محمد عالم افتخار

 

سلامـی ؛  بـر یک پـیـام

 

همین دیشب ( جمعه شب  24/25  ) بود که پس از ریاضت و عبادت ویژهء خودم ؛ دیدم خط انترنیتی خوب است و لذا خواستم جبران مافات کنم  و اینسو و آنسو  پئ اطلاعات تازه شدم  .  می ارزید که پاس سوم شب هم  به  بیداری  بگذرد . چرا که  به  پیام جذاب  و مهم  و پر متن  و پر امیدی  برخوردم .

لذا بر خود  واجب  و برای هموطنان خود مفید یافتم که  بر این پیام  ؛ از صیمیم  قلب سلامی گرم  و با  معنا و با صفایی  بفرستم .

نخست خود  پیام  :

 

(( پيام امرالله صالح رئیس پیشین امنیت ملی افغانستان

 

 

برادران و دوستان محترم !

 

از پيام هاي تان سپاس گذار استم.  يكي از سوالات كليدي كه از من پرسيده مي شود اين  است كه دقيقاً چرا حكومت را ترك كردم و حالا دنبال چه هدفي استم . ميخواهم به اين سوال ها بسيار پاسخ كوتاه و مختصر ارايه نمايم و از شما خواهشمندم كه آنرا به تمامي دوستان تكثير نماييد.

 

من برخاسته از متن توده ها و مربوط به پايگاه عقيده و تفكري مي شوم كه اساس آنرا آزادي خواهي تشكيل ميدهد و بخاطر نيل به اين هدف همه ميدانيم كه ملت ما قرباني بزرگ داده است.

 

من با وجودي مملو از عشق و احساس خود را وقف مبارزه عليه دشمنان وطن و تحكيم هويت ملي اين كشور ساخته بودم تا هنگامي كه به من گفته شد طالبان دشمن نيستند و ما بايد با پاكستان سازش نماييم.

 

من بار ها و بارها تلاش نمودم از داخل نظام و با نفوذي كه داشتم بزرگان دولت را معتقد سازم كه بلي ما به صلح نياز داريم و بايد به آن نايل شويم ولي اين صلح بايد از موقف قوت و عدالت شكل گيرد.

 

طالبان يك گروه استند و نماينده گي از ملت افغانستان نمي كنند و اگر سر تضرع و انعطاف بيش از حد به اينكار دست بزنيم معني اش تسليمي است.

 

روحيه دشمن تقويت ميگردد و وضعيت نظامي به ركود مي انجامد و درس هاي تاريخ نشان داده است كه وضعيت به نفع دشمن تمام ميشود. زيرا مردمي  كه در بين دولت و طالبان منحيث بي طرف قرار دارند بخاطر مصونيت خود مجبور مي شوند تن به سازش بدهند.

 

حالا كه ناتو و حمايت جامعه جهاي را با خود داريم نتوانيم به كشور خويش يك استقامت اساسي طرح ريزي نماييم فردا در انزوا كاري كرده نخواهيم توانست. نبايد به طالبان سرخم نماييم. 

 

بياييد طرح بسيج ملي را بريزيم و از اكثريت قاطع ملت افغانستان بخاطر به انزوا كشانيدن مجدد طالبان كمك بطلبيم. بياييد در برابر تعصب تحت پوشش مذهب كه از جانب پنجابي ها به كشور ما صادر گرديده است از پايگاه ملي گرايي به مبارزه جدي برخيزيم.

 

حكومت را اصلاح نماييم ملت با ماست . اما اين طرح ها كه صد ها جزييات دارد پذيرفته نشد و بازهم به من گفته شد كه طالبان دشمن ما نيستند و برخاسته ازين خاك اند و ما نميخواهيم آنها را شكست دهيم.

 

اين بود كه اجنداي بزرگ ملت سازي و دولت سازي كه دنيا در افغانستان داشت به سطح مذاكره و امتياز دهي به طالبان كوچك گرديد و اين روند به شدت ادامه دارد.

 

درين ميان دولت كنوني افغانستان با اتخاذ سياست نا شفاف تيشه به پاي خود زده و به يك فكتور گذرا تبديل گرديده است و ما يك بار ديگر مواجه استيم به هيولاي طالبان كه فكر ميشد شكست خورده اند.

 

حالا اساسي ترين سوال اين است كه ما در برابر طالبان چه خواهيم نمود. وقتي من از ناتو اين سوال را مي پرسم آنها ميگويند آيا در افغانستان صداي با ريشه و حركت مردمي است كه انگيزه حافظت از افغانستان هنوز داشته باشد و اگر است كجاست.

 

بلي من دقيقا درين راستا گام مي گذارم. اقاي كرزي در مذاكره با طالبان از ملت افغانستان نماينده گي كرده نمي تواند. رهبري كه قلبش مضطرب باشد نمي تواند به كشورش استقامت ايجاد نمايد.

 

هنوز فرصت ها نمرده اند. من ميخواهم با ايجاد هسته هاي هدفمند در محلات روحيه ملت ما را دوباره زنده سازم و اين فضاي يأس را كه اقاي كرزي بوجود آورده است دوباره به اميد تبديل نمايم.

 

شايد دستاورد هاي ما كوچك باشد اما مرگ با عزت بهتر خواهد بود از تسليمي به اجنداي تاريك و انسانيت ستيز طالباني. 

 

استند كساني كه در بند منافغ كوچك شخصي و خانواده گي و در قفس خواسته هاي نفساني خويش اسير اند و نمي خواهند ملت ما را از ين طوفان عظيم كه درراه است باخبر سازند زيرا در آنصورت منافع شان در خطر قرار ميگيرد.

 

من منافغی جز از مردم و وطن خويش ندارم. با خانواده ام در افغانستان استم وخواهم ماند. طالبان منحيث يك گروه منفور و شكست خورده بخاطر سياست هاي ناشفاش دولت دوباره به يكي از برجشته ترين حركت هاي نظامي سياسي در افغانستان تبديل شده است.

 

بياييد امروز در برابر آنها يك بار ديگر صف متحد بسازيم.

امروز صداي ما ميتواند در دهليز هاي سازمان ملل در پايتخت هاي كشور هاي غربي و منطقه و در بين جامعه مدني طنين انداز شود. اگر امروز ما نتوانيم صداي خود را بلند سازيم فردا قربانيان يك معامله انجام شده خواهيم بود و آن وقت بلند كردن صدا از قله هاي كوه تاثير امروزي را نخواهد داشت.

 

ماصلح ميخواهيم اما صلح باعزت. بايد طالبان به ملت افغانستان سرخم نمايند نه اينكه ملت افغانستان وادار ساخته شود كه به يك گروه دهشت افگن سرخم نمايد.

 

محور تفكر رهبري امروز دولت را سازش با طالبان از موقف ضعف و اضطراب تشكيل ميدهد و من نميخواستم درين شرم تاريخي سهيم باشم. ترجيح دادم منحيث يك فرد برخاسته از توده ها دوباره به ريشه هاي خود برگردم كه اينكار را كردم. 

 

بياييد درين راستا با من همصدا شويد هرتعدادي كه استيد كوشش نماييد هسته هايتان را اگاهتر سازيد به تعداد خويش بافزاييد و از من بحيث حنجره خويش بخاطر انعكاس درد ها و خواسته هاي برحق خويش استفاده كنيد.

 

من شكي ندارم كه با مبارزه هدفمند ما يك بار ديگر اميد بوجود خواهيم آورد و ازين سردرگمي ملت خويش را نجات خواهيم داد. ما يك بار ديگر با اتكا به اسلام و هويت ملي تفكر و انديشه ايجاد خواهيم كرد و فورمول باطل توصل به قوم گرايي را از بين خواهيم برد.

 

امروز انسانهاي بي انديشه ملت افغانستان را از جغرافياي معنويت و انديشه بيرون ساخته و هويت اين ملت را تا استخوان آن صدمه زده اند به يقين با بلند كردن اين صدا ما نه تنها برميگرديم به جغرافياي معنوي بلكه هويت ملي كشور خويش را اعاده خواهيم كرد.))

 

                                              ( سایت  گفتمان دموکراسی افغانستان ) www.gofaman.com

 

باید خاطر نشان کنم که  من صاحب این پیام  را جز یکی دو بار در پردهء تلویزیون ، ندیده ام . میگویند او از میان مجاهدین بر آمده و شاید به « جهاد مردم افغانستان !» مؤمن باشد . مگر من به ایمان کس کار نداشته  و در حد لازم احترام  هم  دارم .  می بینیم که آدم ها  به چه چیز ها که ایمان  ندارند !؟

ولی وقتی این پیام را می بینم ؛ تصوری شبیه این نزدم  پیدا میشود که احتمالاً موسای دیگری در دربار فرعون زمان  پرورده شده بوده  و دارد ؛ به رسالت خویش می پردازد .  با این تیمن اساطیری ؛ در دیدگاه  علمی هم چیز های امیدبخش دستگیر مان  میشود .

افغانستان ؛ چنانکه سال هاست من خاطر نشان میکنم اَبَر لابراتوری در دنیای امروز است . ممکن است کسی در این لابراتوار حتی مرده داخل شده باشد ولی زنده و نه تنها زنده که  با دانش و دها و درایت  و خلاقیت دورانساز و تاریخ آفرین  بیرون آید  ؛  فقط  مشروط  بر اینکه آدم  بوده  و گوهری  از آدمیت داشته باشد .

مگر من علی الوصف ؛ شور و امید ؛ نگرانی هم دارم . نکند جریان چنانکه تاریخ و مصالح ملی  و منطقوی  و جهانی  و حقیقت  و علم  و اکتشافات اَبَرلابراتور بی نظیری که  به  ما  تعلق دارد ؛ می طلبد  به پیش نرود  و باز اسلام دیورندی  و پاکستانی  و وهابی و جهادی .. راه  ملی بودن  را برای  مان  سد کند  و این امکان ـ شاید آخرین ـ  نجات ملی  و آزادی ملی  ما را  به  پای آی اس آی  و فراعنهء پنجابی  و شداد های  پطرو دالر عربی قربانی نماید .

ببینید : دزد هم میگوید : خدا و کاروان هم .

طالب و کرزی و فراعنهء پنجابی  و عربی هم  میگوید اسلام ؛ و موسی و منجی و مدعی نجات ملی  و هویت ملی هم  میگوید : اسلام  و با اتکا  به  اسلام  .

اَبَر لابراتوار افغانستان اگر هیچ چیز را به قطعیت نهایی ثابت نکرده باشد ؛ این را یک میلیون فیصد قاطعانه  ثابت کرده است که : اسلام دزد ، نام  مستعار دزد است ؛ اسلام طالب و حتی مجاهد نام مستعار پاکستان و دیورند لاین و خدایی شرور پنهان شده  در  زیر قصر  ملکهء بریتانیای  استعمار و استحمارگر است !

به عبارت صریحتر ؛ خدای طالب و مجاهدِ آی اس آی ؛ جز در لای نعش منحوس « دیورند» وجود نداشته  و اصلا روح پلید « دیورند » خودِ پاکستان را آفریده است ؛ چنانکه «لارنس» عربستان ؛  حاکمیت های عربستان سعودی  و اردن  و عراق  را آفریده  بود !

حتی اسلام ادعایی رسمی در سراسر بلاد اسلامی ؛ اسلام قرآنی و محمدی نیست . این ظلم  و بیداد  و  وحشت  و دهشت  و بالاخره تباهی های کشور و حیات و معنویت و اخلاق  و فضایل  مردم ما که طئ حدوداً نیم قرن  و اصلاً از زمان  اغتشاش ضد امان الله خان  و ضد استقلال نیم بند و نوپای کشور دوام دارد ؛ ادامهء همان ظلم  و توطئه و وحشت و تبهکاری است که قبل از همه تن و جان پیامبر گرامی  و مسموم  و مظلوم  ما حضرت  محمد مصطفی  متحمل گردیده  و  بالنوبه هر آنچه یار وفادار و  پیرو  و دوستدار صدیق داشته است ؛  آنرا چشیده است و کشیده ا ست  و هنوز می چشد  و می میکشد .

این  روح ابلیس است که آنزمان  در پیکر ابوسفیان و ابی لهب و معاویه  و یزید و اربابان یهودی ی شان دمیده بود ؛ و اسلام راستین را به تباهی کشاند و این زمان در پیکر  پاکستان  و آی اس آی  و کمیتهء 300 و فرماندهان جنگ های صلیبی  و جهاد های بربر منشانه و انتحاری  و انفجاری ؛ منجمله افغانستان و فرهنگ و هستی  و هویت  و شرافت آنرا  نابود  میکند .

لذا مسأله این است  و  میدانم  به دلایل ؛ زیاد روشن شدن آن ؛ بلافاصله تقریباً ناممکن میباشد که آیا محترم امرالله صالح  تمامی ابعاد فاجعهء افغانستان را درک کرده اند  و یا صرف  با یک کرزی   مشخص  و مجرد  مُشکل دارند !!!

اما به نظر من ؛ عمده این است که طرح  و شعار ایشان  و حتی کلماتی که متن پیام  شان را درست کرده است ؛  ماورا جهادی  و ماورا دیورندی  و ماورا اخوانی  و ماورا وهابی است .

بدینجهت امیدوارم که  مردم  و جوانان آگاه و دانای افغانستان در همراهی با ایشان تردید ننمایند . ولی در همه حالات سخت مواظب سلامت جنبش و رستاخیز و ایده ها و آرمان ها و دوستان و دشمنان و ستراتیژی ها و تاکتیک ها  باشند .

امیدوارم دورانی که با چنین طرح ها و تیزیس ها هم بتوان ؛ همچون گذشتهء تنظیم ها عمل کرد ؛ برای ابد سپری شده باشد . اکنون دیگر مردم  و مبارزان ما  باید  بیحد و بیدریغ  بیاموزند و حتی در نادانی ؛ عبادت هم نکنند !

چون اینجانب سال هاست که  با همین اندیشه ها و  وسواس ها سر و کار داشته  و سعی میکنم ؛ حقایق ریز و درشت لعنت شومی را که گرفتارش هستیم حتی الامکان تدوین  و تقدیم  مردم  عزیز  و  محتاج  خود  نمایم ؛ لذا تصور میکنم حساسیتم  بیشتر است  و حدوداً صلاحیت و مسئولیتی  دارم .

منجمله در همین حوزهء تئوریک و عملی که پیام محترم امرالله صالح از آن نوید میدهد ؛ پاره ای از استنتاجات و احتجاجات  را به حیث مؤخرهء کتاب « جنگ صلیبی یا جهاد فی سبیل الله! » آورده بودم که به دلیل نزدیکی و تداخل نسبی آن  بر موضوع حاد کنونی ؛ اینجا بروز میکنم  تا به حیث مواد تفکر مورد استفادهء زود تر  و گسترده تر قرار گیرد :

پسگفتار و  نتیجـهء معادلات مطرح در کتاب

 « جنگ صلیبی یا : جهاد فی سبیل الله ! »

 

کنت دو مارانش رئیس سابق سازمان جاسوسیی فرانسه  کتابی دارد  بر مبنای خاطرات خود ؛  به عنوان « جنگ چهارم جهانی ... »

آری ! جنگ چهارم جهانی !

ما که  دو جنگ جهانی بیشتر نمی شناسیم ؟!

 پس جنگ جهانیی سوم هم  بائیستی بوده باشد . این جنگ چگونه بوده ؛  میان کدام کدام  قوت ها و دولت ها و مناطق جهان  بوده ؛ چه پهنا ها و ضایعات  و تلفات داشته ، روی چه اهدافی می چرخیده و سرانجام برنده  و بازندهء آن  کی ها بوده اند ؟

در همان آغاز کتاب ؛ این پرسش جواب عمومی ی خود را دارد :

« من با رونالد ریگان ؛ کمی پس از انتخاب او  به ریاست جمهوری ی امریکا  و حتی پیش از به دست گرفتن زمام امور .. ملاقات کردم .. ( به او ) گفته بودند که اگر فقط یک اروپایی باشد که شما پیش از پذیرفتن زمام  امور او  را  ببینید ؛  تنها  « کنت دو مارانش » است .  من در آن زمان  به پایان  بیش از یک دهه خدمت خود  در مقام  ریاست سازمان جاسوسی ی فرانسه می  رسیدم  که  طولانی ترین زمان .. در تاریخ فرانسه است ..

رئیس جمهور انتخابی چند  نگرانی عمده  و فوری داشت .. اول آزاد ساختن گروگان های امریکایی در ایران  و دوم  تجاوز شوروی  به افغانستان .. ریگان  و کسانی که توسط وئ  به عنوان مشاوران اصلیی امنیت ملی انتخاب شدند ؛ در آن موقع  در صحنه های آخر جنگ جهانی ی سوم ـ یا  نام دیگر آن یعنی همان جنگ سرد ـ نقش آفرینی میکردند .  به آنها عنوان « سربازان سرد » داده بودند .. ولی جنگ سردی که آن ها در میدان آن  به مبارزه مشعول بودند ؛ مانند درگیری کُل دنیا  در جنگ جهانی ی دوم ـ که من طئ آن برای بار اول مهارت جنگ ، جاسوسی  و دپلوماسی را آموختم ـ  تمامی مسایل گوشه کنار جهان را شامل می شد و یا  مثل جنگ جهانی اول که  طئ آن آجودان جنرال « پرشینگ »  که پدر من بود ؛  شهرت هایی کسب کرد .

در آن  موقع رئیس جمهور انتخابی  سعی داشت در مورد  مخالفین  و متحدین خود  و آن نوع درگیری هایی در دنیا که ایشان را مشغول مبارزه کرده بود ؛  بهترین تجاربی  را که می توانست کسب کند .  او حتی فکر جنگ جهانی بعدی را هم  نکرده  بود که  بر  سال های  پایانی ریاست جمهوری ی  وئ  یکپارچه  سایه افگند  ( جنگ شمال ـ جنوب  و یا جنگ چهارم جهانی )..»

اینک دریافتیم که حلقهء مفقوده  در  بین  جنگ  اول  و دوم جهانی  و « جنگ چهارم جهانی » که  نویسنده از آن  در این کتاب سخن میگوید ؛ « جنگ سرد » است .

آری ؛ جنگ سرد  « جنگ سوم جهانی »  بود  و «  مانند درگیری کُل دنیا در جنگ جهانی ی دوم  ؛  تمامی مسایل گوشه کنار جهان را شامل می شد »

ولی نویسنده « جنگ جهانی چهارم » هم  پیش از آنکه وارد جنگ جهانی چهارم شود ؛  در جنگ جهانی سوم دخیل است  .  او طی اولین ملاقات  از سلسله ملاقات های  متعدد  بعدی  با ریگان  رئیس جمهوری ایالات متحده امریکا  با گستردن  8 نقشهء مختلف از جهان پیش روی او ؛  مباحثات مقدماتی میکند  و در ملاقات دوم ( حینی که  جنگ سرد ـ جنگ جهانی سوم ـ که اصلاً از فردای پایان جنگ جهانیی دوم  میان  بلوک اقتصادی ـ سیاسیی شرق  به رهبری اتحاد شوروی  و بلاک  غرب  به  رهبری امریکا آغاز گردیده  و ادامه  دارد  و اینک  به  اوج پایانی خود رسیده ؛  و از جمله  پای شوروی  به درون افغانستان کشانیده  شده است )  می گوید :

« من  پس از کمی شوخی  و تعارفات ابتدایی ؛  شروع  به  صحبت کردم :

آقای رئیس جمهور  !  برای مبارزه در این نوع جنگ چندین راه وجود دارد .  راه های بیشماری که یکی از آن ها عاقلانه است  و  به دلیل اینکه  ما  نمی توانیم ارتش یک ملیونی به افغانستان روان کنیم .. آنچه را که من  عملیات « مُسکینو»  نامیده ام ؛  باید شروع کنیم .

او پرسید : چرا « مُسکینو» ؟

پاسخ دادم  :  « مُسکینو»  یا  پشهء ملاریا نمیتواند خرس را بکشد ولی میتواند آنقدر او را آزار دهد که دیگر نتواند  بخوابد ؛ دیگر نتواند چیزی بخورد  و از آن  همه  وز وز گیچ شود . . بنایر این یک پشهء ملاریا میتواند  یک دشمن  بسیار خطرناک باشد . . ما می توانیم از چنین  تصور و تمثیلی  بهره ببریم  و شاید  بتوانیم در افغانستان کاری انجام  دهیم .. کار گزاران من  تحلیلی از نیرو های دشمنان مان  تهیه کردند . آن ها یک پایگاه نظامی در یک  نقطهء غیر مدرن  و مسطح  دارند .  بنابر این  ما  باید  به شکل منظم  به آنها حمله کنیم . »

بلی ؛ درست فهمیده اید ؛ میگوید  بدون ارتش یک میلیونی ؛ بر ارتش یکصد هزار نفری که لا اقل چند صد هزار کمکی  و پُشت جبهه با خود  دارد ؛  باید  به شکل منظم  حمله کنیم . خوب بخوانید که بدانید

آخر  این دیگر متأسفانه ! مسلمانی ی ابوسفیانی  و  وهابی  و بن لادنی  و پاکستانی.. نیست که  نخوانده ؛  بدانید  و حتی نخوانده  مولوی  و پروفیسور و حجت الاسلام  و آیت الله  و اهل فتوا های جهاد  و تعیین  و توزیع  بهشت  و دوزخ شوید !

اینجا  نخوانده ؛  فهمیده  نمیشود ؛ چنانکه در مسلمانی ی محمدی هم نخوانده ؛ فهمیده نمیشود ؛  نخوانده  نمیتوان حتی  مسلمان شد  و حتی مسلمان بود !!!!

مسلمانی ی محمدی قرآن است که خواندنی است ؛  مسلمانی محمدی ؛ با حکم « اقراء ـ بخوان !»  بر پیامبر قطعاً  اُمی  و فاقد سواد آغاز گردیده است ؛ یعنی که  مجبوری  بخوانی ، مجبوری خواندن بتوانی  و همه چیز  را که برای خواندن  و دانستن لازم داری توسط استعداد هایی که خالق در تو  به  وفور بخشیده است ؛  تهیه و تأمین کنی ،  مجبوری  با خواندن  دریافت نمایی که دین  تو  و اسلام تو  و خدای تو چیست  و  پیش از همه خود  تو چیستی ، چه بوده ای ، چه میتوانی باشی  و چه باید  باشی ؟؟!!

کنت دومارانش ادامه میدهد :

« من گروهی را در پاریس می شناسم که افراد جوان هستند  و حال بنا  به هر دلیلی استطاعت مالی ندارند . آن ها  به شکل  دستی  و در قالب « سیریلیک » انجیل های روسی چاپ میکنند . آن ها  هنرمندان کوچکی هستند  و آن ها  در یک مقیاس جنگی کوچک  میدانند که  به چه کاری مشغول اند . آنان در بین  سربازان ارتش سرخ که در افغانستان مستقر هستند ؛  یک  بازار سیاه کوچک  برای انجیل ها دست و پا می کنند .

تصور کنید  در یک  مقیاس بزرگ  در آنجا چه موج  عالی  و  وسیعی  بین ارتش شوروی می توان  به راه انداخت !؟  ما باید انجیل ها را  از شوروی  برای  ارتش  روسیه  مستقر  در افغانستان  بفرستیم  .  باید  بازار های کابل  را  با آن  ها  پُر  کنیم  .  به علاوه که  سربازان ؛ خود  توسط آن ها  مسحور می شوند ؛  به  نوبهء خود انجیل ها را  به صورت قاچاق  به وطن شان می برند و پخش میکنند . »

دیدید که با خواندن ؛ دانسته  میشود  و الا چطور می توانستید  معنای حملهء مستقیم بدون ارتش ؛  بر یک ارتش را  بفهمید ؟!

 هله هله خوانده  بروید ؛ فهمیده میروید  و کیف هم میکنید !

سر جاسوس پدر کرده و دارای طولانی ترین مدت کاری در ریاست جاسوسخانهء فرانسه ؛ مهد انقلابی کبیر در تاریخ  بشریت خطاب  به  زعیم هالیودی ی نو  به دوران رسیدهء امریکا میگوید :

« شما  نمی توانید  با یک عقیده  به  وسیلهء توپ  و تانک  و هواپیما مبارزه کنید . و در این کار هوشمندانه ـ چیزی که من آن را نبوغ فعال نامیده ام ـ شما باید  با هر عقیده ای  به وسیلهء عقیده  بجنگید ؛ کلام در برابر کلام  و گاهی حتی دروغ در برابر دروغ ؛  و بگذارید هواپیما های نیروی هوایی با  هواپیما ها  مبارزه کنند ، نیرو های ارتش زمینی  در  برابر افراد  ارتش  زمینی  و  نیز  نیرو های کشتی به کشتی در مقابل هم  نبرد کنند .  ما به جاسوسی معتقدیم  بنا بر این باید  از « فکر»  استفاده کنیم ! »

میدانیم که در اسلام ابوسفیانی  و دنباله هایش از چیزی که نگذاشته اند و  نمی گذارند ؛ عامهء مردم  استفاده کنند  همین « فکر» است .  ولی مسلماً فرماندهان  و حاکمان در این اسلام که « بی فکر »  نبوده اند ،  نیستند  و نمی توانند باشند .

آن ها در از بین برداشتن  محمد پیامبر ؛  نابود کردن  پیهم  پیروان صدیق  و  وفادار به مغز و معنا  و مصادیق تعالیم  او ؛  با  بغرنجترین  و شیطانی ترین « فکر» ها  مجهز  بوده  و از این همه « فکر»  بهره گرفته اند  و میگیرند  و این هم که  به توده  می فرمایند  و می قبولانند که « فکر» نکنید ؛ « فکر» کفر است  و کفر به  بار می آورد ؛  نتیجهء کلانترین ؛ جهانشمول ترین  و دور اندیشانه ترین « فکر» است .

فقط چنین « فکر» کلانی میتواند  طئ 1400 سال فرضاً  به 1400 ملیون خلق خدا بباوراند که دین  و اسلام  شما « فکر»  نیست  ؛ « ذکر» است  و « تلاوت» معنی زداء و جادو گرانهء متون هزار و هزاران سال  پیش !

ببخشید که از حکایت جاسوس اعظم  به دور نرویم :

« رئیس جمهور [ریگان] می خندید ( برای آنکه فهیده بود  و مزه اش داده بود . ها ؛ که فهمیدن چه مزه ای دارد!) و  به من اصرار میکرد که این موضوع را چاپ کنم . »

چرا که کافی نبود ؛  تنها  او موضوع را  بفهمد  و از آن حظ ببرد ؛ باید  تمام  ملیونران  و ملیاردران  و جاسوسان  و ماجراجویان  و سیاستکاران و حتی توده های مردم امریکا و جهان بدانند که از « فکر»  باید استفاده کرد و با « فکر»  به  مصاف دشمن بروند  یا  به آن مدد کنند ... و درین قسمت  با « فکر» [ عملیات مسکینو  یا  پشهء ملاریا ] را که  نیش و بال هایش عجالتاً  از انجیل درست شده است و درست میشود ؛ راه اندازی نموده و تا پیروزی تداوم  بخشند !

