دکتوراندوس نبی هیکل

 

آزادی

 

 

قسمت سوم

آزادی بیان

 

بحث های قسمت اول و دوم نشان دادند که آزادی مطلق وجود ندارد. آزادی فرد در جایی پایان میابد که آزادی دیگران آغاز میگردد. سخن ارسطو در مورد انسان به یاد میافتد که گفته است انسان در طبعیت خود حیوان سیاسی است.  منظور از آن این است که انسان به همین دلیل در جامعه زندگی مینماید. زیستن در جامعه به معنای  انقسام  امور (  تقسیم کار) و مشارکت در ا مورعامه میباشد. فرد به دیگران  نه تنهابرای برآورده ساختن نیاز های مادی ، بلکه برای ارضای نیازمندی های سایکالوژیک و روانی نیز نیاز دارد.

آزادی بیان  از زمره آزادیهای پر سروصدا به شمار میرود. سلب این آزادی موجب آن میشود که عقده در گلو ایجاد شود و روزی آدمی چون دیگ بخار منفجر گردد ، آزادی بیان بدون ملاحظه نیز ممکن است به انفجار منتهی گردد.  در این شکی نیست "زبان سرخ سر سبز میدهد برباد"، "خپله ژبه هم کلا ده هم بلا".

این را نیز باید یاد دهانی کرد که  میگویند " زخم شمشیر میرود و زخم زبان نه".

تعداد آنانی که بخاطربیان شان مجازات شده اند یا حتی کشته شده اند کم نیست. بیان میتواند موجب تصادم گردد.

برای دقایقی تصور مینماییم که افکار باهم تصادم مینمایند. به عبارت دیگر گروهی میخواهد فامیل ها را از آنچه ها که کانالهای  آزاد غربی  از راه کیبل(کابل) تلویزیونی یا برنامه های تلویزیونی یا  ماهواره های نشراتی، نشر مینمایند محفوظ نگهدارد و گروه دیگر برخلاف آن را میطلبد. در اینجا افکار متفاوت  در برابرهم قرار میگیرند.  این تصادم میتواند به صورت فعال و پوتنسیال ودر اشکال اشکار و پنهان صورت گیرد.آیا- در صورتی که این تصادم را در جمعیت جن که  فاقد وجود خارجی اند در نظر گیریم- میتوانیم از تصادم آشکار و قابل نطارت سخن گوییم؟ پاسخ به ان پرسش منفی خواهد بود. یا وقتی نورم ها با هم در تصادم قرار میگیرند، ما از برخورد قابل نظارت  نمی توانیم سخن گوییم.  مگراینکه ما برخورد قابل نظارت را نمی توانیم ببینیم به معنای آن نیست که نورمها باهم در تضاد قرار ندارند.    روشن است که نورمهادر سطح فردی، گروپی و ملی از لحاظ  ماهوی و سختی و نرمی متفاوت اند و در یک جامعه چندین ملیتی میتواند نورمها ی متفاوت وجود داشته باشند. چگونه میتوان از اصطکاک و  تصادم این نورما جلوگیری نمود، تا همزیستی مسالمت آمیز  در جامعه ی  با نورمهای متفاوت تامین گردد؟ آزادی بیان میتواند شهکار های بزرگی را در این راه انجام دهد. در این بخش روی همین موضوع بحث میشود.

  پرسشهای مطرح در این بیان عبارت اند از: بیان چیست ، وظیفه و رسالت آن چیست؟

بیان بیانگر چیست؟  بیان و اندیشه یا حامل و محمول؟ مرز ها و درزهای آاز دی بیان  از کجا آغاز و در کج پایان میابند؟

این بحث را میتوان به دو گونه ادامه داد.  میشود به کتب و آثار بزرگان اندیشه و سخن رو کرد و یا به زندگی واقعی نگاه کرد.  تلاش  های نوع نخستی در مرزهای نورماتیف و دومی در مرز های تجربی صورت  میگیرند. به عبارت دیگر این همان تفاوت اندیشه و بیان است که دو باره به گونه ی د یگر متبارز میگردد. زیرا اندیشه  همانند پرندگان بال و پر دارد.اندیشه نیز همانند پرندگان از قدرت متفاوت پرندگی برخوردار است. گوناگونی جهان پرندگان راخود میتوانید با همه خوبی ها و دشواریهای آن نزد خود مجسم سازید. و بیان بصورت عام آن قدرت پرندگی را که اندیشه دارد ندارد. بیایید از خود بپرسیم که ما چند بیدل و مولوی را میشناسیم و چند شکسپیر را؟

در تفکر میشود قصر ها اعمار و به فتوحات بینظیر در تاریخ، دست یازید. این تفکرات را نیز میتوان همانند کتاب های نشر شده زیر نام " خاطرات…"  زیرنام " تفکرات …" منتشر کرد.  دیده میشود که فرد منبع تفکر است و این فرد است که این تفکرات را با استفاده از بیان، بیان میدارد.

 همه ی افکار و اندیشه ها برای همه آشکار گذاشته نمیشوند. برخی فردی اند و به دلیل فردی بودن ممکن است زبان و لبها نیز از آنها آگاه ساخته نشوند. برخ دیگر  فردی نیستند ولی اجتماعی هم نیستند  باز برخ دیگر مانند رازهای استخباراتی در مورد منافع این یا آن کشور اجتماعی اند و برای دیگران آشکار ساخته نمیشوند.  اجتماعی(افشا یا آشکار ساختن) ساختن یک مساله ی فردی یا خصوصی یا یک موضوع عامه و اجتماعی از راه بیان آن موضوع صورت میگیرد. بیان فکر میتواند با به کارگیری  حرفها، اشاره ها، تصویر و آواز صورت گیرد. چرا با افکار  چنین برخورد صورت میگیرد؟ کدام یک از موضوعات یاد شده را باید یا نباید با بیان آن افشا یا آشکار ساخت؟

  به گونه مثال به فکر های بستر خواب یا به خواب های نیمه شبی  و سحرگاهی توجه مینماییم.  هرکه همه را به همه بیان نمی نماید و درصورت بیان آنها را به گونه های متفاوت بیان خواهند کرد. چنین خواب یا خیالی را میتوان به گونه های مختلف یا به عبارت دیگر به کمک ژانرهای نگارشی و هنری بیان کرد.  اثر کلیله و دمنه را به گونه مثال در یک مورد و فیلمهای صامت چارلی چپلین را در مورد دیگر در نظر میگیریم.

افکار در هر مورد و زمینه ای که باشد به حامل نیاز دارد.  این افکار به وسیله ی زبان: بیانهای اد بی  نثر، شعر، فکاهی، ظنز و…،تصویر و هنر ها بیان میگردند. نویسندگان و شعر شناسان خوبتر میتوانند بما بگویند که چرا در ادبیات  صنایع ادبی بوجود آمده، چرا از لطف و قبح تعبیر سخن میگویند؟  و چرا ژا نرهای ادبی  فکاهی و طنز وجود دارند؟ دلیل آن تنها فقدان آزادی نیست، زیرا در جهان مدرن و آزاد غرب نیز مثالهای فراوانی از آنها  وجود دارند.

 تا اینجا رو شن گردید که فرد منبع تفکر و بیان است. و این فرد است که برمیگزیند چه باید بیان گردد، با کدام وسیله و برای کیها و به کدام هدف. به بیان دیگر ما منبع فکر و آنکه را شناسایی کردیم که پیام و شیوه بیان راتعیین مینماید. به خواننده بدون درنگ بر این نکته که فرد  منبع تفکر و بیان است انگشت انتقاد میگذارد.  سخن من بر این نمیچرخد که فرد محصول چیست؟ یا نقش هستی مادی برشعور فرد چیست؟ فکر نیز تفکر میزاید. در این بخش سخن بر این بسنده میکنیم که این فرد  میباشد که فکر میکند و آن را بیان مینماید. ما در این جا با تاثیرات ساختارها بر شکلگیری افکار، با روبنا و زیربنا کاری نداریم.

هر فردی چنین کاری را بصورت طبیعی انجام میدهد، مگر  سخن در این جا بر سر فرد معیاری است. فردی که میتواند به گونه ای فکری را برای عامه مردم بیان نماید، چه این فکر از خودش باشد یا نه و یا در مورد  غیر از خودش بچرخد. این فرد که میاندیشد و آنرا میخواهد برای دیگران برساند، پیامی دارد و هدفی که بر مبنای آن پیام، گیرندگان پیام و شیوه ی بیان آن را برمیگزیند.

انتقاد دیگری که میتواند وارد آید این است که در بسا از موارد مهم سازمانها تصمیم میگیرند نه افراد. این اعتراض وارد است.  اما به یاد باید داشت که ما در سطح فرد( مایکرو) صحبت مینماییم نه در سطح سازمانها( میسو). دودیگر  این در همین سطح فرد است که مصلحت اجتماعی( با در نظر داشت زمینه های فرهنگی و   یاعناصر امدادی) کمرنگی بیشتر دارد.

اکنون که روشن گردید  فرد یا افراد محتوای بیان ،وسیله و شیوه ی بیان را برمیگزینند، این پرسش مطرح میگردد که فرد  چرا و چگونه تصمیم میگیرد چه  را چگونه و چه وقت ابراز نماید؟ فرد بدون شک یا در این تصمیمگیری ملاحظاتی را در نظر میگیرد یا هیچ ملاحظه ای را در نظر نمیگیرد.  در نظر گرفتن ملاحظات در شکلگیری و فرمولبندی بیان مورد نظر و زمان ابراز آن نقش تعیین کننده دارند. در بحث های بعدی بر این موضوع بر  دوباره برخواهیم گشت. آقای دنمارکی که با کارتون  پیامی را ارایه کرده ، نیز ملاحظاتی را در نظر داشته و همیدون احسان جامی.

اکنون  میپردازیم به گفتگو  در مورد نخستین پرسش مطرح شده در این گفتگو. 

بیان چیست؟

محسوس و ملموس ساختن فکر مشخص عبارت از بیان آن فکر است. فکر بوسیله ابزاری مانند هنر و ادبیات وارد فرهنگ میگردد. داستان رستم، لیلی و مجنون و … را میتوان به گونه مثالها یاد کرد.

 استادان هنر و ادب بیشتردر  این موقعیت قرار دارند  که  بما بگویند که هنر و ادبیات همواره به مثابه  آیینه ی قامتنمای جامعه  خدمت کرده اند. در یک عبارت میتوان به فرهنگ مادی و معنوی اشاره کرد.

 تا اواسط سده ی بیستم بیان صریح در جامعه شناسی از فیمینیسم وجود نداشت. ممکن است هنر و ادبیات  مثالهایی از ستمکشی زنان، بیوفایی، ستمگری و زیبایی آنان بیان داشته باشد.

بدیع و بیان مثالهای دیگری از شیوه بیان افکار و نازکخیالی ها  اند.

 همین لحظه بیتی از بیدل بیادم فتاد:

پی اشک من ندانم به کجا رسیده باشد       ز پی اش دویدنی داشت به ره ی چکیده باشد

ادبیات بدون شک نمونه هایی از طعیان، سر کشی و دیگر اندیشی رادارد.

 به حافظ گوش دهید که سمرقند و بخا را ، را به خال هندویش میبخشد. این فکر زیبا با این بیان عالی چه پیچیدگیهای بزرگی را در زندگی واقعی بوجود خواهد آورد؟ آ یا چنین کاری در عمل ممکن است؟

تا اینجا بر سر بیان به مثابه ی حامل اندیشه و فکرسخن گفتیم.

بیان همچنان اظهار آنچه است که یک شخصیت حقوقی یا حکمی فکر مینماید. آزادی بیان چنین حقی را برای افراد احتوا مینماید.

 در ماده ی نزدهم اعلامیه ی جهانی حقوق بشر میخوانیم:

Everyone has the right to freedom of opinion and expression; this right includes freedom to hold opinions without interference and to seek, receive and impart information and ideas through any media and regardless of frontiers.

هرفرد حق آزادی فکر وابراز آن را دارد، این حق شامل آزادی داشتن افکار بدون مداخله، حق جستجو، دریافت و فرستادن معلومات و مفکوره ها از راه هر وسیله و بدون درنظرداشت مرزها میباشد.

گذشته از این آزادی بیان بیشتربه پیام ارتباط دارد تا به بیان.  این آزادی میخواهد دست حاکم را از گلوی افراد و گلوی افراد را از چنگال حاکم برهاند. ین ازادی در اساس بیان هر آنچه را فرد میخواهد  بیان  نماید،احتوامینماید. پرسشی که مطرح میگردد این است که: مرزهای این آزادی  در کجا قرار دارند؟ آیا این مرزها در نزدیکی های مرزهای فکرقرا دارند؟

به توضیح زیرین توجه مینماییم.

In practice, the right to freedom of speech is not absolute in any country, although the degree of freedom varies greatly. Industrialized countries also have varying approaches to balance freedom with order. For instance, the United States First Amendment theoretically grants absolute freedom, placing the burden upon the state to demonstrate when (if) a limitation of this freedom is necessary. In almost all liberal democracies, it is generally recognized that restrictions should be the exception and free expression the rule; nevertheless, compliance with this principle is often lacking. )http://en.wikipedia.org/wiki/Internet_censorship_in_mainland_China(

در کردار، با وصف اختلافات بزرگ در درجه ی آزادی، در هیچ کشوری آزادی بیان مطلق نیست. برخورد کشورهای صنعتی همچنان در رابطه با برقراری تعادل میان آزادی و نظم متفاوت میباشد. به گونه ی مثال نخستین تعدیل ایالات متحده  از نگاه تیوریتیکی آزادی مطلق را اعطا مینماید و به دولت وظیفه میسپارد که تصمیم بگیرد چه زمانی تحدید این آزادی( اگر لازم باشد) ضروری میباشد. تقریبآ در همه ی دموکراسی های لیبرال، بصورت عمومی پذیرفته شده که تحدید(این آزادی) باید استثنا و آزادی بیان باید اصل قرار گیرد. با وجود آن، وفاد اری عملی  به این اصل اغلب وجود ندارد. )http://en.wikipedia.org/wiki/Internet_censorship_in_mainland_China(

 آزادی بیان را در چند شکل آن میتوانیم دریابیم:

·        من چنان آزادی میخواهم که هرآنچه( افکار و خواسته هارا) را میخواهم در مورد هرکه و هرچه باشد آزادانه به آگاهی عامه برسانم ( بدون در نطر داشت  صحت و سقم و عواقب آن)

·        من میخواهم این آزادی را داشته باشم که حقیقت را در هرموردی که باشد به هر وسیله ممکن بیان نمایم( بدون در نطر داشت عواقب آن)

این دو موضعگیری به دو عنعنه ی سیاسی  فردگرایی Individualism و جمعگرایی منتهی میگردند که آزادی و برابری در آنها مفاهیم مرکزی شمرده میشوند. و بحث ما نیز همین دو مفهوم را مورد بحث قرار داد . در تیوری لیبرال آزادی  مفهوم  حق منفی رادارد در حالیکه در عنعنه ی حاکمیت مردم یا فلسفه ی جمعگرایی مفهوم حق مثبت را دارا است. به بیان ساده آولی دولت را محدود میسازد و دومی فرد را.

با انتخاب نخستی  ارزشها ی دیگران را ، اگر اهانت نه نماییم، کم بها میدهیم. این گزینش با تیوری اقتصادی : انتخاب عقلی" Rational choice"  مطابقت کامل دارد. فرد  معیاری مطابق این تیوری در معامله ی خرید تخم دینو ساوریا به ارزش یک ملیون دالر چنان عمل خواهد کرد که هم تخم  را و هم یک ملیون را داشته باشد. به عبارت دیگر فرد عاقل منفعت فردی را ماکسیمایز(تا حد اعظمی رساندن) میسازد و تنها به فکر نفع شخصی می باشد.

لحظه ای بیاندیشید که فلم خیریت و یلدرز، کارتون دنمارکی و فیلم کارتونی احسان جامی – به استثنای افراد نامبرده- برای جوامع مربوطه آنها و جامعه ی بین المللی چه منفعتی را به بار میاورد؟

 با انتخاب دومی به ارزشهای دیگران مانند ارزشهای خودمان احترام میگذاریم و همه ی آنها رادارای ارزش برابر میدانیم.

 در رابطه با آزادی بیان قبل هر چیز باید  به یاد داشت  که احترام به دیگران  و ارزشهای  آنان شرط  اساسی زندگی اجتماعیست که انسان بحیث حیوان سیاسی آن را آگاهانه برگزیده است.

نکته دومی که  به یاد باید داشت این است که این فرد است که مسولیت عواقب استفاده از آزادی خود را بر عهده دارد.

 

پایان

 

***************************

 

  هر زمانی میشود در مورد آزادی سخن گفت. نه تنها نعره آزادی بلند به گوش میرسد، بلکه شکایت از نقض آن در گونه های مختف نیز کر کننده است. آنسان نه تنها برای حصول آند میرزمد بلکه پس از حصول آزادی باید برای حفظ آن و یاحصول دوباره آن نیز باید برزمد. با اندک  دقت میتوان دریافت که زندگی بدون آزادی  غیر قابل تصور است.

 هدف از این نگارش کنجکاوی در  مرز و درز آزادی میباشد. کنجکاوی منبع دانش است این سخن را استاد منجمنت ما بیان میداشت. او درست میگفت، و همین  احساس کنجکاوی آدمی را از بهشت تا به اینجا رسانده است. در این مقاله به پرسشهای آتی توجه میشود: آزادی چیست که ما به آن انقدر نیاز داریم؟ آیا هدف تامین  آزادی های فردی با هدف عدالت خواهی در تناقض قرار ندارد؟ آیا انسان واقعآ آزاد است؟ مرزهای آین آزادی در کجا پایان میابند؟

 این مقاله  در بحث آزادی   باورمندی به انسان آزاد را مورد سوال قرارمیدهد. اما نخست به نقل چند تعریف از آزادی میپردازیم.

Holmes described it as the "right of strict social discrimination of all things and persons [and it] is one of the most precious privileges." And, Locke: "... in our being able to act, or not to act, according as we shall choose, or will."5 And, Lord Acton: "By liberty I mean assurance that every man shall be protected in doing what he believes to be his duty against the influence of authority and majorities, custom and opinion."6[1]

آزادی برای هولمز فراغت از تبعیض برای لوک  عبارت از داشتن اختیار عمل کردن و عمل نکردن و برای لارد اکتون عبارت از اطمنانی است برای حمایت فرد در برابر نفوذ مقام باصلاحیت و اکثریت، سنن و افکار.

David Hume: "By liberty then we can only mean a power of acting or not acting, according to the determinations of the will; this is, if we choose to remain at rest, we may; if we choose to move, we also may."10

John Stuart Mill: "The only freedom which deserves the name, is that of pursuing our own good in our own way, so long as we do not attempt to deprive others of theirs, or impede their efforts to obtain it."11

برای داوید هیوم ازادی داشتن اختیار عملکرد و یا نه کردن عمل است. ستوارت میل تنها بر یک اختیار نام آزادی را شایسته میداند: آزادی فرد در دنبال کردن خوبی فردبه شیوه ای که  فردخودش میخواهد، تا حدی که دیگران را از حق شان محروم نسازد و یا مانعی در راه آن قرار نگیرد.

هیربیرت سپینسر میگوید:

"He must have a master; but the master may be Nature or may be a fellow man. When he is under the impersonal coercion of Nature, we say that he is free; and when he is under the personal coercion of some one above him, we call him, according to the degree of his dependence, a slave, a serf, or a vassal." (Spencer.)13

 

به باور سپنسر "انسان باید آقا داشته باشد.ممکن است طبعیت آقا باشد یا یک انسان همنوع. وقتی انسان زیر اجبار غیر فردی طبعیت قرار دارد، ما میگوییم او آزاد است و زمانی که از یک انسان  باید اطاعت نماید میتوانیم او را مطابق به درجه ی وابستگی وی، برده، سرف یا واسال(مالک سرف)  بنامیم"

  همه بر این توافق دارند که آزادی وجود خارجی  ندارد. آزادی را میتوان احساس کرد. بیایید ببینیم این ازادی عبارت از چیست که وجود خارجی ندارد و تنها میتواند احساس گردد ،وبرای انسان  اهمیت حیاتی دارد.

آزادی فردی  رامیتوان در خود ارادیت فرد خلاصه نمود. معنای خود ارادیت این است که فرد در همه ی موارد مربوط به خودش دارای صلاحیت است و هیچ فرد ی غیر از وی نمیتواند در موارد متذکره بدون رضایت وی تصمیمی اتخاذ نماید.   آزادی فردی در چنین مفهوم و معنا بردگی آگاهانه را در اصل مجاز میسازد. خود کشی  حتی به کمک دکتور باید مجاز باشد.  در  رابطه باسقط جنین میتوان بر همین بنیاد دو پاسخ مثبت و منفی ارایه کرد . زیرا سقط جنین هم به فرد و وجود وی تعلق میگیرد و هم به حیات نوزاد ی که سقط آن  مورد بحث قرار دارد.  در اساس تنها فرد میتواند خود این آزادی را محدود  گرداند. به همین دلیل در تیوریهای لیبرال  ساحه مداخله ی دولت را محدود میسازند وآزادیهای فردی را بوسیله قانون تضمین مینمایند.

 در واقعیت امر عوامل زیادی این آزادیها ی فردی را زیر نفوذ قرار میدهند. هرگاه این فرد فاقد توانایی های فردی استفاده از این آزادی ها باشد میتواند از آنها استفاده نماید؟ بطور مشال در افغانستان عده قلیل میتوانند از نعمت آزادیهای بیشتری مستفید گردند، نسبت به اکثریت. چرا؟  هرگاه همین مردم افغانستان رادر شرایط یک کشور دیگر مانند امریکا یا کشور اروپایی قرار دهیم، تعداد استفده کنندگان از نعمت آزادیهای فردی افزایش میابد. پس این پرسش در ذهن میگذردکه:

آیا آزادی عبارت از توانایی فرد است یا موجودیت امکانات برای انجام آنچه فرد میخواهد؟

 

آزادی بحیث توانایی فردی

 

 بحث  قبو ل آزادی بحیث توانایی  ما را با مشکل نابرابری در قابلیتها و امکانات  رو در رو میسازد. افراد دارای توانمندی های متفاوت دماغی و جسمی اند و این تفاوت های فردی میتواند در رابطه با آزادی بحیث توانایی فردی به سه نتیجه گیری ممکن بیانجامد.

1) همه انسانهااز تواننمندیهای نسبی برخوردار اند،

2 ) برخی از افراد از توانمندیهای کامل انسانی برخورداراند،

3 ) توانمندی های افراد را باید کشف و رشد داد.

در دو فرضیه ی اولی انسان دارای توانمندی های ذاتی اند مگر به در جه های متفاوت. شکسپیر با کانت فرق دارد و این دو با انشتاین. برخی دارای نبوغ اند و بسیاری نیستند.  آنانی که دارای توانایی فکری اند بیشتر به نیروی جسمی ممکن است اتکانمایند و آنانی که توانایی فکری دارند به آن اشتغال می یابند که نیرومند اند.

به آزادی سیر و سیاحت مینگریم: هر انسان حق دارد از کشور خود خارج و به آن برگردد. این حق میتواند با ممنوع الخروج قرار گرفتتن محدود گردد و در مواردی  مانند توقف و زندانی شدن سلب گردد. در حالت عادی همه ی آنانی که فاقد توانایی مالی اند نمیتوانند از این حق استفاده نمایند. این حق را قانون ویزه کشور های مورد مسافرت نیز میتواند محدود یا سلب گرداند. آزادی سیر و سیاحت تضمین شده از سوی قانون اساسی یک کشور برای آنانی که به این یا ان دلیل نمی توانند از این حق استفاده نمایند تنها یک حق سمبولیک است. حق آزادی افراد نامبرده محفوظ باقی میماند. بصورت واضح همه ی اتباع یک کشور نیز از این حق استفاده نمی نمایند.

در رابطه با حق تشکیل اتحادیه ها و سازمانهای سیاسی و عضویت در آن و حق بیان آنچه فرد میخواهد بیان کند، نیز میتوان به همین منوال استدلال نماییم.

به مدد روانشناسی میتوان تیوری ها در مورد توانایی فکری را مورد بحث قرار داد ، و در مورد فکتور جی و قابلیتهای چند گانه و نقش آزمایش آ.کیو.  دقت و سلامت آن به بحث پرداخت. به گواهی پژوهشهای روانکاوانه میتوان گفت که این توانمندی ها متفاوت اند. این حقیقت ناکافته و نا یافته باقی میماند  که چرا موفقیت انسانی  در حیات انسانی به درجه توانمندیهای آن ارتباط مستقیم ندارد.موضوع آزادی به عنوان حق فرد،  بیانگرتساوی افراد نیز میباشد. زیرا آزادی بیان،  ازادی داشتن عقیده سیاسی ، دین و مذهب و ... برای همه در نظر گرفته میشوند نه برای تعدادی از افراد.

One of the lessons which the Durants left us was that "the freedom of individuals in society requires some regulation of conduct, the first condition of freedom is its limitation; make it absolute and it dies in chaos."15 We cannot have the freedom of each, flounder on the unlimited freedom of all. Professor Friedrich A. Hayek

به قول پروفیسور فریدریخ هایک یکی از درسهایی که دورانت به ما به جا نهاده این بود که" آزادی افراد در جامعه مستلزم مقداری نظم رفتاری میباشد. شرط نخستی آزادی محدودیت آن است: مطلق ساختن آزادی، آن را در بی نظمی نابود میسازد". ما همه نمیتوانیم در صورت ازادی بیدون قید و شرط، ازآزادی  بهره مند گردیم.

ازسخنان گفته شده میتوان اکنون نتیجه گیری کرد.

نتیجگیری اولی این است که درمییابیم که کاربرد حق برای همه یکسان نیست آنچه مهم است این است که ما آن را داشته باشیم .

نتیجه گیری دومی این است که : از انجایی که توانایی  ها ی افراد نه تنها متفاوت اند، بلکه به عوامل دیگر نیز ارتباط دارد. این عوامل عبارت اند از شرایطی که  آزادی در آن شرایط مورد استفاده قرار میگیرد.

این را میتوان بحیث نتیجه گیری چهارم افزود که توانایی فردی برای استفاده از ازادی مورد نظر دارای اهمیت ماهوی  میباشد.

 مفهوم آزادی با  احساس ناتوانی و مجبوریت نا سازگار است. در این رابطه از اصطکاک میان احساس آزادی و واقعیت زندگی میتوان سخن گفت.  خصیصه ی  ذهنی بودن آزادی را میتوان ملاحظه کرد، زیرا ما میخواهیم همین احساس را داششته باشم.

توانایی فردی میتواند غیر از توانایی فیزیکی و فکری باشد. توانایی خود به پیمانه ای از آزادی منتهی میگردد. توانایی فردی در گونه های غیر از توانایی فکری و جسمی امکاناتی را بوجود میاورد .

در این شکی وجود ندارد که آزادی صرفنظر از نوعیت آن در شرایط معیین میتواند تحقق عملی پیدا کند.

با انکشاف بحث کنونی، بر این شرایط نیز صحبت خواهد شد.

 

آزادی بحیث امکانات

 

 آزدی به عنوان موجودیت امکانات خود گویای نابرابری است. زیرا همه افراد از همه ی امکانات(یکسان) برخوردار نیستند. نه تنها همه از امکانات مشابهه برخوردار نیستند، بلکه امکانات موجود نیز بوسیله فکتور ها و عواملی بصورت ناشیانه وطبیعی محدود میگرد ند.

این امکانات عبارت از چه ها اند؟

امکانات قابل دسترسی عبارت ازهمه ی انچه اند که تحقق ازادی مورد نظر را در سطوح مختلف ممکن میگردانند.

همه پناهندگانی که در دنیای آز اد غرب به آمید در یافت اقامت بسر میبرند به دلیل نداشتن مجوز اقامت، از حق سیر و سیاحت نمیتوانند استفاده نمایند.  در رابطه با عده دیگر این حق به وسیله ی دلیل مالی یا دلایل دیگرمحدود یا متاثر میگردد.

آیا فراهم آوری حد اقل امکانات برای تحقق ازادیهای مسجل در قانون اساسی از زمره مکلفیتهای سیستم سیاسی شمرده نمیشود؟ بحث بر این مساله ما را به جای دیگر میکشاند و از ورود به آن اجتناب مینماییم.

تضمین فانونی این آزادیها بوسیله اسناد تقنینی شرط اولی  شمرده میشود.

 

حال به  اعلامیه های مهم تاریخی در رابطه با آزادی مراجعه ینماییم.

 نخستین ماده ی اعلامیه ی جهانی حقوق بشر اعلام میدارد که "همه ی انسانها آزاد به دنیا آمده اند و..."

All human beings are born free and equal in dignity and rights. They are endowed with reason and conscience and should act towards one another in a spirit of brotherhood.

در اعلامیه ی استقلال ایالات متحده میخوانیم که:

"همه ی انسانها مساویانه خلق گردیده اند...." 

We hold these truths to be self-evident, that all men are created equal, that they are endowed by their Creator with certain unalienable Rights, that among these are Life, Liberty and the pursuit of Happiness.--That to secure these rights, Governments are instituted among Men, deriving their just powers from the consent of the governed, --That whenever any Form of Government becomes destructive of these ends, it is the Right of the People to alter or to abolish it, and to institute new Government, laying its foundation on such principles and organizing its powers in such form, as to them shall seem most likely to effect their Safety and Happiness. Prudence, indeed, will dictate that Governments long established should not be changed for light and transient causes; and accordingly all experience hath shown, that mankind are more disposed to suffer, while evils are sufferable, than to right themselves by abolishing the forms to which they are accustomed. But when a long train of abuses and usurpations, pursuing invariably the same Object evinces a design to reduce them under absolute Despotism, it is their right, it is their duty, to throw off such Government, and to provide new Guards for their future security.

در سه ماده آغازین اعلامیه ی مجمع ملی فرانسه در سال 1789  زیر عنوان"اعلامیه حقوق انسان و اتباع"

1.   Men are born and remain free and equal in rights. Social distinctions may be founded only upon de general good.

2.   The aim of all political association is the preservation of the natural and impresciptible rights of man. These rights are liberty, property, security, and resistance to oppression.

3.   The principle of all sovereignty resides essentially in the nation. No body or individual may exercise any authority which does not proceed directly from the nation (Kenneth Newton, et al., 2005. Cambridge: Cambridge University Press. P.4.

میخوانیم که انسان آزاد به دنیا آنده و  آزاد و با حقوق برابر خواهند بود و محدودیتهای اجتماعی تنها بر اساس رفاه عامه میتوانند مبتنی باشند.

در این اعلامیه به مساوی بودن حقوق همه ی نوزادان اشاره میشود.  عمرکودک از  روز تولد وی حساب میشود و میتوان انگاشت که از نقطه ی صفری میاغازد. برای این آقا یا خانم تازه وارد حق زندگی، داشتن زندگی مرفه، ازدواج، حق انتخاب ازاد  شغل، حق داشتن کیش و عقیده ی سیاسی، آزادی بیان،آزادی گشت و گذار، تشکیل اتحایه ها و دهها آزادی دیگر توسط قانون تضمین گردیده است. همه ی این برابری ها تنها در برابر قانون فرض کرده میشوند. آین تساوی مفروض محدود به موردی میگردد که فرد با قانون سروکار پیدا مینماید. در سایر موارد نابرابری ها آنگونه ی که میبینیم بزرگ و بزرگتر میشوند. تنها به فیصدی نفوس کشور ها که  زیر خط فقر بسر میبرند توجه مینماییم.  تحقق برخی از این آزادی ها به امکانات فردی ، گروپی و ملی ارتباط دارند.

ممکن است برخی استدلال نمایند  آنچه راکه در موردتساوی حقوق نوزاد انگاشتیم در مورد آزاد بودن و ی نیز میتوان انگاشت. بلی میتوان گفت که نوزاد از نظر قانون آزاد است. زیرا متولد شدن جرم نیست. مگر آزادی به معنای داشتن  خود ارادیت و حاکمیت است و هر آنکه فاقد این دو باشد آزاد مطلق شناخته نمیشود.

خود ارادیت به صلاحیت تصمیمگیری  وحاکمیت  به توانمندی اجرایی فرد  دلالت مینماید.

بر میگردیم به موضوع آزادی.

آزادی را چگونه میتوانیم  شناسایی نماییم؟  از آزادی بیان آغاز مینماییم. مشخصه آزادی بیان در یک کشور این است که فرد مانند آقایان خیریت ویلدرز و احسان جامی و آن دیگری از دنمارک) آزاد است هر آنچه دلش میخواهد بگوید . نبود آزادی بیان را ازآن میشناسند که  به بیان هر آنچه را هرکه میخواهد اجازه نشر ندهند. به نظر میرسد که آزادی دارای مشخصات یا نماد های معیین است. پس انسان آزاد نیز دارای مشخصات معیین میباشد.

بیایید از خود بپرسیم آیا این انسان تازه به دنیا آمده  یک انسان آزاد است؟  این نوزاد توانایی ندارد و یگانه امکانات نوزاد عبارت از امکانات خانواده و دوستان نوزاد میباشد. در مورد نوزاد فرض شده است که گویا آزاد به دنیا آمده است. این بیان در مورد هزاران نوزاد که در زیر بردگی معاصر به دنیا آمده اند نیز به کار برده میشود.

در واقعیت فرض میشود که انسان آزاد به دنیا آمده است. زیرا نوزاد بیرون از ساحه تطبیق مستقیم قانون قرار دارد و مانند همه ی نوزادان بدون لباس و موضعگیری مشخص مذهبی یا سیاسی وارد جهان گردیده. این اقا  یا خانم   گویامالک وجود خویشتن است و از آن نیز هنوز آگاه نیست.

 بر میگردیم به بحث در مورد مشخصات آنسان آزاد. انسان آزاد مشخصه های آتی را دارا میباشد:

1)  آنسان آزاد آقا ندارد( یعنی برده نیست و سرف هم نیست) که برایش تصمیم بگیرد. یعنی خودش( بصورت مستقیم یا غیر مستقیم) تصمیم میگیرد،

2) مانعی در راه اعمال تصامیمش وجود ندارد( هرچه میخواهد تصمیم میگیرد و انجام میدهد).

در یک عبارت انسان آزاد دارای حاکمیت و خود ارادیت میباشد.

 ما انسانها همه آزاد به دنیا آمده ایم و از آن زمان که حافظه ی تاریخ به یاد دارد تا کنون برای آزادی  نعره میکشیم ومیرزمیم. در واقعیت امر ما نخست به دنبال آنچه  میگردیم مه نداریم و سپس باید آن بدست آورده را نگهداریم.

در این شکی وجود ندارد که بردگی دیروزی دیگر وجود ندارد و این به معنای نابودی بردگی نیز نمی باشد.

 همانگونه که داکتر براون پروفیسور حقوق در پوهنتون یل در مورد سانسور استدلال نموده که:

‘The decline of conventional censorship has been more that offset by a new development, censorship of the speaker rather that of the speech’ (Ralph Brown cited in. Lost Liberties, 2003. P.14).

برده داری به جای حاکمیت فیزیکی حاکمیت فکری را برگزیده است.
  روی همین استدلال من به این باورم که انسان آزاد متولد نگردیده است.  انسان مشروط و مقید خلق گردیده نه آزاد، زیرا انسان در شرایطی انتخابی خودش به دنیا نمی آید و صلاحیت تصمیمگیری و قدرت اجرایی وی بوسیله عوامل مختلف تاثر میگرد ند.

بر میگردم به نوزاد آزاد که در پرنسیپ آزاد تولد گردیده اما همه چیز را همه مگر خودش برایش  فراهم کرده اند. در جهان امروز با استفاده از دانش میتوان رنگ چشم و مو واز این گونه  را فرمایش داد. سقط جنین  را بحیث مداخله ی و حشیانه انسان در نطر میگیریم. نوزاد آزاد به دنیا آمده  هیچ نشانه ای از آزادی را ندارد ودر زیر شرایط معیین خانوادگی ( پدر و مادر عصبی ، یامعتاد، حامل این یا آن  وایروس و یا در شرایط غربت یا برعکس آن) 9 ماه را سپری مینماید و وقتی بی خبر از اوضاع به

جهان بیرونی وارد  میشود، در جامعه ی ما هنوز اسم ندارد.

و اگر به مجرد آمدن، این تازه وارد صدای خود را بلند نکند  نخستین  سلی ها را نصیبش میکنند.

  همه ی این داستان آزادی انسان نوزاد به آن میماند که آقایی بفرماید که من یک برده ی آزاد دارم یا اسمش را آزاد خان بگذارد. تربیت و پرورش این نوزاد را در دامان خانواده بزرگش و در جامعه ی انسانی در نظر میگیریم. انسان آسیا و افریقا تا انسانهای قاره های امریکا، ارو پا و آسترالیا به استثنای رنگ خون شان  و میرندگی در همه موارد دیگر از هم متفاوت اند. همه ی آنان انسان اند، مخلوق خداوند اند ، ناطق و متفکر اند. اینهمه وجوه مشترک مرحمت های خداوندی اند. برخ از اینها مقید اند و برخ دیگر مشروط.   

این دلایل را با ده ها دلیل دیگر میتوان حمایت کرد. کم از کم تیوری های

Social Stratification, Social constructivism, Social interactionism, interdependency

 میتوانند ما را در  استدلال ما، در این راستا مدد نمایند که انسان در حیطه ی خود مختاری زندگی مینماید.

دنباله ی این مقاله   مرز های خودمختاری انسان را مورد بحث قرار میدهد.

 

*****************

 

مرزهای خود مختاری انسان

در قسمت اول این مقاله در مورد آزادی بحیث توانایی فردی و امکانات بحث کردیم و نشان دادیم که انسان مقید و مشروط ه دنیا آمده نه آزاد. به عبارت دیگر آزادی انسان و پیمانه آن بوسیله عوامل بیشماری متاثر میگردد.

این  بیان که انسان  مقید ومشروط  به دنیا میاید نه آزاد به معنای  آن نیست که انسان برده به دنیا میاید. آزادو برده دو انتها  را میرسانند درحالیکه پیمانه ی آزادی و بردگی در و سط این دو انتها بحیث متغییر ها سیر مینمایند.

Vänster-höger:                                                                                                                                                                                                                                            
                                                                                                 
آزادی                                                                                                                    

بردگی

 مشروط بودن انسان را به شرایط وابسته میسازد و مقید بودن به آن مرز هایی اشاره مینماید که تغییر ناپذیر یا قید کننده اند. به عبارت دیگر انسان در دوران حیات (مقید یا مرز تغییر ناپذیر حیات و ممات)  درجات مختلف آزادی و بردگی یا یکی از این دو را تجربه مینماید.  ساحه ی خود مختاری  انسان  با در نظر داشت موقعیت وی  در زمان مفروض تعیین میگردد. بدین منوال در تعیین ساحه ی خود مختاری: موقعیت ، زمان و شرایط  حاکم بر آن موقعیت در زمان مفرض نقش کلیدی دارند.

 میتوان ازرابرت دال متقکر امریکایی (دال،1999ص13-17)  در این مورد یاد کردکه حالت های ناتوانی را از ناتوانی مطلق  تا پیمانه ی کنترول و نفوذ فرد دریک  جامعه ی دموکراتیک درجه بندی مینماید. دال از زندانیان کمپ های نازی بحیث اوج نقطه ی ناتوانی افراد یاد مینماید. ما در ردیف بندیهای متذکره نیزدرجه های متفاوت  را میتوانیم دریابیم ، مانند یهودانی که کشته شدند، عده یی توانستند از مرگ توانستند فرار کنند.

مزرهای خود مختاری انسان را متوانیم به دو دسته ردیف بندی نماییم:

1) مرزهای مقید یا تغییر نا پذیر:آن مرز ها را شامل میگردند که تغییر آنها در توان انسان  قرار ندارد وآنها را بحیث اصول تغییر ناپذیر جهانی میتوان نامید، مانند:

·        هر آنچه متولد میشود میمیرد

·        هر آنچه به کمال میرسد به زوال میرود

·        در جهان همه چیز دارای دوقطب متضاد اند که مناسبات این دوگانگی را تعیین مینمایند.

·        قانون اجتناب ناپذیری: برخی چیز ها اجتناب ناپذیر اند مانند: تنوع فکری، صلاحیت کاری و صلاحیت مسلکی و ....

پژوهش علمی تازه نشان داده که تداوی بارور سازی صدها هزار خانم در سال نشان میدهد که بهتر است به این کار طبعیت مداخله صورت نگیرد. در گزارش آمده که در هر هفت جفت در برتانیه یکی از عدم باروری رنج میبرد و دکتوران قادر نیستند علت آن را در یک ربع از چنین جفت ها دریابند. تحقیق بر آنانی استوار بوده که دلیل عدم باروری آنان دریافت نگردیده. هفده در صد از پنجصد و هشتاد خانم شرکت کننده در این تحقیق بار دارشده اند بدون آنکه مورد تداوی قرار کرفته باشند و چهارده درصد زنان که کلومین سترات میگرفتند و 23% زنان در نتیجه ی نطفه  گذاری مصنوعی باردار شد اند. دانشمندان ابراز داشتند که اختلاف آنقدر کوچک است که فاقد معنا میباشد.

2) مرزهای تغییر پذیر: مرز هایی اند که از سطح فردی تا سطوح فرا ملی میتوانند  تغییر  یابند.

چهار  بسته از عناصر را در تعیین مرزهای واریابل یا  متغییر میتوان چنین دسته بندی کرد:هر بسته  دارای دو دسته از عناصر متضاد اند.

1) امکانات و محدودیتهای فردی

2) امکانات و محدودیتهای فرهنگی

3)امکانات و محدودیتهای محیطی

4) امکانات و محدودیتهای قانونی

اکنون هریک از بسته های یاد شده را میگشاییم.

امکانات و محدودیتهای فردی:  امکانات فردی عبارت از مجموع آنچه است که فرد مورد نظر را برای انجام کاری توانایی میبخشد. محدودیتهای فردی عبارت از مجموع آنچه اند که  توانایی کاری فرد را محدود میسازند. نورم، اعتقاد و فرهنگ را میتوان به گونه مشال یاد کرد. انتخاب فرد برای استفاده یا عدم استفاده از امکانات موجود برای وی در این جا نکته مرکزی را تشکیل میدهد. چون انسان بحیث فرد در جامعه ی معیین با فرهنگ و  در چارچوب نظم معیین سیاسی زندگی مینماید در رابطه با سایر عوامل  تصمیم میگیرد.

2) امکانات و محدودیتهای فرهنگی:  فرهنگ گروپی یا  هر فرهنگ حاکم دیگر در پهلوی شیوه های اندیشه ، رفتار و عملکرد و... دارای سیستم های تدافعی  و انتظامی میباشد که آزادی انسان یا توانایی عملکرد انسان را شکل میدهد. در اینجا نیز این فرد ا ست که میتوانددر مورد اطاعت یا نافرمانی تصمیم بگیرد.

3) محیط زیست نیز دارای امکانات و محدودیت هایی میباشد. به گونه ی مثال میتوان از فقدان آب یا عدم موجودیت، پوهنتون سینما، دیسکوتیک  در یک محیط یاد کرد.

4) ) امکانات و محدودیتهای قانونی عبارت از  مجموع آنچه اند که از سوی سیستم سیاسی بحیث قانون نافذ میگردند. پیمانه آزادی انسان بوسیله  سیستم سیاسی نیز شکل دلده میشود.

قابل یاد دهانی میدانم که  دسته بندی مرزها و عوامل تعیین کننده پیمانه آزادی یا  ساحه ی خود مختاری نتیجه ی تحقیقات نگارنده میباشد.

بدین  اساس میتوان نتیجه گیری کرد که انسان در محیطی به دنیا می آید که برخی قوانین آن تغییر ناپذیر یا از قبل تعیین شده اند یا اجتناب ناپذیر اند، برخ دیگر آن(تغییر پذیر اند) به شرایط  مادی و معنوی معیین نیاز دارند.  اما آزادی همچنان که آزادی فردی نام دارد وابسته به فرد باقی میماند.

میبینیم که آزادی دارای عنصر  عینی و ذهنی میباشد.   فردی بودن آزادی از یکسو و ذهنی بودن آن از سوی دیگر در زیست اجتماعی موجب آن میگردد که بین همزیستی در جامعه و آزادی فردی راه حلی دریافت گردد. مجتمع افراد فاقد آزادی را زندان باید نامید و جامعه ای که هر فرد در آن هرچه بخواهد  انجام دهد به نابودی تهدید میگردد.  جامعه با تعیین حدود و مرزها به این مشکل همواره پاسخ گفته است.

آزادی یا تساوی در رابطه ی محکم قرار دارد، زیرا همه ی افراد، به استثنای مواردی که قانون پیشبینی مینماید، از آزادیهای تضمین شده در قانون برخوردار میگردند. این به معنای آن است که  ضرورت آزادی در اجتماع با قوت بروز مینماید.  آزادی را بنسون کروز تنها بوسیله ی  محیط زیستی وی و امکانات قابل دسترسی  برای  کروزو میتوانست معیین گردد.  معرفی شخص دومی  موجب تغییراین مناسبات میگردد.

مطالعه ی زندگی رابنسون کروزو میتواند تیوری خود مختاری انسان را که در این مقاله معرفی گردید با وضاحت نشان دهد.

روزویلت از چار نوع آزادی سخن گفته:

"In the future days we look forward to a world founded upon four essential human freedoms. The first is freedom of speech and expression. The second is freedom of every person to worship God in his own way. The third is freedom from want. The fourth is freedom from fear."2

آزادی بیان، آزادی هر فرد برای پرستش خداوند به شیوه ای که میخواهد، آزادی خواست و چهارم آزادی از هراس.

بیایید لحظه ای این چار آزادی را در دو حالت مطلق و نسبی در نظرگیریم.

آزادی مطلق بیان در یک جامعه ی رنگین: دارای گوناگونی فکری، مذهبی، نژادی ... و منافع متضاد به معنای آن است که هریک از اعضای جامعه مورد نظر میتواند هر آنچه را ابراز دارد که میخواهد. آو آزاد است درمورد هر آنجه مفدس و قابل اخترام است یا نیست یکسان برخورد نماید.آین  به معنای آن است که فرد مورد نظر تنها میخواهد بگوید و برای آن تنها به آزادی خود مینگرد و به به هیچ چیز دیگر نمی اندیشد. این فرد در واقعیت  دهن را باز میکند وچشمان را میبندد و میگوید. این فرد را در فامیل معیین  یا در یک جمع در نظر میگیریم. آ چه خواهد کرد؟ و با آو چه برخوردی صورت خواهد گرفت؟

 در بحث آینده بر آزادی بیان: جنجال بر انگیزترین آزادی، بحث خواهیم کرد و  تلاش مینماییم دریابیم :

آنسانی که در حیطه ی خود مختاری زنگی مینماید، تا کدام حد میتواند در بیان خویش آزاد باشد؟

 


 

[1] www.blupete.com/Literature.Essays( An Essay on Liberty, Peter, Landry)

 

 


بالا
 
بازگشت