از پاکستان تا قدس

 

 

 

 

دو نقطه پر ماجرا  و جنجال بر انگیز در سرنوشت کشور های منطقه

 

 

نگارنده و پژوهشگر عبدالواحد سیدی

 

 

 

قسمت هشتم

افغانستان بعد از انسحاب سپاهیان شوروی

                 در بخش قبل از  نارسایی های سازمان ملل متحد و ناکامی آن در کانفرانس صلح ژنیو مداخلات بیش از لزوم و مغایر اساسات دپلوماتیکی که بین دول قبول شده است و نقض آن از سوی پاکستان  و علل ناکامی  برنامه های اندره پوف در مورد انسحاب قوای شوروی از افغانستان و مرگ اندره پوف و بر چیده شدن اقدامات جامعه ملل در پروژه صلح ژنیو که از سال 1982 الی 1988 ادامه داشت صحبت های داشتیم . اکنون به حوادث بعدی که پاکستان در آن نقش ویرانگرانه در منطقه را بازی میکند می پردازیم تا نوبت به قدس (فلسطین یا بیت المقدس دیروز و اوریشلیم یا پای گاه صهیونیست امروز و دلایلی که این کشور را ساختند و از طرف کها و به چه منظور بمیان آمد در مباحث آینده از جمله مطالبی خواهد بود که به آن خواهیم پرداخت.

 

                 قسمیکه گفتیم در برنامه کاری کانفرانس یا پروژه صلح ژنیو برای افغانستان در مدت هشت سال آب از آب جُم نخورد . حقوق مردم افغانستان در نظر گرفته نشد ، خروج بدون قید و شرط شوروی در خواست نگردید و از قوای متجاوز نام گرقته نشد و در مورد غرامات جنگی اصلاً حرفی زده نشد . رژیم دست نشاند نه تنها محکوم نگردید بلکه شرایط اسف باری نیز تقلا شد تا در اولین تشکل حکومت مجاهدین اشتراکاتی نیز داشته باشند . ضکناً تلاش  بعمل آمد تا حکومت کابل در جای خود بعد از انسحاب شوروی باقی بماند و قوای شوروی آبرو مندانه بدون قبول شکست ، بدون تلافی خساراتی که وارد  آورده است و مردم افغانستان را در مقابل قربانی عظیمی که که انهدام سه نسل  از  افغانان که به آن مواجه شده اند و صد ها عیب و علت ناشی از جنگ بی خانمانی ، آوارگی و فرار هویت ها وصدمه دیدن کلتور پر بار شان ، ولی با وصف آن سپاهیان شوروی قسمی که مردم از مهمانی باز گشت میکنند بدون کدام الزامیتی خارج  گردید.باز هم حلقات سیاسی که کلید سیاست های جهانی بدست شان بود تلاش ورزیدند تا رژیم کابل در یک ائتلاف وسیع با مجاهدین بحیث مهره های اساسی بمانند . چنانچه نجیب می کوشید تا وزارت های غیر حساس را به مجاهدین در ائتلاف بسپارد ولی کرسی های وزارت دفاع ، داخله و امنیت ملی (امنیت دولتی) و وزارت  خارجه را به حزب  خلق نگهدارد.[i]  که در محل آن به آن می پردازیم.

                 زمانیکه امریکا شوروی را از طریق دیگر در صف خود  قرار داد و به این هدف خود  تقرب کرده بود  و توسل آن دیگر به توسعه نبرد  های افغانان  ارتباط نداشت ، بلکه از طریق  مسالمت آمیز  بدست می آمد ، به این ترتیب از همین نقطه است که افغانستان را ایالات متحده امریکا  به فراموشی قرار میدهد  و افغانستان دست خوش  عدم امنیت و خانه جنگی  میگردد و ملت در خون ، مگر اینبار  بدست برادران خود غوطه ور میشوند و خلاف توقع سیاست مداران  افغان که قضیه افغانستان را یک قضیه بین المللی می شناختند  و می خواستند در یک کانفرانس وسیع بین المللی  بشمول نمایندگان مجاهدین  حل گردد به یک مسئله منطقوی  محدود ساختند[ii] و به لطایف الحیل موضوع افغانستان در طول اضافه تر از یک دهه بدست کشور های همسایه قرارداشت که از ارسال اسلحه و پول گرفته تا آیدیولوژیهای ویرانگر که میتواند  مستحکم ترین و با  ثبات ترین دولت ها را نیز از پا در آورد و نتیجۀ این همه بی سرو سامانیها که مسئول مرکزی آن جامعه ملل و کشور های غربی میباشد با تبانی تنگاتنگ کشور پاکستان به توسط ایادی شان بنام های مختلف دولت مجاهدین را با آشوب های سرتا سری با خون مشروب ساختند که هنوز آن  مدت زمانی از آن نگذشته است که جهان این فجایع را که از سال 1357 شروع شد و تا هنوز هم به شکل مخرب تر آن وجود دارد فراموش ساخته باشند.

                 همسایه ها در این بازی هر وقت که  میرود  قضیه از دست کشور های  همسایه  خطا برود  به نحوی از  انحا آنرا دو بار به قید  خود در می آورند ولی نمیگذارند  راه حل سیاسی آن از طریق  یک کانفرانس بین المللی  بدست بیاید . بنااً تا وقتیکه  این رویه ادامه پیدا کند  مسئله حل نمیگردد ولی باید متذکر شد که دوام این حالت  به مصلحت کشور های همسایه  نیز نمی باشد و قسماً ویروس جنگ داخلی به اینطرف و آنطرف  سرایت خواهد کرد ، آن وقت کشور های دیگری  غیر از همسایه های در به دیوار  افغانستان  خواهد بود  که از آن استفاده خواهند کرد.[iii]

                 در نتیجه  مجموعۀ  از پیروزیها ، شکست ها ، افراط کاریهای مستبدانه و کشمکش های خونین با رویداد های غم انگیز  و مصیبت بار آغاز زمامداری  کودتای ثور  الی تجاوز شوروی که مداخله آشکار پاکستان ، امریکا و دول غرب را بهمراه داشت صفحات  پرخون و مصیبت باری را در تاریخ  نوین این کشور یعنی تبدیل اریکه قدرت ازرژیم شاهی به جمهوری درکشور.و البته دلیل این نیست که ما از یک اصل و روش دیموکراتیک حکومت داری انکار نمائیم بلکه مقصد این است که در این راه هم  نیرو های خودی و هم کشور های در به دیوار افغانستان سنگ اندازی کردند و نخواستند یک افغانستان مستقل و استوار به پاهای خود وجود داشته باشد که ریشه های عمیق این درد و غم در ناکامیهای انگلیس در قرن هجده نزده و بیستم در افغانستان میباشد که میخواست به چه ترتیب جلو  پیشرفت و شگوفایی این مردم دلیر را در قلمرو کشور شان با ایجاد  کشور پاکستان تولد شده از بطن هندوستان بگیرد.

 

                 حزب دیموکراتیک خلق و اتحاد شوروی:

 

                 بر خلاف نظر آقای دستگیر پنجشیری که در صفحه 119 فصل سوم ظهور و زوال حزب دیموکراتیک خلق افغانستان مشعر است که ناکامی دولت خلقی را مبنی بر تسلط  گرائی نور محمد تره کی  و حفیظ الله امین در برابر مسائل ملی و بین المللی  کشور اعم از تساوی حقوق و عدم مداخله  در اموریکدیگر (با اتحاد شوروی)وانمود کرده  و راندن پوزانوف سفیر ماسکو در کابل را دلیل می آورد . وطوری نتیجه  گیری میکند که گویا در دولت خلقی نور محمد ترکی  عناصر شوروی نفوذ  و قدرت شان موجود  نبود ، در حالیکه  در لابلای تاریخ نوین کشور  صد ها نمونه  از وابستگیهای سران حزب خلق  با شوروی بیان گردیده است . بطور مثال میثاقها و پیمانهای را که رژیم و دولت شوروی  در موارد صدور اسلحه  و مهمات و کمک های  اقتصادی بدون  حد و حصر  و حتی کمک نظامی شوروی  ها که در سایه  انترناسیونالیسی صورت میگرفت شامل میباشد، در تصادم 24 حوت  هرات همه باز  گوی  این است  که روسیه شوروی از همان آغاز  کودتای ثور و حتی قبل بر آن تار های عنکبوت مانند خویش را  در کلیه ساحات و نقاط افغانستان  تنیده بود ، بطور مقال  یک نمونه از مداخلات شوروی را  در امور افغانستان  که از طریق یکی از جنرالهای  عالی رتبه شوروی  تحریر و به نشر  رسیده است  ملاک و نمونه قرار دهیم.

                 (مسکو خیلی سری "رفیق امین را قانع سازید ..." حسب سفارش  نور محمد ترکی " رفیق امین مرا دعوت کرد ، و از ما خواهش کرد  تا 15 الی 20 هلیوکوپتر (چرخبال) با مهمات و پرسونل شوروی  باوشان تحویل بدهیم  تا در صورت وخامت اوضاع در حومه کابل و مناطق  مرکزی کشور  بضد باند های شورشیان  که از پاکستان فرستاده میشود  بکار گرفته شود.)[iv] ولی در مقابل کمیته مرکزی حزب کمونست شوروی " تاریخ 21 اپریل 1971 جواب میدهد: که «مصلحت نیست ، این کار انجام شود .ن و اکرارکف » حال خود قضاوت کنید  که ادعای  محترم پنجشیری تا کدام حد باید صادق باشد که یک کشور به یاری جنرالهای شوروی  پیروز میشود و استراتیژیهای ملی در چوکات فرامین انقلابی دولت در یک کشور جهان سومی در حالی پیاده میشود که مردم سالها تحت شعار های خدا، وطن و شاه زندگی بخور و نمیر خود را پیش میبردند و از همه اوضاع و احوالی که در جهان آن وقت در حالت وقوع بود و داشت، مملکت و همه گونه ارزشهای معنوی جامعه شان را به یغما میبرد بیخبر بودند بی خبر درست مانند اشخاصی که تازه بیدار شوند.و صدها مثال دیگر نیز بر وابستگی نور محمد  ترکی  و حفیظ الله امین  در آرشیف جهان سیاست و پژوهش وجود دارد که در صورت لزوم میشود تمام آنرا در صفحات نشریه های آزاد  حاضر ساخت و یک چیزی که خیلی مفکوره جناب اکادمیسیون صاحب را نقض میکند موجودیت خود شان در قصر تاجبیک محلی که شوروی ها در شب ورود نا خواسته شان در آخرین شام زندگی  حفیظ الله امین را با اراکین دولتش توسط زهر مسموم کردند که  اقبال باآقای دستگیر پنجشیری بود که نسبت معاذیر صحی از غذا پر هیز کرده بودند جان به سلامت بردهند و این چیزیست که خود شان صادقانه در کتاب وزین ظهور و زوال حزب دیموکراتیک خلق بیان داشته اند.[v]  

دولت بمیان آمده از اثر یک کودتای خونین در هفتم ثور 1357 پا به عرصه قدرت نهاد و نام کنش  خود رابه تأسی از انقلاب اکتوبر، انقلاب ثور نهاد ولی این حکومت و کودتاگران که پایه های مردمی نداشتند عدۀ از روشنفکران خوش باور را بخود خوشبین و جذب نمودند در حالیکه این جونان دگر اندیشی داشتند و میخواستند خود و کشور و مردم را از مصیبت فقر و بی عدالتی های که ناشی از سیستم های سرداری بود بیرون بکشند ، غافل از این که در پشت پرده چیز های نو تری در شرف وقوع بود و یا هم قسماً به وقوع پیوسته بود .این  کودتا باعث شد تا مردم به دو جناح  با سواد و مکتبی که تعداد شان نهایت قلیل بو د و مردمان عادی با باور های نهایت عمیق ، هر دو در میدان منازعه رو بروی هم قرار گیرند ، دشمن و ایادی آن این قشر های روشنفکر را با خود شان در غرقاب  فنا به قسمی غرق ساختند که ملت در برابر شان قرار گرفت و افغانستان مبدل به میدان کشمکش های سیاسی ، عقیدتی و تبه کاری قرار گرفت ولی مردمان این کشور سلحشورانه و جانبازانه از خاک خود دفاع کردند و دشمن را با ایادی آن خلع قدرت و نیست و نابود نمودند غاقل از آنکه خود شان نیز  سردچار یک دشمن محیل و فتنه بر انداز تری دیگری که در بدیوار در همسایگی شان قرار دارد  میشوند. و مکاتب مخصوصی بخاطر ایجاد فتنه و فساد در داخل پاکستان ایجاد گردید که مصارف آن از طرف دشمنان افغانستان پرداخته میشد و عاقبت این کشور بیچاره به تباهی کشیده شد و دردناکتر از آن این که پاکستان و ایران که خود را برادران مسلمان افغانستان میخواندند در این بازیهای فتنه بر انداز سهم گرفتند ، مخصوصاً پاکستان که اکنون تار و پود عمق ستراتیژی افغانها در دستش بود سر آمد این بازی گردید و ما سلسله این فعل و انفعالات دردناک را که در انهماک نجات افغانستان از سلطه بی خدایان صورت گرفت و خودشان به گروه خداناترسانی عرض وجود کردند که هر گز هیچ کشور شرقی تا این اندازه خود را در دام امپریالیزم عصری تا این حد منهمک به پستی نساخته بود.

دکتور نجیب الله:

او در نیمه شب 29 دسمبر 4979 یکجا با ببرک کارمل و سایرین توسط هوا پیمای شوروی  و سایرین نیز با  حمایه تانک های شوروی که قبلاً مراکز مهم نظامی را اشغال کرده بود بکابل وارد شد .

وی از سال 1980 تا سال 1986 بحیث رئیس  دستگاه  پولیس مخفی رژیم (خاد)کار کرد . قبل از اینکه رئیس جمهور شود ، شوروی تمام اختیارات و امور سیاسی و اجتماعی افغانستان راتوسط سفارت  و مشاورین خود تنظیم می کرد و به دست داشت(مشابه بحالتی که همین اکنون در افغانستان جریان دارد)

اندروپوف  دوام فشار نظامی را در افغانستان وسیلۀ پیروزی میدانست ، لذا به دوام و تقویه رژیم کابل ادامه داد و عملیات نظامی را شدت بخشید و دستگاه پولیس مخفی را که در رأس آن دکتر نجیب قرارداشت را عمیقاً در صفوف  مردم مستقر ساخت و شبکه های جاسوسی در تمام ادارات دولتی به توسط سازمانهای حزبی فعالیت داشتند . اعضای خاد را به تاشکند فرستادند تا بتوانند بصورت تخنیکی مسایل جاسوسی را فرا بگیرند و یگانهای خاد را کلاً با هواپیما ها ، چرخبالها و زره  پوش های سریع السیر مجهز گردانیدند  به ترتیبی که خاد خود به یک قوای  پر دامنه نظامی تحول یافت و همۀ این کار ها توسط دکتور نجیب الله و مشاورین ارشد روسی اش اداره و کنترول و طرح ریزی میشد.و در چوات اداره خاد محکمه پر قدرتی را بنام سارنوالی اختطاصی نظامی و محکمه عالی نظامی را فعال ساختند.همۀ این ادارات در چوکات  ستراتیژیهای انترناسیونالیستی شوروی کار  انقلابی مینمودند و تمام محاکمی که دایر میشد بتوسط همین دستگاه نظامی انقلابی محاکمه صورت می گرفت و مردم بر وفق مرام این اداره تعقیب و به مجازات می رسیدند. حتی از کودکان خورد سال و زنان نیز در داغ نگهداشتن فعالیتهای جاسوسی کار گرفتند . خاد مصارف محیر العقول وزارت  قبایل را نیز که وظایف شان رخنه کردن در مناطق سرحد بین خط دیورند بود را نیز سخاوتمندانه از جیب شوروی واریز می کرد و این  پرداختها به پیمایه عظیم ادامه داشت . حتی یک تعداد از جوانان قبایلی را برای تقویت ستون  خاد در ماورای سرحدات بین افغانستان و پاکستان به شوروی روان کردند تا تحت  تربیت کا گ ب پولیس مخفی شوروی بعد از تربیت دو باره به سرحدات فرستاده شوند تا کار اوپراتیفی شان را انجام دهند.این کار  توسط یکی از اعضای بر جسته حزب کمونست افغانستان آقای سلیمان لایق که بصفت وزیر سرحدات و امور قبایل در رژیم کابل کار میکرد  انجام می یافت. ولی باوجود همینقدر فعل و انفعالات باز هم شوروی حزب خلق را یک حزب غیر کمومستی میخواند، تا شود که به این بهانه برای این رژیم جای پایی درست کند . هر چند بعضی اشخاص آرزو داشتند تا بتوانند در راه خود محوری گامهای بگذارند ولی این پلانها توسط عمال خاد و ک جی بی خنثی میشد و عاملین آن وقتاً فوقتاً در همان دادگاه های انقلابی بجرم  خیانت بوطن به اشد مجازات محکوم میشدند. از طرف دیگر در چنین حال و هوایی ایران و پاکستان نیز از وحدت در  صفوف مجاهدین جلو گیری میکردند تا آنان نتوانند منحیث یک قدرت قاهر  بخاطر ثبات آینده  افغانستان ظاهر گردند. و موجودیت شان را به اثبات برسانند. هند نیز از خوف پاکستان و مجاهدین  طرف حکومت کابل را گرفته بود و با رژیم کابل و شورویها همکار بودند. حزب خان عبدالولی خان که تحت دکتورین  شوروی فعالیت داشت و به ترتیبی که در فوق ذکر شد اعضای آن اکثراً از تربیت یافتگان شوروی و حکومت کابل بودند در ماه فبروری 1994 بعد از قروپاشی شوروی در پشاور گفت:« که شوروی از بین رفته ولی سوسیالیزم برجاست . او خط سرحدی دیورند را ملغی خطاب میکرد ولی هدف خود را روشن نساخت  که در آن لحظاتیکه افغانستان  حکومت مرکزی قوی نداشت و کشور در حال پارچه پارچه شدن بود  این نظریه به نفع که تمام میشد؟ آیا این نظر برای آن ارائه شد که دیگر افغانهای وجود نداشته باشد و یا برای آن است که افغانستان  در آن منافع و مصالح داشته باشد ولی چنین فکر نمیشود که خان عبدالولی خان در آن لحظات مصالح افغانستان را در نظر گرفته باشد چراکه یک نسل بعد تر همان مردم بنام طالبان به افغانستان یورش بردند و تمام مملکت را اشغال و حکومت مجاهدین را ساقط ساختند و همان کمونست های دو دهه قبل به نیرو های ظاهراً اسلام گرای و آتشین تبدیل شدند. این است پایان یک بر گشت سیاسی و ایدیولوژیک به نفع پاکستان.

زمانیکه به تاریخ  دهم فلروری 1984 اندروپوف فوت شد ، چرنینکو یکی از دستیاران سابق برژنف روی کار آمد . در این سال بود که سارنوالی اختصاصی انقلابی و محکه انقلابی اختصاصی برهبری حشمت کیهانی و عبدالکریم شادان مطابق به هدایت حکومت دست نشانده  هزاران نفر از مجاهدین و افغانان را  به جزا های سنگین و اعدام محکوم نمودند.بتاریخ 12 مه 1985قوای شوروی  به کنرها ، در ماه جون به دره  پنجشیر  کوماندو پیاده کرد  که در نتیجه یکی از قوماندانهای ارشد قول اردوی  مرکزی رژیم  کابل کشته شد و به قوای شوروی خسارات سنگین وارد آمد .[vi]این فعل و انفعالات شوروی و رژیم کابل در حالی جریان داشت که در خود شوروی وقوع نحولات عظیم ستراتیژیک که توازن قوا بین شرق و غرب را در حالت بی ثباتی قرارداده بود در شرف وقوع بود .

 

 و ما دوام این مطلب را در بحث آینده از سر خواهیم کرد. با ما باشید.


 

[i] -تحلیل واقعات سیاسی افغانستان ، عبدالحمید مبارز،408به بعد و تاریخ روابط سیاسی افغانستان تألیف نگارنده ،ص،208

[ii] همان ، ص،408 به بعد.

[iii] -همان، ص، 460.

[iv] - تاریخ روابط سیاسی افغانستان در...،209. رک: ارتش سرخ در افغانستان  مارشال گروموف.

[v]- به کتاب ظهور و زوال جزب دیموکراتیک خلق ، تالیف ريال اکادمیسیون دستگیر پنجشیری ريال خضو بیروی سیاسی حزب دیموکراتیک خلق مراجعه شود.

[vi] _ تحلیل واقعات سیاسی افغانستان ، ص،461الی 465 و تاریخ روابط سیاسی افغانستان ،ص،217

 

 

-----------------------------------------

 

بخش هفتم

تداوم فریب و ادامه بازی شوروی و پاکستان  با ملل متحد دردو بعد  سیاسی و نظامی  در ادامهجنگ سرد

 

ملل متحد و قضیه  افغانستان:

شوروی و سالهای 1983تا 1989

در سالهای فوق الذکر ماسکو کوشش زیادی کرد تا بتواند به گونه ای مناسب  پایش را از باطلاق های افغانستان برون آورد و برای اولین بار در زمان اندره پوف یعنی از نوامبر سال 1982تا در گذشت وی در فبروری 1984  تلاش جدی مینمود ولی وی را  مرگ مهلت نداد ، او چنانیکه در سال 1979 در باره مداخله مستقیم ماسکو در مورد  مداخله نظامی شوروی در افغانستان در حلقات بیروی سیاسی حزب کمونیست شوروی شور و انفعال نشان داده بود، موضوع خروج آنکشور رادر زمان زمام داری اش با جدیت ترغیب مینمود . این امر باعث آن شد تا حکومت کابل با ترس از مجاهدین و تنها ماندن در کارزار افغانستان هر چه بیشتر در تحکیم قوای نظامی خود تواناییهای نظامی خویش را بهبود ببخشد و از جانب دیگر ملل متحد قسمی که در بخش قبل نیز ذکر شد سعی بلیغ بر این داشت تا با تشویق خروج شوروی  عامل نا آرامیها را در منطقه کاهش بخشد و از جانبی پاکستان مایل نبود تا پای  امزیکا و کشور های غربی از قضیه افغانستان بیرون کشیده شود چرا که سیل پولهای باد آورده که صرف هزینه جنگ در افغانستان بضد حکومت  حزب دیموکراتیک خلق و قوای اشغالگر شوروی میشد همه چشمه های عایداتی را در یک کشور جهان سیومی که تازه قدم در راه تطبیق برنامه های اقتصادی دراز مدت خود گذاشته بود و چشمه های ریزش سرمایه را در صندوقهای پولی آن کشوربطور بی سابقه در تاریخ تداخل کشور ها در منطقه بالا برده بود قطع میشد که پاکستان هرگز مایل به آن نبود تا مسئله افغانستان به این زودیها خاتمه بیابد و از طرف دیگر رهبران نظامی پاکستان افکار بلند پروازانه یک پاکستان  بزرگ را در صورت اشغال  افغانستان با افکار ظاهراً پان اسلامیسم بسر می پرورانید چنانچه که گذاردن نماز در مسجد پل خشتی کابل با پیروزی مجاهدان یکجا از آرمانهای جنرال ضیاء حکران نظامی پاکستان بود که او را نیز مرگ مانند انده پوف مجال نداد تا به این آرزوی خود جامه عمل بپوشاند.

                 اندره پوف در بحث های خود در کانگره حرب کمونست  شوروی  اشغال افغانستان را بحیث یک اشتباه بزرگ انتقاد میکرد که باعث اضرار اجتماعی ، اقتصادی و ایدیولوژیکی به جامعه شوروی شده بود .او بر خلاق محافظه کاران حزب کمونیزم و نظامیان شوروی آماده بود تا قوای آن کشور را تحت سر پرستی ملل متحد از افغامستان خارج سازد .  شرایطی را که وی برای خروج  عساکر از افغانستان قبول نمود برای شوروی بهتر از شرایطی بود که میخائیل گورباچوف پنج سال بعد آنرا پذیرفت.  اما این موضوع دقیقاً معلوم نگردید که وی  بقبول چه نوع حل آماده بود . زیرا پاکستان و امریکا هیچگاه حاضر نگردیدند که در این مورد باوی به بحث و گفتگو بنشینند.[i]

 در حالیکه جنگ سرد به خاتمه یافتن خود نزدیک میشد قضیه افغانستان با نهایت پیچیدگی و سر در گمی ادامه داشت که توانست افغانستان را تا هنوز در کوران این بحران خورد و نابود سازد و یگانه مرجع ایکه در ادامه  و یا تداوم این جنگ و تداوم اثرات زیان بخش و دشوار آن نفع میبرد پاکستان و ایالات متحده امریکا است که پای هر دوی شان را آزادانه و با استواری آنطرف کوههای هندوکش تا کرانه های  آمو دریا کشانید که همچو شرایط در سه صد سال از تارخ این کشور تازگی نداشته است.

                 در حالیکه جنگ سرد میرفت تا به اتمام برسد گروه های حاکم  بر اوضاع  در واشنگتن و اسلام آباد  در باره انگیزه اتحاد شوروی در ارتباز با مذاکرات ملل متحد در شک و تردید بودند . بنا بر آن ایالات متحده امریکا  و پاکستان تصمیم گرفتند که اتحاد شوروی را در این بازی ایکه نمیتوانست در آن برنده شود مصروف نگهدارد.

                 در سال 1988 گورباچوف با چنین یک سناریویی  به خروج عساکر شوروی موافقه کرد که هیچنوع تضمین را جهت دوام رژیم کابل بعد از تکمیل عملیه انسحاب قوای سرخ  در بر نداشت .وی در حصول مشروعیت  برای رژیمی که بعد از خروج قوای روس  در کابل  بجا مانده ، نکوشید .اما نامبرده حاضر گردید  که کارمل را که اکثریت افغانها  از وی بحیث  دست نشانده روسها نفرت داشتند ، با شخص دیگزی تعویض نماند که عناصر غیر کمومیست را در قدرت سهیم سازد.

                 اندره پوف فکر میکرد زمانی   رژیم میتواند  بجایش باقی و محفوظ بماند(رژیم کابل) که پاکستان از طریق ملل متحد تعهد نماید که در بدل خروج  عساکر اتحاد شوروی  از افغانستان با مجاهدین کمک خود را قطع نماید . وی همچنان لازم می پنداشت  که در مقابل چنین تعهد پاکستان، کابل نیز متقبل شود که از قوای ضد حکومت پاکستان حمایت نه نماید.

                 زمانیکه مذاکرات  ملل متحد در ماه اپریل 1983 با اندیوپوف آغاز گردید ، چنان معلوم میشد که پاکستان  آماده است که مفکوره اندیوپوف را  مبنی بر قطع کمک به مجاهدین افغان را بپذیرد ، مشروط بر اینکه تضمینی بدست آورد که بعوض ببرک کارمل شخص دیگری در کابل  زمام امور را بدست گیرد، اما در جریان مذاکرات رژیم نظامی پاکستان تحت فشار حکومت ریگن(ایالات متحده امریکا) از موضع خود بر گشت .بعد از دور اول مذاکرات غیر مستقیم در ژینو،کشمکشی میان اعضای حکومت پاکستان  بوقوع پیوست ، یعقوب خان و عدۀ دیگری که میخواستند  در مقابل  خروج عساکر شوروی  افغانستان بطرف مقابل  امتیاز بدهند  در یک طرف قرار داشتند ، و در طرف دیگر بشمول جنرال ضیاء الحق ، جنرالهای واقع بودند که جنگ را کلید  بدست آوردن کمک های امریکا  می پنداشتند  و از همین جهت علاقه مند بودند که جنگ برای مدت نامعلوم دوام نماید .

                 وی (ضیاءالحق ) در یک مصاحبه مطبوعاتی که اندکی قبل از مرگش  تهیه شده بود ، به نماینده  ملل متحد  گفت:که هدفش از ابتدای این جنگ این است که ریشه های کمونیزم را از افغانستان  بر کنده ، یک رژیم  دست نشانده پاکستان را در آن جا بوجود بیآورد و در صف بندیهای ستراتیژیک در آسیای جنوبی  تجدید نظر صورت گیرد . وی افزود:«ما حق آنرا بدست آورده ایم  که در افغانستان یک رژیم دوست ما بوجود آید، ما بحیث  کشور جبۀ مقدم  خطری را متقبل شدیم ، هرگز اجازه  نخواهیم داد  که حالات در آنجا به شکل سابقش  بر گردد، طوری که اتحاد شوروی  و هند در آنجا نفوذ داشته باشند و در قلمرو ما (اشاره به خط دیورند) دعوی موجود باشد. حکومت افغانستان  یک حکومت اسلامی خواهد بود و بحیث جزء از جنبش  احیای  اسلامی  فعالیت خواهد کرد و روزی خواهد رسید  که مسلمانهای اتحاد شوروی  را بخود  جلب وجذب نماید.» (این مصاحبه بتاریخ 29 جون1988 در اسلام آباد صورت گرفت).

زمانیکه اندیوپوف بحیث حکمران حزب کمونست شوروی تعین گردید(1982) چنین تعبیراتی در حلقات سیاسی مطرح میشد که تغیرات اساسی و عمده در مورد افغانستان در شرف وقوع است . بعد از جنازه برژنف رهبر سیاسی اتحاد شوروی که جای خود را برای اندیوپوف باز کرد بتاریخ 19 نومبر وی با ضیاءالحق حاکم نظامی پاکستان و وزیر خارجه اش یعقوب خان برای چهل دقیقه یک ملاقات خصوصی  نمود . بعد از این ملافات طی تبصرۀ اظهار داشت که در اتحاد شوروی یک انعطاف  تازه بوجود  آمده است ، یعقوب خان گفت که اندیوپوف  چنین وانمود ساخت  که در باره افغانستان در دفترسیاسی حزب کمونست اتحاد شوروی  اختلاف آراء موجود است ووی در تصمیمی شامل بود (اندریوپوف)که به عقیده خودش  تصمیم بیجا و نادرست بود . چنین معلوم میشود  که نامبرده یافتن  راه حلی را  برای  قضیه افغانستان  مهم تلقی می نمود  اما از سخنانش پیدا بود که در این راه  مشکلاتی را پیش بینی میکند.[ii]  

                 یک هفته بعد ضیاءالحق در نیویارک گفت زمان آن فرا رسیده است که اتحاد شوروی قضیه افغانستان را به زودی حل کند. اما دیده شد که نسبت اختلافات درون حزبی که بین پایه های رفیع حزب کمونست اتحاد شوروی موجود بود اندروپوف موفق به اجرای تصامیمش در مورد افغانستان نگردید. که رویهمرفته وخامت اوضاع صحی اندرو پوف بهانه ای به دست امرای کرملین داد تا او را از تصامیم مهم و حیاتی خلع قدرت کنند که به این ترتیب تومار دکتورین اندرو پوف  با مرگش یکجا بخاک سپاریده شد و جنگ همچنان چندین سال دیگر در افغانستان ادامه داشت و انسحاب قوای شوروی در زمان فرمانروایی گورباچوف آخرین حکمران حزب کمونست شوروی ادامه پیدا کرد و یگانه مرجع ایکه از دوام جنگ نفع برد پاکستان بود.

                 لندن تایمز  در یک گزارشی از فعل وانفعالات دوره اندروپوف در مورد افغانستان چنین تذکر داده است که: «در اوایل فبروری سال 1983 اندوپوف کانکوفسکی  متخصص امور افغانستان را در موسسه تحقیقاتی  کمیته مرکزی را با شانزده نفر متخصص دیگر  به افغانستان  اعزام نمود که حالات را در بین افغانستان ارزیابی نمایند . بنا بر قول لندن تایمز  از طریق تشویق  نشر مطالبی که  قبلاً مردم در باره آن  با هم سرگوشی میکردند  زمینه را برای اقدامات دپلوماتیک احتمالی  در مورد افغانستان آماده ساخت . در مقالاتی که به نشر می رسید  گفته میشد که "بچه های ما در افغانستان  از طرف یاغیان  بقتل می رسند ، قوای یاغیان (مجاهدین) قدرت و مهارت خود را در جنگهای کوهی  به اثبات رسانیده اند  و میتوانند  که هم عساکر و هم وسایط زرهی ما را در کوههای افغانستان  محصور نگهدارند.»[iii]

                 روزنامه واشنگتن پست از قول اندروپوف نوشت که"اتحاد شوروی  در افغانستان  در یک بحران گیر مانده است."

                 در دور اپریل مذاکرات ژنیو کوردوویز و پریز دیکویاد  در امور افغانستان با اندورپوف در یک ملاقات تاریخی یکساعته  بتاریخ 28 مارچ 1983 در باره مذاکرات ژنیو مذاکره نمودند  . اندوپوف باز هم به حل سیاسی قضیه افغانستان  تأکید ورزید  تا حدیکه  سرمنشی ملل متحد بعد از این ملاقات اعلام داشت که "من در باره امکان حل این قضیه  خوشبینی زیاد  دارم . مذاکرات من با رهبران اتحاد شوروی  نهایت دلچسپ بود  ، آنها از مساعی من حمایت میکنند."

                 در مذاکرات در باره موافقتنامه به الفاظی که آمادگی پاکستان و امریکا را  در ارتباط به قطع کمک  به مجاهدین تسریح سازد  متمرکز نمود. علاوه از آن در مذاکرات در مورد شکل حقوقی تعهد اتحاد شوروی  مبنی بر اخراج عساکرش  و در باره این امر  که آیا پاکستان قبل از بدست آوردن تقسیم اوقات  انسحاب عساکر شوروی  احکام مربوط به  قطع کمک را  شکل نهایی خواهد داد و یا خیر ، بحث و مذاکره صورت گرفت .او در صورت عملی شدن توافقنامه حاضر بود کارمل را با شخص دیگری که جنجال بر انگیز نباشد وارد صحنه سازد و در سفری که انروپوف بکابل داشت در مورد شمول اشخاص غیر کمونیست  در حکومت بحث کرد ، زیرا رهبر اتحاد شوروی فکر میکرد که در چنین تغیرات در رژیم کابل  پاکستان حاضر خواهد شد  که با رژیم مذکور مستقیماً مذاکره نماید، ولی در مذاکرات اپریل درژنیو یعقوب خان این نظر اندروپوف را  غیر قابل قبول خواند . یعقوب خان افزود که  کلید حل بحران  در تعویض کارمل  که سمبول تهاجم  شوروی است نهفته میباشد.بعد از آن او این گفته ضیاءالحق حکمران نظامی کشورش را بیاد داد که"ضیاء نمیتواند بکسی دست بدهد  که به سواری تانک شوروی  وارد کابل شده  است." نظر به  آنکه پاکستان می بایست در  مسئله افغانستان  و خروج قوای شوروی  با روسیه شوروی به توافق برسد  این سوال را مطرح میسازد  که پاکستان چگونه خواهد توانست که بدون رنجاندن  ایالات متحده امریکا  و حامیان محافظه کار غربی خویش و گروه های مقاومت  افغانستان در باره  حل قضیه با اتحاد شوروی  به توافق برسد  . این اختلاف یعقوب خان را از موضع ایکه در ماه اپریل اختیار کرده بود  توضیح می نماید .یعقوب خان با طفره رفتن از مذاکرات ژنیو میخواست که حق خود ارادیت یک کشور را که همسایه اش نیز هست و دارای تاریخ پر قدامت نیز هست پامال نماید و ارده داشت که تمام تمایلات دپلوماتیکی به نفع آن کشور بچرخد و حق خود ارادیت  حکومت کابل را که عرف در مناسبات بین دول است نادیده انگارد.

                 از نتیجه کانفرانس ژنیو که شمۀآن در بالا تذکر رفت این استنباط میگردد که نه پاکستان و متحدانش و نه هم اتحاد شوروی خواستار صادقانه مسئله افغانستان از طریق موافقنامه ملل متحد نبوده اند ، زیرا اتحاد شوروی آرزو نداشت که رژیم کابل را تنها بگذارد و پاکستان هم همواره میخواست حکومتی در کابل رویکار بیآید که به میل پاکستان باشد.و این در حالی وقوع یافت که مردم افغانستان مذاکرات غیر مستقیم ژنیورا که از تاریخ 16 جون 1982 آغاز  و بتاریخ 14 اپریل 1988 بدون نتیجه نهایی به پایان رسید  یک فال نیک گرفته بودند ، ولی وقتیکه دیدند  در این کانفرانس نمایندگان  ملت افغانستان  اشتراک داده نشد  از جریان کانفرانس  و فیصله های آن شدیداً ناراحت و متأثر گردیدند . بنااً کانفرانس ژنیو  بدون آنکه نظریات مردم افغانستان در آن انعکاس داده شود خاتمه یافت  و قراردادی بین نمایندگان پاکستان و نمایندگان رژیم کابل به امضاء رسید ، مگر در این قرارداد  حقوق مردم افغانستان  در نظر گرفته نشد و خروج بدون قید و شرط سپاهیان شوروی درخواست نگردید و حتی نامی هم از آن گرفته نشد[iv].این بود پایان یک درامه ایکه توسط عالی ترین موسسه جهانی (سازمان ملل متحد)شکل گرفت و با صرف هزینه های بی حدو حصر و پایان فرصت های که هرگز تاریخ دوباره آنرا به ملت افغان نخواهد داد . این است نمونه ای از یک حکمیت بین المللی که ملت ما تا امروز طعم تلخ استعمار اتحاد شوروی و پاکستان را در کام دارند که ما در ادامه مطلب در یک فرصت دیگر وقایع بعدی را روشن خواهیم ساخت.لطفاً در ادامه با ما باشید.

ادامه دارد.


 

[i] -سلیک هریسن راز های پشت  پرده تهاجم شوروی در افغانستان از صفحه 184 به بعد وتاریخ روابط افغانستان در قرن بیستم تالیف نگارنده ، ص201

[ii] -همان مأخذ ، صص،190الی 191

[iii] -تاریخ روابط افغانستان ،ص205 رک:ابر افغانستان در افق اندروپوف، مندن تایمز ، ص197.

[iv] -تاریخ روابط سیاسی افغانستان در قرن بیستم ،ص،208.

 

 

-----------------------------------------

 

 

قسمت اول

 

چکیدۀ مطالب: تشکیل دو دولت اسرائیل و پاکستان در داخل کشور های قدس و هندوستان در قرن بیستم

قرن بیستم نقطه ختم  ماجرای کشور کشایی ها به شیوه های کلاسیک و آغاز گر امواج  تازه یی از ویرانگری ، کینه ، خشم و نفرت در قالب  استعمار جدید جهانی به شیوه انکشاف یافته آن میباشد که اکثر کشور های جهان و منطقه را به بدبختی فقر و بی نوایی و چند دستگی های سیاسی و عقیدتی و اقتصادی تبدیل کرده است که ما دو نمونۀ آنرا در قالب تشکیل دو دولت  نوپا و نو بنیاد توسط ایادی استعمار مدرن جهانی را در رسالۀ «از پاکستان تا قدس » در دو بخش مورد توجه و دقت قرار میدهیم. تا امواج جدید استعمار گری را با این دو نمونه بارز در قرن بیست و یکم منحیث کانون  فتنه و اغتشاش نمایان سازیم:

                 طوریکه از نام آن پیداست پاکستان کشوری است که در سال  1947  میلادی  ، توسط شق شدن کشور پهناور هندوستان و بی جایی ملیونها انسان از مکان و کاشانه های اصلی آن گردیده  است  که اثرات منفی و دیر پای آن تا هنوز که بیش از نیم قرن از حیات سیاسی پاکستان می گذرد موجود است . در شناخت این واقعیت که از مؤلفه های غرب مخصوصاً کشورانگلیس بعد از ترک هندوستان ، ضرورت  است تا عوامل جغرافیایی آن در منطقه (مخصوصاً افغانستان و هند) مورد توجه قرار گیرد.

عوامل جعرافیایی و تاریخی  افغانستان در قبال سیاست های تعمیل شده از جانب ایادی استعمار جدید(انگلیس):

                 افغانستان در طول ازمنه منحیث یک کشور دارای داشته های جیو پولیتیکی خود در هر عصر و زمانی نقطۀ عطف بوده است  از آریانای کبیر تا خراسان بزرگ وافغانستان موجوده « از مهمترین چار راه های تبادله ،فرهنگ ،بازرگانی، و بستر مهاجرتهای گسترده مردمان آسیای مرکزی،و موارد متعددی از تهاجمات و جهان کشایی ها از اهمیت بسزایی برخوردار است و ساختمان جیو پولیتیکی این سرزمین در گره گاه مسیر های تجارتی و کاروانهای  راه ابریشم( که این کشور را قطع میکرد)با موجودیت کوهای تیان شان و همالیادر شرق کوتاه ترین راه توصل بین آسای میانه تا نیم قاره هندوستان،سرزمین  حوزه مدیترانه و ایران با چین وکشور های جنوب شرق  آسیارا بوجود آورده است» [1]

                 در ازمنه های مختلفی از تاریخ به علاوه کاروانهای بزگ تجارتی ، مهاجمینی چون کورش و اسکندر ، داریوش اخامنشی و آشوکای موریایی هند با استفاده از این معبر به شمال و جنوب استفاده کرده و این منطقه رادر حوالی قرن پنجم قبل از میلاد  مورد تاخت و تاز قرار داده اندو همچنان از این کشور منحیث پاسگاههای جنگی خویش در دراز مدت نیز استفاده نموده اندکه بعضی از اقوام و اعقاب شان با اقوامی آریایی در طول صده ها اختلاط پیدا کرده اند  که ما نمونه های بارز آن را از موجودیت اقوام و قواره های مختلفه ایکه در این کشور زندگی میکنند میتوانیم به آسانی تفکیک کنیم .معهذا افغانستان به نسبت خصوصیت جغرافیایی خود که در بالا ذکر شد و همچنان بخاطر خلط اقوام بیگانه و مزج شدن آن در میان اقوام آریایی از قبیل  هندیها ، فارسیها ، مغلها ، ازبکها،ترکمنها،پراچه یی ها و پشتونها،هزاره ها و ایماق ها و سایر اقوام و قواره های دیگری که در این منطقه زندگی کرده اند همواره بداخل عمق کشمکش ها و اختلافات ذات البینی بوده تقریباً میتوان گفت که در هیچ دوره ای نه روی آرامی را دیده اند و نه هرگز اسارت را بقسم مستمر قبول کرده اند .

پس از سال 1405 /784 دولت تیموریان هرات فرو پاشیدو خراسان بزرگ مورد مداخله گسترده  همسایگان قرار گرفت. ظهور سه امپراتوری  بزرگ از قبیل شیبانیهادر ماورا النهر ، صفوی ها در ایران وکورگانی های تیموری در هند، این کشور را به صفحه افزونخواهی قدرت های بیگانه تبدیل و در نتیجه جغرافیای افغانستان میدان و پاسگاه رقابت های  منطقوی گردید ، درست چیزی که همین اکنون جریان دارد که این حالت تا قرن شانزدهم و هفدهم  ادامه پیدا کرد.که میشود با مطالعۀ کرونولوژیک میتوان درشکل گیری  آنهابدرستی نتایج آسیب شناسی این منطقه پر تنش راشناسایی کرده عوامل و اسباب آنرا که باعث نفاق و از هم پاشیدگیها، عقب ماندگیها و چالش های  جاری افغانستان  استخراج نماییم.که به چهار دوره کرونولوژیک تقسیم و طبقه بندی کر ده است :

1.     دوره توسعه جویی و جهان کشایی افغانستان از سال 1748/1127آغاز و تاسال1800/1179 ادامه داشت(دوره کشور کشایی احمد شاه ابدالی)

2.     دوره برخورد ها و سوء تفاهمات خارجی که از سال 1800/1179 آغازو تا سال 1880/1259ادامه می یابد (دست اندازی  ایرانیها ، سکهای پنجاب ، روسیه تزاری و فعل و انفعالات استعمار گرانه بریتانیای کبیر شامل این دوره میباشد)

3.     دوره سیاست انفعالی امیر عبدالرحمن خان از 1880/1259تا1901/1280 و دوره پادشاهی پسرش جبیب الله خان تا1919/1298 که با کشته شدن وی وپادشاهی امیر امان الله خان و ختم جنگ سوم افغان وانگلیس و اعلام استقلال کشور خاتمه  می یابد.[2]

مصلحت های مقطه یی منطقوی و تحت الحمایه قدرتهای  بزرگ  جهانی گاهی این سرزمین را بحیث جغرافیای حایل در مناسبات آنها در آورده است، تا اگر این قدرتها علیه یکدیگر بجنگند، بایست ازین جغرافیا بمثابه عقبگاه جبهه سیاسی - نظامی خود استفاده نمایند، چنین پالسیهای منطقوی در مورد کشور ما در سده هجدهم تا اوایل سده بیستم وجود داشته است و سرانجام تا زمان تبارز امپراتوری روسیه تزاری در شمال و هند برتانوی در جنوب و تعین مرزها و ساحات قلمرو سیاسی آنان بر مرزهای افغانستان کنونی ادامه یافته است. آنها زمانی هم تصمیم داشتند تا ازدیوار بزرگ هندوکش همچو سپهری در برابر یکدیگر استفاده نمایند.

در پایز سال 1908 امیر حبیب الله در برابر مقاله ایکه در اخباری بنام "پیشاهنگ الله آباد" بچاپ رسیده و بیانگر دیدگاههای لندن و مسکو بود، اعتراض نمود. نشریه متذکره مطلبی را بچاپ سپرده بود مبنی بر اینکه : "چون شرق و غرب در اروپا باهم نزدیک میشوند، بسیار طبیعی خواهد بود که این دو قدرت بزرگ اروپایی در آسیا نیز باهم نزدیک شوند و با توجه به حملات پیهم قبایل مرزی افغانستان هر دو قدرت شاید یک مرز طبیعی را میان روسیه و بریتانیا برقرار سازند، برای مثال هندوکش را حد فاصل میان هم تعین کنند و برای همیشه اندیشه کشور حایل را از میان بردارند".[3] 

مرز بندیهای که از اثر فعل و انفعالات ودست کاریهای  نظامی قدرتهای منطقه وی (انگلیس و روس)با تبانی و معامله گری شاهان مرتجع افغانستان در قرن نزده و اوایل قرن بیستم  پی آمد های درد ناکی در قبال وضع جغرافیایی و اقوامی در افغانستان به قسمی داشته است که بدنه اصلی این کشور را از اعضای آن بطور دایم جدا گردانیده است ، جداسازی آیالت خراسان و طوس و قسمتی از سیستان که در طول اعصار و قرون مربوط به خراسان بزرگ بوده است و جداساختن پنج ده و دو قسمت ساختن  ایالت بدخشان و بالاخره کشیدن خط سرحدی  دیورندکه از طرف عبدالرحمن خان در اذای تضمین سلطنت آینده پسرش حبیب الله که در آن وقت طفل هفت ساله ای بیش نبوده است  بزرگترین اقوام افغانستان را در طول 1700میل از جبوب شدق از سطح مرتفع واخان تا منتهی الیهه وادی شکار پور و کوه ملک سیاه  (تا سرحد ایرانی) را  به کشور انگلیس توسط   معاهده ننگین بین او و انگلیس توسط عامل آن «سر هنری مارتیمر دیورند در 1893/1272 هجری شمسی در برابر وجه عطیه سالانه  دوازده لک روپیه مستمری سابقه به علاوه شش لک روپیه دیگر سالانه به  امیر عبدالرحمن خان علاوه بر پیش فرض های امیر که در فوق ذکر شد در بدل این معاهده ننگین به امیر پرداخته شد[4] و با اینکار خود، این پادشاه مقتدر و مشهور  خانواده  محمد زایی  اقوام یکپارچه ومتحد پشتون  و بلوچ  برای همیش در خط منازعه و کشمش بین یک منطقه در دو طرف این خط گردیدند که استعمار گران انگلیس از همان  آغاز  با ظرافت خاص سیاسی شان آن را حتی برای دوام منازعه تا قرن بیست یکم طراحی نموده بودند.به ترتیبی که حالا دکتورین تشکیل یک دولت پشتون تباررابین ایالات سند و پنجاب و بقیه افغانستان همانند پاکستان موجوده ایجاد نمایند و فعل و انفعالات پاکستانی ها و شکل و مزج گرفتن  دو باره طالبان خود مبین خموشانه ولی گویای این مدعا میباشد.چیزیکه همیشه در افغانستان در گذشته ها کراراً تطبیق شده است و ما گاه گاه آن را در بالا ذکر کردیم که ایجاب بحق  پژوهش عمیق را میکند.

بدین ترتیب بود که روابط خونی ، فرهنگی  و سایر مناسباتیکه یک ملت میداشته باشد در چند نقطه از سرحدات کشور در شمال ،شمال غرب، غرب و سرحدات جنوبی برای همیش توسط قدرت های منطقوی و سازش پادشاهان افغانستان  قطع گردید.که پرداختن به جزئیات این مسئله خودش در خور یک تحقیق علحیده میباشد که در موضوع پژوهش ما کلاً شامل نمیباشد و ما صرفاً به قسمت های از این تقسیم بندی می پردازیم که در رابطه به  پاکستان وعلل تشکیل آن میباشد.

تأثیرات منفی خط دیورند در علایق جیوپولیتیکی و کرونولوژیک منطقه:

این خط که در بالا ذکر شد به طول 1700مایل از سطوح مرتفع واخان در بدخشان تا منتهی سرحدبین افغانستان و ایران باعث گردید تا عمده ترین اقوام این کشور را که از دها صده به اینطرف یکجا زندگی و مشترکات خونی ، زبانی ، کلتوری و دینی و عنعنوی  داشتنداز همدگر  جدا ساختند و این به آن می ماند که در بین یک حویلی ایکه دو برادر زندگی دارند دیواری را  استوار بسازند و عمداً علایق این خانواده را قطع نمایند.در طول اضافه تر از یکصد سال مناطقیکه در آن طرف خط سرحد نامبر ده جدا ساخته شده است ا قوام پشتون از عشایر یوسف زائی ، غلجائی، احمد زی ، شنوار ، افریدی، جاجی، وغیره در حالتی زندگی شان را قرار داده اند که فاقد برق ، تلفون ، جاده ، درمانگاهها، مکتب  وغیره مسایلی که به مسایل زندگی در قرن بیست و یکم گره خورده است ،بوده اندو  آنها را در لایه های   از نمایه های اسلامی قرار داده اند که با مقدراتیکه قرآن و احکام فق اسلامی تعین کرده است مغایرت دارد ، چنانچه در نزد مسلمانان آن طرف سرحد اگر کسی کافری رابکشدغازی است وکلید های جنت به آن داده میشود و یا اینکه بخاطر کافریکه او میکشد زندگی خود را به هلاکت قصدی پیش ازحمله و منازعه قرار میدهد (حملات پیش مرگانه و انتهاری)که علمای شان در مقابل اینگونه فعل و انفعالات کلید های جنت را به وی وعده داده اند در حالیکه مخالف با ازرشهای اسلام و جهانبینی قرآن بوده قرآن هرگز  به کسی که باوی در تصادم قرار نگرفته باشد امر تعرض را نداده است ولو کافر باشد و یا از هر قماش دیگر و این مقوله درست از افکار قرون اوسطایی اصحاب کلیسانشئت میکندکه در قرون اوسطابعضی مردم را بخاطر اینکه گناهانشان  بخشیده شود در بین شعله های آتش در کام مرگ می فرستادند(رک: تاریخ قرون وسطی البرت ماله).

