یادداشت های روزانه غزه (۲۳)

«خطر رفتن به ساحل را به جان خریدیم، چون زندگی را دوست داریم»

رامی ابو جموس یادداشت های روزانه خود را برای «اوریان ۲۱» می نویسد. او که بنیانگذار «غزه پرس» - دفتری که در ترجمه و کارهای دیگر به روزنامه نگاران غربی کمک می کند- است، ناگزیر شده با همسر و پسر دو سال و نیمه اش ولید، آپارتمان خود در شهر غزه را ترک نماید و اکنون به طور مشترک با یک خانواده دیگر، در آپارتمان ۲ اتاق خوابه ای سکونت دارد. او رویداد های روزانه خود و غزه ای های رفح، که در این منطقه بینوا و پرجمعیت گیرافتاده اند را برای انتشار در «اوریان ۲۱» می نویسد:

چهارشنبه ۲۴ آوریل ۲۰۲۴

امروز گرمای هوا تقریبا ۳۶ درجه سانتیگراد بود. پس از بازگشت از خرید، به خانواده ام گفتم که به ساحل دریا می رویم. این حرف کمی باعث تعجب شد چون می دانند که این محل خطرناک است چون کشتی های جنگی اسرائیل مرتب تیراندازی می کنند. با توجه به گرمای هوا می دانستم که تنها نخواهیم بود. بسیاری از مردم به کنار دریا می روند چون گرمای هوا در زیر چادرها غیرقابل تحمل است.

با رسیدن به ساحل می شد تصور کرد که یک روز عادی در غزه است. مثل پیش از جنگ، افراد زیادی در ساحل بودند. کودکان با ماسه قصر می ساختند یا بادبادک هایی به رنگ پرچم فلسطین درست می کردند. تفاوت با یک روز عادی این بود که برای دیدن دریا باید از نوار ساحلی که در تصرف چادرها بود عبور می شد. همه چیز فراموش می شود

در آنجا بسیاری از زن ها رخت می شستند چون آب ندارند. درست است که آب دریا خوب نمی شوید اما چاره ای ندارند. فروشنده های دوره گردی بودند که شیرینی و آبنبات های کوچک برای کودکان می فروختند. برخی دیگر نان های گرم پنیر مالیده شده ای که در تنورهای گِلی که با خود آورده بودند پخته شده بود را می فروختند. برای سوخت تنورها چوب داشتند. بعضی هم لباس های دست دوم زنان و کودکان را می فروختند.

زنان با چادرنماز به آب می رفتند چون چیز دیگری نداشتند. بسیاری از آنها حتی کفش نداشتند. در اینجا دیگر صندل و دمپایی وجود ندارد یا کهنه و پاره شده است. کسانی هم دیده می شدند که کفش های لنگه به لنگه به پا داشتند اما در کنار دریا همه اینها فراموش می شود.

برای نخستین بار، ولید خیلی خوشحال بود. پیشتر از موج ها می ترسید اما این بار با برادرانش به آب رفت. قصرهای ماسه ای ساخته شد. اولین بار بود که او با ساحل دریا و قصرهای ماسه ای آشنا می شد.

جای شکر باقی است که در غزه دریا وجود دارد. درست است که زندگی در اینجا مثل زندگی در یک زندان با فضای باز، در شرایطی حتی بدتر است، اما این پنجره کوچک وجود دارد. من به مردم خوشحالی که آبتنی می کردند و خنده های کودکان نگاه می کردم. همه چیز: بدبختی، تحقیر، چادر، بمباران و کشتارها فراموش می شد... و دیدن این که مردم چنان تفریح می کنند که گویی هیچ اتفاقی رخ نداده، چنان لذتی به من داد که برای نتانیاهو و به طور کلی اسرائیلی ها دست یافتنی نیست.

ادامه مقاله

https://orientxxi.info/dossiers-et-...

