عالم

نگاهی به کتاب فرستاده

 

 

 

نگاهی به کتاب فرستاده

پیوست به گذشته

 

بخش یازدهم

شانزده

 پیوندخلیلزاد با اسلام سیاسی در ایران

خلیلزاد، همزمان با حمایت از اسلام سیاسی در خاور میانه، پاکستان و افغانستان، درتهداب گذاری و به پیروزی رساندن اسلام سیاسی و بنیاد گرا در ایران بحیث راهکارهای استراتیژیک و دراز مدت مبارزه ای امریکا با شوروی و همینطور نیروهای چپ و ملی در ایران نقش اساسی داشته است . خلیلزاد مینویسد: « من با شریل برای رفتن به پاریس برنامه ریزی کردیم و بباورم ایران نیز در استانه آشوب در گیر میشد... فکر کردم با آیت اله روح اله خمینی رهبر ملی! مخالفان ملاقات کنم که در پاریس بود. یکی از همکاران ما، مرا بخانه ابراهیم یزدی، یکی از دستیاران خمینی برد... من خود را دانشگاهی مهمان معرفی کردم ... و یزدی هم بلا فاصله مرا نزد خمینی برد ... خمینی دیدگاهای خود را توضیح داد و نوار های صوتی وکتابهای خود را بمن داد که به امریکا ببرم...» فرستاده، برگه 46 .

بعد ازین ماجرای ملاقات خلیلزاد با روح اله خمینی در پاریس بود، که امریکا از حمایت شاه، دست نشانده دیگرش که تاریخ مصرفش  گذشته است  و در جنگ خونین امریکا با شوروی در میدان افغانستان کار رایی چندانی ندارد دست برمیدارد. و  امریکایی ها برای پیشبرد درامه خونین برخورد دراز مدت با شوروی و  حاکمیت سیاسی حزب دموکراتیک خلق در افغانستان، باید اسلام سیاسی را وارد کارزار ایران میکردند تا کمربند سبز را بگرد شوروی تنگتر می نمودند و سیاست ضربه وارد کردن از چند جناح را همزمان به پیش میبردند. از تمام داستان پردازی فلمی هالیودی و قراین سفر خلیلزاد به پاریس بر می آید، که این سفر را سازمان سیا برای ملاقات  و بستن قرار و مدارهایی با خمینی در مبارزه بر ضد شوروی ونیروهای چپ و ملی و ترقیخواه در ایران و افغانستان تنظیم کرده بود و امریکا ازطریق وابسته دیگر خود یزدی زمینه سازی کرده بود تا خلیل زاد طرح و نظر امریکا را به خمینی تحویل دهد و  نکات نظر و نوارهای خمینی را برای خاطرجمعی دادن به امریکا به سیا بسپارد.

رومان نویسی خلیل زاد در واقع سر نخ اصلی قضیه را کاملن روشن میسازد و پروژه ای رفتن شاه بدون شک، پیشپرداخت امریکا، برای پیروزی گروهای اسلام سیاسی در ایران وتعویض شاه  به خمینی بود، که میتوانست شراکت نیروهای اسلام سیاسی و بنیاد گرا و تروریزم اسلامی را برای پیروزی بر شوروی در جنگ افغانستان تسهیل کند. سناریوی چند سره سفر تفریحی خلیلزاد به پاریس و  باز طرح  این پرسش که خمینی در پاریس است و خلیلزاد از روی تفنن بخواهد خمینی را بیبیند؟ یکی از همکاران خمینی ابراهیم یزدی است، باز یکی از دوستان خلیلزاد یزدی را میشناسد؟! باز ملاقات با یزدی و بسرعت برق ملاقات دانشگاهی مهمان  با خمینی در ظرف چند ساعت و...،؟1  همه این تصادف های طلایی! از معماهای اند، که با طلسم سازمان  سیا انجام شدند  و خلیلزاد در نقش پیام رسان سازمان سیا توانسته بود،در مدت کوتاه با وساطت   افزارهای اروپایی سیا، درین سفر تفریحی؟!  پیام سیا را به خمینی برساند و بالعکس آن، طومارهای خمینی را به سیا تحویل دهد. دید و بازدیدهای سفر تفریحی! سرانجام  منتج به رفتن شاه و جانیشینی او بالوسیله امام  میشود.

 شاه دکتاتور و سیکولار وابسته امریکا، نمیتوانست با پروژه ای که با افزارهای اسلام سیاسی و بنیاد گرایی اسلامی، از سوی امریکا  سالها پیش  برای مقابله با شوروی و جنبشهای چپ و ملی در کشور های اسلامی بکار انداخته شده بود، دمساز گردد و چندان مهره کار آمد درین پروژه باشد.  شاه پرزه ای بود، که با دکتاتوری نظامی و سرکوب استخباراتی و سیاسی بسود سیاست های امریکا در منطقه فعال بود و اما اسلام سیاسی، از بار فکری و عقیدتی و سیاسی بر میخاست و زمینه مبارزه ای درازمدت فکری و سیاسی را با شوروی و چپ و از جمله چپ نیرومند ایران دران زمان فراهم  میآورد و ازینرو افزار کار آمد تر در مبارزه با شوروی و چپ و ملی گرایی ضد سیطره وهژمونی امریکا در منطقه و جنگ امریکا با شوروی در افغانستان بود. بدینسان تعویض شاه با خمینی به نیرو گرفتن بیشتر جنگ امریکا با شوروی در میدان افغانستان کمک همه جانبه کرده میتوانست.

در حالیکه هدف از آوردن دوباره رضاشاه در کودتای 28 مرداد 1332 خورشیدی با حمایت و پشتیبانی امریکا، تنها  تصرف نفت آبادان ایران و مبارزه با چپ و ملی گرایی ایران بود، اما آوردن اسلام گرایان سیاسی در ایران و افغانستان و پاکستان، مضاف بر تصرف ذخایر نفت وگاز آسیای میانه، قفقاز، خزر و انتقال این ذخایر  به بازارهای جهانی ذریعه کمپنیهای امریکایی و سلطه امریکا بر منابع مهم  انرژی جهان را برای امریکا در بر داشت، افزار مؤثر مبارزه با شوروی، چپ و ملی گرایی در منطقه و  یکی از فکتور های اساسی در جنگ امریکا  بر علیه شوروی بود و میتوانست سلطه  امریکا را بر بخش مهم جهان و مبارزه با حریفانی مانند چین، هند نیز  امکان پذیر بسازد.

 در داستان پردازی تصادفی ؟! خلیلزاد و خمینی به آسانی توانستند حرف دل یک دگر را بفهمند و روی نکات مشترکی متضمن منافع دو طرف، یعنی برداشتن چپ و ملی گرایی و نیروهای میهنپرست ازهردو کشور افغانستان و ایران، توافق کنند، که هم برای امریکا وهم برای خمینی در آینده دردسر ساز بودند.  زیرا ثبات و تداوم حاکمیت سیاسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان  منجر به حمایت از چپ ایران میشد. ازینرو جاگزین کردن کارآمد نیروهای اسلام سیاسی بنیادگرا در هردو کشور در کنار اینکه برای تامین منافع اقتصادی و استراتیژیک امریکا مساله مهم و جدی  در بازی بزرگ و مبارزه با شوروی بود، منافع سیاسی و ایدولوژیک خمینی را نیز برآورده میکرد.

خمینی طومارهای تبلیغاتی، نوار های صوتی وکتابهایش را به خلیلزاد سپرد که دران  چیزی بر ضد امریکا و سیستم سرمایه سالاری وجودنداشت و ندارد و کار اصلی خمینی نیز یکسره کردن وسرکوب چپ و ملی گرایی ونیروهای دموکرات و ترقیخواه و سیکولار ایران بود و مشکل اساسی با پروژه امریکایی اسلام سیاسی و سلفی گری  در پاکستان و افغانستان در آنزمان نیز  نداشت. زیرا پروژه جنگ شیعه و سنی امریکایی ها در منطقه خاور میانه بعد از شکست دشمن قدرت مند و آشتی ناپذیر شوروی برای تداوم جنگهای نیابتی امریکا  در منطقه نفت خیز خاور میانه شروع شد. اسلام سیاسی و ایدولوژیک نوع شیعی و سنی آن در مضمون وماهیت خود کدام اختلاف اساسی نداشته و ندارند، بلکه هردو سر و ته یک کرباس اند.

 در واقع سازماندهی گروه های مسلح اسلام سیاسی و بنیادگرا در پاکستان هم بسود خمینی بود و هم بسود امریکا و هم افزاری برای پیروزی در جنگ امریکا بر ضد شوروی. این پروژه به لحاظی برای خمینی سود آور بود که خمینی بعد از موافقت امریکا به رفتن شاه، هم قبضه اش را بر حکومت بدست میآورد و هم میتوانست در ایران  جنبش چپ ومجموعه ای از نیروهای ملی وترقی خواه و سیکولار را که میتوانستند با پشتیبانی حاکمیت سیاسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان، به مانع اساسی در برابر خمینی تبدیل شوند، بردارد. ازینرو این باج دادن دوسره، بسود هردو تمام میشد.

شاید هم واردکارزار شدن خلیلزاد درین پروژه، بجایی یک جاسوس ایرانی تبار امریکایی، بیشتر بسود خمینی بود، که ریسک افشاگری ان کمتر بود و خمینی در رابطه ای پس پرده با امریکا ترجیح داده بود از یک عضو سیا افغان تبار استفاده کند تا از یک ایرانی.  و میتوانست با تامین رابطه با سیا از طریق یک افغان  شامل در این پروژه  در پشت سر انقلاب نه شرقی و نه غربی بیشتر پنهان بماند. خمینی آن سر ورازهای را که میتوانست با خلیلزاد بگوید، با یک ایرانی نمیتوانست بر زبان بیاورد و یا امریکایی ها نمیخواستند وارد این ماجرا یک ایرانی را بکنند. اما اینکه چرا شاه را با آنهمه وابستگی و سرسپردگی اش به امریکا،  برداشتند، ازین واقیعت برخاسته بود که شاه با همه هزینه امریکا و سیا نتوانسته بود در مبارزه با گروهای چپ و ملی و نیروهای های ترقیخیواه داخل ایران پیروز شود و میانه ای خوبی هم با اسلام سیاسی و مذهبیون تند رو شیعه نداشت، که افزار کار آمدی در مبارزه با  شوروی باشد و در پروژه بازی بزرگ جندان ثمر بخش نبود. از همین رو امریکا میخواست، نه تنها پاکستان و عربستان سعودی را وارد این مبارزه  در میدان افغانستان کند، بلکه با سلطه اسلام سیاسی در ایران و باز کردن عقب جبهه دیگر برای گروهای بنیاد گرای اسلام سیاسی و تندرو  زیر حمایت خود در افغانستان، از چند جهت به شوروی ضربه بزند.

امریکا در شرق میانه، پاکستان، افغانستان ترکیه و سایر کشورهای عربی و عجمی اسلامی، در مبارزه با شوروی و چپ و ملی گرایی و نیروهای دادخواه و ترقیخواه، که تهدید بالقوه برای منافع امریکا و غولهای نفتی و مجموعه  های کلان فروش اسلحه و تجهیزات نظامی آنکشور بودند، هزینه بزرگی را برای ایجاد، تسلیح و تجهیز گروه های بنیاد گرایی مذهبی و اسلام سیاسی و ایدولوژیک کرده بود، که ایران بنا بر همسرحد بودنش با شوروی و افغانستان بمثابه میدان جنگ، نمیتوانست ازین امر بزرگ مستثنا شود و دران به ابقای شاهی توجه شود، که با مذهبیون تند رو و اسلام سیاسی میانه خوبی نداشت و در مبارزه با نیروهای ترقیخواه، ملی و چپ نیز چندان مؤفق نبود.

با آنکه حکومت آخندی ایران همسو با استراتیژی امریکا در جنگ علیه جهان سوسیالیستی، جنبشهای چپ و ملی و شوروی در افغانستان و در ایران و خاور میانه عمل کرده بود، اما امریکا بعد از برنده شدن در جنگ سرد و فروپاشی شوروی، طبق استراتیژی تدوین شده ای پسا شوروی خلیلزاد ها، در ایران به رژیمی نیاز داشت که صد در صد به منافع امریکا بچرخد.  حکومت آخندی ایران برای امریکا تنها در مبارزه با چپ و نیروهای ملی و گرایشهای سوسیالیستی کارایی داشت. اما برای حیات خلوت امریکا در خاور میانه، تفکر و سیاست صدور  ایدولوژی اسلام سیاسی نوع ولایت فقیه بحیث کالای صادراتی منافع ملی رژیم ایران درین منطقه، با منافع امریکا و متحدان خلیج فارسش همسو نبود، ازینرو ضرورت تعویض رژیم آخندی بیک رژیم کاملاً دست نشانده و مزدور امریکا مانند افغانستان، عربستان سعودی و سایر حاکمان مزدور خلیج فارس برای امریکا همواره در سر میز خلیلزاد ها قرار داشته است.

 

هفده

 

 خلیلزاد و پاکستان

اکت و اداهای خلیلزاد در کتاب فرستاده، برضد پاکستان، نیز اداهای جعلی و تصنعی بوده و اند. خلیلزاد چه در دوران مجاهدین و چه در زمان طالبان و چی در حاکمیتهای کرزی و احمدزی همسو با اهداف پاکستان برای فربه کردن و تامین رهبری سیاسی اجنتهای پاکستان و گروه های سیاسی و استخباراتی تحت اداره و قیمومیت پاکستان مانند طالبان، شبکه حقانی و حزب اسلامی تروریستی حکمتیار عمل کرده است. دید خلیلزاد و پاکستان در مورد تک قومی شدن حاکمیت سیاسی در افغانستان، انتقال پشتونهای پاکستان بشمال کشور و تصفیه چهره ها و رهبران نظامی و سیاسی جبهه مقاومت از درون الیگارشی قبیله ای حاکمیت سیاسی وابسته به امریکا همسان است. زیرا پاکستانی برای تحمیل سلطه کامل سیاسی، استخباراتی واقتصادی و حیات خلوت شان تا  دریای آمو، همواره بر گروه های سرمایه گذاری کرده اند، که ترکیب خالص پشتونی داشته اند و شبکه استخباراتی شان را در تمام کشور با استفاده از جزایر ناقلین پشتون عمدتن پاکستانی  شاخ و برگ و گسترش داده اند. بدینسان در مساله انحصار قدرت سیاسی ــ قومی، گسترش ناقلین پشتون به مناطق و محلات زیست ازبکها، تاجیکان، ترکمن ها، هزاره ها و ...، حذف سایر جوامع واقوام از قدرت، دیدگاهای پاکستان با گروه های فاشیستی و خلیلزاد با هم منطبق و در یک خط و مسیر قرار داشته و دارند.

خلیل زاد در واقع از همان آغاز تجمع گروه های اسلام سیاسی و تروریستان اسلامی در پاکستان، برای شتاب بخشیدن کمک های امریکا  به مجاهدین در پاکستان  در دولت ریگان مشاور ویژه وزارت خارجه بود و او مصروف هم آهنگ سازی کمک، آموزش و مسلح کردن مجاهدین با دولت پاکستان بوده است [1]. مهره های مورد نظر خلیلزاد برای پیشبرد حاکمیت سیاسی یک قومی بعد از حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان، از حمایت بیدریغ پاکستان برخوردار بوده و میباشند.  حمایت ازحکمتیار، طالبان  و همچنان کار مشترک پاکستان با خلیلزاد در  انتخابات دوره ای ریاست جمهوری بسود کرزی و احمدزی، تغییر جغرافیه  جنگ بشمال، از موارد مهم کار مشترک پاکستان تیم فاشیستی خلیل اند. و بیشترین رهبران مطرح مخالف پاکستان از جمله فرمانده مسعود، استاد ربانی وتعداد بیشماری از فرماندهان مقاومت راکه بر علیه سیاستهای پاکستان جنگیده بودند مشترکاً  از سر راه برداشتند.

خلیلزاد برخلاف راه اندازی هیاهوی تبلیغاتی بر علیه پاکستان در کتابش، اولین تلاشش را در تدارک یک جنگ خونین امریکا، برضد شوروی و حاکمیت سیاسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان کاملن  همسو با اهداف پاکستان آغاز کرد و دایه مهربانتر ار مادر برای تامین منافع حیاتی پاکستان دست و پا زده بود، تا هم« لر و بر » را  با حمایت پاکستان درین جنگ متحد کند و هم نقش این لر و بر ها و پاکستان رادر سرنوشت پسا جنگ بسود انحصار قدرت یک قومی خود در افغانستان حفظ کند. ازینرو گرم جوشی با پاکستان و حمایت از پاکستان کار اصلی خلیلزاد بوده و است.

 تلاشهای مشترک خلیلزاد و سیا، منجر به رفع تحریمها و تعزیرات بر پاکستان در ما های  نخست حاکمیت سیاسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان گردیده بود. با عرق ریزی خلیلزاد  قیود  فروش جتهای  اف 16 ،  و صدور اسلحه به پاکستان در آنزمان بر داشته شده بود  و زمینه کمک مالی امریکا و متحدانش به پاکستان در برابر حاکمیت سیاسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان را  فراهم کرده بود.  در گیر ودار مبارزه باشوروی و حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان، پاکستان صاحب سلاح ذروی میشود و آب از آب تکان نخورد، کاری که در مورد غنی سازی یورانیوم از جانب ایران با استفاده از گزینه نظامی و تحریمهای بیرحمانه اقتصادی همراه گردید.

همان ضرب المثل معروف « یک بام و دو هوا ویک شهر دو نرخ » در مورد برنامه ذروی پاکستان و ساخت سلاح ذروی توسط آنکشور، بخاطر تبانی های خلیلزاد ها در جنگ بر علیه مردم افغانستان  عملی و اجرا شد. در مقابل این همه خدمات صادقانه ای خلیلزاد به پاکستان، جنرال اعظم پیام جنرال ضیا حاکم نظامی پاکستان را به خلیلزاد میرساند و از خدمات او به پاکستان تشکر میکند و خواهان رفتن او به پاکستان میشود و از خلیل زاد میخواهد  به سیاست « به آتش کشیدن افغانستان » که از برنامه های اصلی  ضیا است، بپیوندد و در کنار او بایستد. فرستاده، برگه 49 . 

خلیلزاد بحیث مهره سیا و عمال برژنسکی و ویلیام کیسی فرمانداران سیا، در کنار پاکستان و جنرال ضیا حاکم نظامی و جنرال اختر عبد الرحمن رییس آی اس آی، یکی از قصابان اصلی کشتار مردم افغانستان، می ایستد و  در پروژه تخریب و به آتش کشیدن کشور ما،  بیشتر از پاکستانی های دیگر در خدمت منافع پاکستان قدم بر میدارد.  با این کاروایی مزدور صفتانه بسود حاکمان نظامی پاکستان، خلیلزاد  همسو با تفکرات قبیله یی و فاشیستی، حالا در داستان نویسی اکت و ادای بوزینه ای ضد پاکستانی سر میدهد؟! و برای ماهی گرفتن از فضای کنونی وروحیه ضد پاکستانی مردم به موج سواری می پردازد. تلاش خلیل زاد برای گره زدن ناف اسلام گرایان پاکستان و همین طور رهبران جهادی افغانتبار افغانستان با سازمان سیا  تلاش موفقی بوده است و در واقع  خلیلزاد ازین بازی بیشتر بسود بازیهای قومی پسا جنگ استفاده ای شایانی برده است. فرستاده،  برگه 50 . خلیل زاد بااین شکوه وشکایت از پاکستان در گفتار،  در کردار با تمام سیاستهای پاکستان در برابر جبهه مقاومت ضد طالبان، مردم افغانستان و کشور همسو بود. و ازین همسویی در زمینه های مختلف فراوان سود برده است. نقش پاکستان در انتخابات بسود کرزی و احمدزی وتصفیه جبهه مقاومت وبرداشتن چهره های ضد پاکستانی از حکومت وارگانهای امنیتی روشنترین تبانی  پاکستان با خلیلزاد بر علیه جوامع واقوام غیر پشتون بوده و میباشد.

راه اندازی جنگ خونین در شمال در حقیقت با طرح و پلان گروه های تروریستی دوسوی مرز دیورند وهدایت مستقیم پاکستان و مهره های استخباراتی غرب و پاکستان در درون حکومتهای کرزی واحمدزی انجام گرفته و میگیرد، که بانی آن خلیلزاد بوده است. بازگشت مهره های درشت طالبان و حزب اسلامی حکمتیار برای تقویت گرایشات فاشیستی و هژمونی قبیله سالاری تحت حمایت آی اس آی، از عرصه ی دیگر این همکاری است، که با پشتوانه تیم فاشیستی خلیلزاد زیر نام پروژه صلح دارد عملی میگردد.

 

هجده

 

 طرح استراتژیک پسا شوروی خلیلزاد

 

خلیلزاد بین سالهای 1991 و 1992  در ترکیب تیمی فعالیت میکرد، که برای سیاستها و استراتیژیهای کلان  محافل حاکمه ای امریکا برای جهان یک قطبی  پسا شوروی، راهکارهای اساسی برخورد با وضع جدید را تدوین میکردند.  درطرح و برنامه پسا جنگ سرد امریکا، که توسط سیا، پنتاگون، وزارت خارجه امریکا و موسسه راند تهیه شده بود و خلیل زاد طبق ادعایی خودش دران نقش مهم داشت. در واقع هدف اساسی  استراتیژی پسا جنگ سرد، باداری تمام و کمال امریکا بر همه ای جهان است. محتوای اساسی این طرح  معطوف به سلطه  بی چون و چرایی امریکا بر جهان میباشد.  درین برنامه تجاوزکارانه باید شاهرگهای اقتصادی جهان و همینگونه نقاط استراتیژیک تمام دنیا زیر سلطه کامل امریکا  قرار بیگیرد و امریکا کنترول و مالکیتش را بر منابع مهم اقتصادی و از جمله میدانهای نفتی و گازی جهان و شاه لوله های نفت و گاز و مسیر این شاه لوله ها تامین کند. و در واقع حاکمیت سیاسی و سلطه اقتصادی و نظامی امریکا بر همه جهان تعمیم یابد. فرستاده، برگهای 74 الی 78 .

 در واقع خلیلزادها با ارائه  این طرح و برنامه پسا شوروی، امریکا، دیدگاهای اساسی امریکا را در مورد آزادی، دموکراسی، عدالت و حقوق بشری و احترام بحق حاکمیت و استقلال کشورها و مردمان سراسر جهان، در جهان یک قطبی زیر سیطره ای امریکا بیان کرده اند ؟! درین استراتیژی خلیلزاد، امریکا باید از ظهور یک قدرت رقیب و همسطح خود در جهان جلو بیگرد و در برابر هر اقدامی که منافع امریکا را در درون هر کشور  و در هر نقطه  از جهان  تهدید کند، باید پاسخ قاطع و محکم نظامی بدهد. نظام جهانی باید یک قطبی و در زیر رهبری کامل امریکا باشد. درین سیاست به هیچکس اجازه داده نمیشود تا در یک منطقه ولو خاک خودش باشد مسلط گردد. همزمان باید قوتهای مسلح امریکا در تمام نقاط حساس و استراتیژیک جهان جابجا شوند و آماده ضربه زدن نظامی به هر قدرت مخالف، اگر در داخل کشور خودش هم باشد، باشند. فرستاده، برگه 79.

البته یک جز کامل این استراتیژی راکه خلیلزاد بنا به هر ملحوظی ذکر نکرده است، این بوده واست، که جنگ و نا امنی در جهان با استفاده از ابزار اسلام سیاسی و گروه های تروریستی اسلامی، ایجاد گردد و از راه اندازی این جنگهای فرسایشی، امریکا سلطه نظامی، سیاسی، اقتصادی و استخباراتی خود را بر چهان بگستراند. خوب اگر به پس منظر این استراتیژی نگاه کنیم، این طرح تدوین شده، چنانکه همه شاهد بودند و بودیم، مطابق آرزوی خلیلزاد در بسیاری از نقاط دنیا مانند افغانستان، عراق، سوریه، لیبی، یمن، سودان، سومالی، اوکراین، یوگوسلاویای سابق، کشورهای اروپای شرق، جمهوریهای بالتیک، قفقازو...، پیاده شده و کماکان در حال پیاده شدن است.  یک نگاه گذارا به این استراتیژی بیانگر آنست، که راهکارهای خلیلزاد و سازمان سیا، صد بار بیشتر از نظریات فاشیستی و اقدامات عملی هیتلر خطرناکتر است و در بسیاری از موارد دست فاشیستان آلمانی را از پشت بسته است. فاشیزم بگونه خطر ناکتر از هیتلر در قاموس خلیلزاد ها زنده شده است و بیشتر ازان در صدد اشغالگری و سلطه کامل بر جهان است؟! در سیاستها و استراتیژیهای استعماری قرن 19 و 20  و همینطور فاشیزم هیتلری  قرن بیست، بیشتر تقسیم جهان مطرح بود و اما در سیاستها و استراتیژی های خلیلزادها سلطه کامل بر همه جهان و اداره ای جهان  از یک دست و از طریق مهره های استخباراتی و حاکمیت های دست نشانده و مزدور امریکا مطمح نظر اساسی قرار داده شده است.

اما بگفته خود خلیل زاد، این استراتیژی جنگ طلبانه  که بیشتر از باورهای قومی قبیله یی و دید فاشیستی و تمامیت خواهی او مطرح شده بود، حتی طاقت برخی نیو محافظه کاران امریکا و هم حزبی های خلیل زاد را سرآورد و به مخالفت و اعتراض کشاند. اما از آنجاییکه حلقات خبیثه سیا و فرمانداران غولهای صنعت نظامی و نفتی وبانکداران بزرگ در امریکا حرف اول را میزنند، این استراتیژی و سیاستهای تجاوز گرانه ای خلیلزادها هم اکنون در حال اجراست و  زمینه سازی برخورد نظامی با روسیه، چین، ایران، کوریا، کوبا و...، فضای تیره و تار وغبارآلود جنگ هستوی را بر سر تمام ساکنان این کره خاکی  گسترده است و باعث اضطراب جهانی شده است.

 سیاست توسعه لجام گسیخته وگستاخانه ای ناتو زیر رهبری امریکا به هر سمت و سو  و اقصا نقاط جهان و پیشروی بسوی سرحدات روسیه، چین، هند، ایران و کوریای شمالی در واقع  راهکار عملی استراتیژی خلیلزاد ها برای جلوگیری از ظهور قدرتهای رقیب اقتصادی و نظامی و  ممانعت از رشد مستقلانه  اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و نظامی کشورهای جهان و  منطقه است. در پرتو اهداف تعریف شده این استراتیژی، هرکه از زیر سلطه امریکا سرکشی کند، تروریست و یا حامی تروریزم است. این در حالی است، که تروریزم اسلامی و تروریزم دولتی در هر شکل و شمایل  اسلامی و  غیر اسلامی آن  فرزند نا مشروع دستگاه استخباراتی وراهکار سیاست خارجی امریکا بوده و میباشد. درین استراتیژی حمایت از متحدان و دفاع نظامی از آنها در نظر گرفته شده ولو این متحدان خود مانند اسراییل، عربستان، ترکیه، قطر، پاکستان و...،  تجاوز گر باشند. فرستاده، برگه 79 .

اما برغم این همه مخالفتها با استراتیژی هیتلری خلیل زادها، نیو محافظه کاران و محافل صیهونستی در کاخ سفید، سیا و پنتاگون و وزارت خارجه ای امریکا در پشت سر این طرح قرار داشته ودارند و آنرا به سیاست رسمی بوش پسر  وهم اکنون ترامپ تبدیل کرده اند و زل ( خلیلزاد)  برای تطبیق این استراتیژی گاهی از افغانستان سر درآورد، گاهی از عراق و گاهی از عربستان و قطر و ترکیه و سازمان ملل متحد تا به طلسمات تجارت مرگ وخون درین استراتیژی، مصداق عملی بخشد. و پیامد این سیاست ضد بشری خلیلزاد ها افغانستان، عراق، سوریه، لیبی، یمن و ده هاکشور دیگر را بخاک وخون کشاند. و نطفه های بالقوه یک جنگ جهانی دیگر را با طرح پیشروی بسوی سرحدات شوروی در اوکراین، گرجستان، و آذربایجان و همینطور با استفاده از ابزار تروریزم اسلامی بسوی اسیای میانه و چین بوجود آورده است.

تا کنون پروژه های سلاخی خلیلزاد ها با قساوت و شدت هرچه تمامتر به پیش برده میشود، و برای تخریب و فاقد ساختن کشور ها، از هستی مادی و معنوی در جریان تطبیق قرار داده شده است. و سر انجام این سیاستهای تجاوز کارانه و با استفاده از ذرات خانه ذروی  موجود در جهان به نابودی انسان وتمدن چندین هزار ساله ساخته شده بدست بشر منجر خواهد شد، مگر اینکه عقل سلیم ،جریانهای سیاسی ترقیخواه و انسانمدار و افکار عامه مردم امریکا و جهان، جلو این تجاوز گری عمال قبیله یی افغانستان ومحافل راست افراطی را از نهاد های سیاسی و سیاستگذاریهای امریکا بیگیرند.

ذهن، تفکر و سیاست فاشیستی خلیلزاد، بیشتر از سپارشاتی، که او به محافل حاکمه امریکا برای سلطه برجهان و  اجرای بی چون و چرایی امر و نهی امریکا  در اقصا نقاط جهان در شاهکار فرستاده ارائه میکند، قابل خواندن و درک است و فشرده مجموعه ای راکه خلیلزاد، برای آقایی امریکا برجهان پیشنهاد میکند،  د زیر بر شمرده میشوند:

ــ  امریکا قدرت نظامی اش را بطور فوق العاده افزایش بدهد؛

ــ  امریکا خلیج فارس را بحیث پایگاه اصلی خود زیر کنترول داشته باشد( کاش خلیلزاد پیشنهاد میکرد،نام خلیج فارس، که نام خوش آیند برای خلیلزاد نیست، به خلیج امریکا تبدیل میشد) و به کسی اجازه ی استقرار نیرو را درین خلیج ندهد؛

ــ  از نمایش قدرت روسیه، درسوریه باید بگونه عاجل جلوگیری شود. چرا ما اجازه دادیم که روسیه به منطقه باز گردد؛

ــ امریکا با توسل به هر وسیله ای نگذارد جهان چند قطبی شود و تنوع و چند گانگی دران بوجود آید؛

ــ برنامه اتومی ایران بکلی باید متوقف شود تا جلو تبدیل شدن ایران را بیک قدرت منطقوی بیگیرد؛

ــ  ما باید به سه منطقه تمرکز کنیم، خاور میانه، اروپا و آسیا و اوقیانوسیه؛

ــ ما باید دوستان مانرا  در خاور میانه، قفقاز و اسیای مرکزی نیرومند کنیم؛

ــ ما باید عربستان سعودی و کشورهای خلیج را در برابر ایران نیرومند کنیم؛

 ما باید  تمام تلاش خود را برای برهم زدن موقعیت ایران در سوریه، یمن، عراق و... متمرکز کنیم ؛

ــ برای مقابله با چین باید حضور نظامی خود را در اسیا و اوقیانوسیه بشدت افزایش بدهیم و در برابر هرگونه تهدید چین دلیرانه بایستیم ( اما این مناطق بیشتر قلمرو بحری چین اند) ؛

ــ قدرت امریکا باید بدون رقیب بماند و هر کشوری که بسوی قدرت شدن حرکت کند، بلا استثنا، باید سرکوب ونابود شود؛

ــ اروپا را باید به عکس العمل فعال در برابر روسیه بکشانیم. ناتو باید با سلاح مدرن در شرق مجهز شود و به قوت تهاجمی تبدیل شود؛

ــ ما باید اوکراین را بخط مقدم جبهه ضد روسیه تبدیل کنیم و روسهارا زمین گیر کنیم؛

ــ کشور گرجستان و کشورهای بالتیک باید بگونه جدی با قوای ناتو تجهیز شوند؛

ــ ما باید در سوریه با تجهیزات سنگین نظامی وارد شویم، تا همه را سر جای شان بنشانیم؛

ــ امریکا در دیگر جاها به ملت سازی ودولت سازی بپردازد؛

ــ ما باید کسانی را تربیت کنیم که بتوانند قدرت را در کشورهای مختلف بدست گیرند.

 و ده ها مساله ای دیگر ازین دست.

  طوریکه معلوم است، برنامه خلیلزاد از الف تا ی، در واقع طرح سلطه کامل امریکا بر زمین، فضا و آبهای جهان است، که نه قلمرو سیاسی دولتها را برسمیت می شناسد ونه  به اراده سیاسی مردم برای تشکیل حاکمیت سیاسی توسط خود آنها احترام  قایل است. در جهان صرف به مناسبات سلطه و تابعیت اهمیت قایل است و هرجا کشوری بسوی قدرت اقتصادی  و دولت مقتدر  ملی تبدیل شود، بدون اینکه خطری ازان متوجه جهان باشد، بلادرنگ  باید سرکوب شود و از ایجاد هرگونه قدرت رقیب باید جلوگرفته شود. یعنی خلیلزاد  اجرای وظیفه خدا  در زمین را بدست امریکا میسپارد. و در تمام نقاط جهان باید امریکا حضور نظامی بلا قید و شرط داشته باشد. مگر طرح خلیلزاد برای تبدیل شدن مطلق امریکا به حاکم جهان نیست؟ مگر هیتلر و موسیلینی بگرد خاک پای خلیلزاد با ارایه این طرح فاشیستی بی همتا میرسند؟ مگر فاشیزم کدام شاخ یا دم داشت، که خلیلزادها ندارند؟ تحقق طرح استراتیژیک؟! خلیلزاد در واقع به نابودی  کره زمین بدست امریکا خواهد انجامید. آیا اینکه خود امریکا به اساس این طرح خلیلزاد به پیروزی میرسد یا نه، هنوز کسی نمیداند. ولی خلیل با ارائه این طرح میخواهد تمام بشریت به اسیر و برده امریکا تبدیل شود و در تمام کره زمین صرف یک سلطان و حاکم جهان وجود داشته باشد؟!

معلوم است که طرح هیتلر برای تصرف بخشی از جهان، بسیار نرم تر از طرح خلیلزاد بود. زیرا خاستگاه هیتلر بورژوازی المان بود، که به مدنیت گرایی وهمکاری با عده ای در برابر دیگران باور داشت وخاستگاه خلیلزاد تفکر وسیاست قبیله و فاشیزم برخاسته ازان، که تنها سیاست حذف را بر می تاباند. تفکر و سیاست برخاسته از اندیشه های منحمک شده قومی و قبیله ای، هزار مرتبه خطرناکتر، خشنتر، متجاوزانه تر و درنده تر از فاشیزم هیتلری است.  خلیلزاد با پشتوانه تفکر و سیاست استحاله قومی غیر پشتونها در قوم بزرگ پشتون؟! میخواهد همه دنیا را در شکم امریکا درآرد و جهان را در هویت امریکایی استحاله کند.  آب و تاب و حاشیه و متن تیوری خلیلزاد نشان میدهد، که فاشیزم افغانی درتارک هرچه بنام فاشیزم در جهان است، قرار دارد و یکسر وگردن از دیگران بالاست.

گرچه این برنامه خلیلزاد مانیفیست وزارت خارجه ای خلیلزاد بوده است، که خود با این همه همسویی با محافل صیهونیستی و والستریت سیا وحاکمیت کمپنیهای فراملیتی، تا کنون به ان نرسیده است. اما ارائه این طرح در اصل دشمنی آشکار خلیلزاد به انسانیت و بشریت و فرهنگ و دسآوردهای مادی ومعنوی بشر را نشان میدهد و این واقعاً یک تیوری وبرنامه ضد بشری است، که بدست خلیلزادها طرح و بخشهایی ازان در حال اجراست.

اگر ترامپ ها با خلیلزاد ها برای اجرایی کردن این طرح باهم جمع شوند، واقعا بشریت به تباهی میرود و کره ای زمین باید سپاسگذار تقدیر الهی باشد، که اگر در چنبره ترامپ ها گیر افتاده است، حد اقل از شر خطرناکتر از ترامپ یعنی خلیلزاد مؤقتاً برکنار مانده است. و در آینده معلوم شود که جهان از شر سیاست و تفکر این ایدولوگ فاشیست قبیله یی در امان خواهد ماند یاخیر؟  و یا اینبار باز این مهره، ریزرف برای حاکمیت سیاسی ــ قومی، در افغانستان نقش آفرینی خواهد کرد. با هموارشدن بساط دوباره خلیلزاد درافغانستان، بدون هیچ شک وشبه کشور  به میدان جنگ امریکا، روسیه و چین و پاکستان و هند و ایران و عربستان سعودی بدل خواهد شد و  خون مردم افغانستان به پای سیاستهای خلیل زاد برای تامین منافع امریکا جاری خواهد بود.

 

نوزده

 

خلیلزاد و سازمان ملل

خلیلزاد به نسبت جان فشانی، که در عراق و افغانستان بسود منافع امریکا کرده بود، در دسترسی به مقامات عالی امریکا و موقعیت شغلی در هرارشی قدرت امریکا، تام الاختیار بود. اومیگوید: « وقتی رایس و هدلی در اواخر 2006 در وقت صرف شامی در واتر گیت مرا دعوت کردند، پرسیدند اگر رئیس جمهور به انتصاب سفیر جدید در عراق بپردازد. من دوست دارم چه کاری کنم... دلم میشد  از تمایلم به وزارت خارجه یا مشاور امنیت ملی حرف بزنم... اما بخاطر رایس و هدلی این کار را نکردم و سه امکان را را پیشنهاد دادم: فرستاده ریس جمهور برای کل خاور میانه، معاونیت سیاسی وزارت خارجه و نماینده دایمی در سازمان ملل متحد. و گزینه سوم پذیرفته شد؟! فرستاده، برگه 303 .

  و نخستین کار خلیل زاد در سازمان ملل متحد، فشار آوردن هرچه بیشتر بر ایران، کوریای شمالی  و قطع برنامه کمکهای سازمان ملل متحد به فلسطینی ها بود. فرستاده، برگهای 305 و 313 . خلیلزاد میگوید: من برای تحریمهای بیشتر علیه ایران پا فشاری کردم و یک بخشی از تحریمها علیه ایران با کار من در شورای امنیت ارتباط داشت. فرستاده،برگه 318 .

خلیلزاد درین مقام با « بان کی مون » سرمنشی سازمان ملل که او نیز مانند خلیلزاد از قبل یکی از نوکران ومزد بیگران امریکا بوده است، دست را یکی میکند و هردو سازمان ملل متحد را بحیث افزار بیجانی در دست امریکا  بگونه ای تبدیل میکنند، که هر آنچه امریکا میخواهد دست سرمنشی به علامت نوکری و سر سپردگی به همان سمت بالا میشود.

خلیلزاد تلاش کرد ماموریت سازمان ملل متحد را در قالب اصلاحات؟! در آورد و اولین اصلاح هم از قطع کمکهای سازمان ملل متحد  به فلسطینیهای آواره و تحت اشغال اسراییل شروع شد و فشار بیشتری بر قربانیان تجاوز اسراییل وارد کرد. فرستاده، برگه 313 . ابوعمر سنی، با مذهب مسیحی و با طینت صیهونستیی یهودی، در اقصا نقاط جهان بجان شیعیان به نسبت هم مذهب بودن با ایران در سازمان ملل می افتد و همه را از حزب اله لبنان، تا قدسیهای یمن، علویهای سوریه، شیعیان عربستان سعودی، بحرین و ... در فهرست سازمانهای تروریستی جا میدهد. از نظر خلیلزاد سازمان آزادیبخش فلسطین و حماس، که برای آزادی از اشغال اسراییل به مبارزه برخاسته اند، نیز در زمره  ای گروه های تروریستی شامل ساخته شدند، اما انفجار و انتحار و آدمکشی  طالبان و حکمتیار و تروریستان هم تبار خلیلزاد، مظهر ازادی خواهی؟! شناخته شدند و در پروژه صلح! و گفتوگوهای سیاسی دعوت شدند؟!

خلیلزاد به بهانه ای قتل حریری بر سوریه و حزب اله لبنان که در مقابل اشغالگری رژیم صیهونستی اسراییل موضعگیری عادلانه داشتند، فشار بیش ازحد معمول وارد کرد و مساله قتل حریری را به دادگاه بیل المللی و شورای امنیت ملل متحد کشاند. این در حالی بود، که هییچیک از قتلهای و کودتاهای نظامی امریکایی، که منجر به  قتل رهبران  بسیاری از کشورها مانند آلنده، سکارنو، لومومبا، مصدق و ده ها تن دیگر گردیده بود، هنوز مجال تحقیق در سطح داخلی نیافته اند.  فرستاده، برگه 314 . خلیلزاد در سازمان ملل نیز سیاست نا تمامش را از سرگرفت و صفحه دیگر ایران ستیزی  را به نمایش گذاشت. وضع تعزیرات و سخت تر کردن تحریمهای  ملل متحد با افزار شورای امنیت آن سازمان در برابر ایران کار دیگر خلیلزاد در شورای امنیت سازمان بود. فرستاده، برگه 318 . 

در حالیکه همین نیو محافظه کار در پرتو تفکر و سیاست و دین  قبیله ای خود، بر خلاف سردادن قیل و قال مطبوعاتی و رسانه ای در برابر  پاکستان، هیچگاهی بر علیه حمایت همه جانبه پاکستان از گروه های تروریستی، و مهیا ساختن لانه و مامن امن  برای آنها در  پاکستان، کوچکترین اقدامی از آدرس ملل متحد  نکرد. و در عمل سیاست  حمایت از گروه های تروریستی خلیلزاد و پاکستان همسو و در حمایت از یک دگر در سازمان ملل بودند. و یک دلیل مهم این مساله این بود که پاکستان از طالبان هم تبار و گروه مورد حمایت خلیلزاد پشتیبانی مالی و تسلیحاتی میکرد واین « لر و بر » خواهی خلیلزاد مانع ازان بود که خلیلزاد لب به شکوه و شکایت در مورد پاکستان حامی اصلی تروریزم و باتلاق بنیاد گرایی بگشاید.

پایان

 عالم

24 جولای 2017

مآخذ :

[1] جنگ وجهانی سازی، میخائیل شوسودوفسکی، برگه 1 .

  

 

قبلی

 

 


بالا

صفحة دری
* بازگشت