عبدالو کیل کوچی

 

بهار انتظار

خزان  سرد  میرود  گل   بهار میرسد      ز سوی بیکرانه ها هوای  یار میرسد

ز اضطراب  ابر تیره وسیه سخن مگو     بسر زمین سوخته موج جویبار میرسد

بزیر چرخ نیلگون  زمین زمردین شود     فروغ گرم آفتاب ،کشت و کار میرسد

نوای تازه می ترا ود  از سرود زندگی      طنین  مژده  حیات  و افتخار  میرسد

طلسم کهنه خزان شکستنیست بعد ازین      نسیم صبح  قله ها به این دیار میرسد

فضای سردتیرگی به تابشی زبون شود      فروغ  گرمیء   بهار  انتظار  میرسد

 

هزاران سال است که در وطن عزیز ما از آریانای بزرگ تا افغانستان امروزی نوروز بهار را گرامی میدارند .این سنت دیرینه ایست که از نیا کان ما به میراث مانده است . درین روز، یما پادشاه بر فراز تپه زمردین روی تخت نقره یینی می نشست ومردم را به زراعت ونهال شانی ، بزر دانه های مفید ،  آبادی ، نیکوکاری ، دوستی ومحبت رهنمایی میکرد.در آغاز سال نو مردم با سبد های گل از هرگوشه وکنار بسوی پایتخت آمده وبروی تپه های بلخ وبخدی روز نوروز بهاری را با برپایی نمایشات پهلوانی ،بزکشی وغرس نهال های زینتی ومیوه دار به تجلیل میگرفتند .بهار به مثابه عنعنه ملی روزمقدس ومهم در روز های سال به شمار می آید .بهار جلوه زایش ،تبلور طبیعت ، نماد

پاکی امید ونشاط ، گرمی مهر ومحبت است .آمده است که نو روز اولین روزیست که خور شید در آن طلوع کرده است وباد های ناگهانی در آن وزیدن گرفت وستاره زمین در چنین روزی ایجاد گردیده ست .

بهار فصل اول سال است درین فصل سال بشر از انجماد مشقت زای زمستان رهایی یافته وطبیعت رنگ تازه ی را به خود میگیرد ازین رو، بهار را بتکده ،بتخانه و آتشکده  نیز خوانده اند ودر بلخ آتشکده ی را بنام بهار یاد کرده اند .بهار جمال زیبایی وسر سبزی بوده که بهار را بت یا صنم نیز خوانده اند و مقصد از زیبایی طراوت وتازگی میباشد . برخی بهار را به ایام جوانی تشبیه کرده اند وایام جوانی را به بهار زندگانی .  پرواضح است که بهار به عنوان فصل جدیدی چون پیک شگو فایی وطراوت موسم زایش ورویش وظهور تجلی رمز حیات است .که از قدیمترین زمانه مورد استقبال آدمیزاده گان قرار دارد . در آن آوانیکه آریایی ها به کشا ورزی ودهقانی پرداختند وتقویم را شناختند نخستین روز سال نو را نوروز خواندند زیرا بقول معروف این روز را نو روز گفتند که سر سال باشد .شب وروز برابر شود سایه ها از دیوار ها بگذرد .و آفتاب از روزنه ها افتد. بقول البیرونی واستناد قبلی ( فلک در همین روز گشتن بدور خود را آغاز کرد ) در رابطه نوروز با مذاهب باید گفت که کلیمی ها به این عقیده هستند که حضرت موسی ع در همین روز به پیغمبری مبعوث گردیده است وادیان دیگر فرو نشستن کشتی نوح ،پیدا شدن انگشتری حضرت سلیمان ع نزول انجیل ،خلافت حضرت علی را به همین روز نسبت می دهند . در افغانستان عزیز روز نوروز با افراشتن جهنده حضرت علی در مزار شریف بلخ وجاده مندوی کابل وکارته سخی ودیگر جاهای متبرک وتاریخی آغاز میشود که بیرق سخی الی چهل روز افراشته می ماند. واما بر افراشتن توغ مندوی در کابل رسم کهنتری دارد که به زمان قبل از اسلام میرسد واین نماد به پیشوا گرفتن فراوانی وبرکت تلقی میشود .

نوروز بعنوان یک میراث فرهنگی در دوران معاصر همواره مورد توجه مردم قرار داشته وهر ساله بر گزار میشود سفره های نوروزی یکی از آیین های مشترک در مراسم نوروز ، بین مردمی است که نوروز را جشن می گیرند البته آمادگی برای جشن نوروز از خانه تکانی ، وتزئین کردن منازل با رنگ ها وفرش های مخملین وبه تن کردن لباس نو را در بر میگیرد .درین میان مهمانان نوروزی را با سفره هفت سین وهفت میوه هفت رنگ پذیرایی می کنند هفتسین که عبارت از سنجد ،سبزی ، سمارق ، سیب ، سمنک ، سیر وسرکه میباشد برعلاوه بروی سفره آیینه وکتاب وشمع وشکر وماهی وتخم مرغ را تهیه میدارند . آنان سیب را نماد زیبایی وتن درستی ، سنجد را نماد عشق ومحبت سبزی را نماد سرسبزی ، سمنک نماد برکت ، سرکه رزق وروزی ،سیررا نماد شفا وسلامتی میدانسته اند . البته اغنیا این روز  را با سفره های رنگین وهفتسین وهفت میوه و شاهد وشمع وشراب وشکر ونای سرود با ساقی در سایه ابر و بهار ولب جوی،  با بتان حور سرشت بر لب کشت به تجلیل گرفته میتوانند . یکی از متداولترین غذاییکه بمناسبت نو روز تهیه میشود سمنک یا (سمنو ، سمنک ، سومنک ، سمین ، سوملک ، سمنه ) این غذا با استفاده از جوانه گندم تهیه میشود .در وطن عزیز ما مردم درین روز دسته دسته در سبزه زار ها ،گلغندی ها ،ارغوان زار ها ومزارات وجاهای متبرکه رفته ختم وخیرات نموده ومیله نوروزی را با سرور وشاد مانی سپری نموده نامزادان با دستان حنا بندان در زیارت گاه ها دستمال می بندند ومراد می خواهند البته نام زاد دارانی که به طبقه اغنیا نسبت دارند با تهیه تحایف بسیار عالی وقیمتی از قبیل خوراک وپوشاک وجواهرات به دست بوسی پدر عروس میروند .برگزاری مسابقات ورزشی بخصوص بزکشی ،اسپ دوانی ،پهلوانی در معابر عمومی شهری وروستایی یکی دیگر از آیین هاییست که در گوشه وکنار کشور برپایی آن ادامه دارد ودر کشور عزیز ما این روز را بنام روز دهقان نیز یاد میکنند درین روز دهاقین با بر پایی نمایشات نمونه های خوب دام آلات وابزار کار زراعتی ، نهال مثمر وغیر مثمر تخم های بزری ومیوه جات  جشن دهقان را به تجلیل می گیرند .

ولی در چنین حال وهوای کشور ما ، بهاربرای فقرا ،غربا ،مساکین ، بیوه زنان ،بیچاره گان ،یتیمان  در ویشان ،مریضان ، ارمغان دیگری دارد .در کشور ما پدران ومادرانی که عزیزان شان را در تداوم جنگ سی ساله از دست داده اند درین روز به مزار آنها رفته با آه وناله وشیون قطرات خون چشمان شان چون لاله تپه های شهدا بر زمین نقش میبندد . گرسنگان ،فقرا ومساکین که یارای رفتن به تفریحگاه ها را نداشته بخاطر بدست آوردن لقمه نانی کماکان به گدایی مشغول اند . مریضان فقیر ومحروم از سلامتی، از بام تا شام  چشم براه عزیزانی هستند که درب کلبه شان را دق الباب کنند .خانه بدوشان وبی سرپناه هان بدون آنهم از خانه تکانی نوروز معاف میباشند .مسکینان که توان خرید پا پوش ولباس روزمره را ندارند محکوم به همان شرایطی میباشند که قرار دارند  . غربا که در طول سال از نان دوده به سیری نرسیده اند چه رسد به هفت میوه وهفت سین ، دهقان وچوپان که هفت میوه وهفت سین حاصل برکت دست وبازوی آنها است حاصلات ،داشته ها ، دام ورمه شان تاراج چپاولگران شده است بارمقی زندگی شان را ادامه داده وبارسیدن بهار فقط از( رنجی به، رنجی ) به جز استفاده از نور خدا داد خورشید بروزنه کلبه های شان . باقی همه بحال خود می ماند

اوضاع کشور درگیر مانده در جنگ حاکی از آنست که در برخی از مناطق آن در ایام عید نوروز ، جای بزکشی را برادر کشی وجای پهلوانی را حکمرانی وجای حنا ی عید را خون وجای خنده را گریه گرفته است . مردم خسته از جنگ بیصبرانه درانتظار روز واقعی نوروزی هستند که از ظلمت شب های سیه به ستوه آمده اند وهمواره به آینده امید بسته اند که چگونه شب شان روز شود . مردم می خواهند که با تابش خورشید بهاری روزنه های امید شان روشن شود .ونسیم ملایم بهاری سر وصورت شان را نوازش کند .این باور وجود دارد که خورشید بهاران واقعی وقتی بروی مردم مستضعف افغانستان گرم می تابد که با اتحاد ،برادری ، هوشیاری  ودر یک کو شش حق خواهانه داد خواهانه ومتحدانه همراه با وطنپرستان واقعی کشور متحد گردیده با یک همبستگی قاطعانه وآگا هانه بدور فرزندان راستین وخدمتگار شان بیسج شوند و علیه هر گونه ظلم وستم ، فریب ونیرنگ مبارزه کنند . در آنصورت قادر خواهند شد تابا صدای دموکراسی وعدالت خواهی ،صلح و برادری را با مشارکت همگانی در امر نجات وطن از بدبختی حاصل نموده  وآمادگی  واقعی برای باز سازی کشور عزیز ما به وجود آید . البته این رسالت مهم را تاریخ قبل از همه بدوش وطندوستان واقعی ، دادخواهان ترقی خواه وعدالت پسند گذاشته است . بیایید در زیر تابش آفتاب جهانتاب در گرمای بهاران با قلب های پراز صفا وصمیمیت و گرمجوشی ، با غرس نهال های دوستی وبزر دانه های مهرومحبت در کنار هم قرار گرفته ، تمام کاستی ها وکمبودی هایکه مارا از هم دیگردورمیسازد به رفع آن پرداخته ومتحدانه وطن را از تهلکه حتمی نجات دهیم .گرمن نسوزم ،گرتونسوزی گرما نسوزیم کی خواهد توانست این مشعل راه نجات مردم داغدیده ورنجدیده افغانستان را روشن نگهداشت. به امید بهاران وتابش گرم خورشید بر فراز وطن عزیز ما افغانستان.   عبدالو کیل کوچی        

 

++++++++++++++++++++

 

یک بهار ودو بهاریه

مقدم فصل بهار است  ، بهار

بوی یاران ونسیم لاله زار

باد وباران وبرو برگ وچنار

خیل مرغان وخروش جویبار

آسمان آبی وآفاق ی  سپید

چون زمرد برگ های سبز بید

عطر نرگس رقص ریحان

نغمه مست قناری های شادان

گرمی ی خورشید تابان

بلبلان نغمه سرایان

میرسد اینک بهاران

ای خوشا بر روز گاران

ای خوشا بر دشت ودامان

ای خو شا بر مرغزاران

ای خوشا بر چشمه ساران

ای خوشا بر غنچه های نو شگفته

ای خوشا بر دخت میخک، لاله های تازه رسته

ای خوشا بر نور خورشید فروزان

بادهء لبریز مستان ،نازنینان

وای بر این گل که باشد زرد وزار

وای بر این دل که در این روز گار

جامهء رنگین ندارد که بپوشد

باده گلگون ندارد که بنوشد

هفت میوه هفت سین در سفره نیست

با ده زان جامی که میخواهد تهیست

این دریغ است غنچه ها بیرنگ

این دریغ است شیشه زیر تیغه های سنگ

این دریغ است که نبردارد ، سر را او زخواب

این دریغ است گر نگردد مست ،  آن از آفتاب

این دریغ است که نگیرد کام از فصل بهار

این دریغ است که نگیرد همسو هان را در کنار

گر نکوبد شیشه غم را بسنگ وصخره ها

گر نروبد ابر قیر گون  سیه را از فضا

وای بر جان من ودل ،وای بر گفتار بلبل

وای بر اوضاع باغ وغنچه وگل

عزم پولادین می باید که از فصل بهاران گیرد حاصل

 

 

 

                              

  طنین فصل بهار

 

طنین فصل بهار است و بوستان  خالیست      هوای  سرد زمستان به حال خود  باقیست

به جنگ کهنه  و نو  داوری  بکن    بلبل      غچی بگوکه درین موج  تازه حق باکیست

به  ابر تیره  بگو   رخت   برکشد  زینجا      بگو  به  باد  بروبش   که ابر پو  شالیست

به جویبار بگو مست  وپر  خروشان  شو    به باغ وسبزه وگل  رو  که وقت  شادابیست

بزن   ترانه  هستی  که  بر دمد خورشید     که  فیض  تابش    آن   زندگی  وزیباییست

بپای سوسن و میخک سرودعشق بخوان      بکش   پیاله  نرگس   که  ارغوان ساقیست

بگوبه  لا له  مکن  بیم   رهز نان  چمن      به بزم غنچه  وگل  طرح   دیگر اندازیست

که  جای زاغ وزغن نیست اندرین گلشن     که  باغ   پهنه     شاهینی    ودلا را  ییست

به  خواب   زندگی رفته سر گران تاکی      به پای   زنده  دلان  همچو مرد باید زیست

عمر به  ذلت  وخواری زبون نمی ارزد     اصول   زیستن    آزادگی  و  سر  بازیست

اگر  جهان  همه سر سبز ونیلگون باشد      شکوه  تر  از همه   زیبا    نهال  آزادیست

مدار شکوه   و  امید  و  آرزو  ز   آنجا     که نظم جنگل تزویرو زور  وزر جاریست

کجاست بوی عدالت درین خرابه  از آن     کسیکه عارض  و هم مدعی وهم  قاضیست

زقاتلی که  همه کاره شد چه می خواهی     که هم شهید هم آدمکش است  وهم غازیست

ز رهزنی  که خورد  خون بینوا یان را      زکر گسی که  پیء لاشه غرق  مردار یست

ز نفرتی که زسر تا به پاش معلوم است      ولی ز  فرط  جهالت همی  زخود  راضیست

بر  غم   این همه   بوی  بهار  می  آید      همان  بهار که   سازند گی  و کا  را  ییست

بدرس  وبیل  و قلم  خاره می شود زیبا      بهار  نسل   جوان   مظهر    دلا را   ییست

 

 


بالا
 
بازگشت