سید همایون شاه (عالمی)

 

 

زندگی و مرگ

 

عجب جالب است آن صحنه، آنجا قلب های که به سرعت در تپش اند ، آنجا مادری که درد طاقت فرسایش را فقط خودش میداند و خدایش ، از شدت درد میگرید و از شدت هیجان در درون قلب خویش شادمانه منتظر است که ثمره 9 ماه حمل آن موجود را که با یک عالم مشقت نگاهداشته است ببیند ، به چشمانش نگاه کند، دستان خیلی کوچکش را لمس کند.

تا آن لحظه فرا میرسد آن آخرین دقایق که طفل و مادر هر دو میگریند یکی از شدت درد و دیگر اینکه از آنجای آسوده و آرامش چشم به یک دنیای غریبه باز میکند که همه چیز برایش نو است و بیگانه، آنجا که پدری مضطرب این طرف و آن طرف قدم میزند ، هم خوش است هم بیم دارد که طفل و زنش به عافیت از این صحنه بیرون آیند.

 زمانیکه این خطر بزرگ بخیر میگذرد خوشی ها در چهره نزدیکان طفل ظاهر میشود ، آری موجودی دیگری چشمش را به این جهان میگشاید

از همه چیز بی خبر ، ساعت ها میخوابد هر گاه گرسنه شد با یک گریه مطلوب خویش را در میابد و دو باره بخواب فرو میرود.

عجب بی غم است از همه چیز، نمیداند کجا است؟ درین جهان چه میگذرد؟ رنج  و اندوه چیست ؟

از موسی (ع) شخصی پرسید در باره زندگی چه خواهی گفت ؟ پاسخ این بود کاش در جهان نیامده بودی این شخص گفت : حال که آمده ام ؟ کلیم الله فرمود : بهتر بود در طفلی جان به حق داده بودی.  شخص گفت حالا که جوان شدم ؟ پیامبر کوه طور فرمود: حالا بهتر است عمرت به پیری برسد آنگاه بمیری.

 و رسول خدا مصطفی (ص) فرمودند ( شریف ترین مرگ شهادت است).

و شهادت آن نیست که خویش را بکشی اگر چنین بود هیچ مسلمانی راسخ در جهان نمی دیدیم زیرا همه دست به این عمل میزدند .

علی ابن ابو طالب (رض) فرمود:

(زندگی آنقدر دوست داشتنی است که خاطرات تلخ و شیرین آن همگی خوشایند و گوارا است) .

و باز فرمودند:

(برای دنیا آنقدر زحمت بکش که گویی همیشه زنده هستی و برای آخرت آنقدر آماده باش که مرگ تو یک ساعت بعد فرا میرسد).

اقبال لاهوری چنین گفت :

پرسیدم از بلند نگاهی که زندگی چیست؟

گفتا: میی که  تلخ تر  ِ  او نکو  تر است

بیدل دهلوی از دیدگاه بلند پرواز خویش زندگی را با مناظر مضاعف و مختلف در قالب اشعار خویش ترسیم میکند.

بیدل  دل افسرده به عالم  نتوان یافت

هر سنگ که بینی  شرری داشته باشد

در بیت بالا میرزا صاحب حتی در دلهای سنگ خالی گاه های امید را میتواند تصور کند و نا امیدان  را به امید و امل تشویق و ترغیب کند .

و این بیت ابوالمعانی :

آهی به هوا چرخ زد و چرخ برین شد

داغ  ِ  به غبار الم  آسود  و زمین شد

و بالاخره به تائید مولانا جلال الدین و سنائی غزنوی علیهم الرحمه زندگی و وصال را در مرگ تصویر میکند چنانچه میگوید:

خیال  ِ زندگی  دردیست   بیدل

که  غیر مرگ  درمانی  ندارد

و اما عقیده دارد از دور حباب عمر نباید چشم بسته گذشت :

باغ  ِ زندگانی  را صد  بهار جاوید است

حیف دیده ی ما را فرصت  ِ تماشا نیست

فکر کنم مطلوبش در فنا دیدن و در بقا زیستن است:

بیدل ره  ِ دیار فنا بسکه  روشن  است

چون  شب چشم بسته رود کاروان  ِ ما

و در این بیت :

یک  قدم  را ه  است  بیدل  از تو تا  دامان خاک

بر سر مژگان چو اشک ایستاده ی هوشیار باش

 

و اما مولانا جلال الدین بلخی یعنی خداوندگار  ِ (آدینه) همه عالم را آئینه او تعالی میبیند که ارباب بصیرت دانند مطلوب چه است و به تائید پیشوایان تصوف و سخنگویان  عرفان چون: سنائی ، عطار ، شمس تبریز ، فخرالدین عراقی ، ابو سعید خیر ، عبدالله انصاری و بابا خجندی علیهُم الرحمه دانش معنوی را مایه ی نزدیک شدن میداند

 

ابیات مولانا:

ما   ز  بالا  ایم    بالا    میرویم

ما  ز  دریا   ایم  در یا  میرویم

قل تعالی آیت است از جذب حق

ما به  جذب  حق تعالی  میرویم

کشتی  ِ نوحیم  در طوفان روح

لاجرم بی دست و بی پا میرویم

 

عارفان خویش را محو میکنند در خویش تا مگر از لقای یار سپید بخت جاودان گردند

حالا من درین باب که از توان و صلاحیتم نهایت بلند است سخن دراز نمیکنم چون حافظ خوش کلام گفت :

مصلحت  نیست  که از  پرده  برون   افتد  راز

ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست

 

و از سنائی غزنوی (رح) است که :

مکن در جسم  جان منزل که این دون است و آن والا

قدم زین هر دو بیرون  نه    نه   اینجا باش  نی  آنجا

 

و هم از اوست :

مرگ این را هلاک و آنرا برگ

زهر این را غذا  و آن را مرگ

 

و باز سنائی (رح) گفت :

مرگ هدیه است نزد  داننده     هدیه  دادن مهمان  ِ ناخوانده

 

شاعره شیرین کلام پروین اعتصامی راجع به زندگی گفت :

زندگی جز نفسی نیست  غنیمت بشمر

نیست امید که همواره نفس بر گیرد

 

و این هم از خانم اعتصامی زنده یاد است که :

ما را به چوب و رخت شبانی فرهیخته است

این  گرگ  سالهاست  که  با   رمه  آشناست

 

و استاد بزرگوار زنده یاد خلیل الله خلیلی فرمود :

سقوط  همه  آرزو  هاست    مرگ

سکوت  ِ همه  گفتگو هاست  مرگ

سپهدار  مرگ  است  و ما  بندگان

به  فرمانش  هر  یک   شتا بندگان

و این هم از اوست:

مرگ متاعی که در او نیست نزاعی

از ارث  پدر ها که بماند به پسر ها

 

پاسکال گفت ( حیات عبارت است از تموج دایمی  ِ آمال و مرگ سکوت  ِ امواج)

و شیخ اجل سعدی گفت (رح):

قیمت عمر  اگر  بداند   مرد

پس بگرید به آنچه ضایع کرد

 

و باز گفت :

اگر کس خاک مرده باز کند

نشناسد  توانگر  از درویش

 

    جورج  برنارد شاو  George Bernard Shaw,

نویسنده و موسیقی دان ایرلندی متولد سال 1856م و متوفی سال 1950 م  ، درباره  زندگی و مرگ چنین عقیده داشت :

(عجب است که انسان تازه میخواهد از شیرینی های زندگی لذت ببرد که سر و کله ی مرگ پیدا میشود.)

و نیز ضرب المثل معروف انگلیسی است که :

مرگ عامل بزرگ مساوات و زندگی است.

 

Dale Breckenridge Carnegie

دیل  برکنریج   کارنگی نویسنده و ادیب امریکایی متولد سال 1888م و متوفی  1955م در باره مرگ و زندگی چنین اندیشیده است :

1- زندگی مان  از افکار خود مان تشکیل یافته است.

2- زندگی به یک شب تاریک ماند ما باید چراغ خود را بدست خود بیفروزیم و زندگی خویش را روشن سازیم .

3- چقدر دیر متوجه میشویم که زندگی یعنی همان ساعات و دقایقی که بانهایت شتابزدگی و بی حوصلگی سپری شدن آنرا اتتظار میکشیم .

بعضی ها گویند که در کتاب اویستا است و بعضی ها معتقد اند که بودا  گفته که:

زندگی خوب در گرو گفتار نیک کردار نیک و پندار نیک است.

Benjamin Franklin

بنجامن فرنکلن متولد سال 1706م و متوفی 1790م که در سال های 1785 الی 1788م رئیس جمهور ایالات متحده امریکا بود در باره زندگی چنین عقیده داشت:

یک عمر طولانی ممکن است به اندازه کافی خوب نباشد ، اما یک زندگی مفید حتماً به اندازه کافی طویل است.

Alphonse Marie Louis de Prat de Lamartine

لا مارتین : نویسنده، شاعر و سیاستدان معروف فرانسوی متولد 1790م و متوفی سال 1869م چنین عقیده داشت :

( زندگی چیست؟  بیداریی که فقط یک لحظه طول میکشد و دو باره به خواب میپیوندد دوران شگفت انگیز و کوتاهی که تولد و مرگ را از هم جدا میسازد، جرقه ی است که در ظلمت شب میدرخشد و ناپدید میگردد)

و نیز چنین گفت :

( زندگی یعنی جستجوی ِ دایم )

 

ضرب المثل های انگلیسی در باره زندگی :

1- زندگی کتابیست که باید خواند.

2- زندگی زیباست که باید دوست داشت.

3- زندگی خوابیست که باید دید.

4- زندگی آهنگیست که باید سرود.

5- زندگی عشقیست که باید حظ برد.

6- زندگی تراژیدیست که باید روبرو شد.

7- زندگی قماریست که باید بازی کرد.

8- زندگی امیدی است که باید نایل شد.

9- زندگی مبارزه یی است که باید پذیرفت.

10- زندگی وظیفه ایست که باید انجام داد.

11- زندگی سفریست که باید تکمیل کرد.

12- زندگی ادامه داشته میگذرد.

و ناپلیون فرانسوی گفت:

مرگ حقیقی برای انسان مرگ امید است.

Victor-Marie Hugo

ویکتور هوگو شاعر نویسنده و داستانسرای معروف فرانسوی متولد 1802م و متوفی سال 1885م در باره مرگ و زندگی چنین گفت:

( مردن چیزی نیست ولی زندگی نتوانستن زشت ترین چیز هاست).

ابو نصر فارابی  متولد 872م متوفی 950م فیلسوف بزرگ معتقد بود که همه چیز میتافزیک است و واقعیت فزیکی ندارد.

 

بیت:

زنده    دارد   مرد   را   آثار  او

نام گل باقیست چون گردد گلاب

 

در نوشته های فوق از کتاب قاموس سخن نوشته تالیف مولف جوان کشور محترم سراج الدین ایثار و ( ویکی پیدیا) استفاده کردم .

 در قابوسنامه خواندم که اسکندر مقدومی را چون زمان مرگش فرا رسید وصیت کرد سوراخی در تابوت کنند و دستش را از آن سوراخ بیرون نهاده دفن کنند.

مصاحبین از علت پرسیدند اسکندر جواب داد :

تا خلقان بدانند که من با این همه فتوحات و دولتم با دست خالی از جهان میروم .

خوانندگان محترم همه چیز های خوب را بزرگان گفته آمده اند من بخود بیشتر اجازه نمیدهم که با اضافه کردن افکار ناچیزم وقت گرانبهای شما عزیزان را ضایع کنم .

 

 

 

سید همایون شاه (عالمی)

11دسامبر 2008م

وزیر اکبر خان مینه

کابل – افغانستان

 


بالا
 
بازگشت