سید همایون شاه عالمی

 

 

در صفحات تاریخ

 

 

 

بخش ششم

 

) در سانسکریت: Maurya ،मौर्य مائو ریا و یا موریایی ها، (

 

سلسله ی قدرتمندی که بین سالهای (321 تا 185 ق م ) در هندوستان فرمانروایی میکردند و بعد از سلسله ی (ماگادها)به قدرت رسیدند زمانیکه به اوج قدرت بودند سلطه ی شان تمام هند، پاکستان امروزی و بخش های از افغانستان امروزی را در بر میگرفت. پایتخت موریایی ها ( پاتالی پوترا) بود.

 

پاتالی پوترا:- این شهر قبل از سلسله ی موریایی پایتخت (ماگاد ها) بود و از قرن سوم پیش از میلاد تا قرن (پنجم ق م) کرسی مذهبی پیروان بودا به شمار می آمد، امروز آنرا (پاتنا) میگویند، این شهر در اوایل یک دهی کوچکی بنام (کوساماپورا) بود و بدست یکی از سلاطین سلسله ی (ماگاد ها) تغییر نام یافته و به (آجاتاثاترو) پسر (بیم بی سارا) اندکی پیش از مرگ بودا (ساکیامونی) بنا شد و او بنا بر داستانی در همین جا سکونت گزیده است.

 این شهر بعد ها پایتخت سلسله ی ماگاد ها گردید و به دست (چندرا گوپتا) یا 244 سلسله ی موریا و نواده او( آت کا) یا (پیاداسی) وسعت یافت. و او یک سال ق م سومین مجلس خلفای بودا را در همینجا محل ( آت کاراما) تشکیل کرد.   

 

آشوکا: این پادشاه پس از گذشت دو نیم صد سال از بودا پدید آمده که متعلق به دودمان موریا میباشد. وی به عقاید بودا باور راستین داشته و گرایش هایش را با تحقیقات علمی اش در زمینه بودا و بودا شناسی در طول حیات خود به ثبوت رسانده است.

یکی از نظریات در باره دودمان موریا ها اینست که نسب آنها به سلسله سکاها میرسد که از شمال به هند درآمدند. آشوکای بزرگ از سال 272 الی 232 ق م فرمانروایی داشت. وی پسر (بیندو ساره) از شاهان موریایی بود و از قسمت عظیمی قاره هندوستان و بخش های از افغانستان امروزی گرفته تا میسوره در دور دستهای بنگال و تا جنوب (گوآی) کنونی فرمان راند. نام آشوکا از دو بخش (آ) و (شوکا) ترکیب یافته که در سانسکریت معنای آن ( بی اندوه) است.

آشوکا در جوانی خوی خَشَن داشت و به آشوکای درنده معروف بود اما پس از آن خوی وی برگشت، به بودا گراییده شد و مبدل به یک بودایی خوش قلب مهربان گردید. و کوشش هایش باعث گسترش ریشه های دین بودایی در منطقه گردید.

آشوکا تحت تأثیر سنگ نوشته های شاهنشاهان هخامنشی قرارگرفته و با الهام از آن ابتکار امر میداد تا دساتیر و فرمان های وی را بر سنگها و ستونها و درون مغاره ها بنگارند.

 

آشوکا پادشاه

 

سنگ نبشته ها، ستون نگاری ها و مغاره نویسی هایش در بیش از سی محل در ممالک چون هند، نیپال، پاکستان و افغانستان بر جای مانده است. آشوکا، کارمندان خود را به انصاف و عدل میگمارید و سعی مینمود تا حد امکان زندانیان آزاد شوند؛ وی کشتار جانوران را نیز محدود ساخت و برای انسانها و جانوران شفا خانه ها ایجاد نمود.

 

وی برای خانواده ی خویش رسم خاصی را در پیوند های خیرات دادن ها، و بر آوردن حاجات نیازمندان پایه گذاری نمود. ارج و احترام به همه ادیان را شایسته و بایسته شمرده و به دیدار پیروان ادیان دیگر نیز میشتافت.

 

وی فرمان داد تا گیاهان و میوه های دارویی را گرد آورده در سراسر هند کشت نمایند. در مسیر راه ها باغهای انجیر هندی و (باغهای ام) بسازند و در هر 18 میل برای مردم چاه آب آشامیدنی حفر کنند و نیز بر سر هر چاه آبخوری (تشت) نصب نمایند.

