ا.پولاد

 

 

این مطلب در دسمبر سال 2009 بنا به درخواست مسئولین نشریه آینده به اوشان فرستاده شد. ازینکه نظر خود را درمورد وضع زراعت افغانستان نوشته ام مقبول خاطر مسئولین نشریه و یا بعبارت دیگرگردانندگان نهضت آینده قرار نگرفت و آنرا درباطله دانی حفظ نموده بودند.  بعد یکسال اینک مطلب مذکور را جهت نشر به سایت وزین آریائی میفرستم. امید خوانندگان گرامی از دید نهضت آینده مطلب نوشته شده  را ارزیابی نه بلکه  منحیث نظریک شخص آنرا مورد ارزیابی قرار دهند. 

من افغانستان را با همه این معادن و مواد خام نهفته در طبیعتش یک کشور زراعتی نمیدانم، اما از آنجائیکه مردم  ما بیشتر از نعمت سواد و معلومات علمی محروم اند و نمیتوانند ازان ذخایر استفاده علمی نمایند مجبورا" به زراعت مشغول اند.  یعنی افغانستان مجبورا" یک کشور زراعتی نامیده شده است. زیرا توان و دانش بکار انداختن معادن را ندارند.  افغانستان از نگاه طبیعت کوهی و زمین های کم آب و حتی بدون آب خود نمیتواند زراعتی نامیده شود. بنا به دلیل همین زمین های پر ازسنگ و جغله و نبودن آب کافی  وهمچنان عدم سیستم میکانیزه زراعتی است که هیچوقت خود کفا نشده است. پس اگر ما بازهم همان نظریات کهنه و عنعنوی را بنام نظر واقعی بخورد مردم بدهیم مرتکب اشتباهی نخواهیم شد؟  لطفا" درین مورد بنویسید.

 

وضع زراعت کشور

با نبودن احصائیه دقیق نفوس بمشکل میتوان وضع دقیق زراعت کشور و چگونگی  تحول  و  تاثیر آنرا توضیح و تشریح کرد، اما ناچاریم روی دست داشته خود و لو تقریبی هم باشد وضعیت را ترسیم کنیم تا شود که  وضع زندگی مردم را درین عرصه تا اندازه ای  بدانیم طوریکه قبلها نوشته ام بازهم درمورد کشورخود افغانستان نظر خود را قبل ازانکه روی وضع موجود زراعت و مالداری و همچنان وضع زارعین آن بنوییسم آنراازدید احصائیوی تشریح میکنم.   

افغانستان یک کشور زراعتی نیست اما متکی به زراعت است زیرا توان اتکا بر دیگر بخشهای تولید را ندارد به این اساس لازم است این حقیقت را روشن سازم که اگر کشور ما با همه این منابع قوی مواد خام صنعتی که دارد و بسوی صنعت برود، همین مقدار زمین موجود امکان دار، برای مردم ما تا حدود صد ملیون نفر خود کفا باشد. بشرط آنکه زراعت میکانیزه و آگاهانه بکار گرفته شود. درین قرن 21 ما هنوز بسته زراعت به شیوه چهارهزارسال قبل جهان هستیم. درشرایطیکه کشور های ثروت مند جهان تصمیم کمک گرفته اند، اگر کمک شان واقعا" صادقانه باشد لازم میافتد که اولتر منابع طبیعی ما را بسوی صنعت سوق و با فرآورده های صنعتی زراعت ما را میکانیزه و ادعای خود را به حقیقت مبدل سازند. درغیرآن همان فریب تاریخی است که نسل اندرنسل توان و تفکر مارا بلعیده است. اما این بدین معنی نیست که توجه خود را درین زمان مشکل بکلی از زراعت بسوی صنعت معطوف بداریم زیرا ما تا هنوز پرسونل فنی برای صنعت نداریم. همانطوریکه برای زراعت نداریم. اما مردم ما زراعت را به شیوه عنعنوی خوب میدانند و درین زمان اگر بخوبی رهبری شود میتواند احتیاجات مردم فقیر وگرسنه ما را تا اندازه ای مرفوع و کمتر دست مردم ما و دولت بسوی خارج دراز باشد. به این اساس میرویم بسوی احصائیه ای که ما را درتوضیح کمک میکند.    

این مطلب را قبلا" تشریح و با ارقام خدمت خوانندگان گرامی تقدیم کرده ام، اما اگر تکرار هم باشد  باید مختصر بنویسم که : افغانستان کنونی داری ساحه    652009 کیلومترمربع چیزی بیشتراست. از جمله این ساحه بزرگ تنها ده فیصد آن آنهم به اساس احصائیه سال 1987 قابل  زرع  است و بقیه  به دلایل مختلف طبیعی، سیاسی، تاریخی و مداخله اجانب یا اصلا" قابل زرع نیست و اگر هم باشد مصارف گزافی را لازم دارد. طوریکه عرض کردم این ده فیصد هم به اساس احصائیه 24سال قبل است، در حالیکه دردوره طالبان یا نمایندگان تخریب وویرانی برای افغانستان اکثر ساحه حاصل خیز که ثمر سر درختی داشت ویران و از ریشه زدوده شده است. بنا بران همان ده فیصد درشرایط فعلی نیزقابل سوال است. برای قناعت شما اینک معلومات بررسی شده درین زمینه را که درقسمت شمال و شرق افغانستان صورت گرفته تقدیم میدارم.   

                                                        .

                Afghanistan News - Breaking World Afghanistan News - The New York [Vertaal deze pagina]

                Afghanistan, officially the Islamic Republic of Afghanistan, is a landlocked country north and west of ...

                Agriculture is the main occupation, although less than 10% of the land is cultivated;

 

                topics.nytimeshttp://sp.nl.ask.com/nl/i/j/binocs/icon.gif.com/top/news/international/countriesandterritories... topics.nytimes.com/top/news/international/countriesandterritories/afghanistan/index.html?inline=nyt-geo · In het cachegeheugen

قسمتهای جنوب و شرق افغانستان از نگاه فیصدی پائین تر از ده فیصد است که اگر فرضی هم حساب شود حد  وسط نه فیصد را نیز نخواهیم توانست بدست آورد. پس ازجمله 652000 ده فیصد آن 65200کیلو متر مربع میشود. این مقدار زمین با همین سادگی هم نیست. اکثرا" آب ندارد و اگر هم دارد نوبتی و بعضا" سالها بی آب میماند.  قسمت اعظم این زمینها درشرق و جنوب شرق افغانستان زمینهائی اند که به اثر تلاش واحتیاج مردم بین تنه کوه ها ساخته شده آب بسیار کم و ساحه محدود دارد. اگر شما درقسمتهای شنوار، نازیان، صندوق ، مزینه ، کوت، کته کوت و همچنان در ساحه های کنرها، شمال و شرق لغمان، شمال شرق ننگرهار، تما م ولایت بدخشان، پنجشیر، نجراب، تگاب، اندراب سفر کنید درمی یابید که زمینها برای زرع چه مشکلات، مصارف و قوای انسانی را ضرورت دارد تا بتواند که نان بخور و نمیر فامیل دهقان را تهیه نماید. وضع زمینهای زراعتی در ولایات پکتیا، پکتیکا و خوست به مراتب ازین بد تر است. تنها چیریکه مورد دلگرمی بود همانا جنگلات طبیعی این مناطق بود که در شرایط فعلی مورد دسبرد دزدان همسایه قرار دارد. به همین سبب است که زارعین با وجود عقاید مذهبی محکم که ضد کشت چرس و بته کوکنار هستند آنهم که برای آوردن سُکر استفاده شود مجبور اند بدیلهای ساده و کم تقاضا برای آب را رو بیاورند و عقاید دینی خود را زیر پا بگذارند. یگانه علت رجوع مردم به سرعت بسوی کشت خشخاش وجا افتادن ترغیبها و تشویقها که در طول این دو دهه اخیر از جانب دولتهای پاکستان و دشمنان دیریینه دیگر افغانستان به راه افتاده، مورد پذیرش آنی مردم ما قرار گرفته است. این احتیاج است نه تمرد از عقیده و کوششهای صادقانه بین المللی، چرا کوشش های صادقانه بین المللی ؟ برای اینکه در کوششهای بین المللی هم صفا و صداقت کلی وجود ندارد. دربین همین مشوقین بین المللی هستند کشور هائیکه به سرو صدا های گوش خراش حقوق بشر، دموکراسی، صلح بین المللی ، درافغانستان مشوق زرع تریاک بوده پاکستان ، آی اس آی و قوه افسانوی خود ساخته القاعده را کمک مینمایند. ما نمونه آنرا در ولسوال موسی قلعه، دیسانت سلاح به دشمنان، بخوبی ملاحظه نمودیم. پس به اینصورت زراعت کشور ما تحت بسا عوامل خورد و خمیر شده است. اما مردمی که در طول تاریخ بیشتر از یکهزاروسه صد سال بسوی بیسوادی، قناعت، تسلیم، و گرسنه گی از سوی صد ها متجاوز سوق شده است و در هر دوره ای جهانکشایان دار وندار آنها را سوخته و بخاک یکسان ساخته است چطور میتواند در چنین زمین دشوارکار طبیعی نیز موفق بدرآید؟ خوب دقت کنید، هیچ سر زمینی در روی زمین مانند این گوشه کوهی جهان آماج تجاوز نبوده وویرانی های پی هم در هر قرن و حتی پنجا سال را به اشکال گوناگوی که این کشوردیده، هیچ کشوردیگری ندیده است. بنا بران با همین اختصار شما را به مطالعه وضع فعلی زراعت در افغانستان دعوت مینمایم.  

با اینکه به این احصائیه متناقض اعتماد ندارم اما چاره ای جز این نیست که   همین ارقام را اساس کار خود قرار دهم. زمین قابل زراعت و آماده برای زراعت را احصائیه های رسمی نشر شده در سایتهای انترنتی %15فیصد نوشته اند که ازجمله %6 آن آباد شده وبقیه تحت کار است. ازجمله همان شش فیصد آباد دو سوم آن بدون آب و بقیه کم آب ویا بی آب است. زمینهای بی آب توسط قناتها، اّرّدها، چشمه ها و یا کاریز ها آبیاری میگردد که درصورت کمبود آبهای زیر زمینی در اثر کمی باران و برف زمینها از کم آب به بی آبی دوره ای و موقت دچار میشوند.  همین زمینها است که مردم ما را بجان هم انداخته و بعضا" قتلها و دعوا ها روی آن به وجود می آورد.  به اساس احصائیه سال 1987 به اندازه 26600متر مربع زمین تحت پوشش همین آبها قرار دار. این زمین به مقایسه ده فیصد زمین هموار کشورخیلیها نا چیز است. ما برای آبادی و سیراب ساختن زمینهای کشور خود به کار سرسخت و صنعت مدرن ضرورت داریم. بزرکترین تولید زراعتی کشور ما گندم است که ما در طول سالهای بعد از جنگ جهانی دوم با وجود این بزرکترین تولید زراعتی درسالهای متمادی مجبور شده ایم بصورت گراف صعودی گندم و آرد از خارج وارد نمائیم.  به اساس نشریه های سالهای 1329 تا 1339که چندان مورد اعتماد هم نیست هرسال بین 320 تا 350 هزار تن آرد از کشور های آیالات متحده، فرانسه، اتحاد جماهیر شوروی، کانادا، هند و پاکستان وارد نموده ایم. این احصائیه رسمی دولت است که در سالنامه های بعضی سالها انتشار یافته اما درکنار آن مردم ما با استفاده از سرحدات آزاد بین دوکشور افغان و پاکستان به مراتب ازین بیشترگندم و آرد داخل کشور ما بنا به ضرورت خود فامیلها  شده است. درسالهای 1340 تا سالهای 1349این مقدار تا 550الی 750 هزار تن ارتقا یافته است. که این احصائیه وزارت تجارت آن زمان با احصائیه وزارت پلان در حدود ده هزار تن تفاوت داردیعنی کمتر نشان داده شده است. این تفاوت بین دو وزارت میرساند که این مقدار ها نه تنها قابل اعتبار نیست بلکه به مراتب بیشتر ازین ما به کشور گندم و آرد داخل کرده ایم. یعنی ماده مهم تولید زراعتی ما با ادعاهای بلند بالای خود ما که کشور زراعتی هستیم آن مقدار کمبودی را داشته که کشور نو به پا خاسته پاکستان و نو به استقلال رسیده هندوستان با آن نفوس زیاد نداشته اند. یعنی ما اگر همان نفوس تقریبی کشور خود را دران زمانه ها حساب کنیم که سیزده ملیون نفر بصورت تقریبی بخورد ما میدادند حد اقل 130هزار تن آرددر ماه  میتوانست احتیاج ما را مرفوع سازد. یعنی درسال یکملیون و پنجصدو شصت هزار 1560000تن گندم برای نفوس کشور ما برای یکسال کافی بود. درحالیکه ما 320هزار تن تا 370 هزار تن یعنی 23 یا 25 فیصد احتیاج خود را از خارج وارد میکردیم ، درحالیکه پاکستان 10فیصد و هندوستان 13 فیصد غله احتیاج خود را وارد نموده بودند. دربین سالهای 1349 و 1351 بر علاوه کمکهای بین المللی نسبت قحط سالی افغانستان 59فیصد احتیاج آرد خوراکی خود را از خارج وارد کرده است. در سالهای 1352 تا اواخر سال 1356 این مقدار به 25 تا 30 فیصد تنزل کرده است. یعنی سیستم بهره برداری و اقناع دهاقین درین سالها به مراتب از سالهای دوره حاکمیت ظاهر شاه بهتر بوده است. وضع زراعت در سالهای 1357 تا 1370نسبت جنگها درست معلوم نیست. اما سالانه 45 الی 55 فیصد احتیاجات ما به اساس معلومات تقریبی از کتاب خاطرات محترم سلطان علی کشمتند سابق صدراعظم افغانستان ازخارج وارد میگردید.  واردات گندم افغانستان در سالهای 1371الی1379 اصلا" چنان در بته ابهام است که با تمام تلاش نتوانستم چیزی و لو اندک هم باشد دران دوره ها بدست بیاورم. این همان دوره حکمرانی شورای نظار وطالبان است که یکی در سایه حق العقد ودیگری درگرو تعمیل تکمیل اوامر دولتمردان پاکستان مصروف چادّری پالی و به ریش افتادن مردم گذشته ومقدار احتیاج غذائی مردم که بجز یک لقمه نان گندم چیز دیگری نبوده است با سنگهای شکسته بتهای بامیان میتواند حساب شود وبس. این کلمات و جملات تراوش ذهن من نیست. در انترنت نیز بیشتر ازین کلمات و جملات درمورد آن سالهای افغانستان قابل دریافت است.

 در مورد دام داری که درین اواخر یا هیچگونه احصائیه ای ازان و جود ندارد و یا اگر هم است به اطلاع عامه نرسیده و من نتوانستم چیزی درموردش بیابم . اما به اساس آمار های سال 1357تعدادگوسفندان چهارده ملیون و چهارصدو چهارده هزار رأس 14414000 البته گوسفند معمولی آن و به تعداد 4661000رأس گوسفند قره قل و یکملیون یکصد هزار 1100000گاو شیری- 2630000گاو غیر شیر ی وجود  داشته اما بعد ازان احصائیه ای در مورد وجود ندارد مگر به معلومات افغان ایرکا ده ونیم ملیارد دالر درین بخش کمک صورت گرفته که نصف آنرا دولت و نصف آنر ا انجو ها به مصرف رسانده اند. با وجود مصرف چنین رقم درشت بازهم ما نمیتوانیم بیابیم که در مورد دامداری درین سالهای 2002الی 2009چه انکشافاتی بعمل آمده و مردم کشور ما ازان مستفید شده اند. به همین ترتیب داخل میشویم در بخش زراعت بین  سالهای  2001 م مطابق 1380هـ ش که درهمین سال واقعه 11سپتمبر و بعد آن دّرّو، طالبان و کشت القاعده در کشور ماست که ثمر آنرا همین حالا دولتمردان  امریکا جمع وجور مینمایند در رسید. پس شکل زراعت در دوره حکومت موقت دوره پنج ساله زمامداری آقای کرزی ازینقرار است:  .

معلومات سال 2005م مطابق 1384 ه ش وزارت زراعت حکومت آقای کرزی میرساند که 7هفت ملیون هکتار زمین قابل کشت درهمان سال وجود داشته اما نصف آن زیر کشت وبقیه یا هیچ کشت نشده ویا از کشت آنها نتوانسته اند معلومات بدست آرند. یعنی 3500000سه ملیون و پنجصد هزار هکتار زمین زیر کشت تریاک بوده است. (مراجعه شود به معلومات افغان ایرکا در انترنت) به همین اساس است که ورود گندم در کشور بشکل بی سابقه ای از سالهای قبل از 1371یعنی بیشتر از یکملیون تن آرد به کشور وارد شده است که اگر ما واردات آرد را که بشکل خود سرانه مردم بنا به احتیاج شدید و عدم امکان خرید شان از بازار های داخلی از همسایه ها آورده اند افزود نمائیم به این نتیجه میرسیم که ما اصلا از زمینهای خود بهره نگرفته ایم. اگر هم بهره ای بوده همانا بهره آن تاجرانی بوده که در راه توزیع و پخش مواد مخدر مصروف بوده اند. این همه کارها در بخش زراعت کشور ما بیشتر ازانکه مبنای احتیاج مردم و ضرورت رفع گرسنگی باشد با منظور سیاسی و اهداف ویرانی آینده کشور عجین بوده و است. بی رحمیها و دست اندازی هائی که درمورد زراعت، جنگلات و دامداری کشور ما صورت گرفته همه همنوا با تخریب مردم ما، کلتوروآثار تاریخی ما،ازبین بردن و ویرانی تعلیم وتربیه درکشورما، غارت و دزدی وقیحانه دارائی های دیگرما میباشد.  درصورت ضرورت درمورد وجه سیاسی زراعت و مالداری کشور مان در پانزده الی هجده سال اخیر خواهم پرداخت. اما حالا مختصر به شروع مطلب برمیگردم که احصائیه دوره های مختلف میرساند که هیچ زمانی کشور ما از سال 1929 تا امروز از نگاه حاصلات گندم(آرد) بی نیاز نبوده وهمیشه ضرورت خود را از خارج وارد کرده ایم. قبل از سال 1929 وضع ازین هم بد تر بوده، با آنکه تعداد نفوس کمتر بوده و مردم قانع ما بجز نان خشک و مواد عادی دیگر که کمتر گوشت دران دیده میشد بسنده میکردند، ازجانب دیگر همه درزراعت مصروف بوده و تقریبا" تمام فامیل دهقان در زمین خود و یا ارباب خود کار میکرد بازهم نمیتوانست تمام نفوس کشور را از  گرسنگی نجات دهد. به همین اساس حینیکه مصروف جمع آوری معلومات برای مونوگراف خود(بیلانس تادیات ده سال افغانستان از سال 1333الی 1343) بودم دریافتم که افغانستان یک کشور مجبورزراعتی است تا اینکه یک کشور حقیقی زراعتی باشد. هم از نگاه نوع زمین هم ازنگاه آب و هم  از نگاه مقایسه با مواد طبیعی صنعتی. تا امروز که ما از ساحه وسیع زمین حرف میزنیم این به مقایسه نفوس کشور ماست. اگر کشور ما نفوس قبل از حمله چنگیز را میداشت امروز ما نمیتوانستیم چهاریک نفوس خود را مواد خوراکی تهیه کنیم حتی تنها گندم. ازین به بعد هم متکی به زراعت بودن نمیتواند افغانستان را از احتیاج بکشد، همین امروز ما نمیتوانیم احتیاج مردم خود را تهیه نمائیم چه رسد به سی یا چهل سال بعد. اما همین مقدار زمین موجود میتواند با وسایلی که ازکار صنعتی بدست میاید آماده رزاعت شده دارای آب و حاصل خیز گردیده ما را بی نیاز سازد. یعنی همان زراعتی که ما ازان دم میزنیم وابسته به صنعت است و بدون صنعت و بکار انداختن مواد خام صنعتی خود ما به هیچ صورت و هیچ زمانی قادر نخواهیم بود تا ازفقر و فلاکت برآییم. اما اگر ما امکانات دست داشته خود را که بجز همان قرضه ها و کمک ها است در راه خرید وسایل زراعتی ووسایل نهرو کاریز کنی یا چاه های عمیق ویا وسایلی که زمینهای لایزرع ما را آماده کشت سازد( زمینهای ما همه دامنه کوه هاست که زراعتی ساختن آن به وسایل بسیار قوی پیشرفته وقیمتی ضرورت دارد.)  به این اساس ما  اگر امکانات دست داشته را در راه وسایل رزاعتی سوق دهیم امکان سوق هر گونه سرمایه گذاری به صنعت را از دست میدهیم و به منزل نرسیده بهره قرضه را نیز نخواهیم توانست بپردازیم. هم زراعت و هم صنعت را ازدست میدهیم. درحالیکه کشورهای درکمین نشسته برای همین ساعت روزشماری میدارند، تا مواد صنعتی ما دست نخورده باقی مانده و ما مجبوربه واگذاری رایگان آن به کشورهای دیگرشویم. 

 سیاست های زراعتی درکشور ما چنان مخلوط به خو خواهی ها و غرضها بوده است که یاد آوری آن هر انسان با احساسی را به این نتیجه میرساند که این کشور هیچگاهی یا حد اقل درطول یکهزارو پنجصد سال اخیر مردمان وطنپرست وچیز فهمی را درخود پرورش نداده است و اگر هم داده است توسط اکثریت جاهلان مغرضین و وابستگان عقیدتی، سرمایوی وازهمه مهمتر فرمانروایان خود خواه، جاطلب و نماینده بیگانگان به مرگ محکوم ویا کتابهای شان بفرق شان کوبیده شده و سوختانده شده است. اکثر این چیزفهمان ازین سرزمین بنا به درک عقبگرای این مردم ویا خواهشات کثیف صاحب قدرتان مجبور به فرار و ترک وطن و دیار خود شده اند. این علل به سرحدی وافر است که تذکر آن به نوشتن یک کتاب ضخیم ضرورت دارد.  . پنج جلد کتابی که توسط  یکی ازهموطنان ما آنهم در مسیر یک مشکل با جمع آوری اسناد از ده ها تاریخ معتبر جمع آوری شده است نشان میدهد که سرزمین ما چه روزگارانی را گذشتانده است. این پنج جلد کتاب دو جلد آن درمورد تاریخ یکهزارو پنجصد ساله این کشور و سه جلد دیگر آن درمورد عنعنات، و با یک کلمه کلتور و علت زدوده شدن نام ما است. (نام وننگ). واقعا" نویسنده به پردرد ترین روزگار کشور و مردم ما زحمت های فراوان کشیده وآنرا آهینه وار ترسیم کرده است. زیر سایه این نابسامانی ها گرسنگی ومحتاج بودن ما نهفته است. 

 

 

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت