دکتراندس م. نبی هیکل

 

قدرت اعتراض: درسی از جهان اسلام

 

انکشافات اخیر در تونس و مصر هم برای ملتها و ایلیت های سیاسی در انکشورها درسهایی را در رابطه با قدرت اعتراض سازمانیافته دستجمعی و هم برای دیگران تدریس کرد. نخستی ها از این انکشافات نتیجه برداشتند و کشورهایی الجزایر، یمن و...به تحقق عمده ترین درس اغاز نمودن. در این مدرسه بزرگ درست مانند سایر تعلیم گاه ها شاگردان ذکی و تیز هوش و بازیگوش و کند فهم وجود دارند. معلوم نیست شاگردان بعدی این مدرسه ها کیها خواهند بود.

نه تنها اخبار رویدادها وپیامدها ی آنچه در تونس و مصرصورتگرفت در رسانه ها منتشر گرد يدند، بلكه در میزهای گرد و مدورنیز به اصطلاح تحلیلگران مورد بحث قرار داده شدند. چه چیزهایی را از این رویدادها میتوان و باید آموخت؟

انکشافات در تونس و مصر قدرت و توانایی اعتراض مردم را در ایجاد تغيير مورد نظر عملا به اثبات رسانید. این اعتراضات که همه ی مردم در آن بصورت مستقیم شرکت نداشتند، اعتراض بر ضد استبداد حاکم بود. درس دوم عبارت است از تاثیر اعتراض اقلیت سازمانیافته میباشد که در زمینه اجتماعی و سیاسی معیین اقدامات اعتراضیه را راه اندازی مینماید. آنانی که ساختار و تداوم اعتراضات را تامین مینمودند در مقایسه با صفوف بزرگ اعتراض ملی اقلیت را تشكيل میدهند که به مثابه حلقه اساسی اعتراض عمل مینمایند. سومین درس  را از پشتوانه ی مردمی اعتراضات میتوان آموخت وچهارمین درس به انگیزه های اعتراض ارتباط میگیرد و با این سوال پیوند دارد که اعتراض بر بنیاد کدام انگیزه و براساس کدام ارزیابی(risk assessment) خطرات رویارویی با استبداد را پذیرفته شده است؟

ارزیابی های علمی مانند آسیب شناسی، ارزیابی نقاط قوی و ضعیف، ارزیابی سود و زیان ممکن است در چنین موارد بازهم به نیاز داشتن آن خصیصه هایی منتهی گردد که یک متشبث خصوصی به آن نیاز دارد. جرآت قبول خطر و زیان، ابتکارعمل، قدرت نو آوری، رهبری و سازماندهی مهارتهای لازمی یی اند که  متشبث سیاسی درست همانند یک متشبث اقتصادي به آنها نیاز دارد. چنین ارزیابیها دشواریهای دیگری نیز دارد که تنها سیر انکشاف اعتراض مفروض میتواند به آن پاسخ دهد و مهارتهایی یادشده امکانات مثبتی را برای کنترل یا محدود ساختن اثرات ناسالم دشواریهای مذکور فراهم مینمایند.

قدرت سازماندهی اعتراضات و کنترل موثر آن درس مهم دیگری است که باید از آن آموخت. این درس بخصوص برای افغانان که خطر  استفاده نادرست از وضعيت موجود  وجود دارد دارای اهمیت است.

توسعه ی موجهای اعتراض از سرحدات ملی  تونس و مصر به الجزایر، بحرین و لیبیا  گو ياي این حقیقت است که ملتهای مسلمان یکی پی دیگری به روال تغيير طلبي می پیوند ند. این موج توسعه یابنده بدون شک ملتهایی را به تفکر درمورد سرنوشت آنها واداشته بحیث هشدار برای ایلیتهای حاکم تلقی میگردد. حاکمیتهای ی که در درجه بزرگتر آسیب پديري قرار دارند عبارت از آنانی خواهند بود که شعور سیاسی جمعی با درجه اختناق سیاسی و طول حاکمیت اختناق در تناسب لازم قرارداشته باشند. پاسخ و واکنش ایلیت حاکم میتواند بحیث داروی تسکین دهنده عمل نماید تا امواج تغيير طلبي را سوق و رهبری نماید و یا به سرکوب یا مقاومت در برابر آن عمل نماید.

درحاليكه  آرزو، و یا نیاز تغییر بوسیله هر ملتی و یا نیروهای سیاسی ملی ممکن است وجود داشته باشد، تحقق تغییرممکن است در همه ی ملتها ممکن نه باشد. چرا؟

 

عوامل تغییرات سیاسی

تغییرات سیاسی با تغییرات اجتماعی و اقتصادی روابط ماهوی دارد. ازوابط نگاه برتری سیاست بر عرصه های دیگر یا به عبارت دیگر از دید نزولی  سیاست حاکم به معرفی و پیاده کردن تغیرات میپردازد: روابط اقتصادی را باز نگری و باز سازی مینماید و به توزیع مجدد منابع میپردازد، روابط اجتماعی  و نهادها را دوباره تعریف مینماید و از این گونه  اقدامات. میزان و درجه ی تاثیر پذیری دستگاه اداره،درجه و میزان پاسخگویی این اداره به خواستها و نیازهای مردم، درجه ی مشارکت سیاسی مردم در طرح برنامه های تغییر و صلاحیت اعمال نفوذ مردم یا نمایندگان آنها ( پارلمان ، احزاب و گروپهای فشار) میتواند به این برخورد خصلت دموکراتیک اعطا نماید.

تغییر میتواند مانند قضایای مورد بحث این مبحث از پایین آغاز گردد.  به چنین تغیرات میتوان از دید صعودی نگاه کرد.

بر مبنای دانش سیاسی شرایط  و اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی  شرایط بسنده برای تغییر بوده نمیتوانند، زیرا برای تغییر به شرایط بیشتری نیاز داریم. چرا دشواریهای اقتصادی و اختناق در دوران های مختلف در افغانستان به تغییرات منتهی نه گرد یدند؟ افغانستان همچنان بحیث یکی از فقیر ترین کشورها باقیمانده است. تغییرات  سیاسی پس از کودتای محمد داود همانند کودتای متعاقب آن از بالا صورت گرفتند. سالهای حکومت مجاهدین و سپس امارت طالبان  و تاسیس جمهوریت چهارم پس از سقوط امارت طالبان نیز شاهد ریفورمها از بالا بودند. در آنسوی همه ی این تحولات و فراز و نشیب ها نیروی محرکه ایدیولوژی با صراحت دیده میشوند. فکتور دیگری که در آن ها میتوان یافت وجود نیروهایی اند که این تغییرات را موجب گردیده اند. هردو فکتور را در انکشافات  اخیر در جهان اسلام میتوان شناسایی نمود. این دو ا نگیزه های تغییر را میسازند ، مگر درک قدرت و توانایی این دو عامل در ورای آندو قرار دارند ، زیرا همه ی انانی را که متعهد به یک ایدولوژی اند نه میتوان از لحاط توانایی ها همسان دانست و از سوی دیگر در عرصه ملی امکان  وجود نیزوهای متفاوت و متعدد را نه باید رد نماییم. تنها چیزی که میتواند  تعدد را به وحدت عملی در یک قیام مبدل سازد منافع مشترک همه  یا اکثریت میباشد. طول استبداد در کشورما کمتر از تونس ، مصر و لیبیا نیست ، در فساد و بی عدالتی نام حکومت ما در لست بالاتر از آنها قرار دارد ، مردم ما در عمل درزیر سلطه سه حاکم : حکومت ، جامعه ی بین المللی و طالبان زندگی مینماید. خواننده  اکنون به گمانم خود میدانند ما به چه نیاز داریم. درحاليكه گمان برده میشود عمر ما در انتظار امید از سه حاکم میگذرد، سه مرکزاحتمالی طوفان عبارت خواهند بود از: انتخابات سراسری، تلفات غیر نظامیان از سوی نیروهای خارجی وسوم حکومت و وحشیگریهای نیروهای مخالف مسلح.

اکنون که میدانیم شرایط عینی ( اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگ مادی) افغانستان نیاز تغییرات جدی و بنیادی را در دستور روز قرارميدهد و شرایط  ذهنی نیز در ضدیت با آن قرار ندارد، این سوال مطرح میگردد که خواست عاجل تغییر در انتظار چه بسر میبرد؟ آیا چنان نیرویی وجود دارد که تغیر مورد نظر را در جامعه ی افغانی  موجب گردد؟

 

پایان

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت