(شعر سياسی روز )

رفتن امريکا و سراسيمه گی تبهکاران جنگی !

از : کمباور کابلی


ا گر يک روز امريکه بر آيد
و « آی سف » گور خود را گم نمايد

جنايتکار جنگی بيم گيرد
گلويش غده ای بد خيم گيرد!

زترس ، داس و بيل کشتکاران
ز ترس ، مشت پولادين ياران

ز ترس دست های پينه بسته
ز بيم ، آرزوهای شکسته

دمار از مردم کابل کشيدن
شبانه ، سينه ی نسوان بريدن !

فرو بردن به سر ها ميخ پولاد
تجاوز ها به مادر ، پيش اولاد

به اين سو « وحدتی » سنگر را گرفته
به آن سو محسنی ، خنجر گرفته

گهی سياف ، با دوستم ستيزان
گهی « مسعود يان » خمپاره ريزان

به مکرويان اگرکس ، آه ، می گفت
سرش را تير حکمتيار می رفت !

ز سيلو تا گذرگه ، شهر گلگون
ز بام آسمايی آتش و خون

خلاصه ، کوی و برزن ، راه بندان
خلايق ، جيره خوار زور مندان
+++
اگر يک روز امريکه بر آيد
جهادی را خوش اقبالی، سر آيد

بدون حامی از آن سوی دريا
جنايتکار جنگی هست رسوا !

دگر آيات او ، گوشی ندارد
دگر آبی و آغوشی ندارد!

ضيا ءالحق به دوزخ ، نغمه خوان است
خمينی ، همدم اهريمنان است !

ملک عبدو ، ز اشباح ، می گريزد
ز شيخان عرب ، دودی نخيزد !
+++
شنيدستم محقق ، حزب سا زد
که « دوستم » بر حريم خلق تازد !

شتر در خواب بيند ، پنبه دانه !
سرايد موش صحرايی ، ترانه !

بهاران دگر گر گل فشاند
اگر يک پير زالی زنده ماند :

گذارد تيغ بر حلقو م کفتار
زند آتش درون خانه ی مار!

 

 


بالا
 
بازگشت