دکتر رویین

 

نگاهی بر زبانهای باستانی در خراسان

 

در این  گفته هیچ شکی نیست که خراسان بزرگ  به ویژه بخش بزرگ آن ، افعانستان امروز زادگاه بسی از فرهنگها و زبانها بوده است . بزرگترین و پایدار ترین فرهنگهای گذشته این سر زمین را  میتوان  در زیر نام فرهنگ مزدایسنا  ، فرهنگ یونان و باختری و  فرهنگ خراسانی ( دوره اسلامی ) بر شمرد .  در آغوش این فرهنگها ، زبانها با دبیره های چندگانه رشد کرده و بالیده  اند . زبانهای آریانی را میتوان  به اینگونه دسته بندی کرد :

1-      زبان بلخی باستان  ( یا اوستایی )

2-      ، زبانهای آریانی  میانه یا آری :

 پهلوانیک ( پهلوی اشکانی شاخِۀ – شمال شرقی) زبان پهلوی  ساسانی – شاخۀ جنوبی ،

 2- زبانهای آریانی میانۀ شرقی :

سغدی ، خوارزمی ، سکایی ، تخاری (بلخی  )

       3 - زبانهای  معاصر آریانی :

دری ( فارسی ، تاجکی  )

پشتو ، کردی ، بلوچی ، زبانهای پامیری ، نورستانی ، پشه یی . (١)

در بارۀ فرهنگها و زبانهای این سر زمین سخنان ناگفته فراوان است . زیرا در درازای  دهه های پسین ، سدۀ بیستم و دهۀ آغاز سدۀ بیست ویکم  ، در اثر تداوم فرمانروایی حاکمان قبیله سالار وبی کفایت  ، کشور دستخوش  بازیهای  چندگانۀ ابر قدرتهای شوروی و امریکا ، و همسایه هایی چون ایران و پاکستان شده بود و  هیچگونه پرداختی جدی به امر  فرهنگ  و میراث گرانبهای نیاکان ما نبود ، خواهی نخواهی نهاد های فرهنگی  و  دانشی  مردان کشور  مجال باز بینی وکار آفرینشی را آنچنان که بایسته بود ، نیافتند .  فرهنگ ملی  در دستور کار  دولت نبود  ودر بدل آن  از یک سو که کشور از  فرهنگ وارداتی ومسموم کننده پر بود  ، از سوی دیگر  دولت در گسترش فرهنگ دروغ و جعل واقعیتهای تاریخی وفرهنگی سرگرم بود و آنرا به عنوان فرهنگ ملی به خورد جامعه و جوانان میداد  . بدبختانه تا هم اکنون این روند پایان نیافته است .

اکادمی علوم و دانشگاههای کشور  در منطقه هیچگونه دستاورد مستقلانه یی  نداشته و ندارند  . بیشترینه  مآخذ و سرچشمه ها  از منابع ایرانیست که اگر این منابع و مآخذ  را از دست ما بگیرند خود چیزی برای گفتن نداریم  . ومیدانیم که منابع اکادمیک ایرانی خود برگرفته از پژوهشهای غربیان بوده وهست چه در زمینۀ پژوهشهای باستانی چه معاصر.  زیرا در دوران شاهنشاه ، ایران نسبت به افغانستان دارای روابط گسترده تر با جهان بیرونی بود ازجمله کشورهای  مانند امریکا ، انگلیس وفرانسه . ولی  روابط افغانستان با جهان خارج بسیار کمرنگ بود زیرا سلطه داران دولتی و مفتخواران سنت پرست مذهبی وابسته به آنها از باز شدن  روزنه های  پژوهش وتحقیق با روشهای جدید و آمدن تکنالوژی معاصر میترسیدند چون ادامۀ  این روند ،  یخ خود کامه گیهای آنان را رفته رفته آب میکرد . در یک چنین هوایی  ، روشنفکران ناگزیر به نسبت  آسانیابی و همزبانی به  نشرات و  مطبوعات ایرانی رو می آوردند  و از آن دریچه برجهان و پیرامون  خود نگاه میکردند و ازان بهره  میجستند چون  خود کمتر به منابع اصلی  دسترسی داشتند  .  بنابر این  سرچشمه آگاهیهای ما در دوران رژیم شاهی  بیشتر از همه منابع ایرانی بود که چون دران زمان موازین پژوهشی در کشور های شرقی از جمله ایران مراعات نمیشد ، نشنلیزم  سلالۀ پهلوی با دستبرد در  برگردانها  و ترجمه های علمی از  منابع غربی  ، هر آنچه  که خود میخواستند  انجام  میدادند *. با استناد به گفته های برخی از نویسنده گان  ایرانی ، حتا رژیم با گماشتن برخی از باستان شناسان غربی برای جعل تاریخ شاهنشاهی دانشمندانی مانندهرتسفیلد Hertzfeld  و رودیگر اشمیت  Rudiger Schmitt را وا داشتند تا پژوهشها و کاوشهایی را به کام رژیم شاهنشاهی انجام دهند . در کشور ما چون شمار بسیار اندک به زبانهای خارجی دسترسی داشتند بیشترینه از سرچشمه های راستین و یا مجعول پژوهشگران و مطبوعات ایران اقتباس میکردند و  بی آنکه به  حقیقت  مساله توجه کنند  ، از آنها پیروی میکردند . البته از برخی استثناها نمیتوان چشم پوشید .  این جریان تا هنوز هم که قشر با سواد کشور با زبانهای گوناگون خارجی آشنا شده اند ولی هنوز با معاییر اکادمیک پژوهش آشنا نیستند و زبان خارجی را صرفن برای سخن گفتن آموخته اند ، کار  پژو هشهای دانشی و اکادمیک هنوز هم بسیار نارسا و  دور از نقد همه جانبه میباشد . از سوی دیگر  شوونیزم قبیله هم جلو هرگونه پژوهش دگر اندیشانۀ دانشمندان و جوانان ما ر ا گرفته و هنوز هم میگیرد  .  گهگاهی هم کسانی که در اثر کار آوریهای  شخصی ،  آفرینش  ماندگاری را پیشکش میکردند ، نه تنها  از سوی دولت کار آنان را ارجی نبود که زمینۀ رشد چنان گفتمانی را در آینده  نیزجلو میگرفت . استبداد قبیله ، فرهنگ ملی کشور را  از هرگونه رویش و باروری  تهی میکرد و به جایش  پشتو محوری وپشتون سالاری را  پی میگرفت . این وضعیت نا هنجار  در کشوری  جریان داشت  که از گذشتۀ پر شکوهی بر خوردار بود  و در هر گوشۀ آن  دهها کتیبه و کتاب و نقشینه و یادگار های تاریخی  پراکنده افتاده بود  که اگر اندک توجهی  در آن راستا  می شد  ، ملت راه سد شبه را در یک شب  میپیمود   وبه زودی در کنار  دیگر کشور های منطقه  . جایگاه بزرگ تاریخی ، آفرینشی و  پژوهشی خود را  باز مییافت . چنانکه  در آغاز جنبش مشروطیت دیدیم که جوانان آزاده و رزمنده گان پرشور کشور  با تلاش شباروزی خواستند کار هایی را در زمینۀ سیاست و فرهنگ کشور در پیش گیرند ؛ انجمنها ونشریه هایی بر پا دارند و از هویت فرهنگی خویش کم و بیش به دفاع  بر خیزند که پس از اندک زمانی به دست ستم گسترانی چون نادر  و هاشم  و محمد گل مهمند دمار از روزگار شان کشیده شد و حتا ریشه های آن   سدا ها ، سداهای  آزادی و گشایش وبالنده گی  را   در این سر زمین خشکاندند  و برای بقای خانوادۀ خویش ستم قرون وسطایی را در کشور بر قرار کردند  که آگاهان کشور از همۀ آن تاخت و تاز ها و فر آیند ها آگاهند و نیازی به تکرار آنها نیست   .

دراین مقال نخست میخواهم  دیده شود چرا  در کشور ما  پرداختن به  زبانها و  فرهنگهای  پارینه ،  ازنظر  افتاده است .  دو دیگر وضعیت  فرهنگ امروز ما چگونه است . ( مقالۀ جداگانه )

در گذشتۀ نه چندان دور ، پژوهنده گانی چون استاد احمد علی کهزاد ،  پروفسور حبیبی  ، استاد غبار  و چند تن دیگر جسته و گریخته به گوشه هایی از  فرهنگ و ادب و اساتیر  کشور پرداخته بودند که  پس از  درگذشت آنان  هیچ نهادی  دیگر بر آن کار های آغازین نگاهی نیفگند و کتابی و رساله یی که تکرار کار آنان نباشد ، پدیدار  نشد . پیداست که در بیرون از افغانستان آگاهان  ودانشیان غربی  در بارۀ اوستا و زبانهای باستانی کشور چون زبان اوستایی ،  زبان پهلوانیک وآنچه که به نام  زبان بلخی مشهور گشته  ( زبان دودمان کوشانیها ) بیش و کم  پژوهشهایی  با هر نیت وهدفی که بود ،  چاپ و نشر کردند که   رویهمرفته  رهگشاینده و سودمند بوده اند  . در شرق هم پیشتر  وبیشتر از هر جایی در هندوستان و سپس در دوران شاهنشاه  در ایران نیز ترجمه ها و کوششهایی به راه افتاد  ولی بدبختانه در کشور ما  افغانستان کسی در آن راستا همگام با دیگر ملل ونحل دست به کار  نشد و مجال چنان پژوهشهایی که زحمت افزا و هزینه بردار  نیز بود ،  به هدر رفت .

اوستا شناسی در کشور : ببینیم ِآیا در بارۀ  میراث بزرگ فرهنگ اوستایی در کشور  ما یعنی در زادگاه اوستا ، کاری در خور صورت گرفته است یا نه . شوربختانه باید گفت در این زمینه دست ما خالیست . در بخش  اوستا شناسی هیچ کار وکوششی  از سوی دانشمندان ما به عمل نیامده  است . علت این بی توجهی  هم همانسان که اشاره شد دولتهای بی کفایت قبیله گرا بود که چنین  کار هایی را در حد صلاحیت خویش نمی دیدند   و آن را زیر تاثیر جو فرهنگی که از سوی همسایه ها تبلیغ شده بود ، به کشور های همسایه وابسته میدانستند . اگر استاد علی احمد کهزاد ، یا استاد غبار  و استاد حبیبی کار هایی را در محدوده چند مقاله و یا رساله پیشکش کردند  ، هرگز  کار آنان دنبالۀ منطقی خودش را نیافت  ودران زمینه اکادمی علوم یا دانشگاه کابل یا ریاست باستانشناسی  به عنوان برنامۀ کاری خود ، اوستا شناسی را پی نگرفتند و کنفرانسی و سیمیناری و آموزشگاهی را با شرکت دانشمندان کار شناس جهان ، برپا نکردند  .  کاری که در جهان از سه سدۀ به این سو آغاز یافته  بود  .

پژوهشهای باستان شناسی در کشور ما  آنسان که استاد احمد علی کهزاد باز گفته  به گونۀ  علمی از سال  ١۹٢٢آغاز گشته است . ونیز به عنوان پیش زمینه ها میتوان از گروه گردشگرانی چون چالس ماسون یاد آورد که گنجینه های باستانی  کشور را در سال ١٨٣٣ همزمان با کمپنی هند شرقی بررسی کردند و ازان ها گرد آوردۀ کوچکی را فراهم آوردند . البته در بارۀ باستان شناسی  تا کنون کار های فابل توجهی  در افغانستان صورت گرفته است که نباید از آنها چشم پوشید .

« افغانستان یکی از معدود کشورهای منطقه است که فهرست پایگاه‌های باستان‌شناسیِ آن در کتابی دو جلدی زیر عنوانِ فهرست پایگاه‌های باستان‌شناسیِ افغانستان (عنوان فرانسوی: Catalogue des sites archeologiques d'Afghanistan/عنوان انگلیسی: Archaeological gazetteer of Afghanistan)، نوشته وارویک بال در سال ۱۹۸۲ میلادی در پاریس به چاپ رسید. در این مجموعه دو جلدی جزئیات ۱۲۷۱ پایگاه عمده باستان‌شناسی افغانستان آمده، که این رقم تنها %۱۰ از کُل مجموعه پایگاه‌های باستان‌شناسی در افغانستان را در بر می‌گیرد .»  ( ویکی پدیا  -  بخش باستان شناسی افغانستان )

 

ولی در بخش زبانهای باستانی کشور تا یک دهۀ پسین هیچ اقدامی  صورت نگرفته بود  واین زمینه هنوز چشم بر راه پژوهشها و کارکرد های جدی و فراوان میباشد .

زبانهای باستانی کشور را باید در دو مرحله مورد بررسی قرار داد . یکی مرحلۀ پیش از کشف اسناد زبان باختری ( کتیبۀ سرخ کوتل  و اسناد رباتک ) . دیگری پس از آن .

 

1-     مرحله نخست . اوستا شناسی

 

در بررسی  مرحلۀ نخست  ، جهانیان  بیشترینه مدیون  پژوهشهای باستان شناسان و زبان شناسان  هندی و کشور های غربی هستند که برای نخستین بار دروازۀ اوستا شناسی را بر روی جهانیان کشودند و  کتاب  اوستا را به گیتی معرفی کردند . چون تاریخچۀ این روند گسترده است  تنها  از آغاز گران و مطرح ترین کسان در این زمینه نام میبرم ، و میگذرم .

نخستین آگاهیهای ما از زردشت و آموزه های او بر میگردد به سالهای ٤۵۰ پ. م در نوشته های یونانیها ..  میدانیم که از زمان هرودت بدینسو در بارۀ دین مغان  وآیین دوگانه پرستی آگاهیهایی در دست پژوهنده گان جهان قرار دارد .

 ( اوستا ) مجموعۀ متنهای آیینی و ادبی است که اکنون ازان مجموعه بخشهایی در دست است که در کتابخانه های بزرگ کشور های اروپایی نگهداری میشوند و ترجمه ها و تفسیر هایی  از آنها در جهان پراگنده گشته است . این میراث گرانبها ،  باستانی ترین و کهن ترین گنجینۀ ادبیات کشور ما و جهان است که با آنکه بخش بزرگ آن از دست رفته است ولی آنچه که اکنون در دسترس است بخشهایی از اصل کتاب است که در حدود کم از کم  ٨۰۰ پیش از میلاد   توسط آورنده آن زردشت نوشته شده و به جامعۀ باختری آن زمان پیشکش شده است .  مهمترین بخشی که اکنون موجود است( یسنا ) نام دارد که در برگیرندۀ ( گاتها ) یا گاهان است . این نسک ( بخش یا باب ) (در اوستا نسکه naska به معنای کتاب آمده است ) سرود های زردشت را دربر دارند که  به زبان شعر هجایی  سروده شده اند . این شعر ها کهنترین بخش اوستا را میسازد که به لهجۀ محلی مردم بلخ سروده شده و به زبان وداها نزدیک اند  . از زبان گاهان است که خواننده با زمان زنده گی و اندیشه های شاعر آشنا میگردد . بخشهای ديگر اوستا عبارتند از: ويسبرد، ونديداد  يشت ها و  (خرده اوستا) میباشد .  ( خرده اوستا )  یا اوستاى كوچك  که  در سده های پسین توسط  موبدان زردشتی تالیف شده است همسنگ با آثار پیشین نمی باشد . 

به استناد دینکرد ، بار نخست به فرمان گشتاسپ شاه بخدی آموزه های زردشت . نوشته شد . نسخه اصلی به گنج خانه شاهی و نسخۀ دیگر را به « دژنبشت» کتابخانه مرکزی فرستاد . پس از یورش اسکندر آن نوشته ها به دست رومیان افتاد و آنرا به یونانی هم ترجمه کردند که از آن ترجمه جز یاد کردهایی به خامۀ مورخان یونانی در دست نیست . اوستا در زبان پهلوی به گونه (ابستاک ) آمده است . نام اوستا و زبانی که اوستا بدان نوشته شده است یعنی زبان مردم بلخ ، در کتاب اوستا ذکر نشده است . ولی اکنون نظر به اسناد دست داشته میتوانیم  گفت که در  زبان باختری میانه از آن به نام (آری)  یاد شده است . زیرا زبان اوستایی که در سرزمین باختر- حوزۀ میان بلخ وخوارزم و تخارستان تا سیستان خراسان را در بر میگیرفت به همین زبان گفتگو میشده است ، که در روند تاریخی زنده گی مردمان این سر زمین همراه با تغییراتی اکنون ازان به نام زبان فارسی یا دری یا تاجکی نام برده میشود ، دوام خود را یافته است .

پس از ویشتاسپه یا گشتاسپ کیانی ، و به دنبال  شکست وازهم پاشیده شدن  لشکر رومیان به دست اشکانیان ، بلاش اشکانی دستور داد بازمانده های اوستا را از همه جای قلمرو امپراتوری ، گرد بیاورند و به کمک موبدانی که اوستا را در سینه داشتند دوباره آنرا تدوین کنند  . در کتاب سوم و در آغاز کتاب چهارم دینکرد در بارۀ گرد آوری اوستا توسط بلاش اشکانی آمده است : « پس از استیلای اسکندر و پراکنده شدن نامۀ مینوی نخستین پادشاهی که به جمع آوری اوستا همت گماشت ولخش ( بلاش) اشکانی است .» (٢) در زمان ساسانیان نیز اوستا و یا بخشهایی از آن توسط  موبدانی چون تنسر ، موبد مارسپندان و موبد  وه شاپور ، گرد آوری و تنظیم شد دیده میشود که برای زنده نگهداشتن آیین  و فرهنگ اوستا ، از همان  آغاز ، از سوی مردم و  دولتهای آریانی ، تلاش پیگیری وجود داشته است .

باید افزود که در دورۀ شاهنشاهی کوشانیان که دین بودایی دین دولتی بود ، سنت  و آیین دینی آریانی مزدایی همچنان پایدار ماند   . زبان آری به گونۀ متغیر آن که باز ماندۀ دوره های پیشین بود در دولت کوشانی همچنان  زبان ملی ودولتی بود و با تغییر دین در دولت کوشانی زبان آری یا باختری  به زنده گی خودش ادامه داد . زیرا  این  دولت  نیز مانند دولت اشکانیان  در مورد مذاهب  از تعصب و سختگیری  کارنمیگرفتند و در کار دولت داری در قلمرو شان  به سیاست خود گردانی ( نوعی فدرالیزم ) محلی باور داشتند و در هر ایالتی شورایی از بزرگان را به نام ( مهستان )برپا کرده بودند و پرستشگاههای زردشتیان در کنار پرستشگاههای بودایی  و هلینی در بلخ و بامیان و تخارستان ومناطق دیگر به کار شان ادامه میدادند . در این شاهنشاهی ، همه  دینها شایستۀ بزرگداشت بودند وکسی به دین کسی کاری نداشت . مستشرقان  نامدار انگیسی مانند هنینگ و ویلیام سیمز زبان مردم را درین زمان ،  زبان باختری خوانده اند .

 

پس از یورش اعراب به آرین زمین ، شماری از مردمان خراسان ( پار دریا  ،  باخترو سیستان ) و پارس که به دین آبایی خویش بودند ، پس از مقاومتهای مسلحانه و غیر مسلحانه در برابر تازیان ، سر انجام به هند کوچیدند و بیشترینه در سواحل جنوب هند در شهر سورات – یکی از شهر های مهم استان گجرات سکونت اختیار کردند که به نام پارسیان هند مشهورشدند . زیرا در هند از زردشتیان شکست خورده و پناهنده  به نام پارسی ها نام میبردند . پارسیها یعنی زردشتیها . گروهی هم در زمان نفوذ انگلیسها در بمبئی جا گزین شدند و دستۀ دیگر از این پناه گزینان هم در سراسر نیم قارۀ هند پراکنده گشتند ولی چون سنتهای دینی خود را نگهداشته بودند ، کمتر دچار از هم گسیخته گی دینی شدند .اما امروزه بیشترینه  به زبان گجراتی سخن میگویند تا زبان نیاکانی آریانی خویش . زیرا در آغار ورود شان به وِیژه  در سواحل هند ، فرمانروای گجرات از آنان  خواسته بود در صورتی  به آنها  پناهنده گی خواهد داد  ،که  به زبان گجراتی سخن بگویند وآنان به ناچار این را پذیرفته بودند  .

 

پس از کشته شدن زردشت در آتشکدۀ نوبهار بلخ به دست ارجاسپ تورانی ،  موبدان زردشتی آموزه های دینی پیام آور خود  را از راه تفسیر و ترجمه ادامه دادند . نخستین تلاش برای  زنده ماندن اوستا ، ترجمه و تفسیرآنست که به نام  (زند اوستا ) نامیده میشود . این تفسیر ها در زبان پهلوی ( چه اشکانی ، چه ساسانی ) روال مطالعات اوستا شناسی را در پی داشته و آنرا ادامه داده است که پس از ورود اسلام ، به علت پناهگزینی زردشتیان به هند ، دامنۀ مطالعات اوستا شناسی در آن سامان گسترۀ بیشتر یافت . برای نخستین بار در نیم قارۀ هند در سده دوازدهم ترسایی برگردانی  از اوستا به زبان سا نسکرت توسط نریوسنگ دانشمندی از پارسیان گجرات  و از دستوران بزرگ دین زردشتی به عمل آمد .  گذشته ازان نریوسنگ کتاب پهلوی مینوی خرد را نیز به پازند درآورد  . باید گفت در این راه کوششهای پارسیان هند از ارزش ویژه یی برخوردار است . در نیمۀ دوم سدۀ بیستم برخی از موبدان و دستوران هندی در پژوهشهای اوستا شناسی خویش دستاوردهای مهمی  داشته اند . برخیها هم  آموزشهای خود  را از استادان غربی به دست آورده اند .  از  موبدانی چون : تارا پورالا ،کاووس جی ادل جی کانگا ، سهراب جمشید جی بلسارا ، دستور بهرامجی سنجانا ، پشوتن سنجانا ، بهرام گور تهمورس انکلساریا ، دین شاه ،دابار، تاوادیا، میرزا ، دستور هوشنگ جاماسب ، جمشید جی مانکجی اون والا ، شهریارجی دادا بهایی  ودیگران باید یاد کرد . اینها در سر  زمین هند ،  ترجمه هایی به زبانهای  گجراتی ، پهلوی و اوستایی تهیه و آماده کردند . چون گنجینۀ میراث زبان و فرهنگ اوستایی وپهلوی در نزد اینان زنده مانده بود ، وقتی استعمار انگلیس  در لباس کمپنی هند شرقی به این سر زمین رسید جهانیان ازآن میراث گرانبها  آگاه شدند و  به ترجمه وتفسیر اوستا دست یازیدند که امروزه اوستا شناسی در جهان به یک رشتۀ ارزشمند در بازشناسی  زبانهای باستانی کارکردهای خوبی را پیشکش نموده است .

در ایران باید از آغاز کننده یی  به نام استاد ابراهیم پور داوود نام برد که آموزشهای اوستا شناسی خود را هم از جامعه روحانی زردشتیان هند و هم از نزد استادان اروپایی فرا چنگ آورد . « پورداود در تحقیقات خود روش دانشمندان آلمانی را به کار می‌بست و به خصوص از نظر نشان دادن مراجع متعدد و حواشی بسیار، تحت تأثیر آنان بود  » ( ویکی پدیا )  و سپس به عنوان پایه گذار این رشته در دانشکدۀ ادبیات تهران به کار پرداخت و یک مجموعه کامل اوستا را به جز(وندیداد)  به فارسی برگرداند .

 

واما درمیان غربیان پژوهشهای اوستاشناسانه را برای نخستین بار آنکتیل دوپرون  Anquetil Duperron فرانسوی (١٧٣١- ١٨۰۵ ) پی گرفت . او که در آغاز شاگرد زبانهای شرقی بود در اثر تشویق بارتلمی کشیش  به عنوان سرباز به خدمت کمپنی هند در آمد و در سال ١٧۵٨ از راه بحری به سورات هند رسید و پس از تلاش بسیار توانست با کمک موبدان زردشتی زبان و دبیرۀ اوستایی را از آنها بیاموزد  . پس ازهفت سال  سورات را ترک کرد و به آکسفورد رفت و دستنویسه های خودش را پس از اطمینان یافتن از درستی آنان ، همه آنها را که در بر گیرندۀ متنهای اوستایی ، پهلوی ، پارسی و سانسکریت بود به کتابخانۀ سلطنتی سپرد . او در بررسی و  ترجمۀ  گرد آورده های خودش و چاپ مقاله های علمی ، ده سال ازعمرش را دران باره صرف کرد . سر انجام در سال ١٧٧١ م ترجمۀ زند  اوستای خود را  در سه جلد به زبان فرانسوی منتشر کرد . او دراین سه جلد ،  در بارۀ شرح مسافرت ، در بارۀ دستنویسه هایش ، زنده گی زردشت بنابر سنت و ترجمۀ وندیداد ساده ، ترجمۀ بقیه اوستا ، بند هشن ونیز یک واژه نامۀ زند – پهلوی و واژه نامۀ پهلوی – فارسی  وگزینه یی در بارۀ آیین های سنتی هند ، مطالبی گسترده یی به دست داده است. کار های او پراز  شور وشگفتی بود . زیرا تا آنزمان در اروپا کسی به چنین کاری دشوار و بزرگ دست نکشاده بود  تا ازان راه مشتاقان به فلسفه و آیینهای دینی هند و آریان زمین ، پی ببرند . انتشار این کتابها از سوی دیگرانتقاد ها و سر وسداهایی را هم بر انگیخت . از جمله مخالفان و منتفدان سر سخت اوجوان نوخاسته  یی از دانشگاه آکسفورد به نام ویلیام جونز بود  که پسانها رییس انجمن آسیایی  کلکته شد  و دررشتۀ  زبان شناسی جدید ، مقام بلندی یافت .دوپرون مدافعانی هم داشت مانند کلویکر که زند اوستای او را به آلمانی برگرداند وتوضیحاتی هم در دو جلد بر کتاب او نوشت .

ویلیام جونز در انجمن آسیایی نطر نادرستی را پیشکش کرد که گویا زند گویشی است از سانسکریت. با آنهم این نظریه  از نگاه علمی با باز نمایی همسانیهای این دو،  سودمندیهایی را دارا بود . سر انجام پرپائولو در سال 1798  به این نتیجه رسید که زبان زند یا اوستایی از سانسکریت جدا نشده بلکه هر دو از سرچشمۀ کهنتری برخور دارند .

در اوستا شناسی  شخصیت برجستۀ دیگر اوژن بورنوف Burnouf (١٨۰١-١٨۵٢) است که دراین رشته گام اساسی و علمی  را برداشت . بورنوف از سال ١٧٧١تا سال ١٨٣٣ ترجمه و تفسیریسنای خود را انتشار داد . تا آن سال که بورنوف تلاشهای خودش راآغاز کرد ، اوستا شناسی در غرب بسته به همان کار ها و نظریه های آنکتیل دوپرون بود که باز نمایی خویشاوندی میان زبان اوستا و سانسکریت را در پی داشت   . ولی از سال 1833 م این بورنوف فرانسوی بود که اصول تحلیل دستوری دوپرون را که از استادان پارسی در هند فرا گرفته بود ، ناشیانه یافت و از میان ترجمه های دوپرون که با خودش از هند آورده بود به ترجمه یی دست یافت  که سخت با ارزش بود و آن ( یسنا )ی ترجمه شده توسط نریوسنگ بود . بورنوف با مقایسۀ ترجمه انکتیل با ترجمۀ پنج سده پیش نریوسنگ ، به برداشت خوبی رسید . بورنوف با توجه به دستاورد بوپ Bopp.F که تازه دستور زبان مقایسی خود را نوشته بود ودران  بخشی را هم  به زبان زند واگذاشته بود ، کارش را آغاز کرد و بدینسان توانست مجموعه یی از دستنوشته ها را گرد بیاورد و با نظر داشت به ترجمه های نریو سنگ و انکتیل دوپرون و با افزودن توضیحات دستوری ، به یک متن پیراسته و آراسته از اوستا دست یابد و آنرا به چاپ برساند .

همزمان با درگذشت بورنوف دوکتاب دیگر در باره اوستا انتشار یافت .یکی اوستای وسترگارد دنمارکی بود که با مسافرت به هند به گرد اوری کتابها ونوشته هایی پرداخت که میتوان گفت در زمینۀ اوستا شناسی کار راسک را تکمیل میکرد . مجموعۀ منتشر کردۀ او دارای اهمیت و اعتبارعلمی بود او بود که کتاب بندهش را نیز چاپ کرد . همچنین اشپیگل المانی با نشر یک دوره کامل اوستا ، متن پهلوی – زند آن  را نیز چاپ نمود . نتایج کار اشپیگل در کتاب راهنمای زبان زند  اثر ارزشمند  یوستی ادامه خود را مییابد . این کتاب را میتوان نخستین کتاب آموزشی زبان اوستایی نامید  .

از نیمه دوم سدۀ نوزدهم ترسایی دومکتب سنت گرا و مکتب تاریخی در برابرهم صف آراستند . اشپیگل و دارمستتر که تجزیه و تحلیل در زبان اوستایی را در دستور کار شان قرار داده بودند میپنداشتند که با آنکه اوستا و وداها هرکدام ویژه گیهای خود شانرا دارند وباهم بسته هستند ولی هرکدام را باید در حوزۀ تاریخی  خودشان مورد بررسی قرار داد . شیوۀ  دیگر که از بوپ آغاز یافته بود و اکنون به پیشوایی روث  از راه مقایسه و انطباق اوستا با زبان ودایی  کار به پیش برده میشد . رواج خود را داشت . گلدنر در پایان سده نوزدهم با نگرش بر هر دو مکتب ، اوستایی را به چاپ رساند که از معتبر ترین وصحیحترین آن بود که هنوز نیز هست . او باور داشت که اوستا به ویژه یشتها به گونۀ اشعار هشت هجایی سروده شده اند و بنا براین باور بی نظمی که در اوستا به چشم میخورد تاثیر دست خورده گی و یا برگردان نادرست واژه هاست . هنینگ این نظر او را رد نمود و ادعا ی او را دور از احتیاط علمی خواند . وگفت بر اساس چنین نظریه یی نمیتوان متن اصلی اوستا را باز سازی نمود .زیرا هم در گاهان و هم در دیگر بخشهای آن تعداد هجا ها یکسان نیست .

در آغاز سده بیستم ، درهمایش خاور شناسان در شهر هامبورگ سال ١۹۰٢ اندره اس Andereas ادعا کرد که نسخه اصلی اوستا که در زمان شاهنشاهی پارتها موجود بود در اثر بازنویسیها دگرگون گشته وانچه اکنون در دست است برگردان نادرست با الفبای نا همگون است . اومیگفت در الفبای اوستای دوره اشکانی مصوتها (واکه ها) وجود نداشته و صامتها (همخوان ها) نیز گهگاه باهم در آمیخته گی داشته اند . بدین معنا که یک همخوان بازتاب دهنده چند آوا بوده است که این وضعیت احتمال لغزشها را در خوانش به بار آورده است .پس برای دستیابی به متن اصلی اوستای دوره اشکانی باید به باز سازی خطی آن توجه کرد . ولی پروفسور هنینگ تیوری اندره آس را رد میکند و بر شفاهی بودن متن اوستا تا حدود سده چهار یا پنجم ترسایی تاکید میورزد . هوفمن معتقد است که همه دستنویسه هایی که گلدنر ازانها سود جسته است از یک متن اصلی بازنویسی شده است  که این متن پایه شاید مربوط به سده دهم میلادی بوده باشد . دانشمندان المانی مانند هومباخ  نارتن و کلنز گفته های او را میپذیرند (٣)

 

بدینگونه دیده میشود که در اروپا از زمان آنکتیل دوپرون تا کریستین بارتولمه Bartholomae که ویژه گیهای زبان اوستا را در مقاله های گوناگونش  نمایانده بود ، دهها تن دیگر که به علت نبودن مجال نتوانستم در این محدوده ، ازانها  سخن بیارم ؛ در همه گوشه های جهان از روسیه تا آلمان و دنمارک وهالند  ، انگلیس وفرانسه  وامریکا دانشمندان جهان بر این اثر بزرگ جهانی توجه داشته اند و به آن به عنوان بزرگترین میراث ادبی – فرهنگی دنیای کهن با تلاش گسست ناپذیر به کار و پژوهش پرداخته اند . امید آن دارم که نسلهای آینده و جوانان دانشمند کشور ما نیز روزی دارای دستمایه یی در این راه گردند و با فرا گرفتن زبان و خط اوستایی و  پهلوی و باز بینی اکادمیک بر دیدگاههای غربیان و همسایه ها ، دین ملی و تاریخی خودشان را ادا کنند  . زیرا کشور ما از گذشته های دور بدینسو خود از مراکز بزرگ دستاورد های تاریخی  و کانون آفرینشهای  هنری ادبی  میباشد که باید به آن  توجه کرد و آنرا به جهان باز شناساند .

 

 

               

            تاج  طلا  شاهدخت باختری         شاهدخت باختری            سکه های طلایی از شاهنشاهی کوشانی                 

                سده  نخست میلادی                                            از مجموعۀ باستانشاسی بلخ

       

 

باختریها پیش از پادشاهی ماد در شرق ایران امروز دارای حکومت مستقل و تمدن شناخته شده  یی بودند . اینان در دوره هخانشیان  با  کوروش کبیر در گیر گشتند وبه پیکار برخاستند و سر انجام کوروش هم در جنگی با سکاییان که در باختر وسغدیانه  فرمانروا بودند  ،  کشته شد .

هرگاه برمدنیتی بازمانده از روایات شفاهی و استوره های پر شکوه دوره های پیشدادیان و کیانیان بنگریم ، دیده میشود که مردم این گوشه از جهان باستان ، به دورۀ آهن رسیده بوده اند و  برسفالها نقاشی میکرده اند و با خط آشنا بوده اند .  در اواسط سدۀ سوم پیش از میلاد سر زمین باختر از لحاظ سیاسی ، اقتصادی وفرهنگی  از مهمترین بخشهای آسیای مرکزی به شمار میرفت . دیودوت  فرمانروای مستقل یونان - باختری  در زمان سلوکیه  این جا را مرکز فرماندهی خویش قرار داده بود و سپاهیان یونانی درین جا مستقر بودند . در این زمان باختر( بلخ ) در شرق ایران و شمال هندوستان مرکز فرهنگ و تمدن یونان و باختری به شمار میرفت . در دورۀ اشکانیان نیز فرهنگ هندو باختری و پارتیان  باختری باهم در یک آمیزش و همزیستی  وخویشاوندی به سر میبردند . در سدۀ نخست میلادی کوشانیان به حکومت سکاها وپارتها پایان بخشیدند و باختر و سغد را به تصرف خود در آوردند . « . کوشانیان بزرگترین مرکز تلفیق فرهنگ و هنر ایرانی، یونانی و هندی را در مشرق ایران‎ ‎و شمال غربی هندوستان (گندارا) ایجاد کردند. تصویر بودا روی سکه ها و کنده کاریها و‎ ‎مجسمه های گوناگون او برای اولین بار به وسیله کانیشگا بزرگترین امپراطور کوشانیان، به مکتب هنری گندارا راه یافت . کوشانیان امپراطوری بزرگی در شرق ایران و آسیای‎ ‎مرکزی بوجود آوردند که بعد از انقراض آن سلسله به دست ساسانیان، جانشینان آنها به‎ ‎تقلید از پادشاهان کوشانی سکه زدند و خود را کوشانشاه نامیدند.. » (ثروتیان نسرین – نگاهی به تاریخ کوشانیان ).

با نگاه به مطالب گفته شده در بالا ، زبان اوستا یا زبان بلخی باستان یکی از گنجینه های داشته های زبانی ماست که بار نخست در آریانوم واییجه پیدایی یافت و در سده های پیاپی و با گونه های متغیر ریشه اش را تا دوران ما نگهداشته است که شایان هرگونه توجه ،  پژوهش و بزرگداشت است .

 

مرحله دوم .  زبانهای باختری  ( آری )

 

این مرحله با کشف اسناد باختری آغاز میگردد . که در این رشته دانشمندان آلمانی ، انگلیسی وافغانستانی دست به پژوهشهایی زده اند که مجموعۀ پژوهشهای شان را به گونه کتاب مستقل در دست نداریم . ولی مهمترین مقاله ها را که تا اکنون در دسترس است ،  توسط  پژوهشگران غربی مانند پروفسور هنینگ ، هومباخ ، (Humbach.H) ،اندره ماریک Andre Mariq   پروفسور ویلیام سیمز ،  و شروو ( shjaervi ). . . نوشته شده است . مهمترین نمود زبان باختری یا آری میانه را  میتوان در کتیبه های  سرخ کوتل بغلان و رباتک  سمنگان  وکتیبۀ یکاولنگ بامیان  مشاهده کرد .

کتیبۀ سرخ کوتل

 

  در سال ١۹۵٧ در نتیجۀ کاوش باستانشناسی  از سرخ کوتل بغلان سنگنوشتۀ چهار ضلعی به خط یونانی ، با گسترۀ یک متر کشف شد که یادگاردورۀ کوشانیان ( پیش ازساسانیان ) است  .  کشف این سنگنوشته  ارزشمند ، در جهان  بازتاب  شایسته یافت . زبان شناسان  و باستان شناسان را واداشت  تا پیرامون آن کتیبه مقالات و رساله هایی بنویسند . هومباخ در سال ١٩٦۰ رساله یی در بارۀ  کتیبۀ سرخ کوتل زیر عنوان Die kaniska inschtift von Surkh – Kotal . ( H . Humbach ) Otto  Harrassowiz .Wwiesbaden ,  نوشت که اهمیت  آنرا از لحاظ تاریخی  برای  کشور ما به مثابه خاستگاه  زبان دری  برجسته  میسازد .  من متاسفانه  اصل زبان کتیبه را نخوانده و آنرا ندیده ام . در سایت (بغلان )دران باره چنین آمده است : « باید افزود زبانی که به رسم الخط یونانی در کتیبۀ های تاریخی سرخ کوتل بکار گرفته است بلاشک شکل قدیمی زبان دری یعنی پارتی دری ( امروز پارسی دری ) است چنانچه کلمه ها در آن همین موضوع را تایید مینماید مثلاً آب فرستیار آب ( مامورآبیاری )، شا ( شاه )، سات ( چاه )، ناموبرگ ( نامور)، مزوکرد ( تمام کرد )، خوتی ( خدای )، کند ( ما ضی مطلق اسم فعل کننده )، نوسال ( نوشاد )، فرومان ( فرمان )، بگ شاه ( شاه بزرگ )، بگ بوهر ( فغفور، بگ پور، برادربزرگ، شهزاده ) ».. همچنانست کشف کتیبه رباتک – نزدیک شهر ایبک سمنگان . که یکی از مهمترین کتیبه ها است به زبان بلخی میانه . هردوی این کتیبه ها  واژه های بلخی کهن را افاده میکنند ومربوط به  سده دوم میلادیست  .

استاد عبدالحی حبیبی دانشمند نامور کشور آنرا خوانده  و ترجمۀ آن را در رساله یی انتشار داده است . آقای حبیبی باورمند است که با به دست آمدن کتیبۀ سرخ کوتل بغلان دیگر این فرضیۀ که زبان دری یا فارسی از زبان پهلوی ساسانی به میان آمده است ، باطل میگردد . زیرا روشن گردید که تا دو هزار سال پیش از امروز  یعنی پیش از ساسانیان ،  در تخارستان تاریخی زبانی گفته و نوشته میشده است که مدت دوسد سال مانع نفوذ فرهنگ و زبان وسنت نوشتاری دوره هخامنشیها گردیده بود  .  میتوان گفت گویی تازمان ما به سخنان ابن مقفع توجه جدی  نشده  بود  . این کتیبه ٢۵ سطری دارای ١٦۰ واژه است و در آستانه پرستشگاه نهاده شده بود . خوشبختانه آسیبی به آن نرسیده است . پیش  از کشف آن ، جهان از وجود آن آگاه نبود و اینک این رویداد  را میتوان در زبانشنا سی وتاریخ ادبیات افغانستان به عنوان  تحولی چشمگیر ، به شمار آورد . 

پرستشگاه سرخ کوتل ( نوشاد ) را میتوان یکی از بنا های زردشتی و سپس بودایی به شمار آورد . در آغاز دورۀ  کوشانیان این آتشکدۀ مشهوروشناخته شده بوده است . نام پرستشگاه نوشاد در تاریخ ادبیات خراسان بار بار  به کار رفته است . گردیزی در تاریخش چنین آورده است : « ویعقوب بامیان بگرفت و اندر سنۀ ست وخمسین و ماءتین ونوشاد بلخ را ویران کرد و بناهایی که داود بن العباس بن هاشم بن ماهجور کرده بود همه ویران کرد و از آنجا بازگشت و به کابل شد .»  (٤).

ودر منظومۀ ویس و رامین که متن اصلی آن به زبان پهلوی اشکانی بوده است از پرستشگاه نوشاد چنین  یادمی آرد :

                        دگر باره  زبان از بند بکشاد                   سخنها گفت همچون نقش نوشاد .

یا فرخی سیستانی در چکامۀ بهاری از دو پرستشگاه مشهور باستانی کشور یاد می آرد :       

مرحبا ای بلخ  بامی همرۀ باد بهار

از در( نوشاد ) رفتی یا زباغ( نوبهار)

ای خوشا آن نوبهار خرم ونوشاد بلخ

خاصه اکنون کز در بلخ اندرون آمد بهار

در رسالۀ استاد حبیبی ، واژه ها با تفسیراسنادی ، تاریکیهای  متن را به گونۀ گسترده روشن ساخته است . البته پروفسور حبیبی در این راستا با دید انتقادی بیشترینه از پنداشتهای پروفسور هنینگ و ماریک وبرخی دیگر از غربیان ،  سود برده است. با  تشخیص هنینگ  و ترجمه و نشر گرشوویچ  از کتیبه سرخ کوتل تردیدی در آریانی بودن زبان بلخی باقی نمیماند. هرچند هنینگ و سیمز کتیبه ها را (باختری ) مینامند . ولی به ویژه با کشف کتیبۀ رباتک ، سرنوشت نام زبان این کتیبه ها دیگر روشن گردید چون در کتیبه رباتک  به روشنی  واژۀ arya آریا آمده است  . «کـنـیـشـکـه کـوشـانـی، رهایی‌بخش بزرگ، نیکوکار، فرمان روای دادگر، شایستۀ نیایش یزدان، که فرا دست آورد پادشاهی را به خواست نَـنَـه و به خواست همه دیگر ایزدان. که بیاغازید نخستین سال را به خشنودی خدایان. او صادر می‌کند یک فرمان به یونانی و سپس بیان می‌دارد به زبان آریـایـی.  . . .  «سَـکِــتَـه»، «کَــئـوسـانـبـی»، «پـاتـالی‌پـوتـرا»، «چـامـپا»  . . .  پادشاه کنیشکه به «شـافـر نـوکـونْــزوک/ ناقَــنـزاق» فرمان می‌دهد نیایشگاه بزرگی به نام ایزدان در سرزمین . . . برای ایزدان بسازد و در آن تندیس‌های ایزدبانو «مَـه» در برترین جا، خدای «آرمــوز» آفریننده خوشی‌ها، «آردوخــش»، «سـروشَــرد»، «نَـرسَــه»، «مـهــر»، «مَـهَـشـان» و «ویـنـک» تراشیده و گذاشته شوند. همچنین فرمان می‌دهد که تندیس این شاهان را بسازند و در نیایشگاه بگذارند: «شـاه کـوجـولَـه کَــدفـیـز»، پدر پدر بزرگ، «شـاه ویـمَـه تَـکــتـو» پدر بزرگ، «شـاه ویـمَـه کَـدفـیـز»، پدر و خود «کـنـیـشـکـه» . . . باشد تا آن ایزدان، یاری‌رسان شـاه شـاهـان کـنـیـشـکـه باشند (۵)

.   این رسم الخط  امروزه در زبان روسی و بلغاری  به کار میرود .  باید تاکید کرد که در بارۀ کتیبۀ سرخ کوتل هنوز هم سخنان نا گفته بسیار است . زیرا دروازۀ  کند و کاو  باز است و سخن آخررا هنوز کسی ننوشته است. ترجمۀ این کتیبه را که با رسم الخط آمیخته یونانی - باختری نوشته شده است ، از رسالۀ « زبان دوهزارسالۀ افغانستان یا مادر زبان دری (تحلیل کتیبه سرخ کوتل بغلان)» تألیف عبدالحی حبیبی، از نشرات انجمن تاریخ افغانستان، چاپ مطبعۀ دولتی کابل ١٣٤٢هجری شمسی می آورم. :                                                       

« این است  مادژ کانیشکای بهره ور : بغلان . که ( آنرا شاه بزرگ کانیشکای نامور کرد ( ساخت) .

زودی شد و فورا (این ) مادژ تمام  کرده شد . تا آنکه ( بالاخره ازین) معبد آب نیست شد . (و) چنین ( این ) مادژ بی آب شد  ( خشک) ایستاد ( شد) و ( چون) رب النوع نیکوی مقدس آتش معطل ماند . پس خدای  پرستان  نوشاد تباه شدند ( رفتند). چون جویهای آب  ایستادند( خشک شدند پس ) آب اندک شد و مادژ پدرود گشت . تا که نوکونزوک منارنگ فرا خدای ( مقرراز طرف شهنشاه) فریستار آب شاه فغفور ( شاه خداوند زاده ) لویک بوسر( ابن) شسزو  گرگ ارواشاد ( شاد روان ) که همواره نامور باد . با ارادۀ مهیا   (قوی) به سی ویکم سال سلطنت  نیسان ماه. به بغلان آمد واین مادژ را پرورید . تا که یک چاه کند . و ازآن آب بر آورد و آن را به  تهداب سنگی  قایم کرد .چنین آب مادژ پوره شد  و آب  نه کاهیده و چون ربالنوعنیکوی مقدس آتش وجود داشته باشد  پس خدای پرستان  نوشاد  تباه نخواهند شد . ( نخواهند رفت ) ومادژ پدرود  نخواهد شد . ( پس چون) آن چاه خام کوب را خشت ریز کرد  .همه مادژ نیک پرورده شد . ویک چاه و صحن بزرگ کرد  (ساخت) .

منم بورزومهر . منم کوزکاشکی پور . منم رییس گانسیگییسم (؟) .

نوکونزیکی کنارنگ ماریک . به فرمان خدای و ( به فرمان ) ایمن نوبخت . منم مهره من . منم بورزومهر پور امهره من  » 

 

 

                                                                                       

       سنگ‌نوشتۀ سرخ کوتل و رباطک به زبان باختری و خط یونانی، از دوران کانیشکا، امپراتور مقتدر کوشانی، در این سنگ‌نوشته زبان بکاررفته در آن بنام  « زبان آریایی » (ariao) یاد شده[۱۱]،( پایگاه باستان‌شناسی سُرخ‌کوتَل در ولایت بغلان، سدهٔ دوم میلادی، موزیم ملی افغانستان  کابل. .(  ویکی پدیا)

 

در نوشته یی  خوانده بودم که این کتیبه را بی وطنانی از موزیم کابل دزدیده و آنرا به نصرالله بابر رییس پیشین  استخبارات پاکستان فروخته بوده اند  که من از درستی و نادرستی آن آگاه نیستم  . امیدوارم این سند گرانبها از دستبرد  خاینان به میهن ، در امان مانده باشد .

 

کتیبۀ رباتک  

 

در سایت (دانشنامۀ آریانا )  ، دانشمند ایرانی آقای دکتر رضا مرادی غیاث آبادی در بارۀ کتیبۀ رباتک بحث جامع و فشرده یی به دست داده اند که درین گفتمان آوردن بخش کوتاهی ازان خالی از دلچسپی نیست :

 

سنگ‌نبشتۀ رَباطک پنجره‌یی گشوده بر فرهنگ ایرانی و زبان‌ آریایی

 « در سده‌های نخستین میلادی، زبان باختری یکی از زبان‌های بسیار مهم دنیای آن دوران شمرده می‌شد. زیرا که زبان باختری، زبان رسمی شاهنشاهان کوشانی بوده و در سرتاسر این امپراتوری مقتدر، در افغانستان، شمال هند و بخشی از آسیای میانه شناخته شده بود. حتی پس از سقوط شاهنشاهی کوشان، زبان باختری دست کم برای شش قرن کاربرد داشته،

همین اندازۀ اندک از بخش‌های خوانده و ترجمه‌شدۀ فرمان‌نامه کنیشکه در رباطک، توانسته است آگاهی‌های مهمی در اختیار پژوهشگران بگذارد و به بسیاری از مباحث پیچیده و حل ‌نشده در مطالعات ایرانی و کوشان‌شناسی خاتمه بخشد:

١ -از هنگام کشف سنگ‌نبشته مشهور "سرخ کتل" در سال ۱۹۵۷ میلادی، تا زمان کشف سنگ‌نبشتۀ رباطک که به همان زبان نوشته شده است؛ مسالۀ نام اصلی این زبان به بحث‌های بی‌پایانی در میان دانشمندان انجامیده بود. برخی این زبان را با نام‌های "کوشانی" یا "بلخی" معرفی می‌کردند. در سفرنامه‌های مسافران چینی سده‌های گذشته از آن با نام زبان "تخاری" یاد شده بود و استاد والتر هنینگ، نام زبان "باختری" را برای آن پیشنهاد کرده بود که مورد پذیرش و توجه بسیاری قرار گرفت.

کشف این سنگ‌نبشته به مساله‌ی نام واقعی زبان باختری پایان داد و به صراحت از آن با نام "زبان آریایی" یاد شده است. این واژه در متن اصلی به گونه‌ی "اَریَـئـو" aryao آمده است. مصوت پایانی این واژه، حرف کوتاه "اُ" است که در زبان باختری (که اکنون می‌توانیم آن را زبان آریایی عصر کوشانی بنامیم) برابر با کارکرد کسرۀ اضافۀ پایانی (یای نسبت) در زبان فارسی است. محل واژۀ مهم "اَریَـئـو" در سطر چهارم این سنگ‌نبشته است.

٢- اکنون این مساله نیز روشن شده است که زبان رسمی و دولت داری کوشانیان، همانا زبان آریایی بوده که از اشاره‌هایی که به صورت منفصل در بخش‌های آسیب‌دیده‌ی کتیبه به آن رفته است؛ هویدا می‌شود. کنیشکه، توانسته است پس از سده‌های بسیاری که از رواج زبان یونانی به عنوان زبان رسمی حکومتی می‌گذشت؛ با فرمانی نافذ، حکم به رسمیت زبان اصلی مردم در دستگاه اداری دهد. از آن پس، همه‌ی اسناد و نوشته‌های دولتی و سکه‌ها به همین زبان به نگارش در می‌آیند.

٣- نیکلاس سیمز ویلیامز و همچنین دکتر مهدی، استاد دانشگاه کابل بر پایه‌ی شواهدی از همین سنگ‌نبشته و نام‌های چهارگانه‌ی شهرهایی که در بخش‌های تخریب‌شده متن به آن‌ها اشاره رفته و در نواحی شمال هندوستان و پنجاب واقع بوده‌اند؛ بر چنین عقیده‌ای هستند که این زبان، در سده‌های نخستین میلادی در گسترۀ وسیعی از آناتولی و غرب ایران آن روز در کرانۀ  فرات تا افغانستان و آسیای میانه و هند و پنجاب مفهوم بوده و بدان گفت و گو می‌کرده‌اند.

۴- این ادعا را دو شاهد دیگر هم پشتیبانی می‌کنند. نخست این که اصطلاح زبان یا خط "آریایی" را داریوش بزرگ نیز در سنگ‌نبشته‌ی بیستون (بند پایانی ستون چهارم) به کار گرفته است: «به خواست اهورامزدا این است نبشته‌ای که من کردم. افزون بر این به "اَری‌یا"» (بیستون، کتیبه داریوش بزرگ، از همین نگارنده، چاپ سوم، ١٣٨۴، ص ۴٠). شباهت واژه و حتی جمله بکار رفته توسط داریوش و کنیشکه، نشانگر فراگیر بودن چنین زبان و نامی برای آن در گستره زمانی بسیار طولانی و پهنه‌ جغرافیایی بس گسترده است. دوم اینکه، بر مبنای گزارش‌های آریـان (آناباسیس ΙV, 3, 7)، کـورتـیوس (V, 4, 10- 13)، دیـودور (VΙΙ, 5, 6) و پلوتـارک، در شرح لشکرکشی‌های اسکندر به ایران از یک چوپان لیکیایی یاد می‌کنند که به سبب اقامت در "پارس" (منظور ایران)، زبان "پارس‌ها" را می‌دانست و وظیفه‌ی یک ترجمان محلی را بر عهده گرفته بود. او پس از این که همراه سپاه اسکندر به سغد و ورارود گسیل می‌شود، باز هم مترجم همراه بوده و زبان اهالی آن جا را نیز می‌فهمیده است. نزدیکی زبان ایرانیان به یکدیگر از منابعی دیگر مانند گزارش‌های استرابو و نیز تاریخ‌نامه‌های سلسله‌ی "هان" در چین نیز دریافت می‌شود.

۵- از آن جا که ساختار و واژگان سنگ‌نبشتۀ رباطک نزدیک به زبان فارسی است و حتا پس از عصر کوشانیان تا سدها سال زبان رسمی هیتالیان بوده است؛ به نظر می‌آید که این زبان نیای اصلی زبان فارسی کنونی که زبان "دری" نیز نامیده می‌شود، باشد. همچنین به نظر می‌آید که واژۀ "دری" که تاکنون معنی‌های گوناگونی مانند "درباری" و غیره برای آن پیشنهاد داده‌اند و تاکنون معناگذاری آن به نتیجه‌ی قاطعی نرسیده است؛ گونه‌ای تغییر آوا داده از واژه "اَریَـئـو" (آریایی) باشد.

٦- بدین ترتیب افزون بر این که پیشینه‌ی زبان دری / فارسی، می‌باید بسیار پیش‌تر از سده‌های نخستین عصر اسلامی باشد؛ چنین به نظر می‌آید که دیرینگی زبان فارسی در شبه قاره نیز بسیار بیش‌تر از آنست که نفوذ آن در هند و پاکستان را نتیجۀ لشکرکشی‌های سلطان محمود بدانیم. (در زمینه‌ی دیرینگی زبان فارسی و حتا نفوذ آن در شعر جاهلی، بنگرید به مقالۀ ارزنده "تأثیر زبان فارسی در ادبیات عربی دوره جاهلیت"، نوشته خانم توردی‌بانو بردی‌یوا، استاد زبان عربی دانشگاه دولتی ملی تاجیکستان، در شماره‌ی نخست مجموعه مقاله‌های پژوهش‌های ایرانی، به کوشش همین نگارنده، ۱۳۸۰، برگ‌های ۵۳ تا ۵۹).(٦)  (  ونیز به خواندن متن ترجمۀ بیانیۀ ویلیامز سیمز در آن دانشنامه مراجعه  شود ) .

کتیبۀ یکاولنگ

کتیبۀ مهم دیگر کتیبۀ یافته شده از (تنگ سفیدک ) در سی کیلو متری  غرب مرکز یکاولنگ است که آنرا در سال ١۹۹٦ م  سیمز ویلیامز خوانده است که بنا به نوشتۀ او ، سال نگارش کتیبه بر می گردد به سال ٤٩٢کوشانی = ٧۹٢ و بنا به قول جناب غلام جیلانی داوری مربوط  است به سال ٦٢٩ م . متن آن که دارای ١٣جمله است محتوی چنین مطلبی  است   : در این سال پادشاه گزن (غزن ) الخیس  پسر خراس ، این استوپه را همچون یک آبدۀ مذهبی در دشت «زمگان» (راغ زمنگان ) برپا داشت درآن زمان پادشاهی ترک و عرب (تاجیک)بود پیشکشهای  شایستۀ من مورد قبول افتاد ..... نام این استوپه «زینا لاکا » است  .

هیون تسینگ زایر چینی هم در سفر نامه اش که خود درسال ٦٣۰ م در بامیان بوده  آنجا را دارای پادشاه مستقل میداند و از مغاره هایی که راهبان بودایی در آنجا به یسر میبرده اند ،  یاد میکند .

نتیجه این است که  پس از کشف  كتیبۀ های سرخ كوتل،  رباتک  ، یکاولنگ و اسناد دیگر که به یكصد و سی پارچه تخمین شده است زبان ( آری ) در خراسان و شمال هند و آسیای میانه زبان گسترده رسمی بوده  ومیتوان آنرا نیای زبان دری نامید . كه . بخش  زیاد این آثار خوشبختانه قابل خوانش هستند . پروفسور  ویلیامز سیمز  در راه باز گشایی دشواریهای آنها به کامیابیهای بسیار دست یافته است . بیانیه یی که آفای سیمز در موزیم خاور باستان در ایکه‌بوکوروی توکیو، زیر عنوان  "اسناد باختری از افغانستان باستان" ایراد کرد . بر بسیاری از پرسشها پاسخ داده و جایگاه زبان آری را که او همنوا با هنینگ ، باختری میخواند  برجسته ساخته است . پژوهنده گان گرامی را برای مطالعۀ آن بیانیه  فرا میخوانم .

. برای جلوگیری از درازای بیشتر ، میخواهم  سخن را در این جا پایان دهم . تنها این نکته را بیافزایم که  اکنون دیگر جهانیان دانشپژوه  به موقعیت بزرگ فرهنگی افغانستان امروز  ، خراسان دیروز و باختریای باستان به خوبی آگاهند  . وامید آن هست تا فرزندان آگاه  کشور ما نیز به ارزش داشته های شان بیندیشند و  خود به گونۀ آزاد از هر بندی ، به این میراث  گرانبها بپردازند و به رمز وراز آن بهتر پی ببرند . بیشترین کار و توجه در این راستا متوجه باستان شناسان و زبانشناسان ما مانند : استادان غلام جیلانی داوری ، داکتر احسان انتظار ، پروفسور حسین یمین ، داکتر روان فرهادی ، پروفسور همام  ، پروفسور زاهدی ، استاد عین الدین نصر و دیگران  است که این زمین پژوهشی  خالی را با تلاشها ودستاورد های دانشی  شان پر کنند و به گفتۀ رودکی بزرگوار: راز دانش را به هرگونه زبان گرد بیاوریم و گرامی بداریم . که او  از پیشینیان خردمند خود با سپاس یاد کرده  وسروده بود :

مردمان بخرد اندر هر زمان        راز دانش را به هرگونه زبان      

  گرد کردند و گرامی داشتند        تا به سنگ اندر همی بنگاشتند

                                                                     والسلام

 

 

 

 

 

یادداشتها :

 

(1) - در پیشاپیش این دسته بندی از  گسترۀ  بزرگتری از زبانهای آریانی باید سخن گفته شود به این گونه  : 

                                                              زبان هندو اروپایی 

                                                                                  |  

                                                                         هندو  آریانی    

                                                                                  |                                                              

|------------  ------       --  ------------------------------------------ |        

          بلخی باستان ( اوستایی)     

   هندی باستان

                                                           |                                                                                                |

                                            زبانهای آریانی میانه  زبان آری  :             ودایی  

                                                            |

                     پهلوانیک ( پهلوی اشکانی )  شاخه شمالی شرفی- پهلوی ساسانی  --شاخه جنوبی

                                                                                                

           گروه شرفی میانه :

         - زبان سغدی

         - زبان خوارزمی

         - ربان سکایی 

         - زبان تخاری ( بلخی )

 

          دورۀ نو (معاصر) :

              |

          زبان دری ( فارسی ، تاجکی )  

          پشتو

          کردی

          زبانهای پامیری : ( اشکاشمی ، یدغه ، شغنی ، یغنوبی  ( بازمانده زبان سغدی) یزغلامی منجی ، سنگلیچی ، و….)

          بلوچی

          نورستانی : ( کتی ،  ویگلی ،  وری ، اشکون ،  پرسون ، گوار ، دهمیلی  ) 

          پشه یی : ( دردی)    

 

2- خرده اوستا . تالیف استاد پور داوود . ازسلسله انتشارات زرتشتیان ایرانی بمبئی.  ص 32

3- اوستا – محمد راشد محصل  .دفتر پژوهشهای فرهنگی .

4.زین الاخبار- ص 11

5- دانشنامۀ آریانا – سنگنوشتۀ رباطک

6- همانجا. برای آگاهی بیشتر مراجعه شود به متن اصلی  در( دانشنامۀ آریانا ) .

:

* دکتر لعلزاد مینویسد  : جليل دوستخواه در ترجمۀ اوستا از انگليسی به فارسی، متن آنرا به 6 دفتر

(گاھان، يسنا، يشتھا، ويسپرد، خرده اويستا و ونديداد) تقسيم نموده، درحاليکه متن انگليسی

آن شامل 4 بخش يسنا (دربرگيرندۀ گاتا)، خرده اويستا (دربرگيرندۀ يشت ھا) ، ويسپرد و

ونديداد ميباشد.

- دراين ترجمه، َ اييريانه ويجه را "ايرانويج ؛ ” کوه حرا را ”کوه البرز ؛ “ آرين را

"ايرانی" و غيرآرين را ”انيران“ ترجمه نموده است ( آرين را آريائی درنظرگرفتم). دکتر لعل زاد .

مقالۀ :  http://www.khorasanzameen.net/php/pdf/alalzad07.pdf

 

مقاله های پیوست :

 1-      http://www.khorasanzameen.net/php/read.php?id=842 

2-     http://www.khorasanzameen.net/php/read.php?id=819

3- http://www.khorasanzameen.net/archive/history/ssabzwari-vogelsang08.html

4-  http://www.khorasanzameen.net/php/read.php?id=465

 

 


بالا
 
بازگشت