احد ترکمنی

 

صحبتی با اهل نظر

پول یا انسان؟              پروتوکول های بزرگان خبیر صهیون

)مبحث اول بخش یازدهم)

در بخش دهم بدانجا رسیدیم که گفتیم بانکداران بین المللی با توطئه ای بسیار عمیق برای تسلط بر جهان، طرحی را در سال ١٧٧٩ میلادی در اروپا به راه انداختند. این توطئه، که دانشمندان نامداری در تحقق آن کمک کرده اند، در جریان بیش از چند قرن و با رخنه در سازمان مخفی فریماسون  صورت گرفت که عمرش به چند قرن قبل از آن بر می گشت و طبقات بالای جوامع عمدۀ اروپایی یعنی شاهان، رهبران مذهبی، زمینداران، بازرگانان، فلاسفه و دانشمندان، نویسندگان و هنرمندان و سایر اقشار مرفه در آن عضویت داشتند. این افراد و اقشار، که در اروپای قرن هژده نخبگان اجتماع بودند وپایه های دموکراسی را نهادند، در واقع تفکر بشر را وارد مرحلۀ تازه ای از جهان بینی ساختند که به عصر تجدد (مدرنیته) معروف شد. در این نوع جهان بینی کثرت جای فردیت را می گیرد و انسان به سادگی فدای منافع مادی در جامعۀ انسانی می شود که در حقیقت جامعۀ دلخواه فرمانروایان باید شمرده شود.

این در حقیقت نسخۀ تازه ای از دموکراسی یونان باستان بود که در آن نیزطبقۀ حاکمه به نام شهروندان یاد شدند، تنها آنان از حقوق مدنی بهره می بردند و عامۀ مردم، که شهروند شمرده نمی شدند، نقشی در تعیین سرنوشت خویش نداشتند. از این تاریخ به بعد جریان متعادل و بطی انکشاف اقتصادی با ایجاد ماشین و آغاز انقلاب صنعتی در شمال انگلستان، یکباره سیر صعودی گرفت و سر به آسمان برد. لاکن این تغییر تنها به سرمایه داران تعلق داشت، صندوق های آنان را پر می کرد و طبقات عامه را در بر نمی گرفت.

برعکس با ظهور نظام جدید فکری، که مبتنی بر الویت های تازه ای بود، سطح زندگی اکثریت سیر نزولی یافت. توطئۀ بالا، بالاخره در سال ١٩١٣، آخرین گام مقدماتی اش را با ایجاد فدرال ریزرف درایالات متحده برداشت و طرح جدیدی از ایجاد «بانک مرکزی» را که همواره با مخالفت سیاستمداران و جامعه امریکایی روبه رو بود، زیر نام اغوا گرانۀ فدرال ریزرف قانونی کرد. فدرال ریزرف، که سهامش کاملاً در دست یک ائتلاف خصوصی چند خانوادۀ قارونی امریکا می باشد و دولت ایالات متحده حتی یک سهم در آن ندارد، از آن تاریخ به بعد اختیار نشر بانکنوت، اعطای کریدت و تعیین نرخ بهرۀ بانکی را در ایالات متحده بدست  آورد.

آنان سپس فردی به نام کرنیل ماندل هاوس، بانکداری از درون انتلاف را به عنوان مشاور ارشد وودرو ویلسن رئیس جمهور وابستۀ خویش قرار دادند که رهبری سیاست خارجی امریکا را بدست گرفت و با وقوع جنگ اول جهانی، تدارکات جنگی را نیز رهبری کرد.

سپس به جستجوی مالک اصلی و قارون قارونهای جهان که خانوادۀ روتشیذ اتگلیسی است آغاز کردیم و دیدیم که آنان چگونه از مرکز قدرت مالی خویش در لندن، به قلب اقتصاد و سیاست ایالات متحده راه یافتند. اول جمعیت سری میز مدور را در لندن ایجاد نمودند و با ایجاد معادل امریکایی اش به نام شورای روابط خارجی در نیویارک، به مرکز قدرت امریکا وارد شدند.

مییرامشل روتشیلد موسس امپراتوری مالی روتشیلد، در میانۀ قرن ١٨ میلادی بنیان گذار دودمان بانکی در فرانکفورت (جرمنی) شد و با شاه قسمتی از آلمان کنونی دوست و راز دار امور مالی دربار شد. او که متولد سال ١٧٤٣ بود،  در جوانی به رازهای بانکداری آشنا شد و اسرار فرمانروایی را از نزدیکی با دربار وویلیام شاه هسن آموخته بود، تا سال های سی عمرش به ثروت کلانی دست یافته بود. روتشیلد در سال ١٧٧٣، دوازده مرد ثروتمند را که اتفاقاً همه یهودی بودند، در فرانکفورت با طرحی هماهنگ و همدست ساخت که هدفش تسلط کامل بر نظام مادی جهان و ثروت های زمین و دیکتاتوری ای که در آن تنها کارگران، تعدادی ملیونر مطیع، و سربازان و پولیس کافی برای محافظت منافع بانکداران بود و عقیده داشت این طرح به وسیلۀ ثروت مشترک آنان، نفوذ در سازمان فریماسونی و ایجاد شاخه های موثر در درون رهبری آن به ماشین مخفی و قدرتمندی دست یابند که از قبل وجود داشت و با لباس اصلاحات بشر دوستانه و شعارهای آزادی، مساوات و برادری، به ایجاد فساد سیستماتیک در نظام های دولتی و اجتماعی اروپا و جهان پرداخته و توسط نهضت های انقلابی که به وسیلۀ حلقۀ کوچکی از بانکداران، از پشت پرده اداره می شوند، به نابودی تمام نظام های قانونی و شاهان میراثی پرداخته و به جای آن به تدریج نظام های مالی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و امنیتی خود را جایگزین نمایند. در این بخش آخر از کتاب آول،  به توضیح طرح روتشیلد و شرکایش آغاز می کنیم که به ظهور صهیونیزم بین المللی و ایجاد کشور اسرائیل در شرق میانه انجامید.

  

 

پروتوکول های بزرگان خبیر صهیون

صهیونیزم هرچند ریشه های بسیار کهن تاریخی دارد، ولی ظهور آن به عنوان یک آرمان سیاسی و ستراتیژیک برای سازماندهی دولت واحد جهانی، پدیده ای کاملاً قرن نوزدهمی است که در قرن بیستم به تحقق رسانده شد. در عمل، گرفتاری های سیاسی و نظامی کشورهای شرق میانه و پراکندگی حامیان اسرائیل در سراسر جهان، این پدیده را از سطح یک معضلۀ منطقه ای بیرون می کشد؛ از این جهت، رابطۀ صهیونیزم با مسایل غامضِ جهانِ امروز از هیچ دیدگاه معترضی ندارد؛ ما نیز تا اینجا دیدیم پدیده فوق رابطۀ مستقیم با منافع مالی جهان دارد و برحسب شواهد و روایات، مؤسس دودمان غول پیکرِ بانکی روتشیلد نقش اساسی در هماهنگ ساختن سرمایه، وسایل، امکانات و افراد برای عملی ساختنِ آن داشته است.

ظاهراً عدۀ زیادی در جهان مذهب یا نژادِ یهود و یا هردو را در ناهنجاری ها و مصایب جاری جهان دخیل می دانند و کوشش های غیر مستقیم (clandestain) نیز برای تقویتِ این تصور همواره جاریست. یکی از این کوشش ها زیر لباس «اندیشۀ صهیونیزم» مخفی است و محورش را در «پروتوکول های بزرگان خبیر صهیون» می بینیم که اخیرالذکر در ذات خود مورد منازعه و کنکاش است. پروتوکول ها (میثاق)، که سابقۀ آن به روایاتی سه قرن و به روایاتی دیگر خیلی قدیمتر است، تا کنون از منابع بی شماری رد و تأیید شده و آثار زیادی نیز در باب آن منتشر گردیده است. پروتوکول ها حاوی ٢٤ تا ٢٧  مواد است. ولی ردیابی دقیق تر ما را به نتایج وحشتناکی می رساند و ریشۀ مصایب به جاهایی می رسد که مسلم می شود حتی یهودان نیز، و چه بسا که شدید تر از هر دستۀ دیگر، در پایانِ کار وسیله و بازیچه ای در بازی بزرگ بانکداران و برنامۀ مخفی قدرت و سرنوشت آنان از آب بدر می شوند.

در بخش قبلی از«ویلیام گی کر»، یک فرمانده سابق در نیروی بحری کانادا صحبت کردیم که کتابی در  زمینه توطئه های بانکداران نوشته است؛ وی معتقد است انقلاب انگلیس (١٦٤٠-١٦٦٠)، پیش درآمد انقلاب های بعدی از جمله انقلاب کبیر فرانسه (١٧٨٩)، و در ذاتِ خود، کار سود خواران بین المللی یهود  پیش از روتشیلد می باشد. وی در کتابش به نام «پیاده های شطرنج» مواد این پروتوکول ها را به عنوان طرحی که در مذاکرات روتشیلد و ١٢ سرمایه دار دیگر در سال ١٧٧٣ مطرح شد، با مقدمه ای بدین شرح بیان داشته است:

«در آغاز روتشیلد پرده از سازماندهی انقلاب انگلیسی برداشت و به اشتباهات آن اشاره نموده گفت در انقلاب انگلیس، دورۀ انقلابی بسیار طولانی بود؛ از میان بردن عناصر مخالف با سرعت و بیرحمی کافی عملی نشد؛ دوران پیش بینی شدۀ دهشت، که باید انقیاد کتله ها به وسیلۀ آن به سرعت میسر می شد، به صورت موثر مورد اجرا قرار نگرفت؛ ولی با وجود همۀ این نواقص اهداف اولیۀ انقلاب به دست آمد. بانکدارانی که محرک انقلاب بودند، کنترول بر اقتصاد ملی و دیون (قروض) دولتی را استحکام بخشیدند. با به کار گرفتن دسیسه ای که در سطح بین المللی اجرا شد، آنان قرض های دولتی را با بلعیدن پول برای به راه انداختن جنگ و برانگیختن طغیان هایی که از سال ١٦٩٤ مشتعل ساختند، افزایش دادند.

