید اذعان داشت که تعمیم  یا جنرالایزیشن را نه تنها در چپ بلکه در راست و حتی در علوم میتوانیم خیلی مکرر روبرو شویم.

 

2

ادعا ها

در این بخش به مقصد کوتاه ساختن بحث ادعا های انجام شده را بر میشمارم:

1) ادعا شده که  " به گمان اغلب، دید بنیادی و مبرا از معامله با اصول (معامله با منافع زحمتکشان) که چپ در شرایط امروز افغانستان سخت به آن نیاز دارد در مقالهء مذکور تنگ نظری عنوان یافته و نظریات اینجانب در زمینه مایهء استدلال قرار گرفته که اگر چنین باشد کل بحث ارایه شده بوسیلهء نویسنده زیر سوال می رود زیرا دید بنیادی و تنگ نظری توضیحات مجزا از هم می طلبند که مغالطه و معاوضهء آنها نقص برداشت را گواهی داده بحث سیاسی را به انحراف سوق می دهد.

و چنان تعبیر گردیده که اینجانب  دید بنیادی و مبرا از معامله با اضول.. را تنگ نظری نامیده ام.

باید خاطر نشان کرد که "مبرا ز معامله با اصول..." آن مفهومی را افاده نمیکند که آقای زریر در نظر دارد. گذشته از آن این تنها اصول آسمانی  اند که تغییر نمی پذیرند. میتوان پرسید که این زحمت کشان  کیها اند و چگونه منافع آنها را شناسایی مینمایید؟ این اصول لایزال کدام ها اند؟  

2) ادعا گردیده که  گویا من یاوه سرایی  میکنم."... به قلم فرسائی ادامه دهیم بی آنکه توجه کنیم تراوش های ذهنی مان چه بار می آورند؟"

هر خواننده میتواند پس از خواندن مقاله نگارنده زیر عنوان " نگهی بر چپ و ..." در یابد که بر نکات مورد بحث تنها مکث گردیده و قلم فرسایی نشده است و من خوب میدانم تراوشهای ذهنی من چه به بار میاورند.

من آن را یکبار دیگر با بیان روشنتر تکرار مینمایم:

چنین تفکر تنها و تنها در مبارزات سیاسی گذشته مشهود است. تنها حزب طراز نوین، تنها طبقه ی کارگر، در جناح راست از تنها بازار آزاد، تنها جامعه ی آزاد و .. این همه تنها جز به معنای یکه تازی و نادیده انگاشتن دیگران چیز ی بیش نیست. در همه ی این حالتها به راه حل مورد نظر بحیث بهترین راه حل تاکید میگردد. هر عنصر چپ که این حقیقت را انکار نماید جز ماهی بزرگی در طرف کوچک چیزی بیش نیست.

زیرا این چنین موضعگیری درسطح ماکرو یا ایدیولوژیک به یکه تازی اند یشه، در سطح میسو یا سازمانی به یکه تازی سازمان اندیشه ای و در سطح مایکرو یا فردی به حقانیت موضعگیری فردی منتهی میگردد.

داشتن ایدیولوژی، دفاع  از آن و مبارزه برای تحقق آن  بازنگری را نفی نمیکند. دلایل هواداری از ایدیولوژی هرچه باشد ، وطیفه ی دارنده ایدیولوژی در  گام نخست عبارت از این خواهد بود تا درستی آن را در استدلال و عمل به اثبات رساند.

بحث بر بازنگری در چپ را در اینجا نمیخواهم مطرح نمایم و آن را به آینده مییگذارم. مگر لازم میدانم توجه آنانی را که علاقمند تفکر و اندیشه اند به تفکر در مورد دشواریهای تیوری طبقاتی در زمینه های وجود طبقات،  مبارزه ی طبقاتی ،نقش ایدیولوژی و نقش  ایدیو لوژی مارکسیم بحیث افیون جامعه، برگردانم. این برخورد نه خصمانه بلکه  برخورد دوستانه با ایدیولوژی چپ است. زیرا چپ را باید صاف و تیز بین نگهداشت. چشمان خود را بحیث مثال در نظر گیرید و فکر کنید که ایدیولوژی چپ وظیفه ی شمان شما را دارند.

جامعه ی افغانی به چنین چپی نیاز دارد نه به آن  چپ دیروز که فکر میکرد  جامع الکمالات، نوش دارو برای همه دردها  و یگانه تیوری علمی، سالم و حق به جانب بود. بسنده است به تعصب های فکری رویزیونیسم،  اقلیت و اکثریت و نتایج این تعصبات در افغانستان و سایر نقاط جهان اشاره نماییم.

 

 

3

تناقضات

 

درپاسخ دفاعیه به چند تناقض آتی نیز اشاره شده است. آنها را میشمارم.

1)     پرسیده میشود که چگونه  ممکن است داشتن اند یشه ی چپ یا راست هم حق به حساب آید و هم تنگنظری. نگارنده این را در مقاله خود تذکر داده ام که اولی یک چیز و دومی تنگ نطری  میباشد. در مقاله ی کنونی نیز این مفکوره را میتوان دریافت. هر فرد میتواند هر اندیشه ای را  دارا باشد، از آن دفاع(غیر مسلحانه) کند ، برای  اشاعه، غنا مندی وتحقق آن فعالیت نماید. هرگاه مدعی شود که او تنها  و یگانه مرد میدان است، شما در مورد وی چه فکر میکنید؟ به نیروهای طالبی توجه کنید و آن را بحیث مثال در فکر خود مجسم سازید. آیا این فرهنگ منم را میشناسیم ؟

تنها در تیوری این نوع اندیشه دشواری چندان را موجب نمیگردد و مشکل اساس با عمل و تداعی  به میان میاید.

2)     پرسیده میشود آن یکی که به حقانیت چیزی باور ندارد در کدام مورد میتواند  به کاوش و تحقیق  بپردازد. جواب روشن است برای یافتن حقانیت میتوان به تحقیق پرداخت. همواره چنین بوده است. تحقیق یا برای اثبات حقانیت یا رد آن صورت میگیرد.  پژوهش مجدد یک موضوع یاreplication

را میتوان بحیث مثال یاد کرد. گذشته از آن  نگارنده تنگنظری ها را به تعمیم نتیجه گیری ها بیشتر وابسته دانسته ام.

آقای زریر خیلی مشتاق شناسایی و معرفت با آنانی به نظر میرسد که  به چیزی باور ندارند. چنین چیزی فکر نمیکنم وجود داشته باشد زیرا آدمی و باور را به مشکل میتوان از هم جداکرد.

 

ا

پرسشها

 

در اینجا به پرسشهایی  پاسخ  میگویم که پرسیده شده اند.

1)     آیا در سرشت مناسبات در اجتماع و اقتصاد ... تغیری رونما گردیده که منجر به عدالت در دستیابی به نعمات مادی یعنی محصول کار انسانهای زحمتکش شده باشند؟ چه زمانی این کار صورت گفته است. این نها میتواند در تیوری وجود داشته باشد.

2)     آیا اصل عدالت مبنی بر درآمد متعادل با کار و زحمت تحقق یافته است؟ چگونه این تعادل را میتوان سنجید و تحقق بخشید؟  عدالت چیست؟ آیا برخورد مساوی با قضایای نا مساوی عدالت است؟

3)     اگر چپ کهنه باشد چرا به آثار بانیان اندیشه های چپ مراجعه صورت میگیرد؟

این استدلال خیلی از معیار فاصله میگیرد. مراجعه به کهنه  به معنای نوبودن کنهنه نیست و  اندیشه انتهع نیست که کهنه گردد تا آن را توان پوشید. مگر عبا و قبا میتوانند کهنه  گردند.

4)      چه باید  کرد ...آیا می شود عناصری را که فرادستی، خشونت و استبداد را در ضمیر دارند با انتقاد اصلاح کرد یا از صحنه راند اگر خشم و مقاومت منسجم مردمی را در برابر خود نبینند؟ سوء تعبیر نگردد که اینجا مقاومت مسلحانه به هیچ وجه مطرح نیست زیرا عواقب نا هنجار دارد و بر فاجعهء کنونی می افزاید، بلکه آگاه سازی مردم از ماهیت نظام حاکم و از این طریق بسیج آنها برای تبارز نارضایتی و اعتراض سازمان یافتهء سراسری مطرح است تا استبدادگران تجرید از جامعه را عملاً احساس و انحطاط سیاسی خودرا با تمام وجود لمس نمایند،...

من میدانم کسانی بودند  که میدانستند چه در ضمیر چه کسی نهفته است. این خود مشکل جدید را بار میاورد.

به نظر میرسد که هضم اندیشه چپ برای برخی از چپیها نیز آسان نیست.

در سرشت مناسبات اجتماعی و افتصادی بدون شک تغییرات وارد آمده است.  در مورد اینکه این تغییرات موجب عدالت  دردستیابی به نعمات مادی  شده باشد باید گفت که هیچگونه تناسب بین این دو وجود ندارد که یکی  بصورت حتمی موجب دیگری  گردد.به همین دلیل مارکس هدف تغییر جهان را در برابر تیوری مارکسیستی قرار میدهد.   گذشته از آن داشتن بوت نو معنای این را ندارد که پاهای پوشنده تغییر کرده است. کوتاه فکری و تنگ نظری در  این مورد  با صراحت انکار ناپذیر خود را نمایان میسازد. زیرا دلایل دیگری نیز میتواند برای پوشیدن بوت نو وجود داشته باشد.

چرا آقای زریر در برابر مارکسیزم  کلاسیک و  معاصر حساسیت دارد؟ او فکر میکند که بنیاد اساسی "مطالبات که همانا  تحقق عدالت اجتماعی است ... از نظر ماهیت تغییر نکرده است و اهداف نزدیک و دور آنها به قوت خود باقی اند" در حالیکه مارکسیسم نوین بر همان بنیاد ها استوار است؟  چرا از عبا و قبای آن خوشش نمیاید؟ فکر کنید که احمد دوست شما با عبا و قبای دیگر  به ملاقات شما میاید . شما  احمد را که دوست شما است ( محتوی) بخاطر عبا و قبایش ( شکل) رد مینمایید؟ ممکن است این مثال زیاد دقیق نباشد مگر به درک موضوع کمک میرساند. از راه دیگر به این موضوع میپردازم.

هر فردی بر اساس معیار و محک های به قضاوت میپردازد. قوانین فرعی بر  اساس مطابقت یا تضاد آنها با قانون اساسی مورد ارزیابی قرار میگیرند. این نورمها در تیوری مارکسیستی همان اند که بودند و هستند. قانونمندیهای انکشاف اجتماعی نیز همانند که بودند.  پس چه چیزی موجب حساسیت در برابرمارکسیسم نو و کلاسیک میگردد؟  چه باید کرد :هرگاه جناب مارکس  خدای نخواسته اشتباه فکری ای را مرتکب گردیده باشد و دانشمندی بر این اشتباه انگشت گذارد یا آن را نقد نماید؟ سینه تنگ تعصب فکری را باید شگافت.

مقاله آقای زریر عالمی از مسایل مورد منازعه و مباحثه را احتوامیکند و بحث بر هریک از آنها را به نیاز و خواست زمان میگذاریم.

 

در رابطه با مطالبات باید گفت که خواست عدالت اجتماعی  پیشینه ی زیاد دارد و از دوران مارکس آغاز نمیگردد.  ما باید فکری در این مورد انجام دهیم زیرا رد دستاورهای  انقلاب اکتوبرمشکل دیگری را در رابطه با تیوری مارکسیسم ( کم از کم واریانت کلاسیک آن) بو جود خواهد آورد. قبول آن نیز عاری از اشکال نخواهد بود.

این انتقاد نیز بعمل آمده است که من از سه موضوع تنها یکی را( تنگ نطری ها را) موردبحث قرار داده ام و به غلط فهمی ها و برداشتها نه پرداخته ام. وی نتیجه گیری مینماید که:

"جایگاه" اول بررسی گردید، آنچه به "جایگاه" دوم و سوم ارتباط می گیرد الزاماً از بررسی باز می ماند چون از دیدگاه نگارندهء این سطور، مسایل بشکل عام و انتزاعی  مطرح شده اند که بحث روی دشواری های اساسی جنبش چپ افغانستان در آنها غایب اند.

این فیصله به نیجه گیری یک دانشمند نمیماند. نخست اینکه مابا تحقیقات باستانشناسی یا  صحنه ی جرم و جنایت  سرو کار نداریم و هم در رابطه با نقش  و مقامی  سخن نمی گوییم که جایگاه   را مورد بررسی قرار دهیم.  تنها فلاسفه میتوانند  استدلال آقای زریر را درک نمایند.

به نظر نگارنده بر هرسه موضوع  به پیمانه ها ی مختلف مکث صورت گرفته است. بحث بر غلط فهمی ها با بحث بر عبا و قبای چپ افغانی آغاز میگردد. در واقعیت امر بحث بر تنگنطری ها در اوایل صفحه ی  سوم پایان میابد. صفحات اول و دوم وقف موضوع اولی و بقیه( 3-5 ) وقف موضوع دومی و سومی گردیده.

فکر میکنم که آقای زریر تنها مینگارد و در نگاشته های دیگران تنها به دو موضوع توجه میکند. به اسم مبارک خود و به ایدیولوژی ای که ایمان دارد. وی  آنچه را که در مقاله من در مورد چپ  آمده است نه خوانده است. چند سطر ی از آنها را نقل میکنم:

هر فرد واقع بین و خرد مند با این سخن موافق خواهد بود که نیروهای چپ در نتیجه ی زیستن درفرهنگ گروپی، عشق بی پایان به ایدیلوژی و شخصیت، تعصب و کوتافکری نه توانسته بحیث یک نیرو وارد حیات سیاسی مردم گردند.  دو خصیصه ی منم و تصامیم در عقب درهای بسته در نیروهای چپ با روشنایی دیده میشوند.

درمورد برداشتها بخصوص در مورد طرح ارایه شده از سوی نگارنده بحث شده و دلایل بی توجهی نیروهای چپ را نیز بر شمرده ام.

آقای زریر سه صفحه کامل مقاله را در  رابطه با دو موضوع  غلط فهمی ها و برداشتها نادیده انگاشته و از آن انکار کرده است.  خودش بهتر میداند چرا؟ به این ترتیب آقای زریر یکبار دیگر نه تنها  با شناسایی حقایق با تعصب برخورد کرده، از بحث بر کاستی های چپ  چشمپو شی نموده و نخواسته بر دشواریهای واقعی آن بحث  نماید.  وی ادعا کرده که"... پرداخت به جنبه های اندیشه ای معضلات چپ افغانی... ابهام آفرین و... اند...".  او مینویسد:

در حالیکه تمایل نویسنده را برای راه اندازی گفتمان در بارهء مسایل مربوط به وضعیت کنونی جنبش چپ کشور قابل تائید و گسترش چنین یک پروسه را سودمند و ضروری

می دانم ولی یادآوری می نمایم که به نظر من، پرداخت به جنبه های اندیشه ای معضلات چپ افغانی آنگونه که ایشان بدان توسل ورزیده اند بیشتر ابهام آفرین و سوء تعبیر زا اند

تا سازنده و مشکل گشا....

انکار این حقیقت که غلط فهمیها و برداشتها در رابطه با چپ اقغانی  مورد بحث قرار داده شده اند با این بیان که ، پرداخت به جنبه های اندیشه ای معضلات چپ افغانی آنگونه که ایشان بدان توسل ورزیده اند ... گواه تناقض  آشکار است. زیرا خود از" پرداخت به جنبه  های اندیشه ای معضلات چپ اقغانی..." یاد مینماید.

 آقای زریر مینگارد: نخست توجه خواننده را به این نکته معطوف می دارم که ایشان در آغاز مقاله می خواهند "برای آسودگی خاطر برخی از مبارزان سیاسی" خاطر نشان سازند "که یاد دهانی تنگ نظریهای مربوط به بحث چپ هم از لحاظ محتوا دارای اهمیت است و هم برای آیندهء چپ بخصوص در افغانستان"

سپس  میفرمایند:

مبرهن است که تنگ نظری در اندیشه و سیاست، با هر قالب و جامهء که ظاهر شود برای حرکت های دموکراتیک و ترقی خواهانه بویژه در مسیر فعالیت های سیاسی مدافعان منافع زحمتکشان و مبارزان راه تحقق عدالت اجتماعی در کشور عامل بازدارنده بوده پیامد های زیان آور دارد پس فهمیده نشد که چرا این موضوع صرفاً "برای آسودگی خاطر برخی از مبارزان سیاسی" یاددهانی گردد و اصلاً هدف اینگونه افاده چیست؟ آیا درستش این نیست که بر برداشتن تنگ نظری ها از سر راه تاکید ورزیم و یاد آوری آنها را به آسودگی یا ناآسودگی خاطر افراد منوط و مربوط نسازیم اگر واقعاً در سر راه، تنگ نظری می بینیم

"هدف اینگونه افاده" روشن است.  نگارنده میدانست که برخی ها همانند اقای زریر در برابر انتقاد  ازسنگر چپ  نیز حساسیت دارند.  برای آسودگی خاطرآنان، خاطر نشان گردید که این کار برای آینده ی چنبش چپ سودمند است. باز هم  آقای زریر نشان داد که نه بحث بر محتوا ی چپ و نه هم  آینده آن در افغانستان در اولویت قرار دارند . خوشوقتم که جناب شان ادعای نمایندگی از این جنبش را ندارند.

برای من بحیث فردی که چپ اندیشیده و با چپ بزرگ شده است این سوال  مطرح میگرددکه:

چرا برخی به اندیشه ها ی ضد امپریالیستی و برخ دیگر به اندیشه های امپریالیستی میگرایند؟

هرگاه پاسخ این باشد که اولی از اکثریت زحمتکش و دومی از اقلیت بهره کش  حمایت مینماید، پس معیار انتخاب اکثریت و اقلیت قرار میگیرد. براساس میتودولوژی علمی هر فرضیه  و هیپو تیز را نیز باید بر اساس همان معیاری بسنجیم  که ایدیولوژی را  بحیث تمامیت فکری بر اساس آن برگزیده ایم.  پس سایر اصول ایدیولوژیک بر این اصل بنیادی استوار میگردند.

  در پایان میخواهم بپذیرم که منظور آقای زریر را از بیان آتی نفهمیدم:

در اخیر بیجا نیست اگر اذعان شود که ما باید بدانیم در بارهء چه، برای رسیدن به کدام هدف و چگونه، حرف می زنیم و الی بقیهء عمرمان در حرف زدن خواهد گذشت بدون اینکه به نتیجه ای نایل آئیم ۰

واضح نویسی و صراحت کلام را همه دوست دارند.

آنچه را من میدانم اینست که 1) هر بیانی باید در زمینه یا قرینه معیین  تعبیر و تفسیر گردد، و 2) هر بیان دارای معنای مانیفیست و لاتینت میباشد. با در نطر داشت این دو اصل من برای بار دوم  متهم میگردم که نا آگاهانه حرف میزنم.  یعنی نمیدانم در چه مورد و به کدام هدف مینویسم و این را نیز نمیدانم که چگونه حرف میزنم.

هم از خامه و هم از شیوه ی تفکر اقای زریر عطر آشنای جوانی به مشام میرسد و پیری و پختگی  را تنها به  " نقد جوانی میتوان خرید".  

مباحثه علمی نیز فراز و نشیبها یی دارد و همانگونه ای که  " په یاری کی بنگری ماتیگی"  برد و باخت نیز وجود دارد. اصل اساسی  این است که در مباحثه ی علمی برای دریافت حقیقت بصورت مشترک کار صورت گیرد.   تصحیح اشتباه بهتر از کتمان آن است و اعتراف به آن  تقویت کننده اعتماد و مبین شهامت است.این مباحثه را میتوان  آغاز  عنعنه ی پسندیده بحث و تفاهم علمی تلقی نمود.

ما نباید مانند آنانی باشیم که مورد انتقاد ما قرار دارند. چپ باید نشان دهد که از لحاظ تفکر توانمند و بازنگر و در ادعای مردم دوستی صادق  است. در حالیکه اولی به واقعبینی و فقدان تعصب ارتباط داد، دومی  به تعیین اولویتها منوط  میگردد. برای نیل به نخستین باید  به شیوه ی اندیشه و عمل جدید گذار نماییم و برای دستیابی به دومی  باید منافع اکثریت  زحمت کش را در اولویت  قرار دهیم.

 

 

پایان

 


بالا
 
بازگشت