احد ترکمنی

صحبتی با اهل نظر:

پول یا انسان؟

 

)مبحث اول بخش دهم)

در بخش نهم بدانجا رسیدیم که گفتیم بانکداران بین المللی با توطئه ای بسیار عمیق برای تسلط بر جهان، طرحی را در سال ١٧٧٩ میلادی در اروپا به راه انداختند. این توطئه، که دانشمندان نامداری در تحقق آن کمک کرده اند، در جریان بیش از چند قرن و با رخنه در سازمان مخفی فریماسون  صورت گرفت که عمرش به چند قرن قبل از آن بر می گشت و طبقات بالای جوامع عمدۀ اروپایی یعنی شاهان، رهبران مذهبی، زمینداران، بازرگانان، فلاسفه و دانشمندان، نویسندگان و هنرمندان و سایر اقشار مرفه در آن عضویت داشتند. این افراد و اقشار، که در اروپای قرن هژده نخبگان اجتماع بودند وپایه های دموکراسی را نهادند، در واقع تفکر بشر را وارد مرحلۀ تازه ای از جهان بینی ساختند که به عصر تجدد (مدرنیته) معروف شد. در این نوع جهان بینی کثرت جای فردیت را می گیرد و انسان به سادگی فدای منافع مادی در جامعۀ انسانی می شود که در حقیقت جامعۀ دلخواه فرمانروایان باید شمرده شود.

این در حقیقت نسخۀ تازه ای از دموکراسی یونان باستان بود که در آن نیزطبقۀ حاکمه به نام شهروندان یاد شدند، تنها آنان از حقوق مدنی بهره می بردند و عامۀ مردم، که شهروند شمرده نمی شدند، نقشی در تعیین سرنوشت خویش نداشتند. از این تاریخ به بعد جریان متعادل و بطی انکشاف اقتصادی با ایجاد ماشین و آغاز انقلاب صنعتی در شمال انگلستان، یکباره سیر صعودی گرفت و سر به آسمان برد. لاکن این تغییر تنها به سرمایه داران تعلق داشت، صندوق های آنان را پر می کرد و طبقات عامه را در بر نمی گرفت.

برعکس با ظهور نظام جدید فکری، که مبتنی بر الویت های تازه ای بود، سطح زندگی اکثریت سیر نزولی یافت. توطئۀ بالا، بالاخره در سال ١٩١٣، آخرین گام مقدماتی اش را با ایجاد فدرال ریزرف درایالات متحده برداشت و طرح جدیدی از ایجاد «بانک مرکزی» را که همواره با مخالفت سیاستمداران و جامعه امریکایی روبه رو بود، زیر نام اغوا گرانۀ فدرال ریزرف قانونی کرد. فدرال ریزرف، که سهامش کاملاً در دست یک ائتلاف خصوصی چند خانوادۀ قارونی امریکا می باشد و دولت ایالات متحده حتی یک سهم در آن ندارد، از آن تاریخ به بعد اختیار نشر بانکنوت، اعطای کریدت و تعیین نرخ بهرۀ بانکی را در ایالات متحده بدست  آورد.

آنان سپس فردی به نام کرنیل ماندل هاوس، بانکداری از درون انتلاف را به عنوان مشاور ارشد وودرو ویلسن رئیس جمهور وابستۀ خویش قرار دادند که رهبری سیاست خارجی امریکا را بدست گرفت و با وقوع جنگ اول جهانی، تدارکات جنگی را نیز رهبری کرد.

سپس به جستجوی مالک اصلی و قارون قارونهای جهان که خانوادۀ روتشیذ اتگلیسی است آغاز کردیم و دیدیم که آنان چگونه از مرکز قدرت مالی خویش در لندن، به قلب اقتصاد و سیاست ایالات متحده راه یافتند. اول جمعیت سری میز مدور را در لندن ایجاد نمودند و با ایجاد معادل امریکایی اش به نام شورای روابط خارجی در نیویارک، به مرکز قدرت امریکا وارد شدند.

از این شماره به ریشه یابی دودمان روتشیلد از اولین لحظات ایجاد امپراتوری آنان ادامه می دهیم.

 

 

صهیونیزم، توطئۀ بانکداران است

 

پیش از آن که در جوانب مختلف مسألۀ صهیونیزم به جستجو ادامه بدهیم، لازم است از آن چه در بارۀ رابطۀ مسالۀ یهودیان و صهیونیزم بر شمردیم، نتیجه ای را که حاصل گردیده است، مشخص کنیم.

ملت یهود، ملتی مذهبی است و یهود بودن، به معنی نژاد نمی تواند باشد. هر سه آیین یکتا پرستی، در همین سرزمین مقدساتی دارند که در زمان صلح زیارتگاهشان و در هنگام جنگ، بهانۀ جنگ شان بر سر همین مکان مقدس است. برای پیروان یهودیت، اسرائیل سرزمین موعودیست از سوی خداوند؛ مسیحیان آن را زادگاه حضرت عیسی می دانند؛ مسلمانان نیز به خاطر مسجد اقصی و محلی که پیامبر از آن به معراج رفت. دوران تاریخی  اقوام نژاد واحدی را در اقوام و قبایل متفاوت و مدنیت های جداگانه ساکنان این بلاد می شمارد که اجدادِ پیروان ادیان ابراهیمی مانند مسیحت و شعبات آن و اسلام و مذاهب متعدد آن از آن برخاسته اند.

یهودیان به عنوان پیروان یک مذهب کثیر الشعبه، نه نژاد یگانه ای به نام یهود، افرادی از نژادهای گوناگون بشر و مثل همه راهروان قافلۀ بی پایان تکامل اند. جنگ های فراوانی در این سرزمین شده است. شاهان و سلاطین، امپراتوران و فاتحان، ادیان و عقاید، مدنیت ها و ادیان انباشته هایی از شهود و نشانه در خرابه های چند طبقه در گوشه و کنار این سرزمین مقدس برجای گذارده اند و باستان شناسان هر گاهی خرابه های آن زمانه ها را می یابند و با یافته ها، اغلاط را صفحات تاریخ می زدایند.

این سر زمین ولی تا پیش از آن که مورد تجاوز امپریالیزم انگلیس قرار بگیرد نیز با مناقشات بزرگ رو به رو بود. همه کشورکشایان به این سرزمین نظر داشته اند و هر فاتحی از آن گذشته است. این قلمرو چون گذرگاهیست ناب و منبعیست سرشار، همواره شاهد این فاتحانِ ادوار بوده است. یاد تنها دوران تاریک و خانمانسوز سه صد سالۀ صلیبی مو بر اندام انسان راست می کند، چه رسد به دوران پیش از آن که حماسه ها، اسطوره ها و کتب آسمانی بیانگر یکایک است.

لاکن امپریالیزم انگلیس، که تنها انگلیسی نبود و یک نقشۀ واقعاً شیطانی نیز در زیر عبای فریماسونی اش پنهان بود، با این سرزمین معاملۀ جداگانه و حیاتی ای داشت که در باور عمیق طراحانش، سرنوشت ساز پایان تاریخ بشر به شمار می رود. نه آن است که مسیحیان نیز نزول نجات بخشای آخر الزمان را در این مکان خوانده اند؟ مسیحیان به ظهور مسیح در مسجد اقصی ایمان دارند و در واتیکان منجمانی که رصد خانه هایی در امریکا و آسترالیا دارند، شب و روز علایم پایانی را در آسمان جستجو می کنند.

 

در مبحث دوم، «انسان» در برابر «پول»، به جزئیات حیرت انگیزی در این زمینه وارد خواهیم شد که هر بندش شگفت آور است. ولی بیایید در این مقام به قضیۀ نزادی و مذهبی بحران خاور میانه نظر اندازیم تا روشن کنیم آیا این بحران، بحرانی اصیل و طبیعی است؟

ظاهراَ صهیونیزم یهودی ها را ساکنان اصلی این سرزمین و بیت المقدس (اورشلیم) را پایتخت تاریخی خویش می انگارند. فلسطینیان نیز از مردمان اصلی این سرزمین اند و پیش از ظهور اسلام، یهودی و یا پیرو کیش های رب النوع پرستی (پگانیزم) بوده اند. فلسطینیان هرچند کوچکتر، ولی طایفه ای قدیمی ساکن در سواحل کنعان بوده اند و در قدیم ترین متون یهودی و پس از آن به عنوان ساکنان بخشی که فلسطین نامیده می شود ذکر شده اند. (ویکیپیدیا)

در مورد نام فلسطین در لغتنامه دهخدا آمده است:

 «فلسطین . [ ف ِ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) از اجناد شام است ، و نسبت بدان فلسطی و فلسطینی است . (اقرب الموارد). ناحیتی است به شام با کشت وبرز و میوه ها و خواسته ها و مردم بسیار. و رمله قصبه ٔ فلسطین است و شهر غزه و بیت اللحم وشهر مسجد ابراهیم و شهرک نابلس و ارنجا [ظ: اریحا] و شهر بیت المقدس از فلسطین باشد. (از حدود العالم ). صفحه ای است که همیشه مسکون بوده ، مردمان مختلف از نژادهای گوناگون از کنعانیان گرفته تا اقوام معاصر ما در اینجا بنوبت سکنی گزیده اند و بسا که روی تپه ای چندین شهر یکی بعد از دیگری بنا شده و اکنون در یک جا آثار تمدنهای مختلف از زیر خاک بیرون می آید. هر شهر که خراب می شده بر ارتفاع تپه ای می افزوده و شهر جدید را بر شهر خراب شده میساختند. گویند که عده ٔ چنین طبقات گاهی از ده و بیست تجاوز میکند، بنابراین عالم آثار عتیقه باید بسیار رنج برد تا آثار و علایم هر دوره یا عهدی را از دوره و عهد دیگر تمیز دهد و آن را به جا و طبقه ٔ خود نسبت دهد. (ایران باستان پیرنیا ص ٥٨). محل هایی که در تورات ذکر میشود غالباً در فلسطین یا در شام است . (ایران باستان پیرنیا ص ٥٧). ناحیتی است از شام ، و بیت المقدس قصبه ٔ این ناحیه است . شهرهای مشهورش عبارتند از: عسقلان ، رمله ، غزه ، ارسوف ، قیساریه ، نابلس ، اریحا، عمان ، مافا و بیت جبرین که اول اجناد شام است . ابتدایش از ناحیه ٔ غرب رفح و انتهایش لجون از ناحیه ٔ غَور است . (معجم البلدان )»

مذاهب بهانه های کوچک و بزرگ برای اختلاف و مناقشه بسیار دارند و اگر نباشد هم به وجود می آورند، ولی جوانب متعدد مسألۀ یهودی ها، که صهیونیزم زادۀ نا مشروع آنست، به این پدیده ماهیت های جداگانه ای می دهد که نا گزیر مطالب سیاسی و اقتصادی اش را که مسأله ای بین المللی است باید مورد توجه قرار دهیم.

جهان در تاریخ نوشتۀ هفت هزار ساله اش بحران های سیاسی و نظامی بی شماری را از سر گذرانده است. یکی از آن قضایا، که عمری سه هزار ساله و شاید بیشتر دارد، نزاع بر سر سرزمین اسرائیل و فلسطین است.

این داعیۀ که مانند صد ها داعیۀ دیگر میان ملل، اقوام و طبقات در سراسر دنیا بستر اختلاف پایان ناپذیر می باشد، بیش از سه هزار سال عمر دارد، مذهبی آن را دنبال می کند و نسل های پیهم را به آن مشغول کرده است؛ طبعاً برای سیاست و نیات استعماری باغ پر میوه ایست. چنین داعیه، اگر پیچیده تر و گسترده تر گردد، در آن صورت قرن ها جنگ و بحران را تضمین می تواند و آشوب های متعددی را ضمانت می نماید.

چنانکه همه می دانیم، ظاهراً مبنای صهیونیزم، که تحقیقات علمی غیر وابسته آن را تأیید نمی کند، قتل عام شش ملیون یهود در میان ده ها ملیون قربانی دیگر جنگ عمومی دوم است.  در حالیکه یهودان در تمام دوران امپراتوران رومی (شرقی و غربی)  تا جنگ عمومی دوم، از سوی دولت های اروپایی و صلیبیون با محکومیت و مظلومیت مواجه بوده اند.

نمونه های این محکومیت یهودان در اروپا را در جنگ صلیبی اول در ١٠٩٦ میلادی، اخراج یهودان از انگلستان در سال ١٤٩٢ و پرتگال ١٤٩٧، و معروفترین و تازه ترین آن آن قتل عامی است که به نازی ها نسبت می دهند. (گاری کار)

در حالیکه مسلمانان پیشامد جداگانه ای با یهودیان داشته اند و هیچ نژاد، قوم و طایفه ای از یهودان هرگز به وسیلۀ مسلمانان از سرزمین های خویش رانده نشده اند؛ به جز جنگ های محلی و معدودی در صدر اسلام، مسلمانان با یهودان با مسالمت و تفاهم گذران کرده اند، بسیاری از آنان حتی در قرون اولیه به اسلام پیوستند و اکنون، با وجود پیشینۀ یهودیت، خود را یهود نمی شمارند؛ زیرا که یهود نژاد نیست، یهود مذهبی است که همواره قضیه ساز بوده است. حتی قضیۀ فلسطین تنها پس از تشکیل دولت اسرائیل و توطئه های توسعه طلبی مشتعل شد.

فریماسونرهای انگلیسی و امریکایی، با توطئۀ آشکار از طریق سازمان ملل و با کمک فریماسونرهای اسلامی، آتشی را در سال ١٩٤٨ افروختند، هفتاد سال به آن هیزم ریختند، تریلیون ها دالر خرج کردند و هنوز می کنند تا این قضیه هرگز حل نگردد و انفجار بالقوه ای باشد.

بدینجهت اکنون ملت مذهبی ای به نام یهود داریم که ایجاد گرانش اول اقلیت های پراکنده و ثروتمندِ یهود در سراسر جهان را متحد کردند و سرپرستی مالی، نظامی و سیاسی از دولت وکالتی و ستراتیژیکِ اسرائیل را  مذهب دولِ فراماسونیِ غرب و دول فریماسونیِ در سایر نقاط جهان قرار دادند و هنگامی که صهیونیزم مورد محکومیت افکار روشنگرانه قرار گرفت، مقررات تبعیضی دیگری را با نام فریبندۀ جلوگیری از انتی سمیتیزم در کشورهای اروپایی و امریکایی و اصول سازمان ملل نافذ ساختند تا مانع هرگونه مخالفت با این پروژه و افشای توطئه ها گردد.

سپس یهودان از طبقات و اقشار مختلف را از هر نژاد، قوم و طایفه، با عملیاتی گسترده از اکناف جهان به مهاجرت ترغیب و تمویل کردند، همه را در این قطعه خاک گرد آوردند، نامش را ملت قتل عام کشیدۀ یهود گذاردند و بدینگونه، برخلاف قانون تکامل و تاریخ، حقیقت و عدالت و عقلانیت و دانش، مذهب و لوازم آن را بر انسان و حیات او برتر قرارداده و نهضت مذهبی دیگری با  نام «جهادِ اسلامی» را که «سید جمال الدین» اولین مبتکرش بود، آرام آرام برای رو در رویی با یهودان سامان دادند.

