عبدالوکیل کوچی

 

نو اندیشی ، روشنفکری  و دیگر اندیشی

اکثریت بزرگان فکر واندیشه  به این باور اند که زندگی بشر ترکیبی است از احساس  اندیشه (فکر) وعمل .وصاحبان اندیشه (فکر ) را اندیشمند گویند. (ای برادر تو فقط اندیشه یی) ( مابقیه استخوان وریشه یی )  پر واضح است که عرصه تفکر بشری بسیار گسترده بوده ونو اندیشی یکی از بخش های آن در عرصه تفکر بشری میباشد .چنانچه گفته میشود که روشنفکری یکی از عرصه های نو اندیشی بشر به حساب می آید .ودگر اندیشی بخشی از گستره های روشنفکری است . مبرهن است که عموما تفکر ونو اندیشی در کنار هم ، روشنفکری ودیگر اندیشی بر کنار هم قرار داشته است با جمعبندی تعریف های متعارض ارایه شده در رابطه با روشنفکری نمیتوان نظریه پردازی گونه گونه را برای مفهوم روشنگری ارایه داد .اما بطور کلی میتوان گفت که روشنفکری بمعنی مکتب تفکیک دو امر از همدیگر است . به همین دلیل است که روشنفکری بعنوان روح ممیز وانتقادی شناخته میشود .همچنین از روشنفکری به فلسفه اصالت هوش وقریحه یاد می گردد . واما دیده میشود که این کلمات درالفاظ مترادف ،درمعنی متفاوت واز روی اهداف  درمسیر متشابه قرار دارند  .در حالیکه بعد اساسی دگر یا دیگر اندیشی بموازات انکشاف پروسه ها نیز شکل میگیرد که بر مبنای دید از منازل گذشته ونقش پای برجا مانده ازتطابق وتناقض رده بندی گردیده رهگشای مسیر بعدی میشود که در حرکت های آتی اهداف واستراتیژی های معینی را طرح ودنبال میکند. بنا بر آن روشن اندیشی ،روشن نگری  وروشنفکری نیز نمیتواند جریان نگرش برگذشته ها را عاری از نقد دانسته  و با سکوت از کنار آن بگذرد . بلکه دید روشنفکرانه توام با نقد به خاطر جمعبندی (نمیباییست ها) از گذشته ومطرح ساختن نظریات تازه وفورمولبندی (میباییست ها ) برای آینده کارایی خود را دارد که باز نگری لازمه آن است و آهسته آهسته با گذشت زمان اندیشه ها دستکاری شده ونظریات بازسازی میگردد،ولی نقد که (بایدها )و(نباید ها ) را مطرح میسازد دو مطلب مهم جوهر اصلی آن را تشکیل میدهد یک اینکه نقد بروی گذشته ها در مجموع خط بطلان نکشیده همانطوریکه گفتیم باید ونباید را (مسئولانه) به تحلیل گرفته روی نتایج آن داوری میکند.

نه اینکه زیرنام نواندیشی بجای عوض کردن پرزه،ماشین راعوض کندوپوستین راحریق

وبجای چند تا نهال مرض گرفتگی تمام درختان پر ثمر باغ را از ریشه در بیاورد .