 

 

 

یادداشت های روزانه غزه (۲۲)

«پایان همه تاریخ صنعتی غزه»

رامی ابو جموس یادداشت های روزانه خود را برای «اوریان ۲۱» می نویسد. او که بنیانگذار «غزه پرس» - دفتری که در ترجمه و کارهای دیگر به روزنامه نگاران غربی کمک می کند- است، ناگزیر شده با همسر و پسر دو سال و نیمه اش ولید، آپارتمان خود در شهر غزه را ترک نماید و اکنون به طور مشترک با یک خانواده دیگر، در آپارتمان ۲ اتاق خوابه ای سکونت دارد. او رویداد های روزانه خود و غزه ای های رفح، که در این منطقه بینوا و پرجمعیت گیرافتاده اند را برای انتشار در «اوریان ۲۱» می نویسد:

RAMI ABOU JAMOUS > 30 آوريل 2024

دوشنبه ۲۲ آوریل ۲۰۲۴

این دوشنبه به میدان نجمه – به عربی به معنی ستاره- رفتم. عمده فروش ها در آنجا هستند. البته، وقتی می گویم عمده فروش ها، منظورم در سطح شهر رفح و در زمان جنگ است. به عنوان مثال، در آنجا می توان چند ده کارتن بیسکویت یا یک کارتن دستمال کاغذی یافت که خرده فروشی آن ۲۰ یا ۳۰ شِکِل (۵ تا ۷.۵ یورو) در روز سود دارد که حد اقلی است که برای زنده ماندن لازم است.

این کار «کسب و کار روزمره» نامیده می شود چون این افراد کالاهایی را می فروشند که در همان روز از یک واردکننده در پایانه رفح در مرز مصر خریده اند. پیش از جنگ، زمانی که رفح رونق و رفاه داشت، کسب و کار عمده فروش ها در میدان نجمه بسیار مهم تر بود. از سراسر نوار غزه برای خرید کالاهایی می آمدند که از طریق تونل های متصل به مصر می رسید. همه چیز از جمله میوه، سبزیجات، یخچال، تلویزیون... در آنجا یافت می شد. مصری ها چشم ها را می بستند تا غزه بتواند زیر فشار تحریم های اسرائیل نفس بکشد. امروز، تونل ها دیگر وجود ندارد و چند نوع کالایی که می آید از مرز زمینی است.

«چه دوران خوبی بود»

در میدان همه چیز وجود داشت. انواع میوه: – سیب، هندوانه، خربزه- به تعداد کم و قیمت هایی کمتر از پس از ۷ اکتبر، اما نه قیمت های پیش از آن، یافت می شد. قیمت هایی که پس از ۷ اکتبر تا ۲۰ برابر افزایش یافته بود، حالا به ۱۰ و گاه ۵ برابر قیمت عادی رسیده است. با گشتن در میدان به شاحر الحلو، جوان ۳۰ ساله ای که در شهر غزه همسایه ام بود برخوردم. او یک مرغداری و مغازه ای برای فروش آن داشت. بخاطر قیمت های معقول و کیفیت مرغ هایش شهرت یافته بود. خود بخود از او چیزی را پرسیدم که همیشه موقع وارد شدن به مغازه اش می پرسیدم: «امروز کیلویی چند است ؟». او از پشت عینک نگاه کرد و با تأسف گفت: «ابوولید، دیگر مرغ نمی فروشیم. آن مال دوران خوب گذشته بود. حالا اگر می خواهی، بیسکویت می فروشم». بعد اضافه کرد: «همه چیز را از دست دادیم. دیگر نه مرغداری هست، نه مرغی در همه نوار غزه وجود دارد. از زمانی که شهر غزه را ترک کرده ام، نمی دانم که خانه ام هنوز وجود دارد یا نه. منطقه تخریب شده است».