روتشیلد با استفاده از منطق و استدلال های  استوار برای بیانِ نظریاتش وعده داد نتایج مالی ای که در نتیجۀ انقلاب انگلیسی به دست آمد با منافعی که از انقلابی در فرانسه حاصل خواهد شد قابل مقایسه نیست؛ مشروط بر آن که حاضران به نیات واحد موافقه نموده و طرح انقلابی او را که به دقت سنجش و اصلاح شده است مورد اجرا قرار دهند، این عملیات با هر نیرویی که به وسیلۀ امکانات دسته جمعی قابل خرید باشد پشتیبانی خواهد شد.

او پس از دسترسی به آن موافقت، طرحش را در میان گذاشت و روشن ساخت با استفادۀ هشیارانه از  ثروت مشترک، ممکن است چنان شرایط نا مساعد اقتصادی را ایجاد کرد که در اثر بیکاری کتله ها دچار قحطی و گرسنگی شوند. سپس با استفاده از تبلیغات زیرکانه و قابل باور، می توان گناه شرایط نامساعد اقتصادی را بر گردن شاه، دربار، اشرافیت، کلیسا، صاحبان صنایع و کارفرمایان انداخت.

مبلغان اجیر سپس با افشای اضافه روی ها، عشرت و هرزگی، بی عدالتی، ستم و آزار به وسیلۀ مقامات، امواج تنفر و انتقام را بر علیه دولت بر می انگیزند؛ آنان در عین حال رسوایی هایی را برای بدنام ساختن کسانی ایجاد خواهند کرد که احساس شود در صورت فراغت، مزاحمت ایجاد می نمایند[1].

روتشیلد پس از این مقدمه و ایجاد اشتیاق در میان شنونده هایش، از روی نسخۀ از قبل آماده شده ای خواندن پروتوکول را آغاز کرد.  

خلاصۀ

پروتوکول های مجالس بزرگان خبیرِ صهیون

آن چنان که روتشیلد خواند

١-  از آن جهت که اکثریت انسان ها به شر بیشتر از خیر تمایل دارند، بهترین شیوۀ ادارۀ آنان نیز به جای مناظرات علمی، استفاده از خشونت و دهشت است. جوامع انسانی در آغاز با نیروی وحشت و تاریکی مواجه بودند و به آن سر می نهادند تا در نهایت به قانون مبدل گشت؛ قانون خود همان «زور» در زیر «لباس» بوده و «حق» بر حسب قانون طبیعت به جانب «زور» است.

٢- آزادی سیاسی تنها یک آرمان است نه یک واقعیت. برای رسیدن به قدرت سیاسی، کافی است آزادی تنها تبلیغ شود تا انتخاب کنندگان، صرف به خاطر یک آرزو، از برخی از امتیازات و اختیارات خویش بگذرند و طراحان سیاست سپس همه را رویهم گذاشته در نهایت یکجا در اختیار گرفته بتوانند.

٣- قدرت طلا، قدرت فرمانروایان آزادیخواه را تصرف نموده است؛ یک زمان اعتقاد فرمان می راند ولی زمانی فرارسید که آزادی جای عقیده را گرفت، ولی مردم راه استفادۀ معتدل از آزادی را نمی دانند؛ بنا بر آن منطقی است تا آرمانِ آزادی را برای برانگیختن جنگ های طبقاتی مورد استفاده قرار داد. برای موفقیت طرح، اهمیت ندارد اگر دولت های قانونی به وسیلۀ رقبای داخلی نابود شوند یا خارجی، زیرا طرف پیروز هر که باشد، نیازمند به مساعدت سرمایه است که کاملاً در دست ما قرار دارد.

٤- استفاده از هر وسیله یا تمام وسایل برای رسیدن به هدف نهایی مشروعست، زیرا فرمانروایی که با معیار های اخلاقی حکومت نماید، از آن جهت که خویشتن را دستخوش آسیب پذیری و موضع متزلزل می سازد، سیاستمدار کاردانی نیست. کسانی که می خواهند فرمانروایی کنند باید به حیله متوسل شوند و دیگران را به خود معتقد بسازند، زیرا قابلیت های بزرگ ملی، مانند صراحت و صداقت، در سیاست گناه است.

٥- حق ما در قدرت قرار دارد، کلمۀ راست بیانی خیالی است و چیزی را به ثبوت نمی رساند. من حق جدیدی یافته ام و آن این که با زورمندی بتازید و همه نیروهای موجودِ نظم و مقررات را نابود کنید، تا در نتیجه، تمام تأسیسات کنونی تجدید شود و ما ارباب قانونی کسانی شویم که تصرف بر نیروی شان را با «آزادی پسندی» خویش داوطلبانه در اختیار ما قرار داده اند.

٦- قدرتِ منابع ما باید تا زمانی که به توانایی کافی نرسیده اند که دیگر هیچ حیله و نیرویی آن را زایل نتواند، باید از نظرها پنهان بماند. هرگونه انحراف از «خطِ ستراتیژیکِ» طرحی که ارائه می شود، تمامِ زحمات قرن ها را به هیچ مبدل خواهد کرد.

٧- استفاده از روانشناسی کتله ها برای اداره (کنترول) انبوه انسان ها لازم است. نیروی ملیونی بشر نابینا و بی هوش بوده و برخلافِ موازین عقلی عمل می کند و هر آن به رهبری از سوی یکی از جوانب احتیاج دارد. تنها یک فرمانروای مستبد می تواند انبوه آدم ها را به درستی اداره نماید. بدون استبدادِ مطلق، مدنیتی که رهبران؛ نه توده ها؛ ایجاد کرده اند دوام نمی کند. به آزادی رسیدن توده ها، آغاز آشوب است.

٨- رواج مشروبات الکولی، مواد مخدر، فساد اخلاق، و انواع بد کرداری باید به وسیلۀ عمال ما به شیوۀ سازمان یافته (سیستماتیک) به کار برده شود. افراد خاصی، با عناوین معلم خانگی، خدمتگار، دایه، منشی و غیره برای این منظور تربیه و آماده شوند؛ زنان ما در عشرتکده هایی که افرادِ «غیر( Goyim عبری> Gentile انگلیسی)  رفت و آمد دارند نیز باید به این کار موظف شوند؛ زنانی که به اصطلاح «اجتماعی» شمرده می شوند و در تجمل و انحراف داوطلبانه دنباله رو دیگران هستند، در همین ردیف قرار می گیرند. ما نباید با رشوه، خدعه و بد قولی مخالف باشیم، در حالیکه هریک  پدیده هایی هستند که در راه رسیدن به اهدافِ ما کمک می کنند.

٩- اگر تملک دارایی ها، به انقیاد «غیر» (Goyim> Gentile) و حاکمیت قانونی ما بیانجامد، بر آوردن آن به هر وسیله ای حق ماست. دولت ما در مسیر تسخیر، به شیوۀ مسالمت آمیز می رود و حق دارد دهشت جنگ ها را بردارد و جایش را به اِعمال اعدام ها بدهد که برای مردم رضایتبخش تر است، کمتر جلب توجه می کند ولی هراسِ  لازم را تأمین و انقیادِ کورکورانه را به وجود می آورد.

١٠- در اعصار قدیم کلمات آزادی، مساوات و برادری را اول ما بر زبان کتله ها انداختیم . . . کلماتی که تا امروز طوطی وار به وسیلۀ مقلدانِ ابله تکرار می شوند؛ کلماتی، که به اصطلاح، دانشمندانِ «غیر» (Goyim> Gentile)، در تخیلات خویش در موردِ آن به جایی نمی رسند و تضادهای معانی و روابط میان آن ها را نمی دانند. این کلمات هزار هزار انسان را که با شور و شوق پرچم ما را بردوش می بردند زیر اداره و هدایتِ ما درآورد. در طبیعت هیچ جایی برای مساوات، آزادی و یا اتحاد وجود ندارد. امروز در ویرانه های اشرافیتِ طبیعی و میراثی «غیر» (Goyim> Gentile)، ما اشرافیت (اریستو کراسی) پول را بنا نهادیم؛ معیار رسیدن به این اشرافیت ثروت است که وابسته به ماست.

١١- شیوۀ سیاسی ما باید برانگیختن جنگ باشد، ولی لازم است کنفرانس های صلح را نیز رهبری کنیم تا هیچ یک از طرفین جنگ به تسخیر قلمروی دست نیابند. باید جنگ ها چنان رهبری شود که ملت هایی که در هر دو طرف درگیرند، به بیشتر در قرض فرورفته، زیر اقتدارِ عمال ما قرار گیرند.

١٢- با استفاده از ثروت، باید داوطلبانی را برای مقاماتِ دولتی به انتخاب برسانیم که خادمِ و مطیعِ دستور ما بوده و حاضرباشند به وسیلۀ افراد دانا و دارای نبوغی که ما به عنوان مشاورین رسمی دولت برای اداره از پشت پرده می گماریم، به عنوان پیادۀ شطرنج در بازی ما استعمال شوند. مشاورینی که ما به کار می گیریم، در کودکی از میان خانواده های معیین انتخاب شده و مطابق اهداف ما برای ادارۀ امور تمامِ جهان تعلیم و تربیت می شوند.

١٣- ما با نیروی ثروت مشترک خویش همه روزنه های اطلاعات عامه را از پشت صحنه اداره می کنیم. انعکاسات و عواقب اتهامات، بدگویی ها و دروغ هایی که منتشر می کنیم، هرچه باشد، ما در خفا بوده و از مظانِ گمان و اتهام به دور باقی خواهیم ماند. از برکت مطبوعات «زر» در دست ماست ، با وجود این واقعیت که مجبور شدیم آن را از میان دریاهای خون و اشک بیرون آوریم، و با آن که در این راه جان های زیادی از افراد ما نیز فدا شد، در نهایت حاصلش را ما برداشتیم؛ بهای هر قربانی از جانب ما بیشتر از هزاران غیر یهود است.

١٤- زمانی که اوضاع به بد ترین حد تنزل کند و توده ها، به رضا یا با استفاده از دهشت، به انقیاد تن در دهند، عمال ما همواره باید آشکار شوند و در صحنه حاضر گردند؛ چون بار دیگر فرصتِ برگرداندن نظم برسد، این کار باید به شکلی انجام یابد که قربانیان به این باور برسند که تا آن زمان به کام جانیان و افراد بی مسئولیت افتاده بودند. هنگامی که این افراد، برای مقاصدِ ما، دوران دهشت و ترور را به سر رساندند؛ با اعدام آنان به حیث جنایتکاران و دیوانگان، ما نجات بخش مظلومان و قهرمان کارگران می شویم؛ مراد ما ولی دقیقاً برعکس، زوال و کشتار «غیر» (Goyim>Gentile) است.

١٥- برای رسیدن به اهداف سیاسی، باید ورشکستی صنایع و اضطراب های مالی را به وجود آورد. آوردن بیکاری و گرسنگی در میان توده ها، که به دلیل تسلط بر بازارِ مواد خوراکی امکانش در دست ماست، به سرمایه چنان حقی  برای فرمانروایی میسر می کند که اشرافیت واقعی از آن محروم است؛ اعتماد بر ای فرمانروایی، بسیار بیشتر از صلاحیتی است که شاهان دارند. با چنین اعتمادی، عمال خویش را در مقام رهبری توده ها قرار می دهیم و آنان را به نابودی کسانی که در برابر ما قرار می گیرند سوق می کنیم.

١٦- برای استفاده از امکانات و وسایل و مخفی کاری که در فریماسون قاره ای وجود دارد، باید در آن سازمان نفوذ کرد. با این حرکت سپس می توانیم لوژ های خود را در درون فریماسون ایجاد کنیم و با به عهده گرفتن عملیات و دسایس آنان، خصلت اصلی کار خود را زیر لباس خدمات بشر دوستانۀ آنان مخفی نماییم. تمام اعضای جدید «لوژ های عالی Grand Orient» ما، باید برای مقاصدی چون برگرداندن معتقدات و نشر افکار بی خدایی - ماتریالیستی در میان غیر یهودان (Goyim>Gentile) به کار گرفته شوند. وقتی زمان تاجگذاری شهریار ما، مالک تمام جهان فرا برسد، این دست های ملیونی هرمانعی را از راه او بر می دارند.

١٧- فریبکاری سازمان یافته (سیستماتیک) در راه هدف بسیار با ارزش است. عمال ما باید در صنعتِ استفاده از عبارات جذاب و شعار های مردم پسند تعلیم داده شوند. آنان باید به توده ها وعده های گران بدهند؛ وعده هایی که هر زمان بر خلافش عمل می توان کرد زیان ندارند. کلماتی مانند آزادی و خود مختاری، مردم را به آن حد از هیجان می رساند که می توان آنان را حتی به کار هایی واداشت که خلاف احکام خدا و طبیعت باشد. به همین دلیل، پس از آن که به ادارۀ جهان فایق آمدیم، حتی نامِ «خدا» نیز از قاموس زندگی آنان برداشته خواهد شد.

١٨- باید طرح های محاربات انقلابی؛ هنر جنگ های خیابانی، و استفاده از عناصر دوران دهشت (ترور) با هر تلاش انقلابی همراه باشد؛ زیرا این شیوه ها ارزان ترین راه برای انقیاد سریع توده هاست.

١٩- در پایان تمام جنگ هاّ بر سیاست مخفی باید پافشاری ورزید تا عمال ما بتوانند زیر نقاب مشاوران سیاسی، مالی و اقتصادی بدون هراس از افشا شدن این راز که چه قدرتی در پشت رهبران امور ملی و بین المللی مخفی است، به اجرای اهداف ما بپردازند. ما باید با سیاست مخفی به چنان حاکمیت دست یابیم که ملت های رقیب هرگز نتوانند بدونِ حضورِ عمالِ مخفی ما حتی به موافقات بی ارزش خصوصی نیز در بین خود برسند.

٢٠- هدف، رسیدن به دولت بلا منازع جهانی است. برای رسیدن به این هدف، لازم خواهد بود انحصارات بزرگ و ذخایر عظیمِ ثروت را به وجود آوریم که حتی بزرگترین ثروت های «غیر» (Goyim> Gentile) نیز تا حدی به منابع ما وابسته باشند که هنگام وارد آوردن آخرین ضربۀ سیاسی، همراه با اعتبارات دولت های خویش یکجا به زانو در آیند. کسانی که اقتصاد را می دانند، ارزش ترکیب ما در این هدف را می نیز درک می کنند.

٢١- به منظور محروم ساختن «غیر» (Goyim> Gentile) از ملکیت های زمین و صنایع، جنگ های اقتصادی لازم است؛ برای فروپاشی اقتصادی آنان، تا جایی که به منافع مالی و سرمایه گذاری های ملی مربوط است، ترکیبی از مالیات بلند و رقابت های غیر عادلانه موثر می باشد.

در میدان بین المللی نیز لازم است به افزایش قیمت ها پرداخت؛ این منظور با نظارت دقیق بر مواد خام، ایجاد اعتصابات سازمان یافته در میان کارگران برای ساعات کمتر و مزد بیشتر و حمایت مالی (سبسایدی) از رقبای بین المللی صنایع محلی به دست می آید. باید قضایا را طوری آراست و شرایط را به گونه ای فراهم آورد که بلند بردن مزد به وسیلۀ کارگران نفعی به حال شان نکند.

٢٢- تولید سلاح به منظورآن که «غیر» (Goyim> Gentile) یکدیگر را نابود نمایند، باید به چنان مقیاس عظیمی به راه افتد که در پایانِ کار جز توده هایی از کارگران و چند ملیونری که به مرام ما متعهد می باشند، و تعداد کافی نیروی پولیس و سرباز که منافع توانِ پاسداری از منافع ما را داشته باشند، دیگر کسی در جهان باقی نماند.

٢٣- اعضای دولت واحد جهانی از جانب دیکتاتور تعیین می شوند؛ وی این افراد را از میان دانشمندان علوم، اقتصاد دانان، صاحبان صنایع و ملیونرها برمی گزیند زیرا ذاتاً هر مسأله ای در معادلۀ ارقام استقرار می یابد.

٢٤- عمال ما باید در تمام اصناف و سطوح جامعه و حکومت نفوذ نمایند تا به منظور تحمیق، تخدیر و فاسد ساختن نسل جوانتر اجتماع، نظریات و اصولی که می دانیم غلط می باشند به آنان تدریس شود.

٢٥- قوانین ملی و بین المللی نباید عوض شوند بلکه به شکلی که هست مورد استفاده قرار گیرند تا به منظور فروپاشی مدنیت «غیر» (Goyim> Gentile)، تنها با پیچیده ساختن آن به وسیلۀ تفسیر، چنان تناقضاتی ایجاد شود که اول بر روی قانون نقاب بگذارد و سپس آن را کاملاً مخفی نماید؛ هدف نهایی آنست که قضاوت جای قانون را بگیرد.

روتشیلد در پایان اطمینان داد که اگر گمان می کنید با چنین برنامه ای، همۀ «غیر» (Goyim> Gentile) در برابر ما با سلاح برخواهند خاست، باید بدانید که در غرب[2] ما یک سازمان زیر زمینی، با دهشتی چنان مُخَوِّف برای مقابله با چنین امکان مهیا داریم که بی ترس ترین دلها را نیز به لرزه در می آورد؛ شهرهای بزرگ، راهرو هایی به زیر زمین دارند؛ پیش از آن که چنین خطری به وجود آید، در تمامِ پایتخت ها و شهر های جهان اینگونه سازمان ها برپا خواهند شد.

***

محتوای این پروتوکول ها در سال های اول قرن بیستم (١٩٠٣) در روزنامه ای به نام «درفشZnamia (Banner) » در روسیه و سپس به عنوان ضمیمه در یک رسالۀ مذهبی توسط «سیرگی نیلوس Sergei Nilus» کارمند دولتی روسیۀ تزاری منتشر شد. رساله سپس به زبان های آلمانی، فرانسوی، انگلیسی و دیگر زبانهای اروپایی ترجمه شد و زود به ادبیات کلاسیک ضد یهود پیوست. روزنامۀ مستقل «دییربارن اندپندنس Dearborn Independence» که از سوی هنری فورد سرمایه دار غیر وابستۀ  امریکایی منتشر می شد، متن کامل آن را به صورت مقالات جداگانه منتشر کرد. انسیکلوپدیا بریتانیکا متن کامل این پروتوکول ها را منشر نموده و آن را جعل کاری ای از سوی سرویس مخفی روسیۀ تزاری معرفی می کند.

در مورد منشأ این پروتوکول ها آرای بی شماری وجود دارد. مطالعات جدید تر به شمول «یوستاس مولینز» به کتاب «پیاده های شطرنج» اثر کپتان ویلیام گی کر استناد می کنند که در سال ١٩٥٦ تا ١٩٥٨ چند بار منتشر شد. کتاب پیاده های شطرنج که در کتابخانۀ سلطنتی کانادا؛ کتابخانۀ سلطنتی موزیم جنگ و کتابخانۀ سر میلینگتون دریک برای نابینایان نیز آرشیف شده است، در بارۀ راز های جهان خواری است و مورد رجوع محققین متعدد می باشد.

این کتاب نتیجۀ تماس ها، مأموریت ها، روابط و تجربیات شخصی نویسنده است که در سال های اول جوانی اش (١٩٠٧) به وسیلۀ مبلغان انقلابی به آموزش آرمان بلشوویکی دست یافته بود. گی کر به روایت ناشر کتابش، زود تن به پذیرفتن اندیشۀ انقلابی نداد، به تجسس مزید پرداخت و مطالعات و تحقیقات در زوایای متعدد توطئه های بین المللی او را به اکناف جهان کشانید. کماندر کر خدمات آشکاری در نیروی بحری کانادا دارد و در هر دو جنگ جهانی به حیث افسر بحری شرکت داشته است.

اثر در سال های ١٩٥٠ منتشر شده است و چاپ سوم که در دسترس است در سال ١٩٥٨ به وسیلۀ یک موسسۀ وابسته به جامعۀ مسیحی کانادا در ایالت انتاریو منتشر گردید. این اثر که محتوی رابطۀ بانکداران با تحولات تاریخ درازی از نیمۀ دوم قرن هژده تا نیمۀ دوم قرن بیست در اروپا، امریکا و آسیاست، آغاز رابطه ها را از حدود نزدیک به بیست سال پیش از انقلاب کبیر فرانسه پی گرفته است.

توضیحات هر بند این پروتوکول ها که به وسیلۀ مؤلف «پیاده های شطرنج» به عمل آمده است خلاصه تر از متن روسی است که ترجمۀ انگلیسی اش سال ١٩٢٠ در انگلستان زیر نام «خطر یهودیت» The Jewish Peril به وسیلۀ شرکت آیر اند سپاتیس وود که آن زمان چاپخانۀ رسمی دولت بریتانیا بوده است، در لندن منتشر شد.

بنا بر بیشتر منابع، و به خصوص ترجمه های فارسی، پروتوکول ها کار اولین کانگرس صهیونیست ها شمرده می شود که در سال ١٨٩٧ در شهر باسل سویس برپا شد. ریاست این کانگرس را تئودور هرتسل Teodor Herzl (١٨٦٠- ١٩٠٤)، موسس و بنیانگذار صهیونیزم مدرن و اساس گذار مهاجرت های یهودان به فلسطین به عهده داشت و متن بسیار مشرح تر از متنی را که کماندر کر در «پیاده های شطرنج» گنجانده است در آن کانگرس قرائت کرد.

چنانچه در بالا تذکر رفت، افشای این متن مشرح را که اول بار در روسیه منتشر شد، کار سازمان جاسوسی روسیۀ تزاری می دانند و کسانی که بر واقعی بودن پروتوکول ها تأکید می ورزند، معتقدند که مأمورین مخفی روسیۀ تزاری به محل کانگرس در شهر باسل نفوذ کرده و متن را که برای تصویب آماده می شد، به دست آورده اند (تبیان). مخالفین ولی مدعیند که این اثر در ذات خود سندی جعلی و ساختۀ پولیس مخفی تزار است. 

روشن ترین بیانی که می توان در مورد این پروتوکول ها به عمل آورد، به نظر من آنست که ضرور نیست عین متن و عباراتی که در نسخه های متعدد این دستور العمل می بینیم، مورد دعوی و مناظره قرار گرفته، به غلط اندازی و دعاوی کذایی پرداخته شود و اصل مسأله تحریف گردیده، چنانکه رسمِ قضاوت در نظام های شیطانی حقوق و اعتبار در جهان کنونی است، به بیراهۀ واقعیت و جعل کشانده شود؛ باید به مصداق های یک یک دساتیر متن های موجود التفات به عمل آید؛ باید به واقعیت های موجود در کردار و رفتارِ سیاست و اقتصاد، دولت ها و موسسات، بازار و صنعت، عقاید و مذاهب، انتشارات و اطلاعات، دانش و اکادیمیا و سایر شقوق و شئون اجتماعی جهانِ کنونی استناد کرد.

باید به دولتمردان و رجالِ عصر حاضر دقیق شد و دید که آیا هنوز هم راهی باقی می ماند که خود را به خواب خرگوشان زد و به دعاوی وکلای متخصص در هنرِ غلط اندازی و استادان و رجال مورد تأیید غولِ بی حیای بانکداری بین المللی اند گوش فرا داد؟

نفسِ کوشش ها و عرق ریزی های بیشمارِ عناصر وابسته به نظام بانکداری بین المللی برای جعلی خواندنِ آندلیل آشکار واقعی بودن دستورالعملی بدین رسوایی است. انتشار پروتوکول ها طی سال های اولیه قرن بیستم در اروپا، به زودی با موجی از هیاهو میان موافقان و مخالفان رو به رو شد؛ مطبوعات رسمی و وابسته یک سره آن را جعل خواندند و ریشه هایی برای آن در ادبیات کلاسیک فرانسه یافتند ولی موافقان با صلابت بر مصداق های روزانۀ موادِ مرموز منشور در واقعیت های جاری جهانی و ریشه های تاریخی توطئه ها پرداختند. اما در کشورهای اسلامی و جهان سوم و در محافل گستردۀ غیر وابسته در کشورهای اروپایی و امریکایی، پروتوکول های بزرگان خبیر صهیون به عنوان سندی انکار ناپذیر از توطئۀ بانکداران بین المللی برای تسلط بر جهان شناخته می شود؛ محتویات این اثر به فارسی نیز ترجمه شده است و در انترنت به راحتی قابل دسترسی است. از جمله متن مفصل مواد این منشور ها را در سایت عوینی می توان یافت.

از افراد معروف که پروتوکول ها را باور دارند، یکی هنری فورد سرمایه دار امریکایی و مؤسس شرکت فورد است که مواد پروتوکول ها را در سال های ٢٠ قرن بیستم میلادی به شکل مقالات جداگانه در بنگاه نشراتی خودش منتشر کرد[3]، او در سال ١٩٢١ در مصاحبه ای با روزنامۀ نیویارک تایمز ابراز داشت: «آنچه برای من مهم است این که از نشر پروتوکول ها شانزده سال می گذرد ولی با واقعیات تاریخی همین دوران مو به مو تطبیق می شود.» وی در شمارۀ می ١٩٢٠ روزنامۀ دیربارن اندیپندس با سر مقاله ای زیر عنوان «یهود بین المللی: مشکل جهان» بانکدارانِ یهود را مسئول طراحی جنگ جهانی اول شمرد. در این مقاله (که بعداً در اثر فشار جامعۀ یهود امریکا، هنری فورد آن را اشتباه خواند) حتی نوشت رئیس جمهور ودروو ویلسن دستوراتش از رهبران بانکداری را در تماس های تلفونی با یک قاضی به نام براندیس می گرفت[4].

 حتی مباحث اکادمیک از لحاظ زبان شناسی و سبک شناسی نیز در زمینۀ رد و تأیید پروتوکول ها منتشر شد. انسیکلوپدیا بریتانیکا به نقل از «تایمز لندن» نوشت، متن پروتوکول ها شبیه رومانی است که در سال ١٨٦٤ به وسیلۀ حقوقدان و نویسندۀ فرانسوی «موریس ژولی Maurice Joly» در بارۀ ناپلیون سوم با عنوان فرانسوی Dialogue aux Enfers entre Machiavel et Montesquieu «مصاحبۀ ماکیاولی و مونتسکیو در دوزخ» منتشر شده است. بریتانیکا همچنان می نویسد «ظاهراً مواد پروتوکول ها نتیجۀ مباحثات ٢٤ تا ٢٧ روزۀ اولین کانگرس صهیونیست ها در «باسل Basel» سویس می باشد که در آن یهودان و فریماسونر ها شرکت داشتند و طرحی را سامان می دادند که هدفش برهم زدن مدنیت مسیحی و ایجاد دولتی جهانی زیر فرمان مشترک آنان بود.»

موسسۀ انتشارات «بوک تری Book Tree» در سال ١٩٩٨ نسخه ای را با نام «پروتوکول های بزرگان خبیر صهیونThe Protocols of the Learned Elders of Zion  منتشر کرد که محتوی استدلال های فراوانی از روزنامۀ دیربارن اندپندنت در سال های ١٩٢٠ است. در این یاداشت ها ازقول داکتر هرتسل، رهبر سیاسی یهود نقل شده است: «ما [یهودان] هنگامی که فرو می رویم، به پرولتاریا و افسران زیر دست در حزب انقلابی مبدل می شویم.»؛ هان در سال های ١٩٢٠ این نوا در میان مخالفین یهود و توطئه های بانکداری طنین داشت که یهودان در دو جهت مشغول طراحی اند: یکی برای بر انداختن دولت های غیر یهود در سراسر جهان و دیگری برای تأسیس یک دولت یهودی در فلسطین[5].

اکثریت قریب به اتفاق مورخان انقلاب کبیر فرانسه را نطفۀ تغییرات فکری و سیاسی در جهان مدرن می دانند؛ لاکن انقلاب ١٧٨٧-١٧٩٩ فرانسه، مگر طابق النعل بالنعل همان نیست که در طراحی روتشیلد و یارانش منعکس شده است؟ انقلابی که سالها دهشت آفرید، نام های دلهره آفرینی برجای گذاشت و گیوتین و هزاران قصۀ سراسیمگی و قتال دیگر به دنبال آورد؟

در ظاهرِ امر، انقلاب محصول قیامِ ملت فرانسه بود که توده ها و مخصوصاً زنان به خاطر قحطی و فشار مالی دربار و اشراف بر رعایا طغیان کردند؛ برخی نیز درگیری فرانسه در جنگ آزادی خواهی در امریکا و ولخرجی های طبقات حاکمه را عوامل اصلی فشار مالی می شمارند در حالیکه خود این کشور در تنگنای مالی قرار داشت، برای ارضای رقابت و انتقام از پادشاه انگلیس که لویی ١٥ را درمانده کرده بود، اغتشاش های آزادی طلبان امریکایی را نیز کمک می رسانید؛ درنتیجه، فرانسه در سال ١٧٨٣ خزانه ای خالی و مبلغی برابر ٦٠٠ ملیون لیره قرض بر دوش داشت[6]. دولت راهی جز افزودن مالیات نمی یافت؛ تلاش برای افزودن مالیات، نه تنها توده ها را به سختی مواجه می کرد، که بورژوازی و اشراف را نیز می آزرد.

ولی واقعیات تاریخی وجود عواملی غیر از فرضیات تاریخ نگاران «سرکاری» را به اثبات می رسانند. دستورالعمل انقلاب فرانسه، یکایک در محتوای پروتوکول های بزرگان صهیون نگاشته شده و روتشیلد و شرکایش پروفیسور آدم وایزپ را کار گزار اجرای آن کرده بودند. آنان ثروتی را در اختیار وی گذاشتند تا افراد برگزیده ای را برای سازماندهی انقلاب و تتمۀ طولانی آن سازمان بدهد.

 برای اجرای انقلاب کبیر فرانسه اسباب و ماتریکس قضایا، مانند قحطی، فشار مالیات و فساد اداری از یکسو و افراط در عیاشی و رواج فساد، تنفر از دربار، اشراف و کلیسا، توطئه و گزینش عمالِ دست چین بانکداران برای رهبری اسامبلۀ ملی، دسایس برای بدنامی شاه، ملکه و دربار از سوی دیگر چنان چیده شده بودند که تاریخ نگاران سرکاری و دانشگاهی، با منطق عاری از ماتریکس، عوامل طبیعی و جریانات ظاهری را اسباب طغیان بشمارند و به شاگرانِ چشم و گوش بسته به حیث حقیقت یگانه و انکار ناپذیر تاریخ تدریس کنند.

در توطئۀ انقلاب نه تنها عمال برجسته ای از میان بورژواها شرکت داشتند، بلکه نجبای بیشماری با بانکداران از طریق لوژهای عالی متعلق به روشن های آدم وایزپ دخیل بودند و در تحقق آن سهم داشتند؛ افرادِ عمده و رجال کلیدی انقلاب کبیر فرانسه ولی اعضای لوژهای متعدد فریماسون فرانسوی و ایلیومیناتی های آلمانی بودند؛ بدین ترتیب اسباب انقلاب سال ها پیش از تاریخ اعدام شاه و ملکه از هر جهت چیده شده بود[7].

در سال ١٧٢٥ فریماسون در فرانسه علی الرغم فرامین پاپ ها، ١٢٥٠ لوژ و حدود ٤٠٠٠٠ عضو داشت. پادشاه سویدن هم در میان اعضای فریماسون بود و اکثریت اعضای این سازمان در آن هنگام از اقشار و طبقات خاص برگزیده می شدند؛ یهودان، هنرپیشه ها، کارمندان، کارگران و خدمتگاران در آن ممنوع الورود بودند؛ لاکن افراد مذهبی (کشیش ها) به حد کافی عضویت داشتند و برخی از لوژها به خصوص کاملاً متشکل از کشیشان کاتولیک بود.

اشراف نیز به عضویت در آن راغب بودند ولی اکثریت اعضا را بورژوا ها تشکیل می دادند که اصول مساوات در درون سازمان به آنان احساس مساوی بودن با اشراف را می بخشید. بیشتر نظامیان اما در فریماسون و لوژهای ایلیومیناتی تنظیم شده بودند.

مونتسکیو Montesquieu فیلسوف معروف فرانسوی و مؤلف «روح القوانین The Spirit of the Laws» که افکارش در ایجاد انقلاب فرانسه اثر فراوانی داشت[1]، و ولترVoltaire ، یکی از مؤلفین «دایرة المعارف»[2] فریماسونر های شناخته شده ای اند، اما نویسندگان و متفکرینی چون ژان ژاک روسو هرچند در زمان انقلاب در قید حیات نبودند و اعضای شناخته شدۀ فریماسون نیز شمرده نشده اند، ولی با فریماسونرهای معروفی چون بنجامین فرانکلین تماس داشته اند و حتی ادبیات فریماسونری هر دو را «برادر» خطاب می کند که عنوانی فریماسونری است[8]؛ در افکار و آثار آنان اما شواهد کافی از پندارهای فریماسونری به ملاحظه می رسد.

کسانی که در فراهم آوردن شرایط برای اشتعال انقلاب سهم داشتند، مانند مسئولین مالی و عواید دولت که وضع مالیات جدید را توصیه می کردند، از اعضای ایلیومیناتی در درون این سازمان بوده اند. حتی از میان ١٣٣٦ نماینده ای که به اسامبلۀ ملی برای حل بحران مالی فراخوانده شدند ٣٢٠ نفر یا ٢٤ در صد عضو فریماسون بودند[9].

در بیرون از اسامبله نیز اعضای فریماسون به تحریکات منظم می پرداختند؛ «کامیل دسمولینز Camille Desmoulins» یکی از همکاران دانتون و میرابو که هردو فریماسونر[10] بودند، به تنهایی موفق شده بود روزی که مردم به سوی ورسای، قصر پادشاه فرانسه به راه افتادند، در نطق آتشینی در عشرتکدۀ اشراف به نام پالاس دو رویال حدود ده هزار جمعیت خشمگین را به شور در آورد[11].

چارلز الکساندر دو کالون Charles Alexandre، وزیر مالیه لویی شانزده نیز فریماسونری بود که اقداماتش دایر بر تشکیل اسامبلۀ ملی و پیشنهاد افزایش مالیات وسیله ای برای اشتعال آتش انقلاب شمرده شده است[12].

انقلاب کبیر فرانسه پادشاه و ملکۀ فرانسه را و سپس یکایک رهبران انقلاب را به زیر گیوتین برد، گردن های بی شماری را برید، عین انقلاب و ضد انقلاب و جهاد و ضد جهادِ، ترور و ضد ترور  امروز و وحشتی که پایان ندارد. این انقلاب بار بار در فرانسه، آن زمان، و در سراسر اروپا و آرام آرام در جهان، تا امروز، تداوم یافت؛ انقلاب در فرانسه دو بار (سال ١٨٣٠ و سپس ١٨٤٨) تکرار شد، جمهوری شد و بار دیگر به شاهی و جمهوری مبدل گشت تا به جمهوری سوم، جمهوری امروزۀ فرانسه رسید. یعنی فرانسه از سال های ١٧٨٠ تا ١٨٤٨، همواره دستخوش اغتشاش و آشوب، جنگ و لشکر کشی بوده و همواره زیر بار قرض بیشتر و اسارت مزید بانکدارانی می افتاده است که قرض می دادند و بر نظام مالی و اداری، سیاست و اقتصاد دستی درازتر می یافتند[13].

رهبران انقلابی فرانسه، فیلیپ (دوک دی اورلیان) پسر کاکای لویی ١٦، میرابو، روبسپیر، دانتون، مارا، جنرال لافایت و سایرین هریک فریماسونرهای منتخب از سوی گروه بهره خواران و مجری طرح، پروفیسور آدم وایزپ راز شناسِ طومارهای معبد شیطان بودند. ولی دقیقاً همین عمالِ بانکداران، هنگامی که نمایش شان سپری شد و دیگر متاعی فروختنی نداشتند، همانگونه که در پروتوکول ١٤ پیش بینی شده است، هریک پس از آن که کارشان را کردند و به قدر کفایت بدنام شدند، به وسیلۀ خود بانکداران قربانی گردیدند.

فلیپ پیش از آن که امضایش در پای فرمان اعدامِ لویی ١٦ و ماری انتوانت بخشکد، خود به پای گیوتین رفت؛ میرابو که در دورۀ ترور از عمق توطئه آگاه شده بود، قصد داشت فرار لویی و ملکه را فراهم کند، ولی ناکام شد و بی آن که دردسر محاکمه، احتمالات و پس لگد هایش را تحریک کنند، او را مسموم ساختند؛ لافاییت جنرال قهرمان و به درد خوردنی نیز قصد نجات لویی شانزده را داشت، او را نکشتند، لاکن به جنگ اطریش فرستادند و دغدغه را بر طرف نمودند؛ روبسپیر که پس از فیلیپ در رأس قدرت قرار گرفت و دوران فرمانروایی اش به دورۀ دهشت (ترور) معروف شد، تا خواست فکر مخالفت نماید، اول دهانش را با تفنگ بستند و سپس گردنش را زیر گیوتین بریدند[14].

میرابو گویا حتی با ملکه ماری انتوانت دیدار داشته و با او در مورد نجات خانوادۀ سلطنتی صحبت کرده بود.[15] حتی خطاب اسامبلۀ ملی فرانسه به لویی ١٦ در مورد برداشتن قطعات نظامی خارجی که پایتخت را به محاصره درآورده و در میان مردم پاریس و خانوادۀ سلطنتی در ورسای دیوار ایجاد کرده بودند، بیانگر اعتقادیست که وی به نظام مردمی بیان کرده است؛ خطاب شورای ملی به شاه را میرابو به دستور اسامبله نوشته بود که رسماً به لویی سپردند ولی او بدان اعتنا نکرد.

برای بستن دریای خون پس از انقلاب، ناپلیون آمد. حتی ناپلیون نیز با آن که مشهور است با سازمان های مخفی ضدیت داشت و آنان را دشمن دولتش می شمرد، سر و کاری با این سازمان داشته است و اکنون اسنادی ارائه می شود که وی عضویت عملی فریماسون را نداشت ولی پس از مرگِ دوک دو اورلئان، که پسر کاکای لوی ١٦، فرد اول انقلاب ١٧٨٠-١٧٩٩ و گراند ماستر فریماسون فرانسه بود، این مقام رفیع به او پیشنهاد شد ولی وی با تعهد بر این که فریماسون را مورد حمایتش قرار بدهد، پسر کاکایش را که شاه هسپانیه بود، به گراندماستری فریماسون داد.[16] برخی مدعیند که ناپلیون در سال ١٧٩٨ در مالتا به عضویت پذیرفته شد.[17] بنا بر روایاتی، فریماسون که پس از انقلاب ١٧٨٩ در فرانسه مسدود شده بود، در زمان فرمانروایی ناپلیون باردیگر شگفت[18]. جوزفین همسر ناپلیون بوناپارت که در سال ١٧٩٦ با وی ازدواج کرد با فریماسون روابط بسیار حسنه داشت[19]. روایت دیگری اکثر اعضای نزدیک خانوادۀ ناپلیون را اعضای فریماسونری می داند و مدعیست که خود وی پس از فتح مصر در لوژ مخصوصی که در داخل اهرام بزرگ غزه برای مراسم تحلیف وی برپا شده بود، به عضویت سازمان مذکور درآمد[20].

ناپلیون محصول تمام عیار انقلابیست که بانکداران بانی آن بودند. با انقلاب در فرانسه، اول زیربناهای کهنِ نظام اریستوکراسی آن کشور با آشوب هایی که هم از درون دربار و دولت، هم در میان بورژواها و بازار و هم در میان توده ها به وسیلۀ عمال روتشیلد و یارانش (ایلیومیناتی ها) دامن زده می شد درهم شکست. انقلاب، سراسر فرانسه را نه به خاطر عطش طبقات، ستم شاهی، یا فشار مالیات به آتش و خون کشید؛ انقلاب طرح علمی ای برای دگرگون ساختن بینش انسان از جامعه و حیات بود که اخلاق و اعتقاد را برداشت و ثروت و قدرت مالی را برجایش گذاشت؛ با انقلاب کبیر فرانسه تمام اروپا و نظام های کهنۀ آن لرزید، فرسود و فرو ریخت.

در عقل و تفکر انسان هایی که تنها یک روی سکه را می بینند و از ظاهر به قضاوت می رسند، انقلاب کبیر فرانسه یک مرحلۀ لازم تکامل اجتماعی و تعالی نظام زندگی انسان ها بود. ولی روی دیگر سکه را که استفادۀ ظریف و سنجیده از جریان تکامل است نباید بی حساب گذاشت. انقلاب کبیر فرانسه تغییری را باعث شد که در میان انسان ها به جای تفاهم، بی اعتمادی و جنگ به خاطر منافع را اساسی ترین رکن حیات اجتماعی ساخت. انقلاب کبیر فرانسه برخلاف تصور ذهنی، با ماتریکس آشکاری، پول و صاحبان انگشت شمار آن را آقای تمام اصول و عقاید، سازمان و بنگاه، موسسه و مکتب در جهان ساخت. پس از انقلاب کبیر فرانسه، دنیا دیگر دنیای پول سازانی شد که انتهای کارشان تنها پول نیست؛ در درون ماتریکس جهان خواری، آرایشی برای جنگ با آسمان ها و نفس تکامل انسان جریان دارد که حرفش از زور بیرون است.

دسترسی گردانندگان پشت صحنه بر مقدرات انقلاب کبیر فرانسه، سازماندهی و به دهشت کشاندن آن کار تصادف، بدی انسان و انتخاب طبیعت نبود؛ این امور را آنان با ظرافتی طرح ریخته بودند که لجام گسیختگی همواره از فعالیت نیروهای مخالف در درون پدید های اجتماعی بروز می کرد[21].

این قدرت مخوف تنها در ید سازمان متعهد، سازمان یافته و ثروتمندی بود که توانایی تمویل توطئه ها و خریدن و آلودن و برده ساختن افراد مفید مانند انقلابیون، شرارت پیشه ها و لوژستیک آن را داشت (پروتوکول ١٢).  

ناپلیون طی ده سال فرمانروایی از سال ١٨٠٤ تا سال ١٨١٤ و چند ماه نیز در سال ١٨١٥، صلح و آرامشی برای کشور بلا کشیدۀ فرانسه به ارمغان نیاورد؛ او فرانسه را، که نظام اجتماعی اش در اثر آشوب ها از هم گسیخته بود، آنقدر مشغول جنگ با دیگر نظام های شاهی اروپا کرد تا  ورشکست شود. ناپلیون چنان محتاج بانکداران شده بود که دولتش در سال ١٨٠٨ مبلغ ٤٧ ملیون لیره ذمت داخلی داشت، در سال ١٨١٣ این ذمت به ٢٢٠ ملیون لیره رسید و در حالیکه عواید دولت بیش از ٣٤ ملیون لیره را فراهم نمی توانست، تنها برای خدمات نظامی ٣١ ملیون لیره و برای تأمین اردوی ٢٥ هزار نفری ١١.٥ ملیون لیره نیاز بود. از این جهت مالیات تا سال ١٨١٢ از ٥ درصد به ٢٠ درصد افزایش یافت ولی عواید دولت کاهش گرفت و کسر بودجه که در سال ١٨٠٨ تنها ٨ ملیون لیره بود، در سال ١٨١٢ به ٣١ ملیون لیره رسید[22](پروتوکول ١١).

این پول را چه کسی به ناپلیون به قرض می داد؟ شاهانی که با او طرف بودند نیز همانگونه مقروض و ورشکست بودند؛ جنگ همه را نابود می کند و فاتح و مغلوبی ندارد، در هر دو سوی جنگ آدم ها، Gentile Goyim> تلف می شوند و آرزو های پاکیزۀ «گویِم، جنتایلی» به زیر خاک می رود. بانکداران را این ملیون هایی که امروز سر به تریلیون ها می زند به آقایی رساند و «غیر Gentile Goyim>» را هر روز غلام تر ساخت.

ناپلیون ولی اولین فرمانروای اروپایی بود که به یهودان آزادی عمل و حق شهروندی داد. او در قانون مدنی (Civil Code)، نه تنها به به یهودان، بلکه به پروتستان ها و فریماسونر ها نیز آزادی و حقوق سیاسی داد.

ناپلیون فاتح معروفی که تاریخ او را همپای اسکندر می شناسد، وقتی فرانسه را به زانو در آورد و به فتوحات در سایر بلاد اروپا پرداخت، طبعاً دشمنانی خرید که هریک از طریق رشتۀ خونی و یا پیوندهای زناشویی با هم خویشی داشتند. شاهان اروپایی شش بار علیه او ائتلاف کردند، در پنجمین بار ولی در سال ١٨١٤ ائتلاف او را  در تمام جبهات مورد حمله قرار داد و تا نزدیکی پاریس رسید؛ جنرالان وی با تبانی قبلی از فرمانبری او سر پیچیدند و مقامات اداری مؤقت پاریس به رهبری تالیراند Talleyrand  یک فریماسونر و یک دپلومات برجسته[23]، در حالیکه ناپلیون هنوز تسلیم نشده و مشغول تدارکات دفاعی در شرق پاریس بود، با لویی هژدهم کنار آمدند، امپراتور را مخلوع خواندند، به سوی ائتلاف راه گشودند و به شکست تن دردادند. ناپلیون نیز که گزیری نداشت، با پیمان فونتین بلو، تسلیم شد، تن به تبعید داد و راه جزیرۀ سنت هلینا را با معدودی گارد و هواداران به پیش گرفت.

 هنوز یکسال از تبعید ناپلیون نگذشته بود که با فقط هزار نفر گاردش، از تبعید  فرار کرد و از گرانوبل در شرق فرانسه سر در آورد، تا پاریس به پیش رفت، لشکری در برابرش نایستاد و بار دیگر به پایتخت رسید و امپراتور شد.

این بار ائتلاف ششم علیه او پرداخت و در جنگ معروف واترلو، نیروهای بریتانیایی به فرماندهی مارشال ویلینگتون فرمانده بریتانیایی ائتلاف، و لشکر پروسی (آلمانی) به فرماندهی شهزاده بلوخر Blucher او را برای آخرین بار شکست دادند و فقط صد روز پس از فرار، این بار به جزیرۀ الباElba   در وسط اقیانوس اطلس تبعیدش کردند تا در آنجا مُرد.

ناپلیون که خود فسادی بود رفت، فساد های دیگری، فاسد تر، جایش را گرفت و بازمانده هایی از لویی ها باردیگر در فرانسه به قدرت رسیدند؛ دور اول و دوم انقلاب گذشت، ولی یادگار شایسته ای از آن باقی نماند.

برعکس پس از انقلاب کبیر فرانسه آنچه مستدام و پایدار ماند، ادامۀ گام به گام و خطا ناپذیر دساتیر مواد پروتوکول های بزرگان صهیون بود و جهانی که هم اکنون با همان شیوه در آتش قیامت مصنوعی می سوزد. درد آور آن است که این طرح محصولِ لحظه به لحظۀ ماتریکسی است که با عقل و درایت بی بدیل مرتب شده و کار انسان عادی و دانشمندان متعارف نیست. این طرح محصول تجارب نسل هایی است که قرن ها مورد تبعید و ستم قرار داشتند.

چرا بانکداران یهودی ها را انتخاب کرده اند؟

از میلاد مسیح تا پیش از جنگ های صلیبی، رومان ها یهودان را می آزردند و کلیسا و دربارهای اروپایی در پایان چهارمین جنگ صلیبی یک دست بر علیه یهودان اقدام کردند؛ آنان در کانگرسی که از سوی پاپ در سال ١٢١٥ دعوت شد و بزرگان کلیسا ها، شاهان و اشراف در آن شرکت داشتند، یهودان را همراه با  مسلمانان و پیروان کیش های غیر مسیحی ساکن در شهر های اروپایی، تابع مقررات خشنی مانند اجبار بر پوشیدن لباس مخصوص، اقامت در محلات خاص یهودی؛ منع خروج آنان در روزهای شنبه و یکشنبه و تعطیلات عمومی صادر کردند و در کانگرس تأکید شد این گروه ها پیروان مسیحیت و نظام بازار را فاسد می کنند. یهودی ها  از استخدام کارمندان مسیحی منع شدند، زیرا می گفتند سودخوارانِ یهود در قفای کارمندان مسیحی مخفی می شوند و به فساد مالی می پردازند؛ در کانگرس شواهدی ارائه کردند که یهودان زنان مسیحی را به فحشا می کشانند و برای کنترول دولتمردان و افراد با صلاحیت مورد استفاده قرار می دهند[24].  مواد ٦٨-٧٢ منشور این کانگرس به صراحت علیه یهودان اقامۀ جرم و اجرای تعذیر نموده است[25].

سپس اخراج یهودان از شهر های اروپایی آغاز شد؛ به ترتیب، انگلستان در سال ١٢٩٠، فرانسه در ١٣٠٦، ساکسونی در ١٣٤٨، هنگری در ١٣٦٠، بلجیم ١٣٧٠، سلواکیا در ١٣٨٠، اطریش در ١٤٢٠، هالند در ١٤٤٤، هسپانیه در ١٤٩٢، لیتوانیا در ١٤٩٥، پرتگال در ١٤٩٨، ایتالیا در ١٥٤٠ و باواریا در سال ١٥٥١ یهودان را از قلمرو خویش بیرون راندند. بسیاری از این یهودانِ رانده شده به پولند و ترکیۀ عثمانی روی آوردند[26].

بدیهی است که سرگردانی و سرکوب دایمی، پویندگی (دینامیزم) پر قدرتی می آفریند که هم حرکت بی پایانی برای بقاست و هم تلاشی برای تغییر شرایط. برای یهودان، که این تجربه را تقریباً از آغاز پیدایش به عنوان پیروان یک نظام عقیدتی به صورت مداوم می پیمایند؛ بروز و تکامل ستراتیژی، دستور مقدس، مکتب عقیدتی، شیوه های بقا؛ و هرچه که نام بدهید؛ بسیار طبیعی و قانونمند است که آنان برای رهایی از ستم سازمان یافته در کشورهای اروپایی، به شیوه های زیر زمینی نیایش، مصلحت جویی، مقاومت، دفاع، توطئه، حیله و دسیسه روی آورده، و جریانات سازمان یافتۀ اجتماعی و مذهبی برای رهبری و سازماندهی دسته های پراکندۀ یهود؛ خرابکاری، استفاده جویی، فریب و نبرنگ؛ منشور و میثاق به وجود آورده اند و نیازی نیست که در مورد واقعی بودن سندی مانند «پروتوکول های بزرگان خبیر صهیون» شک به عمل آید.

مذهب خود سازمانِ پوینده و متحرکیست که چنین دینامیزمی را شامل نظام زندگی پیروانش می سازد. آن چه مخالفین مذهب و خدانشناسان (atheists) را در برابر مذاهب به خروش می آورد نیز آن است که در میان همه عقاید، ادیان و مذاهب متعدد در جهان، تنها در ادیان «ابراهیمی» (اسلام، یهودیت، مسحسیت) اشاعه و ترویج دیانت و اعتقاد (تبلیغ) در تمام جهان، بخشی از آن پویندگی است و پیروان مؤمن (بنیاد گرا) در هر یک از این مذاهب، نشر دیانت را وظیفه ای از جانب خداوند می شمارند و این شیوه را  همواره ادامه داده اند؛  برخی از این مواردِ ترویج یا پاسداری، توأم با خشونت و دشمنی نیز بوده اند و با نام دین، دفاع و گسترش آن، حتی به جنایاتی نظیر تاراج، قتل عام، تجاوز و بیرحمی های دهشتناک مبادرت به عمل آمده است[27]، بودیزم نیز آیین غیر یکتا پرستی است که مبلغین و مروجینش امروز سراسر جهان را فراگرفته است. این دینامیزم در میان یهودان که بیشتر از هر ملتی با خشونت و ستم دسته جمعی مواجه بوده اند، البته نیرومند تر است و آنان که مثل پیروان مؤمنِ مذاهب دیگر، ملزمند برای ادامۀ حیات به پویایی تورات تمرکز مستدام داشته باشند[28]، زیر انقیاد های پایان ناپذیر، به محوری تکیه دارند که بقای شان را ضمانت کند و ستراتیژی انقلابی داشته باشد.

علاوه بر آن، علی الرغم دغل بازیهای نوابغ جعل و القاء، که هان از سال های اول قرن بیستم و حتی اواخر قرن نوزدهم پروتوکول ها را سند جعلی برای ایجادِ نفرت بر علیه یهود می شمردند، در آغاز قرن بیستم دولت های جوامعِ عمدۀ سرمایه داری مانند امریکا، انگلستان، فرانسه و غیره آشکارا با دساتیر پروتوکول ها اداره می شد و این سه کشور اولین مصادر شیوع این نظام جدید جهانی بودند.

در پروتوکول ها سخن از مخالفت با چیزی به نام اشرافیت، عنصری به نام سرمایه و ماشینی به نام دولت نه رفته است. در پروتوکول ها سخن از دو عنصر عمده تر در میان است؛ از برگزیدگان خدا، یعنی یهود، و عدویی به نام غیر یهود یعنی بقیۀ انسانیت. در این پروتوکول ها حرف از سایر انسان ها به نام Gentile Goyim> یعنی غیر یهود در یک سو است، که برای تشخیص ماتریکس و میکانیزم تحولات اجتماعی و فکری دارای خرد و بصیرت نیستند و معقولیت و منطق گردانندگی و سوق دهی جهان را نمی دانند؛ قضاوت های شان بدون تفکر و مداخلۀ دماغ است و لذا مانند حیوانات اهلی محتوم الاسارت اند و باید با هنرمندی به زنجیر کشیده شوند. در سوی دیگر، طراحان و مشمولان پروتوکول ها، آشکارا در پشت فرمان اکثر تحولات دهشتبار کنونی جهان مطرحند؛ برای این گردانندگان، غیر یهود با رنگ و پوست و مذهب و نژاد تمایز نمی یابد. Gentile Goyim> همه انسان های روی زمین، حتی یهودان مخالف را نیز مشتمل است؛ تنها وجه تمایز برای دو سوی خطی که در پروتوکول ها مسلم می شود، تعهد، اصرار و اعتقاد به فرمانروایی ثروت است و اطاعت از ثروتمندان انگشت شماری که بانکهای مشترکشان جوهرِ محصولات و منابع جهان را می بلعند و این برگزیدگی به آنان استحقاق بهره کشی را می دهد. در برابر این تعداد قلیل، هر چه از جمعیت جهان بیرون می ماند (امروز بیش از ٦ ملیارد نفر)، همه «غیر» Goyim>Gentile هستند.[29]

هرچند «پیاده های شطرنج» پروتوکول ها را از منبع روسی نقل کرده است؛ که قضیه ای در سال های اول قرن بیستم است؛ ولی در عین حال همان جزئیات را موضوع نشست سال ١٧٧٣ (نیمۀ دوم قرن هژدهم) میان روتشیلد و ١٢ مرد ثروتمند دیگر نیز می داند که در فرانکفورت صورت گرفت.

گذشته از این، نه آن که روتشیلد مولف این پروتوکول ها نبوده است، بلکه شاید مؤلف و طراح اولیۀ این پروتوکول ها هرگز شناخته نشود. ماکیاولی در کتاب «پرنس» هم دساتیری برای یک فرمانروا نوشته است که چندان فرقی با مواد پروتوکول ها ندارد.

می دانیم که پس از ویران شدن معبد سلیمان به دست رومان ها، یهودان در همه ادوار تاریخ و در تمام اقلیم ها با سرکوب و تعذیر رو در رو بودند؛ آنان اگر دست به ثروت نمی داشتند، شاید یهودیت یکی از مذاهب فراموش شدۀ تاریخ می شد. امروز نیز اگر نژادی به نام یهود در جهان وجود دارد، شاید به دلیل ثروتمندی آنان و تعهد به یک آرمان انقلابی فراموش نشدنی مردم محکومی باشد که در طی قرن ها دستورالعملی را تکامل بخشیدند و تسلط بر «دیگران، Goyim>Gentile» را در سرخطِ آن قرار دادند. این آرمان را  یک روز در سال ١٧٧٣ بانکداران سود خوار و پول ساز دزدیدند که اکنون در عصر ما، زیر نقابِ بازگشت به «صهیون» و سرزمین مقدس مخفی شده است ولی هرگز سود آن به محکومان یهود نخواهد رسید.

گذشته از آن، آیا این یگانه اقلیت از میان صدها اقلیت محکوم در جهان، که مخالفت با آنان جرم بین المللی شناخته می شود، اکنون و یا هیچ زمانِ دیگر خواهان بازگشت به اسرائیل بوده اند؟ آیا روتشیلد و یارانش ثروت خویش را در خدمت یهودان قرار دادند؟ آیا نظام واحد جهانی، حکومت استبدادی بانک ها، فاشیزم پول و ثروت، همه و همه برای سعادتمندی یهودان است؟ و خلاصه، آیا ماشین سیاسی ای به نام «اسرائیل» برای یهودان است؟

ما در بحش آیندۀ بحث مان، که «انسان در برابر پول» است، خواهیم دید بانکداران چگونه این طومار  را با دانش و تخصص «آدم وایزوپ» به یک مرام مخفی انقلابی مبدل نمودند تا به تغییر اخلاق، عقیده، نظام اجتماعی و اقتصادی جهان بپردازند و این کار را با ویران کردن و منهدم ساختن تمام ارکان حیات انسان پی ریختند. آنان هر آنچه را که پیش از انقلاب کبیر فرانسه، در شرق و غرب بر جهان مسلط بود از بیخ و بن ویران نمودند و طی سه قرن و اندی که گذشت، اکنون، در سال های اول قرن بیست و یکم، دولت واحد جهانی بر نرم و درشتِ اوضاع گیتی مسلط است و تقریباً تمام جهان از تالارهای هیأت مدیرۀ بانکها اداره می شوند.

طرح روتشیلد و یارانش در ١٧٧٣، آغاز انقلابی بود که میرابو گفت: «انقلاب، یعنی برگرداندن همه چیز؛ هر آنچه در بالا بود، پایین می روند و هرچه در پایین است بالا می روند». اخلاق، عقیده، تقوا و هنر که تا آن زمان، علی الرغم فساد طبقات حاکم، بزرگی و شرف توده ها بود، باید فرو می افتاد و پول این مادر فساد، فساد، فساد و فساد جای همه را می گرفت.

به قول خانم دیردر مکلاوسکی، غرب در عصر دانته، بازار را موقعیتی برای گناه می شمرد؛ درسال های ١٣٠٠ کرامت از عبادت پدید می آمد، نه از ارزان خریدن و گران فروختن، و آدم خوشبخت [غنی] فقیرِ ایمان بود؛ دعوی تقدس از سوی بازاریان، حتی در زمان شکسپیر به تمسخر گرفته می شد؛ ولی از ١٣٠٠ تا ١٦٠٠ در دولت های شهری ایتالیای شمالی و از ١٧٧٦ تا ١٨٤٨ در سایر اروپا تغییری در اخلاق مردم پدید آمد که کردار سرمایه داران و بورژوازی را پس از آن با فضیلت می شمردند[30].

از سال ١٧٧٣ تا ١٨٩٦، که کانگرس اول صهیونیستان دایر شد و متن مشرحی از این پروتوکول ها در آن به تصویب رسید، ١٢٣ سال گذشت؛ وایزپ سازمان مخفی ایلویمیناتی (روشن ها) را در اول می ١٧٧٦ ایجاد کرد، روز کارگر نیز در همین روز ابداع شد، خانم مکلاوسکی آغاز تغییر اخلاق را اتفاقاً با آغاز فعالیت سازمان سری روشن ها (ایلیومیناتی) تا پایان شاهی سوم و ایجاد انقلاب و جمهوری سوم فرانسه در ١٨٤٨ می داند؛ آیا این تقارن تصادف است یا آن که آغاز و پایانِ یک جریان مکمل انقلابی را نشان می دهد که با انقلاب کبیر فرانسه (١٧٨٠-١٧٩٩) آغاز و با جمهوری سوم فرانسه  پایان یافت؟

ما این مطالعات را در گفتار دوم که پس از این بخش می آید پی می گیریم، اما حرف ما در این مقام آنست که از تأسیس جمهوری سوم فرانسه تا کانگرس اول صهیونیستان در سال ١٨٩٦، پنجاه و یک سال فاصله است، تا این هنگام گام اول انقلاب کبیر فرانسه، طرح اولیۀ ایلومیناتی ها و فریماسونری، نتایجش را داده و مسیر حرکت تاریخ را کاملاً برگردانده بود؛ لاکن نظامی که روتشیلد و دیگر بانکداران در آن هنگام پی گذاشتند، چگونه تحول کرد تا به کنگرۀ صهیون رسید و از آنجا به نظام پیچیده و محیر العقول امروز، که دیگر چیزی از قلمرو تسلطش بیرون نیست و نخبه ترین امکانات عقل و ماده را در اختیار دارد؟ شاید راه طولانی برای پیمودن و یافتن پاسخ به این معما را به تاریخ حواله کنند.

برگی از این تاریخ، که قانون اساسی نظام کنونی جامعۀ ظاهراً متمدن بشر را تشکیل می دهد، متن مشروح پروتوکول های بزرگان خبیر صهیون است که در کانگرس اول صهیونیست ها (١٨٩٦) در شهر باسل، سویس، ارائه شد. متن پروتوکول ها را این بار، به جای کسی از خانوادۀ روتشیلد، داکتر تئودور هرتسل، بنیان گذار صهیونیزم، خواند؛ این متن بسیار ظریفتر و مشرح تر از نسخۀ مییر امشل روتشیلد است که مولودش نظام بین المللی کنونیست و بانکداران در این مرحله بسیار نیرومندتر از دوران انقلاب فرانسه و یک قرن پس از آن هستند.

در گفتار آینده، بازدیدی، با دقت و حوصله، از انقلاب کبیر فرانسه می کنیم و شباهت های آن زمان را با انقلاب های کنونی جهان زیر عینک خواهیم انداخت. ماجراهای ناپلیون و رابطۀ آن با ادامۀ کار بانکداران، در بخش های اول گفتار آینده دلچسب و راز گشا  خواهد بود.

 

نتیجه

تا این جا، در ١١ قسمت، زیر عنوان «پول یا انسان» به بیان این سوال که «پول چیست؟» پرداختیم. در یازده بخش گذشته گاهی به گذشته رفتیم، زمانی به حال برگشتیم و در حقیقت با یک رشته یادداشت های پراکنده به رده بندی مسایلی پرداختیم که به زیربنای قدرت پول می انجامید. ما تا اینجا متوجه شدیم که قدرت پول، اگر در دست های محدودی باشند، به سر رساندن انقلاب کبیر فرانسه، سر آغاز ایجاد دولت واحد جهانی، یا دیکتاتوری بانک ها، و صد ها مسئلۀ غامض و نا مربوط را به هم مربوط می کند و از درخت بید، میوۀ سیب می گیرد.

در آغاز این گفتار، به جای آنکه از آغاز توطئه ها در قرن ١٨ ابتدا کنم، از ایجاد سیستم فدرال ریزرف و اختطافِ دولت ایالات متحده امریکا در سال ١٩١٣ به وسیلۀ عمال و همدستان روتشیلد مانند جی پی مورگان، واربورگ و راکفلر یاد شد. آنان با این شگرد، اختیار نشر پول و اعطای کریدت را از کانگرس ایالات متحده گرفتند و به دست سیستم فدرال ریزرف سپردند، که نامی برای پوشاندنِ خاصیتِ «بانک مرکزی» بودنِ پدیده و حقیقتِ «خصوصی و انفرادی» بودنِ آن، زیر نام فریبندۀ «فدرال» و «ریزرف» بود که هردو اجزای نام، اعتماد و اعتبار را ضمانت می کنند.

هم چنان تا حدی که لازم بود با خانوادۀ روتشیلد نیز که عمده ترین کلید این معمای بانکی و پولی در سطح بین المللی می باشد، نه به صورت منظم، بلکه به گونۀ پراکنده ای آشنا شدیم و تا حدودی به بنیاد امپراتوری مالی و پولی آنان شناسایی به هم رسانیدیم. روتشیلد ها در واقع تمام اروپا و امریکای شمالی را یک سره زیر چتر مخوفِ پولی – بانکی خویش دارند و در آینده می کوشیم با تعقیب نظام «پیچ در پیچ» (انترلاک) بانکی پنجه های قدرت این امپراتوری مالی را در کشورهای که گمان دسترسی روتشیلد ها در آن نمی رود جستجو نماییم.

این بحث را تا بخش دهم، به ائتلاف پولی سال ١٧٧٣ فرانکفورت و وفاق میان روتشیلد و ١٢ مرد ثروتمند و بانفوذ دیگر و تعهد به «پروتوکول های بزرگان صهیون» رساندیم و دیدیم که بانکداران از اواخر قرن ١٨ تا آغاز قرن ٢٠، بالاخره با قانونی ساختن فدرال ریزرف، امر خویش را پیروز اعلام کردند و حرکت به سوی دولت واحد جهانی را آشکار نمودند.

در این میان جریانات بین انقلاب کبیر فرانسه و تأسیس فدرال ریزرف امریکا، که اکثراً پدیده های بسیار مهمی در تاریخ معاصر به شمار می روند، جریاناتی بوده اند که به تدریج اخلاق و کردار اجتماعات بشری را؛ علی الخصوی در اروپا، امریکا و دیگر کشورهای سرمایه داری؛ به راهروی سوق کردند تا به معجون بی خاصیت کنونی مبدل گردد. این دوره بیشترین سهم را در مطالعات آیندۀ ما خواهد داشت که بررسی اوضاع شرق و کشورِ زادگاه ما، افغانستان و منطقه، نیزبه تفصیل مورد توجه قرار می گیرند.

یادداشت هایی که تا این قسمت از نظر خوانندگان گرامی گذشت، همه در مورد توانمندی پول در تغییر سرنوشت جهان، تصاحب منابع طبیعی و استثمار کامل توده های انسانی بود. شناخت این خاصیت پول و بانکداری راهگشای درک ما در مطالعات آیند خواهند بود که در آن انسان را از سده های میانه تا عصر حاضر همراهی خواهیم کرد تا ببینیم که کهن سال شدن نژاد بشر، آیا خرد و بصیرت کافی در جهان ما به وجود آورده است که در نتیجه راهی برای آسایش و شگوفایی حقیقی انسان پیش پای ما باز شود؟

(پایان کتاب اول)


 

[1] - ١٠٠٠٠ Famous Freemasons؛ ویلیام دنسلو و هری ترومن؛ انتشارات کیسینجر، ٢٠٠٤؛ ص ٣١٠.


 

[1]- نویسندۀ «پیاده های شطرنج» منابع و اسناد زیادی در پاورقی های هر فصل معرفی کرده است اما در باب مجلسی که میان روتشیلد و ١٢ مرد ثروتمند و با نفوذ در فرانکفورت انعقاد یافت، استناد روشنی نمی توان یافت. تنها اشاراتی که در پاورقی این فصل یافت می شود، توضیحاتی در اصل بیانات خود نویسنده در متن کتاب است. ظاهراً این مورد قابل مطالعۀ مزید است، زیرا خود نویسندۀ «پیاده های شطرنج» نیز منبع اولیۀ پروتوکول ها را چاپ روسی (سال ١٩٠٣) معرفی می کند. این اثر در انترنت و کتابخانه های معتبر در بخش های «رفرنس» قابل دسترسی است.  به کار رفتن محتویات پروتوکول ها در انقلاب کبیر فرانسه، البته از تاریخ خود انقلاب و مسیری که پیمود و قهرمانانی که در آن نقش بازی کردند پیداست.

[2] کماندر «کر» معتقد است بیان کلمۀ «غرب» در جملات بالا بدین جهت ارزش دارد که «امشل موسی باویر» پدر «مییر امشل روتشیلد» پیش از آن که در فرانکفورت مستقر شود، سفرهای گسترده ای به حیث یک سوداگر طلا و نقره در «شرق» اروپا داشت و او در آنجا بدون تردید کسانی را ملاقات کرده بود که بی شبهه در نهضت انقلابی جهانی شامل بوده اند و اکنون فرزندش مییر امشل (روتشیلد)، در سال ١٧٧٣، پس از آن که از قالب «سود خواری» بدر آمده و به یک بانکدار مبدل شده است، همان افراد را به دستگاهش در «جودنگاسه» در شهر فرانکفورت دعوت نموده و با آنان در مورد شبکۀ ترور و دهشتی که در «غرب» در اختیار اوست، اطمینان می دهد. (ص ٤٤- ٤٩)

[6] - www.knowledgerush.com ؛ زیر عنوان  Charls Alexander de Calonne

[7] - Rule by Secrecy؛ جیم مارس Jim Marrs؛ هارپر کالینز، ٢٠٠٠؛ ص ٢٢١

[10] - انسیکلوپدیای فریماسون Encyclopedia of Freemasonry؛ البرت گالاتین مک کی، اچ ال هی وود، رابرت انگهام کلگ؛ انتشارات کسینجر، ١٩٤٦، ج ٢، ص ٧١٠ .

[11] - ویکیپدیا؛ Storming of the Bastille

[12] - «ده هزار فریماسون معروف ١٠٠٠٠ Famous Freemasons»؛ ص ١٧١

[13]- انسکلوپدیا بریتانیکا؛ French Revolution

[14] - . «پیاده های شطرنج»؛ ص ٥٨ و «خاطرات جنرال لافاییت»؛ روسل روبینز، نیویارک، ١٨٢٥؛ ص ٢٣٤)

[15] - پیاده های شطرنج، ص ٥٨.

[16] - گراند لوژ بریتیش کولومبیا و یوکون، کانادا؛ Napoleon I. and Freemasonry

[17] - ویکیپیدیا؛ Freemasonery in Malta

[18] - The everything Freemasons book؛ جان. ک. یونگ و بارب کارگ؛ ٢٠٠٦؛ ص ٤٥

[19] - Encyclopedia of Freemasonry Part ١؛ البرت گالاتین مک کی، اچ ال هی وود، رابرت اینگهام کلگ؛ انتشارات کیسینجر؛ ٢٠٠٣ ص ٥١١.

[20] Freemasonry and the Birth of Modern Science، چاپ دوم؛ رابرت لوماس؛ فییر ویند؛ ٢٠٠٤؛ ص ٢٧٥.

[22] - Economic systems and state finance؛ ریچارد بونی؛ یونیورستی آکسفورد؛ ١٩٩٥، ص ٣٥٨.

[23] - Where Flaubert lies: chronology, mythology and history؛ Claire Addison؛ Cambridge University Press, ١٩٩٦،  ص ١١٥.

[24] - «پیاده های شطرنج» ص ٣٣.

[25] -  انسیکلوپدیا بریتانیکا؛ و «چهارمین شورای لاتران (کانگرس واتیکان)» ١٢١٥ میلادی در روم)

[26] - «پیاده های شطرنج» ص ٣٤.

[28] - Dynamic Judaism By Mordecai Menahem Kaplan, Emanuel S. Goldsmith, ص ٩٤.

[29] - «پروتوکول های بزرگان صهیون» ص ٣٢.

[30] - Bourgeois Deeds، Deirdre McCloskey؛ University of Illinois at Chicago؛ deirdre٢@uic.edu، deirdremccloskey.org

 

 

 

قبلی

بالا
 
بازگشت