بنا بر آن این نه نو اندیشی است ،نه روشنفکری ،نه دگر اندیشی ،نه باز نگری ونه باز سازی . بلکه  بطوریکه معلوم است راه نواندیشی وروشنفکری ودگر اندیشی راه نشانه گرفتن نواقص بر مبنای اصلاح ، پیام وپیشنهاد ، طرح ها وارایه نظریات است نه، دست تاریخ را (از عقب بستن ) بلکه نواندیشی پس کردن گردوغبار از روی واقعیت هاست ودر نهایت چاره جویی برای آینده است که نامش را پیام ونظر وطرح استراتیژی ویا.........گذاشت.  نواندیشی عبارت از (چهار تکبیر زدن بر همگی هرچه که هست ) وبا همه خدا حافظی کرد ن نیست .بگونه مثال یک حرف از گذشته ، درحالیکه جنبش مشروطیت ومبارزات ترقی خواهانه پنجاه سال بعد آن از حزب د خ ا گرفته تا دیگر نهاد های ترقی خواه کشورما نماد افتخارات تاریخی مردم افغانستان درقلب آسیا ثبت زرین تاریخ بوده و روی این دلیل باید گفت،  که اندیشمندان وچیز فهمان ،قلم بدستان ونویسندگان  وطن ما بمثابه گل های سر سبد جنبش های ترقی خواهانه وداد خواهانه کشور ما میباشند وبرای تمام مردم قابل افتخار و حرمت بی پایان بوده همواره با روغن علم ودانش مشعل کاروان راه ترقی وتعالی کشور مارا درخشندگی بیشتر می بخشند  . واگر گاهگاهی روی مفاهیم صحبت ها وسخنرانی ها ی معینی جهت معلومات مزید بحث صورت میگیرد این خود علاقمندی ودلچسپی به سخنان ارایه شده از جانب آنان بوده که با دید گاه متفاوت یک هدف را دنبال میکند وهرگز مفهوم  نفی ونقد را نداشته وبحث آن  حاوی نظریات مخلصانه میباشد . بگونه مثال اخیرا  یکی از دوستان گرامی ما در رابطه به مسئله نو اندیشی صحبت های آموزنده ومهمی داشتند که تعابیر گونه گون از آن استنباط میگردید . بگونه مثال.

1 ــــ جناب ایشان درسقوط نهضت دوره امانی ورویکار آمدن حبیب اله کلکانی همدستی اتحاد شوروی را با شورشگران داخلی و دسایس استعماری انگلیس از سوی خارج  مرتبط دانسته ونظام کارگری شوروی را پوشش قدرت تزاری خواندند . در حالیکه بی نیاز از اثبات است که پایه های نظام استعماری بوسیله انحصار گران بزرگ سرمایداری ورژیم سوسیالیستی کارگری بوسیله کارگران در راس ح ک ا ش که سالها مبارزه وبا قربانی های بیشماری سرانجام قدرت واداره رهبری کشورشان را بدست گرفتند و( طبقه کارگر ومتحدینش را صاحب ومالک ملکیت عامه ساختند ) پس چطور شده میتواند که دونظام ودو طبقه کاملا متفاوت با هم سازش نموده باشند ) برغم تبلیغات جناح های راست که نظیر آن را به تبلیغ گرفته باشند این به آنان متعلق است . ایشان در جای دیگری گفته اند که اتحاد شوروی (از جنبش دهقانی) پشتیبانی کرد، اگر اتحاد شوروی از جنبش دهقانی پشتیبانی کرد ه بود پس چگونه با انگلیس همکاری داشت ؟ آیا انگلیس هم طرفدار جنبش دهقانی بود ؟ یا دیگر اینکه  اتحاد شوروی اگر شورش راست گرایان را جنبش دهقانی تلقی میکرد پس چرا بعوض نظا م (شاهی )از نظام (شاهی) دیگری پشتیبانی کرد ؟ در حالیکه تاریخ بشکل جسته وگریخته بیاد دارد که در همان وقت اتحاد شوروی برای کمک باز گرداندن امیر امان اله خان ، به همراهی غلام نبی خان چرخی  کوشش های معین نظامی وسیاسی کرده بود ولی از طرف امان اله خان رد گردیده بود .  

 2 ـــ  ایشان جنش مشروطیت را منحصر به مشروطیت دانسته و نا مرتبط بودن روابط اندیشه وی آنرا با جنبش های آزادی خواهانه وترقی خواهانه بعدی افاده می کند .در حالیکه جنبش مشروطیت بنا به شرایط (همان وقت) خود هم انقلابی بود وهم ملی وهم آزادی خواه ضد استعماری و عصاره مجموع این نهضتها ی آزادی خواهی که قدامت آنان تا گذشته های دور دوره مبارزات خرآسانی ها وپیشتر از آن میرسد ومشعل بعدی آن بدست سید جمال الدین افغان روشن گردید و درحقیقت بنیاد اندیشه ای بود که درست از زمان مشروطه خواهان به دوره های اخلافش به میراث مانده است . این مسئله در بیت ارایه شده از جانب یکی از مشروطه خواهان غازی مرد یکه در وقت اعدامش گفته بود  (ترک جاه و ترک مال وترک سر ) (در ره مشروطه اول منزل است ) این دلاوران آزادی خواه جسور وبی باک به چهره مرگ نگریستند .آنان میخواستند نظام سلطنت  مطلقه را به مشروطه تبدیل کنند وحکومت قانون بر پا دارند ؛ معلوم میشود که در آنوقت  جنبش دارای استراتیژی بزرگی بود که اگر در دراز مدت چرخ بکامش میگشت آنگاه  در سرحد انقلابات دموکراتیک وملی هم توقف نمیکرد ولی عدالت خواهی اجتماعی آنان از لحاظ شکل متفاوت واز لحاظ اهداف جنبه مترقی داشت زیرا جنبش قبلی با دوره جنبش های بعدی  در حدود پنجاه سال  فاصله زمانی دارد. پس شعار ها طبعا قابل توجه. بنا بر آن اگر جنبش ترقی خوا هانه چپ در افغانستان بظهور پیوست بدون منبع والها می نبوده حتی از همان نسل جنبش گذشته در عصر نسج گیری جنبش ترقی خواهی ما ، شخصیت هایی چون عبدالهادی داوی ، علامه غبار ،داکتر محمودی وده های دیگر درقید حیات بودند که مطابق به شرایط نوین  جامعه چرخ مبارزات نوین  راحرکت  دادند . به این ترتیب با توجه به وجوهات مشترک وفراوانی که جنبش چپ ترقی خواهانه با مشروطیت داشت  نمی توان گذشته را با جنبش بعدی آن غیر مرتبط دانست . اگر ح د خ ا میتود ها وآموزه های ترقی خواهی (جنبش مشابه خارج) را نیز مد نظر داشت ولی هرگز منابع ومظاهر اصلی جنبش  داخلی را دست کم نگرفته بلکه آن را نقطه ( اصلی الهام بخش ) نیرو های ترقی خواه بعدی دانسته است .

3 ــــ   ایشان داعیه پشتونستان را انگیزه اصلی نزاع بین پاکستان وافغانستان دانسته وپشتیبانی ح د خ ا  را از حقوق حقه برادران پشتون وبلوچ زیر سوال برده در حالیکه ح د خ ا بر اساس احترام به خود ارادیت و حق تعین سر نوشت ملت ها  به اهداف آزادی خوا هانه وترقی خواهانه آنها احترام گذاشته و درجانب تایید آن قرار داشت . ملیت واقوامی که در طول تاریخ باهم پیوند ناگسستنی داشته چگونه میتوان در شرایط جدایی آنان از همدیگر سکوت اختیار کرد بغیر از ح د خ ا کی حاضر بود به صدای آزادی خواهی آنان پاسخ روشن ارایه کند . رسالت تاریخی یک حزب مترقی وطندوست وحدت وهمبستگی وطنپرستانه ی میباشد که به صدای آزادی خواهانه مردم صحه میگذارد . حتی این موضوع در زمان سلطنت ظاهرخان وحکومت محمد داود خان نیز فراموش نگردیده بود وبشکلی این داعیه مورد پشتیبانی قرار داشت . این (موضوع) گاهی در زمان اعلیحضرت غازی امان اله خان ازجریان مذاکرات مسکوت باقی مانده بود که تاریخ هرگز آن را فراموش نکرده وبرخ ها میکشاند .

4ـــ تطبیق عدالت اجتماعی بوسیله ح د خ ا آنچه رویدست گرفته شده بود در مطابقت با اهداف حزب صورت میگرفت تامین حقوق حقه مردم ، تطبیق عدالت اجتماعی ،دفاع از آزادی های مردم ، بر پا داشتن نظم قانون ودموکراسی در جامعه ،همگانی ساختن معارف ، صحت ،تعلیم وتربیه  اشتغال سازی در آب وخاک ومعادن وصنعت  عاری از هرگونه تبعیض ، دوستی با خلقهای جهان دفاع از صلح جهانی استقلال ودموکراسی وحقوق بشر وغیره وغیره ........ جز برنامه دولت بود اینکه دشمنان با کدام چشم بسویش نگاه کردند یا در جریان اجراات از جانب دولت شتابزدگی ها واشتباهات معینی رخ داده بود تاریخ در برابر آن جوابگوی خواهد بود . ولی اهداف ، مشکلی نداشت والتر ناتیف دیگری نیز موجود نبود زیرا نیاز مبرم مردم همین بود که جمعبندی شده وراهای برون رفت آن دقیقا فورمولبندی گردیده بود بفرض محال اگر چنین نمیبود ویا چنین نمیشد پس چه باید میشد بلاخره حزب که به یک قیام مواجه ومسئولیت رهبری جامعه بدوش آن افتاده بود  پس چه میکرد بلاخره از یک نقطه باید شروع میکرد که کرد  آنکه کار میکند اشتباه نیز میکند مهم آنست که اشتباه تکرار نشود و اصلاح گردد .

بنا بر آن اگر مطالب جسته وگریخته هذا را جمعبندی نماییم باید گفت که نو اندیشی ونقد نگری برای پیشرفت واصلاح امور هم مهم است وهم ضروری زیرا چرخ زمان در حرکت است وهر حرکت نو، نو اندیشی با خود دارد. من به این باورم که همگرایی وهمسویی در حرکت واندیشه ، روشنگری ، دگر اندیشی ، باز نگری و باز سازی را کمک کرده وقادر میسازد تا با برداشت دقیق از وضعیت گذشته به آینده نگاه کرد و این خود مستلزم پیامی است که جامعه به آن ضرورت دارد .

اگر نواندیشی فاقد پیام وپیشنهاد وطرح های عملی باشد آنگاه کار نواندیشی آسان شده نیمی از بار مسئولیت های مان بدوش دیگران حواله میگردد حتی بیشتر از نیمی . زیرا اگر این صحبت ها را هم  بجایش بگذاریم دیده میشود در بسیاری آثار ونوشته وکتاب ورساله های عصر حاضر بخصوص دوستان اروپا نشین ما اکثرا در نگاره ها وصحبت های شان زیر نام نو اندیشی از (انتقاد بر کار های گذشته ) شروع و بعضا بدون نتیجه گیری به انجام بحث میرسند . که نه حاوی پیامی ونه طرحی ونه دارای پیشنهادی برای حل سوال (بعد چی ) بحث را به پایان میرسانند .

بیایید ببینیم ، نباید ها ، نمیشد ها ، ونمیباییست ها مسئله مهمی هستند که قابل دقت مطالعه وجدا قابل بررسی، ولی در عین حال نظر وجود دارد که برای حل مسایل وبرون رفت از حالت کنونی برای رفع کاستی ها وکمبودی ها( میباید بیشتر) فکر کرد زیرا در حال حاضر دیده میشود که ( نباید) ها نسبت به (باید ها) بیشتر از حد انتظارنگاره کاغذ  وآرایش کلام گردیده اند . ما بیشتر به چه نیاز داریم به وحدت نظر وعمل ،فکر واندیشه ودر حالیکه مرور به گذشته را نفی نمی کنیم به (حال ) اندیشی بیشتر نیاز داریم . با کمال اخلاص میگویم که در حال حاضر با توجه به وضعیتی که در وطن ما جاری است اکنون جامعه ما به پیام های روشن وشعار های عملی وپیشنهادات سازنده نیاز مند است که وطن از حالت بن بست کنونی راه نجات خود را پیدا کند .     

  عبدالو کیل کوچی

 

 


بالا
 
بازگشت