و چنین است که با وجود بُعد تقدس سرزمین فلسطین، که ملیون ها پیرو از هرسه مذهب یکتا شناسِ مسلمان، یهود و مسیحی در آن دخیلند؛ مصایبی را که صهیونیزم در عرصۀ قریب به هفتاد سال به صورت حساب شده و سازمان یافته به وجود می آورد، هیچ احساسی را در هر هیچ قارۀ جهان بی ارتعاش نمی گذارد.

این نطفه به تنهایی کار ساز همه ابعاد نیست؛ دولت اسرائیل در ماه جون سال ١٩٤٨ تشکیل شد، ولی نطفۀ دیگری به وسیلۀ فریماسونرهای بین المللی – درأس انگلیس – در جنوب آسیا تشکیل شده بود. این دولت، دولت پاکستان است که با خمیر مایۀ «جهاد اسلامی» تراشیده شده است و مبنای فکری اش اخوان المسلیمن مصری و بدعتگران دیوبندی است. این دولت «وکالتی و ستراتیژیک مذهبی» به وسیلۀ آکسفورد خوانده های شبه قاره به نمایش درآمد در حالیکه نقشه و برنامه اش مثل ایجاد دولت اسرائیل، فریماسونری است و رابطۀ مستقیم با صهیونیزم و تدارک تشکیل دولت جهانی دارد.

پرویز مشرف رئیس جمهور سابق پاکستان روز ٢٢ جنوری ٢٠٠٩ در مصاحبه ای اختصاصی با «سی ان ان» به صراحت اعتراف کرد که پاکستان ده سال برای غرب جنگید تا با ادارۀ جهاد اسلامی افغانستان به پایان شوروی بیانجامد و با بی شرمی دعوا کرد نیمی از کمک هایی که امریکا پس از  تجاوز به افغانستان در سال ٢٠٠١ به پاکستان به عمل آورده است، بهای اجارۀ امکانات جغرافیایی و دولتی پاکستان برای جنگ با تروریزم، و نیم دیگر خرج فراهم آوردن وسایل این مبارزه شده است. وی نه تنها از این بیان شرم نورزید، بلکه چون دلالان روسپی خانه ای، هنوز مبلغ بیشتری طلبکار بود. به جزئیات این مصاحبه اختصاصی CNN توجه کنید که روز ٢٢ جنوری ٢٠٠٩ منتشر شد.

سیاستمداران مردمان بیچاره ای هستند که دست و پا، چشم و گوش، عقل و خرد، وجدان و بصیرت، اراده و نیتی از خود ندارند؛ سیاست از این جهت غیر انسانی است. سیاست کار ماشین هایی است که به منطق خرگوشی کار می کند. برای سیاستمدار کافی است از حقیقت انکار کند و واقعیت را دگرگونه بخواند؛ ولی دانش و تحقیق مشت همه را به راحتی باز می کند.

واقعیتِ امروز آن است که صهیونیزم به اسرائیل خلاصه نمی شود؛ عین امکاناتی را که اسرائیل در اختیار برنامۀ دولت واحد جهانی می گذارد، شاخۀ دیگر صهیونیزم، دولت پاکستان، نیز زمینۀ رشد قاچاق مواد مخدر و سلاح، رشد افراطیگری و تروریزم، زمین و کوه و جنگلات وافر برای تاسیس اردوگاه های تروریستی، آشیانۀ گرم و نرم برای القاعده و هر «عدۀ» دیگری از جواسیس و اجنت، آدم دزدی و تجارت و قاچاق دختران و زنان را در اختیار بانکداران قرار داد.

و لهذا، صهیونیزم اگر با چنین خرام به پیش برود، دولت های وکالتی جهان به زودی جنگ اتومی ای را به راه خواهند انداخت. این یک معنی عامیانه برای شناخت قضیۀ صهیونیزم است.

ولی یکی از پهلو های پیچیدۀ مسألۀ فلسطین و اسرائیل، ملکیت سرزمینی میان نمایندگان مذهبی می باشد. این دعوا، که در قرون یازدهم تا چهاردهم نیز زیر پرچم مذهب میان مسیحیان و مسلمانان سه صد سال درازا یافت، تاریخ کهن و هزار داستانی نیز ضمیمه دارد و با جنگ های باستانی به کشتارگاه انسان مبدل شده است.

شاید جنگ های صلیبی را بتوان اولین سلسلۀ جنگ جهانی شمرد، زیرا اثرات آن در همه سرزمین های اسلامی از این سو، و سرزمین های تابع روم و مسیحیان ازسوی دیگر گسترش یافت و قاره های سه گانه در آن زمان را فرا گرفت.

بحران کنونی بر سر همان مسأله، که با دخالت جهان خواران در نیمۀ اول قرن حاضر عمداً به زوایای لاینحل کشانده شد، به ذات خود قضیۀ بزرگی برای بشریت نیست که جهان را درهم پیچد. ولی ظرفیت مشکل آفرینی این داعیه به عنوان رویداد تاریخی ای که بر مبانی مذهب، و نه نژاد، استوار شده است، دیگر قضیۀ داخلی اعراب و اسرائیلی ها نیست. این بحران، با زیرکی و حکمت، مبدل به جنگ ملت ها و مذاهب و عقاید گردیده و چنان لاینحل شده است که  با توجه به حالت سیاسی، اقتصادی و نظامی کنونی در جهان، آتش جنگ اتمی و بیالوژیکی گسترده ای را  دامن می زند که سرنوشت تاریخ را روشن خواهد کرد.

در حالیکه بیش از شصت سال از بحران فلسطینی ها و اسرائیلیان می گذرد، آیا شده است که کسی چهرۀ حقیقی این بحران را به انظار عامه و قضاوت افکار جهانیان بگذارد؟ آیا پاسخ روشنی برای این سوال وجود دارد که سرزمینی که هزاران سال مسکن اسرائیلی ها و فلسطینیان بوده است، چگونه و به چه بهانه ای قضیۀ جهانی گردید؟

آیا این سرزمین تنها به یهودیان و یا فلسطینیان، یکی، تعلق دارد؟ آیا در همه زمانه های تاریخ این دو طایفه، که بار ها زیر یک پرچم و تحت ادارۀ دولت های واحدی نیز قرار داشتند، از لحاظ نژادی تا هنوز خالص و یکدست مانده اند؟ آیا هردو طرف در گذر زمانی بیش از سه هزار سال، مخلوط و منحل نشده اند، و آیا هنوز می توان دو قوم با دو رشتۀ خونی متمایز، یکی فلسطینی عرب و مسلمان و دیگری اسرائیلی یهودی در آن سرزمین یافت؟

لوموند دپلوماتیک در شماره اول آگست ٢٠٠٨ با طرح این پرسش که « آيا يهوديان يک قوم اند؟»  نظریۀ ملی بودن یهودیت و بالاٍثر صهیونیزم  را در نوشتۀ یک تاريخ نگار اسرائيلي ارزیابی نموده است:

«. . .  به خلاف عقيدۀ رايج، يهوديان نه در نتيجه بيرون رانده شدن عبرانيان از فلسطين بلکه به سبب به آيين يهود گرويدن مردمان در آفريقاي شمالي، جنوب اروپا و خاور ميانه در جاي هاي گوناگون پراکنده شده اند. اين نظر يکي از بنيادهاي انديشه صهيونيست را ، که مدعي است يهوديان بازماندگان پادشاهي داوود اند و نه خداي نکرده وارثان جنگجويان بربر يا سواران قوم خزر، به لرزه مي افکند».

این تاریخ نگار «شلومو ساند Shlomo SAND»، متولد سال ١٩٤٦ در اتریش است که اکنون پروفیسور مضامینی از قبیل سینما، تاریخ، تاریخ فکری فرانسه و ملت و ملی گرایی، در یونیورستی تل ابیب در اسرائیل می باشد و مولف کتابی به نام «چگونگی برساختن قوم یهود When and How was the Jewish People Invented?, Tel Aviv, Resling, ٢٠٠٨» است. وی در مقالتی که توسط خانم «ویدا امیر مکری» به فارسی برگردانده شده است، در پای سوال فوق به تحلیلی پرداخته است که به نظر بنده بر بنیۀ منطقی استوار است و با واقعیات تاریخ ، اسطوره و معانی سیاسی این پدیدۀ اسرار آمیز؛ که دیگر مخفی نیست؛ مناسبت دارد. از این جهت نقل کامل آن یادداشت در لوموند را مفید یافتم. شلومو ساند می نویسد:

«تک تک اسرائيليها به اين امر اطمينان مطلق دارند که قوم يهود از هنگامي که تورات (١) در صحراي سينا بر او نازل شد وجود دارد و ايشان خود نوادگان مستقيم و انحصاري آن قوم هستند. همگان خود را متقاعد نموده اند که اين قوم پس از خروج از مصر در «سرزمين موعود» مستقر شده که در آن قلمرو شکوهمند داوود و سليمان پي افکنده شده و سپس ميان دو سرزمين يهوديه (٢) و اسرائيل تقسيم گرديده. به همين منوال هيچ کس از اين امر بي خبر نيست که قوم يهود دو بار ناگزير به ترک سرزمين خود شده: بار نخست پس از ويراني نخستين نيايشگاه در سده ششم پيش از ميلاد و بار دوم پس از ويراني دومين نيايشگاه در سال ٧٠ پس از ميلاد.

از آن پس دوران سرگرداني آغاز شد که تقريبا دوهزار سال به درازا کشيد: راه قوم يهود، از پس سفرهايي دشوار، به يمن، مراکش، اسپانيا، آلمان، لهستان و اعماق روسيه انجاميد؛ اما اين قوم توانست همواره وابستگي خوني ميان گروههاي از هم دور افتاده خود را حفظ کند. چنين شد که يگانگي اش تباه نشد. در پايان سده نوزدهم شرايط مناسب براي بازگشت آن به ميهن باستاني اش فراهم شد. اگر نسل کشي نازيها روي نداده بود، ميليونها يهودي به صورت طبيعي دوباره در ارتص ايسرائل(سرزمين اسرائيل) (٣) جاي گرفته بودند، چرا که بيست سده بود که آنان اين خيال را در سر مي پروراندند.

فلسطين سرزميني دست نخورده بود، در انتظار آن که همان قومي که در آغاز از او برخاسته بود بيايد و دوباره به بارش بنشاند. چرا که اين سرزمين از آن آن قوم بود، نه از آن اين اقليت بي بهره از تاريخ که به تصادف از اينجا سر در آورده بود. بنابراين جنگهايي که قوم سرگردان براي بازپس گرفتن سرزمين خود کرد به حق بود و مخالفت سرسختانه مردم محلي نامشروع.

اين تفسير تاريخ يهود از کجا سرچشمه مي گيرد؟ اين تفسير کار افراد با استعدادي است که از نيمه دوم سده نوزدهم به بازسازي گذشته پرداخته اند و نيروي تخيل زاينده شان برمبناي قطعه هاي پراکنده يادگارهاي ديني، چه يهودي و چه مسيحي، زنجيره پيوسته اي از نياکان قوم يهود برساخته است. البته در آثار فراواني که درباره تاريخ دين يهود نگاشته شده اند رهيافتهاي فراوان و گوناگوني يافت مي شود. اما بحثها و اختلاف آراي دروني اين تاريخ نگاري هيچ گاه دريافتهاي جوهر گراي(٤) ساخته و پرداخته در پايان سده نوزدهم و آغاز سده بيستم را به چالش نکشيده اند.

هنگامي هم که چيزهايي که ممکن بود خلاف تصوير سرراست گذشته باشند کشف مي شد اين کشفيات تقريبا هيچ انعکاسي نمي يافت. حکم مصلحت ملي بود که چون آرواره هايي که محکم بسته شده باشند سدي مي شد در برابر امکان هر نوع مخالف خواني يا انحراف از روايت غالب. مراجع ويژه توليد دانش درباره گذشته يهوديان به بروز اين حالت نيمه فلج ياري بسيار کرده اند – اين مراجع دپارتمانهايي از دانشگاه هستند که انحصارا به «تاريخ يهوديت» تخصيص داده شده اند و از دپارتمان تاريخ (که در اسرائيل « تاريخ عمومي» خوانده مي شود) کاملا مجزا هستند. حتي اين بحث حقوقي که « چه کسي يهودي محسوب مي شود؟» ذهن اين تاريخ نگاران را به خود مشغول نساخته است: از نظر آنان همه اسلاف آن قومي که دو هزار سال پيش ناگزير از ترک سرزمين خود گرديد يهودي محسوب مي شوند.

اين پژوهشگران «مجوز دار» گذشته در بحثي که در پايان سالهاي ١٩٨٠ در ميان « تاريخ نگاران نوين» درگرفت نيز شرکت نکردند. بيشتر بازيگران اين مباحثه عمومي، که شمارشان نيز محدود بود، از رشته هاي دانشگاهي ديگر يا از خارج از دانشگاه برخاسته بودند: جامعه شناسان، خاورشناسان، زبان شناسان، جغرافي دانان، متخصصان علوم سياسي، پژوهشگران ادبي و باستان شناسان به بيان انديشه هاي نويني درباره گذشته يهوديان و صيونيسم پرداختند. در ميان آنان چند تني هم فارغ التحصيلان دانشگاههاي خارج از کشور بودند. در عوض از « دپارتمانهاي تاريخ يهوديت» در اين ميان هيچ صدايي برنخاست مگر گفته هايي ترسان و محافظه کارانه، پيچيده در زباني ثقيل و توجيه گر انديشه هاي پيش پا افتاده و نخ نما.

 

خلاصه اين که پس از شصت سال تاريخ ملي هنوز خام مانده است و به احتمال زياد به اين زوديها هم تحولي در آن ايجاد نخواهد شد. با وجود اين، رويدادهايي که در نتيجه پژوهشها حقيقتشان آشکار شده است پرسشهايي را در ذهن هر تاريخ نگار باوجداني بر مي انگيزند که در نگاه اول تعجب آور به نظر مي رسند، اما جنبه اي بنيادين نيز دارند. آيا مي توان کتاب مقدس(٥) را کتابي تاريخي دانست؟ نخستين تاريخ نگاران يهودي مدرن، مانند ايزاک مارکوس يوست (٦) يا لئوپولد تسونتس(٧) در نيمه نخست سده نوزدهم چنين برداشتي نداشتند: از ديد آنان، عهد عتيق کتاب مبناي دين شناسي براي گروههاي مذهبي يهودي پس از ويراني نخستين نيايشگاه بود. در نيمه دوم سده نوزدهم تاريخ نگاراني پيدا شدند با دريافتي «ملي» از کتاب مقدس، در اين ميان در درجه نخست بايد از هاينريش گرايتس(٨) نام برد: اين تاريخ نگاران داستانهاي عزيمت ابراهيم به سوي کنعان و بيرون شدن از مصر يا داستان سرزمين يکپارچه داوود و سليمان را به روايتهاي يک گذشته اصيل ملي بدل کردند. از آن هنگام تا کنون، تاريخ نگاران صيونيست از تکرار « حقايق مندرج در کتاب مقدس» باز نايستاده اند و اين حقايق هر روز در نظام آموزش و پرورش کشوري به خورد شاگردان داده مي شوند.

اما ناگهان در دهه ١٩٨٠ زمين لرزيد و اين افسانه هاي بنيادين را تکان داد. اکتشافات باستانشناسي نوين امکان يک کوچ(٩) بزرگ در سده سيزده پيش از ميلاد را نفي مي کنند. به همين منوال، موسي نمي توانسته عبرانيان را از مصر خارج و به سوي «سرزمين موعود» هدايت نمايد؛ دليل محکم اين امر آن است که در آن دوران اين سرزمين... در اختيار مصريان بود. به علاوه، نه از شورش بردگان در سرزمين فراعنه اثري يافت مي شود، نه از تسخير سريع کشور کنعان به دست عنصري بيگانه.

 

از پادشاهي شکوهمند داوود و سليمان نيز نشانه يا يادگاري برجاي نيست. کشفيات دهه گذشته نشانگر وجود دو پادشاهي کوچک در آن دوران است: اسرائيل، که توانمندتر بوده است، و يهوديه. ساکنان پادشاهي دوم نيز در سده ششم پيش از ميلاد ناچار به تبعيد نشدند: تنها نخبگان سياسي و روشنفکرانشان مجبور شدند ساکن بابل شوند. در نتيجه اين برخورد تعيين کننده با آيينهاي ايراني، يکتاپرستي يهودي زاده شد.

آيا تبعيد سال ٧٠ ميلادي حقيقتا روي داده است؟ مايه شگفتي است که درباره اين « رويداد بنيادين» تاريخ يهوديان که مبناي «پراکندگي قوم يهود» (١٠) محسوب مي شود، کمترين کار تحقيقي انجام نشده است. دليل اين امر بسيار پيش پا افتاده است: روميان هرگز يکي از اقوام سمت خاور درياي مديترانه را تبعيد نکردند. به استثناي اسيراني که به بردگي واداشته شدند، ساکنان يهوديه حتي پس از ويراني نيايشگاه دوم نيز به زندگي در زمينهاي خود ادامه دادند. بخشي از آنان در سده چهارم ميلادي به مسيحيت گرويدند، در حالي که اکثريت بزرگشان به هنگام پيروزي اعراب در سده هفتم ميلادي به دين اسلام پيوستند. بيشتر انديشمندان صيونيست از اين همه باخبر بودند: ايتسهاک بن زوي(١١)، که بعدها رئيس جمهوري اسرائيل شد و همچنين داويد بن گوريون(١٢)بنيانگذار کشور، تا سال ١٩٢٩، زمان شورش بزرگ فلسطينيان، خود همين مطالب را نوشته اند. هر دو چندين بار ياد آور مي شوند که دهقانان فلسطين نوادگان ساکنان سرزمين باستاني يهوديه اند(١٣).

پس اگر پس از غلبه روم کسي از فلسطين تبعيد نشده است، يهوديان پرشماري که از دوران باستان در کرانه هاي مديترانه ساکن شده اند از کجا آمده اند؟ پشت پرده تاريخ نگاري ملي يک واقعيت تاريخي شگفت انگيز نهفته است. از هنگام شورش خانواده ماکابيم(١٤) در سده دوم پيش از ميلاد تا شورش بارکوخبا(١٥) در سده دوم ميلادي دين يهود رتبه اول را در ميان دينهايي که به تبليغ خود مي پرداختند داشت. خاندان حکومتگر هاسمونيان(١٦)، ايدوميان(١٧) ساکن جنوب يهوديه و ايتوريان(١٨) ساکن منطقه گاليله(١٩) را به زور وادار به گرويدن به دين يهود نموده و آنان را به « مردم اسرائيل» ملحق کرده بودند. پادشاهي يهودي-هلنيستي هاسمونيان کانوني شد براي گسترش دين يهود در سراسر خاور ميانه و در کناره هاي درياي مديترانه. در سده نخست پس از ميلاد، در سرزمين کنوني کردستان پادشاهي يهودي آديابن(٢٠) پديد آمد که آخرين پادشاهي اي هم نخواهد بود که پس از يهوديه « يهودي مي شود»: چندين نمونه ديگر نيز از آن پس چنين خواهند کرد.

نوشته هاي فلاويوس ژوزف(٢١) تنها گواه شوري که يهوديان در تبليغ دين خود مي نهادند نيست. از هوراس (٢٢) گرفته تا سنک(٢٣) ، از ژوونال(٢٤) تا تاسيت(٢٥) ، بسياري نويسندگان لاتين بيم خود را از آن ابراز نموده اند. ميشناو تلمود(٢٦) هر دو اين تلاش در جذب ديگران به دين يهود را مجاز مي شمارند گر چه پيران سنت تلمودي، در مواجهه با فشار فزاينده مسيحيت در تأييد اين رويه برخوردي ترديدآميز و محتاطانه دارند.

پيروزي دين مسيح در آغاز سده چهارم به گسترش دين يهود پايان نمي دهد، اما فعاليت تبليغي يهوديان را به حاشيه هاي حوزه فرهنگي مسيحيت مي راند. بدين گونه است که در سده پنجم، در جايي که اکنون کشور يمن وجود دارد، يک پادشاهي توانمند يهودي به نام حمير پديد مي آيد که بازماندگان آن دين خود را پس از پيروزي اسلام و تا دوران کنوني نيز حفظ خواهند نمود. همچنين، وقايع نگاران عرب از وجود قبائل بربر گرويده به دين يهود در سده هفتم خبر مي دهند: در برابر فشار هجوم اعراب که در پايان همين سده به شمال آفريقا رسيدند، چهره افسانه اي شهبانوي يهودي ديهيا الکاهينا(٢٧) پديدار مي شود که مي کوشد اين هجوم را باز دارد. بربرهاي گرويده به دين يهود در فتح شبه جزيره ايبريا شرکت خواهند داشت و در آنجا پايه هاي همزيستي ويژه يهوديان و مسلمانان را که خاص فرهنگ اسپانيايي-عربي است خواهند گذاشت.

مهمترين گرويدن گروه گروه به دين يهود در منطقه اي ميان درياي سياه و درياي خزر روي مي دهد: در پادشاهي قوم خزر در سده هشتم. گسترش دين يهود از قفقاز تا اوکراين کنوني چندين گروه مختلف يهودي پديد مي آورد که در اثر هجوم مغول شمار بسياريشان به سوي خاور اروپا رانده مي شوند. در آنجا، اين گروهها به همراهي يهودياني که از مناطق اسلاو جنوب و سرزمينهاي کنوني آلمان آمده اند فرهنگ بزرگ ييديش(٢٨) را پي ريزي مي کنند. حدودا تا دهه ١٩٦٠، اين روايتهاي اصل و نسب چندگانه يهوديان کم و بيش آميخته با ترديد در تاريخ نگاري صيونيست يافت مي شوند: از اين زمان به بعد، اين روايتها به تدريج به حاشيه رانده مي شوند، تا جايي که بکلي از حافظه عمومي در اسرائيل رخت بر مي بندند. فاتحان شهر داوود در سال ١٩٦٧ مي بايستي بازماندگان مستقيم پادشاهي اسطوره اي او باشند، نه خداي نکرده وارثان جنگاوران بربر يا سواران قوم خزر. بدين ترتيب چنين به نظر مي رسد که يهوديان خود « قومي» اند که پس از دو هزار سال تبعيد و سرگرداني عاقبت به اورشليم پايتخت خود باز گشته است.

مدعيان اين روايت خطي و يکپارچه فقط آموزش تاريخ را به کار نگرفته اند: آنان دانش زيست شناسي را نيز به خدمت خود فرا خوانده اند. از دهه ١٩٧٠ به اين سو، يک سري پژوهشهاي «علمي» مي کوشند از هر راه ممکني خويشاوندي ژنتيک يهوديان سراسر جهان را به اثبات برسانند. اکنون ديگر « پژوهش درباره اصل و ريشه جمعيتها» يک حوزه مشروع و محبوب زيست شناسي مولکولي به شمار مي رود، ضمن اين که کروموزوم نرينه Y در اين جست و جوي ديوانه وار يگانگي « قوم برگزيده» جايگاهي افتخاري در کنار کليو الهه يهودي تاريخ به خود اختصاص داده است.

اين دريافت تاريخي مبناي سياست هويتي دولت اسرائيل را تشکيل مي دهد، و کار از همين جا مي لنگد! در واقع، اين دريافت تعريفي جوهر گرا از دين يهود به دست مي دهد که در آن عنصر قومي مرکزيت دارد و سبب برقراري نوعي تفکيک انسانها از يکديگر مي شود که در آن يهوديان را از غير يهوديان جدا مي نمايند – چه اين غير يهوديان عرب باشند، چه مهاجر روس، چه کارگر خارجي.

شصت سال پس از تأسيس، اسرائيل همچنان از تصور خود به صورت جمهوري اي که وجودش از آن همه شهروندانش است سر باز مي زند. در حدود يک چهارم اين شهروندان يهودي محسوب نمي شوند و اين کشور، بنا بر روح قوانينش از آن آنان نيست. در عوض، اسرائيل همچنان خود را به عنوان کشور يهوديان سراسر جهان مي شناساند، اگر چه اينان ديگر نه پناهندگاني تحت آزار و تعقيب، بلکه شهرونداني باشند برخوردار از تمامي حقوق خود که در برابري کامل در کشورهاي محل اقامتشان زندگي مي کنند. مي توان گفت که يک قوم سالاري بي حد و مرز توجيه گر تبعيض شديدي است که اين کشور با توسل به اسطوره ملت ابدي که براي جمع شدن در « سرزمين نياکان خود» دوباره متشکل شده، بر بخشي از شهروندان خود روا مي دارد.

بنا بر اين، نوشتن تاريخي نوين براي يهوديان، بي آن که نگاه تاريخ نگار از خلال منشور صيونيست بگذرد، کار ساده اي نيست. پرتو هاي نوري که در گذر از اين منشور مي شکنند به رنگهاي قوم گرايانه تندي در مي آيند. در حقيقت يهوديان هميشه گروههاي مذهبي اي شکل داده اند که در بيشتر موارد در پي تغيير دين به يهوديت در مناطق گوناگون جهان تشکيل شده اند:اين گروهها نمايندگان يک « قوم» با اصل و نسبي يگانه و يکسان که درطي بيست سده سرگرداني از جايي به جايي رفته باشد نيستند.

مي دانيم که در توسعه هر نوع تاريخ نگاري و به طور کلي در فرايند مدرنيته زماني صرف برساختن ملت مي شود. اين کار در طول سده نوزدهم و بخشي از سده بيستم ميليونها انسان را به خود مشغول داشته بود. پايان سده بيستم صحنه آغاز به باد رفتن برخي از اين رؤياها شد. اکنون شمار فزاينده اي از پژوهشگران به تحليل، کالبد شکافي و شالوده شکني روايتهاي بزرگ ملي مي پردازند، بويژه اسطوره هاي اصل و نسب مشترک که در وقايع نگاريهاي دوران گذشته مقام شامخي داشتند. کابوسهاي هويتي ديروز، فردا به رؤياهاي هويتي ديگري جاي خواهند سپرد. چون هر شخصيت مرکب از هويتهاي گوناگون و متغير، تاريخ نيزهويتي پويا دارد.

مآخذ و منابع:

١- تورات – ريشه عبري يارا معناي آموزش دادن مي دهد – متن بنيادين دين يهود، مرکب از پنج فصل نخست کتاب مقدس يا همان اسفار پنج گانه است: سفر آفرينش، سفر خروج، سفر لاويان، سفر اعداد و سفر تثنيه.

٢- Judée ٣- Eretz Israël  ٤- Essentialiste  ٥- La Bible  ٦- Isaak Markus Jost ٧- Léopold Zunz

 ٨- Heinrich   Graetz - ٩- Exode ١٠- Diaspora ١١- Yitzhak Ben Zvi ١٢- David Ben Gourion

١٣- نگاه کنيد به کتاب ارتص ايسرائل در گذشته و اکنون نوشته داويد بن گوريون و ايتسهاک بن زوي، چاپ ١٩١٨ به زبان ييديش و چاپ ١٩٨٠ به زبان عبري در اورشليم، نشر بن زوي. همچنين نگاه کنيد به کتاب جمعيت ما در کشور، به زبان عبري، چاپ ١٩٢٩ در ورشو، نشر کميته اجرايي اتحاديه جوانان و صندوق ملي يهود.

١٤- Makabim ١٥- Bar Kokhba ١٦- Hasmonéens ١٧-Iduméens ١٨- Ituréens ١٩-Galilée ٢٠-Adiabène ٢١- Flavius Josèphe - ٢٢-Horace ٢٣- Sénèque ٢٤-Juvénal ٢٥-Tacite

٢٦- ميشنا را نخستين کتاب ادبيات آموزشي دين يهود مي دانند؛ نگاشتن آن در سده دوم ميلادي به پايان رسيده است. تلمود اثري است تلفيقي از کليه بحثهاي ميان علماي دين يهود درباره قوانين، عرفها و تاريخ يهوديان. دو کتاب تلمود وجود دارد: تلمود فلسطين، که بين سده هاي سوم و پنجم نگاشته شده، و تلمود بابل، که در پايان سده پنجم تکميل شده است.

٢٧- Dihya-el-Kahina

٢٨- ييديش زباني است اسلاو-آلماني که حاوي واژه هايي عبري نيز هست و زبان يهوديان شرق اروپاست»

توضیحات شلومو ساند ما را در رسیدن به این نتایج کمک می کند:

١- که طرح صهیونیزم مایۀ تاریخی ندارد و بر مبانی جعلی و تخیلی  استوار است.

٢- که حقایق و کشفیات جدید تاریخی و باستانی، که بر مبانی صهیونیزم خط بطلان می کشد، تحریف و مخفی شده اند.

٣- که در حال حاضر جامعه شناسان، خاورشناسان، زبان شناسان، جغرافي دانان، متخصصان علوم سياسي، پژوهشگران ادبي و باستان شناسان به شمول افرادی از داخل اسرائیل  به بيان انديشه هاي نويني درباره گذشته يهوديان و صهيونيسم پرداخته اند. تاریخ نگاران صهیونیست که از نیمه دوم قرن نزدهم ظهور کرده اند، مورد تأیید تاریخ نگاران اکادمیک؛ یهود و غیر یهود؛ نیستند.

٤- که دریافت های تازه در دهه ٨٠ قرن گذشته داستان های مذهبی و ملی را که مواضع دو سوی بحران خاورمیانه بر اساس آن بنا نهاده شده است، از بنیاد مورد سوال قرار می دهد. مهمترین از جمله آن که یهودیان  تا پیش از جنگ عمومی دوم هرگز سرگردان نبوده اند، بلکه ساکنان یهودی سرزمین فلسطین حتی پس از ویرانی معبد سلیمان در سال ٧٠ پس از میلاد نیز در همین سرزمین به زندگی ادامه دادند و قرن ها پس از آن برخی به اسلام گرویدند.

٥- که یهودیانی که در کشورهای مختلف جهان زندگی می کنند، یا ساکنان اصلی آن کشورهایند که به یهودیت گراییده اند و یا مهاجرینی که در قرن هژده و نوزده تا بیست به صورت انفرادی به دنبال زندگی بهتر راه قاره ها را در پیش گرفته اند؛ از آن جمله یهودیان ثروتمندی که در امریکا زندگی می کنند و غول های سرمایه در آن کشورند، از همین گروه می باشند که با مقاصد و نیات سیاسی به امریکا مهاجرت کرده اند؛ برخی، مانند راکفلرها، حتی هویت یهودی خویش را نیز به دلیل همان مقاصد و نیات مخفی نموده اند. مهاجرت هایی که پس از جنگ دوم جهانی صورت گرفته است، البته برنامۀ صهیونیزم است.

به بیان شلومو ساند، اين گروهها نمايندگان يک « قوم» با اصل و نسبي يگانه و يکسان که درطي بيست سده سرگرداني از جايي به جايي رفته باشد نيستند.

٦- که گواهی های متعدد تاریخی از وجود قلمرو هایی با دولت یهودی در افریقا و حوزۀ میان بحیرۀ سیاه و بحیره خزر، از قفقاز تا اوکراین وجود دارد

٧- مهاجرت های یهودان در قرن بیستم، و علی الخصوص پس از دهه ٦٠ به اسرائیل، مهاجرت های سیاسی است و یهودانی که از سرزمین های روسیۀ و شوروی سابق و اروپا به اسرائیل آمده اند، در مسکن اولیه خویش شهروندان کاملی بوده اند. ولی با مهاجرت به اسرائیل، صهیونیزم نژاد آنان را زیر هویت مذهبی مدفون کرده و اکنون افرادی از ملت یهودی شناخته می شوند.

جهان تا نیمۀ قرن بیستم قضیه ای به نام اسرائیل و فلسطین نداشت؛ این پدیده از کجا ناشی شد و با چه حکمتی به نقطۀ انفجارکنونی رسید که امروز مجهز ترین اردوی جهان می تواند با تمام نیرو غزه را لگدمال کند، در حالیکه طرف دیگر جنگ عده ای هستند که تنها هنر شان راکت باری معدودی بر اهداف بیجان در اسرائیل است و ظاهراً دانسته و ندانسته زمینه ساز توطئۀ بانکداران اند و به اسرائیل بهانه هایی را، که ندارد، آماده می نمایند.

عمق توطئه به حدی است که زعمای شریک و مزدوری، مثل شاهان و شیوخ عرب، و رؤسای کشور های مسلمان در آسیا و افریقا، با آن که تریلیون ها دالر سلاح در زرداخانه های خویش انباشته اند، در اطراف این شهر مصیبت زده و مردم درمانده اش چون دلالان روسپی خانه ها، با چشمانِ امیدوار منتظرند مشتری کار مردم غزه را یکسره نماید تا فقط آن زمان، خلعت خویش را بگیرند و سپس به سلیطه گری و فریادِ الامان الامان بپردازند.

آری، کسانی با نامِ اسرائیل و فلسطین، یهود و عرب و مسلمان مأمورند تا شری به پا دارند که خیر بانکداران و اهریمنان در آن است. در پایان طوفانی که شراره هایش ظاهراً اکنون از غزه بر می خیزد، نقشه کرده اند تا نفوس جهان به یک ثلث تقلیل یابد، و گلیم آزادی انسان های باقیمانده را، که با دروغ تا کنون هموار بود، یکسره بردارند.

این پایان طراحی شده، که با آتشفشان های اتومی و جنگ افزار های بیولوژیکی سامان یافته است و اسرارش مگو تر از آن است که در حال حاضر بر زبان جاری شود، مرگبارترین آسیب را اول بر یهودیان وارد خواهد آورد؛ زیرا بالاخره آنان روزی از سوی بانکداران آغاز گر تباهی اعلام شده و جهانی به شکار آنان مشغول خواهند شد.

نزاع فلسطین و اسرائیل، که هنوز هم زیر بهانه های ظاهری ادامه دارد، در حقیقت ویروسی برای فرسودنِ جهان است که به عقیدۀ بسیاری از صاحب نظران، طرحش در سال ١٧٧٣ در شهر فرانکفورت (در آلمان کنونی) نهاده شده است. یکی از ریشه های طرحی بدین گستردگی، ظاهراً در بطن دودمان بانکی روتشیلد است که «مییر امشل روتشیلد» بنیان گذار آن بود.

 

روشن ها وارد فریماسون می شوند

روتشیلدِ اول، مییر امشل، متولد سال ١٧٤٣ در فرانکفورت – جرمنی، یهودی ای بود که پس از مرگ پدرش مدتی در جوانی در شهر هانوور به عنوان نامزد ماموریت در بانک معروفی به نام «اوپنهایمر» که خود یهودیست کار کرد. او پس از اقامت در آن شهر و سه سال کار، با ذخیرۀ اندک و هنرهای فراوان به فرانکفورت بازگشت. هنر او رازهای صرافی و شگردهای قرض دادن و سود گرفتن بود و تجارب سودمندی که راهگشای رشد اولیه اش شد.

دانستن سرگذشت این مرد چشمان ما را، که سال هاست در خواب مصنوعی بسر می بریم، به واقعیت های تازه ای  باز می کند و تصویر جهانی را که تا کنون می شناسیم، دگرگون می سازد.

مییر امشل در دوران اقامتش در هانور، بارها به ملازمتِ «جنرال بارون فون ایستروف Gen. Baron von Estroff» در آمد که مشاور ارشدِ فریدریک دوم سلطانِ «هس Hesse» ثروتمندترین مرد اروپا بود که ثروتش در آن هنگام میان ٧٠ تا ١٠٠ ملیون فلورین رقم یافته و مقدار بیشتر آن میراثی از پدرش ولیام هشتم برادر پادشاه سویدن بود.

مییر امشل پس از بازگشت به  فرانکفورت، در عمارت خانوادگی اش واقع در محلۀ یهودان آن شهر، یودن گاسه، صرافی ای گشود و در آن به گردآوری سکه های عتیقه نیز پرداخت.

شرح مکمل این جریان در بخش های اولیۀ این نوشته بیان شده و تکرار مختصر آن در اینجا برای یادداشت در تعقیب جریانات تاریخی بعدی است. فون ایستروف استعداد شگرف مییر امشل در سود و سرمایه را به پادشاه بیان کرد، شاه علی الفور او را احضار کرد و به این ترتیب، او به زودی به دربار راه یافت.

ورود امشل در دربار هس، مقارن با جنگ های آزادی در امریکا بود و جارج سوم پادشاه انگلیس، برای فروخواباندن انقلابیون ورزیدۀ امریکایی به جنگجو نیازمند بود. امشل اولین هنرش را به خدمت ویلیام سوم قرار داد و زمینه ساز آن شد که شاه انگلیس نزدیک به ١٧٠٠٠ عسکر از نیروهای خاص آلمانی را اجیر کند و سود کلانی به کیسۀ ویلیام و خانوادۀ سلطنتی برساند (خانواده های سلطنتی اروپا، با روابط خونی پیوند دارند).

شاه در سال ١٧٨٥ مُرد و پسرش الکتور ویلهلم اول Elktor Whilhelm, I تاج بر سر کرد، که همسال امشل و مثل او شیفتۀ گرد آوری سکه های عتیقه بود. ویلهلم نیز از شایستگی امشل، که اینک به روتشیلد معروف شده بود، سود برد و اعتماد بیشتری بر وی و کاردانی اش گذارد.

این پدیده در تاریخ قرن هژده بسیار معروف است و از آن زمان تا کنون بیش از هزار جلد کتاب و ملیون ها صفحه تحقیق و مطالعه در باب آن منتشر شده است.

دسترسی عامه به این آثار تنها با ظهور و گسترش انترنت و بدر آمدن اطلاعات از انحصار و اختفا میسر شد. امروزه هر تحقیقی در باب مسایل بانکی و رازهای ثروت و سیاست، استراتیژی، جنگ، تروریزم، شرق میانه و حوادث عمدۀ جهانی مانند پیشامدهای سال ٢٠٠١ تا کنون در امریکا و جهان، و عناوینی مانند بازار بین المللی، نفت، طلا، الماس، جنگ ها و احتمال جنگ جهانی سوم، گرمای هو و شگاف برداشتن اتموسفیر زمین، و تقریباً هر موضوع و عنوان اسرار آمیز دیگر، جوینده را به خانوادۀ روتشیلد، راکفلرها و سازمان های مخفی مرموز و کهنسالی می برد که تا ده سال پیش کمتر نامی از آنان به گوش می رسید.

و اما مهمترین اتفاق در این جریان، آشنا شدن مییر امشل با اموری مانند عواید پنهانی ویلهلم و پدرش بود. «لندگراف های هس» که عنوان این خانوادۀ سلطنتی بود، هنگام جنگ ها میان شاهان اروپایی، به آنان پول های کلانی قرض می دادند و سود و امتیاز می گرفتند. دومین اتفاق مهم، که حاصلش نفوذ بلا منازع پول و حاکمیت بانک ها و تمویل گرانی معدود بر امورِ جهان است، اطلاع از جزئیات لشکر حرفه ای  بود که به روایت یوستاس مولینز و مبتنی بر روایات متعدد قبل از او، روتشیلد مبتکرش بوده است. لندگراف ها این نیروی همیشه آماده را در هنگام جنگ ها و اغتشاش ها به شاهان و شهزاده های اروپایی، که همواره با یکدیگر به جنگ بودند، به اجاره می داد. میر امشل گردانندۀ این کار شد و سال ها بعد که فرزندانش بزرگ شدند، آنها را نیز به کار گرفت. بدین ترتیب مغز استثنایی و روان مرموز روتشیلد در دالان های قدرت، اسرار و رموز اداره و اختناق، ستم و تسلط، برده داری و سیادت را می آموخت و به سرعت پایه های قدرت و ثروت را برای نسل های بعدی خانواده اش بنا می کرد.

روتشیلددر این مدت دریافت که امپراتوران، شاهان و شهزاده ها با قرض زندگی و حکمروایی می کنند و رعایای آنان، نسل از پی نسل، سود این قرض ها را با مالیات و عوارض، نذورات و صدقات می پردازند در حالیکه ویلهلم هر روز غنی تر می شود.

تا این هنگام، روتشیلد نیز ثروت کلانی به هم آورده بود که معروف است در زیر زمین خانه اش مخفی می کرد. او با آن که به عنوان یهودی همچنان در محلۀ یهودان فرانکفورت می زیست، بر درب عمارتش، که در آن هنگام ویلایی به شمار می رفت، عبارت «روتشیلد (روتچایلد Rothschild)» را آویخته بود و از سرشناسترین ساکنان آن محله محسوب می شد. (نظام جهانی؛ یوستاس مولینز؛ انستیوت مدنیت ازرا پوند، نوامبر ١٩٨٤)

علاوه بر آثاری که متفکرین مخالف دودمانِ روتشیلد نوشته اند، بیوگرافی های متعددی نیز در مورد افراد سرشناس خانوادۀ روتشیلد، هان از قرن هژده بدینسو، نوشته شده و در بارۀ زندگی، نیات و کردار این خانواده تحقیق و انتشارات به عمل آمده است. معروفترین این آثار، به اتفاق محققین، کتابیست به نام «پیاده های [شطرنج] در بازی» Pawns in the Game، نوشتۀ «ویلیام گی کار William Guy Carr » است. در فصول آیندۀ بحث جاری، به این کتاب که در سال های ١٩٥٠ نوشته شده است زیاد مراجعه خواهد شد.

اکثریت منابع تاکید دارند که مییر امشل فردی فوقالعاده زیرک و دوربین بود و روش او در دستیابی به موقعیتی که در سال های ١٧٤٠ داشت، خود نشان دهندۀ هوش و درایت اوست. دربار ویلیام و جانشینش، ویلهلم اول، او را، که از کنار هیچ چیز بی تفاوت نمی گذشت، قادر ساخت رموز خورد و بزرگِ اقتدار، سیاست، دولت داری، اقتصاد و سود و سرمایه را در ابعاد مختلف و لایه های متفاوت اجتماع بیاموزد. روتشیلد در چنین موضعی قرار داشت که طرح زیرکانۀ اش را با دوازده یهودی ثروتمند دیگر در میان گذاشت.

طرح روتشیلد، که بی شبهه وی نیز وسیلۀ مناسبی برای گستردن آن بوده است، در حقیقت ٢٥ فقره دساتیری است که می توان آن را اصول اساسی دیکتاتوری جهانی دانست.

روتشیلد که در این هنگام فقط سی سال داشت، دوازده تن از افراد ثروتمند و با نفوذ را در فرانکفورت گرد آورد و قصد داشت آنان را قانع سازد اگر ثروت و منابعاشان را به کار گیرند، می توانند نهضت انقلابی جهانی ای را ایجاد و تمویل کنند و سپس آن را به حیث وسیله ای برای ادارۀ ثروت، ذخایر و منابع طبیعی و قوای بشری تمام کرۀ زمین به کار گیرند. (پیاده های بازی؛ ویلیام گی کار، فصل سوم؛ بنیاد کریستین لیمن، انتاریو، کانادا؛ چاپ دوم، دسمبر ١٩٥٨)

پرداختن به جزئیات طرح روتشیلد و پیگیری قضایای بعدی از آن زاویه، در فصل بعدی می آید که موضوعش پرداختن به داعیۀ «انسان» در برابر پول و بررسی پیدایش فاشیزم نازی ها و اندیشۀ «ملت ممتاز آریایی»، توطئۀ صهیونیزم و کمونیزم، تروریزم و جهاد اسلامی خواهد بود. ولی پیش از آن باید سرگذشت روتشیلد ها را تا امروز دنبال کنیم و ببینیم دست های آنان تا کجای جهان کنونی امتداد یافته و قلمرو امپراتوری آنان از کجا تا به کجاست.

بخش آینده، آخرین بخش از مبحث «پول» در بحث «پول یا انسان؟» خواهد بود و تا حدود امکان و توان منابع عمدۀ مالی و بانکی و شاخ و پنچه های قدرت و ادارۀ آنان بر نظام های پولی جهان را معرفی خواهیم کرد.

(ادامه دارد)

 

 

قبلی

 


بالا
 
بازگشت