حميد برنا

سريال طنز وروشنگری        

آغاز نشرات اکتوبر سال 2006

پيوست به گذشته

 

مناظرهء

کاکه تيغون وکاکه نقره

بخش بيست ويکم

سال دوم

شنبه 7 جون 2008:

 هردو دوست يکديگر را در بازار می بينند وکاکه نقره بسيار به دقت قد وقامت وکالای کاکه تيغون را برانداز می کند.

کاکه تيغون: کاکه نقره جان ای سيل کدنت طرف مه، مه ره به ياد شعر سادی( سعدی) صايب ميندازه، که ميگفت: نگه کردن عاقل اندر سفيه.

کاکه نقره: خوب ميگفت سادی صايب، بايد طرف تو همـــوطو نگاه شوه، ای کالاره سيــــل کو که سر بسرپوشيدی، ميفـــــامی که امروز 7 جون يانی 18 جوزاس، وهوا تقريبن 25 درجه سانتی گراد اس وتوهنوزام سربسر می پوشی، کل مردم طرف تو سيل ميکنن، مه ده ماه آينده ده همی روز بخير 70 ساله ميشم، ببی که ده لای يک پهـــران ( پيراهن) وام نيم ُقوله آمديم، تو خو ده – دوازده سال از مه کده جوان تر هستی.

کاکه تيغون: کاکه جان خدا هفتاد سال دِگام عمــر بتيت، ده همی کارای مه وکالای مه غرض نگی که گرمی ره- گرمی می ورداره.

کاکه نقره ای دوعای تو به دوعای مسلمانای خشکه می مانه، که 1400 سال ميشه که ميگن:

 (فَا لنُصُّرنا عَلیَ القوم کافرين)، يانی که ماره نصرت ( کاميابی) بته بر قوم کفار، که نه تنها نصرت نه ميافن، بلکه هميشه برده قوم کافرين استن.

کاکه تيغون: کاکه جان خدا خو از مام اس واز يهــــود ونصارام، البته اونا نصرته بَرما بدل پاک می خاين وما به دل نا پاک وغير صادقانه.

کاکه نقره: دَه دليل گفتن از آخند وملام پيشتر استی وهيچ بند نمی مانی.

هردو ميخندند وسود وسودا را خريداری کرده وبطرف جای معهود ميروند.

در باغچه بازهم گِرد همان ميز سابقه نشسته وبعد از صرف غذا که عبارت از گندم عسل دار است، با شير مخلوط کرده وميخورند، بعد از خوردن گندم شهــد دار، پياله ها را از ترموز پُر از چای کرده وبه مناظره می پردازند:

کاکه تيغون: کاکه نقره جان ده ای چند روز که تير شد، ده وطن وده جهان چه گپا شده؟

کاکه نقره: کاکه جان بتاريخ پنجشنبه 29 می حکومت شاهی چند صد سالهء نيپال به شکل بسيا آرام به جمهوری تبديل شد، بينی کسام خون نشد، ده وطن ما از بی بی سی  شنيدم، روز 31 می وختيکه وحيدالله مجــــــددی رئيس تحکيم صلح ولايت غزنی که ميـــــخاست از کابل بالای کار خود برود، ده نزديکای شهر غزنی چور شد( اختطاف) و ذبيح الله مجـــــــاهد نفر طالبا گفت که ای کاره اونا کدن، همچنان ده همی راديو گفته شد که طالبا ده جلال آباد يک موتر بم دار خوده  کتی مـــوتر آيساف تکر داد، که چند نظامی خارجی (کانادايی) کشته شد، وکشور کانادا طيارای نو روان ميکنه، که بری طالب ُکشی بسيا مؤثر اس، تا حال از ابتداء (80) عسکر کانادايی ده اوغانستان کشته شده، از حمـــــله ده هلمند تير ميشيم چون ده اونجه هر روز حمله وگريز اس، دگه خير خريت اس.

کاکه تيغون: ای جوانای کانادايام پدر ومادر، زن واولاد دارن، دلم بريشان سوخت، ای مجددی چی حضرت صايب ميشه؟

کاکه نقره : اگه دل تو بره ای گپ بسوزه، چند روز باد جُل وپُک می شی، ميری پس رايت (راهت)، خوده استوار بگی، ايکه مسئول تحکيم صلح  غزنی چی حضرت صايب ميشه، اوره نمی فامم، يا خو ماشاالله بسيار استن، يک خبر دِگام که تلويزيون بيات گفت: ده روز پنجشنبه 29 می غيرت بهير داماد گلبدين از زندان پلچرخی به امر کرزی خلاص شد، او ده وخت طالبا سفير اوغانی ده پاکستانام بود، اعضای ولسی جرگه ای موضوع ره ماکوم ( محکوم)  کدن وده شورا يک تصميم دِگام گرفتن: که نام غير حاضرا ره ده آخــــــــــر هر هفته از طريق مطبوعات فاش کنن وبادن (بعداً) کسانی که بسيا غير حاضری می کنن، شايد از شورا کشيده شوند وامتيازات شان هم قطع خات شد!

کاکه تيغون: البته دست کرزی کتی گلبدين يکيس وهمی فيصله شورام بسيا خوب بود.

کاکه نقره: اينه کاکه جان دِگه خبرارام يادداشت کديم بريت ميخــــانم، ده اوّل جون يک انفجار انتحاری ده فاضـــــل بيک شد که يک زن کشته شده وپنج نفرام زخمی شدن، ده مــــــــاه می ( 5) امريکايی ده افغانستان کشته شده وجمعن از سر سال تا حال(530) امريکايی کشته شدن، که اونام پدر ومادر وزن وفرزند داشتن، بری ازيام دلت خات سوخت کاکه جان؟ ودگه خبرای BBC ده دوشنبه دوّم جون، ای بود، که يک موتر مملو از مواد منفـــــجره خوده ده اسلام آباد پاکستان، ده ديوال سفارت دنمارک تکر داد، شش کشته وبيست زخمی بجای گذاشت، يا بخاطر کاريکاتورای حضرت سرور کاينات بود، که ده دنمارک سه سال پيش نشان داده بودن، چند روز پيش بمی خاطر اونجه مظاهره ام شده بود.

کاکه تيغون: خو همو سه سال پيش ای کاره ميکدن، حال چرا؟

کاکه نقره: ای سوالت يک گپه بيادم آورد.

کاکه تيغون: کدام گپه کاکه جان؟

کاکه نقره: ميگن ده زمان رضاه شاه  يک امريکايی ده ايران داوت شده بود، کتی يک ايرانی مهـــمان دار خود، ده بازار چکر ميزد، کم کم فارسيام ميفاميـــــــد، از پيش يک تکيه خانه تير شدن، که زدنک وکندنک بود، امريکايی پرسان کد، چرا مردم خوده ميزنن؟ ايرانی گفت: بخــــــــاطری که امام حسينه کُشتن، امريکايی گفت بسيار بد گپ شده، چرا کُشتن، چی وخت؟ ايرانی جـــــــــواب داد ( 1400) سال پيش،امريکايی گفت: ده اينجه خبرا بسيار دير ميرسه، حال ده پاکستانام خبرای کاری کاتورا سه سال باد رسيده.

هردو دوست ميخندند وکاکه تيغون ميپرسد.

کاکه تيغون: بگو کاکه جان يکان فکاهی که اگه نی باز خبرای کُشتن – کُشتنه خات گفتی.

کاکه نقره: کاکه جان يک آدم ســــــاده بود تو واری، پيش طبيب رفت، گفت: ريشم درد می کنه، طبيب پرسيد، چه خورده بودی؟ آدم ساده گفت: نان ويخ؛ طبيب گفت، برو بيادر نه دَردِت به آدم می مانه، نه خوراکت.

هردو ميخندند وکاکه تيغون به سخن می آيد:

کاکه تيغون: کاکه نقره جان يگان چُندک ميکنی ، فکرت باشه.

کاکه نقره: يگان مزاق خير اس کاکه جان، يک نفر دِگه پيش قاضی رفت، گفت: قاضی صايب، دُز آمد وکل چيزايمه دزی کد، روی پاک مه، لحـــاف وتوشک وپُشتی وجای نماز مه وکل دار وندارمه بورد، قاضی فـــورن عسکرا ره روان کد ودزه يافتن قاضی از دز( دزد) پرسيد، چرا ُکل کالای ای آدم غريب دزی کدی؟ دز گفت:  اينه بگيريش يک کيش بود که مه گرفته بودم، قاضی از آدم اولی پرسان کد؟ تنا ( صِرف) يک کيشته گرفته بود؟ ای نفر جواب داد، قاضی صايب اينمی هـــــــم روی پاک مه س، هم لحاف، هم توشک وهم جای نماز.

هر دو دوست ميخندند وکاکه نقره يک فکاهی ديگر هم ميگويد:

کاکه نقره: ده لغمان طالباره ده مابين سُمچهـــــــا ( غار های که در تپه و کوه ميکنند) خوده  پُت کده بودن وعسکرا شو تا سوب ( شب تا صبح) فير ميکدن، سوب وخت ملا صايب آمد بری عسکرا گفت: شما مردمه امشو ده خو نماندين، ايتو اونا کی می براين، عسکرا گفتن، خی چطو کنيم که براين؟ ملا صايب گفت يک دول وسُرنی ( دهـــل وسرنا) بيارين، بنوازين، همه شان رقص کنان واتن کنان خارج ميشن.

بازهم هر دو دوست ميخندند، کاکه نقره موضوع را تغيير ميدهد:

کاکه نقره: کاکه جان بيا که يک گپ قديمی ره که خدا بيامرز پدر مه ، مه ره ياد داده بود، ترام ياد بتم، که اگه کدام وخت نام کس يا چيزی ره ميگيريم غير از مه وتو دِگه کس نفامه، ای يک ِشفر اس.

کاکه تيغون: شِفر چيس کاکه جان؟

کاکه نقره: شِفر گپی اس که غير از همو کسای که ده او بلد باشن، دِگه کس فاميده نميتانه.

مثلن توره ميگم، که بالا سيل کدم، معــانای نان خوردنه ميته، پس هروختی که بالا سيل کدم اونه تو ميفامی که وخت نان خوردن اس، امـــا ای شِفر ره که حالی مه بريتو ميگم از شِفر اشاره فرق داره وبخود اصولی هم داره که اوره بنام اصـــــول ( کم صلا) ميگن، ای ره مه به تو ياد ميتم وباز، ازت پرسان ميکنم بايد تو جواب مه، صيحيح بتی.

کاکه تيغون: کاکه نقره جان ای ( ابجد) واريس؟ گرچه ابجدم نميفامم.

کاکه نقره: نی کاکه جان، ابجد نيس، اورام بريت ياد ميتم، امّا اوقه مهم نيس.

امّا گوش کو ( کم صلا) ره.

      کَم صلا اُو حَط  لَه دَر سَع      حرف منقوط را بجايش دَع

ده فرد اوّل ببی کل حرفــــايی بی نقطه اس، وحرف منقوط  يانی نقطه داره، ده جايش دَع يانی بان.

ای رقميس که عوض (ک)،(م) وعوض(م)،(ک)، عوض (ص)،(لا)، عوض(لا)،(ص) وهموتو تا آخر گفته ميشه وحرفای نقطه دار جايشان تغيير نميکنه. مثلن: ميخايی نام ( صادقَ) بگيری، چطو ميکنی؟ عوض (ص )، (لا) شد لا، عوض الف (و) شد (لاو)، عوض(د)،(ر) شد لاور، حرف قاف جايش تغيير نميخوره. يانی عوض ( صادق)، ميگی (لاورق)، ای ره غير از مه وتو دِگه کس نمی فامه. اينالی تو شعر( کم صلا...) ره ياد بگيی، باز اووخت زود ميفامی، کاکه جان ، مه ميرم، يکدفه، بازار که باز دوکانا بسته ميشه، يک کتابچه ميخرم وتو ای شعره از ياد کو تا وختا وبگو که به شِفر مثلن ( ملا)و ( طالب) چطو بگويم.

الی بازگشتکاکه نقره، کاکه تيغون شعر را از بر ميکند وبا رسيدن کاکه نقره ميخواند:

کاکه تيغون:            کم صلا او حط له در سع     حرف منقوط را بجايش دَع

و ميگويد که ملا را بايد گفت ( کُص) وطالب را ( حُوهب).

کاکه نقره: آفرين کاکه جان، اينـــــــالی که مه وتو بريم جماعت خانه، يگان شِفر بگويم که هيچ کس نفامه.

کاکه تيغون: باز خدا بيامرزه قبله گاه صايبه، که چی گپاره يادداشت وآفرين توام که ياد گرفتی، اينه مرام ياد دادی، حال همی ( ابجده) بگو که چطو اس؟

کاکه نقره: حساب ابجد ايطو اس:

( ابجد، هوز، حُطی ، کَلمن، سَعفص، قَرشَت، ثخز، ضظغَ ) که:

الف = يک، ب =2،ج =3، د = 4، ه = 5، و = 6، ز = 7، ح = 8، ط = 9، ی = 10، ک = 20، ل = 30، م = 40، ن = 50، س = 60، ع = 70،ف = 80، ص = 90، ق = 100، ر= 200، ش = 300، ت = 400، ث = 500، خ = 600، ز = 700، ض = 800، ظ = 900 و غ = 1000.

اينالی ( حالا)، ده مابين همی تبراقم يک کتابس بنام " مزارات شهر کابل"، که امروز رحيمی صاحب بريم آورده، خانده خو ميتانی؟

کاکه تيغون: کاکه جان ماره بی سودام ميگی، اينه بگی ای کتابته.

کاکه نقره: ده ای کتاب که الحاج محمد ابراهيم خليل جمع آوری کده، بسيار کتيبه ها، بسيار مرثيه ها را يا خودش به شعر در آورده يا بازی کتيبه هــــــا دارای اشعار دِگه شعرا ميباشه، که اکثرن ( اکثراً) تاريخ وفات همو آدمه که ده قبر اس نشان ميته، اينه قسِم مثال، سال وفات استــــــاد قاسم جو( استاد قاسم افغان)، هاشم شايق جمال وملک الشعراء قاری عبدالله ره می بينيم ومی خانيم:

مرثيه به قلم ابراهيم خليل:

 درخرابات مغـــــــان امروزسازمانم است     نوحهء جان سوزغم درنغمهء زيروبم است

 از مقام عيش می آيد سرود غم به گوش     دلربا خاموش چون دلدادگان درهـــــم است

 ميخلد دردل برنگ چنگ شاهين صوت چنگ   پردهء عشــــــاق را ساز ترنم پُرنم است

تار عمر، استـــاد قاسم را بمضراب اجل        هشتم ماه صفر دوران گسسته از هم است

روح موسيقی ز درد خــــارج آهنگ او       چون قلوب دسته های ساز، زار وبرهم است

عز خير المرسلين وچار يار و اهل بيت      حق گناهانش بخشيد،گرچه افزون يا کم است

سال فوتش را به گوشم زخمهء کلک خليل   گفت( آه حيف در کـــــــابل نوای ماتم است)

 اينه کاکه جان اگه حروف ( آه حيف در کابل نوای ماتم است) ره همو قيمتايشه  بتی وجمع کنی ميشه 1376 هجری ماهتابی، که سال وفات استاد قاسم جو اس، يا همی رقــــمی در کتيبه سنگ مزار قاری عبدالله ملک الشعرا اگه بيت آخری شه بخوايی نوشته کنی:

    چون سال رحلتش زقلم خواستم نوشت      " سبحان کند خليل قاری چنان خطا"

که ای ميشه  1362 ه،ق وهمچنان سال وفات شايق جماله ده ای مرثيه ببين:

مرثيه:     فاضل معروف هــــاشم شايق عاليجناب       آسمان علم ودانش را در خشـــــان آفتاب

          چون برايش مغفرت ميخواستم بيحد خليل   خامه ام زد سال فوتش را رقم ( غفران مآب)

غفران مآب = 1374 ماهتابی.

ودر کتيبه سر قبرش، ای شعر اس:

    خفته اينجا هاشم شايق که در فضل وادب     قرنهـــا شد مادر گيتی قرين وی نزاد

    خانقاه مولوی را آخرين شمع اميــــــــــد     در سگاه بوعلی را واپسين برق مراد

   راز دان فخر رازی در امــــــــــور فلسفه     ره شناس بو حنيفه در مقـــــام اجتهاد

   از بخارا تا به کابل واز هــــری تا کاشغر     چشم ارباب نظرگرديد ازاوروشن سواد

   محفلش صاحبدلان را رهنمای فيض قدس   محضرش اهل نظر را رهبر کوی رشاد

  تا شود سال وفاتش آفتـــــــــابی نزد خلق    کلک من گفت ازپی تاريخ او( مغفور باد)

مغفور باد = 1333 خورشيدی، که برابر با سال 1374 ماهتابی ميشود.

اينه کاکه جان حالی شِفر ( کم صلا)  وحساب ابجدام انشا الله ياد گرفتی.

کاکه تيغون: بسيا تشکر کاکه نقره جان، ده همی آخر يک سوال از وطنام دارم بازميريم بخير جماعت خانه، همی هر روز از طريق راديو های جهانی  ميشنويم که زورمنـــدا، زميناره غصب کدن، چرا نام ياره ( اينها را) نميگيرن، می ترسن، يا چه گپ اس؟

کاکه نقره: کاکه جان از همو روز اوليکه آغای کرزيه رئيس جمهـــــــــور ساختن، تا حالی ملحوظاته مدنظر ميگيره، اگه ياددت باشه همو وزير داخله اولی آغای جلالی گفته بود که لست کسای که مافيای مواد مخــدر استن، پيشش اس، تا حال بری کس نشان داده نشده وآغای کرزيام چُپ خوده گرفته، اگه ای گپاره بگوين، ُکل سرآن مجاهدين رسوا تر ميشن وبايد دست شانام از کارهــای دولتی گرفته شوه، حالانکه سياست دولت ما ره طوری تيار کدن که بايد همهء ای گپا پُت بمانه، تا بتانن خون اوغانستانه ( معادن زير زمينی و ثروتهای ملی) ره چوش کنن، وای آقايون مجاهــــدينام، بُرن دوبی خانه بخرن، باز او وخت کُل چيزا خود بخود واضح ميشه، وطن ما يا تجزيه ميشه يا بيک نعش متعفن تبديل ميشه که بدرد مردم ما نميخوره، ای پلانــــــــا از وخت ساخته شده وبايد تطبيق شوه، اينيس لُب ولُباب گپا، فاميدی  کاکه جان، بيا که بريم بخير جماعت خانه.

کاکه تيغون: فاميــــــدم کاکه جان، امّا بسيا دردناک اس، خــــــــدا صايبام کتی همو زور منـــــــدا س، بريم بخير، يا الله. 

--------------------------------------------------------------------------------------

تصييح ضروری:

در بخش 19 سريال طنز وروشنگری  در سرودهء يک هموطن ما که از جلــــد دوّم تاريخ مرحوم غبـــــار اقتباس شده، مصرع دوّم آن چنين خوانده شود:(  کنيد معرکه برپا به ضد ظلم وستم).

 

   ------------------------------------------------------------------------    

بخش های قبلی

 


بالا
 
بازگشت