آشوکا مبلغین و پیام رسانهای خود را به فارس ، سریلانکا ، سوماترا و حتی یونان نیز فرستاد.

 

) چنین آمده: Persian academy در سایت اینترنتی (

(( ....حوادث سلطنت آشوکا فرمانهای بر روی تخته سنگ و ستونهای تراشیده که از سنگ نقر شده است. این فرمانها در نواحی مختلف امپراطوری در معرض انظار عمومی نصب شد و در آنها مردم به پیروی از آموزه های اخلاقی (دهرمه) ( دینداری ، پرهیزکاری) و عمل بدان دعوت میشدند 14 فرمان شاهی روی تخته سنگ (رویال ادیکت) و 7 فرمان روی ستون ( پیلارادیکت)مهمترین اسناد دوران حکومت این پادشاه است.

 

افزون بر این در متون بودایی نزدیک به زمان او نیز اخباری در باره آغاز عمر و دوران جوانی وی آمده است.

 

آشوکا فرزند (بیندو سارا) و نوۀ ( چاندرا گوپتا) بنیانگذار دودمان موریا است. وی پیش از نشستن بر تخت شاهی چندی در (اوجین) و (تاکسیلا) یعنی(پشاور امروزی) نایب السلطنة بود. گویا در مورد جانشینی او از طرف برخی از برادران و نزدیکانش مخالفتهای ابراز میشد و به همین دلیل مراسم تاجگذاری او 4 سال بعد از به پادشاهی رسیدن وی صورت گرفت.

 

پایتخت این پادشاه ( پتنۀ امروزی در استان بیهار) واقع بود. قلمرو پادشاهی او بسیار گسترده و سراسر شبه قاره هند جز بخشهای جنوبی و احتمالاً قسمتهای از سند و بنگال را فرا میگرفت.

 

بیشتر اراضی افغانستان کنونی از جمله سر زمین های باستانی کابل،هرات ، قندهار و نیز قسمتهای از بلوچستان جزء امپراطوری او بود. آشوکا در واقع قدرتمند ترین پادشاه زمان خود بود.

 

وی برای نشر آیین بودایی و قوانین مقدس (دهرمه) در جهان دستگاه تبلیغاتی بزرگی ایجاد کرد و مبلغانی به اطراف هند، ایران ممالک غرب آسیا ، اروپا و افریقا فرستاد. آن دسته که به ایران(فارس) اعزام شدند، بیشتر در حدود شرقی در کرانه های سیر دریا ، آمو دریا ، هیرمند و از سند و خراسان تا سیستان پراکنده گشتند و معابد و نوبهار های را در همه جا بر پا کردند.

 

یاداشت: کلمه بهار یا بیهار منظور از نیایشگاه است و بر روایتی کلمه ( بخارا) نیز تغیری از کلمه (بهارا) میباشد چنانچه مردمان ترک تبار و پشتونهای همین مناطق حرف (ح) و یا (ه) را (خ) تلفظ میکنند چنانچه (رحمت) را رخمت و احمد را اخمد تلفظ میکنند از این لحاظ از امکان دور نیست که کلمه (بخدی) یعنی بلخ امروزی نیز (بهدی) بوده باشد و در آنجا نیز نیایشگاه بزرگی بودایی بوده باشد و (نو بهار) را که بیشتر به آتش پرستان نسبت میدهند منظور از همین ( بیهار) و نیایشگاه بودایی بوده باشد، همچنان این گفته ( گفتار نیک ، کردار نیک و پندار نیک) را که به زرتشت نسبت میدهند نیز از بودا باشد چنانچه در هر دو مذکور است. (عالمی)

 

از گزارش زایران بودایی چینی که بعد ها از این نواحی دیدن کردند ، بر می آید که موضوعات دینی و مباحث غیر دینی باهم در این مراکز تدریس میشد. ( آی تسینگ) ( 105-106) در واقع زبان سانسکریت و علوم از طریق همین معابد از هند به شرق ایران ( منظور از افغانستان است) منتقل گردید و از همین طریق افکار بودایی بر آیین مانی اثر میگذارد ( مجو مدر، همانجا)

 

شواهد بسیاری حاکی از استمرار نفوذ ایران در شیوه اداره امپراطوری، زبان دیوانی معماری و پیکر تراشی در عهد آشوکا در دست است. این پادشاه در جوانی با نواحی آشنا شده بود که از زمان کورش و داریوش اول هخامنشی بیش از دو سده ( 500- 330 ق م ) جزء قلمرو آن دود مان بود شهر هخامنشی تاکسیلا به احتمال زیاد پایتخت شرقی باستانی قندهار ، یکی از سه استان هخامنشی در هند بود( چتو پدیایا) این خطه بعد ها طی قرار دادی میان سلوکیان و (چندرا گوپتا) به دود مان موریا واگذار شد.

 

هرتسفلد( ص- 345) از ساکنان ایرانی این ناحیه به طور عمده به پرورش اسب میپرداختند ، یاد کرده است. نام این مردمان در فرمانهای شاهی پنجم و سیزدهم آشوکا نیز آمده و نشان میدهد که آنان همچنان در آن نواحی میزیستند .

یافته های متعدد باستان شناسی نیز حاکی از تداول شیوه های دیوانی هخامنشی در حدود غربی امپراطوری موریا و اراضی هم مرز با ایران است. یکی از نخستین گواهان این امر ستون 8 گوشه ای از سنگ مرمر سفید است که در تاکسیلا یافت شده و فرمانهای آشوکا به خط (آرامی) روی آن نوشته شده است.

 

آثار تکسیلا

 

این کتیبه در ضمن نشان میدهد که خط (خرُشی) از خط آرامی پدیدار شده است.

کتیبه سنگی پل درونته فرمان شاهی بر تخته سنگ و کتیبه سنگی در قندهار؛ دو کتیبه سنگی (میل شمار) در لاگمن (لغمان) وی نقل نمونه های از متون یاد شده برخی واژه های ایرانی ( پارسی) آنها را برشمرده که از آن جمله:

پتیتی = پشیمان ، ادبیسی = ستیزه جو ، سَتی= شادی، زونی = جانداران ، پتی زبت = ناشایست.

تندیس های پیش موریایی:

 

هنر مجسمه سازی و نقاشی هند، در ادوار اولیه گسترش خود با آیین عبادت نیاکان و نیایش قهرمانان مرتبط بوده است. رسالۀ (سیترالکشانا) یکی از نوشته های کهن مجموعه (شیلپاشاسترا) که امروزه تنها ترجمه تبتی آن در تنجور بجای مانده است – به دستور العمل های مربوط به چگونگی تجسم صحیح (چکراورتین) یعنی قوانین ساخت و نمایش پیکره های پادشاهان و خدایان اختصاص یافته است. آن طور که از (لکشانا) های مکتوب (لکسانَس) در باب(چکراورتین) بر می آید قامت این شاسترا به ادوار پیش بودایی باز میگردد.

 

به هر صورت ، به نظر میرسد که قایل بودن مقام خدایی برای پادشاهان ، نیایش ایشان و افراشتن تندیس های یاد بود پس از وفات شان ، از دوران کهن ترین آثار تاریخی بجای مانده از تمدن هند ، رواج داشته است.

 

قدیمی ترین تندیس های هندی ، مشهور به ( مجسمه پارکام) میباشد که در موزیم (ماترا) نگهداری میشود.

 

 

مجسمه پارکام

بر اساس مطالعات اخیر ، دارای نوشته است که به {کونیکا آجاتا شاترو} از پادشاهان سلسله {شایوشانگا} متوفی 618 ق م اشاره دارد.

 

پیکره مونثی نیز یافت شده است که احتمالاً تندیس یک ( یاکشی) است و قرابت زیادی با مجسمه پیشین دارد. این پیکره از منطقه (بسناگر) بدست آمده است و اکنون در موزیم کلکته نگهداری میشود.

 

مجسمه های بسنا گر

 

دو پیکره نیز در شهر (پتنا) یافت شده اند و نامهای از (اودایین) و (ناندا) از امپراتورهای قرن پنجم ق م . سلسلۀ ( شایوشانگا) بر آن حک گردیده است. تندیس زن (کَوری بیرار) که اخیراَ در منطقه دیدار گنج یافت شده و اکنون در موزیم پتنا نگهداری میشود، نیز قدمت مشابهی دارد.

 

تندیس(که اوری به ایرار)

 

تندیس های که از آنها یاد کردیم ، از یک سو به رواج سنت طولانی کار روی چوب یا دیگر مصالح کم دوام، دلالت دارند و از سوی دیگر معرف ویژگی های بارز هنر بدوی هند اند.

 

این هنر ابتدایی جنبه تخیلی ندارد، بلکه کاملاً مادّی و ملموس است. این پیکره های انسانی ، با ابعاد فوق طبیعی و اوزان بسیار سنگین خود، به وضوح بر نیروی جسمانی تأکید می ورزد.

 

{ این آثار با قدرت و واضح) با پذیرش حیات – عاری از سؤال گری و تحلیل دلالت دارند: به {سخن دیگر} گوشت {جسم} وجه آرمانی نمی یابد؛ تعمق فلسفی و وقف عاشقانه هنوز در وادی هنر نفوذ نکرده : { یعنی} از گرایش های رمانتیک و تلطیف شده اثری نیست.

 

در عین حال هنر پیش موریایی هند شباهتی با هنر مصر – که در خود کامل است و با خصایلی چون محدودیت در چارچوب مواد و مصالح و فضای نمایشی ، دارای جوهری مادی است – ندارد: گر چه این هنر هنوز به مرتبه روحانیت نرسیده ، لیکن نباید آنرا غیر معنوی انگاشت.

 

تحقیقات آقای (جیاسوال) در باب هنر پیش موریایی ، راهنمای خوبی است بسوی منابع بکر و راه گشا در باب منشأ هنر هند : این پیکره های کهن – که گویی با حالتی بکر و بی پیرایه ، مستقیماً از زمین زیر پایش روئیده اند- به تنهایی کلید راه گشا ، زمینه را برای درک تحولات بعدی هموار میسازند.

 

فی المثل با مطالعۀ این آثار در میابیم که چگونه تناسب هلنی در شیوه پیکر تراشی ملی گوپتا مستغرق گردید: این آمیزش از قرن هفتم ق م تا قرون ششم یا هفتم میلادی و حتی پس از آن ، به عنوان یک سنت در حال تداوم، امتداد داشته است.

 

بدین ترتیب میتوان دریافت که خصایل بومی این هنر چندان صریح، سریع و با قدرت جریان داشته که نمیتوانسته تحت تأثیر جدی قانونمندی های خارجی قرار بگیرد، { در عوض) ویژگی های خارجی را بکار گرفته ، ( در خود استحاله کرده) و در قالب های بومی خود جای داده است.

 

خطوط کهن ، شواهد بی واسطه را در باب قدمت هنر موریایی ارایه کرده اند. البته {دقت و صحبت} این شواهد تا حدودی موضوع بحث و منازعه بوده است؛ ولی این کمبود ، با حمایت قراین فروانی که ریشه در حسن زیبایی شناخت  ِ  درونی دارد – و مؤکداً تاریخ قدیمی تری را برای پیکره های بدوی میطلَبَد – جبران میشود . فی الواقع هم عجیب خواهد بود { اگر تصور کنیم} که عناصر بنیادین هنری چنین نیرومند ، که قریب  1500 سال دوام داشته، در عصر بحران عظیم معنویت         ( عصر ظهور بودا) امکان بروز نیافته باشد. براستی که هیچ مدرکی به استحکام این آثار نمیتواند بر پذیرش کامل و خالص قوای جسم تأکید ورزد؛ همین باور بود که زمینه جدی را برای ظهور { تنویر عظیم} فراهم آورد.

 

این واژه تنها به معنای نیل بودا به مرتبه اشراق نیست، بلکه متضمن بیداری یک قوم است که از مرتبه سادگی به درجه ی هوشیاری متحول و سیر این تحول را میتوان در دوره انتقال از (ودا) به (ودانتا) مشاهده نمود.  

 

پایان قسمت ششم

 

نوت: موضوع بالا از منابع متنوع اینترنتی و کتاب معروف ( آناندا کوماراسوآمی) که توسط دکتر حسن( ذکرگو) ترجمه شده گرفته شده و به خوانش شما قرار گرفت.

ببینید که مورخین مسلکی چگونه آثار تاریخی را تحقیق و تحلیل نموده با اثبات و ارایه دلایل منطقی موضوعات معلوماتی را به مردم تفهیم میدارند.

 

در یک پروگرام تلویزیونی مشاهده میکردم که راجع به (ایبک) و تخت رستم معلومات ارایه میشد و یک شخص قصه های افسانوی را بنام تاریخ بازگو میکرد و حیف و صد حیف که تحقیقات تاریخی مسلکی در باره آن آبده و مغاره های آن کوه صورت نگرفته است و اگر نه چه حقایقی در زیر آن کوه نهفته اند. (عالمی) 

 

 

 

 

 

 

 

 

سید همایون شاه (عالمی)

21 نوامبر 2010 م

وزیر اکبر خان مینه

کابل افغانستان

 

 

 

 

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

 

بخش پنجم

 

اصالت ودایی

 

 ( دانش) قدیمی ترین کتاب آریایی ها و نگارشها بزبان هند و वेद واد ها سانسکریت

اروپایی است که تاریخ نگارش آنها را در دوره ای بین 1750 و 600 قبل از میلاد میدانند. کتاب واد از 4 کتاب { ریگویدا} یعنی نیایش ها، یجورودا یا کتاب نیایش کنندگان ، { ساماودا} یا کتاب سرود ها و { اثرواودا} تشکیل شده است.

 

هر کدام از این چهار کتاب دارای چهار قسمت است : سمهیتا (سرود) ، برهمنا         ( دستورات مراسم قربانی کردن)، آرین یکا ( دستورات قربانی کردن در مراسم خطرناک) و اوپانیشاد( فلسفه).

 

واد ها مهمترین نوشتار مؤثر در شکل گیری فرهنگ کنونی شبه قاره هند میباشند. سرود های کتاب (ودا) در جشن ها و مراسم دینی ، مراسم ازدواج و نیایش های هندو ها خوانده میشود. واد ها از جمله مهمترین کتاب و آئین برای ایشان است.

 

 

 

دین اولیه ودایی، که آریایی های مقیم هند شمالی به آن متدَین بودند، بر نیایش مظاهر قوای طبیعت – خصوصاً  { آگنی} ،{ ایندرا} ،{سوریا} ،{ وارونا}، {ویشنو}،

{ رودرا} و {یاما} – استوار بود.

 

آگنی

 

1- خدای آتش : واژه سانسکریت آگنی از ریشه ( هند و اروپایی) اخذ شده و با الفاظ لاتین ، لیتوانی هم ریشه بوده و با ایزد کهن اسلاوی ، اوگونی – انطباق دارد.

 

آگنی ( آتش) دارای دو هویت بارز و متضاد است: یکی هویت مثبت بشر دوستی که در قالب واسطه گری میان نذر ها و قربانی های انسان ها و خدایان ظهور میکند ، دیگری بُعد مخرب و ویرانگر او است که مظهر خشم خدایان است.  

 

2- ایندرا: از قدیم ترین، محبوب ترین و کهن ترین معبود برای هندوان است و نام او در بیش از 250 سرود (ریگویدا) آمده است. اندرا به همراه سوریا و آگنی قدرت بیکران خود را از قربانی های که به پیشگاه شان تقدیم میشده ، کسب میکردند، و همین چشمه ی همیشه جوشان از طریق آگنی از زمین به آسمان صعود میکرده است.

 

 

ایندرا بزرگترین معبود هندوان

 

است. اندرا در عهد ودایی مقام پادشاهی خدایان Vajra سلاح خاص ایندرا ( آذرخش) را داشته است . (به عقیده ی هندوان) او خدای آسمانها، نزول باران و رعد و برق است. از این رو میتوان وی را همتای (زئوس) و ( ژوپیتر) ، در اسطوره های کلاسیک یونان برشمرد.

 

حاصل خیزی مراتع ، رشد دانه ها و ثمر دهی اشجار در گرو فرمان اوست . او همواره به صورت جنگاوری جسور توصیف و تصویر میشود که سلاح به دست آماده کار زار است. (به عقیده ی هندوان)  اندرا هزار چشم دارد و توسط آنها میتواند در یک نظاره تمام جهان و کائنات را مشاهده کند.

 

سلاح های خاص اندرا( آذرخش، کمان، طور و قلّاب) پرستند گان را به هراس می اندازد چرا که سلطه ی ایندرا بر نزول باران و رعد و تندرو در صورت غضب او میتواند ویرانگر و خانمان برانداز باشد.

 

رنگ ایندرا طلایی و سرخ است. او بر ارابه ای زرّّین سوار میشود که توسط اسب های کهر کشیده میشوند. بازوان بلند ایندرا سلطه ی پادشاه خدایان را بر آسمانها میسر میسازد . ایندرا پس از عهد ودایی به سطح یک ایزد در جدی متوسط تنزل نمود.

 

3- سوریا ( خدای خورشید):- از مهمترین و مشهور ترین خدایان ودایی است ، که از یک سو با کالبد فیزیکی خورشید، که تجلّی آتش (آگنی) است ، انطباق دارد، و از سوی دیگر منبع نور ، گرما ، حیات و معرفت است. اشرف سوریا به جهان از طریق بروج دوازده گانه ی خورشید در طول سال اعمال میشود.

 

خورشید(سوریا) مرکز عالم خلقت است و در مرکز سپهر های متفاوت قرار گرفته . بر فراز خورشید افلاک غیر متجلی و غیر ظاهر قرار دارند که حوزه ی حکمرانی عالم اعظم کائنات است و تحت آن، کرات و سپهر های ظاهر ( چون ماه و زمین و دیگر سیارات) واقع شده اند. سوریا، بر اساس متون، گیسوان و ریش طلایی دارد.

 

 تمام وجود او ، حتی نوک ناخن هایش مشعشع و تابان است. چشمانش قهوه ای رنگ است. سوریا با دستبند و تاج زرین خود را می آراید. چکمه های بلند به پا و کمربند مرصع به کمر دارد. سوریا جایگاه رفیع خود را در گذر اعصار حفظ نمود. چه وجود او به آفرینش متصل است: در هنگام خلقت جهان، خود را به دو بخش منقسم کرد، یکی بخش نقره ای و دیگری بخش طلایی قسمت نقره ای به زمین تبدیل شد و بخش طلایی به آسمان درجه تقدس خورشید(سوریا) گاه به مرتبه فرد اولیه می رسد و با قربانی کیهانی یکی میشود. اوست که توسط انوار تابناک خود به غذا و غلات جان میبخشد. (به عقیده ی هندوان) او پدر همه موجودات است.

 

4-   وارونا- از خدایان آسمانی ریگودا است و همواره با میترا ظاهر میشود. واژه ی وارونا را برخی با یورانوس لاتین و اورانوس یونانی معادل دانسته اند. وارونا و میترا، بر پا نگه دارنده یی  قوانین روحانی و فیزیکی جهان اند. در اوایل عهد ودایی ، وارونا پادشاه جهان بود. او را سلطان آسمان پرستاره و نازل کننده ی باران میدانستند.

 

با سپری شدن ایام، ایندرا صفت نزول رحمت را به خود اختصاص داد ، وارونا به مقام خدای اقیانوس ها نزول کرد . ورونا که سلطان آسمانها است و ستارگان را در شب نصب میکند و ماه را به درخشش در می آوَرَد. مسیر کشتی ها را میداند و راه دریا را میشناسد. واژه ی وارونا با باران فارسی هم ریشه و هم معنی است . برخی محققان وارنای هندی و اهورای ایرانی را بر یکدیگر منطبق میدانند.

 

5- ویشنو از خدایان اصلی ریگ ودا است / که در علم الاساطیر متأخر هندوان به مهمترین رکن از 3 رکن یا تثلیث هندویی ( متشکل از ویشنو،شیوا و برهما) تبدیل میشود. ویشنو نیروی اتصال اجزای عالم است. هریک از اجزای هستی بدون وجود دیگری قابل ادراک ، بلکه قابل نیل به مرتبه ی وجود نیست. به عبارت دیگر مادّه حیات ، زمان و نور همه از برکات این اتصال اند و اینها نوری از انوار ویشنو به شمار می آیند.

 

ویشنو محافظ کائنات است و هم اوست که تداوم هستی را تضمین میکند، واژه ویشنو با وایسل ( به معنای نیروی که در همه جوانب گسترش میابد) وایساتی ( به معنی ِ نفوذ کردن و داخل شدن ) وایویستی ( به مفهوم احاطه کردن و مسلط بودن ) مرتبط است.

 

6- رودرا- از خدایان ودایی است که نامش همواره در هاله ای از برافروختگی و غضب میدرخشد . واژه ی رودرا به معنای نعره کشنده و فریاد زننده است. رودرا خدای طوفان های مخوف ، پروردگار (زمان) و رب النوع (مرگ) است. او خداوند خونخوار و خشمگین است و حرکاتش چون طوفان  ِ ناگهانی و بنیان کن ، زمین را به نابودی میکشد.

 

اوست که دستور حملات تب و بیماری ها را صادر میکند و در عین حال شفا دهنده هم اوست ، و از این جهت با آپولو – خدای دارو و تیر اندازی و کمانداری اساطیری یونان – مشابهت دارد. در دوران ودایی گاه رودرا هویت مشترکی با آگنی (خدای آتش) پیدا میکند ولی در ادوار متأخر او را جلوه و تجسد دیگری از شیوا دانسته اند، که با نام رودرا – شیوا یا شیوا ظهور میکند.

 

7- یاما – خدای مرگ،(به عقیده ی هندوان)  اولین انسانی بود که در پهنه زمین چشم به جهان گشود ، و هم او بود اولین انسانی که در کام مرگ فرو شد، تا هیچ انسانی را رهایی از این سرنوشت محتوم میسر نباشد. یاما فرزند خورشید است که هر غروب محکوم به مرگ است . رود یامنا ( جمنا) که به جانب جنوب در جریان است خواهر یاما است. جنوب جانب مرگ است و یاما میبایست از آن مسیر عبور میکرد تا به سر زمین مرگ وارد میشد.

 

مردم از ایزدان و دیگر نیرو ها و موجودات (آسمانی) تصورات انسانی وار داشتند، و ایشان را با لباس ها و مرکب های گوناگون توصیف کرده اند. نیایشگران آنها را با آوای سرود و پیشکش قربانی می ستودند تا بدین ترتیب در کنف لطف و حمایت ایشان قرار گیرند. ارواح نیاکان نیز به همین روش و با ارایه پیشکش فرا خوانده می شدند . این مناسک رفته رفته رو به پیچیدگی نهاد تا حدی که اجرای آن در حصار روحانیون  خبره قرار گرفت. آموزش متون مقدس نیز توسط همین روحانیون ، در یک سنت شفاهی به شاگردان منتقل میگشت.

 

مدرک و سندی مبنی بر ساخت صُوَر خدایان، چه در قالب مجسمه و چه به شکل نقاشی به دست نیامده و احتمال رواج این سنت نیز بسیار اندک است. البته برخی از ایزدان متداول بومی (دراویدی) نظیر یاکشاها ، ناگاها، و دیگر" ارواح طبیعت " که در معابد برهمنی پذیرفته نشده بودند، مورد نیایش قرار میگرفتند.

 

یکی از این ایزدان بدوی، که پیروانش به استناد رد گودا نیایشگر ( رب النوع فالوس) ( شکل آلت مردانه به عنوان تجلی خداوندی) بودند ( سَسنا -  دیوا) بعد ها بر شیوا منطبق گشت. الهۀ زمین و دیگر ایزدان مؤنث نیز از این جمله اند.

 

هنر های صنعتی عمدتاً در دست جماعت غیر آریاییان بود. احتمالاً در میان فرم های به کار رفته در آیین های دینی آنان صوَر منافی ادب وجود داشته است.

میدانیم که از چوب و آجر برای ساخت بنا استفاده میکردند. آهن، مس ، نقره ، طلا و سرب را میشناختند.

 

بسیاری از نقش مایه های که با فرم های ایرانی خویشاوندی دارند و تا به امروز در هنر عامیانه هند باقی مانده اند، قاعدتاً در آن ادوار { و نزد بومیان هند} نیز مورد استفاده بوده اند. نظام کاست نیز تنها مرحله ی بدوی خود را طی میکرده است.   

 

ادامه دارد

 

 

 

 

 

 

سید همایون شاه (عالمی)

11 جولای 2010 م

وزیر اکبر خان مینه

کابل – افغانستان

 

 

 

قبلی

 

 


بالا
 
بازگشت