انجنیر حفیظ اله حازم

 

دو شکست پی در پی

 

در جوامع انسانی تاریخ فرصتی است از راجستر نمودن وقایعی که در یک مقطع معین زمانی رخ میدهد و حوادث را در طول زمانه ها در سینه خود برای قضاوت نسل ها حفظ میکند. و رخداد های  تلخ و شیرین گزشته را  به آگاهی آدمان میرساند.

این تاریخ است که نقش و عملکرد زمانه ما را  به آینده گان به تصویر و داوری میگزارد. اگرچه اعتقاد بر آن است که تاریخ تکرار نمیشود ولی با تآسف افغانستان کشوریست که تاریخش بارها و بارها تکرار شده و مضمون حوادث ها خیلی تراژید و بسیار بدتر و خونین تر بوده است.

 با تاسف این تکرار تاریخ ، تکرار جنگ ، تجاوز ، اشغال ، بی عدالتی ، کوچ و فرار و هجرت و نا برابری ها و تعصبات قومی بوده است.

یکی از مشخصه ها و مولفه های تاریخ آموختن از تاریخ است. چنانچه درین مورد میگویند:

هرکه ناموخت از گزند روزگار              هیچ نیآموزد زهیچ آموزگار

با حسرت و تآسف ما افغانها کمتر به تاریخ علاقه گرفته ایم و به ندرت آنرا ورق زده ایم. و بدون شک کمتر هم از آن آموخته ایم. اکثرآ عادت کرده ایم به نرخ روز زندگی کنیم بدون اینکه به اطراف و ماحول خود نظر بیآندازیم ، تحلیل و برداشت های مشخص از اوضاع مشخص و از محیط و جامعه خود داشته باشیم ، دست به اعمال و اقداماتی میزنیم که عواقب آن جز پشیمانی و بر گشت به عقب چیزی نمیتواند باشد.

بعد از حوادث 11 سپتامبر و سقوط حاکمیت طالبان و تجاوز قوای خارجی و ایجاد حکومات انتقالی و انتخابی شرایط سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و کلتوری افغانستان بصورت قطع دچار بحران و دگرگونی های جدید شد ، و نظام نتوانست مشروعیت لازم کسب کند.

 بحران آنقدر عمیق بود که جوامع دیگر را هم بی درد سر درین آشفته بازار روزگار نماند. چنانکه  سعدی بزرگ میفرماید:

بنی آدم اعضای یک دیگراند                که در آفرینش زیک جوهر اند

چو عضوی به درد آورد روزگار          دگر عضو ها را نماند قرار

دلایل عدیده دیگری هم بشریت و جهان ما را چون : مبارزه با تروریزم ، اسلام ستیزی ، بحران اقتصادی جهانی ، بوجود آمدن قدرت های نو ظهور چون: برازیل ، هند ، ایران و روسیه و قدرت نمایی اقتصادی چین ، براه انداختن دو جنگ بزرگ در عراق و افغانستان از طرف امریکا و متحدانش همه و همه در ایجاد بحران کنونی جهانی رول و نقش بازی کردند. که با تآسف داعیه حضور این نیرو ها در افغانستان بنام دموکراسی ، صلح ،عدالت و دفاع از انسان نتیجه منفی در بر داشت.

هدف ظاهری از اعزام و استقرار نیرو ها به افغانستان در گام نخست مبارزه با تروریزم  ، کمک به بازسازی ، توسعه حکومت داری و بر قراری ثبات و امنیت بود.

که طی 9 سال گزشته این نیرو ها در دست یابی به این اهداف خود در افغانستان ناکام ماندند.

هدف اصلی حمله به افغانستان روحیه توسعه طلبی آنان در منطقه و دست یابی به منابع سرشار طبیعی و معد نی افغانستان و منطقه بود. و بهانه یی بود بر افزایش فعالیت تروریزم در منطفه و جهان .

هرچند جنگ هزاران کیلو متر دور تر از مرز های آنان جریان دارد لیکن آنان بهای جنگ را با مبالغ بزرگ و تلفات سنگین انسانی بدوش می کشند. چون جنگ  ها عادتآ از لحاظ نظامی در سرزمین های بیگانه اقتصادی تر و ارزان تر است .

بنآ این همه هزینه کردن ها  در قدم نخست در چهره یک حاکمیت دست نشانده میتواند عملی شود. اماایجاد حکومت های دست نشانده به هیچوجه ضامن تامین   صلح ، عدالت اجتماعی ، برابری و استقلالیت افغانستان نبوده و نیست.

چنانچه چنین شد و چنان کردند که یک دسته مفت جو ، چپاول گر و رهزن را به مسند قدرت رساندند که جز ثروت اندوزی ، چپاول دارایی های عامه و خوش خدمتی به باداران شان دیگر هیچ توجهی به رفاه ، آرامش ، امنیت و بهبود زندگی مردم نداشتند و ندارند.

چنانچه بی امنی ، کشت قاچاق و ترافیک مواد مخد ر ،فساد لجام گسیخته اداری ، بی عدالتی ، قوم سالاری وغیره عوامل منفی از دست آورد های این روند نا به سامان است.

بدون شک در چنین شرایطی پول ، قدرت و سلاح حرف اول را میزند. و اینرا میگویند پول کراسی و زور کراسی.

وای به حال مردم بیچاره یی که اسیر این چنین شرایط شده اند.

از جانب دیگر نبود یک اپوزیسیون قوی و مرد می شرایط را برای دوام این گروپ و سرکوب مردمان دست تهی مساعد ساخته.

 جامعه روشنفکری افغانستان هم آنقدر سر در گم و پریشان حال است که اصلآ موجودیت شان در معادلات سیاسی و اجتماعی کشور محسوس نیست.

و این ناشی از آن است که جامعه روشنفکری افغانستان آنقدر از هم گسیخته  و بی سر و سامان است که دیگر از جنجال ها و تصفیه حساب های قبلی و عقده گشایی های دیروز سر بلند کرده نمیتواند.

این اجتماعات روشنفکری آنقدر با خود و دیروز خود مشغولیت دارد که فرصت درک حوادث امروز برایشان مشکل است چه رسد به اینکه حضور فزیکی در تعاملات سیاسی و اجتماعی کشور داشته باشند و نقش اپوزیسیونی بگیرند ؟

در دو حرکت نا متجانس و نا سنجیده (دور دوم انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات پارلمانی) این حقیقت  ثابت شد که جامعه روشنفکری افغانستان  بدون وحدت فکری و عملی و صادقانه با این ساز و برگ  در افغانستان جای پایی ندارند. در صورتی که در کشور نیرو های بیگانه موجود باشند و حاکمیت مشروعیت نداشته باشد ، رفتن به انتخابات یک عمل نمایشی و به سود جامعه و مردم نیست.

اگر نگاه موجزی به دور دوم انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان کنیم از جامعه روشنفکری حد اقل 5 کاندید داشتیم  حتی اتفاقی صورت گرفت که از یک حزب و جریان سیاسی دو نفر خود ها را کاندید کردند و از جریان های سیاسی دیگر هم بدون اینکه این مساله مهم و مبرم حیاتی به همه پرسی گزاشته شود و تصمیم عقلانی گرفته شود ، یک شبه تصمیم گرفته میشود و حیثییت و حرمت یک گروپ ، یک جریان روشنفکری و بالاخره آرمان های یک عده صادق و وطن پرست به بازی گرفته میشود.

که با دریغ و درد نتیجه این خود دانمی ها و خود سری ها جز آبرو ریزی  چیزی به ارمغان نداشت. چنانچه که در جامعه 25 میلیونی افغانستان با چند هزار رای محدود بر گردیم و تا امروز نه بصورت فردی و نه هم دسته جمعی کوچکترین احساس مسولییتی نکنیم و عملکرد خود را نقد نکنیم و هیچ گزارشی در زمینه داده نشود؟؟؟؟؟؟؟؟

در حالیکه در جلسات و نشست های سازمانی با طمطراق فریاد ها بلند میشود که گویا ملت منتظر ماست ،مردم ما را میخواهند و یا اینکه در افغانستان گویا مردم میگویند که شما روشنفکران کجایید که ما را از چنگال این صاحبان زر و زور نجات دهید؟ عمل زندگی نشان داد که همه دروغ بوده و ریا و خیال وای بحال ما ها که چقدر خوش باوریم و چقدر ساده لوحانه از کنار قضایا میگزریم.

بلی دوست عزیز

الان سری هم به چگونگی انتخابات پارلمانی میزنیم که این روشنفکران و گل های به اصطلاح سر سبد جامعه چه گل هایی را به آب داده اند.؟

در انتخابات پارلمانی افغانستان هم بیشتر از 30 نفر از روشنفکران یا چپی های دیروز  خود ها را کاندید کردند که وکیل ملت گردند که با دریغ هیچکدام نتوانستند  در هیچ یک از ولایات افغانستان رای مردم را بدست بیاورند.

 علاوه از اینکه این افراد تازه نفس نتوانستند رای کافی بدست بیآورند بلکه چند تن محدود از وکلای روشنفکر که در دور قبلی وکیل شده بودند دیگر اعتماد مردم را نیابند  و از صحنه رانده شده و مجبور به ترک پارلمان شوند.

مگر این دو شکست چیزی را بما می آموزد؟

آیا این شکست ، شکست جامعه روشنفکری نیست؟

 و آیا این درس از روشنفکران نمیخواهد که دیگر افغانستان و مردم افغانستان را از زیر عینک های دودی دیدن گناه است؟

آری هموطن  و ای روشنفکر صادق وطن  با دریغ و درد که چنین است. یک عده از روشنفکران و یا چپی های کلاسیک و قدیمی به افغانستان نگاهی چون 30 سال قبل دارند ،هنوز جامعه را چون زمان حاکمیت مینگرند و هنوز فکر میکنند که مردم افغانستان همان های 30 سال قبل اند که رعیت آنها بودند؟

هنوز بسیاری ها باور کرده نمیتوانند که دیوار برلین از هم ریخته و هنوز باور ندارند که کشوری بنام شورا ها دیگر به تاریخ سپرده شده و هنوز فکر میکنند که توازن قدرت شرق و غرب پا بر جاست.

با تاسف که جامعه روشنفکری افغانستان اسیر این ارتدکس های سیاسی است و این اجتماع روشنفکری را در گرو خویش گرفته اند. و با مجالس چند ده نفری در زیر سقف های شیشه یی اروپا خواب غفلت می بینند.

با ساز و برگ کنونی ، نیرو های روشنفکری و با این آدمان کلاسیک و عتیقه و با افکار دست نخورده و( دست نخوردنی آنان ) و اندیشه های  کلاسیک در بین مردم راه یافتن و آنها را معتقد کردن خیال است و جنون است و دیوانگی.

بلی با این اندیشه های خود محوری و خود بینی ها و با این بازیچه های فریکسونی و گروپی و خود برتر بینی ها و دیگران را به حساب نیآوردن ها ما را و جامعه روشنفکری را به سر منزل مقصود هدایت نخواهد کرد.

زمان از وطن پرستان و راهییان حقیقی مردم می طلبد تا صفوف شانرا از این عینک دودی ها جدا کنند تا در گناهی که ما روشنفکران هیچ نقشی نداشته ایم شریک نشویم.

اگر در این دو حادثه بجای خود سری ها و خود محوری ها از عقل سلیم کار گرفته میشد و در یک اجماع عمومی تصمیم گرفته میشد مردم ما ، روشنفکرانرا اینچنین مسخره و سیلی باران نمی کردند.

در این دو حرکت  مردم صریحآ گفتند که هنوز انتظار شما ها را نداریم و هنوز پشت شما دق نیآورده ایم.

بعد از هر شکست زمان کار است تا اعتماد مردم حاصل گردد و رفته ها و گمشده ها باز آیند و بهترین ملاک درین دوره ترک عادت خراب است. تا احترامی که بخود می خواهیم به دیگران نخواهیم تا اعتماد را سر مشق کار خود قرار ندهیم تا باور را نهادینه نکنیم ، تا عیب و نواقص خود را باز جویی نکنیم و تا اصلاح طلبی را پیشه نسازیم درین آشفته بازار سیاست در کوچه های متروک سر گردان خواهیم بود.

بلی روشنفکران با ایمان ووطن پرست ، وطن در آتش تفنگ و باروت میسوزد ، بی عدالتی و ظلم فغان میکشد ،مردم بخاطر بی کفنی زنده مانده اند. فرصت آن است تا با یک رستاخیز سراسری مبنی بر ارزش های اعلامیه جهانی حقوق بشر بسوی ایجاد محیط انسانی ، عدالت اجتماعی ،وحدت ملی و مبارزه داد خواهانه و مردمی دست ها را بدست هم دهیم و لشکر وطنپرستان حقیقی را بسیج سازیم.

زمان از نسل نو از جوانان روشنفکر و وطن دوست می طلبد تا صفوف شانرا بدون هیچگونه تعصب ،خود خواهی ها و خود محوری ها فشرده ساخته ، دید ، حرکت و راه شانرا با مقتضیات زمان همگون کرده و مبارزه دادخواهانه بخاطر یک افغانستان آزاد مستقل و سربلند فشرده سازند.

 

 

 


بالا
 
بازگشت