حميد برنا

طنز و روشنگری   

آغاز نشرات اکتوبر 2006

پيوست به گذشته

مناظرهء کاکه تيغون وکربلايی

بخش چارم

سال دؤم

   

   دوشنبه 19 ماه نوامبر 2007 هوا نيمه صاف ويک درجه بالاتر از روز قبل است وقرار پيشگويی اوضاع جوی تا سه روز بعد، روزانه تا به هفت - هشت درجه بالای صفر ميرسد ودرجه منفی در شب هم نميباشد، يعنی برفهای باريده شده تا آخر هفته انشاالله ذوب ميشود.

کربلايی وکاکه تيغون بعد از صرف نان چاشت به مناظره می پردازند.

کاکه تيغون: کربلايی جان، اونه باز آغای کرزی لول داد، تو گفتی که دگه لول نميته!

کربلايی: کاکه جان تو گپای می زنی که فقط چکه پاو بازی باشه، چيره لول داد؟

کاکه تيغون: کربلايی جان، والی جوزجانه، به کدام ولايت ِدگه ووالی اونجه ره ده جوزجان، تو خو گفته بودی که ِامدفه لول نميته وصاف وپاک خانه نشين می سازه وبرطرف ميکنه.

کربلايی قدری ميخندد وميگويد:

کربلايی: صبر کو کاکه جان يکی دو بار دگام می مانشان که جستو خيز بزنن وبگفته يک بار جستی ملخک، دوبار جستی ملخک، آخر بدستی ملخک، ميگيری شان واوُ طرف ميندازی شان يانی برطرف شان ميکنه، يک هفته دگام خو صبر کو.

کاکه تيغون: کربلايی جان يک سوال بيرون ازی گپا بريم پيدا شده، حالِ ای گپه بزن که همی مذهب ما هفده اماميا خوب مذهب اس يا از قزلباشای 12 امامی؟

کربلايی: کاکه جان مه فکر ميکدم که تو آدم روشن وهوشيار شدی، ازی سوالت مالوم ميشه که بسيا تاريک وپس مانده ستی، تو تا حال مانای مذهبه نفاميدی ومذهبه کتی يک فرقه عسکری يا لشکری چطو مقايسه ميکنی؟

مذهب که از فعل (ذهب) يانی رفتن گرفته شده وچون اسم مکان است، لذا جای رفتنه نشان ميته واز نگای دينی طريقه يارفتن به طرف خدا يا روش مخصوص اس بری تقرب به خدا که اوره پيش کسوتای ( پيش کسوت های) اسلامی شاخ وپنجه داده و وراه رسيدن به خدا ره نشان داده ان، ده دين مبين اسلام بيش از صد مذهب بوده که هريک راه وروش خوده داره.

امّا قزلباش – ای يک ترکيب لغوی قزل يانی سرخ وباش يانی سر به زبان ترکی اس، که قزلباش يانی سر سرخ، که فوجای ترکيه ده سرشان کلاه سرخ بود، مانا ميته وای که اونا مذهب شيعه اثناعشری يانی 12 امامی ره داشتن، مردم ما ده اوغانستان ای طو غلط فکر ميکدن که قزلباش يانی شويه ( شيعه) وتمام مردميکه ده مراد خانی يا چنداول کابل زنده گی ميکدن اوناره قزل باش ميگفتن که ای رقم مانا از ريشه غلط ونادرست اس.

کاکه تيغون: اينالی مه روشن شدم واز تاريکی برآمدم، مه خيال ميکدم که قزلباش يانی شويه( شيعه) همو شويه 12 امامی که 5 امام از ماکده پس ماندن، حال ايره بگو که مذهب ما خوبس يا از وا (آنها) يا از سونیا ( سنی ها) ؟

کربلايی؛ کمی به ساده لوحی کاکه تيغون ميخندد وميگويد:

کربلايی: کاکه جان خوب شد که روشن شدی، وظيفه مام همی روشنگری اس.

امّا خوب فکرته بگی هيچ مذهب از هيچ مذهب کده وهيچ دين از هيچ دين کده خوبتر يا بد تر نيس، چه کنی که مسلمان باشی مثل جهاديا يا طالبا، ولی هر روز آدم بکشی، چور وچپاول کنی، دروغ بگويی، بکارای فواشا(فحشا) دست بزنی، مال مردمه ولجه کنی وباز ده مسجد يا تکيه خانه يا جماعت خانه بری، خوده تا وبالا کنی وبا ماسک مسلمانی، تظاهر کنان ازی عبادت خانا برايی وزهد وفضل برمردم نادان بفروشی وخوده نماينده خدا ورسول خدا جای بزنی.

از کُل ازيا کده خوبس که ده دين ومذهب انسانی باشی، بايد دل مردمه بدست بگيری بری خلقلا ( خلق الله) خدمت کنی، جنگ نکنی، دروغ نگويی، پول غريب و بيچاره ها ره به تذوير وجبر نگيری، اينجه س که مسلمان، يهود، نصارا وگبر وترسا انسان واقعی شده و آدم درست ونيکو کار گفته ميشه، ده کل دين ها ( اديان) که اساس شانه بخوانی انسانيس، که از طرف خدا گفته شده.

کاکه تيغون که از جواب گفتن های کربلايی خوش وقدری احساس حقارت ميکرد، باز ميپرسد:

کاکه تيغون: کربلايی جان حال همی ره بگو که فرق بين تو که فضل ميفروشی وهمو شيخيکه زهد می فروشه ده چيس؟ هردوی تان فروشنده استين ومامردم بيچاره خريدار.

کربلايی که يک اندازه از زشت گفتن خود پشيمان شده بود وواقعاً دانش خود را بر او فروخته بود، جداً معذرت خواسته وبخاطر جبران آن متقبل ميشود که يک هفته آوردن سود وسودا را بدوش گيرد.

کاکه تيغون: کربلايی جان، اينه همتو که تو ايتراف ( اعتراف) کدی، اگه کُل مردم همی کاره بکنن، دنيا ميشه گل وگلزار، حالی کربلايی جان بگو چی خبراس، ده وطن وده جهان؟

کربلايی: کاکه جان يک شعبه سازمان ملل متحد گفت: سال گذشته تعداد ايدز زده گان به 40 مليون ده جهان رسيده بود وامسال ده اثر جلوگيری ازی مرض خانمان سوز صِرف، 30 مليون اشخاص مبتلا به ايدز می باشه.

کاکه تيغون: يانی که ده مليونش مورده واز اضافه شدن جلوگيری شده، بسيا خوب کربلايی جان ده وطن چی گپاس؟

کربلايی: سر کشتن کشتن وانفجارات وفقر وفاقه خو گفتيم که گپ نميزنيم، چرا که هرروز ده تمام اوغانستان ای گپا زيات تر می شه وکمترنی، يک دو گپ تازه اس،

يکی ميخاين که توسط کدام مؤسسه خارجی مس عينکه استخراج کنن ( به استناد نوشته آقای شاه محمود نيک که در سايت Afghanistan.ru و روشنايی نشر شده پيرامون معدن مس عينک طور فشرده ميتوان نگاشت: معدن مس عينک در فاصله 30 کيلومتری شهر کابل قرار دارد، اين معدن به اساس شواهد موجود باستان شناسی تاريخ ديرينه دارد واستخراج نخستين آن احتمالاً مربوط  قبل از اسلام ميگردد، درقسمت های مرکزی وغربی معدن سيستم کامل حفريات قديمی ديده ميشود،اين معدن در سال 1973 مجداً کشف گرديد ودر سال 1974 در آن امور اکتشافی آغاز گرديد، اين معدن در زون تکنونيکی کابل موقعيت دارد، مساحت مجموعی منطقه مس دار کابل به 800 کيلو متر مربع ميرسد، در حال حاضر سه معدن مس عينک، دربند، جوهر و94 ظواهر معدنی تثبيت گرديده است. معدن در ولايت لوگر موقعيت دارد واز قسمت های مرکزی، غربی وجنوبی تشکيل يافته است، اگر از جزئيات فنی ومسلکی آن بگذريم که در نوشته ياد شده تذکار يافته، آرزو مينمايم که با آغاز اين پروسه مرحله نوين در رشد اقتصادی وانکشاف اجتماعی وفرهنگی کشور رونما گردد.) و دگه ايکه از دريای آمو ودگه دريا ها برق بگيرن، که ای گپ بسيا آليست ( عالی است)، خدا کنه مثل همو 15 مليارد دالری که تا حال از کمک کننده ها داده شده و بگفته آغای کرزی حيف وميل شده، نشوه.

ويک گپ دِگام اس، که امريکايی ها به بانه ( بهانهء) جلوگيری از تروريستای اوطرف سرحد، ميخاين طالباره بيشتر از پيش مسلح بسازن، يانی گفته ان که قبايله، مسلح می سازن، که گويا از طالبا جلوگيری کنن، ای گپ شه هم شورا وهم مردم فاش کدن، که به ای بانه، طالباره بيشتر از پيش مسلح می سازه وتنوره گرم نگاه ميکنه.

کاکه تيغون: خوب شد که بل آخره مردم فاميدن، که تروريست ساز کيس؛ حالی کربلايی جان، يگان شعر، يگان فکاهی ويگان چيز دِگه بگو که خوش شويم وبريم بخير جماعت خانه.

کربلايی: کاکه جان يک دوست اوغانی ما يک شماره نشريه مهاجران وپناهنده گان اوغانی ره بنام ( تصوير) بری مه  روان کده، که بهترين دانشمندان، شعرا مثل آغای مسرور نجيمی وديگه نويسنده گان مضامين بسيا عالی ، علمی، تاريخی وفرهنگی ده آن نوشته ميکنن ومه لازم ميبينم که همه اوغانای مهاجر اوره اشتراک کنن، تا هم بهره علمی، تاريخی وفرهنگی بگيرن وهم نشريه تشويق وترغيب شوه، ده همی نشريه تصوير فکاهی وشعر هم اس که چند تا فکاهی اوره زير عنوان ( لطيفه های با مزه) بريت ميخانم.

1-  پوچ زبانی ملا: (يانی ملائيکه هميشه دوميزند) از ملای پوچ زبان پرسيدن، ای راست اس که ده گپای تان هر کسه دو وناسزا ميگوئيد؟ ملا گفت : ای ره کدام پدر لعنت گفته.

هر دو ميخندند وکربلايی  دو فکاهی دگام ميگه.

2-  چراغ علاالدين: حضور ملوکانه در بين زيورات ارگ يک چراغ علاالدين پيدا کد، مشغول پاک کدنش بود، که دفعتاً يک ديو پيدا شد وگفت: من ديو چراغ هستم هرچه ميخواهی آرزو کن تا بر آورده کنم.

حضور که از ديدن ديو سخت ترسيده بود گفت:

برو خوده ده آتش بيانداز!

ديو با گريه وزاری گفت:

اعليحضرتا! خواهش ميکنم مرا مسوزان وامر ديگری کن تا به سرو جان بر آورده کنم.

حضور فرمود:

پس برو کاری کن که خاندان ما را غدار نگويند!

ديو لباس هايش را جمع وجور کرد که برود.

حضور مبارک پرسيد: کجا ميروی؟

ميروم خود را در آتش بياندازم.

هردو بازهم ميخندند وفکاهی آخرين را کربلايی ميخواند.

کربلايی: عنوان ای فکاهيس ( شوخی با لويی چهاردهم)؛

معروف است که لويی چهاردهم پادشاه فرانسه خوشش می آمد که پير شدن ديگران را به سخره بگيرد وحرف بزند، ولی ميل نداشت از پيری و مرگ خودش صحبت کنند.

يک روز به يکی از نزديکان خود گفت: تو کاملاً پير شده ای ونزديک به مرگ می باشی، حال بگو ببينم اگر مُردی در کجا ميل داری ترا دفن کنند؟

او جواب داد: قربان در پائين پای قبر اعليحضرت پادشاه!

هردو بسيار ميخندند ودر آخر کربلايی شعری را که دوستش آغای " رحيمی" برايش داده بود ميخواند.

کربلايی: اينه کاکه جان، اينی شعره بری کسی گفته شده که پای خوده از حد بيرون می مانه، ازی رقم نفرا کم هم نيس، کاکه جان پيش ازی شعر يک کيستان يادم آمد بريت ميگم باز پسان شعر " خر دُم بريده" ره بريت ميخانم.

کاکه تيغون: بگو کيست آن ته.

کربلايی:

کيست جانی ونيز سرتروريست    قد او نی بلنـــد است ونه پست

جلت جلتک روان بهـــر جاست    هم همان است يک کاپيتاليست

کاکه تيغون: ای ره مه وخت شناختيم، امّا نام گرفتنش دل وگرده ميخايه.

کربلايی: سه ئيس( صيح است) کاکه جان مه فاميدم که شناختيش.

کاکه تيغون: کو حريف نکته دانی؟ که سخن نگفته باشی به سخن رسيده باشد.

بخان شعرته کربلايی جان.

خر بی ُدم

 

 بوده است خری که دُم نبودش      روزی غـــم بی دُمی فزودش

در دمُ طلبی قـــــــــدم همی  زد      دُم می طلبيـــــــد ودَم نمی زد

ناگه، ز راه اختيــــــــــــــــاری      بگذشت ميــــــان کشت زاری

دهقان مگرش زگوشه ای ديد     برجست واز او دو گوش ببريد

مسکين خرک آرزوی دمُ کرد      نا يافته دمُ دو گوش گــُم  کرد

آنکس که زحد بيرون نهد گام

اينست سزای او سر انجـــــام

                                                                                ايرج ميرزا آقا

 

بعد از شنيدن شعر هردو بطرف جماعت خانه ميروند.

------------------------------------------------------------------------------------

بخشهای ديگر انشاالله در هفته های آينده.

 

   ------------------------------------------------------------------------    

بخش های قبلی

 


بالا
 
بازگشت