بخوانیم ؛ کتاب را  بخوانیم :

« و من ادامه دادم :  دومین قسمت طرح من هم ساده است . ما یک گروه از جوانان روز نامه نگار در پاریس داریم ـ که « فکر» کرده ـ نسخهء دقیقی از روز نامهء ارتش شوروی یعنی « کراسنایا زوزدا» ( یا همان ستارهء سرخ ) را منتشر میکنند .  یعنی همان روزنامه  با همان شکل تایپی  با همان روش ؛  ولی کاملاً  مخرب و بر اندازنده . آن  روزنامه  همان فضای ستارهء سرخ  را  دارد ؛ ولی آن نیست .  مقالات  در مورد  ارتش سرخ ،  شکست های آن در افغانستان و هرجای دیگری در دنیا سخن میگوید .

 این روز نامه  باید « اکسیزسالی »  یا « رُز توکیو» در جنگ « جهاد فی سبیل الله !» افغانستان بشود .  ما  باید آن  را چاپ  و در بین سربازان  روسی آنجا توزیع کنیم .  به علاوه شما می توانید وقتی این انجیل ها و روز نامه ها را  به داخل قاچاق  می کنید ؛ آن ها را در بازار سیاه  به  قیمت سه هزار درصد  از نرخ  تولید  بالا  به  فروش برسانید . بنابر این چنین کاری پول ساز  هم  هست  و ـ در هر حال ـ  به از بین بردن نظم  و قانون اخلاقی ی ارتش شوروی کمک خواهد کرد .»

درین موقع رئیس جمهور امریکا پوزخند میزد  و شیفتهء مطلب شده بود .

من گفتم : « آقای رئیس جمهور !  عامل سوم  شاید  از همه  دیو صفتانه تر  باشد .  راستی شما  با  اینهمه  مواد مخدر که  توسط آژانس اطلاعات دفاعی ، گارد ساحلی ، اف بی آی  و پُست خدمات گمرکی توقیف میشود ، چه میکنید ؟ »

رئیس جمهور پاسخ داد : « خوب ؛ من نمی دانم فکر میکنم آن ها را نابود  می کنیم »

من جواب دادم : « کار اشتباهی است . ما  باید آن ها را  به  طور مجانی  پخش کنیم . »

او با صدای آهسته گفت : « آه اوه خدای من ؛ اُف .. »  من چون دیدم  تعجب کرده ؛ ادامه دادم : « این دقیقاً همان کاری است که ساکنان ویتنام شمالی در ویتنام  با سربازان داوطلب شما کردند . آن ها  این کار را طبق  برنامه  انجام  داده  بودند  .  اگر این اقدام صورت گیرد ؛  شما دولت شوروی  را  از کار خواهید انداخت . در روسیه برای دست کشیدن سربازان از جنگ و بر گشتن آن ها  به  روسیه  و  برای جلوگیری از چنین فرو پاشی جسمی و روحی ـ اخلاقی آن ها  ؛  فشار بسیار زیادی  بر  دولت  روس  وارد  می آید . »

و افزودم  : « این است شرح عملیات پشهء ملاریا !

این کاملاً  طرح  زیرکانه ای است  و چیزی است که  برای انجام گرفتن طراحی شده است .  مبارزهء جنگی بدون آنکه حتی  یک گلوله  از  روی خشم شلیک شود . »

 من قدری برای تأثیر حرف هایم  مکث کردم  و بعد ادامه دادم  : « بر علاوه ؛ کل عملیات را می توان  با   یک میلیون دالر و نه بیشتر  و با  تعداد  افراد  وفادار سازمان دهی کرد . فقط یک میلیون دالر ؛ چون اگر بیشتر بیاورید ؛ طرح کارگر نمی افتد . حال آنچه را که باید درین عملیات انجام دهید ؛ میدانید .  شما مجبورید  مغزی داشته باشید که  شاید  مورد لعنت خداست و آن را مانند  یک لیمو تحت فشار قرار دهید . »

ریگان ادعا کرد  : « کار سختی است ؛  هیچ کس تا  به حال چیزی  شبیه این ؛  به  من  نگفته است .»

و  به  طرف  تلیفون امنیتی  دست  دراز کرد  و  به  ویلیام بیل کیسی  در آژانس اطلاعات مرکزی ( سیا-C.I.A)  تلیفون  زد .

کیسی در آن  موقع  مسئولیت اطلاعات مرکزی  را  به عهده داشت .  ولی او بیش از یک مدیر مسئول  بود . او دوست  و محرمی بود که  ریگان  شدیداً  به او متکی  بود  و در مورد موضوعاتی که  اساساً  پیچیده  و حساس  بودند  و  پروژه های  مخاطره آمیز  دارای  فراز و نشیب های  بسیار  بزرگ  بودند ؛  با وئ  مشورت  میکرد .

ریگان در مورد آنچه که  ما  بحث کرده  بودیم ؛  توضیح  مختصری  به کیسی داد  و  به  او گفت که  نا گزیر است  تا  با من ملاقات کند .

دو روز بعد  من  با کیسی  ملاقات  و در بارهء عملیات پشهء ملاریا  با  او مفاهمه کردم  . او عاشقش شده  بود ؛  از صندلی  به  هوا  جست  و  مشت  هایش  را  به  هوا  پرتاب کرد و گفت : « یک خرس ـ یک آدم ! »

بعد در بارهء اینکه امریکایی ها  در کار  به جای 5 نفر ،  پنج هزار نفر میگمارند  و اینکه  به هیچوجه  طور لازم  راز دار نیستند  و  باید 90 درصد آنچه را که مخفی میکنند  علنی  و 10 درصد آنچه را که علنی انجام  میدهند  مخفی کنند  ؛ و  مسایل دیگر صحبت کردیم   و سرانجام  این  نتیجه گیری خود را  توضیح  دادم که :

« هیچ امریکایی  نباید  در عملیات  باشد ؛ چون شما نمی توانید  راز نگهدار  باشید  و  ما  به  پاکستانی ها  احتیاج  داریم .

من  بیدرنگ  به  پاکستان  پرواز کردم  و چون  بیل کیسی  با  پاکستانی ها  تلیفونی صحبت کرده  بود ؛  با آن ها ملاقاتی  را  ترتیب دادم  .  به آن ها گفتم : «  موضوع خیلی ساده است .  همه چیزی که من از شما  می خواهم آن است که  وقتی  ما در فلان  روز ،  فلان ساعت  و در فلان مکان بودیم  شما چشمان تان  را  ببندید . »

بدینگونه می بینیم که جنگ جهانی سوم ؛ جنگ سرد است  و با  اینکه یکطرف آن در هر حال ابرقدرت امریکا ست ؛ اما  پاکستانی ها  نسبت  به امریکایی ها درین جنگ  به حدی لیاقت  پیش قدمی  دارند که  ترجیحاً  توسط همون ها  و  با مدد  همون ها  این جنگ  پیش می رود  و  باید  پیش برود .

دلیل ارجحیت و افضلیت پاکستانی ها چیست ؟ ـ البته نه منظور ما و نه منظور کینت دومارانش عامهء مردم ساکن سرزمین نامنهاد  پاکستان نیست ـ منظور اشخاص و حلقات حاکمهء وابسته  به لندن  و  واشنگتن  و سایر مراکز  امپریالیستی  و استعماری است . این اشخاص  و حلقات  از مدت ها  قبل از ایجاد پاکستان  پشت اندر پشت درین امور حرفه وی تربیت و آماده می شدند  و  پاکستان  برای آنان  و به خاطر آنان  و  به خاطر نقش  و  رسالت خاص که آنان در تبهکاری های  استعمار کهن  و نوین  به نیابت از انگریز  و سپس آمریکا  ایفا کنند  ؛  به وجود آورده  شد  و تا کنون حقظ شده است !

امریکایی ها علی الوصف عزائیم شان  به این درجه در پستی  و ذلت  و بربریت  تربیت  نشده اند  و نمی توانند هم  چنین آماده  شوند  و قالب گیرند .

چنانکه  در کتاب « تلک خرس »  با روشنی هرچه کاملتر دیدیم ؛  اینگونه  اشخاص  و حلقات  محضاً در درون  پاکستان  نیستند ؛  افغانستان  و گسترهء قبایل آزاد دو طرفهء دیورند لاین حتی  قرارگاه  و  مأمن اصلی تر آن ها بوده است  و می باشد .  به  همین دلیل هم  هست که افغانستان آخرین  میدان  و خونین ترین  و تباهکننده ترین  میدان جنگ سرد  می شود  و بیشترین « عملیات  مسکینو یا  پشهء ملاریا » در آن  صورت می بندد و متحقق میشود .

