حميد برنا

سريال طنز وروشنگری        

آغاز نشرات اکتوبر سال 2006

پيوست به گذشته

 

مناظرهء

کاکه تيغون وکاکه نقره

بخش نزدهم

سال دوم

   امروز جمعه  بيست وسوم ماه می 2008، هوا ابر آلود بوده وهنوزهم هردو دوست در خانهء کاکه تيغون يکجا شده وبعد از صرف طعــــــامی که کاکه نقره از الدی(ALDI) خريداری کرده وصِِرف در ميکرو ويلی گرم وخورده ميشود ( مرغ َپلو آماده)، به مناظره می پردازند:

کاکه تيغون:   کاکه نقره جان، مرغ پلو بسيا مزه دار بود، تشکر، تو مره جای شه نشان بته، دگه دفه مه ميارم.

کاکه نقره: کاکه جان مه وتو بلد نبوديم، اگه نی، قورمه چلاو، قابلی چلو ودگه چيزای خوب،خوب تيار شده اس، که حاجت به آشپزی مام نيس، بريت نشان ميتم.

کاکه تيغون: خو کاکه جان، تشکر، حال بگو، باد از واقعه گريز، گريز وروز باديش ( بعدی اش)، دگه چی گپا شده، ده اوغانستان وجهان؟

کاکه نقره: کاکه جـــــــان، موضوی( موضوع) 8 ثور باز اوت (عود) کده وهشت نفره از پُستای شان معلق ساختن و، زير تاقيقات ده سارنوالی ميگيره شان، يکيش قوماندان امنيــــه شار کابل اس وهفت تای دِگه شه نام نگرفتن، ای گپه چنــــــــد روز پيش بی بی سی گفت، دِگه گپ ايس، امريکايا با وجود فيصله دولت ما، که ده باميان دِگه بايد انفجار داده نشه، يک مينه انفجـــــار دادن که يک بُت دِگام درز پيدا کده.

کاکه تيغون: امريکا ره خيراس وا ( آنها) بری همی خرابی آمدن، وبت اوّلی با تخنيک همی دشمنان اوغانستان پرانده شد، اگه نی، طالبا ايقه عقل نداشتن، که اوّل کتی باروت پيچکاری کنن، پتاقی بانن ، پسان از دور انفجارش بتن، فلمبردارام از همو دشمنای وطن ما بود، که اجـازه بودنَ ده اونجه داشت، دگه چی گپاس کاکه جان؟

کاکه نقره با تبسم جواب ميدهد:

کاکه نقره: روز جمعه شانزدهم همی ماه آغای کرزی بری اشتراک ده جلسه اقتصادی بری خـــــاور ميانه، ده مصر رفت واز اونجه باد از ملاقات با بوش، ده شرم الشيخ که يک جزيره مربوط به مصر اس، ده جلسه اشتراک کد، ده اونجه رقم خود، بسيا کساره ديد، حتا بدتره، عربای بی تنبانه، ده  ای جلسه 1500 نفر اشخاصی که با گپای اقتصادی سروکار دارن از 55 کشور جهان اشتراک کده بودن وامنيت شان بسيا شديد گرفته شده بود.

هردو رفيق چند دقيقه می خندند وکاکه نقره ادامه ميدهد:

کاکه نقره: روز شنبه يک قوماندان امنيه کدام ولسوالی ده هرات ، که ميگن مريضی روانی داشت،  يک طفل وزنش خوده کشته که دستگيرشد ويک طفل نوزادش نزد همســـايه شان ميباشه، او خود وخانه خوده تباه کد، ميگن يک عاملش ممکن خرابی وضع اقتصادیيش بوده باشه، ده همی حــــال آژانس خبری پژواک ديروز خبر ميته که يک مرد وخانمش از خــــاطر گرسنه گی ده ولسوالی دره صوف پايان ده ولايت سمنگان جان داده ان، همچنــــــان از خود کشی يک مقــام اردوی ملی ده شمال کشور هم خبر داده شده اس.

کاکه تيغون: او قوماندان پوليس که مريضی روانيام داشت وخانواده خوده تباه کد، اوره چرا قوماندان امنيه ساخته بودن؟

کاکه نقره: ازی گپا ده وطن ما بسيا زيات ای، از کشتن کشتن مردم ما ده خوست وهرات ودگه جــــايا تير ميشيم، بخاطری که هرروز همطو اس!

ديروز ده ولايات غور وبدخشان بخاطر به ماکمـه کشانيدن سرباز امريکايی ده عراق که به قران کريم توهين کده محصلين ونفرای غير نظامی مظاهره کدن، ده بدخشان بيرق امريکاره سوختاندن وده غور يک نفر اوغان ملکی کشته وچند نفر زخمی شدن، خبر رسانی هندوکش اضافه می کنه که نماينده گان شورای ملی افغانستان ( سناتورا) امريکاره اشغـالگر خاندن وموضوع تيرباران قرآن کريم ره توسط سرباز امريکايی ره ماکوم ( محکوم) کدن، همچنــــان ده ولسوالی پشتون کوت ولايت فارياب 3 طفل توسط نيروهای خارجی به قتل رسيده اس، اينه چند خبر خارجی ره بريت ميگم:

-         ده برما  يک طوفان بحری شديد شد، که ده حدود صد هزار نفر کشته يا بی خانمان شدن.

-         ده چين زلزله شديد جان تقريبن 90 هزار نفره گرفت وپنج مليونام بی خانه شدن.

-         طارق عزيزالدين که بتاريخ 11 فبروری همی سال وختيـــکه ميخاست بحيث سفير پاکستان ده کابل بيايه، ده سرحد طالبا گرفتش، زندانی بود تا چار روز پيش، باد ازيکه چهل نفر طـــالباره حکومت پاکستان ايلا داد، از زندان خلاص شد، ای يک مامله( معامله) بود، چنـــــانچه ديروز بين حکومت پاکستان وطالبــــا يک پروتوکول همکاری هم عقد شد که باعث اعتراض وزارت خارجه ومقام های افغانی گرديد، يانی مقامای افغانی جگر خون استن که چرا اولتر يا با طالبا پروتوکول نکدن! يا چرا پرتوکول سه جانبه نبود! امّا اصل گپ ايس که حالی طالبار رسمن از طرف پاکستان اجازه مداخله وآمدن به ايطرفه گرفتن !

-         ده همی روزا 60 مين سالگرد، ايجــــــــاد دولت اسرائيله، که به کومک امريکا وانگليس يک بخش از خاک های فلسطينه غصب کدن، جشن گرفتن، ده اخبـــار( زُود دويچه سای تونگ) يا ( روزنامه جنوب آلمان) بتاريخ يک شنبه 18 می نوشته کده بودن که بن لادنام ده جشن خوده مِلت (شامل)  کده بود ويک بيانيه به دفاع از فلسطين صــادر کدوصدرآزم اسرائيلام ده رشوت گير آمده ومردم دِگه اوره نمی خواهن، بوش ده 60 مين سالگرد ايجــــــاد اسرائيل بيانيه ضد عربی داد، حتا مامود ( محمود) عباسه خوشش نامد.

کاکه تيغون: کاکه نقره جان از دگه کشتارا که ده هرات وخوست وکنر وبازجــــــايای دِگه شده مه خبر دارم، بگو يگان فکاهی، يگان معما، بخان يگان شعر که دل ما دِگه شوه؟

کاکه نقره: يک معمای شعری بريت ميگم، که خدا بيـــامرزه پدر مه به خط نستاليق( نستعليق) نوشته کده بود وبری ما ميگفت: بخانين بچا، که همه ما حيران مانده بوديم.

کاکه تيغون: کاکه جان ببخشی که باز گپ ته گرفتم، خط نستاليق چيس؟

کاکه نقره: کاکه جان همی خطای دری، عربی وپشتو ره رقم رقم نوشته ميکنن مثـــــل: نستعليق، که اصلن نسخ تعليق اس، يانی قبلن خط تعليقه نوشته ميکدن پســـانا او نسخ شد وبعد تر که رواج يافت بنام نسخ تعليق يا نستعليق ناميده ومشهور شد و خط های دِگه ثلث، ريحـــــان، کوفی وميخی وغيره  اس، يک نفر که اوهم ده خطاطی شاگرد پدر مه اس، ده انترنيت زير عنـــوان " نگاهی بر تاريخچه خوشنويسی در افغانستان" مطالب دلچسپه ده ای مورد نوشته کده اگه مـــالوات زيات تر کار داشتی ميتانی اوره بخانی، البته مير عماد خراسانی بهترين نستعليق نويس وبنياد گذار ای شيوه بود.

کاکه تيغون: فکر کو که گپ ته فاميدم کاکه جان، حال معمای شعری ره نوشته کو که مه خانده ميتانم يا نی؟

کاکه نقره: اينه بخان:

سروسرسرسرسر   سرگر*

گوسرسرکن سرارسرسرسر

کاکه تيغون: سَروسرُِسرسُرسَرگرُ.

کاکه نقره: بس بس کاکه جان، که خراب کدی، اينالی بريت نقطای شه ( نقطه هايش را) می اندازم، بازبخان.

کاکه تيغون: پرتو نقطای شه.

کاکه نقره: نقطه ها را می گذارد وکاکه تيغون ميخواند:

ِتير و َتبر ِببر بَبر پير تيزگر   گو تِيرتيز کن تبر از تير تيز تر

کاکه نقره: آفرين کاکه جان مانای شه ( معنايش را) خو فاميدی يانی که: تير وتبره، ببر پيش پير مرد تيز گر، که چرخ تيز گری داره وبگو که تيره از تبر کده، تيز تر تيز کنه.

کاکه تيغون: فاميدم کاکه جان، بسيار خوب شعر بود، خــــدا بيامرزه قبله گايته ( قبله گاهت را) که چه خوب چيزاره يادت ميداد. از ما خو بيچاری بی سواد بود.

حالی کاکه جان بگو يگان فکاهی وکدام شعر ام بخــــــان که باز ميگی ناوخت شد، اينه بريت يک چای داغام می اندازم.

کاکه نقره: کاکه جان يک فکاهی بريت ميگم، هوش کو که هرجای نگويی، که بی شرمی داره!

کاکه تيغون: بگو کاکه جان، بری کس نميگم.

کاکه نقره: سه نفر از خطر مريضی بی شرمی ايدس،  که بسيا ر  از مبتـــــــــلا شدن به  ای مريضی ميترسيدن، بری ايکه به اينا سرايت نکنه ميگفتن:

کاکه تيغون: ای کدام مريضيس کاکه جان، ده فارسی چی ميگنش؟

کاکه نقره: کاکه جان، ای نام بين الملليس، هميطو که بريت گفتم، ايدس يا ايدزميگن و نوشته ميکنن بازی ها هيدز هم نوشته ميکنن ولی معمولش همی ايدس اس، ای مريضيس که بخــاطر افراط ده زن باره گی پيدا ميشه واولام ده امريکا پيدا شد، که اوره سر افريقايا انداختن، ده بين خود سيـــا پوستای امريکا وزنا ومردای سفيد پوستام شيوع کد، ايتو مريضيس که کرويات سفيد خونه، که مدافع زهريات استن، ويروس ازی کرويات قُرت ميکنه واگه کدام کسی ره پشــــــــام( پشه هـــم) بگزه، فورن زارش ( زهرش) به قلب رسيده واوره استاد ميکنه، يانی که صد فيصد ای مريضی مرگ داره، حال فاميدی، دِگه شه از داکترا پرسان کو!

قصه سه نفر فراموش نشه، اوليش گفت: مه بسيا ميترسم به اوخاطر هيچ سکس نميکنم، دوّمی گفت مام ميترسم به اوخاطر دوتا پوقانه ره سر برسر می پوشم، سوّمی گفت: مه خو بسيا ترسو ستم، حتا اگه اشتيای ( اشتهای) خانمام بيايه، همسايه ره داوت ميکنم.

هردو رفيق چندين دقيقه ميخندند چای می نوشند، مناظره ادامه پيدا می کند.  

کاکه تيغون: ای فکاهيت کاکه جان قاغز پيچ بود، ده همی فکر مه از وخت يک سوال پيدا شده، که چرا همی ناسه ( نواسه) جان علی ره ( حاجی مختون) ميگن، ای چی مانا داره؟

کاکه نقره: اوره به کتره ( کنايه) ميگن، وختيکه يا از اوغانستان آمدن، همی بچه تقريبن 10-9 ساله بود، متاسفانه سنت نشده بود ويکی دوسال باد، تا از لاگر برآمدن و خانه گرفتن، پدرش ميخاست که سنتش کنن، پيش تُرکا، ای بچه که يگانه ونازدانه بود، ميترسيد وحاضر نشد، که سنت شوه، تا حالی سنت يا به عربی ختنه نه شده يانی مختون نيس ( سنت شده نيست)، وختيـــکه پدرش حج رفت ايرام که نازدانه بود کتی خود بورد وهردوی شان، حاجی شدن، کل مردمام خبر داشت، به اوخاطر آخند به کتره او نواسه جانعــــلی ره حاجی مختـــون ميگفت، دگام ازو ياد گرفتن ونامشه حاجی مختون ماندن ( حاجی سنت نا شده) .

دوباره هردو رفيق ميخندند وپياله ها را پُر از چـــــــای کرده وبا کشمش وپنير نوش جان کرده وکاکه تيغون تقاضای شعر ميکند:

کاکه نقره: کاکه جان، ده همی وختيکه مه جلــــد دوّم تاريخ مرحوم غبــــــاره ميخاندم، يک شعره يک هموطن ما که از استبــــداد نادری شکايت داشت، نوشته بود، ده ای شعر که يک نمونه مبــارزه قلمی اس وبه سبک قديم سروده شده، مردمه به مبــــارزه عليه حکـــــــــمران ( نادرخان) وخاندانش داوت وتشويق ميکد، نام شاعرشه نوشته نکده، اما شعرشه بريت ميخانم:

 ز ظلم جان به لب آمد چه انتظار کشيد      بيـاد سوختگان شمع سان شرار کنيد

 کنيد معرکه  برپا به صــــد ظلم وستم       زخاک مرتجعـان برهوا غبـــــار کنيد

درين زمانه به گيتی کسی نديد وشنيد     حکومتی که وطن را به چاله زار کشيد

ستمگری که بسود کليک وفاميـــلش       به صد شکنجه زما وشمــا دِمار کشيد

جنايتی که بُملک اين وطنفروشان کرد    خميد چرخ چو آن بار ننگ وعار کشيد

مظالمی که از اوشان کشيد نسل جوان    گمان مبر که توان دوش روزگار کشيد

چنان بخلق" مساوات وعدل" برپا کرد   که کلُ زيان، بجزاشراف وپولدار کشيد

نه يکه ما وتو ازاين فساد ميناليــــم       فغـان وناله زهر تيره وتبــــــــار کشيد

از اين گروه کفن کش که تا زپا نفتــد      گمـــــان مبر زفجايع کنون کنار کشيد

نشسته دست به پهلو،اميد خيروصلاح    چسـان توان زچنين باند نابکار کشيد؟

نجات هموطنان بسته به جهاد شماست    کمک زغير نشايد که انتظــــار کشيد!

بپا شويد وبهم دست اتحــــــاد دهيـــــد    که داد ازين حکومت بی بند وبارکشيد

گذشت دور شکيب ورسيد فُرصت آن    چه خوش زحرف،عمل رابکارزار کشيد

شويد در پی تشکيلی ای ستمـزدگان    که جان به سلامت ازاينوضع بيقرارکشيد

باين وآن نشود رفع قهـر خلق، مگر     که انتقـــــــــــــام به شمشير آبدار کشيد

زنيد دست به يک انقلاب ظلـم شکن     که يک بيک سر اين خائنــان بدار کشيد

زمن مپرس زبيــداد اين رژيم خبيث      چه ديده ديده واين قلب داغــــدار کشيد

چها گذشت بما زين"سه گانه"دشمن نوع   گداخت صبر وفغان از دل فگار کشيد

کنيد روی وطن پاک ازين پليدان تا

بروی ازخود وبيگانه افتخـــار کنيد

***

( دراين شعر کلمه های "سه گانه" کنايه از نادر شاه وبرادرانش است)

اينه کاکه جان يام شعر از صفحه 153 جلد دوّم کتاب( افغانستان در مسير تاريخ) مرحوم غبار.

بيا که کاکه جان که بريم بخير جماعت خانه، يا الله.

---------------------------------------------------------------------------------- 

*(در تايپ کمپيـوتری که در اختيار است نوشتن بدون نقطه کلمه ( تير يا تبر وغيره) ناممکن ميباشد، البته چنين نوشته با قلم ِاشکال ندارد، روی اين ملحوظ ، از رسم الخط مشابه به آن چون( سر، سر) کار گرفته شده که اين ناگزيری را خوانندهء تيز هوش در نظر داشته باشند وکاتب را معذور دارند) 

 

   ------------------------------------------------------------------------    

بخش های قبلی

 


بالا
 
بازگشت