هدف غربی ها (امریکا) مخصوصاً که بازی جدال با تروریزم رابا کلماتی از اصحاب کلیسای انجلیکن (تریمیسان بازی بزرک)شروع کرده و به آن سبغۀ مذهبی داده و عاملین آن  مسلمانان را میداند چنانچه بعد از حمله یازده سپتمبربه قول اکثر واقعه نگاران هزاران نفر از مسلمانانی که حتی ویزای قانونی داشتند مورد باز داشت قرار گرفتند .معهذا بخاطر اینکه جهان اسلام مخصوصاً مسلمانان مورد سوال و بی اعتمادی قرار بگیرند این بهترین بر چسب به افکار ، اندیشه و کردار مسلمانان خواهد بودکه غرب آنرا همواره در نظر داشته است . چنانچه بنا به گفته بارنت روبین که از یک عقیده کلاسیک رهبر کمونیسم اتحاد شوروی "لنین" استفاده کرده است که" « باید ضعیف تری نقطه شکننده و بوسیده یک حلقه زنجیر را برای شکستاندن آن انتخاب کرد تابه این کار بدون موانع به کامیابی رسید» که موصوف در مقاله ایکه اخیراً بنام "طالبان دوباره زند میشوند" انتشار داده است که ما بعداً بنا بر ارتباط موضوع داخل بحث های از این مقاله خواهیم شد.لذا غرب این مهره را در بلوچستان و وزیرستان صوات و باجور و در مجموع ازایالت سرحد و بلوچستان از آنجا آغاز کردند که اولاً کوتاه ترین راه را انتخاب کرده اند ، ثانیاً اشخاص و مهره های این بازی قبلاً برای شان شناخته است ،این مهره  ها در معامله سریع عمل میکنند و هزینه کمتر ضرورت دارند . این مهره ها از ضروریات عقلانیت کمتر استفاده میکنند و به شیوه ایکه خود شان به آن ایمان دارند که به اسلام ارتباطی ندارند زیاده تر راغب به رفتن به بهشت از این شیوه های انتهاری هستند . حالا ایادی غرب به ترتیبی عمل کرده اند که مشارکت و موجودیت غربیها را تا دراز مدت در منطقه به یک ضرورت مبرم تبدیل کرده اند.

اصل بحث ما روی این نقطه تمرکزداشت که امپریالیسم جدید غرب بهترین مهره ها را در یک موقعیت ممتازو کم نظیر به خاطر اهداف امپریالیستی خویش انتخاب کرده اند تا بتوانند از همین مردم در مجاورت پاکستان که همیشه بستر مناسبی در فعل و انفعالات درچنین موارد بوده است به آرزوی خود برسند و این درست نقطه عطف در پژوهش ما خواهد بود که چطور یک کشور اسلامی در شرق قدیمترین پایگاه تفکر اسلامی میتواند زمینه ساز لشکر کشی های بیگانه در یک کشور همسایه و مسلمان (افغانستان)شود.


 

[1] -مقاله داکتر صاحب نظر مرادی،سایت فراتر از مرز ها، گوگل

[2] -همان به ادامه

[3] -همان ريال رک: لودویک آدمک،تاریخ روابط سیاسی افغانستان،ص،33

[4] -افغانستان در مسیر تاریخ ،همان

 

 

 

++++++++++++++++++++

 

 

قسمت دوم

 

چکیده موضوع: قرن بیستیکم آغاز ماجرای کشور کشایی ها به شیوه  های تازه و با امواجی از ویرانگری ها از طریق ایجاد کشور های خود بنیاد با شیوه های کلونیالیزم جهانی از جمله پاکستان که متشکل از سرزمین افغانها ، بلوچها ، سندی ها ،پنجابیها، کشمیری هاو بلوچیها که قسمت اعظم آن از بدنه های شبه قاره هند و افغانستان وایران توسط استعمار انگلیس جدا ساخته شده و اکنون میدان مناقشات و زد و بند های شریرانه  ای در میدان مناقشات منطقه متأسفانه ظاهراً  از ادرس( اسلام ) علم کرده و در واقعیت امر مرام  غرب و انگلیس را پیاده مینماید، که اکنون بخاطر درهم کوبیدن کشور های همسایه مخصوصاً افغانستان سیلی از مزدوران خود را بنام ظاهراً ،طالبان و در واقعیت اردوی دهشت و ترور یرا که امریکا در مقابل آن اعلان مبارزه بین المللی داده است در این کشور تحت سازماندهی دقیق نظامی توسط سازمانهای استخباراتی منطقه  دست به قدرت یازیده اند  که همه روزه سیلی از این امواج  تباه گر حتی به هم پیمانان سابق  شان و قوای ائتلاف بین المللی ، ناتو و ایساف هم رحم نکرده پیوسته همه را مورد آماج حملات دهشتگری خود قرار میدهند. ما در این مقاله که پیوست به نوشته قبلی میباشد از چگونگی ایجاد خط دیورند و شکل گیریهای پاکستان و جداشدن دو پای آن از بدنه  هند بنامهای پاکستان شرقی و پاکستان  غربی  وبنام"یک یونت" و بعداً جداشدن بنگله دیش از بدنۀ نا مرتبت پاکستان که از راه دور بفاصله هزاران کیلومتر دور تر، سرش و چسپانده شده بودتوضیحی خواهیم داشت و خواهیم دید که سرشت برپایی پاکستان حکایت گر کدام حیله مندیهای استعمار جهانی خواهد بود و این رشته مقالات ادامه دارد تا نوبت به سر زمین قدس شریف و ایجاد دولت اسرائیل از ادرس یهودیت در بطن کشور های عربی خواهیم پرداخت . لطفاً این سلسله مطالعات و تحقیقات را که عاری از نقص و کمبودیها نمیباشد مطالعه فرمائید تا یکبار دیگر روسیاهی استکبارات جهانی و عدم صداقت شان در قبال کشور های آسیایی جهان سیومی  سابق بر ملا گردد و هدف اصلی پا فشاری نظامهای بین المللی و حمایت شان از این دو کشور ظاهراً تولد یافته در بطن قرن بیستم آگاه شوند.

 

قرن بیستم نقطه ختم  ماجرای کشور کشایی ها به شیوه های کلاسیک و آغاز گر امواج  تازه یی از ویرانگری:

ما در قرون معاصر یعنی بعد از انجام انقلاب کبیر فرانسه شاهد یک سلسله  کشور کشایی ها  و استعمار به شیوه متعارف و شناخته شده آن بودیم که از آن جمله  یورش قوای نظامی هند بریتانوی  در موازات سرحدات افغانستان و تشکیل یک دولت مزدور بریتانوی حتی در زمان امیر  دوست محمد خان و احفاد آن  تا به شکستن  استعمار انگلیس در طلیعّۀ پادشاهی  امیر امان الله خان بودیم؛ این را هم در قسمت اول از این رشته نوشتار اذعان داشتیم که خط سرحدی ایکه پسانها بنام عامل و بنیان گذار آن سرمایتیمر دیورندمسّما گردید که بطول

 1700مایل خاک افغانستان را از ولایات سرحدی  بلوچستان .پشاور پایتخت زمستانی افغانستان و علاقه جات کشمیر جدا نمود.زمانیکه نیرو های آزادی بخش هند به سر کردگی مهاتما گاندی و محمدعلی جناح و« سایر سیاست مداران و مبارزان هندی کشور شان را در جنگ استقلال هند در ۱۸۵۷ آخرین نبرد مسلحانه منطقه برضد راج بریتانیا بود و زمینه‌های نبرد آزادی خواهانه غیر مسلحانه که توسط مجلس ملی هند رهبری می‌شد را بنا نهاد با این وجود لیگ مسلمانان هند در نیمه دوم دهه ۱۹۳۰ در میان ارسی از نادیده گرفتن مسلمانان در سیاست به محبوبیت رسید در ۲۹ دسامبر (۱۹۳۰) خطابه مربوط به ریاست جمهوری علامه اقبال خواهان ایجاد یک کشور مسلمان مجزا در شمال غربی و آسیای جنوب شرقی شد. محمد علی جناح تئوری دوملت را حمایت کرد و لیگ مسلمانان را به سوی پذیرش «قطعنامه لاهور» مربوط به۱۹۴۰ هدایت کرد که نهایتا به ایجاد کشور پاکستان انجامید.

وجه تسمیه پاکستان: نام پاکستان PAKISTAN)) به زبان‌های اردو و فارسی یعنی سرزمین پاکی .این نام اولین بار در سال ۱۹۳۳ توسط چودهاری رحمت علی که آن را در نشریه امروز یا هرگز منتشر کرد به کار برده شد. [۱] این نام به عنوان سرواژه از نامهای سرزمین‌های اصلی اسلام مربوط به هند غربی ساخته شده‌است: «پ» برای پنجاب (پاکستان ) ،«الف»

برای نواحی افغانی ( پشتون ( افغان ) واقع در استان شمال غربی )، «ک» برای کشمیر آزاد، «س» برای سند و «تان» برای بلوچستان (پاکستانی ).

حرف «ی» بعدا به این نام افزوده شد زیرا در زبان اردو، زبانی ملی پاکستان، «ستان» به معنی سرزمین است در حالیکه «پاک» معنای خالص تر و تمیز و پاک را می‌دهد. به طور رسمی این کشور به عنوان قلمرو پاکستان در سال ۱۹۴۷ بنا نهاده شد و در سال ۱۹۵۷ به جمهوری اسلامی پاکستان تغییر نام داد. پاکستان را بخصوص در شبه قاره هند معمولا با نام مخفف پاک می‌شناسند. اصطلاح «پاکی (Paki) » را نیز معمولاً در انگلستان برای نام بردن از کسی که اصالتاً پاکستانی است استفاده می‌کنند و معمولا معنایی منفی با خود دارد.

این سرزمین جزئی از هندوستان و افغانستان بود خود نیز مستعمره بریتانیای کبیر بود. در هنگام قیام گاندی برعلیه استعمار، پاکستان به رهبری محمدعلی جناح (از یاران گاندی) پیش از استقلال هند، استقلال خود را بازیافت. در قسمت غربی پاکستان، منطقه کویری وسیعی وجود دارد که به بلوچستان انگلیس مشهور است. این قسمت جزء خاک ایران بود که در زمان ناصرالدین شاه قاجار بر طبق قرارداد گلداسمیت از خاک ایران جدا شد.

پاکستان دارای تمدن آسیایی(فارس)بوده است و یکی از تمدن‌ها پس از میان‌رودان و مصر تمدن دوره ایندوس (۲۵۰۰ قبل از میلاد تا ۱۵۰۰ قبل از میلاد ) است. کشور کنونی پاکستان در تاریخ ۱۲ اوت (۱۹۴۷) تاسیس شد. اما ناحیه‌ای که دربرمی گیرد تاریخچه گسترده‌ای دارد که با تاریخ هندوستان ، ایران و افغانستان اشتراک دارد. این منطقه محل تقاطع راههای تجاری تاریخی مثلا جاده ابریشم بود و در هزاران سال توسط گروههای مختلفی به عنوان سرزمین سکونت به کار برده شد. این گروه‌ها دراویدی‌ها ، هندوآریایی، ایرانیان، مصری‌ها، سکاها، پارت‌ها، کوشان‌ها، افغانها ، ترک‌تباران، مغولها و اعراب بودند ؛ این منطقه را اغلب به نام موزه اقوام و نژادها می‌شناسند. مورخ و جغرافیادان دو بلیج مولر هنگامی که گفت: « اگر ، آنگونه که می‌گویند مصر موهبتی از سوی نیل است پاکستانی نیز موهبتی از ایندوس است.» اهمیت تاریخی این منطقه را آشکار ساخت. اولین نشانه وجود آدمیان در این منطقه ابزارهای سنگی هستند که در استان پنجاب از فرهنگ سوان برجای مانده‌اند و مربوط به ۱۰۰۰۰۰ تا ۵۰۰۰۰۰ سال پیش هستند. رود ایندوس محل فرهنگ‌های باستانی متعددی از قبیل مهرگاره (یکی از اولین شهرهای شناخته شده جهانی) و تمدن دره ایندوس در هاراپا و موهنجودارو است. تمدن دره ایندوس در اواسط هزاره دوم قبل از میلاد دچار انحطاط شد و پس از آن تمدن ودیک پدید آمد که در بیشتر شمال هند و پاکستان گسترده شد. امپراتوری‌ها و پادشاهی‌های زیادی از دوران هخامنشیان ایران در این ناحیه حکومت می‌کردند (در ۳۲۶ قبل از میلاد و امپراطوری ماوریان).

پادشاهی هندویونانی که توسط دمتریوس اول باکتریا تاسیس شد شامل گاندهارا و ناحیه پنجاب از ۱۸۴ قبل از میلاد می‌شد و در زمان حکومت مناندر اول که با پیشرفت‌های تجاری و فرهنگی دوره یونانی– بودائیسم را بنا نهاد. به بیشترین رشد و ترقی خود رسید. شهر تاکسیلا (تاکشاشیلا ) مرکز مهم آموزشی در دوران باستانی شد. بقایای شهر که در غرب اسلام آباد واقع هستند یکی از مکان‌های باستان شناسی عمده کشور است. در سال ۷۱۲ عصر رایج ، فرمانده عرب به نام محمد بن قاسم سند و مولتان در جنوب پنجاب (پاکستان ) را فتح کرد و بنای حکومتهای بعدی مسلمانان را که شامل حکومت غزنویان پادشاهی محمد غر پادشاهی (سلطان نشین ) دهلی و حکومت موغال می‌شدند ایجاد کردند. در طول این دوره مروجان دینی صوفی نقش محوری را در تغییر دین اکثریت جمعیت منطقه به اسلام ایفا نمودند. انحطاط تدریجی حکومت مغول در اوایل قرن هیجدهم موقعیت‌هایی را برای جمعیت افغانستان ، بلوچ‌ها و سیک‌ها برای اعمال قدرت و کنترل خود بر نواحی گسترده‌ای را فراهم نهاد تا زمانی که کمپانی هند شرقی بریتانیا سلطه خود را بر جنوب آسیا گسترانید.

پاکستان مساحتی معادل ۹۰۵۴۷۸ کیلومتر مربع ۳۴۹۶۰۷ مایل مربع را در برمی گیرد که حدودا معادل مجموع مساحت‌های فرانسه و انگلستان است نواحی شرق آن برروی فلات هند| فلات tectonic هند و نواحی غربی و شمالی برروی فلات ایران و سرزمین اوراسیا .واقع شده‌است جدا از ۱۰۴۶ کیلومتر (۶۵۰ مایل ) مرز آبی با دریای عربی از طرف شمال غرب به افغانستان ۵۲۳ کیلومتر (۳۲۵ مایل ) و از طرف شمال شرق با چین ۲۹۱۲ کیلومتر (۱۸۰۹ مایل ) از طرف شرق با هند و ۹۰۹ کیلومتر (۵۶۵ مایل ) از طرف جنوب غرب با ایران هم مرز است.

پاکستان مساحتی معادل ۹۰۵۴۷۸ کیلومتر مربع ۳۴۹۶۰۷ مایل مربع را در برمی گیرد که حدودا معادل مجموع مساحت‌های فرانسه و انگلستان است نواحی شرق آن برروی فلات هند| فلات tectonic هند و نواحی غربی و شمالی برروی فلات ایران و سرزمین اوراسیا .واقع شده‌است جدا از ۱۰۴۶ کیلومتر (۶۵۰ مایل ) مرز آبی با دریای عربی از طرف شمال غرب به افغانستان ۵۲۳ کیلومتر (۳۲۵ مایل ) و از طرف شمال شرق با چین ۲۹۱۲ کیلومتر (۱۸۰۹ مایل ) از طرف شرق با هند و ۹۰۹ کیلومتر (۵۶۵ مایل ) از طرف جنوب غرب با ایران هم مرز است.

آب وهوا نیز به مثابه مناظر آن متفاوت است ؛ زمستان‌های سرد و تابستان‌های گرم در شمال و آب و هوای معتدل درجنوب که متاثر از تاثیر اقیانوس است. نواحی مرکزی تابستان‌های بسیار گرم دارند و دمای آنها به بیش از ۴۵ درجه سانتی گراد ( ۱۱۳ درجه فارنهایت ) می‌رسد و زمستان‌های سردی که دمای هوا کمتر ازدمای انجماد می‌رسد. میزان بارش باران نیز کم است و از ۲۵۰ میلی متر و تا ۱۲۵۰ میلی متر که بیشتر با دمای مانسون غیر قابل اطمینان جنوب غربی در اواخر تابستان همراه هستند در نوسان است. مساله کمبود آب نیز توسط ساخت سدها برروی رودخانه‌ها و استفاده از آب چاه‌ها در مناطق خشک تر تا حدی حل شده‌است.

گونه‌های مختلف مناظر و آب و هوا در پاکستان به این ناحیه اجازه می‌دهد تا از گونه‌های مختلف حیوانات و پرندگان وحشی برخوردار باشد. در جنگلها درختهای سوزنی شکل آلپی و شبه آلپی از قبیل کاج فرنگی و کاج و سدر دئودار در کوههای شمالی و درختهای برگ پهن مانند شیشم توت– شکل در رشته کوههای سلیمان در جنوب وجود دارند. تپه‌های غربی دارای سرو کوهی و تمرسیک و علفهای خشن و گیاهان خاردار هستند. در طول ساحل جنگل‌های پوشیده از منگرو که بیشتر زمینهای مرطوب ساحلی را تشکیل می‌دهند به چشم می‌خورد.

در جنوب در آبهای تیره در دهانه رودخانه ایندوس تمساح نیز وجود دارند. در حالی که در سواحل رودخانه گراز، آهو، خارپشت وجوندگان کوچک به چشم می‌خورند، در زمین‌های شنی پوشیده از خار مرکز پاکستان شغال ،کفتار، گربه وحشی، پلنگ و یوزپلنگ (شیر کوهی) و در آسمان‌های آبی شاهین، قوش (قرقی)، باز و عقاب دیده می‌شوند. در بیابان‌های جنوب غربی چیتای کمیاب آسیایی نیز وجود دارد.

در کوههای شمالی گونه‌هایی از حیوانات در حال خطر از قبیل بره مارکوپولو، بره اوریال، Markhor، بزهای ایبکس، خرس سیاه آسیایی،خرسهای قهوه‌ای هیمالیایی و یوزپلنگ‌های برفی کمیاب وجود دارند. در آگوست ۲۰۰۶ پاکستان یک بچه یوزپلنگ برفی یتیم کمیاب را که لئو نام داشت به آمریکا هدیه کرد. گونه کمیاب دیگری دلفین رودخانه ایندوسی است که تصور می‌شود ۱۰۰۰ عدد دیگر از آن باقی باشد که در ۲ منطقه حفاظت شده نگهداری می‌شوند. در سالهای اخیر تعداد حیوانات وحشی که برای تجارت اخز وچرم کشته می‌شدند به ایجاد قانون منع شکار حیوانات و پرندگان وحشی در مناطق حفاظت شده حیات وحش منجر شد.

اقتصاد:

پاکستان کشوری در حال توسعه است که در جبهه‌های سیاسی و اقتصادی با چالش‌هایی روبرو بوده‌است. با وجود اینکه در سال ۱۹۴۷ این کشور بسیار فقیر بود نرخ رشد اقتصادی پاکستان در طول ۴ دهه بعد از آن بهتر از میانگین جهانی بوده‌است. اما سیاست‌های ناآگاهانه به پایین آمدن این نرخ در دهه ۱۹۹۰ منجر شد.

اخیراً تغییرات گسترده اقتصادی به اقتصادی قدرتمندتر منجر شده‌اند و به نرخ رشد بویژه در زمینه‌های ساخت و تولید و بخش‌های خدمات مالی ( اقتصادی ) سرعت بخشیده‌اند. پیشرفت‌های بزرگی نیز در موقعیت ارز خارجی و رشدسریع در منابع ارز ثابت در سالهای اخیر شاهد بوده‌ایم. تخمین بدهی خارجی در سال ۲۰۰۵ در حدود ۴۰ میلیارد دلار آمریکایی بود.با این حال این بدهی با کمک‌های صندوق بین المللی پول IMF وبخشودگی بدهی از طرف ایالات متحده کاهش یافته‌است.تولید ناخالص ملی ( داخلی ) (GDP) در سال ۲۰۰۵ حدود ۶/۴۰۴ میلیارد دلار برآورد شد و تولید سرانه ناخالص ملی آن ۲۴۰۰ دلار آمریکایی بود.

نرخ‌های رشد تولید ناخالص ملی پاکستان در ۵ سال اخیر شاهد یک افزایش ثابت بوده‌اند. در سال ۲۰۰۱ نرخ رشد تولید ناخالص داخلی کشور %۸/۱ بود ولی در سال مالی که ۳۰ ژوئن ۲۰۰۵ اتمام یافت نرخ رشد GDP اسمی به حدود %۴/۸ رسید. این نرخ رشد پاکستان را پس از چنین دارنده دومین نرخ رشد اقتصادی درمیان پرچمعیت ترین کشورهای جهان قرار داد. با این حال فشارهای تورمی و میزان ذخیره کمتر از مقدار لازم وهمچنین عوامل اقتصادی دخیل دیگر امر نگه داشتن نرخ رشد به این میزان را مشکل می‌سازد.

رشدبخشهای غیر کشاورزی ساختار اقتصاد را تغییر داده‌است و اکنون اقتصاد تنها %۲۰ GDP را تشکیل می‌دهد. بخش خدماتی حدود %۵۳ GDP کشور که تجارت عمده و خرد کشور حدود ۳۰% این بخش را تشکیل می‌دهد. اخیراً بازار بورس کراچی همراه با دیگر بازارهای در حال ایجاد دنیا اوج گرفته‌است. مقادیر هنگفتی از سرمایه گذاری‌های خارجی در صنایع متعددی به کار گرفته شده‌اند. با این حال سرانه بازار بورس همچنان مخابرات، نرم افزار، اتومبیل، نساجی، سیمان، کود، فولاد و ساخت کشتی هستند.

صنعت مهم دیگری که در گذشته از دسترسی خارجی محروم مانده‌است هوافضا است. تیپ‌های مختلف توپخانه در ارتش از پیش به گسترده شدن میزان مهمات نظامی پاکستان کمک کرده‌اند. خبرهایی از احتمال مشارکت عمومی یا خصوصی در برنامه‌های آینده موشکی به گوش میخورد که می‌تواند با برنامه فضایی پاکستان همراه شود. زیرا توانایی‌های کنونی این کشور شامل موشک‌های بالستیک میان برد و تحقیقاتی بر روی موشکهای بالستیک قاره پیما می‌شوند. رویکرد ساختاری برای استفاده از این توانایی‌های هوافضایی ممکن است باعث رونق سریعتر اقتصادی پاکستان شود زیرا صنعت هوانوردی پیش تر هم شاهد رشد چشمگیری در سالهای گذشته بوده‌است که با حضور شرکت‌های هواپیمایی متعددی همراه بوده‌است.

پاکستان کشوری در حال توسعه است که در جبهه‌های سیاسی و اقتصادی با چالش‌هایی روبرو بوده‌است. با وجود اینکه در سال ۱۹۴۷ این کشور بسیار فقیر بود نرخ رشد اقتصادی پاکستان در طول ۴ دهه بعد از آن بهتر از میانگین جهانی بوده‌است. اما سیاست‌های ناآگاهانه به پایین آمدن این نرخ در دهه ۱۹۹۰ منجر شد.

اخیراً تغییرات گسترده اقتصادی به اقتصادی قدرتمندتر منجر شده‌اند و به نرخ رشد بویژه در زمینه‌های ساخت و تولید و بخش‌های خدمات مالی ( اقتصادی ) سرعت بخشیده‌اند. پیشرفت‌های بزرگی نیز در موقعیت ارز خارجی و رشدسریع در منابع ارز ثابت در سالهای اخیر شاهد بوده‌ایم. تخمین بدهی خارجی در سال ۲۰۰۵ در حدود ۴۰ میلیارد دلار آمریکایی بود.با این حال این بدهی با کمک‌های صندوق بین المللی پول IMF وبخشودگی بدهی از طرف ایالات متحده کاهش یافته‌است.تولید ناخالص ملی ( داخلی ) (GDP) در سال ۲۰۰۵ حدود ۶/۴۰۴ میلیارد دلار برآورد شد و تولید سرانه ناخالص ملی آن ۲۴۰۰ دلار آمریکایی بود.

نرخ‌های رشد تولید ناخالص ملی پاکستان در ۵ سال اخیر شاهد یک افزایش ثابت بوده‌اند. در سال ۲۰۰۱ نرخ رشد تولید ناخالص داخلی کشور %۸/۱ بود ولی در سال مالی که ۳۰ ژوئن ۲۰۰۵ اتمام یافت نرخ رشد GDP اسمی به حدود %۴/۸ رسید. این نرخ رشد پاکستان را پس از چنین دارنده دومین نرخ رشد اقتصادی درمیان پرچمعیت ترین کشورهای جهان قرار داد. با این حال فشارهای تورمی و میزان ذخیره کمتر از مقدار لازم وهمچنین عوامل اقتصادی دخیل دیگر امر نگه داشتن نرخ رشد به این میزان را مشکل می‌سازد.

رشدبخشهای غیر کشاورزی ساختار اقتصاد را تغییر داده‌است و اکنون اقتصاد تنها %۲۰ GDP را تشکیل می‌دهد. بخش خدماتی حدود %۵۳ GDP کشور که تجارت عمده و خرد کشور حدود ۳۰% این بخش را تشکیل می‌دهد. اخیراً بازار بورس کراچی همراه با دیگر بازارهای در حال ایجاد دنیا اوج گرفته‌است. مقادیر هنگفتی از سرمایه گذاری‌های خارجی در صنایع متعددی به کار گرفته شده‌اند. با این حال سرانه بازار بورس همچنان مخابرات، نرم افزار، اتومبیل، نساجی، سیمان، کود، فولاد و ساخت کشتی هستند.

صنعت مهم دیگری که در گذشته از دسترسی خارجی محروم مانده‌است هوافضا است. تیپ‌های مختلف توپخانه در ارتش از پیش به گسترده شدن میزان مهمات نظامی پاکستان کمک کرده‌اند. خبرهایی از احتمال مشارکت عمومی یا خصوصی در برنامه‌های آینده موشکی به گوش میخورد که می‌تواند با برنامه فضایی پاکستان همراه شود. زیرا توانایی‌های کنونی این کشور شامل موشک‌های بالستیک میان برد و تحقیقاتی بر روی موشکهای بالستیک قاره پیما می‌شوند. رویکرد ساختاری برای استفاده از این توانایی‌های هوافضایی ممکن است باعث رونق سریعتر اقتصادی پاکستان شود زیرا صنعت هوانوردی پیش تر هم شاهد رشد چشمگیری در سالهای گذشته بوده‌است که با حضور شرکت‌های هواپیمایی متعددی همراه بوده‌است.

جامعه و فرهنگ‌ها:

پاکستان دارای فرهنگ منحصر به فرد و غنی است که سنت‌های خود را در طول تاریخ حفظ کرده‌است. واقعیت پیش از ورود اسلام بسیاری از پنجابی‌ها و سندی‌ها، هندو و بودایی بودند ؛ اما این روند در طول دوره توسعه اسلام ، توسط حاکمان اموی، محمد بن قاسم ، محمود غزنوی و دیگران تغییر یافت. بسیاری از فعالیت‌ها ، غذاها بقایای تاریخی و مکان‌های مقدس از حکومت موغل مسلمان و فرمانروایان افغان‌ها برجای مانده که شامل لباس ملی شلوار کمیز (تمیز) می‌شود. زنان نیز شلوار قمیز با رنگ‌های شاد می‌پوشند.

در حالی که مردان شلوارهایی با رنگ‌های تیره تر می‌پوشند و معمولا شیروانی یا اچکان ( نوعی کت بلند) که برروی لباس‌ها می‌آید برتن می‌کنند. انواع موسیقی پاکستانی متنوع است؛ موسیقی محلی (فولک) و گونه‌های سنتی مانند قوالی و غزل گایاکی و گونه‌های جدید که موسیقی سنتی و غربی را در هم می‌آمیزند مانند اجرای همزمان قوالی و موسیقی غربی که توسط نصرت فاتح علی خانی مشهور انجام می‌شود. دیگر خوانندگان عمده غزل ، مهدی حسن ، غلام علی و فریده خانم طاهره سید عبید پروین و اقبال بانو هستند.

ورود مهاجران افغان در استان‌های غربی، موسیقی پشتو و فارسی ایرانی را مجددا زنده کرده‌است و پیشاور را به عنوان محلی برای موسیقی دانای افغان و محلی برای گسترش موسیقی افغان به خارج از کشور مبدل ساخته. تا دهه ۱۹۹۰ شرکت تلویزیون پاکستان که توسط دولت اداره می‌شد (PTV ) و شرکت خبرگزاری پاکستان رسانه‌های عمده کشور بودند. اما اکنون کانال‌های تلویزیونی شخصی متعددی از قبیل Geo TV ، تلویزیون ایندوس ، Hum TV و گروه ARY نیز وجود دارند. کانال‌ها و فیلم‌های متعدد آمریکایی ، اروپایی و آسیایی نیز برای اکثریت جمعیت پاکستان از طریق Cask TV و ماهواره قابل دسترسی هستند. همچنین صنایع فیلم سازی بومی کوچکی نیز در لاهور و پیشاور (که اغلب با نام لالی وود و پولی وود آنها را می‌شناسند ) وجود دارند. با وجود اینکه فیلم‌های بالی وود امروزه ممنوع هستند ستاره‌های فیلم هند در پاکستان بسیار محبوب هستند.

جامعه پاکستان عمدتا چند زبانه‌است و اغلب مسلمان آنها احترام خاصی را به ارزشهای خانوادگی سنتی دارند، با وجود اینکه خانواده‌های شهری به سیستم خانواده هسته‌ای تغییر یافته‌اند و این به دلیل محدودیت‌های اجتماعی– اقتصادی است که توسط سیستم سنتی خانواده مشترک بر آن تحمیل می‌شود. دهه‌های اخیر حضور طبقه متوسط را در شهرهایی نظیر کراچی، لاهور، راولل پیندی، حیدر آباد پاکستان، فیصل آباد، سوخود و پیشاور شاهد بوده‌است که خواهان حرکت در سوی یک جهت آزادی خواهانه تر هستند و این در مقابل نواحی قبیله‌ای شمال غربی است که با افغانستان هم مرز هستند و سنتهای دیرینه و روش محافظه کارانه را پیش می‌گیرند.افزایش فرایند جهانی شدن تاثیر فرهنگ غربی را افزایش داده و اکنون پاکستان رتبه ۴۶ را در ایندکس جهانی شدن دارا است.

در حدود ۴ میلیون پاکستانی در خارج از کشور زندگی می‌کنند و حدود نیم میلیون نفر مقیم خارج نیز در ایالات متحده زندگی می‌کنند.

توریسم یک صنعت در حال رشد در پاکستان است و برفرهنگها و ملل و مناظر متنوع آن استوار است. خرابه‌های تمدن باستانی از قبیل مهنجر – دارو) هاراپا تاکسیلا تا بخشهای تپه‌ای هیمالیا همه جهان گردانی را به خودجذب می‌کنند. پاکستان چندین رشته کوه با ارتفاع بیش از ۷۰۰۰ متر دارد که ماجراجویان و کوهنوردانی را از سراسر دنیا به خود جذب می‌کند بویژه K۲.

قسمتهای شمالی پاکستان دژها و برج‌ها و دیگر آثار معماری کهن و همچنین دره هونزا و دره‌های چیترال را دارا است. دره‌های چیترال محل جامعه کوچک پیش از اسلام آنیمیست کالاشا است که تبار خود را از ارتش اسکندر مقدونی می‌دانند. پنجاب محل جنگ هایداسپرز اسکندر برروی رود جهلوم و شهر تاریخی لاهور که پایتخت فرهنگی پاکستان است می‌باشد. شهر لاهور دارای نمونه‌های بسیاری از معماری مغول مانند مسجد بدشاهی، باغهای شالیمار (لاهور)، مقبره جهانگیر و دژ لاهور است.

روزهای تعطیل

روز‌های تعطیل و فستیوالهای بسیاری سالانه در پاکستان جشن گرفته می‌شوند. در حالی که پاکستان یک ملت مسلمان است روزهای تعطیل غیر مذهبی نیز در پاکستان وجود دارد که عبارتند از: روز پاکستان (۲۳ مارس)، روز استقلال (۱۴ آگوست )، روز دفاع پاکستان ۶ سپتامبر، روز نیروی هوایی پاکستان ۷ دسامبر سالگرد تولد (۵دسامبر ) ، و مرگ (۱۱ سپتامبر) محمد علی جناح، علامه اقبال لاهوری (۹ نوامبر) و تولد (۳۰ جولای) و فوت (۸ جولای) فاطمه جناح (مادر ملت) و همچنین سند کارگر (که به نام سندمی هم شناخته می‌شود ) در روز ۱ می‌.

چند فستیوال مهم توسط مسلمانهای پاکستانی در طول سال گرامی داشته می‌شوند که وابسته به تقویم اسلامی است. در رمضان که نهمین ماه تقویم است ۲۹ یا ۳۰روز را روزه می‌گیرند و سپس جشن عید فطر است دریک جشن دیگر عید العزا حیوانی را به یاد کارهایی که ابراهیم انجام داد قربانی می‌کنند و گوشت آنرا بین دوستان و خانواده و فقرا تقسیم می‌کنند. هر دوعید از تعطیلات عمومی هستند و مردم می‌توانند در این دو روز از خانواده و دوستان دیدن کنند و بچه‌ها لباس نو هدیه و شیرینی می‌گیرند. بعضی از مسلمانان میلاد النبی که جشن تولد محمد (ص) است را در سومین ماه تقویم ربیع الاول جشن می‌گیرند. مسلمان‌های شیعه روز عاشورا را در روزهای نهم و دهم اولین ماه تقویم (ماه محرم) گرامی می‌دارند و یاد شهادت حسین بن علی نوه حضرت پیغمبر محمد را زنده می‌کنند.

هندوها، بودیستها، سیکها و مسیحیان پاکستان نیز جشن‌های خودشان را برگزار می‌کنند. سیک‌ها از سراسر جهان می‌آیند تا مکان‌های مقدسی را در پنجاب مانند مقبره‌ها گورو ننک موسس سیکسیم در حسن عبدلی واقع در ناحیه اتوک و محل تولد او نانکانا صاحب را دیدن کنند. فستیوال‌های محلی و منطقه‌ای نیز مانند فستیوال بسنت در پنجاب که شروع بهار را نشان می‌دهد وبا هوا کردن باد بادک‌ها همراه است نیز جشن گرفته می‌شوند.»[1]

                      بهر حال چیزی که وپیکیدیای آزاد در مورد پاکستان که تا نیم قرن قبل جزء از خاک هند محسوب میشد همدوش هند و دفغانستان و ایران و چین تاریخ منطقه وی مشترک دارد که این موضوع را  جواهر لعل نهرو در کتاب نگاهی به تاریخ جهان که برای دخترش اندرا گاندی نوشته بود به تفصیل توضیح نموده که به جلد اول این کتاب که توسط خدیو جم ترجمه شده است مراجعه شود.

باید متذکر شد که کشور هندو پاکستان  حدوداً سه صد سال تحت سیطره کشور بریتانیای کبیر بود از این سبب  اکثر مردمان و باشندگان آن دارای خواص و اصلوب زندگی ای هستند که از انگلیسها کسب کرده اند .  پاکستان از بدو تشکیل  همواره نا آرامی های را گذرانیده است که جنگ هندو مسلماً قبل از تشکیل دولت پاکستان ، جنگ دو جناخ شرقی و غربی آن بنگال شرقی و پاکستان غربی (به هیئت موجوده که باعث کشتار های بی رحمانه مسلمانان سندی و  بنگالی شد که در نتیجه شهر ها به آتش کشیده شد و هزاران زن و دختر بنگالی عزت شان را توسط عساکر پاکستانی  از دست دادند که بالاخره این جنگ  که در 1970 شروع شده بود به کفایت و کاردانی  شیخ مجیب الرحمن  رهبر بنگال شرقی باعث ایجاد یک کشور مستفل بنام بنگله دیش در شبه قاره هند شد.

                      پاکستان پس از خانواده محمد علی جناح اکثر اً حکمرانان نظامی را تجربه کرده است در تشکیل دولت پاکستان از جنرال اسکندر مرزا گرفته تا جنرال یحیی خان و محمد ایوب خان بوتو و دخترش و نواز شریف از جمله رؤسای دولت پاکستان بودند که به اردو مناسبت نداشتند که در نتیجه دخالت اردو در یک کودتای خونین جنرال ضیاءالحق قدرت ذوالفقار علی بوتو را ساقط و خودش زمام امور را بدست گرفت و نتیجتاً بوتو را دز زمینه سازی یک محکمه اعدام نمود و این در حالیست که قوای مهاجم شوروی و ارتش سرخ در افغانستان  اریکه  قدرت را حلقه کرده بودند و درست در زمان حکومت وی حدوداً دونیم ملیوم مهاجر افغان به پاکستان سرازیر و مجاهدین افغان برای اولین مرتبه در  پشاور و مضافات آن دارای تشکل و ساز و برگ سیاسی  شدند. پاکستان کمک های بسیار زیادی را در به قدرت نگهداشتن مجاهدان افغان انجام داد ولی از همان آغاز نخواست و یا به پاکستان اجازه داده نشد که برای مهاجران و مجاهدان افغان مجال تشکل یک سیستم خود محوری داده شود ، از یک سو تعداد کسیری از اردوی مهاجرین که با لای پاکستان  که خود دارای نفوس سرسام آور بود سنگینی ایجاد میکرد ولی در قبال این مشکل بسا مشکلات پاکستان در حالت رفع بود ، زیرا از وجوهی که دنیا بخاطر جنگ سرد به مجاهدان افغان کمک میکرد از طریق ادارات استخباراتی پاکستان و غرب به مجاهدان میرسید که این کار مفاد چند جانبه ای به دولت پاکستان داشت :

·          مجاهدان را مجاف میساخت تا در قبال وجوهی که از استخبارات پاکستان اخذ میکنند خود شان را در منظومه های ادارات استخباراتی پاکستان به ثبت برساننددر غیر آن کمکی برای شان ممکن نمیشد.

·          با تنظیم مجاهدان در دفتر های استخباراتی و کسب کردن ساز و برگ نظامی مجاهدان را بیشتر در گرداب هوا های پاکستانی غرق میکرد تا دفاع از  کشورخود شان را با در نظر داشت خواسته های پاکستان عملی سازند.

·          آن عده از افغانهای که به خواست پاکستانی ها تن در نمیدادند یا ترور میشدند و یا زمینه مهاجرت شان به کشور های دیگر ذریعه کمیشنری عالی ملل متحد فراهم میشد .

·          تنظیم های افغان  وقتی بخاطر شکستاندن قوای دشمن در افغانستان وارد میشند بیشتر مراکز اقتصادی کشور و سیستم های تربیوی و مکانب را مورد آماج  قرار میدادند بقسمیکه هیچ مکتبی در روستا های افغانسان از آسیب حملات  مجاهدان در امان نماند.

·          ظاهراً کوشش های زیادی صورت گرفت تا سران تنظیم ها مجاهدین با هم یکجا شوند و در  عربستان سعودی قول و قرار های  به امضاء رسانیدند که هر گز به آن عمل نکردند.

·          در نتیجه فعل و انفعالاتی که از طریق جنگ سرد به افغانستان رو نما گردیده بود پاکستان بهره  وافی از آن برد:

1.       قرضه هایش در بانک های بین المللی و صندوق های وجهی بخشیده شد

2.       بزرگترین پروژ های آبیاری از دریاهای سند ، اباسین و راوی باعث مشروب ساختن زمین های صحرایی  پاکستان و تبدیل آنها به کشتزار های شالی و برنج و باغهای سیتروس گردانیده شد.

3.       از همین وجوه حاصله تمام شاهراه های پاکستان  با پل های آن که قبل از سال 1980 تنگراه های بود که از انگلیسها به ارث رسیده بود همه به شاهراه های اسفلت و گذر گاه های مستحکم ترانسپورتی تغیر صورت داد.

4.       در همین سالها بود که شاهراه بین پشاور و لاهور نیز بنام جی تی رود و بعداً بنام موتر وی شاهراه دیگری در امتداد شاهراه قبلی اعمار گردید .

5.       در نتیجه کمک های بی شماری که برای کمک به مجاهدان افغان و پیروزی جنگ سرد به کشور پاکستان سرازیر میشد پاکستان دارای سیستم ها تحفظی و ایمنی  قوی ستراتیژیک گردیده و در همین سالها بود که ساختار اولین بمب اتومی خود را به تکامل رسانید در حالیکه دنیا هر گز در مقابل پاکستان واکنش نشان نداد.

6.       باید تذکر داد که در کمک به مجاهدان افغان به آنها از گاو غدود میرسید و باقی ماند  پولها در کیسه دولت پاکستان واریز میشدو این نتیجه شد تا پاکستان در رشد سرانه جمعیت خود دارای  یک افزایش چشم گیر عاید سرانه در بین کشور های آسیایی شود.

7.       پاکستان در سر می پرورانید که بعد از اشغال مجاهدان افغان کشور افغانستان را بیکی دو استان جدید خود تبدیل نماید ، از همین سبب بود که در راولپندی در شب پیروزی مجاهدان افغان  حکومت های دوماهه و چهار ماه را برای  سبغت الله مججدی و استاد ربانی ترغیب کردند .

8.       در نتیجه فعل و انفعالان پاکستان بود که بعد از اشغال مجاهدان  کشور را که بقسم مسالمت  آمیز تغیر و تسلیمی قدرت  در یک فضای رسمی از حکومت قبلی صورت گرفت دیری نپائید که مرکز کشور و سایر ولایات مورد تهاجمات موجگونه و استمراری پلان شده از سوی پاکستان قرار گرفت.ودر نتیجه کابل به یک شهر سوخته و ویرانه تبدیل شد و سر تاسر مملکت را کابوس ترس و وحشت فرا گرفته بود که در نتیجه امواج جدیدی از مهاجرین از کابل و سایر شهر های بزرگ به پاکستان مهاجر و در  پشاور اسلام آباد ، کراچی و لاهور و سایر شهر های پاکستان مسکون شدند . چون موج دوم مهاجران نخبگان و مردمان شهری بودند مقادیر زیاد پول از زهگذر کرایه جات و غیره بجیب پاکستانی ها واریز میشد که سبب رشد اکثر شهرک های نو بنیاد پاکستان نیز گردید.

مادر یک بحث دیگر دنباله این ماجرا و پی آمد های منفی ایکه از طریق پاکستان و دوستان بین المللی آن به افغانستان تعمیل و تجویز شد و منطقه را به جهنم دائمی و بی ثباتی فراگیر مواجهه ساخته می پردازیم.


 

 

 

++++++++++++++++++++

 

 

 

چکیده موضوع: در قسمت دوم بصورت مفصل  راجع به شئون و طرز بوجود آمدن پا کستان بحث های مفصلی داشتیم که چطور انگلیس بعد از ترک  قاره هند آنرا به پاکستان شرقی و غربی از هندوستان جدا کرد و بعداً هم پیوند پاکستان را از توته هایی ازافغانستان ، کشمیر ،پنجاب ،سند و بلوچستان به اساس ظاهراً جدا ساختن مسلمانان از هندو ها ایجاد نمود که این جاه بجایی از درد ناکترین صفحات تاریخ شبه قاره هند و افغانستان  - مراعات نکردن حق و حقوقی را که دولت بریتانیا در میثاق ها و معاهدات بین المللی در مورد یکجا شدن اقوام افغانی در دو طرف خط سرحدی نام نهاد دیورند بر عهده داشت که کوچکترین عملی در این مورد انجام نداد - تقسمات هند و بعداً تقسیمات پاکستان از پایه های از نو بنا شده که در شبه قاره ترکیب می یابد  -  فوت محمد علی جناح- فعل و انفعالات دولت افغانستان بمنظور یکجا شدن  اقوام افغانی آن طرف خط  دیورند  در چهره یک تقسیمات جدید بنام  پاکستان هویدا و - گذشتاندن جنگ های مدهش بین بنگالی ها و پنجابی های پاکستانی - وقوع جنگ بین المللی دوم و تداوم  دولت پاکستان در قالب های حکومات نظامی  و انکار جامعه جهانی از استرداد  مناطق آنطرف خط دیورند در کانفرانس  ملل متحد موضوعاتی است که در این بخش بحث می شود:

باز تاب سیاست های پنجاه سال اخیر بیانگر آن است که نقطۀ عطفی در شروع ما جرا ها و در گیری ها در منطقه میتواند محسوب شود که مبداء آن  سال 1945از اهمیت تازه ای در تاریخ روابط افغانستان و کشور های منطقه بخصوص پاکستان بعد از ختم جنگ جهانی دوم بحساب میرود. این انزوا و گوشه نشینی امرای افغانستان شامل هر دو جنگ جهانی اول و دوم نیز میگردد . در جنگ جهانی اول که در زمان امیر حبیب الله خان (امیر شهید) رخ داد  امیر افغانستان به ترفند و حیله  هیئتی را که در ترکیب آن هنتنگ و گولدن مایر  که راه درازی را از المان  تا افغانستان پیموده بودند با شهزاده مهندرا پرتاپ که بخاطر آزادی هند  در ترکیب این هیئت المانی قرار داشت را خنثی و بی عمل گذاشت که بعداً نتایج شوم آن را در تقسیمات هند با پاکستان و ادامه  اعتبار خط سرحدی دیورند ملاحظه میگردید.سال 1940 که باید سال نقطه اغاز فعل و انفعالات  در روابط سیاسی افغانستان می بود کشور بشکل دراماتیک در انزوا قرار  داده شد . که متعاقب آن بریتانیا  در سال 1947/1326 از هندوستان دست کشید و قاره هند را بدو قسمت هندوستان و پاکستان تقسیم کرد . مسائل و مشکلات سرحدی  و حق و حقوق افغانستان  را در ماورای سرحد  که به توسط خط دیورند خاک و مردم هم زبان ما  را که سالیان متمادی دارای علایق خانوادگی و عشیره یی  و دارای  تاریخ و فرهنگ مشترک بودند نا دیده انگاریده شد . این عمل باعث آن نیز گردید تا حق افغانستان  را از طریق  جنوب بلوچستان  به بحر هند به دیده اغماض نگریستند. قسمیکه در قسمت های اول و دوم نیز  اشاره شد پاکستان به هیئتی تشکیل شد که یک سر آن در بنگال شرقی که بنام پاکستان شرقی یاد می شود و سر دیگر آن در غرب هند پاکستان مغربی یاد میشد  با تشکیل یک اداره واحد مملکتی تاسیس گردید – این دو قسمتی از پاکستان که چندین صد کیلومتر  از هم فاصله داشت  ارتباط اداری آن یا از طریق عبور کشتی ها از خلیج بنگال  و یا اگر مناسبات با هندوستان حسنه می بود (که هر گز نبود) از طریق  هوا بر قرار میشد .به اثر کشیده گیهای که بین کشمیر هندی با سایر کشیدگیهای سرحدی  که بین هند و پاکستان وجود داشت توصل از طریق شاهراه های هندوستان مخصوصاً خطوط آهن هندوستان برای پاکستان میسر نبود.لذا پاکستان توانمندی  آنرا نداشت دو پیکره جداگانه را (بنگال شرقی و سند و پنجاب) در یک قلب زنده نگهدارد ، در حالیکه پاکستان از نظر دولت مداران  و مردم افغانستان نیز  مورد قبول نبود و این موضوع طرف حسادت  و خصومت اقوام مختلف  افغانستان و قبایل پشتون  قرار گرفت .باوجودیکه روسیه شوروی در جنگ جهانی دوم  منحیث فاتح جنگ جهانی شمرده شد که با از دست دادن سرمایه عظیم مادی و انسانی این پیروزی تحقق یافت مع الوصف آیالات متحده امریکا نیز علی رغم قوای چشم گیر شوروی ها در آنطرف در یای آمو در سال 1942/1321به اینطرف نمایند سیاسی  خود را بکابل  فرستاد و ثابت ساخت که یک قدرت  با نفوذ در حوزه و جهان غیر کمونستی بشمار میرود.

طلوع و عروج  کشور های غیر منسلک  و غیر متعهد از کشور های  بلاک سوم بوجود آمدند  ولی این کشور ها با بنیه ضعیف  سیاسی و اقتصادی نتوانست مشکلات بین الفیهه دولت های  گروه عضو خود را که اففانستان نیز جزء از آنهابود حل نماید و روی همرفته کشور های غیر منسلک  که از ناحیه سیاسی و اقتصادی پشتیبان قوی نداشتند ، صرفاً به نیرو های  اخلاقی و سیاسی  نمایشی توصل ورزیدند . که بعد ها دیده شد که چطور این کشور ها  مورد تاخت و تاز و تاراج ابر قدرتها  قرار گرفت که در کشور ما تجاوز شوروی  نمونه و مثال زنده ای از این تعرضات و تاراجها میباشد.باوجودیکه افغانستان بصورت عنعنوی به شکل یک  قطعه خاک بین  دو قدرت کمونستی و سرمایه داری قرار داشت که زمامداران سابق افغانستان تحول سیاسی را ضرورت نمی پنداشتند.ولی بعد ها دیدیم که نظربه ایجابات عصر و منطقه این دولت کوشید تا توازن را در سیاست های جاری خود بین شرق و غرب بحالت تعادل نگهدارد.

ایالات متحده امریکا  عین نقشی را که قبل برین  بریتانیا در حیات سیاسی افغانستان داشت  حاصل نمود  و جای آنرا پر کرد ه بود  و به تدریج ائتلاف  بلاک قوای بیطرف  و غیر متعهد توانست  از لحاظ سیاسی  بحیث قدرت سوم شناخته شود . زعامت و پیشوایی سیاسی  در کابل بدست شخص مقتدری بود که تا سال/1309 1930 امور کشور را بحیث صدر اعظم تا سال 1929/1308 به عهده داشت . این شخص محمد هاشم خان کاکای محمد ظاهر شاه بود . یک منبع انگلیسی وی را ستوده و بسمارک شرق لقب داده بود. واقعاً او شخص متنفذ و صاحب اقتدار کامل در وضع  پالیسیهای سیاسی و اجرایی  و تطبیق آن  برای اصلاح و بهبود  کشور  البته تحت قیادت خانواده  خودش  بود.[1]  با وجود این ،اسناد معتبری که رویداد ها و گزارشات رسمی و محرمانه دولت را بعد از ختم جنگ جهانی اول تشریح و توضیح کند وجود ندارد دولت قبل از سال 1344 تمام مدرکات عالی دولتی را محرمانه نگاه میکرد که ملت هر گز از آن آگاهی نمی یافت که بحث روی این موضوع از موردی که  تحت پژوهش ماست دور میباشد.صرف همینفدر گفته میتوانیم که بعد از  محمد هاشم خان عم دیگرمحمد ظاهر شاه که سردار شاه محمود خان و پس از وی سردار محمد داؤد پسر عم شاه به صدارت افغانستان رسید که در دهه قانون اساسی 1964/1342حکومت تحت قیادت خانواده شاهی در دستگاه صدارت  ملغی قرار گرفت.

دهه 1962تا 1973 را میتوان  دهه روابط دوستانه  افغانستان با جمیع کشور ها بشمول همسایگان افغانستان ارایه داد تا دولت پاکستان که قایم مقام  سیاست برتانیا در اختیار  کردن موقف پیش قدمی  در سرحدات آزاد  کشور بود  و پیوسته رویه خشمگین  و خصومت آمیز  را در پیش داشت  هم نسبتاً وضع  نورمال داشت .حساسیت و آسیب پذیری افغانستان در موقعیت جغرافیایی و کار کرد های اشتباه آمیز حاکمان نالایق آن میباشد .بعد از جنگ جهانی دوم تحت تأثیر سیاست ارضی  و موقعیت جغرافیایی آن قرار گرقت و باوجود احتیاط های حکومات محافظه کار ، افغانستان در 17 دسامبر 1979 تحت اشغال بلقوۀ اتحاد جمایر شوروی قرار گرفت که تا حدود 100000عساکر مجهز با تجهیزات زمینی و فضایی پیش رفته کنترول میشد . این در حالی بود که مردم روشن فکر در فکر ایجاد یک سیستم همه شمول اقتصادی از طریق نزدیکی و کمک به شوروی بودند در حالیکه 95 در صد مردم از شوروی ها و رژیم مارکسیستی آن نسبت ایدیالوژی الحادی آنها بیزار بودند. 

علاقه مندی بین جامعه افغانستان  و ایالات متحده امریکا  از آن بود که  هر دو قدرت میخواستند شوروی را بجایش نگهدارند .امریکا پس از جنگ جهانی دوم مناسبات محافظه کارانه ای را با افغانستان ایجاد کرده بود تا بتواند از یکطرف جلو فعل و انفعالاتی را که روسها در نظر داشتند تحت کنترول داشته باشد و از جانبی جای پایی برای  نزدیکی با این کشور را در نظر داشته باشد . ولی امریکا از آن غافل بود که  نیرو های روانی و واکنش های گسترده آن کشور درتمامی کشور گستردگی پیدا کرده است.   تاسیس  سفارتخانه  ایالات متحد امریکا در 1942در کابل و بعداً گسیل سفیر کبیر آن کشور در سال 1948در کابل نتوانست از نفوذ روز افزون شوروی در افغانستان که بعداً به آن می پردازیم بکاهد ، زیرا پیمان های که حاکمان وقت در 1931با کشور شوروی بسته بودند آزادی عمل این کشور را در مقابل معاهدات با سایر کشور ها دچار مشکل میساخت.لذا هر گز شوروی نمیخواست تا افغانستان با امریکا عقد پیمان نظامی ببنددو آنرا شوروی یک عمل خصمانه تلقی میکرد .

ظهور اسرائیل بحیث یک قدرت در شرق نزدیک و بر خورد های سرحدی بین افغانستان و پاکستان  اتحاد این کشور ها را به مشکلات مواجه ساخته بود . علاوه بر آن ایجاد کشور اسرائیل که در تشکیل آن شباهت های با ایجاد پاکستان موجود میباشد مانع دیگری برای آزادی کشور های  شرق میانه بود تا شامل  زد و بند های  ابر قدرتها ی بزرگ جهان نباشد .  و بی طرفی غیر متعهد بودن خود را  حفظ  نماید.

بنا بر آن سیاست مداران افغان ترجیع دادند تا  از نفوذ زیاد امریکا  که باعث تشدد و تحریک بی ثباتی  و بر انگیخته شدن عکس العمل  همسایه  شمالی افغانستان می شد با احتیاط عمل نماید.اما در ساحه اقتصاد این دو کشور کم و بیش علایق اقتصادی داشتند که چندین پروژه عمرانی در جنوب غرب کشور را  امریکا عمران نمود.

و اما بوجود آمدن پاکستان نو ظهور  بحیث یک کشور مستقل سوال مشکلات سرحدی را  برای افغانستان  سر از نو ایجاد کرد  که هر گز نتوانست بوضاحت کامل  حد بخشی قانع کننده بعمل آید  و نقاط سرحدی  بین هر دو کشور  در ساحه های معین  تعین گردد . مسئله  حق خود ارادیت پشتونها  که در سر زمین مستقل خود  ادامه داشته باشد بالا شد. زعمای افغانستان فراموش نکرده بود  که قسمت زیاد  طرف غربی دریای اتک  قبل بر این بدست افغانها بود  که جزء خاک افغانستان بشمار میرود .بعضی از افغانهای سرحدی که بر علیه انگلیس  بحیث یک دولت متهاجم  و استعماری جنگیده بودند  هیچ علایق و آرزو مندی  خود را در شامل شدن  در جزء قلمرو پاکستان  ارائه نداشتند . آراء عامه مردم  هندوستان  بر ارادۀ پشتونها  که در هند بنام  پتان یاد میشدند سلطه جست  و ارادۀ آنها را طلب کرد  و برای حفظ و اتحاد و همبستگی کامل  انتخاب یکی از دو راه  که جزء پاکستان یا هندوستان شدن باشد محض برای آنها مجاز  دانستند  و راه سوم را برای انها بستند . اکثریت ایشان برای رای دادن و پیوستن  به پاکستان شده و آنرا بهندوستان ترجیع داده اما توسط رهبران چون خان عبدالغفار خان  تنظیمی بوجود آمد  که قطع روابط خود را با هندوستان و پاکستان اعلام داشت  و یک جمعیت  چهل و پنج فیصدی را از حوزه انتخاب مجزی ساخت . جکومت افغانستان  بنا بر پیوند ها  و علایق دیرینه  از حد زیاد  و بی نهایت  راجع به موضوع افغانها ی آنطرف سرحد ارتباط و علاقه گرفت.

موضوع پشتونستان: یا سرحد آزاد

در جولای 1974/1926 قبل از آنکه پاکستان  یک کشور آزاد و مستقل  شود حکومت افغانستان  یاداشتی برای برتانیا  ارسال داشت  و در آن تذکر داد  که برای پشتونها و بلوچها  هم فرصت داده شود  تا حکومت خود را تشکیل دهند  و یا به افغانستان بپیوندند . برتانیا جواب داد  که سوال سرحد آزاد  حل و فصل شده  است  و خط دیورند  بحیث یک سرحد  و حد فاصل  بین المللی شناخته شده است  که خط قبلی دیورند  را دوباره  تائید میکند.

منازعه و جدل توجه و ذهن  و فکر زعمای افغانستان را بخود مشغول داشته است که از لحاظ مادی و معنوی  روابط پاکستان و افغانستان  در تحت نفوذ موضوع پشتونستان  قرار گرفته است . پشتونها  پیوسته  در جدل برخورد  و منازعه اند تا دولت مستقل خود را تشکیل  دهند و در سپتامبر 1947/1326 زمانیکه پاکستان عضو ملل متحد میشد ، نماینده افغانستان  برعلیه شمول آن  در ملل متحد رای داد. حکومت افغانستان نجیب الله خان  را بحیث  نماینده خاص خود  در کراچی  جهت مذاکره در موضوع پشتونستان  فرستاد  ، مگر مذاکرات او با محمد علی جناح  بهیچگونه نتیجه مثبت  منتج نشد. در این شک و شبه نبود  که افغانستان اهمیت زیادی  به پاکستان از اعزام سردار شاه ولی خان بحیث نخستین سفیرخود ادامه داده بود . علی رغم مساعی زیادی  که موضوع پشتونستان  از روی مذاکره و مفاهمه و مصالحه  حل و فصل شود ادامه داشت اما  نتیجه دلخواه و ثمر بخشی بهمراه نداشت و تا کنون نیز راه صلح و آشتی نه تنها در یافت نگردیده است ، بلکه پاکستان و افغانستان  در موضوع سرحدی خود در یک وضع بسیار نازک  و ناگواری قرار داشتند ، ایالات متحده که سعی داشت  تا اتحاد پاکستان را حاصل دارد  و آنرا بر علیه روسیه تقویه کند . درعین زمان ترکیه و پاکستان  پیمان دفاعی  بین خود را در اپریل 1945/1333 بستند  و ایالات متحده امریکا  موافقه کرد  تا بهر دو کشور  از لحاظ  کمک های نظامی  معاونت کند.

در راه ایجاد اتحاد ترکیه ، ایران ، پاکستان و بعد ها عراق نخستین  قدمها برداشته شد که در صف متحدین امریکا قرار گرفتند که باعث بعضی رقابت ها و هم چشمی ها را در منطقه ایجاد کرد که نتیجتاً آرزوی بعضی  از کشور ها  و اقلیت ها را  خفه ساخت  و باعث تشنج و پراگنده شدن آنها نیز گردید .زیرا هرگونه  تقویه نظامی پاکستان  شاید به ضعیف ساختن قوای افغانستان منجر گردد و امکانات آنرا که پاکستان به همسایه خود افغانستان کنار آید  کمتر میسازد.

فعالیتهای سرحدی  که توسط حکومت  پاکستان  بعمل می آید ، نه تنها تأثیرات ناگواری از لحاظ نظامی برعلیه سرحد افغانستان دارد بلکه منجر به بستن  خطوط سرحدی  هر دو کشور میشود  که به نقص و خساره  اقتصادی و تجارتی افغانستان  از لحاظ بند شدن  راه تجارتی آن  در بحرهند تمام میشود  و نمیخواهد صادرات و واردات و مال التجاره  خود را بکشور های جهان بفرستد ، نتیجه چنان شد  که حکومت محمد داؤد خان  مجبور گردید  تا  روش و سیاست خود را در برابر شوروی  تغیر دهد  و مال التجاره خود را  بکشور های جهان از طریق  همسایه شمال خود  صادر و وارد کند ، بسته شدن  بندر و راه شرقی و جنوبی افغانستان  ایجاب تجدید روابط  آنرا با اتحاد شوروی مینماید تا راه حیات تجارتی خود را از یک طرف دیگر باز کند  و مصئونیت کشورخود را حفظ نماید .( که درحقیقت همین مشکلات که پیمان فوق الذکر در راه امنیت افغانستان با پشتیبانی امریکا ایجاد کرده بود در دو دهه بعد باعث در گیری و ویرانی کلی نظام های ساختاری ، سیاسی و اقتصادی افغانستان گردید و از همین روی است که امروز  افغانستان را در مخوف ترین دالان دالانهای تاریخ مشاهده میکنیم. )

در نتیجه این قرار داد ها و توافقات بین افغانستان و شوروی بعد از جنگ جهانی دوم  عقد گردید:موافقتنامه تجارتی چهار ساله در 1950/1329 و موافقتنامه ترانزیتی برای پنج سال در 1955/1338استفاده از آب دریای آمو در 1958/1337،که این توافقات با در نظر داشت موافقت نامه 1931/1310که بر مبنای بیطرفی افغانستان منعقد گردید که بعد ها در روابط افغانستان و شوروی تأثیرات بزرگی جاه گذاشت .

در سالهای بعدی نزدیکی اتحاد شوروی با افغانستان بیشتر شد و زعمای اتحاد شوروی از افغانستان دیدن نمودند و بعداً افغانستان را در دوام  سیاست بیطرفی مثبت و همزیستی مسالمت امیز و احترام به حقوق خود ارادیت بدرقه نمودند.ولی، پایه های محکم قول پنجم خود را در عین حال تقویه و نتیجتاً کودتای ثور 1357 به حکومت داود خان خاتمه داده و بعداً دوام این اراده منجر به اشغال کشور توسط شوروی گردید.[i]

بعد از ازادی هند و تقسیمات سیاسی نیم قاره به کشور های هند و پاکستان که در سال 1947/1326 توسط لارد سوی مونت بتین  طرح و تقسیم شد زمامداران افغان این واقعه را به خاموشی نگریستند که بعداً روشنفکران افغانستان  بر ضایع شدن حقوق افغانستان اعتراض و دستگاه حکومت دو باره بحرکت آمد و توسط یاداشت 13 جون 1974/1326 موضوع سرنوشت پشتونها  را در ماورای خط  دیورند  به سفارت برتانیه در کابل  تذکر داد  ولی کار از کار  گذشته بود  زیرا دو کشور هند و پاکستان ایجاد شده بود . و دولت انگلیس ادعای دولت افغانستان را  نا قابل  دانسته  رد کردند.

بار دیگر مخالفت نماینده افغانستان در پاکستان را  که در دسامبر 1947/1326 با شرکت پاکستان در ملل متحد  بد بینی را  در بین دو کشور  شدت بخشید. در 1945 حکومت پاکستان  منطقه قبایل نشین را  جزء لایتجری  پاکستان خواند  و در همان سال طیاره های جت پاکستانی مناطق  مغلگی پکتیا را بمبارد کرد که باعث ایجاد تشنج تازه در منطقه گردید که در نتیجه شورای ملی افغانستان  در 26 جولای  الغای معاهدات قبلی از جمله معاهده دیورند را  اعلان کرد.

ادامه دارد


 

[1] -روابط خارجی افغانستان در قرن بیستم تألیف نگارنده ريال ص،112 و113


 

[i] -نجی الله قاسمی، افغانستان در آتش جنگ گرم تا جنگ یرد، کتابخانه دانش 1376، ص،62

 

 

-----------------------------------------

 

 

 

قسمت چهارم

دو نقطه پر ماجرا  و جنجال بر انگیز در سرنوشت کشور ها

چکیده مطالب این بخش: روابط پاکستان چین و هند _ کشور های غربی- آیالات متحده امریکا –  اسرائیل –انکشافات اوضاع در پاکستان و افغانستان -11سپتمبر و لشکر ضد تروریزم امریکا- صنایع و فن آوری اتمی پاکستان از جمله مسائلی است که در این بخش روی ان بحث میگردد:  

روابط خارجی چین و پاکستان:

                 پاكستان از جمله كشورهاي در حال رشدي است كه چين از ابتدا روابط خود را بر محور دوستي با اين كشور آغاز كرد همواره روابط دو كشور رو به توسعه بوده است. اما روابط دوكشور از ابتدا تا كنون داراي فرازونشيب‌هايي بوده و در شرايط جديد جهاني با چالش‌ها و مشكلاتي مواجه است.

                 پاكستان و چين از اوايل دهه‪ ۱۹۶۰روابط گرمي داشتند. تا دهه‪ ۱۹۹۰روابط همانند ابريشم نرم بود. مائو مي‌خواست توسعه نفوذ آمريكا و اتحاد جماهير شوروي (سابق ) را به وسيله ايجاد ارتباطات با جهان سوم محدود كند. علاوه بر اين، پاكستان موازنه‌اي با هند براي چين ايجاد مي‌كرد.

هندجنگ مرزي با چين داشت و تهاجم به چين را باكمك آمريكا و انگليس  به شش منطقه كوهستاني در هند توسعه داده بوددر۱۹۹۰وارد يك مرحله متلاطم شد . ظهور طالبان در افغانستان، تشديد حركت‌هاي روابط چين و پاكستان در دهه‪ جدايي‌طلبانه دركشمير و تغييرات مهم در اولويت هاي داخلي و خارجي در چين را منجر شد.

                 چين و هند دو كشور بزرگ آسيايي با فرهنگ و تمدني كهن و غني جمعا بيش از يك سوم جمعيت جهان و حدود دوسوم جمعيت آسيا را دربر دارند.

                 چين براي ايجاد موازنه ، روابط خود با پاكستان را گسترش داد در سال۱۹۹۹از اسلام آباد ديدار و ( ژنرال ) پرويز مشرف و ژنرال چي هوتيان وزير دفاع چين در فوريه‪۱۹۹۹از اسلام آباد ديدار كرد. مشرف در مورد رشد تماس‌هاي نظامي و دولتي بين دوكشور مذاكره ستاد ارتش در روابط دوستانه بين چين و پاكستان که به صلح و امنيت در منطقه كمك مي كندانجام داد.[i]

چین از جمله کشور های همسایه  پاکستان و افغانستان و هند میباشد که پاکستان را بنا بر علایق سیاسی و دلچسپیهای منطقوی که با چین داشت ، در تهیه و ساخت و ساز افزارهای اتمی کمک کرد.زیرا کشور های غربی از ارسال فناوریهای عصری و مدرن به پاکستان ابا می ورزیدند،این کمک ها  با پالایش  راکتور اتمی پاکستان بین سالهای 1989 و 1996 تحت مراقبت بین المللی موافقت و همکاری نمود . این دو راکتور اتمی و ساخت و ساز آن . چين را به يك منبع قابل اتكا براي سخت افزار نظامي پاکستان یاری رسانیدكه كيفيت های تكنيكي آن از طريق دستيابي به فناوري پيشرفته از روسيه و اسرائيل محیا  مي‌شد. از آنجائیکه امریکا می بایست به اساس قانون پرسلر و مشارکت نزدیک دهلی جدید و  روسیه ضرورت می پنداشت تا در چنین موردی از پاکستان حمایت نماید، زیرا امنیت منطقه و بالخصوص پاکستان در آن وقت مطمع نظر بود. که این مسئله باعث احتجاج سخت هند شد و انکشافات اتومی پاکستان را به ضرر کشور هندوستان تلقی نمود.باید متذکر شد که این بجواب نیروی اتمی هند پایه گذاری شده بود که در سال1998 هند از اتحاد دو کشور بر علیه خود نگرانی عمیق خود را ابراز داشت که توسط واجپایی نخست و زیر هند  اظهار شد.در ضمن چین مدعی شد که هند از تهدید چین و پاکستان که هر دو کشور در سال 1962 هند را اماج حملات خود قرار داده بود  برای ارتقاع فن آوریهای اتمی خود  استفاده شایان  کرد.ولی در عمل علی رغم مخالفتها نه، هند و نه پاکستان  هر دو نخواست تا از ساختمان تسلیحات  هسته وی دست بردار شوند. که این معضله در دراز مدت  باعث تشویش سایر همسایگان در آسیای جنوبی گردیده است .جیانگ زمین رئیس جمهور چین آزمایش هند وپاکستان را در رقابت های بین هم برای چین و سایر کشور ها خطر ناک توصیف کردو دهلی جدید را مورد  طعن قرار داد، او اینطور خاطر نشان ساخت که چین و پاکستان توسط هند مورد حمله قرار  میگیرد ولی تا بحالا که چندین سال از آن میگذرد  هند به کدام کشوری دست اندازی نکرده است.و صرف در معامله کشمیر با پاکستان  در گیریهای محلی داشته است . بهر حال چین اینطور فکر میکند که با تفاوق نیرو های هستوی،هند بزودی قادر خواهد شد تا کنترول نظامی و اقتصادی منطقه را بدست گیرد. واز جامعه بین المللی خواهان شد تا جلو پیشرفت و انکشافات تسلیحات  هستوی هند را بگیرد.نخست وزیر چین اذعان داشت که مساعدت های هستوی ایکه  چین با پاکستان دارد صلح آمیز بوده و تحت نظارت آژانس اتمی  صورت گرفته است .هند در اپریل 1999 یک آزماسش موشکی را انجام داد که پاکستان نیز متقابلاً با آزمایش موشک از همین جنس جواب داد .در اواخر اپریل همان سال مجاهدین  کشمیری تعدادی از پسته های اطراف کنترول خط مرزی را در کلگیل که جاده سیرونگر را  تحت تیر رس خود دارد را اشغال کردند.هندیها به مقابله پرداختند و پاکستان را ملزم به  حملات در منطقه نمودند و متعاقب آن سرتاج عزیز وزیر خارجه پاکستان برای مذاکره با رهبران چین عازم آن کشور گردیده و با تانک جیاسوان وزیر خارجه و لی پینگ  هیئت بلند پایه حزبی چین دیدار نمود.رهبران چینی پاکستان را ترغیب کردند تا از طریق  نرمش و گفتگو های صلح آمیز مسائل را دنبال کرده از خشونت و قدرت که باعث بی ثباتی در هر دو منطقه هند و پاکستان می شود پرهیز کنند.چینایی ها در این سفر وزیر خارجه پاکستان  تمامیت ارضی خاک پاکستان را  تضمین نمودند. متعاقب آن سه روز بعد جسوانسنگ وزیر خارجه هند از چین دیدار کرد و به چین اطمينان داده شد که هند هیچگاه  با چین به مخاصمه  و تشنج نه پرداخته آرزو مندی نشان داد که  هر دو کشور اساسات همسایگی را حفظ خواهند کرد.در گیرو دار کشمیر که منازعۀ دوامداری بین هند و پاکستان از همان آغاز تشکل دو کشور میباشد،( همانند مناقشه خط دیورند در غرب پاکستان با افغانستان می باشد.) چین  موقف بی طرفانۀ را اتخاذ کرد، ولی باوجود آن در منازعات افغانستان در موضع مجاهدین طرفداری حکومت پاکستان را کرد و با اسلحه و مهمات  پیش رفته چینایی پاکستانی ها را کمک نمود تا بر علیه قوای شوروی از آن استفاده نماید  . از طرف دیگر باوجود اینکه چینایی ها موقف بی طرفی  را در مقابل پاکستان احرازکرده بود پاکستان وقتاً فوقتاً طلبه های را از ایالت سنگیانگ  چین  در اسلام آباد در مکاتب  ظاهراً دینی تعلیمات میدادند و از آن ها این مطمع نظر بود که در یک روزی بتوانند بقسم مهره از آنها در داخل چین استفاده نمایند که این عمله های ظاهراً طلبه توسط ای اس ای تمویل میگردیدند. ولی از آنجائیکه چینایی ها از کلتور و ارج چندین هزار ساله  برخوردار هستند همواره کوشیده اند تا بین هر دو کشور هند و پاکستان بحران زدایی بکند تا منطقه به بی ثباتی کشانیده نشود.در حالی که نه چین و نه پاکستان هیچکدام این مفکوره را دنبال میکردند.

                 هند نیز با استفاده از موقعیتی که از اثر کودتای پرویز مشرف که یکی از جنرالهای پر قدرت بودبالای پاکستان فشار آورد و مدت سه سال از شرکت کردن در اجلاس سارک امتناع نمودو این بهانه را می آورد که  هند حاضر نیست با نمایندگان رژیم نظامی پاکستان  در مورد ساراک که برای هر دو کشور حیاتی بود به مذاکره بپردازد در حالی که چینایی ها چنین تفکری نداشته و صادفانه می کوشیدند تا این مذاکرات آغاز و به نتیجه مطلوب برسد .دولت هند که خود را در خطر تروزیزم در منطقه که معمولاً جایگاه شان در پاکستان است،خود را در خطر میدیدند و از همین سبب با کلنگتن  رئیس جمهور وقت آیالات متحده امریکا مناسبات خود را نزدیک و نیرو مند  ساختند ، مع الوصف باز هم  اکثر شهر های هند اکثراً توسط پیشمرگانی که از پاکستان مجهز میشدند مورد حملات تخریبگرانه قرار میگرفت . خلاصه اینکه پاکستان تا هنوز قادر نشده است با هیچ کشوری از همسای های خود روابط صادقانه داشته باشد و همیشه در مورد هند و افغانستان این دیدگاه ها خصمانه بوده است.

                 علی رغم اینکه چین از مبارزه علیه تروریزمی را که امریکا براه انداخته بود حمایت میکرد اما مخالف سیستم دفاعی موشکی امریکا بود . بعد از یازده سپتامبر هند به پاکستان  فشار وارد کرد که خود از مجریان القاعده و صادر کنندگان تروریزم هستند به این ترتیب یک بار دیگر میانه این دو کشور که هیچوقت خوب نبوده است  به تشنج کشانیده شد.[ii]

 

پاکستان و انکشاف نیرو گاههای اتمی:

اسلام آباد براي ايجاد تاسيسات هسته‌اي ديگري در منطقه چشمه مذاكرات خود  با چين را از مارس ‪ ۲۰۰۶آغاز كرده و تصميم گرفت تا يك تاسيسات زير بنايي توليد برق هسته‌اي را با ظرفيت شش هزار مگاوات تا سال۲۰۲۲راه اندازي كند. اين كشور يك رآكتور پژوهشي هسته‌اي را با ظرفيت چهل تا چهل و پنج مگاوات در منطقه خوشاب احداث كرده كه براي حدود يك دهه فعال بود، با اين حال دو رآكتور مشابه ديگر نيز در همين منطقه در حال ساخت است رآكتور خوشاب ( بدون توليد برق ) با حضور كنسرسيومي متشكل از بيست شركت پاكستاني با نظارت كميسيون انرژي اتمي اين كشور ساخته شد و اين كنسرسيوم نيز بر راه اندازي آن، نظارت داشته است.

                 نشریه المنار به نقل از  گزارشات سرویس های خبری ایران مشعر است که:پرویز مشرف با عادی سازی روابط با رژیم  اسرائیل که در دایره اسلام  صهیونست نانیده میشود به رئیس جمهور ایالات متحده امریکا قول دا ده بود به گفته اين منابع، "مشرف" با "بي نظير بوتو" نخست وزيرسابق پاکستان درچارچوب تفاهمات صورت گرفته درباره عادي سازي روابط اسلام آباد با تل آويو به توافق رسيد. براساس اين توافقات صورت گرفته ، بي نظير بوتو به اسلام آباد برمي گردد و وارد فعاليتهاي دولتي مي شود منابع مذکور با تاکيد براينکه، اين توافقات با نظارت آمريکا به دست آمد،از هماهنگي هاي امنيتي بين مشرف و فرماندهان اسرائيلي و برگزاري چندين ديدار محرمانه ميان مسئولان پاکستاني و رژيم صهيونيستي خبر دادند. اين درحالي است که  یک روز قبل انتخابات رياست جمهوري در پارلمان پاکستان انجام شد و درپي آن پرويز مشرف بار ديگر به عنوان رئيس جمهور اين کشور انتخاب شد[iii]  باید متذکر شد که پاکستان از مدتهای مدید به این طرف درست از زمانیکه فعل و انفعالات  جهاد علیه شوروی ها در افغانستان  قوام یاقت دستگاه استخباراتی  ای اس ای با تبانی با ام ای 5 و ام ای 6 و کمک و مدیریت مستقیم دستگاه سی ای ای در زمان حکومت ریگن امکان دارد با شبکه جاسوسی موساد اسرائیلی فعل و انفعالات مشترکی داشته باشند که این مشترکات حتی  در زمان  اشغال افغانستان از سوی طالبان پاکستانی نیز در اقغانستان برسر زبانها بود  و تمامی برنامه ریزیهای امنیتی طالبان از این طریق تنظیم  میشد چرا که یهودیان چندین صد سال قبل از تشکیل دولت اسرائیل در تمام نقاط افغانستان مخصوصاً شهر های عمده تجارتی از قبیل کابل ، هرات و بلخ مصروف امور کار و بار بودند که در تمام شئون و خصوصیات مردم و جغرافیای محیطی آشنایی کامل داشته اند که پسانتر ها تمامی این افراد به  اسرائیل انتقال گردیدند . و دور از تصور نخواهد بود اگر این فرضیه را قرین به حقیقت بدانیم که ستون پنجم طالبان از همین ادرس تأمین میشده است چرا که  اسرائیل جزء از کاروان نظامی ایست که امریکا در تمام نقاط جهان آن را بکار انداخته است و آن عبارت از یافته های بازار و داشتن سیطره جهانی بر  حکومات محلی بمنظور ظاهراً جهانی سازی یا گلوبلایزیشن میباشد.چرا که همین اکنون بالاتر از شصت فیصد سهام کمپنی های کشور های  غربی به یهودیها اختصاص دارد.و نبض بازار در کلیه نقاط جهان بدست این طایفه مل اندیش است.

 

پاکستان و امریکا:

                 در سه دهه گذشته قسمی که دیده شد پاکستان جزء لایتجزاء سیاست پهن سازی قدرت امریکا در منطقه بوده است . این امریکا بود که ساز و برگ نظامیان پاکستانی را که میراثی از هند بریتانوی برای شان با تانک های  تی-35 و تفنگ های از همان وقت بجا مانده بود عصری ساخت و پاکستان را جزء از قدرتهای منطقوی گردانید . علی رغم کمک های که به مجاهدین افغان توسط سازمانهای غیر دولتی خارجی در پاکستان می رسید از آنها کلاً حکومت پاکستان با دست باز مصرف نموده به افغانها از گاو غدود هم نمیرسید با وجود آن این ثروت های باد آورده ای که همه روزه در طول جهاد افغانستان نصیب پاکستان میشد امریکا  از طریق سیستم های سرمایه گذاری بازار آزاد و قرضه های بی پس پرداخت از صندوق وجهی بین المللی و بانک جهانی اقتصاد در هم پاشیده پاکستان را که میراثی  از هند بریتانوی برایش مانده بود  نوسازی  کرد . بر علاوه در امور امنیت منطقوی پاکستان منحیث یک عضو فعال سی ای آ تمام تمرینات ستراتیژیک امریکا را توسط ای اس ای  که یک بخش بزرگی از سی ای آ را در پاکستان نقش بازی میکرد پر قدرت گردانید . باوجودیکه  القاعده و رهبران آن  در پاکستان بودند و هستند امریکا نخواست مبارزه به اصطلاح جنگ علیه  تروریزم را از پاکستان آغاز نماید بلکه در اولین فرصت قبل  از این که به افغانستان حمله نماید تمام تاسیسات نظامی و ساز و برگ افغانستان را که در وقت طالبان دست نخورده باقی مانده بود تباه ساخت. این نکته مبین آن است که پاکستان در حلقه های استعمار بین المللی  مهره اصلی قدرت  های توسعه جو میباشد چرا که موجودیت و تشکل پاکستان خود مبین این نکته می باشد .چنانچه در برنامه ای که امریکا بعد از 11 سپتمبر ترتیب داد عمق ستراتیژی امریکا حمله به مردم بی دفاع افغانستان بود که تا آنوقت  به توسط یک حکومت دست نشانده پاکستان که در وحله اول توسط دولت بل کلنگتن حمایت میشد یعنی طالبان  اداره میشد .و. آوییژ در کتاب الگوی دیموکراسی  امریکایی در ارتباط به حادثه 11 سپتمبر و اغاز فعل و انفعالات ستراتیژیهای نظامی امریکا  می نویسد « حادثه  11 سپتامبر بهیچصورت  عامل تجاوز به افغانستان نیست . امریکا از مدتها قبل  برای اهداف معینی در افغانستان  و منطقه کار میکرده است ». او اینطور اذعا ن میدارد «برای اینکه امریکا  توانسته باشد برای سرمایه های ملیتارستی خود  بازار خوب و دائمی  را تدارک دیده باشد و از بیکاری  ملیونها سرباز  و کار گران جنگی  و بسته شدن فابریکات اسلحه سازی اش جلو گیری کرده باشد  و از جانب دیگر حضور خود را در دنیای بدون کمونیزم  درکلیه نقاط جهان حفظ کرده باشد این مسائل را  خلق کرد و ابتدا به افغانستان و متعاقب آن به  عراق حملات خود را آغاز نمود و افغانستان را بخاطری در آغازین حمله خود انتخاب نمود چرا که افغانستان ده سال در گیر جنگ های  داخلی و محلی بود که بعداً توسط طالبان اداره میشد و از جمله ضعیف ترین مهره ها در آن وقت بحساب می آمد(قسمیکه به شکل دراماتیک در ظرف چندین روز  نیرو های طالبان را بکلی از افغانستان منهزم ساختند در حالیکه طالبان خود را سپاه خدا میدانستند در ابتدای حمله هیچگونه مقاومتی جز فرار از خود نشان ندادند ) سپس نویسنده اذعان میدارد که امریکا که خودش بانی و بنیان گذار مکتب تروریزم  بود او را (تروریزم را) دشمن فرضی قلمداد کرده تا سرحد  هیولا آن را بزرگ و پر خطر نشان داد و این کار را امریکا بخاطری انجام داد که  سلسله نظام سرمایه داری  امریکا  با تمام ویژه گیهایش  بعد از جنگ سرد صحنه های داغی داشته باشد.»[iv]

                 سپس نویسنده از قول یک بانوی روزنامه نگار"ارونداتی روی" که برای روزنامه پر تیراژ گاردین  گزارش تهیه میکند نوشت: "اگر بن لادن  وجود هم نمیداشت  امریکا می بایست چنین کسی را  اختراع میکرد (افغانستان در آتش نفت،ص68) این دشمن فرضی یعنی تروریزم که در رأس آن آدم بی وطنی  مثل بن لادن ، همان بنیاد گرای اسلامی است که دیروز بدست خود امریکا  ساخته شد  و بحیث مطمئن ترین وسیله برای جدل ضد کمونستی  خود امریکایی ها از آن بهره گرفتند . سپس نویسنده تاکید میکند که این عوامل سرمایه داری است که به بهانه ای میخواهد  جهان را بی رحمانه  بخاک و خون  بکشند و از این فراتر رفته  در مقابل بانا اندیشی جنگ صلیبی اعلان میکند و ادیان خدایی را  وسیلۀ تأمین منفعت  سرمایه میسازد ، در حالیکه امریکایها بودند که با ساختن بن لادن  و ارتش بی وطن آن  این یکی از علم برداران  دیموکراسی  و تمدن  و آن دیگری (بنلادن) حافظ ارزشهای  دینی و تاریخی  اسلام  شده بودند . سیاست جنون آمیز آمریکا  آنقدر در جنوب آسیا  وسعت و گستردگی پیدا میکند  که از اورشلم (قدس شریف)تا به لاهور و از بحر هند تا به ماورای جیحون میتواند بزرگترین دشت های خون را  راه اندازی کند  تا امریکا بتواند  از آن نفع برده  وپایگاه های سست و لرزان گذشته خود را به پایگاه های مستحکم و با استقرار نظامی استوار سازد.

                 و اما در افغانستان قضیه از این قرار است  که همین اکنون اکثر پادگانهای نظامی، میدان های هوایی شیندند، بگرام ،مزارشریف ،کندهار وبگرام در دست نیرو های امریکایی قرار داشته نقاط سوق الجیشی و ستراتیژیک نیز در دست آنها می باشد . این در حالیست که در شب حمله از خلیج عرب به افغانستان توسط طیارات وسیستم های پیشرفته موشکی امریکا تمام تاسیسات نظامی و ستراتیژیک افغانستان را که در طول بیش از یک قرن ساخته شده بود و قیمت آن از تخمین دور است از بین رفت و تخریب شد . دیده میشود که عملاً تامین امنیت افغانستان و ریشه کن کردن به اصطلاح تروریزم هدف اصلی امریکا را تشکیل نمیدهد بلکه امریکا میخواهد منحیث یک سردمدار بزرگ در منطقه تمام فعل و انفعالات نظامی و اقتصادی بشمول  سکتور های نفتی جهان را در اسیا تحت کنترول و قیمومیت خود در آورد درست کاری که سه دهه قبل روسیه شوروی به آن مبادرت کرد و نتیجتاً ناکام از آب در آمد و بجز باد چیزی بدست نیآورد.یکی دیگر از خواص مزمن وخلاف اخلاقی سیستم های سرمایه داری که معالاسف افغانستان را نیز درآن راستا قراردادده اند قربانی ذات در مقابل اهداف میباشد که به این وسیله این مکتب بخاطر رسیدن به هدف خویش بهترین دوستان خود را در قتلگاه قربانی میکنند.نوسینده کتاب  الگوی دیموکراسی  امریکایی  در صفحه 70 کتاب خود می نگارد که  منافع سرمایه ایجاب مینماید  ، تا نزدیک ترین افراد خود را هم در پای هدف  قربانی نماید ؛ سقوط هواپیمای  نظامی که در آن رئیس جمهور ضیاء الحق ، سفیر امریکا و عدۀ دیگر از ژنرالان  را میتوان منحیث نمونه  تذکر داد .)

                 از آنجائیکه اساس پاکستان  بر فرضیه دوام  سیاست های امپریالیزم  انگلیس که امروزه در افغانستان نیرو های شان بنام قوت های دوست  یاد میشود دوام سیاست های  انگلیس در منطقه میباشد همواره این کشور عمر بسیار کوتاه خود را در جنگ با هندوستان در سرحدات بین آن دو کشور ، در 1962 جنگ در مقابل بنگالیها که انگلیس ها انها را پاکستان شرقی نام گذاری کرده بود ، جنگ در ارتفاعات کشمیر  و امتداد خط سرحدی دیورند که یک قرن قبل امپریالیزم انگلیس آنرا منحیث خط فاصل بین اقوام  متحد و یکپارچه افغانی از اثر نالایقی یک شاه  بی کفایت افغان کشیده بود و حدوداً فاصله پنجهزار کیلومتر از واخان تا سرحدات ایران ادامه دارد  براه انداخته اند و این پاکستانی ها هستند که  فرزند خلف  سیستم  امپریالیستی جهانی  به بد ترین وجه پلان های استعمارگرانه انگلیس وامریکا را عملی  کرده است  دیروز یک چند طیاره فضای وزیرستان جنوبی را بمبارمان کرد و امروز اصف زرداری بلند پایه ترین عضو دولت پاکستان از امریکا مطالبه یکصد ملیارد دالر را بخاطر غرامات از ناحیه تاثیرات نا مطلوب این حملات تقاضا میکند که باید در ازای حمله به وزیرستان جنوبی ، این مبلغ بحساب پاکستان واریز شود و این در حالیست که هر روز امریکا یک محل مسکونی  را در افغانستان بمباردمان میکند و مردم های ملکی را که هر گز دست به جنگ  نبوده اند می کشند که در بین آن صد ها اطفال و کودک و بانوان نیزشامل است ولی هرگزبه این خون های ریخته شده نه دولت افغانستان ، نه حکومت امریکا و نه جامعه جهانی اهمیتی قایل نشده اند . میدانید در مقابل اینهمه جنایات عمدی جنگی امریکاییان و سایر قوت های مستقر در افغانستان که مرتکب چنین اشتباهات می شوند به مردم افغانستان چه نوع جبرانی را متقیل می شوند ؟ فقط کلاه خود را از سر بدر میکنند و با اظهار تأسفی و عذر خواهی ای پرونده را می بندند.

                 دست اندازیهای جهانی بخاطر جهانی شدن یا گلوبلایزیشن  گاهگاهی از طریق  موسسه جهانی  سرمایه مثل  بانک جهانی  و صندوق  بین المللی پول  صورت می گیرد و گاهگاهی هم با تجاوز و بمباران ، ویرانی  و خونریزی  و قتل ملیونها  انسان نیز همراه  است که ما هر دو حالت را  در جهان شاهد می باشیم ؛ نظیر اول آن  کمک و مساعدت  قرضه های برای انکشاف دادن پاکستان  و نظیر دوم آن  بمباردمان و اشغال  قوای امپریالیزم بازار  که قربانیا ن این مطمع جهانی شدن، افغانستان و عراق نمونۀ تیپ دوم آن است  که ما را بیاد شعر معروف خواجه شیراز می اندازد که فرموده بود:

جام می و خون دل  هر یک بکسی دادند

در دایرۀ قســــمت اوضاع چنین باشـــــد


 

[i] - قرانیس اشپیگلر، پنجشنبه 17 آبان 1387

[ii] - با استفاده از سایت خبر گزاری جمهوری اسلامی ایران ،22میزان 1387 "نگاهی به روابط پاکستان و چین.

[iii] -سایت خبری ایران ،نقل از یک نشریه عربی زبان المنار((Iran News Agency 

[iv] - الگوی دیموکراسی امریکایی،نوشته  ،و،آییژ،ادارۀ دارالنشر افغانستان،ص،38.

 

 

 

-----------------------------------------

قسمت پنجم

دو نقطه پر ماجرا  و جنجال بر انگیز در سرنوشت کشور ها

پاکستان در تمهیدمحراق افغانستان

 

چکیده مطالب این بخش- اقتدارو ساطه  دولت دیموکراتیک خلق در افغانستان - به فراموشی سپاریده شدن داعیه پشتونستان - نضج گیری مقاومت مردم در برابر دولت بپا استاده از طرف شوروی در افغانستان - مهاجرتهای دوامدار افغانان به پاکستان - پاکستان ستراتیژیهای مقاومت را در افغانستان پیاده میکند

جهاد و مناسبات افغانان در خطوط مقاومت با همسویی حکومات نظامی در پاکستان و شکست و سقوط شوروی در میدان سیاست – ملل متحدو موضوع افغانستان – واکنش امریکا

1.      کودتای ثور یا (انقلاب دیکوکراتیک):

تاسیس: حزب ظاهراً غیر قانونی (جمعیت دموکراتیک خلق ) در11 جدی 1343 تشکل و این ذوات اولین بنیاد گزار آن بودند: نور محمد ترکی ، ببرک کارمل، طاهر بدخشی ، دستگیر پنجشیری، شهر الله شهپر  سلطانعلی کشتمند ، صالح محمد زیری، عبدالوهاب صافی داکتر محمد ظاهر ، عبدالکریم میثاق،داکتر شاه ولی ،  آدم خان زازی، اکرم کارگر ، انجنیر خالیار ، سلیمان لایق،عبدالکریم شرعی جوزجانی، سید نور الله کلالی،  حمید الله جاجی ، عبدالحکیم  هلالی ، عبداقیوم قیوم، عبدالهادی کریم ، عطا محمد شیر زی  ملاعیسی کارگر، غلام محی الدین ، محمد حسین بارق شفیعی ، محمد ظاهر افق و نور احمد نور از بانیان حزب و نخستین  اشتراک کندگان در اولین کنگره حزب در تاریخ 11 جدی 1343/اول جنوری 1965میباشند.این حزب در14 ثور سال1346 بدو شاخه خلق و پرچم جدا شدند که رهبر شاخه اول  نورمحمد ترکی و رهبر شاخه دوم ببرک کارمل میباشد.این حزب دارای اصول اساسی ایست که در ماده اول آن دفاع از تمامیت ارضی  و استقلال سیاسی و اقتصادی و حاکمیت ملی افغانستان تضمین شده است.و در ماده شش مانوفست این حزب آمده است که «دفاع از پشتونهای آنطرف سرحد  و برسمیت  نشناختن خط تحمیلی دیورند1893/1227 و تعقیب سیاست خارجی  مستقل و صلحجویانه  و طرفداری از سیاست بی طرفی  مثبت و قضاوت آزاد  و همزیستی مسالمت آمیز  مبارزه علیه امپریالیزم  و استعمار کهنه  و نو  و عدم شرکت  در بلاک های  تجاوز گرانه  نظامی ،سیاسی و اقتصادی و تائید جنبه های آزادی خواهانه  ملل علیه  سیاست و ستم ملی.» واما دیده شد که در مورد  دفاع از حقوق پشتونها ی انطرف خط نامنهاد دیورند  کدام اقدامی به سویه ملی از طرف حکومت دیموکراتیک خلق افغانستان صورت نگرفت و همۀ کنش و واکنش شان در محدوده لفظ باقی ماند . یک سلسله فرامینی که در هیئت اقتصادی و اجتماعی مردم عمیقاً تاثیر گزار بود از طرف شوری عالی انقلابی حزب به رهبری نور محمد ترکی به انفاذ سپرده شد که باعث دگرگونی مردم ودولت انقلابی گردید . نتیجتاً بعضی فعل و انفعالات دیگری از قبیل کشته شدن ادولف دابس سفیر کبیر ایالات متحده امریکا در 1976 حینیکه از خانه اش بموتر بطرف سفارت میرفت در جاده میدان هوایی در نزدیکی مقر شورای انقلابی  ربوده شده و در هوتل کابل که فعلاً بنام کابل سرینا یاد میشود به گروگان گرفته شد که بعداً منجر به کشته شدن وی در همان هوتل، ظاهراً در ماجرای آدم ربایان و فعل و انفعال  دولت  در حالی وقوع یافت که حکومت بتمام ارکان منیتی در پایتخت تسلط کامل داشت . کشته شدن سفیر امریکا باعث سردی مناسبات کابل و واشنگتن شده و ایالات متحده امریکا تمام موسسات خود را در افغانستان بشمول پروژه های بانک جهانی و صندوق وجهی بین المللی را مسدود کرد.و این در حالی بود که رئس جمهور کارتر   سیاست تشنج زدایی را پیش می برد،در حالیکه شوروی در مناطق کاموج ، یمن جنوبی ، حبشه و انگولا در اواسط دهه 70 به تشویق سرمایه و مساعی خود، قدرت خود را در اسیا و افریقا افزونی می بخشید.این کودتا مصادف با سفر و زیر خارجه امریکا  در مزاکرات  کنترول اسلحه در ماسکو نیز بود و شوروی ها برای اغفال او نرمش خاصی را نشان دادند که دولت امریکا در نتیجه دولت  جدید را در افغانستان برسمیت شناخت و همکاری خود را با دولت دیموکراتیک خلق الی کشته شدن دابس به گرمی ادامه داد ه بود.یکی دیگر از عوامل ضعف امریکا در منطقه در هم پاشیدن پادشاهی محمد رضا پهلوی توسط خمینی بود که از مهره های اصلی قدرت امریکا نمایندگی میکرد. در همین وقت بود که علی رغم  آمادگی شوروی برای لشکر کشی به افغانستان ، رئیس جمهور کارتر  در ویانا معاهده سالت را با بریژنف رهبر اتحاد شوروی  امضاء کرد ، و به گفته وزیر خارجه آن وقت فرانسه وزیر خارجه ایالات متحده امریکا گفت:اگر شوروی به افغانستان لشکر بکشد باید محتاط بود زیرا از دست ما هیچ کاری ساخته نیست . بنا بر آن گروگان گیریهای 54 تن از اعضای سفارت امریکا در تهران  باید دلیل دیگری  برای عدم توجه  امریکا به امور افغانستان  در دوره ترکی و امین  در زمان زمام داری جی میکارتر  شناخته شود.

                      در این هنگام یک تحول اثر گذار دیگر که عبارت از کودتای نظامی جنرال ضیاء الحق در پاکستان می باشد که تقریباً مسیر تاریخ را در مداخلات و کشور کشایی ها عوض نموده و  تصادم در منطقه را عمداً به نقطه عطف آن رسانید. جنرال ضیاوالحق  که از اثر کودتای نظامی  بقدرت رسید، و هنوز  موضعش را  در داخل و خارج پاکستان  تقویه نکرده بود لذا در آن وقت محافظه کارانه  با اوضاع برخورد نمود .گلدیپ نایر از قول ضیاء الحق روایت میکند که گفت: «ما فکر میکردیم که قوای نظامی شوروی  از جانب امین که سه کنجی گیر آمده بود  دعوت شده است . خیال میکردیم  که آن بد بخت (یعنی امین) میخواهد با این  وسیله موضعش را  استحکام بخشد. نامه نگار موصوف علاوه میکند که ضیاء تصور نمیکرد که روسها میخواهند در گام نخست  شخص امین را از میان بردارند . شکی نیست که  در سالهای بعدی دولت ضیاء الحق همکار عمده  تنظیم های جهادی  افغانستان شده و امریکا به رهبری رئیس جمهور ریگن از آن حمایت میکرد . اما این حوادث مربوط  به دوره  زمامداری  ببرک کارمل از شاخه دیگر حزب دیموکراتیک خلق میباشد.علی رغم کمک های بین المللی و کشور های اسلامی در داعیه افغانستان توسط پاکستان شوروی ها با برداشتهای که از پیروزیهایش در افغانستان ، انگولا ، اتوپیا و سایر کشور های  جهان سوم  نتیجۀ دگرگونی  تناسب قوا  را در سطح بین المللی به سود خود  می شمردند  و تصیم داشتند تا به اساس دکتورین بریژنف  دولت خلقی کابل را  با تمام وسایل یاری نموده  از سرنگونی آن  جلو گیری کنند  زیرا که به زعم گروموف[i]«انقلاب ثور  محکوم به پیروزی است.»ولی با وجود آن دولت افغانستان مدعی بود که یک کشور آزاد مترقی و دارای خود ارادیت است و این در حالی بود که ارکان دولت توسط اشخاص مقتدری از شورویها حمایت و کنترول میشد.

                      بی تجربگی سیاسی رهبران  حرب دیموکراتیک خلق زمانی  برملا شد که رخداد های هرات و سایر مناطق را که پیامد های  سیاسی بدی را در سایر نقاط کشور  به دنبال داشت  ناشی از اعزام سپاهیان شوروی  به افغانستان بود که توسط شان هرگز درک نشده بود.و شوروی ها مجبور بودند تا جلو  فعل و انفعالات مردم را که بر علیه  آن ها بپا خواسته بودندبا اقدامات سرکوب گرانه بگیرند که این عمل آنها لطمۀ جبران نا پذیری بر وجهه و اتوریته  شوروی ها در افق بین المللی وارد ساخت و روش تنش زدایی جهانی را به کندی مواجه ساخت . علی رغم سپاه آبدیده و کار شناسان سیاسی نظامی و اقتصادی که شوروی به افغانستان جهت بدست داشتن اداره اوضاع داخلی کشور اعزام داشته بود و کمک های پی گیر و بدون وقفه اقتصادی را که در دنیا تا هنوز نظیر نداشته است  نمیتوانست جلو فروپاشی  دولت افغانستان را بگیرد چرا که ملت افغانستان بپا خاسته بودند و در پشت پرده دست های پر قدرت تری (پاکستان ومتحدین آن) با مال ، پول ، اسلحه و خدعه نه تنها میخواستند دولت و شوروی ها را در افغانستان سر نگون کنند ، بلکه میخواستند تمام زیر بنا های مالی و اقتصادی کشورافغانستان را از قبیل مناطق غیر نظامی تخریب نمایند .

 یگانه پی آمدی که دولت نور محمد  ترکی در دوره زمامداری اش داشت دعوت نیرو های بیگانه بخاکش بود که در زمان امین جامه عمل پوشید.

                      شوروی ها در ماه نامه 22 اپریل 1979رویداد های  کمیته مرکزی حزب  کمونست روسیه  به نشر رسانید که  گروهای مسلح شوروی  شاهراه گردیز خوست را کاملاً  بمحاصره خود در آورده است .در24و25 اپریل  جنگهای سهمگینی  با گروهای ناراضی  در ولایت ننگرهار  ادامه داشت  . در منطقه چنار که در 60 کیلو متری جنوب شرق جلال آباد  واقع است  بیش از پنجاه تن شورشی  از مرز پاکستان  بداخل افغانستان  رخنه کردند . در ولایت بلخ قوای شوروی که از منطقه دره صوف  پاسداری میکردند  مورد حمله قرار گرفتند و همچنان شورشیان آق کبرک را در70 کیلو متری جنوب  مزار شریف  گرفتند .  و علی هذا.[ii]

                      وقتیکه مردم افغانستان چگونگی دولت جدید  را درک کردند  و از وابستگی آن به شوروی  فهمیدند مخالفت با آن در دو بعد  افقی و عمودی گسترش یافت و به مرور زمان در سه  هسته  عمده متمرکز شد  که بعداً هر یک بر مبنای  خصوصیت ویژه خود  انشعاب نمودند.هسته های مذکور عبارت بودنداند از:

(1)سازمانهای مقاومت  بیرون مرزی  بخصوص در پاکستان و ایران ،

(2) مبارزه چریکی در داخل

(3) و مبارزه قلمی و فکری روشنفکران در داخل و خارج.

 نخستین مرکز مقاومت برون مرزی  چنانچه دیده شد  در دوره جمهوری محمد داؤد خان توسط عالمان دینی و جوانان مربوط  به جنبش اسلامی که به پاکستان پناه برده بودند با دستگیری بالفعل و بالقوه پاکستان که بعداً بشکل جنبش های اسلامی  نزج  گرفت  تاسیس گردید ، از جمله رهبران این حرکت : استاد برهان الدین ربانی ، مولوی محمد نبی محمدی ، مولوی محمد یونس خالص،قاضی محمد امین وقاد ، مولوی نصر الله ، مولوی محمد میر ، مولوی جلال الدین حقانی ، مولوی رفیع الله مؤذن ، و گلبدین حکمت یار و احمد شاه مسعود در خور تذکار است . در اغاز جهاد این گروه یکجایی کار میکردند اما پسانتر ها اختلاف در بستر رهبری بظهور پیوست و اینها  باوجودیکه از یک هدف مشخص و معین دفاع میکردند بچندین دسته تقسیم گردیدند.[iii] این در حالی بود که یک تعداد از علمای مذهبی شیعه در  افغانستان که عمدتاً از اقوام هزاره و قزلباش بودند به ایران رو آوردند، ولی ایران به پیمانه محدود به انها معاونت کرده و همدردی نشان داد.و گروه دیگر از مردم هزاره به ولایت بلوچستان پاکستان  رفته به کمک هزاره های مهاجر در حوالی کویته پایگاهی را بنام "اتحادیه مجاهدین  اسلامی افغانستان  برهبری عبدالحسین مقصودی  جهت امداد به مجاهدین  پی ریزی کردند. خلاصه در دو جهت از خاک پاکستان و یک جهت هم از خاک ایران نهضت های بالقوۀ مبارزه های آشکار و پنهان مجاهدین در مقابل دولت کمونستی و اردوی پر قدرت شوروی نضج گرفت در نتیجه این  فعل و انفعالات اولین جنگ میدانی بر علاوه جنگهای چریکی[iv] ایکه در کل کشور پیوستگی داشت، در 20جولای 1987 در مقام فلوکی  در درۀ پیچ رخ داد  که در آن 2000 تن نورستانی و صافی  با پنجصد قبضه تفنگ بدل کهنه ،کارد و شمشیر  و فلاخن مسلح بودند  برهبری محمد انور  بر پوسته های نظامی دولت مرکب از چهارصد سپاهی  و صد عراده موتر  و زره پوش مجهز بودند، حمله برد ه در پایان یک نبرد سه روزه  پایگاه مذکور را فتح کردند  که سی تن از مدافعان دولت  کشته و یکصد و پنجاه تن  اسیر شدند.  و بقیه به اسعد آباد فرار کردند. ، در همین زمان قبیله زدران  در پکتیا برهبری  شیر محمد خان ببرک  سنگر استواری  بر علیه رژیم حاکم  بنیاد نهاد . در زمستان سال 1978 و 1979  مردم نورستان ، هزاره جات ،بدخشان ، کنر و سایر مناطق  دشوار گذار افغانستان به اثر پشتیبانی ملت و بی تجربگی سیاسی  رهبران  افغانستان  باعث اوج نا آرامی ها در کشور منجمله باعث  رخداد های هرات گردیدکه مبین  پی آمد های سیاسی ناشی از اعزام سپاهیان شوروی بود که برای انهاقابل درک نبود .و این موضوعات باعث ترغیب قاطعانه نیرو های چریکی افغانستان برای عقب راندن نیرو های شوروی از افغانستان وسقوط دولت حزب دیموکراتیک خلق افغانستان از اهداف ستراتیژیک مجاهدان بود که در یک بعد سخت از طرف ملت و جامعه جهانی حمایت میشد.این نا آرامی ها باعث شد تا تمام برنامه های انکشافی دولت به ناکامی منجر شود .شورویها خواستند تا این تحولات را که فکر میکردند باعث ثبات اوضاع در افغانستان میشود را در اولویت های ستراتیژیهای اجتماعی و اقتصادی و نظامی قرار دادند که عبارت از اینها میباشند:

1آدامه کمک بدون وقفه به جمهوری دیموکراتیک افغانستان

2.      کمک های اقتصادی موثر در چار چوب امکانات موجود

3.      تطبیق اصلاحات ارضی ،اصلاحات اقتصادی ،اصلاحات اجتماعی و تغیر زیر بنا های اخلاقی و کلتوری با تحکیم نقش رهبری کننده حزب.

4.      تدوین قانون اساسی جدید که ارزش  های حزب را منعکس سازد

5.      پرورش کادر های حزبی ، فنی و مسلکی،در زمینه طرح  امور سازمانی و...

6.      ایجاد تفرقه در میان صفوف مجاهدین

7.      جمع آوری اطلاعات صحیح و مستند بر اساس واقعیت که جای گزین اقدامات تصادفی غیر واقعی گردد.[v]

8.       قطع مداخلات کشور های خارجی مخصوصاً پاکستان از مجاری سیاسی در امور افغانستان.

ولی اشاعه ظلم و فشار از حد زیاد بالای مردم  با نشر و اشاعه  فرمانهای شماره 1 تا8 و پخش اطلاعات از طریق رادیو های بین المللی  مجال انکشاف و استحکام دولت را هر روز سست تر و بی بنیاد تر میساخت که هیچنوع تدبیری برای دوام این حالت در افغانستان مثمر واقع نمیشد.

                       واما در رهبری حزب نیزکار از کار گذشته بود  در بین اعضای حزب خلق ،گروه ترکی نیز  چند دستگی ها ایجاد گردید که این چند دستگی ها باعث  کشته شدن  نورمحمد ترکی بزرگترین رهبر و بنیان گذار حزب و به قدرت رسیدن امین که منجر به تجاوز نظامی شوروی و کشته شدن وی گردید.

                      نظر به بعضی شواهد که در اسناد "لانه جاسوسی" آمده است امین علاقه مند بود  روابطش را با امریکا و سایر کشور های غربی  بهبود بخشد ،اما از آنجائیکه تجربه و مهارت  سیاسی نداشت  برای اینکار به اقدامات ناشیانه دست زد که نه تنها امکانات کامیابی وی را از بین برد بلکه باعث از بین رفتن خودش و اعضای مردینه خانواده اش نیز شد.دستگاه جاسوسی  حفیظ الله امین که بکام معروف و از مخوف ترین شبکه های ارعاب و شکنجه در عمر کم خود در تاریخ افغانستان حساب میشود آخرین حلقه های مقاومت اعضای حزب دیکوکراتیک خلق را که میخواستند به رهبری حفیظ الله امین پایان بخشیده و فضا را یک کمی امیدوار کننده بسازند از فرقه ریشخور سر بر آورد که نتیجتاً قوی ترین اعضای حزب از قبیل 21 تن از اعضای حزب خلق از جمله گل آقا باعث ، عزیز بسام ، لعل پادشاه ، سلام هیرمندی ،  رسول کهان و چند تن دیگر کشته و شکنجه شدند .عبدالرحمن بسام ، شاه محمود  حسین ،خانجان  ، دین محمد  و قریب سه صد تن  از افسران و فعالین  سیاسی حزب توقیف و شکنجه شدند که بعداً  در 6 جدی1385 از زندان پلچرخی آزاد گردیدند.

 

                      2.پاکستان و مقاومت افغانستان:

                     

                      قسمیکه در مباحث گذشته نیز اشاره شده است  افغانستان از قرن  هفدهم  بدینسو یعنی زمانیکه انگلیس ها آخرین رقیب پر قدرت خود پرتگالیها را از بنگال برون راندند و مالک الرقاب سرزمین  پهناور هند شدند در افغانستان نیز دست اندازیهای داشتند که اکثراً با اشغالهای نظامی و شکست های فجیعانه انگلیس ها در گذر گاههای تاریخ به یادگار مانده و تاریخ نگاران به ثبت آن وقایع پرداخته اند . چون این کشور  هرگز از طریق احمال زور و قوای نظامی قابل تسخیر نبوده است ، انگلیسها اختلافات نژادی و قبیله وی را در بین اقوام مختلفه افغانستان دامن زده اند  کاری که همین اکنون نیز از طرف انگلیسیها و سایر قوت هادر افغانستان  جریان دارد که همواره و بطور مستمر از یک ناسیونالیزم یک پارچه و متحد افغانی جلو گیری  کرده اند . در زمان جهاد افغانستان پاکستانی ها که میراث دار استعمار نو در شبه قاره ایجاد شده است به همین سیاست متوصل میگردد و رهبران جهاد را نمیگذارد تا بقسم یکپارچه از اهداف افغانستان و جهاد بر علیه کمونیزم استفاده نمایند از این رو کوشیدند تا شگاف بین مجاهدین را عمیق تر و فاصله های شان را به موازات دو خط مستقیم که هرگز همدگر شان را قطع نخواهند کرد قرار دهند . زیرا عمق شگافی که بین گروهای مقاومت  موجود بود آنچه را که ظاهر میساخت  تصادم اساسی بر سر چگونگی  جامعه سیاسی افغانستان پنداشته میشد ، زیرا افغانستان فقط یک حصه جغرافیوی ملت  یا امت بزرگتر اسلامی را نیزتشکیل میدهد که ریشه های آن یک قرن به قبل بر میگردد و خاطرات سید جمال الدین افغانی را در اذهان رنده نگهمیدارد ، این نظریه پان اسلامیزم با  ناسیونالیزم افغانی  که در مرکز آن پشتونها قرار دارند  و در ظرف دو قرن نظام شاهی پشتون  از آن حمایت نموده بودند  بصورت مستقیم در تضاد بود.

                      این یک تصادف نبود که تمام گروهای مقاومت افغانستان در تشکیلات و ساختمان قبایل پشتون  ریشه نداشت . جمعیت برهان الدین ربانی  تقریباً منحصراً از تاجیک ها  مرکب بود . اما حزب گلبدین حکمتیار که یک حزب بنیاد گرای سرسخت است  مانند شخص حکمتیار از پشتونها تشکیل گردیده  که با نظام قبایلی قطع علاقه نموده است .

                      چون تمامی کمک های نظامی و ستراتیژیک که به مجاهدین افغان صورت میگرفت از دالان آی اس آی پاکستان که یک نهاد اطلاعاتی پاکستانی و تقریباً شعبه آسیایی سی ای آ امریکا را تمثیل میکردتشکیل میداد ، از این رو این سازمان پر قدرت استخباراتی توانسته بود تمام مقاومت افغانها را تحت تأثیر خود داشته باشد .

چنانچه در سال 1980 سران قومی پشتون میخواستند یک جنبش  متحد که ممثل قدرت جهاد افغانستان باشد ایجاد کنند که با مخالفت سر سخت پاکستانی ها  مواجه شده و توسط ای اس ای تخریب گردید (چرا که در آن صورت اقوام هر دو طرف خط دیورند با هم  تلاقی میکردند و یک افغانستان بزرگتر از امروز را بر علاوه  خروج اجنبی ها از کشور شان میساختند)اگر این جنبش تخریب نمیشد میتوانست در مقابل رژیم کابل  مشکلات فراوان سیاسی و نظامی  را بوجود بیاورد که محرک اساسی این جنبش  محمد عمر ببرک زی مربوط به قوم جدران  پکتیا بود .

در این جرگه 961 نفر از تمام ولایات افغانستان به نمایندگی از اقوام افغانستان اعم از کلیه اقوام افغانستان و تمام گره های نژادی غیر پشتون نیز اشتراک نمودند.  این جرگه بخاطر اینکه وسیعاً ممثل کلیه اقوام و قبایل افغانستان بود ، خطری  برای تنظیم های مجاهدین افغان مقیم پاکستان تلقی گردید که از طرف اداره استخبارات پاکستان القاح و تداعی میشد. و کمیسیونی که توسط لویه جرگه تشکیل گردیده عملاً  طوری  تنظیم و عیار شد  که در آن نمایندگان تنظیم ها که سخت تحت تأثیر شبکه استخباراتی  پاکستان بوند نتوانند  آنرا کنترول و اداره نمایند . از جمله صد چوکی  کمیسیون 49 چوکی  به هفت تنظیم داده شد که بهر تنظیم  هفت چوکی میرسید ، پنجاه و یک چوکی دیگر آن  را نمایندگان ولایات افغانستان اشغال نمودند . صلاحیت تعین قوماندانهای مجاهدین جهت اشتراک در کمیسیون به سران قبایل داده شده بود (اقوام افغانستان) که این کار سیلی محکمی بر روی آی اس آی و سران تنظیم ها  پنداشته میشد.

لویه جرگه فیصله نمود که چنان یک نظام اسلامی در افغانستان بوجود بیاید که متکی به کدام عشیره و مذهب خاصی نباشد. این لویه جرگه فیصله نمود تا توامیت و استقلال افغانستان  توسط یک اداره پر قدرت مرکزی که بحال افغانستان سود مند واقع نخواهد شد دانسته و خواهان سیستم دولت مداری به پایه های فدرالی بوند[vi] . در مورد سیاست خارجی زیست باهمی و سیاست عدم انسلاک تعقیب و تأکید می گردید.جرالدی یکی از روزنامه نگاران راپور داد که :احزاب اسلامی سعی ممکن را بعمل می آورندتا اجراأت و اقدامات کمیسیون را سبوتاژ نمایند." آنها در حقیقت کمیسیون را عملاً ترک کردند و دیری نگذشت که گروههای به اصطلاح معتدل نیز بعد از آن از کمیسیون بر آمدند . ای اس  ای تهدید کرده بود که کمک های محدود نظامی و پولی را که دوام شان مربوط به آن بود  قطع خواهند کرد . در اواخر سال 1980  کمیسیون در حقیقت از کار افتاد  و مطرود گشت. و اختلافات  در داخل مقاومت  یک بار دیگر رو به شدت گذاشت .نتیجه این شد که مجاهدین بر علاوه اینکه  نتوانستند اختلافات ذات البینی خود را کاهش دهند در ساختن یک ستراتیژی  هم اهنگ کننده سیاسی در مورد تشکیل یک محور و مرکزیت  سیاسی قوی دولتی نیز برای همیش ناکام ماندند.و از اثر اختناق نظر زمانیکه شهر زیبای کابل را به صلح وامنیت از حکومت نجیب الله تسلیم شدند به زود ترین فرصت آن را به آتش کشیدند و از سکنه قسماً خالی ساختند که همۀ این فعل و انفعالات را شبکه جاسوسی ای اس ای پاکستان  نقشه و تمویل و جهت میداد و پشتیبانی میکرد.[vii]  

در نتیجه حالاتی که از اثر استقرار  دولت دوماهه و چهار ماهه پروفیسورسبغت الله مجددی واستاد برهان الدین ربانی سیلی از مجاهدین اواره و خانه سوخته از کابل به پشاور و از آنجا به سایر نقاط دنیا سرازیر شدند که دیری نگذشت این آتش اختناق اکثر شهر های بزرگ کشور را به آتش کشید و مردم راهی دیار غربت شدند که همۀ آن نظر به اسنادی که در دایره کار ضیالحق موجود و توسط یکی از فعالین سابق ای اس ای دگروال یوسف در کتاب تلک خرس نوشته شده است اذعان میدارد که ضیا همیشه به عاملین نظامی و استخباراتی خود توسعه میکرده که افغانستان را وجب به وجب به آتش بکشند. این مامور نظامی  استخبارات پاکستان در چکیده از متن کتاب خود (تلک خرس) می نویسد:«یگانه ذریعه ای که  بر طبق آن  تنظیمها و قوماندانها  را تحت  اثر  خود در آورده  میتوانستیم  و یا انها را بخط سیر مطلوب  سوق داده میتوانستیم، هماما تخصیص و یا دریغ داشتن اکمالات  و اموزش بود... معهذا در یک دست  علف بخاطر پیشکش  داشتیم و در دست دیگر  چوب دنده  بخاطر راندن  یعنی دریغ داشتن از اصلحه  را دارا بودیم.نویسنده کتاب یک واقعیت را انکار نمیکند و آن این است  که« افغانهای که  در زمستان  1842 برتانوی ها را  ضمن اخراج شان  از کابل  نیست و نابود  کردند  امروز  نیز  بمثابه جنگ آوران ثابت  قدم  بیشتر از 13000عساکر شوروی را کشته  و حدوداً 35000نفر را زخمی ساخته در حالیکه ارتش متباقی  آنرا بعد از جنگ  فرسایشی نه ساله  شتابان  از سرحد  خویش عبور دادند . این مردم با گذشت  قرنها  تغیر چندانی  ننموده حتی عساکر نیزه دار اسکندر  مقدونی  نیز  که 2300 سال قبل  یورشی بر دره پنجشیر برده بود ، امروز این سر بفلک های دندانه دار ، لم یزرع  و سنگلاخی  را برسمیت می شناخت ، افغانستان هنوز هم  با گذشت زمان  تقریباً  ثابت و بدون کدام تغیر  مانده است.»[viii] و البته این پیامی خواهد بود به کسانی و یا به قوت های که میخواهند هنوز هم از طریق ایجاد فتنه و فساد این کشور را بخاک و خون بکشانند  دریغ از ان که این اتش از جای دیگر خود شان را نیز بسوزاند.

 

3.پاکستان و ستراتیژیهای مقاومت در افغانستان :

 

                      دگر وال یوسف در کتاب تالیفی اش مینگارد:«پس این همه زور گرایان ،تحلیلگران ، انحصار گران ، سفاکان ، ستم روایان  و قاتلان  مردم افغانستان  را که جهاد را به فساد مبدل ساخته اند به جبر تاریخ  و داد گاه الهی  میگذاریم  ، چون امواج آگنده از خشم و دعای بد ماتمزدگان  از چهار سال بدین سو  پیچا پیچ گردن ایشان بوده است.» وی هرگز از پاکستانی ها حکومت نواز شریف وعاملین  آنها نامی  نمی برد. و در جای دیگر تداخل نفوذ پاکستان را در داخل تنظیم ها اینطور یادهانی میکند:بنای فیصدی ایکه  در سال 1987  به احزاب داده میشد  از این قرار بود  حکمتیار از 18الی 20 فیصد ربانی 18الی 19 فیصد- سیاف 17الی 18 فیصد- خالص 13الی 15 فیصد- نبی محمدی 13الی 15فیصد- گیلانی 10 الی 11 فیصد- مجددی 3الی 5 فیصد در سال 1984 به  تعداد 20000مجاهدین  از پرو گرام آموزشی ما (ای اس آی) مستفید شده اند  ما (آِی اس آی)در سال 1985- 17700 در سال 1986به تعداد 19400 نفر را آموزش نظامی داده ایم و در مدت چهار سال دست کم 80000نفر  را تربیت کرده ایم.» هدف ما نه تنها  خروج قوای نظامی شوروی از افغانستان بود  بلکه طرد و مفرور ساختن  کمونست های افغان  از کابل نیز بود ... جنرال اختر( رئیس سازمان جاسوسی پاکستان) نیز همین  عقیده را داشت  ، در حالیکه ارمان ما نیز جنین بود . روی همین ملحوظ بود که کابل باید مشتعل و تباه میگردید... این بود سر منزل مقصود ما »[ix] باید از عان داشت که پاکستان فعل وانفعالات تباه گرانه خود را پس از  سقوط رژیم افغانستان و استقرار مجاهدین ادامه دادند که ما در یک بحث جدا گانه به آن می پردازیم.

 

4.ملل متحد در گیرو دار تحولات افغانستان در دهه 1980:

 

                      دیگو کوردویز و سلیک هریسن در کتاب خود " حقایق پشت پرده  تهاجم شوروی  در افغانستان در صفحه 129 می نویسد:«در تیر ماه سال 1980  هر دو ابر قدرت روسیه و امریکا  متوجه گردیدند که  جنگ افغانستان هم از نگاه نظامی و هم از نگاه سیاسی به تدریج شکل یک بن بست را گرفته است . در ایالات متحده  مردم پا فشاری داشتند تا در میزان کمک های نظامی و اقتصادی برای مجاهدین افغان فزونی بعمل آید و همچنان به پاکستان نیز کمک های بیشتر و زیاد تری صورت گیرد تا در رسانیدن به مجاهدین تسهیلات فراهم سازند . روسیه نیز محتاطانه خروج نیرو هایش را از افغانستان مطرح میکرد . ماسکو قبل از ورود سپاهیانش به افغانستان چنین استنباط کرده بودند که جور و ستمی را که حفیظ الله امین به مردم در افغانستان نموده است مردم  سپاهیان شوروی و ورود ببرک کارمل را با دسته های گل بدرقه خواهند کرد ، در حالیکه محاسبه روس ها بر عکس تعبیر غلط شان بود و مردم در اولین روز ورود قوای شوروی از خود عکس العمل های که منجر به کشته شدن سربازان شوروی شد گردیدند.

                      در واشنگتن در ماه  های اخیر حکومت کارتر  اساسات پالیسی  ای که باید در مورد  افغانستان اتخاذ میگردید  پیشنهاد گردید .

                      به هیئات موسسه راند  بعد از یک سفر تحقیقاتی از پاکستان طرح  این پالیسی را ضمن  راپوری به حکومت امریکا تقدیم داشت ، این راپور مشعر است تا کمک های مزید  به مجاهدین  با کمک های هنگفت  نظامی به اسلام آباد  صورت گیرد و در این راپور آمده است تا جهت جلو گیری از حمله  ماسکو به ماورای سرحد افغانستان (پاکستان) مقادیر زیاد سلاحهای پیش رفته  مانند موشک های زمین بهوا  موشک های رهبری شده ضد تانک ،  و ماین های زمینی تاکید شده بود .

                      ملل متحد بتاریخ 20 نوامبر سال 1980  قطعنامه ای را که تهاجم  شوروی را به افغانستان محکوم مینمود توسط مجمع عمومی ملل متحد  با اکثریت شایان توجه  به تصویب رسانید . در قطعنامه پیشنهاد شده بود که یک نماینده خاص از جانب ملل متحد در موضوع افغانستان تعین گردد تا بخاطر حل مسالمت امیز قضیه افغانستان از راه مذاکره مساعی شان را ادامه بدهند  ولی ماسکو از حمایت تقاضای رژیم کابل  مبنی بر مذاکرات  مستقیم با افغانستان  وپاکستان و ایران  دست نکشیده بود . اما پاکستان این تقاضا ها را رد مینمود. اسلام اباد چنین استنباط میکرد  که چنین مذاکرات به مثابۀ  شناخت رسمی رژیم کابل  از طرف اسلام آباد تلقی خواهد شد ولی در اوایل دسامبر سفیر اتحاد شوروی  در پاکستان به آغا شاهی وزیر خارجه پاکستان  اظهار داشت که ماسکو آماده است  که نقش ملل متحد را بپذیرد . آغا شاهی بعد از آن برای وخامت ملل متحد کوشش کرد و در این راه تا حدی پیش رفت که خود را با امریکا مواجه یافت . آغا شاهی بتاریخ 4 جنوری 1981  از کوردوالد هایم  تقاضا کرد تا مذاکرات بین ایران – پاکستان و حزب دیموکراتیک  خلق را آغاز نماید . باین فرمول  آغا شاهی  حکومات محافظه کار اسلامی و واشنگتن شدیداً به مخالفت برخواستند ، زیرا فرمول به مقاومت حق نمیداد  که نمایندگان خود را  بمذاکرات اعزام دارند . کانفرانس اسلامی بطور خاص  تقاضا نمود که رهبران ناسیونالیست افغان  در تمام مذاکراتیکه بمنظور حل قضیه افغانستان  صورت میگیرد  شامل شوند. از جانبی سایدزر توسط تلگرام  سری آن وزارت  به وزیر خارجه امریکا  وانس اظهار داشت  که اگر در مذاکرات  صلح  به نمایندگان مقاومت  سهم داده  نشود ، این امر موقف  جمهوری دیموکراتیک خلق افغانستان را  تقویه خواهد کرد.

                      موافقه آغا شاهی با  روسها  مخالف  فیصله  نامه  مجمع عمومی  ملل متحد بود . آغا شاهی از طریق پذیرقتن  چوکات و شکل منطقوی  برای قضیه افغانستان  که در آن کابل  در عوض خروج عساکر اتحاد شوروی  از افغانستان  قطع کمک بر مجاهدین را تقاضا میکرد ، در دام کابل افتاده بود.

آغا شاهی توانست در جلسه  کانفرانس اسلامی که در عربستان سعودی بر گزار شده بود  عبارات و الفاظ فیصله نامه را  که در آن تهاجم اتحاد شوروی  محکوم گردیده بود را  نرمتر سازد. آغا شاهی بعد از این از یک حکومت ائتلافی در کابل که چندین تن  از اعضای حزب دیموکراتیک خلق  نیز در آن سهم میگرفت ، حرف میزد .وی میگفت که همزمان با تشکیل چنین حکومتی  بین امریکا و شوروی معاملۀ صورت خواهد گرفت  که مطابق آن واشنگتن باید موافقه میکرد که فکر بقیه قوای سریع  العمل را در خلیج فارس از سر برون کند ، و در مقابل ماسکو تعهد می سپرد که قوای خود را از افغانستان  خارج سازد . ولی مامورین وزارت خارجه امریکا و(ریچارد برت) برای آغا شاهی مشکلات خلق کردند و اظهار داشتند که انچه را که آغا شاهی میکند  انها نمی پذیرند .  

                      جنرال گریگوریانت  در یک ملاقات ماهانه اش  به جنرال استینوف  وزیر دفاع شوروی  بصداقت اظهار داشت  که غیر ممکن است که معضله افغانستان از طریق نظامی حل گردد. فقط یگانه راه سیاسی و راه تشکیل یک حکومت ائتلافی موجود است . مارشال استینوف در فبروری همان سال به تمام بیروی سیاسی نامه نوشت و اظهار داشت "نمیتوان جنگ را از طریق نظامی بپایان رسانید.بنا بر آن ضرور اینست تا برای حل معضله  راه سیاسی و دپلوماتیک را سراغ نمائیم." اما بنا بر قول یوری کامکوفسکی  عضو مطالعات شرقی  کمیته مرکزی حزب کمونست شوروی  هیچ یک از اعضای بیروی سیاسی  حاضر نبود که با جنرال استینوف  همدست شده و موضوع را بغرض برسی  در اجندای  جلسه بیروی سیاسی  شامل  نماید.  بالاخره نامه مذکور به ارشیف فرستاده شد.

                      ولی بر عکس حکومت ریگن  به افزایش کمک خویش به پاکستان بوضاحت نشان داد  که ارباب امور در واشنگتن  توسعه کمک  به اسلام آباد را یک امر ضروری  جهت بدست آوردن همکاری پاکستان در معضله افغانستان  می پنداشتند .  زمانیکه ریگن  کمک های خویش را به پاکستان  بمنظور تشویق پاکستان  مبنی از دست برداشتن آن کشور  از پرو گرام اتومی پاکستان  ابراز نمود  ضیالحق حکمران نظامی پاکستان  که یک معامله گرسر سخت بود  بنمایندگی ملل متحد اطلاع داد  که اگر ایالات متحده امریکا  کمک های خود را به پاکستان  مشروط بکدام شرطی بسازد   وی در آن صورت در موضوع افغانستان  همکاری نخواهد کرد . آغا شاهی در ضمن سفرش به واشنگتن  جهت بدست آوردن کمک هنگفت  نظامی که  مطالبه جنرال ضیاءالحق بود  باین نکته تأکید نمود  که پاکستان موضع عدم انسلاک خود را حفظ خواهد کرد .ولی مامورین امریکا را با این اظهار مطلب  رنجیده خاطر ساخت  که وی بحضور یک ابر قدرت  در خلیج فارس مخالف است . وی پالیسی ستراتیژیک امریکا را تأئید نکرده و هم به تشویق مساعی ملل متحد  جهت میان جیگری  در قضیه افغانستان  دوام خواهد داد پا فشاری نمود . بتاریخ 20 و 21 اپریل  همان سال الکساندر هیگ  وزیر خارجه امریکا  تشویش و عدم رضایت خود را  در نقش ملل متحد  در قضیه افغانستان اظهارنمود وی عقیده داشت که شمول کابل در مذاکرات  بصورت اجتناب نا پذیر  به آبرو و اعتبار  رژیم کابل می افزاید  وی از دیگو کوردوویز نمایند خاص ملل متحد در امور افغانستان  تقاضا نمود  که از این نظریه صرف نظر نماید. و از آجائیکه واشنگتن  عدم اعتماد خویش را  با آغا شاهی وانمود  کرده بود  در دوره بعدی مذاکرات  هیئت پاکستانی  از طریق مامورین نظامی و کسانی انجام گرفت  که با سی آی آ  در تماس و ارتباط بودند.[x]  


 

[i] - جنرال گروموف آخرین قوماندان قوای نظامی ارتش شوروی در افغانستان.

[ii] - افغانستان در پنج قرن اخیر ، تالیف میر محمد صدیق فرهنگ ، ٌ 895

[iii] - تاریخ روابط سیاسی افغانستان در قرن بیستم ،اثر نگارنده ، رک:افغانستان در پنج قرن گذشته میر محمد صدیق فرهنگ،صص901-914

[iv] - خوانندگان محترم نباید جنگ های چریکی مجاهدین افغانستان را که با یک ارمان سرتاسری و مقاومت مردمی که در داخل افغانستان اداره و کنترول میشد با حرکت های تروریستی طالبان و القاعده یی ها تشبه نمایند.

[v] - گزارش شماره 147 مورخ 18 مارچ  کمیته مرکزی حزب  کمومست ،ص ، 52-58، ارتش سرخ در افغانستان.

[vi] -حقایق پشت پرده  تهاجم شوروی  بر افغانستان،ص،126-128

[vii] -همان اثر از ، 228 به بعد.

[viii] -تلک خرس ،نویسنده دگروال یوسف و مارک ادکین،ص14

[ix] - تلک خرس

[x] -تاریخ روابط سیاسی...،صص192تا196وحقایق پشت پرده  تهاجم شوروی  در افغانستان از ص129 به بعد

 

 

 

 

 

بخش ششم

آخرین پایگاه و تداوم فریب

امریکا به پاکستان

 

پاکستان در خط مقدم  جبهه در کوران جنگ سرد:

به زمان آغاز جنگ سرد بر میگردیم و سیر تاریخی مسئله را دنبال میکنیم تا بتوانیم در عمق فاجعه های که دنیا را تکان داده است پی ببریم:

 پیمان مرکزی ، سازمان ،  همکاری امنیتی ، دفاعی و اقتصادی چند جانبه با عضویت کشورهای ایران ، ترکیه ، پاکستان ، انگلستان با مشارکت امریکا به عنوان عضو ناظرو اما در اصل همه کاره در پیمان دربین سالهای 1338ـ1357ش / 1959ـدر صبح خاتمه جنگ جهانی که اروپا و امریکا وسایر کشور های شرق دور،بزرگترین و فاجعه بار ترین جنگ پر از نکبت را که در تاریخ بنام جنگ جهانی اول و دوم که محصول آن بیش از50ملیون کشته و معیوب میباشد الی1979.تشکیل دادند. این پیمان تا 1334/1959 به پیمان بغداد معروف بود اما در پی کناره گیری عراق ، در  1338/  1959، به سازمان پیمان مرکزی (سنتو) موسوم شد  که مرکز آن در انقره   پایتخت مصرانتقال یافت. ظاهراً بحرانهای سیاسی دهة 1330 ش / 1950، زمینه ساز انعقاد پیمان سنتو بود ولی در اصل اروپا و امریکای بعد از جنگ دنبال دوستان و متحدانی میگشتند تا بتوانند جلو پیشروی اتحاد جماهیر شوروی را که توسط یک حکمران سر سخت اداره میشد (ژوزف استالین)را بگیرند و اما هدف اساسی این پیمانها کشاندن کشور های در حال توسعه در بعد استعماری انگلیس که حالا جای خود را به امریکا خالی کرده است میباشد . جان فوستر دالس وزیر خارجه امریکا به مشوره جنرال ایزنهاور رئیس جمهور امریکا طرح گسترده ، ایجاد کمربند امنیتی شمالی را که، شامل ترکیه و ایران و پاکستان میشد برای مقابله با تهدید شوروی مطرح ساخت. با انکه امریکا طراح اصلی این پیمان بود،اما ظاهراً هیچگاه عضویت رسمی پیمان را نپذیرفت اما به عنوان عضو ناظر با شرکت در کمیته های مختلف سازمان و انعقاد موافقتنامه های دو جانبة نظامی با اعضا، نقش اساسی و تعیین کننده ای را در راه ارتقاع توانایی ها وظرفیت سازی ها در این پیمان بود و هرگز نقش یک ناظر هیچکاره را بازی نکرده بلکه تمامی ستراتیژیهای بعد از جنگ را توسط دستگاه های سیاسی و نظامی خودطرح و در اجرا در آورده است .اساساً این پیمان نقطه عطفی برای اغاز جنگ سرد میان دو بلوک  سوسیالستی و سرمایه داری بود که اکثراً با بوی نفت مشحون شده بود. کمیتة اقتصادی در پیمان سنتو با ستونهای از کمیته های فرعی ارتباطات ، بهداشت ، کشاورزی ، تحقیقات و آموزش علمی و گروه مشاوران توسعة مواد معدنی (نفتی) تشکیل شده بود،که وظیفة هماهنگی همکاریهای اقتصادی بین کشورهای عضو و توسعه آنها را ظاهراً به عهده داشت و اما واقعیت امر چیزی دیگری بود و آن شکستن مرد آهنین در پشت دیوار های برلین بود که جهان سرمایه داری را تا ختم جنگ سرد که به توسط مجاهدان افغان خاتمه پذیرفت در زمان  خرسچف و بعداً برژنف و سایر رهبران کمونیسم غرب را همیشه به دلهره مواجه ساخته بود. این پیمان (سنتو) دست امریکا را باز گذاشته بود تا   برای حمایت از این پیمان ، قراردادهای دو جانبه نظامی با کشورهای عضورا منعقد گرداند. این قراردادها در شش ماده با متن و محتوای یکسان تنظیم شده بود که بر طبق ماده یک آن واشنگتن متعهد می شد به هنگام تجاوز به هر یک از کشورهای عضو و بنا به درخواست آن کشورها اقدامات مقتضی ، از جمله استفاده از نیروی مسلح ، به عمل آورد. این اقدامات امریکا باعث شد تا شوروی  عمل امریکا را در انعقاد قراردادهای نظامی بشدت محکوم نماید. نیکیتا خروشچف ، منشی اول حزب کمونیست و نخست وزیر اتحاد جماهیر شوروی (1958ـ1964)، انعقاد قرارداد نظامی ایران ـ امریکا را اقدامی برای تبدیل ایران به پایگاه نظامی امریکا ارزیابی کرد که واشنگتن را قادر می ساخت در مرزهای مشترک ایران و شوروی پایگاه موشکی مستقر سازد.

پاکستان که تازه از عمر آن چند سالی نمیگذشت با اشتراک و پیوستن در این پیمان دولت نو بنیاد پاکستان را قادر میساخت تا با پیوستن به بلوک غرب در قالب سیتو و پس از آن سنتو، مؤثرترین روش برای مقابله با نگرانیهای امنیتی در برابر هند و مسئلۀ پشتونستان و بحران جامو و کشمیر ، احساس امنیت و بقا نماید.

اما بعد از سال 1340ش ، تخفیف جنگ سرد و تنش زدایی در روابط امریکا و شوروی و پیشرفت فن آوری موشکی امریکا، ماهیت منافع امریکا را در برابر سنتو دگرگون کرد و رویکرد امریکا به این سازمان ، از بُعد راهبردی ـ نظامی به بُعد اقتصادی تغییرماهیت یافت به این معنی که امریکا فعالیتهای استخباراتی خود راموثر تر از در گیریهای نظامی در پیمانهای فوق الذکر یافت. بنااً امریکا کوشید تا از طریق جا بجایی شبکه گسترده و مقتدر استخباراتی که در قبال خود کمک های اقتصادی را نیز با کشور های زیربط در قبال داشت توانایی این را پیدا کند تا خود را درشناخت محلات فناوری ستراتیژیک  شوروی از طریق سازمانهای جاسوسی قادر سازد که پرواز هواپیماهای یو دوی اکتشافی امریکا که از  پشاور پرواز میکرد و یک دایره بیش از چندین هزار کیلو متر را در خاک شوری مانور های اکتشافی و جاسوسی انجام میداد در قبال پیمانهای سری ای بود که با حکومات نظامی وقت پاکستان منعقد گردانیده بود.  . تأمین اعتبارهای کلان از سوی صندوق قرضۀ توسعة امریکا از طریق صندوق وجهی پول و بانک جهانی و وامهای بلاعوض بریتانیا، نشانۀ برتری همکاریهای اقتصادی بود که پاکستان را بیشتر شیفته و گرویده امریکا و انگلیس میساخت که در این  طرح ها ایجاد و ساختمانهای دستگاه مایکرو ویف از کراچی تا ترکیه نشانۀ کامیابی تیم جاسوسی امریکا و برتانیا را فراهم ساخته بود . عدم عضویت کشور های عربی باعث ایجاد نگرانی ها در بین اعضای پیمان گردید که و این کشورها را بر آن داشت تا پیمانی منطقه ای را بدون حضور قدرتهای خارجی منعقد سازند. در پی مذاکرات مقدماتی میان وزرای خارجه و اقتصاد ترکیه و ایران و پاکستان در  1343، سران سه کشور، جمال گورسل ، محمدرضا پهلوی و ایوب خان ، در  21 جنوری 1964 در اجلاسی در استانبول ، با صدور اعلامیة مشترکی علاقه مندی خود را به گسترش همکاریهای بازرگانی و اقتصادی ، خارج از حوزة همکاریهای دوجانبه و سنتو، و در چارچوب سازمان جدید «همکاری عمران منطقه ای » (آر. سی . دی .) اعلام کردند.

در جنگ هند و پاکستان در 1344ش / 1965، امریکا با اعلام بیطرفی از کمک نظامی به پاکستان خودداری کرد، که این امر، به تجزیة پاکستان و اعلام استقلال بنگلادش منجر شد، امریکا، متحد پاکستان در پیمانهای سیتو و سنتو، کمترین حمایتی از پاکستان به عمل نیاورد. که این تجارب به ناخشنودی پاکستان انجامید. چندی بعد دولت پاکستان نیز، همسو با موضع گیری ایران ، خروج خود را از پیمان رسماً اعلام کرد. با خروج ایران و پاکستان ، سازمان پیمان مرکزی عملاً موجودیت خود را از دست داد و منحل شد. و این است پایان یک بازی سیاسی استعماری که حدوداً ربع قرن  نیمی از کشور های آسیایی را در گیر جال جاسوسی خود نموده و سر انجام کاری را به این هم پیمانان در قبال  تجزیه پاکستان و یا جلو گیری از کودتای ایران برهبری  آیت الله خمینی و غیره انجام ندادند و عراق وسوریه و مصر بطرف شوروی لغزیدند در ایران پای امریکا به فضیحترین باطلاق متعفن گروگان گیری 52 تن از اعضای سفارتش در زمان حکومت جی مککارتر گیر ماند و فعالیتهای این کشور در قبال فعل و انفعالات جنگ های جهادی افغانستان در حین کامیابی مجاهدین  نتیجتاً به فراموشی سپاریده شد که بعداز سپری شدن یک دهه فراموشی، سر از بدنۀ بد ریخت نصر الله بابر در کسوت  طالبان بدر آورده و" این بت عیار که دل برد و نهان شد" دیگربار به حکومت دراماتیک خویش در اریکه طالبان تداوم بخشیدند از جمله این مسایلی است، که تا هنوز این بازی پلید جان هزاران نفر از خودی و بیگانه را توسط ایادی از برنامه خارج شده شان(طالبان و القاعده) میگیرد. بد نخواهد بود که اگرکمی بعقب بر گردیم و در این رابطه مسایلی را از پشت پرده جهاد افغانستان که امریکا در آن دست قوی داشته  مورد دقت قرار دهیم . [i]

 

امریکا- پاکستان در کوران افغانستان:

 

امریکا از اول پا در میانی و مجاهدت  سازمان ملل متحد را در رابطه با حل معضله افغانستان رااز طریق صلح آمیز آن قبول نداشت و   بی میلی خویش را در این رابطه  به توسط الکساندر  هیک وزیر خارجه بمقامات مسؤل ملل متحد ابراز کرد  با بیرون شدن نمایندگان وزارت خارجه پاکستان در قضیه افغانستان و وارد شدم مامورین نظامی پاکستان  که با سی ای ای سازمان استخباراتی  امریکا که ارتباط تنگاتنگ داشتند  در اواسط ماه1982 جون  مشاور امنیت ملی رابرت مک فرلین  و معین وزارت خارجه در امور کمک های امنیتی  جیمز بک لی  به ا سلام آباد سفر کردند و در باره 1.3ملیارد دالر کمک نظامی و 1.6ملیارد  دالر کمک اقتصادی  به پاکستان به مامورین اسلام آباد   به موافقه رسیدند  که در نتیجۀ آن چهل فروند  هوا پیمای  اف 16 شامل قرارداد گردید . ولی باز هم آغاشاهی وزیر خارجه پاکستان در ضمن اعلان  این موافقت نامه به یک کنفرانس مطبوعاتی گفت  که در این کمک ها در مساعی پاکستان که خلیج فارس را  بیک منطقه بیطرف خارج از حضور ابر قدرتها در آورد تغیری در سیاست پاکستان وارد نخواهد شد ، ولی جان ریگن مسئول  دفتر سی ای آ اظهار داشت :«همه ما میدانستیم که اجراأت دپلوماتیکی آغا شاهی در ارتباط با قضیه افغانستان بر مسائل حقیقی و عملی قضیه اثری نمیگذاشت » آغا شاهی که پایش از حل قضیه و کنترول آن کشسیده شده بود  بعداً اظهار داشت :« کنترول من بر پالیسی روز بروز کمتر میشد ، پالیسی  جهت خوشنود ی عربستان  سعودی  وایالات متحده امریکا  طرح و تطبیق  می گردید.»وی بالآخره در فبروری همان سال 1982 استعفی داد .

ولی قبل از استعفایش کورت والد هایم سرمنشی ملل متحد را  تشویق میکرد که از آمادگی تازه اتحاد شوروی که در قضیه افغانستان  نقشی قایل گردد، بهره برداری و استفاده نماید ، کورت والد هایم  خاوی پریز دی کویار  را که در آن  وقت  بحیث معاون سرمنشی ملل متحد برای امور خاص سیاسی  اجرای وظیفه میکرد  دو باره به کابل و اسلام آباد و تهران اعزام داشت  ولی در این سفر ها کار مهمی انجام داده نتوانست ،اما زمینه را برای مذاکرات ژینو  که در سال 1982  آغاز گردی مساعد ساخت. داغ شدن کمک های امریکا را به پاکستان  وشروع برنامه های مشترک سی AIA و آISIِ و همکاریهای انها را  در افزایش کمک های نظامی و سایر زد و بند های نظامی را در یک موقع دیگر شرح و عجالتاً موضوع فعالیتای صلح آمیز  قضایای افغانستان را  دنبال میکنیم و سرنوشت بعدی قضیه  جنگ و سرنوشت  عساکر متهاجم  شوروی در جایش خواهد آمد.

 

دلچسپی ملل متحد در قضیه کوشش برای صلح در افغانستان:

ماموریت کورد والدهایم  که به قلم خودش نگارش یافته است «تهاجم اتحاد شوروی به افغانستان ملل متحد را به لرزه  در آورد . کشور های امریکا و اکثر کشور های اروپایی غربی  ، کشور های سوسیالستی و کشور های جهان سوم  همه ناراحت بودند . کشور های غربی کوشید ند تا اتحاد شوروی را  با کمک کشور های دیگر  در ملل متحد محکوم سازد . در جلسه مورخ 5 جنوری سال 1980  نماینده یک کشور آسیایی گفت :"مشکل است که انسان در یک شب خود را چنان عیار کند که بعوض امپریالیسم امریکایی  امپریالیسم شوروی را در فکر خود جاه دهد ." . زمانیکه شاه محمد دوست وزیر خارجه رژیم کابل  گزارش خسته کن انکشافات کشور خود را  ارایه میداشت ، سفیر اتحاد شوروی " اورلیک ترویانوفسکی" مغموم به نظر میرسید  وی گفت: تقاضا شده بود که قطعات محدود  اتحاد شوروی طبق قرارداد دوستی، حسن هم سایگی  و همکاری خطر خارجی را  از بین بردارند ؛ وی امریکا و سایر کشور ها را  متهم نمود  که در امور داخلی افغانستان مداخله میکنند . وی افزود که اتحاد شوروی  بمجرد  آنکه  در افغانستان به قوایش ضرورت احساس نگردد  عساکر خود را از افغانستان خارج  می نماید. دونالد همفری  سفیر ایالات متحده امریکا  مطالب بیانیه رئیس جمهور کارتر را مبنی بر وضع تعزیرات  اقتصادی  بر اتحاد شوروی  و رفع محدودیت اسلحه  به پاکستان را در طی بیانیه  مذ کور اعلام نمود.

اتحاد شوروی فیصله نامه ای را که در آن تهاجم محکوم گردیده بود  ویتو کرد . بتاریخ 15 جنوری  جلسه خاص دیگری  در مقر ملل متحد  دایر گردید و هیئت های بیش از هفتاد کشور تهاجم را بحیث تخطی آشکار  از منشور ملل متحد  و حقوق بین الدول  محکوم نمودند . قطعنامه ای که بر تهاجم " عمیقاً اظهار تأسف میکرد "و خروج فوری "بلا شرط و کامل ، عساکر خارجی" راتقاضا مینمود  که با 104 راي مثبت 18 رای منفی و 18 رای ممتنع  به تصویب رسید . بعداً جامعۀ اروپایی نیز  برهبری هلموت شیمت  نیز اعلامیه خود را  که در آن تهاجم شوروی را  به افغانستان محکوم نمود  به تصویب رسانید . جلسه وزرای خارجه ممالک عضو کانفرانس اسلامی  که در اسلام آباد دایر گردید  از اعضای کانفرانس تقاضا نمود  که با کابل روابط دپلوماتیک خود راقطع نمایند ، عدۀ زیادی از سازمانهای دیگر  نیز اعلامیه های خویش را  صادر و در آن تهاجم  شوروی را محموم ساختند . بعد از پنج ماه کابل یک تعداد پسشنهاد ها را  مبنی با مذاکرات با ایران  و پاکستان به نشر سپرد.هدف پیشنهاد های مذکور  این بود که معضله افغانستان  از طریق سیاسی  طوری حل گردد که منجر به قطع مداخلات  خارجی در افغا نستان  و خروج عساکر شوروی  از آن کشور گردد.  

وقتیکه در ماه نوامبر  مجمع عمومی ملل متحد بحث خود را  در باره افغانستان  آغاز کرد "یک اکثریت عظیم در مخالفت  با اشغال افغانستان توسط قوای شوروی  بوجود آمده بود .  شهنواز سفیر پاکستان که با شاه سابق ارتباط نسبی داشت  در این مباحث  رول عمده را بازی نمود . فیصله نامه مجمع عمومی ملل متحد مبنی بر محکومیت اشغال افغانستان  از طرف ارتش سرخ با 11رای موافق 22رای مخالف و 12 رای  مستنکف  تصویب گردید . در این فیصله نامه یک عنصر تازه داخل  شده بود  در غیر آن فیصله نامه مذکور با فیصله نامه های قبلی یکسان بود و عنصر جدید آن بود که در فیصله نامه اظهار شده بود که سرمنشی ملل متحد جهت حل قضیه افغانستان یک نماینده خاص را تعین نماید (نماینده خاص) عنوانی است که به میانجی ملل متحد داده میشود . روی این مفهوم :پیریز دی کوی یار" نمایند شخصی سر منشی ملل متحد تعین از12 الی 16 اپریل 1981 به پاکستان و افغانستان سفر کرد از وی در کابل پذیرایی گرمی شد  و به این ترتیب در مسئله افغانستان  ملل متحد رسماً ذیدخل گردید.

ضیا الحق و آغاشاهی فکر میکردند که انعطاف کابل نتیجه فشار مزید اتحاد شوروی  بود.از همین جهت هر دویشان موقف خود را در باره ضرورت  بمذاکرات سه جانبه را پیش از پیش انعطاف ناپذیرساخنتد. والد هایم در ماه می با بریژنیف  و گرومیکو  ملاقات کرد . بریژنف به والد هایم گفت  که پاکستان یک وقتی گفته بود  که با کابل به مذاکرات دو جانبه آماده است  اما تحت فشار چین و ایالات متحده امریکا از موضع خود بر گشت .والد هایم عقیده داشت که شوروی از یک نقش بزرگتر ملل متحد  حمایت خواهد کرد ولی جامعه اروپا  پیش نهادی را تقدیم نمود  که مسئله افغانستان در یک "کانفرانس حکومات" تحت غور قرار گیرد  والد هایم سخت بر آشفته شد. زیرا طرفداران چین  یک کانفرانسی را می گفتند که مساعی   ملل متحد جایی را نمی گیرد و موضوع باید از صلاحیت آن موسسه خارج گردد.بیانیه رسمی اتحاد شوروی پیش نهاد نامبرده را غیر قابل قبول خواند . پرس دی کوییار به تاریخ 9تا 4 اگست همان سال  به سفر دوم خود به اسلام آباد و کابل  رفت ولی  دریافت  که نظر کابل و اسلام آباد در مورد شکلیات مذاکرات فرق نکرده است  و او آجندای مذاکرات را به این چهار چیز اختصاص دادکه خروج عساکر , عدم مداخله  ،بر گشت  مهاجرین و تضمینات بین المللی در مورد این قضایا .ولی آغا شاهی در مورد مداخله خارجی  موافقه نکرد ، زیرا او معتقد بود که از طرف پاکستان کدام مداخله ای صورت نگرفته است . به این ترتیب یک روی فعالیتای ملل متحد در مورد قضیه افغانستان  به مرام متمکن نشد.»[ii]   .

ادامه دارد.     


 

[i] -تاریخ روابط سیاسی افغانستان در قرن بیستم .ص 196 -198؛ منابع  علیرضا ازغندی ، روابط خارجی ایران : دولت دست نشانده ، 1320ـ1357 ، تهران 1376 ش ؛ همو، نظام بین الملل و بازدارندگی و همپایگی استراتژیک ، تهران 1370 ش ؛ اطلاعات ، ش 15806، 21 اسفند 1357، ش 15815، 7 فروردین 1358؛ غلامرضا علی بابائی ، فرهنگ تاریخی ـ سیاسی ایران و خاورمیانه

[ii] روابط سیاسی افغانستان در قرن بیستم،صص192تا 196 رک: حفایف پشت  پرده تهاجم شوروی در افغانستان – سریک هریسن و دیگو کوردوو یاداشتهای کورد والد هایم ،صص،129 تا 136.

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت