حسن پیمان

 

برتری نظام مردم سالاری

برزمامداریهای مرکزی طرازقبایلی

 

پیوست به گذشته

 

زمامداریهای طراز مرکزی(یونیتار)ازانجهت همیشه درتأریخ ناکام ومنفوربوده اندکه؛انهاهرگز نتوانسته اند وحدت ملی را ایجاد نمایند؛ووحدت ملیراصرفأ ازقوم وقبیله ی خود بوجود اورده اند.ومتکی به شمشیرولشکر قومی ستم رانده ودیگرانرا از سرزمینهای بومی شان بیرون رانده وسرزمینهای ملیتهای تحت استبدادرابزورشمشیرولشکرقومی ونظامیگری اشغال نموده امده اند.وباایجاد حکومت مرکزی(شمشیری)بزور قومی نیزنتوانسته اند توده را ازفقر وغربت ازبیسوادی وخصومتهای قومی تاکنون نجات دهندو دموکراسی ترقی وعدالت اجتماعی را برقرار سازند.بگونۀ مثال دردوران زمامداری احمد خان ابدالی ویا قبایل درانی ودرمجموع زمامداریهای قبایل بعدی ان؛ تبعیض وتعصب به حدی بطورعلنی ازمقامات رهبری کننده درعمق این جامعه اگاها نه رهبری و نهادینه میگردیدکه قوم درانی باانجام مکلفیت خدمت عسکری ویادرعدم حضورانها در اجرای مکلفیت خدمت عسکری درهردو حالت انها صاحب عالیترین امتیازات میگردیدند؛هم صاحب زمین میشدند وهم ازامتیازات مستمرپولی برخورداربوده اند.وبمانند قبایل جنوبی وسرحدی کشور که تاهنوز خدمت زیربیرق ومکلفیت عسکری راانجام نمیدهند ولی؛ امتیاز میگیرند وحتا تابعیت درافغانستان نشان نمیدهند وتذکره ندارند.واماسایرملیتهای محروم وتحت استبداد ازاین امتیازات محروم ساخته شده بودند وهم مجبورومکلف بوده اند خدمت زیربیرق عسکری راجبرا سپری نمایند.وهم سرزمینها وهست وبودایشان توسط طایفه درانی اشغال وبه غارت میرفت.ویا با بالا بردن سطح عواید مالیات ونسبت عدم تواناي پرداخت ان؛این ملیتها ناگذیرزمینهای خودرابجای قروض گذاف مالیاتی به دولت(خانان قبایلی)واگذارمیگدیدند.که بااین سیاست زرنگانه؛احمدخان ابدالی باتضعیف سازی قدرت وبنیادهای اقتصادی-اجتماعی ونظامی وسیاسی سایر ملیتها ی محروم ؛ انها را ازهر لحاظ ضعیف ونا توان وپراگنده نموده بعدا به سرکوبهای خونین انها میپرداختند.شورشها،قیامها،وجنبشهای ازادیخوا هانه انها بیرحمانه وخونین سرکوب میگردید.این ملیتهارا ازسرزمینهای اباي چندین هزارساله شان بیرون میرانده اند.وازاین ملیتهای تحت استبداد اسیرگرفته وبحیث برده وغلام نیز استفاداده مینموده اند.زیادترین برده های انها را قزلباشها،هزاره ها،شیعه ها،واوزبیکها وتاجیکها وبیشتر مجموع تورک تباران تشکیل میداده است.اقای دای فولادی تحلیلگرو نقادورزیده دراین رابط در اثر خود چنین مینویسد:"...درکنار این لشکرقومی،احمدشاه یک لشکردائیمی نیز تشکیل دادکه درمیان دستجات این لشکر دسته "غلا خانه"که ازافراد غیر پشتون(عمدتا قزلباش)متشکل بود،قرار داشت.وظیفه امنیت شاه به عهده همین دسته بود.که این امر بی اعتمادی احمد شاه را دربرابر لشکرقومی واگاهی انرا از خصومتهای غیر قابل کنترول فرهنگ قبیلوی بیان میدارد...."(1)--ازاستثمار و ازغارت این ملیتهای محروم ساخته شده وبومی ازحق وحقوق طبعی وسرزمینهای اجدادی شان؛اقوام درانی سودهای بزرگ وهنگفتی بدست می اوردند.واستحکام پایه های اقتصادی ونظامی وسیاسی دولت احمد خان ابدالی ؛بیشتر ازغارت وسرقت سایرملیتهای بومی درداخل کشور ویا از خارج بویژه ازغارت هندوستان تا مین میگردید.این خوانین بیشتر متشکل از قشرروحانیون بوده اند وبرای اشغال وغارت سرزمینهای سایر جوامع بومی تحت استبداد درجامه "دین" نقش رهبری کننده رادرکلیه ای عرصه های سیاسی اقتصادی واجتماعی ونظامی داشتند.با اشغال سرزمینها وراندن سایر ملیتهای بومی از وطن ومناطق اباِي ایشان با تشدید خصمتهای ملی وقومی وزبانی ومذهبی ومنطقوی؛سرانجام ازایجاد وحدت ملی جلوگیری نموده؛حمایت جامعه را ازدست داده،سقوط مینمودند ودر حفظ حاکمیت یک قومی خود ناکام میگردیدند.واسباب ظهورو تمایلات تجزیه طلبی دربین اقوام وملیتها میگردیده اند.که سر انجام قتل وغارت واشغال سرزمینهای ملیتهای تحت استبداد توسط زمامداران قبایلی به جامه روحانیت به یک میراث تاریخی مبدل گردید.موئرخ شهیر ومبارز وطن"فیض محمد کاتب"دراثر وزین خود "سراج التواریخ"دراین رابطه ازقول امیر عبدا لرحمان از عداوت وعمق نیات فاشیستی "امیر" علیه هزاره ازنام مردم افغانستان مینویسد که اقای دای فولادی دراثر خود ازان چنین نقل مینماید:"... معاندت و عداوت مردم اففانستان که بامردم هزاره دارند؛از (100) نود (انها)گرفتار شده؛ده تن برجسته،هزاران نفرفرار ممالک خارج شدند...(2)،و(3)--- دراینجا بوضاحت دیده میشود که؛ "امیر"ازنام مردم افغانستان استفاده ابزاری برای سرکوب خلق هزاره بکاربرده است.بخاطر تعصب اتنیکی وعداوت وبدبینی که امیر باخلق شریف هزاره دارد؛این تعصب قومی را از نام مردم افغانستان،یعنی که(مردم باهزاره عداوت دارند نه من؟.ا)برای زمینه سازی سرکوبهای خونین خود ازنام افغانستان استفاده و تحت این نام سرکوگری مینماید.تا زمینه برای اشغال سرزمینهای انها مساعد گردد. واز جانب دیگر نفاق وعداوت ملی را دربین اقوام از مسند امارت با استفاده ازنام مردم کاملا راحت رهبری مینماید.وفیض محمد کاتب هزاره این طلسم سرکوبگری برای اشغال سرزمینهای هزاره را دراثر معتبر خود چنین بیان میدارد که اقای دای فولادی ازان نقل مینماید:"...دراین اوان جمعی از اولاده"دارونکه"شرف یاب حضور انور شده؛خواهش زمین"چوره"هزاره را کرده وحضرت والا ایشک(*)دوست محمد خان را دستورالعملی درباب ملک وتقاوی وجیره انها داده؛امرکرد اراضی وعقار چوره راکه مفتوح العنوه میباشد ازرعیتی وضبطی رابه ایشان بدهد ومردم چوره عارض گردیده در روز13ربیع اثانی سنه 1314فرمان بنام ایشان صادرگشت که املاک ضبطی ورعیتی به انها داده شده است وازصدور این حکم تمامیت مردم درانی وغلجاي،ازکوچی وزمیندار،خواهان ملک وزمین شده؛شروع به ملک گرفتن هزاره کردند.چنانچه جابجا مرقوم شده می اید وازجمله درابتدای کار ازمردم علی خیل وتوخی واندری ،بیست وده،ده خانه نزد جنرال شیر محمد خان شده؛به ذریعه عریضه نگارحضور عقدس شدند وحضرت والا درروز29 ربیع الثنانی سنه 1314 اورا فرمان کرد که تعداد نفوس ذکور واناس وبزرگ وکوچک ایشانرا مفصل مرقوم بدارد که چقدرنفری میباشند وازکدام موضع هزاره جات زمین میخواهند بگیرند؛تا جواب فرموده شود وازقفای ایشان چند تن ازفوج پیاده نظام فوفلزاِ یي سکنه "نیش"قندهار عریضه نگارشده ازتنگی زمین وبسیاری نفوس شکایت نموده؛طالب زمین"چارتو"و"کهنه قلعه"شدند وحضرت والا عرض ایشانرا پذیرفته درروز25 جمادی الاول دوست محمد خان سرپرست بنایر دارونکه رافرمان کرد که:انها ازموضع "نیش"حرکت کرده،درموضع چنارتو وکهنه قلعه اورده،برطبق دستورالعمل اولاده دارونکه ،تقاوی وزمین برای کوچک وبزرگ ایشان داده ،زمین هردو موضع را بالای نفری ایشان تقسیم کند..."(4)--و(5)-- این حقایق تکذیب ناپذیری ازنمونه های کوچک استبداد خشن فاشیستی زمامداریهای قبایلی را این تاریخ برملا میسازد که طورمیراثی تا هنوز دربین این جامعه موجود بوده ودرجریان است.ا- ومسلح سازی اقوام کوچی برای اشغال سرزمینهای مناطق هزاره نشین که بمشاهده میرسد ریشه به همان فرامینی داردکه زمامداران قبایلی و قبیلوی این ساست اسلاف خود را تخطی ناپذیرتعقیب مینمایند.ا--نظربه این تحلیلهای عینی واسناد معتبروموئثق تاریخی تشکیل وادامه چنین رژیمهای مرکزی یک قومی(یونیتار) که حتا موئسسین ان احمد خان درانی،شاه شجاع درانی وشاه محمود درانی وده ها زمامدار دیگران تا کنون ازتجربه وازبته ازمائیش تاریخی نا کام برامده امده اند،همه بیهوده بوده است وهمه تلاش صرف بخاطر حفظ قدرت قومی بوده است.که بعدازاین هم هرگز کامیاب نخواهند شد.زیرابااتخاذ روشهای قبیلوی وقبیله سالاری وبه حاشیه راندن سایر ملیتها ؛نه تنها درایجاد"ملت سازی ووحدت ملی"ناکام ونا موئفق بوده اند؛بلکه هرگز نتوانسته اند کوچکترین ارمانها ونیازهای این جامعه رانیزبراورده سازند وازعقب مانیها بسوی ترقی وشگوفاِي بکشانند..که تلاشهای قوم پرستان وسکتاریستهای حاکم برسرنوشت این ملت برای بقا وادامه همچونظامهای مرکزی باقدرت انحصاری مطلق العنانی قومی وبیگانه به مردم افغانستان وملیتهای ان ؛کاملا بیهوده بوده بمانند"کشت درشوره زاراست"؟.ا- که ازاین زمامداریهای یونیتاری مرکزی تا کنون هیچ حاصلی برای نجات مردم نبوده ؛جز بربادی ونفاق وعقب راندن کشور دور ازمدنیت و برقراری نظام جرگه ای چیزی دیگری به ارمغان ندارند.معذا؛برای بیرون رفت ازاین حالت مرگبار وپرتگاه تاریخی بطور عمده ؛دو راه ودو مسئولیت را برسرراه مردم افغانستان قرار میدهد :-یکی:-راه عقبگرائی،حفظ نظام مرکزی،ضدملی وضد دموکراتیک ومطلق العنان قومی،حالت بحرانی وفجائیع وادامه تراژیدی استبداد برترجوئیهای قومی،یکه تازیهافساد وبی عدالتیها وخود محوربینیهای اتنیکی قومی،نژادی، زبانی ومذهبی وتنشها وبا الخره تجزیه افغانستان است.و دومی:---راه ازادی راه انتخابات،دموکراسی،ترقی وعدالت اجتماعی واستقرار یک نظام مردم سالاری بجای نظام متمرکز مطلق العنان یک قومی وتقسیم عادلانه قدرت انحصاری میراثی ورشد واحیای نهاد های قانونی وحقوی وسیاسی ودموکراتیک میباشد.با این رسالت تاریخی که در پیشروی مردم ما قرار دارد ،باید اذعان داشت که:بنابرتحولات نسبی درمناسبات تولیدی ورشد نیروهای موئلده در نظام"فیئودالی ونیمه فیوئدالی وملک اطوائیفی"وبیداری سیاسی واجتماعی وخود اگاهی های مردم علی الرغم تمام ممانعتها ومقاومتهای زمامداران قبایلی در همه عرصه ها نهادهاکه بطور روز افزون رشدمینماید وباعث گردیده تا"نظامهای یک قومی مرکزی" امروز طرفداران خودرا ازدست بدهد.وبمثابه یک سیستم کهنه ومحافظه کار وعقبگرا ارزش واهمیت خودرا بکلی ازدست داده است؛بویژه درافغانستان کنونی ما.زیرا بنابردلایل اشاره شده درطی حدود 250 سال به این سو نتوانسته است موئفقیت خودرا به مردم وجامعه مدنی به اثبات برساند ونیازهای مبرم جامعه را رفع نماید.وحتا این جامعه راتاهنوزنتوانسته است از چارچوب قبیله سالاری وکشمکشهای قومی بیرون بکشد که برعکس به شدت انرا تشدید نموده امده است.این طرز حکمروایها به شیوه سنتی میراثی قبایلی ارزش وکارائی خود را ازدست داده ویکی پی دیگری نا کام گردیده امده اند.جز مشتی ازیک گروه سلطنت پرستان،عقبگرایان،قوم وقبیله گرایان؛ ومحلگرایان وسکتاریستهای قوم پرست ومحل پرست که صرفابرای"حفظ قدرت انحصاری مرکزی یک قومی" خود می اندیشند؛وهمچنان سایر مرکزیت خواهان؛ یونیتاریستها وسنت گرایان افراطی-خرافی وکهنه پرستان مرتجع ومحافظه کارانیکه نهایت به وسواس اند وبا نهایت ناارامی وناراحتی ،بانگرانی وپریشانیها وتشویشهای بی درمان روحی وروانی دردفاع از همچو نظامهای یکه تاز مرکزی که اگاهانه یا نااگاهانه به(حمایت از عقبگراي ودفاع از کهنه گراي وکهنه پرستی واز جامعه رکود وبسته وبدفاع از زمامداریهای طراز قبایلی دست نشانده)قرار دارند،میباشد.واماطرفداران قطب مخالف ان یعنی راه دومی-:- اشاره شده ؛راه مردم سالاری وراه دموکراسی وترقی وعدالت اجتماعی است که؛ازطرفداری واز پشتیبانی اکثریت قاطع ترقیخواهان،پیشکسوتان مدنیت پرور،پیش نگران،وپیش اهنگان تحول طلب،روشنفکران ملی ووطنپرست وترقیخواه،تحول پسندان ودگراندیشان وعدالت پسندان وکلیه ای زحمتکشان ونیروهای ضد استبداد وارتجاع و حامیان بین امللی ان و ضدعقبگرائیها وازتوده های اگاه وبیدار،برخوردار است.زیرا اگرکس بخواهد یا نخواهد؛علی الرغم کلیه ی ممانعتهای موجوده؛جامعه وجهان دراین راستا بلا توقف درحرکت است.وجنبشهای دموکراتیک ومردم سالاری؛خارج از اندیشه های محافظه کارانه عقبگرایانه وخارج از اراده نیروهای خرافی-سنتی وعناصر بازدارنده این روند پیشتاز؛دارد امروز که به یک نیرو وبه یک موج عظیمی مبدل گردد.وبدون شک وتردید،درمجموع این روند؛به نفع روشنگران وروشن اندیشان،ترقیخواهان،ونیروهای وطن پرست ودموکراتیک بطورروز افزون تغیر میابد.وتوده هاکه ذاتا(خصلت نوپذیری )دارند؛هرچندکه این فطرت ذاتی(نوپذیری وتجدد خواهی رشد یابنده)درقید تارهای عنکبوتی پوسیده ی ذهنیتهای خرافی-سنتی دست وپامیزند؛مگربه مثابه یگانه ابزارکوبنده ی ضد نظام بسته ی خان سالالری قبایلی ؛راه کشای عملی بوده وبا هر طرح علمی وقابل تطبیق برای بیرون رفت از این بن وبست ؛پذیرا بوده ودرنهادینه سازی ان یاری میرساند.بویژه درکشوری مانند افغانستان؛که بااین موقعیتهای دشوارجغرافیائی وزیستهای جداگانه ومنزویانه نفوس ان که همه رابطورپراگنده وپاشان این کوه های اسمان خراش ودره های پیچیده وصحراهای بی پایان ان وبا این ملت پاشان وبا اقتصاد ضعیف وپاشان وعقب مانده وبانیروی خلاق وبا استعداد بشری ان؛وبا این منابع سرشار ودست نخور ده ان؛وبویژه بااین اختلافات وتضادهای شدید قومی وزبانی ومنطقوی تحمیل شده ی ان وبا این دشواریهای طبعی و انتقالاتی وعدم رسیدگیهای بموقع به حل معضلات ومشکلات این مناطق ازطریق زمامداران مرکزی ان؛وبسا عوامل عینی دیگری هستند که؛باعث شکست وناکامی نظامهای مرکزی میگردد وتشکیل نظامهای ازاد منشانه تر مردم سالاری را حکم میکند تا این جامعه ی بی سر نوشت ازاین حالت انزوا ورکود وجنگ وفجایع وبحران زدگی ها وپراگندگی ونا بسامانیهاواشکال نظامهای جرگه ای ان بیرون براید.یعنی موئجز اینکه برای حل این سوالات ومعضلات مسلط درسراسر این جامعه؛بدون تئامل وچون وچرابه یک پاسخ قاطع وهمه جانبه ی علمی ضرورت دارد و ان اینکه، راه دومی ؛یعنی نظام مردمسالاری انتخاباتی دموکراتیک طراز پارالانی فدرالی برای درهم کوبیدن چارچوبه ی نظام قبیله سالاری ونهادینه سازی دموکراسی؛ترقی وعدالت اجتماعی ؛یک راه معقول وراه عملی برای بیرون رفت از این بن بست پنداشته میشود.معذا نظام پارالمانی مردمسالاری غیر متمرکز بخاطر حل مجموعه ی این مشکلات وسهو لتها دراجرای بموقع کارها بدون تعلل وبیروکراتیک ورسیدگی بموقع به همه امور وکمبودیها وکاستیها ی نهاد های دولتی درهمه عرصه های اداری ونظامی وپلانی واجرائی وکنترولی ازانها به نحو درست وشائیسته ورهبری سالم وتسلط کامل درسراسرقلمروخود،به پشتیبانی وحمایت همه جانبه مالی واقتصادی ونظامی جامعه جهانی؛حاکم براستقلال وتمامیت عرضی خود ازطریق تقویه ی قوای مسلح خود ؛ودرایجاد وحدت وهمبستگی ملی خود؛وتحقق بلا قیدوشرط قوانین خود بطورسریع وصریح وبدون تعلل وتعصب در سراسر کشور وتحقق عملی سایر قوانین ومقررات وفرامین واصول وموازین خود؛بطوریکسان بالای همه اتباع(قبایلی وغیر قبایلی وجامعه ی مدنی)وبخاطر تحکیم منافع ملی ورشد متوازن درهمه عرصه های اقتصادی -اجتماعی،سیاسی وفرهنگی ونظامی وتامین امنیت وارامی؛صلح وثبات ورسیدگی بموقع به همه ی انها؛وتوزیع عادلانه نعمات مادی ورشد متوازتن ومساوی فرهنگهای گوناگون خلقها وغنا سازی انها درمحیط ومنطقه ومحل مربوط خود بدست خود مردم انها مطابق به خواسته ها ونیازها ومبرمیتها والوویتها برای انکشاف زبان وفرهنگ،رسم ورسوم وعنعنات پسندیده ی تمامی ملیتها واقوام وقبایل؛بدون تبعیض وامتیاز وبرترجوئیهادرهمه عرصه ها؛وغیره روشهای دموکراتیک وتحول پسندانه ی انرا بوموقع وباسرعت براورده میسازد.که درست درمحراق توجه اهداف دولت مردمسالاری فدارالی قراردارد.دران صورت توده های اگاه وجامعه ی روشنفکری وروشنگری ومدنیت پرور؛راه "دومی"را یعنی راه انتخابات دموکراتیک وایجاد شوراهای ولایتی وشهری ومحلی ویا ذونهای مربوطه ی انرا موئجه میدانند وبشکل دموکراتیک انرا با(سهمگیری گسترده ووسیع،فعال وهمه جانبه)همه اتباع ومردم دراین روندکه مستقیما به نفع شان است وتامین کننده ی منافع اکثریت قاطع جامعه ازهمه طبقات واقشار ولایه های اجتماعی انست،ازاین راه طرفداری وپشتیبانی مینمایند وخواهند نمود.نه راه جنگ برسرکرسی فاسد-فاشیستی استبدادی مرکزی وقومگراي وقبیله سالاری یعنی" راه فتح کابل را؟.ا"--به قول اقای دای فولادی:"..هرفردگمنامی میتواند درراس قدرت لشکری قرار گرفته وبا اشغال کابل به "قهرمان ملی"تبدیل شود.به علت انست که دراین جامعه هیچگونه ضابطه ی اجتماعی برای کنترول قدرت وجود ندارد وقدرت هنوز هم بشکل فردی ان پرستش میشود..."(6)-یعنی راه جنگ وکشتار وغارت وراه خونین کودتا بازیها ویکه تازیها وراه توتالیتاریستی زمامداریهای قبایلی طراز حاکمیت مرکزی ویونتاری را؛ولو که بزوربرچه ونیزه ی دشمنان خارجی وانگلیس شیطان هم تحمیل گردد ، چنانچه که تاریخ طی سده ها نشان داد؛بقا ودوام ندارد.و مردم جنگ زده ،خسته وزخمی،معیوب وبیماروماتم زده ی ما دیگر نهایت خسته شده اند،کاسه ی صبر شان لبریز گردیده است؛نمیتوانند وحاضرنیستند راه جنگ وخصومت،دشمنیهای قومی وقبیلوی ونظام نابکار قبایلی ماقبل تاریخی وچادرنشینی غیر مدنی را بپذیرند.ویاراه یک همبستگی اهنین ویک انقلاب سرتاسری برعلیه همه ی این بیداد گریها خواهدبودکه زمامداران فرنگی به حد کافی باکاشتن تخم تفتین وشرردرراه وحدت وهمبستگی مردم مابه ریشه ی ان تیشه زده امده اند .ا--وقتا که ازمردمسالاری حرف بمیان می اید،این راهیست رفتن بسوی مردم ونظام مردمی بدست خود مردم؛وایجاد واستقرار ان توسط خودمردم است.یعنی مردمی ساختن نظام قومسالاری کنونی است.ملی ساختن قدرت انحصاری سیاسی است که باید روی کار ایدتا این رشه های نفاق وشقاق فرنگی را ازمزرعه ی وحدت وهمبستگی خشک سازدا.واضح است که بدون انتخابات دموکراتیک ویا رفراندام عمومی واقعی وسهم مشترک ووسیع وگسترده ومساوی تمامی اقوام وملیتهای تحت استبدادوشهروندان؛این امر ناممکن بوده میسر نمیگردد؛درین راه سرسختانه باید مبارزه نمود.ایجادنظام مردمسالاری بطور مسالمت امیز بدون خونریزی ازان جهت ممکن ومیسر است که؛مردم ما بااین طرز وکارزار انتخاباتی از رژیمهای پیشینه این تجربه را حاصل نموده اند وبا خوددارند وبارها تجربه کرده اند.انواع رژیمهارا با انواع دموکراسیهای شان پشت سر گذشتانده اند؛که تاریخ وتوده ازان به صراحت شاهدی میدهند.اما جای هیچگونه تردیدی نیست که اکثر انتخابات درپیشینه هابصورت کل قلابی،عوامفریبانه وغیر دموکراتیک وغیر مشروع وبه نفع مشتی از اقلیتهای حاکم قبایلی برای به قدرت رسانیدن ان حتا به حمایه ی خارجیها صورت گرفته است.مانند دوره های ریاست جمهوری اقای کرزی که؛قلابی ترین،رسوا ترین،افتضاح امیزترین وبه مضحک ترین شکل ان دایر گردید که نه تنهادردوره ی زمامداریهای پیشینه درکشورما بلکه ،حتا درجهان شاید سابقه نداشته باشد.وامادراینجا حرف برسرانستکه؛برخی ازارزشهای دموکراتیک این انتخابات وقوانین ان؛چه بشکل شاهی یا جمهوری بوده باشند؛بمثابه فاکتها وعاملهای اساسی برای بیدارسازی شعورسیاسی وطبقاتی مردم میتوان ازانها بهره برداری سیاسی نمود.نه چیزی بالا ترازان.که یک اموزش ویک مکتب سیاسی تجربوی؛پندامیز وعبرتگرانه برای مردم ما از اهمیت فوق العاده ی سیاسی برخوردار است.واین درحالیست که؛خلق پایمال شده وتحت استبداد طراز زمامداریهای قبایلی افغانستان،بکرات ازرژیمهای فاشیستی وقومگرا وانحصارگر قدرت سیاسی و بار ها خواسته اند؛تعهداتیرا که درقوانین محافظه کارانه ساخته ی دست خود که به نفع تحکیم حاکمیت مرکزی خود تنفیذ نموده وبه مردم سپرده اند،طبق ان عمل نمایند؛نه بالاتر ازان.ا-بگونه ی مثال:برترجویان قومی ونژادی اکثرا بالای این نکته پافشاری مینمایند که"نظام فدارالی عدالت را تامین نمینماید وجامعه را بسوی تجزیه رهبری مینمایدوغیره...."که دربحثهای پیشینه پاسخهای علمی ومنطقی لازم فراخور حال شان داده شده است.واما دراینجا هرگاه این اقایان؛بدون نگرانی ووسواس وتشویش حد اقل قانون اساسی جدید ساخته ی زمامداری قبایلی خودراکه انعکاس دهنده ی برخی ازارزشهای دموکراتیک نظام مردم سالاری را دارا است ،مطالعه نماید،به واقعیت وبه ماهیت اصلی وبه مفاد ومحاسن نظام مردمسالاری فدرالی کمی پی خواهد برد.بگونه ی مثال:درماده ی (138) قانون اساسی جدید چنین میخوانیم":درهرولایت یک شورای ولایتی تشکیل شود.--اعضای شورای ولایتی طبق قانون به تناسب نفوس ازطریق انتخابات ازاد،عمومی،سرس،ومستقیم ازطریق ساکنین ولایت برای مدت چهارسال انتخاب میگردند.-- شورای ولایتی یک نفر از اعضای خودرابه حیث رئیس انتخاب مینماید..."ودرماده ی (139)دراین رابطه چنین امده است:"..شورای ولایتی درتا مین اهداف انکشافی دولت وبهبود امور ولایت به نحوی که درقوانین تصریح میگردد؛سهم گرفته ودر مسایل مربوط به ولایت مشوره میدهد..."ودرماده ی(140) این قانون امده است:"..برای تنظیم امور وتامین اشتراک فعال مردم دراداره ی محلی،درولسوالیها وقریه ها،مطابق به قانون شوراها تشکیلمیگردند.اعضای این شوراها ازطریق انتخابات ازاد،عمومی،سری ومستقیم ازطریق ساکنین محل برای مدت سه سال انتخاب میشوند..."وبه همین منوال درماده ی( دوم)قانون شوراهای ولایتی چنین صراحت دارد:"...شورای ولایتی به حیث یک مجتمع انتخابی به هدف ایجادساختاریکه مشارکت وسهم گیری مردم ونهادهای جامعه ی مدنی رابا ادارات دولتی درسطح ولایت تا مین وادارات ولایتی را درامور مربوطه مشوره دهد ،فعالیت مینماید..."-(7)-- خوب-به ارتجاعی بودن برخی نکات این مواد قانون ،هیچ تردیدی وجودندارد؛که به نفع بقای زمامداران مرکزیت خواه قبیلوی درج گردیده است.بگونه ی مثال:سهیم شدن درانتخابات را به "تناسب نفوس"قید نموده که ،بجای ان باید(حضوروشعاع هستی نفوس)،قید میگردید.-وهمچنان صلاحیتهای اصلی وواقعی ومشروع شوراهای ولایتی راکه طبق این مواد قانون ازطرف مردم انتخاب میگردند؛بکلی سلب صلاحیت نموده وصرفا بمثابه ی یک ارگان"مشورتی ومشوره دهنده؟.ا"درج قانون نموده است.که اراده ی مردمی ومردمسالاری بودن انرامستقیما زیرسوال میبرد.ودست وپای شورای ولایتی را به زنجیر انقیاد ارتجاعی محافظه کارانه وخودکامگی مرکزی انحصارگرانه ی خود بسته نموده وازان شورای بی دست وپا؛به اصطلاح،اجراات وتطبیق اهداف ووظایف پلانی نیز میخواهد که نهایت مضحک است.در قانون اساسی میبینیم که تمامی زمامدران چه درمرکز و شهر هاوولایات ومحلات همه درمجموع انتخابی ودموکراتیک ومردمسالاری بودن ان کاملا شفاف درج گردیده است؛اما برضد ارزشهای دموکراتیک این مواد قانون قرار گرفته ؛تمامی والیها وروئسا ومهره های کلیدی قدرت و اداره ی دولتی درولایات ومحلات،مستقیما از مرکز صادر وبزوربرچه بالای مردم بیدفاع تحمیل ؛وازوی حمایت نیز میگردد تابه بادست بازبه هرنوع خیانت وجنایات وبه هر نوع قتل وغارت ازادانه دست یازد. زیرا این جانی غارتگرازطرف دولت مرکزی اشکارا حمایت میگردد وحتا به مقامات بلندتری ارتقا میابد که ده ها مثال زنده ی ان دراین زمینه هاموجود است.بهرحال؛-هرگاه با همه نواقص ان این مواد متذکره ی مندرج قانون اساسی بدون خیانت،تقلب ودست بازیها درعمل تطبیق گردد وبالای مردم حداقل اعتماد گردد؛وارزشهای دموکراتیک این مواد قانون(انتخابات ازاد،علنی،سری،مستقیم وسهم گسترده ی نفوس وغیره....)که دران تذکررفته ؛واقعا به اختیارمردم گذاشته شود وازطریق مردم اجرا وبه منصه ی عمل قرار گیرد.وباهمین روحیه مردم ما درانتخابات اشتراک فعال وگسترده نمایند.وشوراهایکه به این اساس تاسطح قریه ومحل ایجاد میگردند؛ایا گامی بسوی مردمسالاری،دموکراسی،وعدالت نیست؟وایابرای توده ها اموزنده نیست؛ومیدان دادن به مردم درفعالیتهای دموکراتیک ،وزمینه سازی برای دریافت گامبگام حق وحقوق مشروع ومسلم خلق ها پنداشته نمیشود.معذا،بااین ارزیابیهای علمی میبینیم که؛این ارزشهای دموکراتیک درهمچو انتخابات وتشکیل شوراهای مردمی مطابق به این مواد قانونی بدون هیچ تردیدی با اهداف نظام فدرالی پارالمانی ونظام شورائی ان مطابقت داشته وبا ان کدام مباینت ندارد بلکه درراستای اهداف ان مطرح ودرج قانون گردیده است.که خلق اگاه کشورما تحقق بلا قید وشرط ارزشهای دموکراتیک این مواد وسایر مواد قانون اساسی را ازدولت جدأ خواهان هستند.وانچه که درمباینت قراردارد وبا اهداف نظام مرکزی درتضاد است؛تقسیم صلاحیتهای انحصاری متمرکز مرکزی است که بایدبااستفاده از همین ارزشهای دموکراتیک قانون اساسی؛به این شوراها انتقال گردد.نه به شکل به اصطلاح"شورای مشورتی؟.ا" که توهین مستقیم به مردم وشورای مردمی ان است که باسلب صلاحیتهای انها عملا با زیرپانمودن اراده ی مشروع وقانونی مردمی ،تلقی میگردد.معذا نباید بشکل مشورتی وبی صلاحیت،بلکه،بمثابه ی خودگردانهای فعال،بااتوریته، وبا صلاحیت وقدرت مندتر عمل نمایند.وبمثابه ی پایه های سیاسی-اجتماعی ونظامی دولت ،ازادانه وموئثرانه وبطورشائیسته ومردمسالار ودلسوز؛درخدمت مردم خودقرار گرفته ودرسرتاسر ولایات ومحلات خودوبه اراده وپشتیبانی مردم مسلط گردند؛وکلیه ی اموررا درتحت کنترول خودردراورند.راه انکشاف،ترقی وتحقق اهداف دولت را مطمئینانه ووطنپرستانه درپیش گیرند.که؛بهترین گامیست مثبت بسوی مردمسالاری.که دراین برهه ی زمان بالاترازان چیزی دیگری نیز توقع نمیگردد.که این امرعلی الرغم نگرانیهای قومگرایان،نه تنها باعث تجزیه نمیگردد بلکه؛پایه های دولت درسرتاسر کشور تقویه وازهرگونه مداخله،تجاوز،تجزیه ویا تجزیه طلبی،بطورجدی وبه پشتیبانی مردم جلوگیری به عمل میاید.یعنی درقانون اساسی فعلی،تشکیل شوراها بطورواضح برسمیت شناخته شده است.وحتا صرف دروالایات به شکل غیردموکراتیک خلاف محتوای دموکراتیک وصریح موادمندرج این قانون این شوراها تشکیل شده واما تاهنوز درولسوالیهای انها تاکنون تشکیل نگردیده است.واینکه دولت صلاحیتهای شوراها را قید نموده خلاف روحیه ی مندرجات نصوص این قانون مشورتی ساخته است؛بمعنای ان است که؛هیچگونه اعتمادی بالای مردم خود ندارد.؟ا--وایمان به دموکراسی نداردوازمردم خود وازدموکراسی وازتقسیم قدرت انحصاری مرکزی ترس وبیم دارد.وبیم ازاین دارد که مبادا قدرت سیاسی انحصاری ملی گردد وبه مردم تعلق بگیرد.که تشویش ونگرانیهای برتر جویان قومی ونژادی وزبانی نیز درهمین نکته نهفته است که؛به الفاظ رنگارنگ برعلیه نظام مردمسالاری تحت عناوین گوناگون تجزیه طلبی وغیره بی تب وتابانه تبلیغ مینمایند.وقتا که مردم بالای دولت اعتماد میکند وصداقت نشان میدهد وبی الایشانه به این زمامداران ناشایسته رای اعتماد میدهند؛ازدولت وازاین زمامداران یکه تاز وخودکامه نیز توقع درارند تا بالای مردم اعتماد نمایند.درغیران مردم چه ضرورت دارند بالای این دولت بیکاره وبی کفایت وبیگانه پرست اعتماد نمایند.واین مردم پاک،صادق،وبویژه بی نقش درسرنوشت خویش ومحروم ازهمه خواسته ها وارزشهای دموکراتیک وسرکوب شده؛بالای همچو دولتهای ضعیف النفس غیرمشروع،بی اعتماد وبی اعتبار،نا توان وبیگانه پرست وابن الوقت،بی خاصیت،دو پشت وروی،دوزبانه،متقلب وریاکار وعوامفریب،دروغگو وسوگند خور وزبون،اعتماد نمایند.هرگاه روزی اندک فشاری بالای سرشان اید؛خودرا باوطن یکجا دودسته به اشتی ناپذیر ترین دشمن وقاتل مردم ما،تسلیم ومیفروشند.ودر پارلمان ودرپیشگاه مردم سوگند حلف وفاداری واعتماد انجام میدهند که ازمنافع ملی ،ازاستقلال وتمامیت عرضی تا پای جان دفاع مینمایند؛وروزدیگرسه صد درجه تغیر میخورند وبه چشم مردم خاک میمالند وبمانند اقای حامد کرزی وقتا که به فریب وحیله، رای اعتماد ازمردم گرفت؛وحاجتش رفع شدوبه معراج رسید؛انگار به دفاع ازمنافع دشمن سوگند خورده ی خلق افغانستان"پاکستان"قرارمیگیرد وبا گردن رسا وبا افتخار بالای منافع ملی خود پای مانده؟.ا،میگویدکه:"..هرکشوریکه بشمول امریکا هرگاه بالای پاکستان حمله ویا درگیر جنگ شود،افغانستان درکنار پاکستان قرارا خواهد گرفت..وازمنافع پاکستان دفاع مینمایم؛پاکستان بما زیاد کمکها نموده است.وماهرگز نیکیها وفدا کاریها وکمکهای حکومت پاکستانرا فراموش نمیکنیم؛وبایدازمنافع ان دفاع نمایم..."(8) واخیرا به اساس گذارش خبرگذاری دویچه ویله که دراین ارتباط نشریافت:"..حامدکرزی ریس جمهورافغانستان به تکرار تکتیک نظامی غربیهارا مورد انتقاد قرار داده ودراخرین گفتارخود گفته است؛چنانچه ایالات متحده وپاکستان درگیر جنگ شوند،افغانستان ازهمسایه اش دفاع خواهدکرد...."(9)-و این درحالیست که حتا این مردم خوشباور وصادق وبی الایش ما؛بالای این شاه شجاع ها همیش اعتماد نموده وبه ایشان رای اعتماد داده اند وبه سوگندها وتعهدات انها باورها نموده اند.اما ازاعتماد وصداقت وازبی الایشی مردم تاحال استفاده ی ابزاری برضد همین مردم نموده امده اند.جایکه منافع زمامداری قبیلوی وقبله سالاری باخطر مواجه میشود برای بقای ننگین خود منافع ملی خودرا زیرپا مینمایند.ومضحکترازهمه انستکه،بخاطربیم ازدموکراسی وازحاکمیت مردمسالاری وترس ازمردم ونیروی خلاق ولایزال مردمی؛این زمامداران زبون قبایلی نمیتوانند بالای این مردم وبه اراده ی مردمی تکیه نمایند واعتماد کنند؛بل بهترین تکیه گاه واعتماد انها اجنبیها وانگلیسهای ابلیس وشیطان بوده است.که این موضعگیری اشکارای ضد منافع ملی ومردمی،بی اعتمادیها وبی اعتباریها را بین مردم و دولت ایجاد نموده است.بناا ماهیت حاکمیتهای مرکزی انحصار قدرت ؛ماهتا ضد مردم وضد منافع ملی ان است؛واین ماهیت ضدمردمی دولتهای مرکزی باعث تجرید انها دربین مردم میگردد.توده را از ارگانهای قدرت واداره ی دولتی که پایه های سیاسی واجتماعی را درسرتاسر ولایات تشکیل میدهند؛دورمیسازد.بی اعتمادی مایوسیتها ونا امیدیهارا وعدم همکاریهارا هم دربین ارگانهای دولتی وهم دربین مردم بارمی اورد.ودولت مرکزی بجای انکه مطابق به قانون خوداین پایه های مردمی خودرا باصلاحیت تر وبا اتوریته ونیرومندترساخته ودرنزد مردم ومناطق ومحل مربوطه انراباحیثیت وبا پرستیژ بسازد.ا بااین سیاست مبتذل ونا متوازن وغیر عادلانه،ترسناک وزبونانه وغیردموکراتیک مرکزیت خواهی خود؛وبا حرص واز قبیله سالارانه وتنگنظرانه برای حفظ صرفا قدرت مرکزی قومی وقبایلی انحصاری خود؛پایه های سیاسی خودرا درولایات که؛ممثل مظهرقدرت واداره ی دولتی میباشند؛انهارابدنام بی صلاحیت وبیکاره وبی کفایت معرفی مینماید،وبه ارگانهای بی اعتماد وبی اتوریته ،تحقیروتوهین شده وبیکاره مبدل نموده وبه نمایش میگذارد.ویا به نمائیش گذاشته است .ازاین رومردم صرف میخواهند این مواد مندرج قانون اساسی وقانون شوراهای ولایتی اشاره شده راکه یکی از ارزشهای دموکراتیک این قوانین است عملی گردد.که تطبیق ان برخلاف برداشتهای دگم وذهنیگرانه ودرک سطحی برترجویان قوم پرست،نه تنها تجزیه طلبانه نیست؛بلکه بخاطرتقویه ی پایه های مردمی دولت وجلوگیری از تجزیه طلبیها بوده وبنفع حاکمیت مردمسالاری است..هرچند ازاین نظامهای فاسد-فاشیستی طراز مافیاي اجیروانحصارطلبان قدرت سیاسی مرکزی وحلقات تمامیت خواه وتیم فاشیستی ان هیچگونه توقعی درزمینه موجود نیست؛اما مبارزه دراین راه؛حق قانونی ومشروع ومسلم خلق افغانستان است.اگرنظام قبایلی توانسته تمام حق وحقوق توده ها بویژه ازملیتهای تحت استبدادراازایشان بگیرد ،سلب وتلف وزیرپانماید؛مگر هرگز نمیتواند حق مبارزه واین حق مدنی ومسلم وقانونی خلقها را ازایشان بگیرد.مبارزه درراه ازادی،دموکراسی وتا مین عدالت اجتماعی؛حق طبعی،قانونی ومشروع ومدنی خلق افغانستان است.برترجویان بخواهند یا نخواهند،امروز یا فردا،مردم حق خودرا گرفتنی هستند.مردم ما؛امروزمیخواهند باحق وحقوق برابر ومساوی درکنارهم زیست نمایند.ولی زمامداران قبایلی بنابرماهیت ضد ملی وضد دموکراتیک بودن خود؛ازاجرای تحقق وعملی ساختن این مواد قانون اصلا جلوگیری مینمایند.واز تحقق ان عاجز هستند.واین نمودرا انست که دولت برای عوامفریبی واغوای مردم بخاطر کسب رای اعتماد ازمردم ،برخی موادی که حاوی ارزشهای دموکراتیک است شامل مندرجات قانون اساسی نموده وبه چشم مردم خاک زده وبمثابه ی ابزاری برعلیه خود مردم بکاربسته است.ا--وبه این نیز بسنده ننموده؛امروزبوضاحت میبینیم که دولت برای یک قومسازی افغانستان مطابق به منافع ملی-سیاسی ونظامی واهداف استراتیژیک پاکستان وطالبان اجیرش؛بخاطرسرکوبسازی سایرملیتهای تحت استبداد؛قانون اساسی ساخت خودرازیرپا مینماید؛وازجرگه های عنعنوی قومی ضد ملی وضد دموکراتیک وضد قانونی وحقوقی وضدمدنی برای دوام استبداد فاشیستی طرازقبایلی دست یازیده است.درحالیکه پیشنهاد مصالحه ملی یک جانبه که این درحقیقت امر،پروسه ی تسلیم دهی قدرت سیاسی به پاکستان وبه قدرت نشاندن مذدوران ان است ؛ (چون زمامدارقبایلی حاکم برسرنوشت مردم درمعاملات خود با اخذ اخاذی به اصطلاح از"زیرمیز؟!" ازهمسایه ای رژیم اخوندی خودید طولايی دارد؛خداکند که دراین معامله از ای-اس-ای-پاکستان نیز مبالغ هنگفتی را از"سرمیز؟!"دریافت نکرده باشد.)ویا امضای پیمان اهداف استراتژیک طولانی ویابرای بیرون رفت قوای خارجی ازافغانستان که؛اینها همه مسایل کاملا حقوقی وقانونی بوده وبه جرگه ی قومی هیچگونه ارتباطی نداردکه؛ براه انداخته است.وباز یک جرگه ی خریده شده وافراد واشخاص بیسواد درسیاست بازیهاوبلی گوی نمایشی وفرمایشی طبق میل زمامدارقبایلی که توسط والیها وولسوالان دست نشانده ی مرکزیش تعین نموده است؛هیچگونه ظرفیت وتواناي نظراندازی پیرامون همچو مسایل بزرگ ملی ومیهنی وسرنوشت ساز سیاسی را ندارند؛ضد تمامی قوانین وضوابط ونهادهای حقوقی وقانونی؛ونخست ازهمه مطلقا برای سلب صلاحیت پارالمان افغانستان که ،مظهرواقعی وممثل اراده ی مردم است،میباشد که؛به چشم مردم خاک زده وبطور اشکارا،زیرپا نمودن اراده ی مردمی ومنافع ملی تلقی میگردد.واین تلاشها وصحنه سازیها صرفا برای حفظ قدرت سیاسی قومی ویک قومسازی افغانستان وسرکوب خلقهای تحت استبداد وملیتهای محکوم افغانستان است.که عواقب ناگوارونامعلومی را درپی خواهدداشت.ا--وبااین تلاشها میخواهد ازیکطرف جرگه ی عنعنوی قومیرا ماورای همه نهادها ی قانونی،حقوقی ومدنی وارزشهای دموکراتیک ان بسازد ونقش انرابرجسته نماید وازجانب دیگرانرا دوباره احیا نموده جانشین تمامی نهادهای مدنی سازد.ومیداندکه جرگه ی قومی برای ایجاد وتشکیل وحفظ نظام یک قومی درطول تاریخ ؛بمثابه ی بهترین ابزار سرکوبی علیه همه نهادهای مدنی وارزشهای دموکراتیک بکاربرده شده است.واین تلاشی است که جامعه رابسوی ماقبل تاریخ وبه شرایط چادرنشینی برمیگرداند.وزمامداران قبایلی سده هاست که تلاش به عقبگرایي وچادرنشینی دارند ونمیخواهند جامعه ازشرایط سنتی-خرافی وازنظام جرگه ی بسوی دموکراسی وترقی اجتماعی راه یابد.جرگه های قومی هیچگونه مشروعیت ملی وقانونی نداشته همیشه به قدرت رسانیدن زمامدران قبایلی افغان ومشروعیت بخشیدن به استبدادوادامه ی ان وبقای نظامامداریهای قبایلی روی کار امد ه اند.که مبارزه ی خلق ازادیخواه وترقی پسندافغانستان درهمینجا کاملا برحق بوده وبازمامداران قبایلی اشتی ناپذیرباقیمیماند.واین نبرد مشروع حق قانونی ومدنی خلقهای افغانستان وبویژه ملیتهای تحت استبداد بوده الا رسیدن به قله های پیروزی ورهائی کامل ازانقیاد زنجیربندگی وغلامی زمامداران فاسد-فاشیست افغان واپسگرای ضدترقی وتمدن سنتی- جرگه ی؛ ازسالیان متمادی به این سو درجریان بوده واین نبربرحق بین نظام جرگه ی قومی سنتی-عنعنوی ومیراثی وبا جامعه ی مدنی وترقیخواه همچنان ادمه خواهدیافت.-

دنیای عدالت

بیاکه این جهان سازیم دگرگون

همه ناهمگونش سازیم همگون

کنیم یکسان همه پست وبلندی

بروفیم جمله نزع وفتنه ودون

منی عاصی بادنیایش ستیزم

بپیچم درسوالش سازم مجنون

کان دنیای نسیه میسرنیست

ویااین پرشروپرنزع وپرخون

بسازیم دنیای عادل زهردو

فارغ ازخلدو جهیم و،ازجنون

همه ضدومضادنابودگردند

نباشددرجهان مامورومادون

که عاری باشد ازگرگ ودرنده

جهان بی عدل کن،کونپایه کون

عدالت یعنی چه ثابت بسازیم

بخشکد این همه جوی وچشمه خون

خوب بدو خیروشرمانده گرو

اگرحکمت داری اوربه ازمون

زخونریزی چرالذت بری تو

مکافات اعمال تصفیه کن

حق وباطل هست ،گردد نمایان

کاسه لبریز صبر کن سرنگون

ریشه کن گرددتبعیض وامتیاز

نباشدفرق زرد وسرخ وسپید"هون*

عدالت گرهمی خواهی برقرار

تفاوت وتفارق فسخ میکن

چنان نظمی قرار گیردبی عاصی

همه راستکاروصادق ازهم ممنون

اگرمن میبودم بجای دادگر

خدای ظلم وزورنیست بودو واژگون

عجب عادل مالک داریم هست شاهد

نخواهددژظلم ویران وواژگون

لگام زن اسب چارخیز کلامت

نرسددرحریم کفرمظنون

چه زورمی ازمائی "پیمان"بااین دهر

بساناحل سوال ماندنزدگردون

"حسن پیمان"

ادامه دارد......و

نومبر/17/11

منابع وریکردها

دای فولادی-افغانستان قلمرواستبداد-سال1377-صص282-3*

همان-صص274-5)و)-*

فیض محمد کاتب-سراج التواریخ-سال1373-ص328-*

ایشک--درزبان اوزبیکی(تورکی)اولاغ یامرکب معنا میدهد که ازدوران زمامداریهای تورکان به میراث مانده -*

است.مانند:ایشک باشی=باشی یعنی سرکرده یا(خرکار)ویادراصطلاحات نظامی واژه های ازقبیل"مینگ باشی"=سرکرده یاسرلشکرهزارنفری،صدباشی=سرکرده صدنفری،ده باشی سرکرده ده نفری وغیره..."ر

دای فولادی-(همان)و-*

فیض محمد کاتب-(همان)ص403-*

دای فولادی(همان)ص330و

*-قانون اساسی جدید مصوب لویه جرگه تاریخی22/قوس/الا14/جدی/سال1382ه ش -که بتاریخ 4/دلوهمان سال به امضارسید ونافذشد

تلویزیون "جیو"---(یوتیوب)و)-*

دویچه ویله-امضای توافق همکاری استراتیژیک با امریکا ممکن است به تعویق بافتد-بخش اخبار-سایت اریائی-

"هون"به نژاد سپید تورک اتلاق میگردد که مرکز عمده ان درجاپان وتخارستان میباشد.محترم پروفیسر داکترعنایت الله شهرانی دراثارارزشمند علمی وتحقیقی خود چنین اورده است:"..یکی ازمرکز عمده تورکان توکیو وهونهای سفید تخارستان میباشدکه تااکنون بیش از70درصدان مردم به همان زبان کهنه خود تورکی صحبت مینمایند.-داکترعنایتالله شهرانی-تاریخچه اقوام درافغانستان-فصل چهارم-تورکهای ایماق-سایت ففتا(فدراسیون فرهنگی تورکان افغانستان)*

-یاداشتها وخاطرات صاحب این قلم-*

 

 

+++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

ندیدم درجهان سلطان عادل

خردمند ورحیم وپاک وفاضل

زنام ضل الله فرمان براند

زجوروخشم او عالم بنالد

زاسکندر و احمد تا به کرزی

نفاق و ظلم وغارت بود پیاپی

"حسن پیمان"

برای مطالعه،بررسی وارزیابیهای دقیق علمی پیرامون این بحث؛نخست ازهمه به عنصر"شناخت" ضرورت احساس میگردد؛بگونۀ که؛سیاست به مثا بۀ یک پدیدۀ ازهزاران پدیدۀ اجتماعی-اقتصادی وبمانند همه پدیده های دیگر نیزقابل مطالعه وارزیابی وشناخت میباشد.وبرای شناخت ونیل به یک نتیجه مطلوب ودرک درست ازچگونگی ماهیت"سیاست قبایلی"؛باید تمامی نهادها واهرامهای اقتصادی-اجتماعی وفرهنگی وسطح تکاملی انها؛ مورد مطالعه وبررسی علمی قرار گیرند.زیراعدم پیروزی جنبشهای مترقی وترقی خواهان؛ عبارت از نبود وحدت وهمسوئی وبویژه ایجادبی اعتمادی ها دربین انهاست که درقبال سائیر عوامل بطورعمده ریشۀ قبیلوی داشته است که باخود به میراث اورده اند؛که این عامل باعث زائیش ده ها بیماری مزمن دیگری میگردد که بمثابۀ سد بزرگی برای ایجادوحدت وهمبستگی ؛جوش وخروش نیروهای سانده وخلاق وپیشتازدرجهت جلوگیری ازهرگونه تغیرودگرگونی وتکامل این جامعه گردیده است ؛ بدین اساس دراین مختصر میبینیم که؛ خصوصیات وویژگیهای جامعۀ قبیلوی ونوع نظام سیاسی ان؛بستگی دارد به نوع روابط وچگونگی وضع مناسبات تولیدی ونیروهای موءلده وبه چگونگی ماهیت واهداف رژیم حاکم ان؛وبه چگونگی رفتارها،روشها واتخاذ مشی مشخص سیاسی ان.واینکه این "شمشیرقبیلوی وقومی" بطور میراثی دست بدست زمامداران قبایلی میگردد وبدون ان که کوچکترین تغیری دربنیادهای سیاسی وزیربنای اصلی این جامعه وارد گردد؛وانگیزه ها وعللهای این پروسه که؛درکجا وچگونه دردرون این جامعه نهفته است ؛باشناخت دقیق وبا ژرف نگری باید با ان برخورد گردد؛تا با اختلافات ذات الینی که ازنابرابریهای مشی سیاسی-اجتماعی-اقتصادی ونظامی وسائیرعرصه هاونهادهای این جامعه ناشی گردیده است؛به تفاهم کامل رسید.که ایا؛تغیردرکلیه ای این نهادهادربسترراکدوجامداین جامعه؛بگونۀ کوروبسته وبه گونۀ طبعی وذاتی میخ کوب گردیده است ویا از"علل ومعلولها"وازانگیزه های دیگری نیزتأثیرگزاربوده وبه انهانیز بستگی دارد؟که نگرش ژرفتر به دریافت پاسخ اصلی به این سخن بما می اموزد این که؛ این زمامداران ازابتدأ تاانتهاهمه یکنواخت،سنتی-خرافی ومیراثی صرف برای تصرف وانحصار قدرت سیاسی وفتح مقام وکرسیهای یکدیگر؛باقتل وغارتگریها وبا نسل کشیهای خشونت امیز وبا چپاول ونابودی یک دیگر؛امدورفت نموده اند.ا؟-وانهم بااستفادۀ ابزاری ازدین ومذهب درنقاب اسلام(بمثابۀ بهترین پناه گاه وحامی خود)برضد اسلام وسائیر عوامل دیگرکه؛ماراوادارمیسازدتا به قانونمندیهای عینی تکاملی این جامعه وروابط اجتماعی ونوع مالکیتهای خصوصی بروسائیل تولیدوعوامل بازدارندۀ تکاملی ان،اگاهانه پی ببریم.که این شاخص محاسبات برمبنای شناختهای دقیق علمی وعینی ازماهیت جامعۀقبیلوی وچگونگی خصوصیات همه جانبۀ ان استوارمیگردد که؛بایددراین رابطه به این حقیقت افتابی نیزباورمندبود که؛یگانه(عامل وعلل عقبمانی)ورکوددرهمهۀ عرصه ها ونهادها وحیات جامعه به یک کلمه(ناکامی مطلق وناکارائی وعدم موئثریت،بیکفایتی،وعدم شائیسته گی و((عدم مردمسالاری)) بودن وعدم مشروعیت ووابستگی های گوناگون حکام وزمامداریهای قومی وقبائیلی)رادراین برسی،برجسته میسازد.که نتنها عقبمانیهاوعقبگرائیها؛بلکه بهترین وسیلۀ تشدید نفاق ونزاع ملی وایجاد خصومتها تاسرحداشتی ناپذیری وحذف سائیر ایل ها وتبارها وملیتهای تحت استبدادازترکیب این جامعه وزمینه سازی برای اشغال بیگانه بوده است.رژیمهای گوناگون(طرازمرکزی قبایلی)که تاکنون یکی پی دیگری ازسده ها به این سودراین کشوربه سیستم "حاکمیت مرکزی وانهم یک قومی" وباخشونتها وباقتل وغارتهاوهمراه بانسل کشیها وتصفیه های قومی واشغال سرزمینهای بومی وبارقابتهای شدید به ارتکاب جنایات جنگی وشروفسادافرینی وانهم صرفأبرای(فتح کابل.)درمرکزافغانستان که؛یک قوم وتبارمعین دربین خودبابراه اندازی خونریزیهای فراوان؛این قدرت نامشروع وحاکمیت وکرسی مرکزی راتاکنون دست به دست نموده ورفت وامدنموده امده اند..ا-وبه هرمیزانی که؛قوت وقدرت درید قومی وکشتارجمعی نسلکشی وگراف غارت گریهاازهرزمامدارقبایلی بالابوده؛به همان تناسب به مقام ومنزلت بلندترمیرسیده اند.امیرعبدالرحمان هنوز یازده ساله بودکه دررأس یک لشکرباقتل عام "دشمنان بدخشانی ا؟"خودپنج هزارانسان بیگناه خراسان زمین رابدست خودیکجا به اتش توپ پراندوبراساس این نسلکشی توسط پدرش عاجل سپهسالارگردید.(1)-به هرمیزانیکه گراف نسلکشیها وغارت بالاسعود مینمود؛زمامدارخونخوار به کسب بهترین القاب مردم پسندبرای اغوای مردم، دست می یافت.وگویادریک شبه؛ القاب(امیر،بابا،امیرالموءمنین،سایۀ خدا،ضل الله ویا مارشال وغازی)دریافت مینمودند؛مانند شاولیخان کابل گیروک.ا؟"بالای این جامعه تحمیل وتعمیل نموده امده اند. مارشال شاولیخان که؛هم غازی،هم شهید وهم فاتح کابل بود.ا؟ودراخبار بلوچی بنام"کابل گیروک"اعلام ومشهورگردیده بود.واما معلوم نیست که درکدام جنگ وتجاوز خارجی فاتح ودرکدام کشتاردشمنان خارجی خود غازی گردیده است که به ان القابهای معتبر،افتخار مینماید.ا؟--روی این دلائیل عینی؛ یعنی تمامی این کشمکشهای قومی وقبیلوی؛صرفأبرای تصرف قدرت مرکزی وانحصار قدرت سیاسی ان به دست یک قوم و تقسیم ان دربین یک قوم وتبار بطورمیراثی بوده است.واین قدرت سیاسی میراثی صرفأ بالای یک خانواده تقسیم میگردیده است.وبالاترازان کدام تغیر بنیادی دیگری دراین جامعه به نفع سائیر ملیتهاومردم تا کنون رونما نگردیده است.که کابل پیتخت افغانستان سده ها شاهد این صحنه های خونین ودرگیریهای دلخراش،ماتمسرا وغم انگیزدرطول تاریخ برای مردم ما بوده است.ا-واین خونریزیهای پی هم وتوقف ناپذیر ودوامدارتا امروزدر جریان بوده ودرجریان است واگر این وضع تغیر نخورد تا اینده های دور وتاریک و نامعلومی دوام خواهد یافت.ا-ونتائیج حاصله ازاین زمامداریها هم درطول این تأریخ؛تااکنون؛تا که پدران واجدادواسلاف ما وتا که اخلاف ونسلهای بعدی که بوده اندوهستند؛دراین تأریخ بازهم شاهد موجودیت همان "جامعۀ قبیلوی ونظام قبله سالاری "ان بوده ایم وبس.ا-یعنی شاهد هیچ نوع تغیری ودگرگونی که؛جامعه را ازفقر وبدبختی،ازغربت وبیچارگی؛ازبیسوادی وازدرد ومرض؛وازبیکاری وبیگاری وازده ها افت ومرض مزمن وناعلاج وازبحران وفساد نجات داده باشد؛شاهد ان نبوده اند.وهرتحولی که بوده سطحی رفرمیستی مردم فریبانه بوده ودرمناسبات اجتماعی اقتصادی ودرزندگی اجتماعی وفرهنگی وساختارهای سیاسی وبه اشکال تضادهای طبقاتی وستمهای ملی وطبقاتی ان ؛تأثیرگذارنبوده است.وبزرکترین دست اوردهای نظامهای مرکزی توتالیتاریستی یک قومی درهمۀ عرصه های ملی واجتماعی وبنیادها ونهادها وزیربنا های سیاسی این رژیمها وحاکمیت مرکزی انرا اصلأ"لشکروشمشیر قومی" باخونریزیها وکله منارسازیها ونسلکشیها وکشمکشهای قومی وقبلوی وخانسالاری ونفاق سالاری وبا بدبینیها وانهم صرفأبرای فتح کابل؛برای غارت هست وبوداین ملت ازهم پاشان وادامۀ استبداد به طراز فاشیستی قبیلوی تهداب گذاری گردیده است.روی این علل وعوامل عینی بیشماری دیگری حتی تا کنون نتوانسته اند مرزهای قانونی وحقوقی مشروع ومسلم داخل جغرافیائی سیاسی کنونی خود وبویژه درمناطق جنوب وجنوب شرقی کشور وقبایل سرحدی خود مسلط باشند.که تقریبأ بطورهمیش ازکنترول همچو دولتها خارج بوده است.وافزون بران این قبائیل دربسا مواردسیاسی واهداف استراتژیکی دراین مناطق؛ازدولتهای هردوطرف خط مرزی دیورند هرنوع امتیازواستفاده نیزبرده اند و بالای ایشان نیزنازفروخته اند.وحتاپلانهای شوم شیطانی انگلیس بیشتر ازاین مرزها به کمک پاکستان وای-اس-ای-خون اشام وتروریست دوزخی ومولانا بچه های دیوبندی جهنمی انگریزی درکشورماسرازیر وپیاده گردیده است که؛که نتنها افغانستان ومنطقه بل تمامی جهانرابه دشواریها مواجه نموده است.یعنی این ؛که این سرزمین وملت ازهم پاشان ان ؛الۀ بازیچۀ این زمامداران یک تازمیراثی تک قومی مرکزی بوده است.که یک قبیله علیه قبیلۀ دیگر ویک منطقه علیه منطقۀ دیگردربرابرهم شمشیر ولشکر کشیده اند وزورازمائیهای خونین قومی وقبیلوی نموده اند ویکی دیگرخودرا به ذرائیع مختلف ازبین برده وسرزمینهای یک دیگررا اشغال وغارت وبه یک دیگرخود تجاوزو حتا بیناموسی هاووطن فروشیهانموده اند؛که بیشترزمینۀ مساعدی رابرای مداخلات خارجیها فراهم نموده امده اند.که بااستفادۀ ابزاری ازپروژۀ انگلیسی(نفاق افگنیهای ملی،اتنیکی ومذهبی ونژادی وزبانی وقومی و.."وتشدید خصومتها دربین اقوامرا سبب گردیده اند؛تا خارجیان واجنبیان به تجاوز ومداخلات علنی واشکارابااین دست اویزها بالای این کشور دست یازند.که به نسبت ناکامیهای پیهم ومطلق(حاکمیتهای مطلق العنانی مرکزی میراثی)غرقه درفساد وجنایات وفجائیع،سرانجام ضعیف ونا توان ومتزلزل،زبون وبی پایه گردیده وبرای حفظ(این کرسی فساد وجنایات پرور وقتل وغارتی وخصومت ونفاق پرورخودبرای بقای رژیم فاشیستی میراثی مرکزی وادمۀ استبداد ان؛برای فتح کابل)به نیروهای خارجی تکیه نموده وازانها مدد ویاری وحمایت جسته اند.واکثراین زمامداران قبائیلی همه اجیران نازدانۀ بیگانه ها بوده اند.که این برگۀ تاریخ کشورماافزون براوراق زرین ودرخشان خود انرا(سیاه وننگین)ثبت مینماید.ا-تحلیلگرتوانا؛محترم عبدالحمید محتاط ازقول یک موءرخ انگلیسی"مالیسن"چنین مینگارد:"...بدین ترتیب دولت مرکزی افغانستان بمثابۀ میدان بازیچه کودکان برای برادران محمدزائی تبدیل گشت وان ادارۀ ملکی ونظامی درانیها نابود گردید،وزارت خانه ها وخزائین متلاشی گشت،ادارات ایالتی دوباره همان شکل بدوی کمونهای اولیه را بخودگرفت.(2)-احمدخان ابدالی برای نخستین باردرافغانستان حاکمیت مرکزی را ایجاد نمود وچون این حکومت مرکزی برمبنای قومی وانهم صرفأ بالای اقوام درانی استواربود؛ازان رو تمامی صلاحیتها واختیارات وقدرت سیاسی رابه درانی تبارها تقسیم نمودکه؛انهاراهم خویشاوندانش انحصارنمودند؛ازاین سبب پایۀ اجتماعی دولت مرکزی ضعیف گردیده وباتشدیدخصومتهای ملی وقومی رادربین درانیها؛و سائیر ملیتهای غیردرانی تشدیدوغیر درانیهاراازقدرت وازسرزمینهای شان بیرون رانده برضد خودتحریک وسرانجام حاکمیت مرکزی ان ازهم متلاشی گردید؛بویژه درزمان شاه محمود وشاه شجاع دوباره به ملو ک الطوائیفی وبه دست فیئودالها سقوط کرد.موئرخ شهیروطن غلام محمد غبار مینویسد:"..قدرت دولت مرکزی ازبین رفته وپادشاه کشور که خودبه دستیاری فیئودالهای قومی سلطنت راگرفته بودبرای ارضای انها وتاءمین منافع ایشان حصص مملکت ومالیات دولت به اقطاع وتیول وجاگیرشان میداد؛وخوددربین مسابقه ورقابت جاه طلبی ان درنوسان بوده؛گاهی یک طرف وگاهی دیگرطرف راالتزام کرده وطرف مقابل رابرضدخودبرمی انگیخت واگرمیخواست به پای بایستد همه را مقابل خویش خصم متحد میافت.اینست که دردورۀ شاه محمود وشاه شجاع،دولت مرکزی ضعیف؛وسرتاسرافغانستان دردست فیئودالها وملو ک التوائیف افتاد.که همدیگررا میخوردندوبرای جلب فیئودالهای کوچک برانها دست درازی برای چپاول مردم میدادند.دیگرقضیۀ وطن ومملکت درنزد انها مطرح نبود؛فقط چیزی که انها میدانستد کسب قدرت شخصی تحصیل اراضی بیشتروبهتربودوبس.اینست که افغانستان درزیرپای شاه محمود وشاه شجاع اتش گرفته بود..."(3)درایجا بوضاحت دیده میشودکه احمدخان ابدالی ویا زمامداران بعدی درمجموع ازوحدت مردم بیم داشتند؛ووحدت مردم را"مقابل خویش خصم متحد میپنداشتند."وازان جهت برضدوحدت مردم افغانستان بوده اند وصرفأ "به حاکمیت مرکزی متکی به وحدت یک قومی"تکیه میکرده اند که تهداب دیواراین نظامهاتا امروز کج مانده شده و تاثریا کج میرود.ا؟--واقای محتاط میگوید:"...دولت نوبنیاد درانی هاتحکیم قدرت خوانین رابمثابۀ بخشی ازروبنای جامعۀ افغانی دردرون خودپدیداورده بود...زیراکه درانی هانه تنها هستۀ دولت نوتأسیس افغانی بودندبلکه خوانین درانی نقش رهبری کننده رادردولت مذکورنیزداشتند..."(4)-- دراینجا میبینیم که ؛این تحلیل یک واقعیت نهفته در عمق نهاد سیاسی این جامعۀ قبیلوی را بر ملامسازد وان این که ثابت میسازد که یک"قوم"نیز میتواندباگرفتن قدرت سیاسی -نظامی وتصاحب قدرت اقتصادی به طبقۀ حاکم مبدل گردد ونقش طبقات حاکم سائیر ملیتهارا درقدرت سیاسی وستم انهارا ازطریق دولت بالای ملت کمرنگ سازد.یعنی قوم حاکم مطابق برحکم جامعه شناسی علمی؛ باتصرف مالکیتهای خصوصی بروسائیل تولید میتواند سائیر اقوام وملیتهارا با فیئودالهای شان یکجا مورد ستم واستثمار قرار بدهد و بالای انهاانواع ستم براند.به سخن دیگروقتی قوم درانی هم فیئودال است وهم قدرت سیاسی رارهبری نماید؛دیگر مفهوم طبقات ومبارزۀ طبقاتی روشن میگردد که؛ اوبه طبقه حاکمی مبدل میگرددکه هرملیتی وهرفردی ازاین جامعه رامورد استثمارقرارداده ورنگارنگ ستم براند،ضلم واستبداد وقتل وغارت نماید ؛فرهنگ وهست وبود این جوامع غیرهمتبارخود را به اتش بکشد،وتا تواند تعصب وخشونت ورزد؛اگرملاک ویا گدا است باید درزیرساتور استبداد قومی ،تیغ ازدمارشان بیرون ارد.ا - ازاین رو سائیر ملیتهای غیرهمتبارخودراودرمجموع تودۀ تحت ستم را بایدبرضدخودبرانگیزدوهمه اقوام رادست بدست هم یکجابرضد خود بپامیخیزاندو ویا جامعه را بسوی تجزیه میبرد.واین یک واقعیتی است که امروز دردرون این جامعه نیزبه وضاحت دیده میشود.ا-وبروی این تحلیلها وارزیابهای عینی وعلمی ازساختارهای اقتصادی-اجتماعی وسیاسی ازجامعۀ قبیلوی میبینیم که درزمان زمامداریهای قبائیل درانی ویازمامداریهای قبیلوی دیگر؛ دولتهای انها سه نوع ستم بالای مردم ان میرانده اند-یکی این که قوم درانی درزمان احمدخان صاحب عالیترین امتیازات میگردد وبه فیئودالهامبدل میگردندکه درارائیش طبقاتی؛ نقش ایشان درقدرت سیاسی دولتی ورهبری ان کاملأبرجسته میگردد.-ودوی دیگر این که؛همین طائیفۀ درانی ازاثراشغال سرزمینهای جدیدوتقسیم زمینهای اشغالی ازطرف احمد خان ابدالی ؛این قوم هم به طبقۀ فیئودال وملاک استثمارگرومتمول ودارا مبدل میگردند وهم ازاین طریق پایه های دولت یک قومی احمد خان رامیسازند؛وازجانب دیگراین قوم حاکم سه نوع ستم میراند(ستم ملی ومذهبی وستم طبقاتی).به سخن دیگر اینجا قوم درانی هم طبقۀ حاکم است وداراست وهم استثمارگرکه؛زیربنای سیاسی زمامداری انرا خشونت،تعصب ،زور ونظامیگری وبرترجوئیهای قومی ونژادی وزبانی ومذهبی و خطرناکترازهمه "منطقوی وسکتاریستی" تشکیل میدهد.که تا کنون به همین منوال بوده است که؛رژیم فاسد-فاشیستی وطرازمافیائی اقای حامد کرزی ؛نمادی از تکامل یافتۀ ترین شکلی؛ازاین قبیل زمامداریهای قبایلی امروزی است که انرابا دموکراسی لیبرال -قبیلوی خودبه تماشاگذاشته است.ا--اقای محتاط ازقول" النفستون"از(صص402 الا400)اثرش چنین نقل مینماید:"...ازاین رودارانیهامنحیث قبیلۀ اصلی پادشاه ؛اسهام بزرگ را دریافت میکردند ونسبت به سائیر قبائیل افغانی ازامتیازات بیشتربرخوردار بودند...:وخوانین درانی دردولت قدرتهای نظامی واداری رابه صفت فرمانده وحکمران ولایات اشغال نمودند...هرفرد سواره درمدت خدمت عسکری خود درارتش شاه (25)تومان معادل (77) روپیه سالانه معاش دریافت میکردند.اگریک فرد عسکردرانی دران سال جلب نمیشد؛بازهم(25)درصدمعاش(70)روپیه رابدست می اورد..سرافسران نیروهای مسلح درانی به اساس رتبۀ خود؛اراضی وسیع را دریافت مینمودندومطابق به ان درموارد خاص برایشان معاش ازصد الا هزارروپیه پرداخته میشد.(5)

که بهترین نمونۀ ازنژاد پرستی وقوم ستیزی وزبان ستیزی؛ظلم وستم ،قتل وغارت وبیرحمی زمامداران قبائیلی رابالای سائیر جوامع محروم وتحت استبداد این سرزمین دراینجا، به وضاحت به اثبات میرساند.

حسن پیمان

نومبر/4/11

باقیدارد..........

منابع وروی کردها

امیرعبدالرحمان-تا ج التواریخ-سال 1373-ص 257*

عبدالحمید محتاط-تأریخ تحلیلی افغانستان-ج-2-سال 2004-ص569*

غلام محمد غبار-افغانستان درمسیرتاریخ--سال1383-خ-ص395-*

عبدالحمید محتاط-(همان)ص431*

(همان(ص432-*

یادداشتها وخاطرات صاحب این قلم.

 

 

قبلی

 


بالا
 
بازگشت