بصیرکامجــو

 

پادشاهان آریایی

دکترنت بصیر کــــامجو

آلمان ــ  اپریل 2010

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ                                  

ازاندیشه های هویت شناسی

مبنی برتغییر نام افغانستان

         به خراسان

 

قسمت هفتم

 

شاهنشاهی سامانیان

(  874 ــ 999 میلادی   )

 

دوران ( 125 سال )

 

شاهنشاهی سامانیان سلسله ایست از پادشاهان آریایی که ازسال 874 ــ 999  میلادی برابر است به 261 ــ 389 هـ ق . ، زیاده ازیکصدو بیست و پنچ  سال بربخش وسیعی از آریانایی بزرگ وبر تمامی سرزمین های خراسان ،  وماوراء نهر ، ری ، قم ، اصفهان ،  گرگان و تبرستان و سيستان ... حکومت کردند.

سلسله سامانی ، منسوب به سامان خدات فرزند خامتا فرزند نوش فرزند تمغاسب فرزند شاول را از نوادگان بهرام چوبین فرزند بهرام حسیس فرزند کوز... می باشد وکیومرث را از نیاکان او دانسته اند . (1)

دولت سامانی سومین دولت مقتدرموروث آریایی دورۀ اسلامی است که در مدت قلیل علاوه بر ماوراءالنهر سیستان و خراسان تا حدود ری تحت فرمانروایی خود درآورد .

خاندان سامانی از نجیب زادگان آریایی مردم بلخ بوده و دین زرتشتی داشتند ، سامان خدات مؤسس اعلی این خانواده از روشناسان محل و حاکم بلخ بود .  

از زمان خلافت مأمون در خراسان، یعنی اندک مدتی پیش از روی کار آمدن طاهریان، در قسمتی از ماوراء النهر حکومتهای مستقل کوچکی را که به حکم خلیفه به آنها واگذار شده بود، به عهده داشتند.

براثر تضاد هایکه میان سامان خدات ورهبران متعصب تازی در ایالت بلخ وجود داشت این مرد از شهرستان مولدش اخراج شده ناچار به  اسد فرزند عبدالله  که در خلافت مهدی عامل خراسان بود شکایت برد ونام برده جداً از وی حمایت نمود .

« سامان » در حق شناسی وانعکاس ازحسُن نیت این دوستی کیش قدیمی را که تا آن وقت در آن کیش باقی بود ترک گفته داخل اسلام گردید . وبرای جلب نظر وادای حرمت شناسی حامی خودش ،  نام ‌پسرش را « اسد  » گذاشت .

 

" پس از سامان خدات ، اسد پسرش در خدمت حکمران خراسان داخل گردید . چهار پسر اسد همه منظورنظرمأمون خلیفه قرار گرفتند . ‌پسران اسد اشخاص با کفایتی بودند ومأمون در سال 204 هـ ق . / 819 میلادی بهریکی از ایشان حکومتی سپرد :

 

1 ـ نوح را والی در سمرقند

2 ـ احمد راوالی در فرغانه (2)

3 ـ یحیا را والی در چاچ ( تاشکند )

4 ـ الیاس را والی درهرات

گذاشت . از میان این چهار برادر احمد والی فرغانه بردیگران سروری داشت . ونه فقط جای نوح را در سمرقند گرفت ، بلکه ولایت کاشغر (شهرستان خودگردان سین‌کیانگ در شمال باختر جمهوری خلق چین )  را هم بمتصرفات خود ضمیمه کرد .

پسر دوم احمد ، اسماعیل سامانی  خراسان را در سال 290 هـ . ق . / 903 میلادی از تصرفات صفاریان بیرون آورد ، و محمد فرزند زید امیر علوی تبرستان ( به سرزمین‌های میان کوههای البرز و دریای خزر اطلاق می شود  ) را مغلوب ساخت وهمۀ ممالک واقع بین کویر لوت (ساحاتی در شمال شرق شهرستان کرمان ) و خلیج فارس وسرحد هندوستان تا حوالی بغداد تحت تبعیت خود درآورد .

مرکزاقتداراسماعیل بیشتر ماوراء النهر (3) بود . بخارا و سمرقند در عهد او چنان ترقی کردند که قسمتی عمده ازعالم اسلامی را بدرخشندگی تمدن و معارف و ادبیات وهنر نور و فروغ می بخشیدند .  

 

قدرت سیاسی در نظام شاهنشاهی سامانی بوسیله  نهاد های زیر:

1 ـ دیوان وزارت  ( صدارت )

2 ـ دیوان وکالت ( منتظم امور شخصی شاه ودربار )

3 ـ دیوان مستوفی

4 ـ دیوان اوقاف

5 ـ دیوان قضا

6 ـ دیوان رسایل

7 ـ دیوان شرط

8 ـ دیوان برید ( مخابرات )

9 ـ دیوان احتساب  ( ریاست بلدیه و پولیس محلی )

10 ـ دیوان مشرف (استخبارات )  

وهمچنان نهاد های دیگری نظیر : امور صدارت ، وزارت دربار ، امور مالیه ، امور اوقاف واراضی دولتی ، امور عدلی ، امور تحریرات شاهی و امور خارجه ، امور امنیت شهری ، امورمخابرات ، امور احتساب و بلدی ، اموراستخبارات اداره می شد .

دیوان وزارت حیثیت صدرات را داشت شخص وزیر بعد از پادشاه مقتدرترین فرد کشور بود که تنها سپهسالار دولت سامانی میتوانست در ردیف او قرار گیرد . وسپهسالار نظامی والی خراسان می بود ودر نیشابور می نشست . (4)

 

درزمره مامورین دولت ، شخص وزیر که اورا صاحب میگفتند ، و منشیان دیوان رسایل ، وقضات محاکم  همه تحصیل کرده بودند .  

دربار سامانی بسیاردارا ومجلل و پراز اشراف و خدمتگار ومنجم ، شاعر و ادیب وبذله گو بود.

مؤسس این سلسله ، نصر اول و اسماعیل سامانی وعده‏ای دیگری از فرمانروایان برجسته آن ، توانسته بودند دورانی از آرامش نسبی را برای سرزمین آریائیان فراهم آورند .

 

اسامی امپراتوری شاهان سامانی از این قرار است :

1 ـ نصر اول فرزند احمد 261 هـ. ق. / 874 میلادی ،

2 ـ اسماعیل فرزند احمد 279 هـ. ق. / 892 میلادی ،

3 ـ احمد فرزند اسماعیل 295 هـ. ق. / 907 میلادی ،

4 ـ نصر دوم  فرزند احمد 301 هـ. ق. / 913 میلادی ،

5 ـ نوح اول فرزند نصر 331 هـ. ق. / 942 میلادی ،

6 ـ عبدالملک اول فرزند نوح 343 هـ. ق. / 954 میلادی ،

7 ـ منصور اول فرزند نوح 350 هـ. ق. / 961 میلادی ،

8 ـ نوح دوم فرزند منصور 365 هـ. ق. / 976 میلادی ،

9 ـ منصور دوم فرزند نوح دوم 387 هـ. ق. / 997 میلادی ،

10 ـ عبدالملک دوم فرزند نوح دوم 389 هـ. ق. / 999 میلادی ." (5)  

 

اول ـ پادشاهی نصر اول

مؤسس امپراتوری سامانیان

 

نصر اول  فرزند احمد فرزند اسد فرزند سامان خدات آریایی بنیان‌گذار سلسلهٔ شاهنشاهی سامانی است كه نسبش به ساسانیان مى‌رسد. ازسال 261 هـ. ق. / 874 میلادی تا 279 هـ. ق. / 892 میلادی ، برقلمروامپراتوری سامانیان حکمروایی کرد .

 

جد وی سامان در خدمت ابومسلم خراسانی بود . وی از این موقعیت سیاسی استفاده برده و توانست زمینه های رشد پیوند های سیاسی خانوادۀ  خود را در عهد خلافت هارون‌الرشید با تازیان ( عربها ) مساعد گرداند .  

 

پدر نصر اول احمد خوش‌رفتارترين برادران بود و چون به سال 250 هـ. ق. در فرغانه درگذشت، هفت پسر از او باقى ماند كه از آن جمله نصراول  به جانشينى پدر فرمانرواى سمرقند و چاچ ( تاشکند)  و فرغانه شد و خليفهٔ عباسى معتمد بالله ،  پادشاهی  او را بر ماوراءالنهر به سال  261  تأييد كرد. بخارا و غزنه هم به قلمرو او افزوده گشت.

دراین اوان یعقوب لیث درخراسان و سیستان ظهور کرده وبراثر آشوب و تغییر(6) حکومت خراسان وضع بخارا آشفته شده بود .

بهمین سبسب فقیه بزرگ بخارا بنام ابو عبدالله فرزند ابو حفض از نصر اول درخواست تا حاکمی برآن شهر معین کند واو برادر خود اسماعیل  را که مرد مدبر وشجاع بود باین سمت برگزید .

 

بعد از وفات نصر اول در سال 279 هـ. ق. / 892 میلادی ، برادرش اسماعیل سامانی جانشین وى گشت . نصر پادشاه عاقل ، خردمند  و متدين و اديب و شاعر بود. 

 

 

دوم ـ شاهنشاهی اسماعیل سامانی

 

  

اسماعیل سامانی فرزند احمد از 279 هـ. ق. / 892 میلادی تا  295 هـ. ق. / 907 میلادی بربخش بزرگی ازآریانایی بزرگ وبر تمامی سرزمین های خراسان ، وماوراء والنهر تا کرمان و ری ...ــ حکومت کرد ودر راه زنده نگاه داشتن زبان فارسی تلاش زیادی نمود. (7)

 

اسماعیل سامانی ازسوی برادر بزرگترش نصر که زمامدار خلیفه بغداد درخراسان به پایتخت سمرقند بود ، به زمامداری بخارا گماشته شد.

بدلیل کردارنیکویش بزودی مردم زیادی را بخود جلب کرد. هنگامی که برسر بخش نمودن مالیات، نصر با وی دچار اختلاف شد، در برابرش برخواست و پیروز گشت . با وجود کامیابی رفتار بزرگوارانه‌ای با او داشت وحتا پس از نبرد با پیاده شدن ازاسب بر پای برادر بوسه زد و برادر کوچکترش اسحاق را بدلیل پیاده نشدن از اسب درمقابل نصر سرزنش نمود. اسماعیل زمامداری سمرقند را دوباره به نصربرادر بزرگش سپرد.

 

پس از مرگ نصر که از دیدگاه حکومت عباسی نماینده خراسان بشمار می‌آمد، یعقوب لیث صفاری که در پی گسترش شاهنشاهی خود بر ضد تازیان بود، به فرارود چشم دوخت. در جنگی که یعقوب لیث صفاری با اسماعیل راه انداخت، اسماعیل پیروز گشت. اسماعیل تمام سربازان یعقوب را بدون درخواست غرامت آزاد ساخت.

و انگشتری را که یکی از سربازانش از یعقوب غنیمت گرفته بود را 3000 درهم خرید و به یعقوب بازگرداند. (8)  

 

اسماعیل چون می‌دانست معتمد عباسی خلیفه مسلمین خواهان به چنگ آوردن یعقوب است، اما خواهان تحویلش به معتمد نبود، پس از جنگ سپاهش را به فرارود بازگرداند و تنها 30 سرباز را بطور نمایشی برای بازداشت یعقوب در سیستان نگاه داشت تا بدین وسیله خاندانش بتوانند وی را برهانانند اما پس از گذشت یک ماه هیچ کس نیامد و اسماعیل برای جلوگیری از بهانه‌جویی خلیفه بغداد مجبور شد یعقوب را به جانب فرارود فراخواند.

 

 

گونه هایی از سیاست انسان دوستی وحق بینی اسماعیل سامانی

ادامه دهنده اندیشۀ  کوروش بزرگ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

آمده است که : اسماعیل با همگان رفتاری بس نیکو داشت. در گاه زمستان سوار بر اسب به میان مردم می‌رفت تا اگر کسی گلایه‌ای دارد به وی بگوید.  روزی در مرو شتری را در کشتزاری دید که آسیبی به آن زده بود. دستور داد تا دارندهٔ را بیابند و خسارت کشتزار را از وی ستانده و به کشاورز بدهند. چون آگاهی پیدا شد که شتر از آن خود شاه است، مبلغی بیشتر از خسارت به کشاورز داد. (9)

در همین راستا ؛ محمد غزالی توسی نیز در کتاب « نصیحت الملوک » خود در مورد صداقت وراستی و حق شناسی  ، شایستگی ونیکو کاری عمل اسماعیل سامانی  مسایل خاصی را به تأمل گرفته است .

آنچه که از متون تاریخی برمی آید :  ویژگیهای اخلاقی وآوازه جوانمردی ، دادگری ، بزرگمنشی عمل وارادۀ وی را ستوده است . از اینرو اسماعیل سامانی را میتوان از جمله شاهنشاهان نامدار وباعزت آریایی برشمرد .

اسماعیل سامانی بنسبت کردار انسانی واخلاقی اش مورد تمجید وستایش شعرا و نویسندگان بسیاری بوده است.

 

برتولد اشپولر، درباره وی چنین می‌گوید :

تمدن و فرهنگ آریایی بی نهایت مدیون او و خاندانش است و هنوز هم باید عمل و رفتار او و جانشینانش را به عنوان مشوق دانش و هنر مدنظر قرار داد . (10)

 

قبای خسروی در بر، نیابد هرکسی را خوش               

                                        سر هـــــر نـاسزایی را نزیــبد تـــاج سلطـانی

صلاح ملک اگر خواهی، بیاموز ای شه عالم               

                                        طــــریق پادشــــاهی را زاسماعـــیل ســامانی

 

مولانا معین الدین آوه ای جوینی از عرفا و نویسندگان قرن هشتم هجری چکامه‌سرای سده هشتم چنین می نویسد :

 

اسمــاعیـل سامــانی آن نـــــامــــدار                         

                                  همی بود در ســــروری کــــامـــکار

همــــان دولتش شــانزده سـال شــد                         

                                  ز دور سپهـــری دگـــر حـــــال شــد

پـیـــام امـــد از مــــرگ نــزدیــک او                        

                                  ســــــوی دار بـــــاقـــــی دراورد رو

دو صـد بـا نــود بـود و تـاریـخ پنـج                         

                                  کــــــه بربســــت از ســـــرای سپنج

ازو مــــانــــــد نــام نـکـــو یــادگـــار                        

                                 خنـگ جـــــــان ان مهـــتـر نامـــــدار

*****

 

 

در تاجیکستان اسماعیل سامانی را بنیانگذار تاجیکستان برمی‌شمارند و بنای یادبود اسماعیل سامانی در دوشنبه ، از نمادهای این کشور است. برترین جایزهٔ علمی این کشور نیز به نام    اسماعیل سامانی است.

همچنین بلندترین کوه تاجیکستان که تا پیش از فروپاشی شوروی قله کمونیسم نام داشت، پس از استقلال تاجیکستان به نام وی نامگذاری شده است.

 

در فوق ذکر شد که وی علاقه زیادی به گسترش زبان فارسی داشت و با وجود داشتن سپاه کافی برای یورش به بغداد، این کار را نکرد و با حفظ آرامش بیشتر در گسترهٔ زمامداریش تلاش نمود فارسی را گسترش دهدو متون علمی وادبی را در بسترۀ این زبان بسوی معرفت وکمال  رهنمون شود .

 

اسماعیل همچنین یک سد دفاعی متشکل از سپاهیانش در مرز‌های خاوری آریانا برای جلوگیری از یورش ترکان ایجاد نمود که تا سال‌ها پس از وی پابرجابود.

 

اسماعیل در سال 286 در اثر بیماری درگذشت و در بخارا در آرامگاه ویژه‌ای بخاک سپرده شد. اما نام نیکش برای همیشه در تاریخ آریائیان وفارسی زبانان جاودانه شد .

 

سوم ــ شاهنشاهی نصردوم سامانی

 

نصر دوم  فرزند احمد فرزند اسماعیل سامانی  به سال 293 هـ. ق . در بخارا تولد یافت وپس از پدرش احمد سامانی که در سال ششم سلطنت بدست خدمتگار خویش کشته شد ــ  301 ـ 331 هـ. ق. / 913 ـ  942 میلادی درسن هشت سالگی به تخت شاهی نشست ومدت سی سال حکومت نمود . (11)

 

وی چهارمین و مقتدرترین ومعروفترين  شاهنشاهان سامانی است ، در عهد پادشاهی او در اطراف بلاد سامانیان شورشها آغاز شد واز جمله کسانی که به مخالفت باوی برخاستند یکی اسحاق فرزند احمد عم اوست که در سمرقند حکمرانی داشت ودیگر علویهای(12)  تبرستان واحمد فرزند سهل ویحیا ومنصور وابراهیم ومرداویج وشمگیر پسران زیار می باشند .

نصربا مساعدت و تدبیروزرای دانشمند خویش همچو : ابوالفضل بلعمی و جیهانی و مصعبی فتنه ها را فرو نشاند ومعروف به پاد شاه سعید گردید .

نصر دوم به اتفاق مورخان پادشاهی دانا و خردمند و دانش پرور بود ، و دانشمندان و سخنوران و نويسندگان را دوست می داشت و تشويق می کرد . و رودکی بزرگ  پدر شعر فارسی ، معاصر او بود.

 

چهارم ـ شاهنشاهی عبدالملک دوم

وانقراض امپراتوری سامانیان

 

بعد از پادشاهی نصردوم ، نوح یکم پادشاه شد. ودر زمان او دولت سامانی براثر شورش های که در خراسان و سیستان بظهور رسید ،  روبه ضعف وخرابی نهاد . وجهتش هم این بود که پادشاهان آن تحت نفوذ غلامان ترک رفتند که دارای مشاغل و مناسب عالی در نظام سامانیان بودند .

بعد از نوح یکم ، عبدالملک یکم ولی نعمت البتگین پادشاه شد وپس از هفت سال حکمرانی هنگام چوگان بازی هلاک گردید ، برادرش منصوریکم نفوذ واعتبار سلسلۀ سامانی را بواسطۀ ستادن مخارجی از دیلمیان فارس وعراق تجدید نمود .

نوح دوم که بعد از منصوریکم برتخت نشست نیز دچار حوادث و پیش آمد های زیادی گردید. اعیان و زعمای مملکت برعلیه او سازش کرده بغراخان را از کاشغر به جنگ با نوح دوم و تصرف بخارا برانگيختند ، بغراخان عزم بخارا كرد ، نوح « حاجب انج » را با لشكرى گران به مقابله او فرستاد ، « حاجب » اسير و لشكرش شكست خورد ، ديگر بار « فايق » را سپاه داد و به جنگ بغراخان فرستاد ، فايق خيانت ورزيد و بغراخان به بخارا درآمد و نوح به جرجانيه (13) فرار كرد و از آنجا به خوارزم شد و در تهيه يار و سپاه بود كه گردش روزگار به كامش شد بغراخان در اثر بيمارى درگذشت و نوح به راحتى وارد بخارا شد و تخت و تاج خود را ديگر باره تصاحب كرد.

ابوعلى سيمجور و فايق به هم پيوستند و با لشكرى گران آهنگ جنگ او كردند . نوح دوم  سبكتگين و پسرش محمود غزنوى را به يارى خواند ، آمدند و دشمنان را شكست دادند ، بدینوسیله از نوح حق شناس برسم پاداش و انعام ولایت خراسان را گرفت .

 

 نوح در سال 387 هجرى در بخارا وفات يافت و فرزندش منصور دوم جانشين او شد.

این پادشاه : رزمجو وجنگی در حیات خویش نبود که زوال حکمروایی سلسلۀ خود را بچشم ببیند ، لیکن جانشین وی عبدالملک دوم که آخرین پادشاه سلسلۀ امپراتوری سامانی است بدست ایلک خان از سلسلۀ ترکان دست گیر وزندانی گردید ودر محبس در سال 389 هـ . ق . / 999 میلادی چشم از جهان پوشید وحکمروایی یکصدو بیست و پنج سالۀ امــــپراتوری سامانیان (14)  زوال پیدا نمود .

 

اوج تمدن وفرهنگ در عهد سامانیان

 

سامانیان در تدوین وابداع فرهنگ نوین ، تمدن و دانش درسرزمین آریائیان  پس از اسلام نقش شایستۀ دارند.

سوای آنکه سامانیان در امور اداری زبان عربی را گرامی می دانستند و کار ‌برد آن را نماد همبستگی خلافت اسلامی می‌شمردند .  مگر فراهم آوری زیرساخت ها ومؤلفه های رشد زبان فارسی وفرهنگ باستانی ایکه با این زبان حوزه تمدنی آسیا ابداع شده بود نزد ایشان  از الویت سیاسی و فرهنگی خاصی برخوردار بود . موفقیت این روند زمینه سازظهور بزرگترین علما ، شعرا وخردمندان نظیر :

مسعودی مروزی ، رودکی بزرگ  ، شهید بلخی ،ابو طیب مصعبی ، فرالاوی ، ابوشعیب هروی ، ابوالعباس ربنجنی ، ابواسحاق جویباری ، ابو زراعۀ معمری ، خسروانی ، شاکر بخاری ، ابوالمؤید بلخی ، ابوشکور بلخی ، دقیقی ، معروف بلخی ، ولوالجی ، لوکری ، بدیع بلخی ، منجنیک ترمذی ، طاهر فرزند چغانی ، آغاجی ، خسروی سرخسی ، استغنائی نیشابوری ، رابعۀ قزداری ، کسائی مروزی ، بشار مرغزی ، عمارۀ مروزی ، ترکی کشی ایلاقی ، وفردوسی بزرگ ...  در این سرزمین گردیدند. (15)  

همچنان از جمله کتب منثوریکه در این دوره بوسیله علما و دانشمندان این خطۀ باستانی معرفت پرور تحریرگردیده قرار ذیل :

شاهنامۀ ابوالمؤید بلخی ، شاهنامۀ ابوعلی محمد فرزند احمد بلخی ، شاهنامۀ ابومنصورمحمد فرزند عبدالرزاق ، عجائب البلدان منسوب به ابو المؤید بلخی ، تاریخ بلعمی ترجمه و اقتباس ازتاریخ طبری توسط ابوعلی محمد فرزند محمد فرزند عبدالله بلعمی ، ترجمۀ تفسیر تبری توسط گروهی از دانشمندان ، کلیله و دمنه ،(16)  کتاب البارع در مدخل احکام نجوم تألیف ابونصرحسن فرزند علی منجم قمی ، تفسیر موجود درکتابخانۀ دانشگاه کمبریج ( انگلستان ) ، هدایة المتعلمین فی طلب ، حدود العالم من المشرق والمغرب . ... می باشند .

در عهد شاهان سامانی بسیاری از  آیینها ،  آداب رسوم و عنعنات آریائیان قدیم در قرن چهارم هنوز به قوت خود باقی بود، بازماندۀ اصول طبقاتی آریائیان قدیم هنوز رعایت میشد واعیاد ورسوم ملی هم دردربار های سلاطین وهم درمیان عامۀ مردم متداول بود . باآنکه براثر غلبه اسلام گاه شماری عرب درآریانا معمول شده بود ، با آن هم در بسیاری از نواحی آریانای بزرگ ( خوارزم ، سغد ، ماوراءالنهر وخراسان و فارس ) گاه شماری آریایی معمول بود وحساب اعیاد نیز بررسم اواخرعهد امپراتوری ساسانی نگاه داشته می شد ونسبت به روز های ماه ، همان معتقدات پیشین رواج داشت .

رشد هنرمعماری در عهد سامانیان نیزقابل تعریف است . نمونۀ از ساختمانهای این دوره مقبرۀ اسماعیل سامانی دربخاراست وآن بنای است عجیب از یک دورۀ فترت  ، وبسیاری از اشکال معماری را در مرحلۀ ابتدائی نشان میدهد که بعد در دورۀ سلجوقیان در سراسر آریانای بزرگ انتشار یافت . 

همین قسم در این دوره صنعت ظروف فلزی و حکاکی بحد لازم رشد و تکامل نمود وآنها را طبق سنت های کهن وسبکهای رایج زمان می ساختند .

نقش های تزیینی که بیشتردر حاشیۀ قرآن واول سوره ها (17) وهمچنین در گچ بریها بکار می رفت در این دوران بکمال ظرافت رسیده بود .  ودراوخرقرن چهارم حکاکی روی فلزات بسیار رایج و استادانه بود .

 

منابع ومآخذ قسمت هفتم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی ,سعید نفیسی , چاپ دوم , تهران , نشر امیرکبیر , 1363 , ص  316 ، 320 ، 327 .   

 

2 ـ فَرغانه دره‌ای در آسیای میانه است. وبراساس جغرافیای سیاسی امروزه قلمرو فرغانه به سه بخش در کشورهای ازبکستان ، تاجیکستان و قرقیزستان تقسیم شده است.

 

3ـ ماوراءالنهر :  ناحيتی است که حدود مشرق وی حدود تبت است و جنوب وی خراسان و حدود خراسان و مغرب وی غور است و حدود خلخ  و شمالش هم حدود خلخ است و از شهرها و نواحی وی ، بخاراست و مغکان ، خجادک ، زندنه ، بومکث ، مديا مجکث ، خرغنکث ، فربر، پيکند، ناحيت سغد، طواويس ، کرمينه ، دبوسی ، ربنجن . کشانی ، ارمان ، اشتيخن ، کنجکث ، فرنکث ، دران ، سمرقند، ورغسر، بنجيکث ، کش ، نوقد قريش ، نخشب ، سوبخ ، سکيفغن ، بزده ، کسبه ، ترمذ، هاشمگرد، چرمنگان ، ناحيت چغانيان ، دارزنگی ، شهر جغانيان ، باسند، زينور، نوژان ، همواران ، شومان ، افريذان ، ويشگرد، ناحيت سروشنه ، زامين ، چرقان ، دزک ، نوينجکث ، فغ کث ، غرق، ساباط، کرکث ، ناحيت بتمان ، برغر، خجند، فرغانه ، ناحيت چذغل ، اخسيکث ،واثکث ، بيتموخ ، طماخس ، نامکاخس ، سوخ ، اوال . بغسکان ،خواکند، رشتان ، زندرامش ، قبا، اوش ، اورشت ، خرساب ، اوزکند، ختلام ، کشوکث ، پاب ، بشت ، کلسکان ، يوکند، کوکث ، خشکاب ، شلات ، ناحيت ايلاق، نوکث ، کهسيم ، ذخکث ، يهودلغ، ابرلغ، ايتلخ ، الخنجاس ، سامی سبرک ، برفکسوم ، حنح ، خاس ، غزجند، تکت ، کلشجک ، خمبرک ، اردلانکث ، ستبغوا، کرال ، غزک ، خيوال ، ورذول ، کبريه ، بغورانک ، ايزدکت ، بغويکث ، فرنکث ، جبغوکث ، شکاکب ، تنگت بخارنان ، يالاپان ، ناحيت چاچ ، بيکث (قصبه چاچ )، نوجکث ، کرجاکث ، ترکوس ، خاتون کث ، ديمعان کث ، بناکث ، جرسنکث ، حرحکث ، شتورکث ،سبکث ، نحاکث ، کرکوال ؟ ناحيت اسبيجاب ، اسبيجاب (قصبه ناحيت اسبيحاب )، سانيکث ، ندحکث ، سنتکند، ناحيت پاراب ، کدر (قصبه پاراب )، کنجده ، صبران ، ذرنوخ ، سوناخ ،شلجی ، طراز، مکانکث ، فرونکث ، مرکی ، نويکث . مطلقاً ماوراء جيحون در خراسان را گويند اما قسمت شرقی آن را بلاد هياتله می گفتند و در زمان اسلام ماوراءالنهر خواندند و قسمت غربی آن عبارت است از خراسان و ولايت خوارزم که خودمستقلاً اقليمی است .

ــ رجوع شود به : حدودالعالم من المشرق الی المغرب ، چاپ  دانشگاه ، صص 105 – 118   ، نخستین کتاب جغرافیا به زبان فارسی از کتاب‌های منثور سده 4 ق(372 ق) است. نام مؤلف این کتاب معلوم نیست اما برخی آن را به یوسف پیشاوری نسبت داده‌اند. اطلاعات این کتاب دقیق و نثر آن ساده و روان است. 

 

4 ـ افغانستان در مسیر تاریخ ، نوشته : غلام محمد غبار ، مرکز نشر انقلاب ، چاپ چهارم ، سال 1368 .

 

5 ـ فرهنگ فارسی ، مؤلف : دکتر محمد معین ، مؤسسه انتشارات کبیر ، تهران 1376 ، جلد پنجم ، ص 713 ـ  716 .

 

6 ـ تاريخ ادبيات در ايران، دكتر ذبیح الله صفا، نشریۀ اندیشه ،  چاپ : چهاردهم 1375 ، چاپ خانۀ رامین ، ج یکم  ، ص204  و 205 .

 

7 ـ تاريخ ادبيات در ايران، دكتر ذبیح الله صفا، نشریۀ اندیشه ،  چاپ : چهاردهم 1375 ، چاپ خانۀ رامین ، ج یکم  ، ص 205 .

 

8 ـ رجوع شود به :

ــ تاریخ مردم ایران ، مؤلف : عبدالحسین زرین کوب ،  جلد دوم  ، تهران : امیر کبیر ، چاپ نهم ، 1384 ،  ص187 .

ــ تاریخ ایران در سده های نخستین اسلامی  ، مؤلف : میترا مهرآبادی ،  ص 165 .

 

9 ـ تاریخ ایران در سده های نخستین اسلامی ، مؤلف : میترا مهرآبادی ،   ص219  .

 

10 ـ ورجوع شود :

ــ تاریخ سامانیان عصر طلایی ایران بعد از اسلام ، ص217 .

ــ تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی ،  برتولد اشپولر، ، ترجمه :  مریم میراحمدی و جواد فلاتوری ، ویراستا : جلال مساوات  ، ناشر: علمی و فرهنگی  10 دی ، سال  1386 .  

 

11 ـ فرهنگ فارسی ، مؤلف : دکتر محمد معین ، مؤسسه انتشارات کبیر ، تهران 1376 ، جلد ششم ، ص 2123 .

 

12 ـ رجوع شود به :  

ــ تاريخ گزيده  ، نوشته حمدالله مستوفی، سال ختم نوشته کتاب : سال  731 ق . برابربا 1331 میلادی  ص 389 .

ــ لباب الالباب  ، مؤلف : نورالدین محمد عوفی بخاری ، ج 1 ، ص 523 .

 

13 ــ معرب گرگانچ . نام قصبه ای است در بلاد خوارزم .

 

14 ـ رجوع شود :

ــ تاریخ ایران ، تألیف : سرپرسی سایکس ، ترجمه : فخرالدین محمد تقی فخرداعی گیلانی ، سال 1370 ، نوبت چاپ پنجم ، ج 2  ، ص 29  .   

ــ تاريخ ادبيات در ايران، دكتر ذبیح الله صفا، نشریۀ اندیشه ،  چاپ : چهاردهم 1375 ، چاپ خانۀ رامین ، ج یکم  ، ص 205 .

ــ لباب الالباب  ، مؤلف : نورالدین محمد عوفی بخاری ، ج 1 ، ص 532

ــ تاريخ گزيده  ، نوشته حمدالله مستوفی، سال ختم نوشته کتاب : سال  731 ق . برابربا 1331 میلادی  ص 383 .

ــ الکامل ابن اثير  ، ج 8  ، ص 223 و ج 9 ص 34 .

 

15 ـ فرهنگ فارسی ، مؤلف : دکتر محمد معین ، مؤسسه انتشارات کبیر ، تهران 1376 ، جلد پنجم ، ص 717 .   

 

16 ـ کليله و دمنه از جمله کتبی است که ازسانسکريت به پهلوی و از پهلوی به وسيله عبداللّه بن المقفع به تازی و از تازی نخستين بار به فرمان نصر فرزند  احمد به نثر فارسی  و سپس از روی همان ترجمه بوسيله رودکی  به شعر فارسی درآمد و آنگاه در اوايل قرن ششم يک بار ديگر با نثر منشيانه بليغ ترجمه ديگری از آن ترتيب يافت که کليله و دمنه بهرام شاهی است و بدست ابوالمعالی نصراللّه فرزند  محمد فرزند  عبدالحميد منشی صورت گرفته است .

رجوع شود به :  تاريخ ادبيات ايران  ، تاليف : ذبیح الله  صفا ، ج 2  ، ص 948 .

 

17 ـ فرهنگ فارسی ، مؤلف : دکتر محمد معین ، مؤسسه انتشارات کبیر ، تهران 1376 ، جلد پنجم ، ص 717  ـ 718 .

 

 

 

 

قبلی

 

 


بالا
 
بازگشت