 مسکینو های « افغانی »  و پاکستانی حتی نیش و بال  پیشهء ملاریای کیت دمارانش را به عوض انجیل از قرآن درست میکنند ؛ در نتیجهء این پشه  اگر فی المثل طی 9 سال حدوداً 15000 عسکر روس را  نیش می زند  و نابود می کند ؛  به مراتب بیش از 1500000 جوان  و سرمایهء بشری ی افغانستان را به کام مرگ میفرستد و دوچند آن را  بیمار عمری  و دیوانهء زنجیری درست می نماید .

حتی امروز به حسرت می افتیم کاشکی افسار و  ریموت کنترول مسکینو های افغانی  به دست مماثل های پاکستانی نمی بود  و آن ها خود مستقیماً  با  دمارانش ها  و بیل کیسی ها و دیگران طرف  معامله قرار میگرفتند . در نتیجه  ما یک درجه کمتر بدبخت می بودیم  یعنی غلام غلام  می بودیم  نه غلام غلام غلام !

به هرحال تصور میشود که صحبت درین راستا کافی است و حقایقی که توسط سایر ناظران اوضاع جنگ سرد ـ جنگ سوم جهانی ـ افشا و برملا شده حتی خود ستایی های کیت دومارانش را  بی رونق میکند . 

منجمله فراتر از آثاریکه درین کتاب مورد استناد بود ؛ یافته های جناب مصطفی دانش ژورنالیست  با شهامت  و با شرافت  بین المللی خیلی  پر پهنا و روشن و شفاف و عمیق است . هموکه  طئ  روز های طوفانی این جنگ کثیف جهانی بیش از 70 مرتبه به افغانستان سفـر های ژورنالیستیک پر بار داشته  و منجمله  با  احمدشاه مسعود  و جبهات  و کار ها  و یاران  و بالاخره مرگش از نزدیک آشنایی  و  وقوف منحصر به فرد  یافته است .

تا جائیکه دقیقاً کشف کرده که حضرت استاد پروفیسور عبدالرب رسول سیاف رحمت الله علیه چگونه او را وادار به نشست  با تروریست های عرب  میکند  و توسط تلیفون و خواست فریبکارانه و ابلیسانه ؛  این زیرک ترین آدم کوهساران شمالی را  می فریبد  و  وا دار میسازد از هیلی کوپتر  به هوا بلند شده ؛  فرود آید  و  به کام  مرگِ  تدارک  شده  توسط  مافیای تروریزم جهانی  برود ؛ همان مافیا که شوک جهانی ی 11 سپتامبر را تدارک دیده  تا برای اشغال افغانستان  و تاخت  و تاز اسیر کننده  بر کل عالم  بهانه  فراهم  نماید .

 مسلماً  همزمان  با آن  باید  احمد شاه  مسعود  هم  نابود گردد که  احتمالاً  مزاحمتی  بر جا  نماند ! و درین  راستا  شخصیت کبیر اشرف المؤحدین  رسالت الهی ی! بی مثال ایفا  می کنند  تا  شاید  شرکی خفی تر از حرکت  مورچهء سیاه  بر سنگ سیاه در تاریکی  شب سیاه ! را که  در  وجود  مسعود  یافته  بودند ؛ زایل فرمایند !

( لطفاً در صورت ضرورت  به مصاحبه های مستند  و مدلل جناب مصطفی دانش منجمله  با  تلویزیون « اندیشه »  به گرداننده گی محترم سهراب اخوان  و در انترنیت  به « فیلمکس میدیا http://www.filmexmedia.com/»  مراجعه فرمائید .

 میتوانید متن های مورد نظر را  از ایمیل filmex@filmexmedia.com مطالبه و دریافت بدارید)

بدینگونه از هر دری که  به « جهاد فی سبیل الله ! » پاکستان و افغانستان  وارد  شویم  ؛ آن  را سناریویی از جنگ سرد  و جنگ سوم جهانی می یابیم  و به همان درجه که  فاشیزم هیتلری  و ایتالوی  و جاپانی  و سایر  زد  و خورد ها  و کشت  و کشتار ها  و آدمسوزی ها و کشور سوزی ها  در جنگ دوم  و اول جهانی  به  محمد  و قرآن  و اسلام  ربطی نداشت ؛  فجایع  به  راه افتاده  تحت نام  « جهاد فی سبیل الله ! »  هم  به  قرآن  و  محمد  و دین مقدس اسلام  ذره ای  ربط  نداشته است  و ندارد . 

بلکه  بدبختانه  و بسیاربسیار بدبختانه بدینوسیله  اسلام  و قرآن  و محمد ؛  نهایت دیو صفتانه  به  پای ابلیس  جنگ جهانی ی سوم  قربانی  شده اند  و کماکان  به پای ابلیس جنگ جهانی ی چهارم  که گویا جنگ  شمال ـ جنوب  و جنگ تروریزم  و دنیای آزاد است ؛  قربانی می شوند .

با اینهمه وضوح  و آفتابی  بودن  موضوع ؛  عده ای  موجودات قابل ترحم  وجود  دارند که می فرمایند :

اصل جهاد مردم افغانستان درست و قابل تجلیل و جش گیری  و فلان و فلان میباشد ؛ اینکه عده ای  به آرمان های جهاد خیانت کردند ؛ امر دیگریست !؟

درینجا پرسش این است که  اصلاً جهاد چیست ؟

به هرگونه تعریفی که میخواهید بکنید ؛ « جهاد » امریست مذهبی  ؛  و به هیج وجه امر کشوری  و ملی  و جغرافیایی  بوده  نمیتواند .

در دین مقدس اسلام  ؛  جهاد اکبر ؛  عبارت از مبارزه  با  نفس اماره  می باشد ؛ یعنی ریاضت  برای  تزکیهء  نفس خویش  و  زدودن  همه  انواع  وسواس ها  و  شایبه های  ضد  تقوای اسلامی .

از آنجا که شرط نخست  مسلمان  بودن دانش دین  و دنیا ست ؛  همچنان کسب سواد و آموزش علم  راستین دین  و دینداری  و تاریخ  ادیان  و فلسفهء ادیان  جهاد اکبر می باشد ؛   چرا که در حالت جهل  دین اصلاً  نمی توانی بدانی  تقوی چیست  و نفس اماره را چگونه  و تا چه حد  بائیست کنترول کرد ؟

اما در شرایطی که دین و ایمان  مورد تجاوز قرار میگیرد  و مسلمانان  به خاطر دین  و ایمان شان از آزادی های لازم  ، مساویانه ،  قبول شده  و  مماثل اهالی ی سایر عقاید  و ادیان محروم ساخته میشوند چنانکه در جبر تحمیل هجرت  بر مسلمانان در  زمان  پیامبر پیش آمد ؛ جهاد اصغر همانند جنگ  برای دفاع از خود  و حقوق مسلم  عقیدتی ضروری میشود  و چنین جهادی  بر کلیه  پیروان  واجد شرایط دین  و عقیدهء طرف  اجحاف  و در مورد طرف بحث  ما ـ  بر کافهء مسلمانان  ـ علی السویه  واجب  میگردد . 

لیکن مانند آفتاب روشن است که  بخصوص پس از جنگ جهانی ی دوم  و تصویب اعلامیه جهانی ی حقوق بشر  ؛  اصلاً  امکان اینکه عقیده  و دیانتی  مورد  تبعیض  و ستم  نابود کنندهء مسلحانه  قرار گیرد  ؛  مانند احیای برده گی ی کهن ؛ غیر ممکن  و غیر مقدور گردیده است .

مکاتب سیاسی  ،  نظریات فلسفی  و تبلیغات دینی  به حکم آزادی های فطری ی بشری برای همه گان  مساویانه آزاد است  و نمی توان تبلیغ دینی ،  نظریهء سیاسی  و فلسفی  و انتقاد  بر نارسایی ها  و عملکرد های  سوء و استفاده های سوء و خائینانه  و عوامفریبانه  و اهریمنانه از دین ها  و  باور های مردمان  منجمله اسلام  را دستاویز  مخالفت  و صف آرایی های  مسلحانه  و آشوب  و بغاوت  قرار داد .

 چنین اعمال جنون آمیز و بیمار گونه  مغایر حق  آزادی  است  چون آزادی دیگران  و امن و نظم جامعه و جهان  را تهدید  میکند  و ذاتاً ؛  خود خدا تراشی  و کفر و ضلالت است .

چنین اعمال جنون آمیز و بیمار گونه منافی حق عضویت در جامعهء قانونمند بشری است که خوشبختانه علی الوصف کاستی ها هزاران مرتبه ؛ امروز از هزار ، دو هزار سال پیش بهتر می باشد و بهتر  نیز می شود .

ولی دفاع از آزادی  و استقلال سرزمین  و  وطن  و حقوق دولتی  و ملی  را  نمی توان « جهاد »  نامید ؛ چنین امری  بخصوص در شرایط  و اوضاع  و احوال دنیای امروز منافقتی وخیم است ؛ چرا که  مبارزهء آزادیبخش علیه متجاوزان  و اشغالگران  و بیدادگران  همدین چون  پاکستان  و کشور های متحارب  همکیش  را  نفی می کند  و کشور ها  و مردمان  را  به روز و حال افغانستان امروز می اندازد !

 چون صرف نظر از اینکه دین  بشر چیست  و  به چه ایمان دارد  یا  ندارد ؛  این  وجیبهء کشوری  و ملی است  و  همدین بودن  و هم عقیده  بودن تجاوز گر و پامال کنندهء حقوق  و نوامیس ملی  و کشوری ؛ مانع از  رستاخیز هوشیارانه و خردمندانه  برای استقلال  و تمامیت ارضی  و صیانت حاکمیت ملی  و سایر حقوق متساویانه که  برای همه  باشنده گان کشور ها مسلم است ؛ میگردد .

توجیه  تروریزم  و تحمیل  اجباری  و مسلحانهء خود  و عقیده  و دین خود  بر سایران  به نام جهاد ؛  بالای دیگران ؛  نه تنها  امر ضد دینی  و در اسلام  کفر  و فساد  فی الارض است  بلکه پلید ترین جنایت  علیه  بشریت  بوده  و نهایتاً  به  بیزاری ی  نوع بشر از چنین دین جلابان خشن  و وحشی ؛  و از دینی که  با  اعمال خود  تمثیل  میکنند ؛  می گردد  و  به زوال  دین طرف ادعا منتج میشود .

 از این دیدگاه ؛  یکانه مورد که در حال حاضر یک جهاد واقعی  را  بر کلیه  مسلمانان فرض  و واجب میگرداند ؛ جهاد  علیه  تروریزم  کور و  وحشیانهء القاعده ای  و انتحاری  و طالبانی  و پاکستانی  و مماثل های آن هاست  .  همچو خطر نابود کننده ای طئ 1400 سال گذشته  متوجه  بقا  و حرمت  و مقبولیت دین مقدس اسلام  نشده  بود !!!

باور و نظر اغلب  ناظران  امر این است که این  پروژه  عمداً  به  وجود آورده  شده است  و  هدف غایی ی آن خاتمه  بخشیدن  سهل  و سریع  بر دین مقدس  اسلام  و سلطه یافتن  استعمار گران  و صیهونیست ها  بر سرزمین ها  و منابع  ثروت های مسلمانان می باشد  و  به  عبارت دیگر حالت سازماندهی شدهء جنگ چهارم جهانی است که دومارانش میگوید  و  رابرت  درایفوس در کتاب مستند « بازی ی شیطانی »آن را  به طرز مسلم  ثابت کرده است !

بر علاوه ؛   ثبوت  اینکه  حادثهء 11 سپتامبر 2001 در  برج  های  عظیم  مرکز  تجارت  جهانی  «  سناریوی کاخ سفید نشینان »  بوده  و  بن لادن  و القاعده  صرف   نقش شریک  معامله  را  ایفـا کرده اند ؛  تا  شاک تراپی  برای  همسوکردن  روانی ی  تقریباً  کُل جهان  علیه  کشور ها  و معنویات اسلامی  و  بخصوص افغانستان  و عراق  متحقق  شود  ؛  از  طرح  های  بسیار  مخوف هنوز  پُشت  پردهء  علیه  اهداف  جهان خواران  در عالم  اسلام  خبر  میدهد .

 درین  زمینه  منجمله کتاب  « فریب دهشتناک »  تحقیق  و تألیف ژورنالیست  هموطنِ  کنت دومارانش ؛  محترم  تری میسان  با  ترجمهء  بسیار خوب دنیا  مملکت دوست ؛  خواندنی است .

 یک چکیدهء قابل استفاده  از آن در سایت های  پیام آفتاب ، آریایی  وغیره  نیز  وجود  دارد .  با جستجوی « دروغ بزرگ  11 سپتامبر» در گوگل سرچ  نیز به  دست  می آید .

با  تمام  این ها ؛ آیا  باز هم  می توان  بدون ابتلا  به سفاهت  از چیزی  به  نام  « جهاد مردم افغانستان »  سخن راند ؟!

آیا حد اقل شش سال  پیش از اینکه  مسئاله  کمونیست های نام نهاد و خصوصاً  تجاوز شوروی مطرح  باشد ؛ کدام مردم افغانستان ؛ حبیب الرحمن  و  ربانی  و حکمتیار و  مسعود  را  نزد  نصیرالله  بابر  بریگیدر  بالا حصار پشاور  فرستاده  بودند  تا  برای « جهاد » آماده شوند ؟

آیا امکان داشت آنان همان شب  و روز ناگهان خواب  نما شوند  و  وحی ای بالاتر از حضرت محمد  برایشان نازل گردد که در عالم غیب چنین خبر هایی است  و شما مأمور جهاد  مردم  افغانستان  تحت قومانده ISI  پاکستان استید ؟؟

مگر نه این است که در مطابقت  به مندرجات حیرت انگیز و ننگ بر انگیز « بازی ی شیطانی » آن « هلکان » شکار یک  توطئهء دامنه دار خارجی علیه مردم افغانستان شده  بودند ؛ سال ها در حوزه های اندرگروند  درون کشور شستشوی  مغزی  و تجهیز جهادی  برای انتلیجینس سرویس ، ISI -   CIA  و شبکه های شیطانی همسانشان گردیده  و بعد  یکه راست  و با  معرفی  و سفارش  و سوابق ؛ خدمت  نصیرالله بابر  و  بوتو صاحب ... گسیل شده  بودند ؟؟؟

فکر میشود اضافه گویی درین  مورد  توهین  به شعور خواننده  باشد  و بدینجهت کوتاه  می کنیم :

مردم  مظلوم  و از دنیا بی خبر افغانستان  تحت هیچ عنوان  و از هیچ استقامتی  به اجیران جنگی  ISI -   CIA  مجوز  و ماموریت  جهاد!  و  وطنسوزی  و برادر  و خواهر کشی  و فضا سازی  برای مداخلهء شوروی  ها  و بالاخره 46 کشور غیر مسلمان  و مداخلات چندین کشور  و حلقه و مافیای  بدتر از کفر اسلامی  نما  را  نداده اند !  چیزی که  پلان ابلیس هایی مانند  بریژنسکی ، کیت دومارانش ،  بیل کیسی ، ضیاء الحق ، اختر عبدالرحمن ، دگروال یوسف ، خلیلزاد ، حمید گل ،  ریگان  ،  بوش ها  و « کمیتهء 300 »  بود و هست .

روز 8 ثور؛  نه روز  پیروزی ی جهاد  مردم افغانستان  بلکه روزیست که  مردم  بیچارهء افغانستان بالاخره آخرین آثار  و علائیم  استقلال  و خود ارادیت  و حتی  ارزش های سترگ اخلاقی حاکم  بر روان جامعهء ملی خود را  پاک  باختند ؛  و دو هزار سال  در اعماق توحش و جاهلیت  صحرا های عربی  و افریقایی  عقب رانده شدند .

این  روز ؛  فقط می تواند  برای چندین دهه  صرف  به  مثابهء  روز «  توبه  و استغفار»  همه گانی  برگزار شود  و طئ 24 ساعت آن حتی آنانی که  در  وقتش هنوز  به دنیا  نیامده بودند ؛  با تمام  قوت و حضور قلب  و  روح  به  پیشگاه  ابدیت آفرینش  ؛ مراسم  توبه  و تضرع  و یوگا  و  ریاضت  به جای آورده  و تطهیر و تزکیهء خود  و سرزمین ملی خود را  از آنهمه جنایات  علیه  دین قدسیی اسلام  ،  مادر وطن  و فرهنگ  و معنویت کبیر نیاکان امجد خود  میسر سازند .

گفتیم :  سرز مین ملی ی خود !

 با  اینکه  هنوز  برای « ملت شدن افغان ها »  طبق  منطق  و علم جامعه شناسی  زمان طولاً غیر قابل پیشبینی باقی مانده است .  ولی میتوان  از واژهء سرزمین ملی بدون هیچ نگرانی استفاده کرد ؛ چرا که  بالاخره « ملت شدن افغان ها » به مثابهء زیبا ترین  و هیجان انگیز ترین آرمان در پیش است  و این  پروسه مسلماً در همین سرزمین  تحقق خواهد یافت !

آری ! ملت شدن افغان ها  یک آرمان جلیل است  و اما «  افغان ملت »  به مفهوم  علمی  و مسئولانه در سطح فرهنگ بشری ؛ هرگز  و ابداً  از  قبل  وجود  نداشته  و حالا هم  جز  به  مقادیر  ریز  نسبی ؛  وجود  ندارد .

 لذا  این دعاوی که « افغان ملت»  هست  و حتی همراه  با  پیدایش هستی  بوده است ؛ یا جنون  و سفاهت است  یا  مانند « جهاد » مبارک!  توطئهء ملت بر انداز  و  وطنسوز . 

بدینگونه  به  جان سوز ترین  و گیج کننده ترین  معادله می  رسیم :

 در حالیکه  اسلام  و « افغان ملت » جز به گونهء دعاوی جاهلانه  و شیطنت بار  واقعیت عملی ندارد ، در حالیکه کشور تحت اسارت  نیمهء قلدوران جهان کنونی  به سر می برد ،  از استقلال ملی  و دولت ملی  و قضا  و قانون ملی .. خبری  نیست ،  در حالیکه  حتی  ژورنالیست خوبی چون احمد رشید که روزی  واقعیت  شوم  و نحس ضد ملی  و ضد افغان طالبان  شامل بازی ی نفت  و یونیکال  و بریداس ... را  همو  برایمان  برملا کرده  و نشان داده  بود ؛  ظاهراً  تب دارد  و یا  به  نسیان  و الزایمر مصاب گشته است  و  با حمیدگل  ولد الزنا  که از قهرمان یگانهء  زمین  و زمان شدن  و حریف   یکه تاز ابر قدرت ها شدن  ملا عمر موهوم  و در واقع  شخص شخیص خود  ؛ میگوید ؛  تقریباً  همکلام شده  است ؛  و در حالیکه حزبی ،  شخصیتی ، جماعتی ، دولتمردی ، فرهنگی زنی ... ناپیداست که یک جرقهء روشن بدمد  و ما  و  مردم  پاکستانزده  و  بربریت گرفته و  به لعنت جهاد گرفتار آمده ؛  ببینیم که  بالاخره  به اندازهء « بُز رو»  هم  راهی در  پیش رو داریم  یا خیر ؟ و یا سرنوشت  و تقدیر مان ؛  به برکت جهاد های فی سبیل الله !  همانا گودال مرگ ها  و محو شدن های  عصر حجری است  و خلاص !

بالاخره  قبل از همه اسلام حقیقی را چطور بشناسیم ؛  بیابیم  و حصول کنیم ؟

بالاخره  ؛ چگونه  دورِ آرمان « ملت شدن»  اقوام  و قبایل خود  تمرکز  نمائیم   و از « هیچ»  ؛  به  « چیزی شدن » آغاز نمائیم  !

و بالاخره ؛  بر سرنوشت خرانه  ایکه  گفته می شود حمید گل  و اوباما  برای مان رقم  میزنند ؛ آنهم  فقط در ماه نوامبر آتی  ؛ حد اقل یک « نه!»  بگوئیم که عالم  بشنود  و  تاریخ  ثبت کند !

به نظر میرسد که در ضرب و تقسیم  و کسر و جذر آنچه درین کتاب آمد  و  پیشتر در « فقط  به دنبال :  یگ گوهر اصیل آدمی.. » ( سایت های آریایی و نوید روز *)آمده است ؛  بُزرو ؛  نی که  شاهراه  ها  در برابر مان گشوده است .

 شخصاً  این  بندهء عاجز  رب العالمین  به آگاهی می رسانم  که  اسلام   و  محمد  و الله  و قرآن  را  در یک حدی که حتی  تصورش طئ 1400 سال نمی شده است ؛ از برکت  قربانی  بیحد و حصر و مظلومیت های  مافوق تصور مردمان  بیچاره  و  بیدفاع  و  هردم  شهید  افغانستان  دریافته  و  مخصوصاً  در  وجود کتاب  ترجمه ،  تحلیل  و تحقیق قرآن مبین  تحت عنوان « معنای قرآن ـ  نگرش منطقی  و ساینتقیک  بر  مؤمن به  مسلمانان جهان »  تألیف و آماده کرده ام  .

 تعریف ملت  و ارزیابیی ملت  بودن  و نبودن  و در عین آرمان  ملت  بودن افغان ها ـ  تأکید می کنم : افغان ها و نه هیچ  کلمه و واژهء دیگر!!! ـ در دایرة المعارف ها  و تجربهء عملی ی سی  و چند سالهء سرزمین  ما  قطعاً مقدور  و  میسر است یعنی  به راحتیی نسبی میتوان در زمینه  به  اجماع  عمومی  رسید .

اینکه میگویم :  افغان ها و نه هیچ  کلمه و واژهء دیگر!!! ؛  بدین معنی نیست که دروازهء  بحث های اکادمیک و تحقیقات  بر روی کسی  بسته شود .  نه خیر در این عرصه  هرکس شرافتمندانه  و با صداقت و اخلاق علمی  و اکادمیک گام  بر میدارد ؛ گام هایش روی چشم ! جای چاپ  و نشر آثارش  برای فرهیخته گان  و اولوالاباب  محفوظ !

ولی در گستره های  پراکماتیک و عامه ؛

متأسفانه وقت  و  بخت  تجدید  نظر عاجل  بر نام  ها  و ارزش های  نهادینه  شده ـ گیرم  به گونهء تحمیل قبولانیده  شده ـ  را نداریم .  لذا درین گستره افغانستان ، افغان ، اسلام  و همینگونه خیلی ارزش ها  و سنن  موجود  طرف  بحث  و جدل نیست .  غنامند سازی  و تطهیر  و  تزکیهء آن ها از تعابیر  و استفاده ها  و  برداشت های  سوء امریست که  به  راحتی  تحت خود  همین  عناوین حتی  بهتر و کارا تر متحقق  میشود .

مندرجات و مباحث کتاب حاضر  و  نیز « معنای قرآن »  احتمالا  ثبوت های قانع کنندهء این مدعا را  به  دست خواهد  داد .

اما برای علی البدل  وضع  موجود متأسفانه  معجزه ای سراغ  نمی شود جز  یک حزب  بزرگ تمام  مردمی  و دارای  بیشترین  و بهترین انگیزه  ها !

هدف  تخطئه  و  بد  و  رد گفتن  به  هیچ حزب  موجود  کشور  نیست  .  ولی حقیقت  این است  که  طئ  دو سه دههء اخیر حتی در قلمروی  ذهن ؛  از قید کلیشه های  فرتوت  نتوانستیم  رهایی  یابیم  .  حتی  یک  نام  و عنوان جذاب  و دلپذیر  به  میان  نیامد . گویا  تمام آنچه که  بر این سرزمین گذشت  و میگذرد  و هکذا جریانات  و تجارب  در عرصهء جهانی  بر ما  هیچ  چیزی القا  نکرد  و  بر عکس فقط  گنگس مان ساخت  و بس !

به راستی ؛ جای  بسی تأسف است !

به هرحال ؛  تصور میکنم  ؛  قدری توانسته ام  با کلیشه ها  بستیزم  و یا  با آن ها کنار بیایم  . حتماً خیلی ها  تعجب خواهند کرد ؛ حزبی که  من  برای آن اندیشیده ام  حزب  محمد  پیامبر مظلوم  و شهید  نامراد  نیاکان  ماست  که حتی  بر  واقعیت  تلخ  و جانکاه  شهادت  توطئه گرانه  و فتنه جویانهء آن  بزرگوار  تا کنون کس التفاتی  نتوانسته و یک دعای شائیسته شهید چنان  بزرگ و جلیل  هم آگاهانه  نثارش   ننموده   است .

 بنا بر این همین حزب ، حزبِ  الله  هم هست  چون  محمد رسول الله  می باشد .  ولی در همین حال  این حزب  با  هیچ حزبُ الله  و حزب محمدی  وجه  مشترک و شباهت  مفهومی  و شعاری  و برنامه ای  و آرمانی  ندارد .

اسلام  محمدی توسط یکی از  بزرگان صحابه  چنین تعریف شده است :

برای دنیایت چنان کار کن که  پنداری  هرگز  نمی میری ،

برای آخرتت چنان عمل نما که پنداری همین فردا می میری .

این حزب  مأمور  رسیده گی  به  امور جامعهء اسلامی ی ما  در حوزهء نخست است  و برای دنیای مردم  مسلمان عهده دار مسئولیت میشود . مسئولیت بخش دوم  وظیفهء مستقیم حزب نیست ولی در  وجود  اخلاقیات  و تقوی  و طهارت صفوف حزب  و  رهبری  پر غنای معنوی ی جامعه  به  بخش دوم  نیز  بهترین  مدد ها را خواهد رسانید .

وانگهی  برای تحقق اهداف  و احتیاجات روحی  و عبادی ی مردم  مؤسسات  و نهاد  های  فراوان دیگر  وجود  دارد که حسن تفاهم  و همکاری های متقابلهء آنان  و حزب ؛  هنوز ثمرات  و برکات  بیشتر عجالتاً  غیر قابل تصور  را  به  همراه خواهد آورد .

به درجهء دوم  ؛ این حزب ؛ حزب مردم  معاصر افغانستان است . آن بخش عظیم  و اکثریت  مطلق مردم که  به  زمان اعتنا و احترام دارند  و حتی  میدانند  و آگاه  می گردند که این  فقره چنان  مهم است که رب العالمین  به آن سوگند  یاد  نموده است  و حتی کلام خویش قرآن مجید  را  تابع  زمان  و مکان ساخته است  !

با  اینهم آن عده که می خواهند  در اعصار پیشین زنده گی  و تحجر کنند  نیز امریست که اختیارش از فطرت  با  ایشان آمده است  و هیچگونه جبر و اکراهی جز حدود آزادی ی دیگران و امنیت و مصالح  عمومی در کار نیست !

فقط آنان  و نیز کسانی که زمان معینی  را که جامعه در آن قرار دارد ؛  در نمی یابند ؛  و منجمله فرهنگ  و  مؤسسات امریکایی  را  بر آن تحمیل کردن  میخواهند  شامل کتگوری ی مردمان  معاصر نمی گردند .

 البته روش اقناعی  و دانش  و هنر رهبری ی حزب  دیر یا زود  تغییراتی پدید  می آورد و یا عوامل دیگر موجب  توسعهء دایرهء مردمان معاصر  و محدود تر شدن حلقه های  بیرون از آن  میگردد .

حزب مردم معاصر افغانستان که البته میتواند هر نام  مناسب و انگیزنده ای داشته باشد ؛ بدین معناست ؛ که خرد  دسته جمعی همین مردم است ؛  هدف اساسی حزب مانند هر حزب سیاسی ی دیگر ؛ گرفتن قدرت سیاسی  و حکومت است .  ولی در این امر عجلهء کودتایی  و انقلابی ندارد .

حتی برای  هدف اصلی الزامی است که حزب دولتمردان  و دولتزنان را  به  حد کافی  و در عالیترین سطوح  تربیت کند  .  برای  این مأمول علاوه  بر جلسات معمول  و  دورانی حزبی  و  محیط سرشار از سواد  بالای سیاسی  و فرهنگی آن  ؛  وسایل اطلاعات جمعی  ،  ویب سایت ها ، کتابخانه ها ،  رادیو تلویزیون ها ؛ انستیتوت های تخصصی عالی دایر خواهد بود و عندالزوم کادر ها  به خاطر نیل به حد بالای دانش های عصر  به پوهنتون ها و اکادمی های داخلی  و خارجی فرستاده خواهند شد . 

حزب مردم معاصر افغانستان پیش از هر امر دیگر میداند که به مردم دارای بنیهء اقتصاد ضعیف  و حتی اکثراً  بیکار  و درمانده  تعلق دارد  و بر آنها  متکی است .  در همین حال کشور در مجموع  محتاج  و مستاصل می باشد ؛ بدین جهت حزب سعی میکند شبکه گسترده ای از تشبثات اقتصا دی را  در جنب خود  و  تحت رهبری  خود  مورد  مساعدت چندین جانبه  قرار دهد .

هر گونه کار  و تشبث  ممکن  و در هر  سطح  .  با  استفاده معقول  و  پاک از همه منابع میسر مالی  و امکانات فنی  و علمی داخلی  و خارجی !

حزب مردم معاصر افغانستان ؛  از لحاظ طبقاتی حزب  طبقه متوسط افغانستان است که طبقه کارگران  یدی  و فکری  را  هم در بر میگیرد  ولی عجالتاً کار آفرینان  و سرمایه گذاران صنعتی  و تجاری  و زراعی  هستهء اساسی آن را می سازند .  بدینگونه حزب الگو های  یک طبقهء متوسط  معاصر ایده آل کشور جهان سومی  را  مستقیماً  در صفوف خویش خواهد  پرورید . حتی در شرایطی که حزب  مسئول دولت گردد  ؛ مؤسسات  و بازار های  درون حزبی تغییر موقعیت و خاصیت  نخواهند  داد .

حزب در نخستین فرصت ها  با  مطالعه  و  بهره گیری از همهء امکانات مشروع داخلی و خارجی هستهء یک صندوق اقتصادی  را پدید آورده انکشاف خواهد داد  که  با  اصول  و  ضوابط مردمی ترین  بانک ها  و شاید  هم  مبتکرانه تر  مدیریت خواهد شد .

در نتیجه جز  تعدادی  محدود  افراد  پروفیشنل  و  محقق  و معلم  متباقی اعضا و هوا داران حزب  همه شرکای فعال اقتصادی  و مالی در بخش  تحت رهبری شورای عالی اقتصادی حزب خواهند بود  و  مستیقماً  در کار  و  تولید و رهبری  و  بهبود  تولیدات  عمومی حصه خواهند گرفت  .  و درین جهت علاوه بر همه دانش های معاصر تجارب عظیم  اقتصادی و تولیدی  جاپان ، چین ، هند و سایر مردمان هوشیارانه مورد بهره برداری قرار خواهد گرفت و فرموده حضرت زکریای رازی  متحقق خواهد گشت که :

آنانکه  از تجارب خود  می آموزند  خردمندان اند .

آنان که از تجارب دیگران می آموزند سعادت مندان اند !

و بر عکس ؛ این ننگ که :

آنان که نه از تجارب خود می آموزند و نه از تجارب دیگران ؛ ابلهانند ! ؛  از محیط زیر رهبری حزب مردم معاصر افغانستان زایل خواهد شد .

حزب از طریق مطالعات و مبادلات  تجارب  و اطلاعات  تشبثات و امور تولیدی کاملاً جدید را  وارد اقتصاد  عمومی کشور خواهد کرد .

 مثلاً  تر ویج کشت  و  برداشت  بته ء یتروفا که  با یو دیزل حاصل دارد ؛  در اراضی ی نامرغوب  و کم آب  ثمر  میدهد  و  هر مزرعهء آن حیثیت یک چاه نفت را دارد  و امثالهم  .

بدینگونه در بخش های صنعت ، طبابت ، امور خدمات عامه و خلاصه  هر ساحهء تولیدی  و خدماتی .

حزب تلاش خواهد کرد بهترین مکاتب  و  پوهنتون ها را برای اتباع کشور راه اندازی  و در رقابت ظریف  علمی ـ فرهنگی سهم  هرچه  نیرومند تر بگیرد .

در عرصه روابط بین المللی حزب  مردم معاصر افغانستان  تا به دست گرفتن  زمام دولت دست زیر الاشه  نمی نشیند .  با  تمامی احزاب  و مؤسسات  و سازمان های بشری مناسبات خواهد داشت  و حتی  با  دولت ها و پارلمان های جهان  و مؤسساتی مانند  ملل متحد  همکاری  و مناسبات تنگاتنگ  بر قرار خواهد کرد ؛  ولی  هیچگاه  موقعیت خود  به  حیث حزب را ؛  فراموش  نخواهد کرد  و در داخل کشور  نیز حینی که  در قدرت  نیست  حیثیت  دولت  موازی  به خود  نخواهد گرفت .

بدینگونه حزب مردم  معاصر افغانستان  باشگاه  شور انگیز کار و تولید خلاقانه  و ابتکاری ، آموزش سواد  و علم  و هنر ،  تبارز همه گونه استعداد های خفته و نهفته و حتی  سرکوفته خواهد بود  و الگو ها  و  نمونه مثال  های  زنده گانی ی پاک  و  پر شور و غنی  و  زیبای فردی  و دسته جمعی  را  تکوین  و عرضه خواهد داشت .

ناگفته نماند که حزب مردم معاصر افغانستان  رهبر کبیر و شاگرد وفادار ندارد  با کیش شخصیت در آن ؛  به مثابهء آفت سرطانی مبارزه  بی امان همیشه گی خواهد شد  و  ممکن است در تصامیم  دسته جمعی  مسجل گردد که رئیس حزب هیچگاه  همزمان رئیس دولت  نشود .

به طور کلی تمامی تجارب  مثبت  و منفی احزاب سیاسی جهان  و کشور مطالعه  و خطوط قرمز  در هر ساحه  مشخص خواهد شد  .  نصب العین حزب  مخصوصاً در گسترهء اقتصادی علاوه  بر نان  و آب  اعضا  و  هواداران  آن ؛  فایق آمدن  بر فساد  مافیا های اقتصادی  و  بانکی  و بازاری  و دولتی  و انجویی در کشور است که متأسفانه اکنون دومین کشور از لحاظ  فساد در جهان  را می سازد  و گند این فساد چنان فراگیر شده که اینک بعصی ها جرئت میکند ؛ حتی مردم افغانستان  را  فاسد ترین  ملت جهان  بنامند .

جای امیداری است که خواننده تصوری در حد  یک طرح  و ایدهء کلی  تازه  در زمینه  به دست آورده  باشد .  البته اصول و موازین  و روش ها  و استراتیژی ها  و تاکتیک های  یک  حزب سراسری مردم  معاصر افغانستان در این حد  و سطح  ؛ طئ این چند سطر عجولانه  توضیح  و  روشن شده  نمی تواند .

                                                        با احترام

 

این مؤخره  متنی است که لزوماً در حال حاضر  نگارش یافته است  و متباقی متون کتاب  اساساً  نگارش شش سال پیش میباشد .

 

                                                                                                 افغانستان ـ عالم افتخار

                                                                                                           15/7/2010

 

 

 برای دانلود کتاب  « ... جهاد فی سبیل الله ! » بر این جا () کلیک نمائید .

برای دانلود مجلدات کتاب « گوهر اصیل آدمی ـ 101 زینه برای تقرب به جهانشناسی ی ساینتفیک »  و مقالات پیوست ؛  به این لینک ها  مراجعه  فرمائید :


http://naweederooz.com/in/arc67.html#noble

http://naweederooz.com/in/gohar.pdf

http://naweederooz.com/in/gohar_2.pdf

http://naweederooz.com/in/gohar.html

http://naweederooz.com/in/gohar_3.pdf


****************
http://www.ariaye.com/ketab/ketab.html

http://www.ariaye.com/ketab/eftekhar/eftekhar.pdf

http://www.ariaye.com/ketab/eftekhar/eftekhar2.pdf

http://www.ariaye.com/ketab/eftekhar/eftekhar3.pdf

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت