نگارنده: دکتوراندوس نبی هیکل

 

ملت و ملت ساری از دیدگاه  روشنفکران غیرافغانی

 

بخش چهارم

 

در بخش های دوم و سوم  مقا لات که در هفته های پیشین در سایت آریایی نشر گردیده اند نکات نظر برخی از روشنفکران افغانی  در رابطه با  مفاهیم ملت، ملت سازی و هویت ملی بیان و برمهمترین نکات  دیدگاه های  یاد شده مکث گردید.  ما در یافتیم که  برخی از این روشنفکران چنان روشن بین اند که با ذره بین  سلول ها ،کروموزومها و اتومها را  در وجود ملت میبینند و میشگافند. در  این بخش بر مفاهیم بحث شده از نظر روشنفکران غیرافغانی بحث مینمایم. این بحث به چند دلیل کوتاه خواهد بود. دلیل اساسی این است که دید روشنفکران افغان محور  سخن را در این نوشته ها میسازند نه از روشنفکران غیر افغان.

در بحث قبلی  در رابطه با هویت ملی و منافع ملی ، ملت را تعریف کردیم که عبارت است  ازیک مجتمع افراد که درمحدوده ی مرزهای معیین ارضی زندگی مینماید( هاگ. هاروپ و همراهان،1998.ص.8) و بصورت عموم از راه حاکمیت دولتی در پی ابراز هویت مشترک سیاسی میباشد. ملت ها معمولآ بدسیله ی تاریخ، زبان و منشا واحد اتنیکی تعریف و بر این مبنا مورد دفاع قرار میگیرند.

در تعریف دیگر ملت بحیث انستیتوتی معرفی میگردد که جمعیتی از مردم دارای سرزمین و فرهنگ مشترک خودرا بدان وسیله معرفی مینماید

http://www.cwis.org/nation.html)).

 

در این دو تعریف عناصر مشترک را  درمیابیم که مجتمع افراد بوسیله آنها  ادعای هویت واحد را مینمایند. به عناصر مشترک زیرین نگاهی میاندازیم.

1) تاریخ مشترک: مانند دوستانی که روزهای خوب و بد را باهم سپری کرده اند. تاریخ فراز و نشیبهای بزرگتر  را  میشناسد.

2) زبان مشترک: منظور عبارت از زبان مفاهمه و درک است تا همزبانی. ما شاهد خصومت و عدم تفاهم میان همزبانان نیز هستیم.

 3)فرهنگ مشترک: برخی شاید ادعا کنند که فرهنگ ملیتها و اقوام مختلف، مختلف اند. این کاملآ درست است. تفاوتهای فرهنگی را در جریان فرهنگی واحد نیز میتوان یافت. به همین اساس دانشمندان از جریان های فرعی فرهنگ سخن میگویند. در مسیر زمان در نتیجه ی  کنش و واکنش، داد و ستد اجتماعی نماد های مشترک فرهنگی رشد مینمایند.

دین  مشترک: بحیث ارزش مشترک ملی.

سخن پیرامون ملت در واقعیت امر بر تمامیتی میچرخد که در ذهن وجود دارد. این تمامیت از دو راه معنوی و مادی قابل درک و لمس قرار میگیرد:هرکدام از این دو ر ا به دودسته ی رسمیformal و غیر رسمی informal ميتوان رديف بندي نمود. مقوله ملت به وسیله شعار ها سمبول هاو مراسم  و تامین عدالت و انصاف میتواند در عالم فیزیکی تجلی یابد.

به بیان آتی در مورد  تشکل ملت توجه مینماییم:

Nation-building included the creation of superficial national paraphernalia such as flags, anthems, national days, national stadiums, national airlines, national languages, and national myths. At a deeper level, national identity needed to be deliberately constructed by moulding different groups into a nation, especially since colonialism had used divide and rule tactics to maintain its domination.

Originally, nation-building referred to the efforts of newly-independent nations, notably the nations of Africa, to reshape colonial territories that had been carved out by colonial powers without regard to ethnic or other boundaries. These reformed states would then become viable and coherent national entities) Retrieved from "http://en.wikipedia.org/wiki/Nation-building" On 00:20/01/12/07.(

ویکیپیدیا به جهات سمبولیک و ریتوریک توجه را برمیگرداند. افدامات زیربنایی عبارت از تقویت سمنتی است که موجب تفاهم و همزیستی  اقلیتهای تشکیل دهنده تمامیت واحد به نام ملت میگردد.  در حالیکه ساختارهای اجتماعی بحیث کانالهای نیرومند در ساختار ملی خدمت مینمایند، اهمیت نورمها، ارزشها و مفکوره های ملی  برجستگی بیشتری دارند. برای کوتاهی سخن از مساعی حاکمانه یا Top-downبرای به اصطلاح ملت سازی در کشور های جنگزده میتوان یاد کرد( سومالیا و عراق و افغانستان را در نطر بگیرید).

مارینا اوتاوی M Ottaway  زیرعنوان( Nation building. (Think Againمینویسد:


Once, nations were forged through "blood and iron." Today, the world seeks to build them through conflict resolution, multilateral aid, and free elections. But this more civilized approach has not yielded many successes. For nation building to work, some harsh compromises are necessary--including military coercion and the recognition that democracy is not always a realistic goal.

وی میافزاید:

زمانی با زور و قدرت ملتها ساخته میشد ند. امروز جهان در پی آن است تا آنها را از راه حل تصادمات، کمک چند جانبه، و انتحابات آزاد بسازند. آما این برخورد بیشتر متمدن پیروزی های چندانی به بار نیاورده است. برای پیروزی کار ملت سازی  مصالحه های دشواری – به شمول فشار نظامی و شناسایی این حقیقت لازم است که دموکراسی همیشه یک هدف  واقعبینانه نمی باشد.

وی به سوال : آیا ملت سازی عبارت از ساختن یک ملت است چنین جواب میدهد: نخیر.ملت بودن یا احساس هویت مشترک ، بخودی خود بقای دولت را تضمین نه مینماید. در هایتی  به گونه مثال شهروندان  احساس هویت واحد و مشترک را داشتند، مگر دولت با وجود آن سقوط کرد.  دول دیگر در امتداد  اقلیتها ( بوسنیا) مذهب (ایر لند شمالی)  یا  قوم ( سومالیا) چنان عمیق تقسیم شده اند که از احساس هویت مشترک نمیتوان سخن گفت. جامعه بین المللی نمیتواند توقع نماید که مسلمانان، کرواتی ها، و سرب ها را در بوسنیا به فراموشی اختلافاتشان وامیدارد. وکاتولیک ها و پروتستانتها را در ایرلند شمالی وادار د تا از اختلافات مذهبی شان را یکسو گذارند.

Retrieved from:http://ics.leeds.ac.uk/papers/vp01.cfm?outfit=pmt&folder=607&paper=1107 on00:5001/12/07

ما میدانیم که در بوسنیا جنگ داخلی در جریان نیست،  گروپهای متخاصم مذهبی در ایرلند شمالی هنوز برای تقسیم کشور نه جنگیده اند.  به مثال اسراییل وفلسطین نگاه کنید. آشتباه عمده ای را که اکثر پژوهشگران نا آگاهانه انجام میدهند این است که در بررسی دولت ملی تمایز میان این دو را فراموش مینمایند.در رابطه با آنچه مارینا آوتاوی در مورد هایتی  نگاشته میتوان گفت که1) سقوط حک.مت  هایتی به معنای سقوط دولت نیست، 2) هرگاه آنچه را که در هایتی سقوط کرده بازهم بر اساس غلت معروف دولت بنامیم، حمایت بالفعل ملت را نداشته و3) هویت مشترک ملی موجود در ملت هایتی آنچه را سقوط  نموده جز هویت مشترک نمیدانستند،در عیر حالات فوق العاده ، نباید سقوط میکرد.  با حاشیه روی ازبحث بر دولت که بیرون از حوصله ی این نگارش است، میتوان استدلال کرد که دولت انستیتوت  به مراتب نیرومندتر از آنچه است که در اکثر موارد دانسته میشود.

ما میتوانیم مثالهای زیادی بیاوریم که ادعای ما را حمایت کند که:

1) ملت  یک ساختار ذهنی است و نورمها، مفکوره ها و ارزشهای مشترک در تبلور آن تقش کلیدی دارند.

2) مساعی حاکمانه Top-downباید در همراهی  با پروسه Bottom-up،  به همزیستی  و تفاهم و تقویت   سمنت در ترکیب ملت کمک نماید.

در سیستم تاپ داون به گواهی تاریخ، تشکیل دولتها بر ملت پیشی داشته  است. ایجاد میکانیزمها و ساختن نهاد ها یی که حق شرکت بدون مانع  و بدون تعصب را برای  تمام شهروندان میسر سازد در این برخورد دارای اهمیت حیاتی میباشند. این کار را تنها دولت و حکومت میتواند به تحقق برسانند، زیرا  منابع بیشتر را در اختیار دارند.

3) اصطلاح ملت سازی نه تنها خود پروسه ی حاکمانه را میرساند، بلکه ملت را بحیث یک مجتمع ایستا و غیر متحرک معرفی مینماید، نقش سازنده ملت یا اقلیتهای شامل  آن را( که مالک اراده و اختیار بر سرنوشت خود اند) نا دیده میگیرد. بر پایه ی همین استدلال این اصطلاح یکجانبه نیز میباشد.این چنین برخورد آن عنصر اساسی را با دیده کم مینگرد که  ضامن تمامیت ملت و دولت میباشد. سرزمین فاقد جمعیت، صحرا است.

4)  سیستمهای سیاسی بوسیله ی ابزار پالیسی( و عناصر ایگزوجین)  با میکانیزم های مفیده و مضره  به شیوه ی تاپ-داون بر پروسه  تشکل، تقویت وتضعیف وابستگی ملی اعمال نفوذ کرده اند. تشکیل دولتهای ملی پس از سقوط امپراتوری ها و یا در جریان استعمار یا پرو پاشی استعمار مثالهای چنین حقیقت اند( هند، پاکستان و بنگلادیش).در جنین موارد ما بهتر است از اعمال قدرت سخن بگوییم.

5)  ملت به مفهوم مجتمع افراد با وابستگی خونی یا زبان واحد نه ( آنگونه  ای که برخی ازروشنفکران آن را مطرح مینمایند)  تنها یک تیپ ایدیال خواهد بود، بلکه یک اندیشه ی راسیستی نیز هست. زیرا چنین اندیشه ملت را به یک کاست  تبدیل مینماید که یا ورود به آن و یا خروج از آن را ممنوع قرار میدهد ( نتیجه ی آن: محدودیت آزادیهای  انسانی است ).هرگاه ما به اندیشه ملت برتر، به وابستگی حق تابعیت به رشته ی خونی ( والدین) یا محل تولد در رابطه باپناهندگان بیاندیشیم، اهمیت این مساله صراحت میابد.

 ازآنانی که با ملت ، هویت ملی و وحدت ملی با ساده نگری بر خورد مینمایند د وستانه میخواهم  سه موضوع را پیوسته درنظر داشته باشند:

1) آنچه هست: شرایط کنونی یا زندگی واقعی با همه تلخی ها و شیرینی هایش را نه تنها مدنطر داشته باشند بلکه آن را با ماده دومی تمیز نمایند.

2) آنچه باید باشد: خواست من و تو و در واقعیت یک تیپ ایدیال بر اساس این یا آن دید گاه.نگاه کنید ما در این میان در کدام محل موقعیت داریم؟ نگاه کردن به تصامیم گذشته، آن تصامیم را  با ایکاش ها و اگر هاغنامیبخشد.

3)از تاریخ نه برای خصومت  بلکه برای سازندگی استفاده نماییم:

تاریخ ملتها داستان عشق و عاشقی(دوجانبه) نیست. عاشقی نیز تلخی ها و شیرینی های خودش رادارد.

 تاریخ ملت ها یا به عبارت دیگر تاریخ همزیستی ملیتها و اقوام و قبایل به تاریخچه عاشقی همانند نیست.  تاریخ یک خانواده واحد را طی یک زمان معیین در نظر بگیرید. در هردو مثال در پهلوی برخوردها وجوه مشترک را در میابیم.

 تاریخ کشور ما پر ازبیدادگریها و تعفن ها و کثافت های تاریخی است. این لکه های سیاه به اهداف معینی و بوسیله افرادی ایجادگردیده اند. ادامه  چنین بیدادگری ها و تعفن آفرینی ها عبارت از ادامه راه آنانی است که همه آنان را بخاطر اعمال شان نکوهش میکنند یا مستوجب مجازات میدانند.هرگاه  قبیله گرایی را با قبیله گرایی پاسخ دهیم، فرقی میان من و ، وی باقی نمیماند. در اینصورت یا من ادامه دهنده شعوری همان را ه هستم و میخواهم تفرقه افگنم، یا به این یا آن دلیل نا آگاهانه به چنین عملی دست زده ام.  شعری  راکه در سایت کابل پرس به جواب شعر حبیبی سروده شده و منتشر گردیده بخوانید، و قضاوت کنید که آیا شاعر دومی راه شاعر اولی رانه پیموده است؟ و حتی به نام جواب(عدالت) به دیگران اهانت کرده و بدین گونه سرشاعر اولی را هم خاریده. من فکر میکنم که سایت های انترنتی نباید به تربیون اهانت به افراد و نهادها مبدل گردند. نویسندگان باید عفت قلم را رعایت کنند در غیر آن  این وسایل  به نام آزادی بیان  به اشاعه نفرت نا آگاهانه و یا آگاهانه خدمت خواهندکرد.  انتشارنطرات متفاوت در محدوده ی آزادی بیان قرار میگیردريا، در حالیکه اهانت کم از کم در ردیف قبحه قرار میگیرد. دولتها و تنک –تنک ها نیز در ادامه تاریخ تا کنون منافع ملی رابر آزادیها اولویت داده اند.

هرکه میداند که" تفرقه انداز و حکومت کن" در تاریخ ما ریشه دراز دارد. گذشته ما را این سیاست ساخته و مانند امروز فردای ما نیز از آن متاثر خواهد بود) هرگاه ما روشنفکران بحیث ادامه  دهندگان میراث استعمار این بار نیزبه میدان براییم) .

در رابطه با تعفن های تاریخی میتوانیم به میتافور پارو بیاندیشیم. هرنوع کثافت را زیرخاک پنهان میکنند تا از بو و  انتشار میکروبها جلوگیری نمایند. این کشافت را  هر آنقدر که  بکاویم به همان قدر بویش بلند میشود. مگر کثافات زیر خاک رفته پس از روزگاری بحیث پارو موجب  باروری ز مینی میگردد که آن را در خود پنهان نگهداشته بود.

آنانی که در داخل افغانستان زیست کرده اند و همه ی جنگ ها و بد بختی ها را در کنار هم و با هم سپری کرده اند مانند  آقایانی نمی اندیشند که حوادث تاریخی را نه به عزم سازندگی  بلکه ناشیانه بررسی میکنند.  زیرا آنان دوستی و همبستگی  انسانی را نیز در آن روزگاران سخت شاهد بود ه اند و میدانند که در هرجا ظالمی هست مظلومی نیز وجود دارد.

  من عبارت  نه به عزم سازندگی بلکه ناشیانه  را آگاهانه به کار برد ه ام .

استیف لوکیس (1976،ص. ) در رابطه به این که انسان در چه  حالاتی نا آگاهانه  به اعمال قدرت میپردازد، مواردی را خاطر نشان میکند و اظهار میدارد که با تثبیت این حقیقت که اعمال کننده نمی توانست عواقب عمل خودرا پیشبینی نماید، از اعمال کننده قدرت میتواند رفع مسوولیت گردد. خواننده با اندکی تامل ارتباط ا ین موضوع را بااعمال قدرت میتواند دریابد. زیرا در صورت اعمال قدرت الف بر ب دومی آنچه انجام خواهد داد که در غیر آن به آن اقدام نمیکرد.

 برای وضاحت بیشتر یک میتافور بیمار را برمیگزینم.

در این میتافور افغانستان بحیث یک بیمار پنداشته میشود که از حوادث بیشمارگزند دیده و زخمهایش منتن گردیده. دکتوران بهه نام و بد نام بر این وجود بیماردانسته و ندانسته به کاری مشغول اند.  شما برای این بیمار جه تجویزمیکنید؟  چند امکان دم دست قرار دارد:1) فکر میکنید که این بیمار به بیماری بدون درمان مبتلا است وهم خود و هم او را از رنج میرهانی.

2)از و جود این بیمار برای ازمایشات دارو استفاده میکنید و به فکر(euthanasia) فروش گرده و قلب وی می افتید.

3) این بیمار را بدون انستیزی عمل میکنید.

4) به بیمار انستیزی تجویز میکنید و سپس عمل میکنید یا برایش ادویه ضد درد تجویز میکنید.

دکتورانسان دوست راه چهارمی را برمیگزیند. آنانی که بر وحدت ملتها سخن میگویند یا به اصطلاح خودشان برای ملت سازی چاره اندیشی میکنند  نیز با سوسیال انجینیرنگ خود را مصروف میسازند باید  با این بیمار بحیث  شخصیت برخورد نماید و زیر تاثیر به اصطلاح آلمانها zeitgeist واشتیاق شهرت به مرگ یا معیوب شدن بیمار عمل نکنند. آنان  نباید راه های غیر از شماره 4را برگزینند. تفکر مبارزه راسیزم با راسیزم، شوونیزم با شوونیزم در نهایت به چنین نتیجه گیری میرسد. آنانی که بد کرده اند باید آنها سزای اعمال خود را دریابند نه دیگران.

به یادم هست که  خانم خانه ای به نقل از چهار کتاب یا پنج کتاب بیتی را زمزمه میکرد و قتی سخن بر سر عمل متقابل میچرخید: نیکی را نیکی کردن خر خاریست   بدی را نیکی کردن کار خواجه عبداللله انصاریست.

در بخش پنجم و آخرین بخش این نوشته، نتیجه گیری بحث های انجام شده را برای خوانندگان گرانقدر تقدیم خواهم نمود.

 

پایان بخش چهارم

آدرس الکترونیکی نگارنده:

guzarefekry@gmail.com

 

 

 

قبلی

 


بالا
 
بازگشت