او خانه ای در شجاعیه داشت. مطمئن است که خانه والدینش تخریب شده است. این مرد جوان، با رانده شدن به رفح، کارتن های بیسکویت را از وارد کنندگان خصوصی در پایانه رفح می خرد و می فروشد تا «دست روی دست نگذارد». او از این راه روزانه حدود ۲۵ شِکِل به دست می آورد که به زحمت تکافوی هزینه های خانواده اش را می کند. او که بی نهایت غمگین است می گوید: «ما نسل ها پرورش دهنده مرغ بودیم. من با برادرانم کار می کردم و حالا در میدان نجمه بیسکویت می فروشم». او غزه را با مقداری پس انداز ترک کرد و توانست این کسب و کار کوچک را براه اندازد.

برای بالا بردن روحیه اش گفتم که پس از جنگ می تواند به خانه اش بازگردد. اما برای ازسر گرفتن فعالیت مرغداری باید ۶ ماه زمان صرف کند و بعد ۴۰ روز هم دوره پرورش مرغ طول می کشد. شاحر همچنین به من گفت: «همیشه از نو آغاز کرده ایم، پس از جنگ سال ۲۰۰۹، پس از جنگ سال ۲۰۱۴...، اما این یکی از همه بدتر است. فکر نمی کنم که از نو شروع کنیم». او و خانواده اش مطلقا نمی دانند که چه خواهند کرد.

توت فرنگی های استثنایی

همه صنعت مواد غذایی غزه از بین رفته است. پیش از ۷ اکتبر هم وضعیت آن پیچیده بود. به رغم تحریم ها، یک منطقه صنعتی به مساحت حدود ۵۵ هزار متر مربع در کنار پایانه کارنی در شرق شهر غزه کار می کرد که شرکت پیه دیکو پشتیبان آن بود. تضمین های اسرائیلی ها به هدیه دهندگان اروپایی امکان می داد که سرمایه گذاری کنند. یک صنعت کوچک پلاستیک، مبل سازی، نساجی و محصولات لبنی وجود داشت که خالد الودادیه، یک بازرگان بزرگ فلسطینی آن را اداره می کرد.

تولید نوشابه های گازدار، آب میوه و غیره هم وجود داشت که در شرق شهر غزه در کنار مرز بود. این منطقه در سال ۲۰۰۷ پس از به قدرت رسیدن حماس بسته شد و بعد فعالیت آن از سال ۲۰۱۸ ازسر گرفته شد. تولیدات آنها به اسرائیل، ساحل غربی رود اردن و حتی اردن و کشورهای دیگر نیز صادر می شد. صادرات محصولات کشاورزی مانند توت فرنگی هم وجود داشت و توت فرنگی غزه مشهور بود.

الان دیکر صادرات وجود ندارد. هیچ چیز وجود ندارد. شاحر می گوید که اغلب صاحبان صنایع برای سرمایه گذاری به جاهای دیگر رفته اند. بسیاری از اهالی غزه شغل خود را از دست داده اند. هنگامی که برق قطع شد، خالد الودادیه ۱۰ میلیون شِکِل ضرر کرد. او به اردن رفت و دیگر نمی خواهد به غزه بازگردد.

دلیل بی میلی او به بازگشت به غزه این است که همه از آنچه رخ داده درس گرفته اند. اسرائیلی ها نمی خواهند که در نوار غزه صنعتی وجود داشته باشد. آنها هر چیزی که شبیه به کارگاه یا کارخانه بوده را تخریب کرده اند. تمام تاریخ صنعتی غزه است که پایان می یابد. این می تواند تعجب برانگیز باشد، اما در نوار غزه از زمان های دور یک سنت تولید وجود داشت. به عنوان نمونه، به صنعت نساجی نگاه کنیم: در طول سال ها، دهها کارگاه برای صنعت پوشاک اسرائیل لباس می دوخت. از غزه لباس هایی با مارک های لی وایز یا نایکه صادر می شد. اسرائیلی ها پارچه را می دادند و در غزه دوخته می شد. این همکاری قطع شد و بعد در منطقه صنعتی کارنی ازسر گرفته شد.

ارتش اسرائیل نظام های سلامت و آموزش را تخریب کرد. فزون براین، سومین پایه هر حکومت یعنی اقتصاد و تولید آن را نیز از بین برد. من از کسانی که از جنگ برای به دست آوردن پول های هنگفت سوء استفاده می کنند حرف نمی زنم. از زمان بازگشت مقام های حکومت خودگردان فلسطین (AP) و حتی پیش از آن، در دوره اشغال، صاحبان صنعتی بودند که برای کشور خود کاری انجام می دادند و شغل ایجاد می کردند. همه اینها دود شده و به هوا رفته است. این بار دیگر کسی پیدا نمی شود که در غزه سرمایه گذاری کند.

خیلی خوب به یاد دارم که در زمان بازگشت یاسر عرفات و استقرار تشکیلات خودگردان (AP) در غزه در سال ۱۹۹۴، اقتصاد به جهش دست یافت. بازرگانان خارجی برای داد و ستد به اینجا آمدند. حالا همه و پیشاپیش آنها فلسطینی ها فرار می کنند. صدها کارآفرین فروشنده دوره گرد شده اند. مثل شاحر الحلو پرورش دهنده مرغ که می کوشد روزی ۲۰ تا ۱۰۰ شِکِل (۵ تا ۲۵ یورو) در میدان نجمه کاسبی کند.

و هنوز کسانی جرئت می کنند بگویند که اسرائیلی ها نمی خواهند مردم غزه را به مهاجرت وادارند.

 

 

یادداشت های روزانه غزه (۲۱)

«بیماری های حاد جدیدی در رفح رواج یافته است»

رامی ابو جموس یادداشت های روزانه خود را برای «اوریان ۲۱» می نویسد. او که بنیانگذار «غزه پرس» - دفتری که در ترجمه و کارهای دیگر به روزنامه نگاران غربی کمک می کند- است، ناگزیر شده با همسر و پسر دو سال و نیمه اش ولید، آپارتمان خود در شهر غزه را ترک نماید و اکنون به طور مشترک با یک خانواده دیگر، در آپارتمان ۲ اتاق خوابه ای سکونت دارد. او رویداد های روزانه خود و غزه ای های رفح، که در این منطقه بینوا و پرجمعیت گیرافتاده اند را برای انتشار در «اوریان ۲۱» می نویسد:

RAMI ABOU JAMOUS > 29 آوريل 2024

شنبه ۲۰ آوریل ۲۰۲۴

احمد، یکی از همسایگانم در رفح، از جمله کسانی است که هر بامداد برای شنیدن خبرهای تازه به دیدن من می آید، اما امروز برای کار دیگری آمد. آمده بود تا بپرسد آیا من تماس هایی با سازمان پزشکان بدون مرز (MSF) یا سایر پزشکانی که از خارج به غزه آمده اند دارم یا نه.

پسر ۵ ساله او، «آدم» از یک اختلال کلیوی که تشخیص داده نشده رنج می برد. او بارها پسرش را به بیمارستان رانتیسی در شهر غزه برده است. آدم از ۳ سالگی – که شروع به حرف زدن کرده-، می گفته که درد کلیه دارد. پدرش بی وقفه او را نزد پزشکان مختلف برده و به او گفته اند که از طریق آندوسکوپی باید عمل جراحی شود. عملی که باید در بیرون از غزه انجام شود.

همه چیز آماده بود... و جنگ آغاز شد

هنگامی که تشکیلات خودگردان فلسطین در سال ۱۹۹۴ در غزه مستقر شد، یاسر عرفات یک نظام انتقال رایگان بیمارانی که به درمان های پیچیده ای در ساحل غربی رود اردن، اسرائیل، اردن یا مصر نیاز داشتند برپا کرد. هنگامی که محمود عباس قدرت را در دست گرفت، امکان درمان اهالی غزه در بیمارستان های اسرائیلی را ملغی کرد و «آدم» ناگزیر باید به مصر انتقال می یافت.

احمد همه چیز را تدارک دیده بود و انتقال فقط به یک امضاء نیاز داشت. و بعد جنگ شروع شد. احمد نمی داند چه کند. به من می گفت که پسرش درد می کشد و مدام گریه می کند. سوء تغذیه هم درد را تشدید می کند: «تنها غذایی که می توانم برای خانواده ام فراهم کنم، قوطی های کنسرو است. توان خرید سبزیجات را ندارم، خیلی گران است».

برای کسب اطلاع به بیمارستان کویتی رفتم. گفتند متأسفانه کاری نمی توانند بکنند چون دیگر امکاناتی ندارند. احمد هم به بیمارستان اصلی رفح به نام ابویوسف النجار رفت و همان پاسخ را گرفت. از او پرسیدم آیا پسرش تحت نظر یک پزشک بوده، پاسخ مثبت داد و گفت که پزشک خوبی داشته اما در طول جنگ با خانواده اش غزه را ترک کرده است. او تنها کسی نیست که این کار را کرده. بسیاری از پزشکان برای فرار از مرگ و کارکردن به جاهای دیگر رفته اند. به این خاطر بود که دنبال پزشکان خارجی می گشت که در رفح با سازمان های غیردولتی (ONG) کار می کنند.

من پزشکانی که رفته اند را درک می کنم. همه حق دارند که از این دستگاه جنگی، سلاخی و کشتار بگریزند. پزشک کسی است که به انسانیت خدمت می کند. حتی با آن که دانستن این که این همه پزشک نوار غزه را ترک کرده اند برایم دردناک است، ولی می دانم که آنها در جایی دیگر به انسان ها خدمت می کنند. در سراسر دنیا عده زیادی پزشک خوب فلسطینی وجود دارد. چیزی در غزه خاموش می شود و در خارج به حیات ادامه می دهد.

می دانم این که نتوان برای کودکی که درد می کشد کاری کرد، چیست

احمد می داند که برای عمل جراحی پسر ۵ ساله اش باید از نوار غزه خارج شود. اما، آیا دستکم می توان درد او را تسکین داد ؟ او همچنین می پرسد که آیا امکان انتقال پسرش به فرانسه یا جایی دیگر هست. مشکل این است که من در این محله تازه واردم و همه مرا روزنامه نگاری که همه چیز را می داند می پندارند و به نوعی مثل سفیر فرانسه در غزه یا سلطان ارتباطات با موسسه های غیردولتی هستم چون چند بار توانسته ام به دوستان کمک کنم. اما من ارتباط های آنچنانی ندارم و نیازها هم در اینجا بسیار زیاد است. بخصوص، امکان انتقال یک کودک برای درمان به خارج، به ویژه فرانسه را اصلا ندارم.

حس می کنم وقتی که می گویم سعی ام را می کنم و موفق به یافتن راه حل نمی شوم، مردم کمی ناراحت می شوند. خیلی خوب می دانم این که برای کودکی که درد می کشد نتوانی هیچ کاری انجام دهی چیست. هنگامی که به رفح رسیدیم، ولید بیمار شد و من از این که نمی توانستم کاری برایش انجام دهم رنج می بردم. در غزه، بسیاری از کودکان بیمار هستند. بیماری های جدیدی مثل هپاتیت آ و اسهال – که ولید هم به آن مبتلا شده بود-، رواج یافته است. بیماری های پوستی هم در مدرسه هایی که جابجا شده ها در آنهابه صورت انبوه اسکان داده شده اند دیده می شود. بیماری های تنفسی هم به دلیل سوزاندن چوب، مقوا یا پلاستیک برای جوشاندن آب زیاد شده است. همسرم صباح هم از آن رنج می برد.

ترس از زایمان زیر چادر

نمونه ای دیگر در خانواده ما: امل خواهر صباح از نخستین روز جنگ از شوهر خود بی خبر است. او نمی داند آیا شوهرش زنده است، اسیر اسرائیل شده یا مرده است. هنگامی که اسرائیلی ها کسی را دستگیر کنند، او ناپدید می شود. پیشتر، وقتی کسی بازداشت می شد، می توانستی نام او را به صلیب سرخ بدهی و از وضعش خبر بگیری. از ۷ اکتبر، دیگر این کار امکان پذیر نیست. بنابراین، نمی توان چیزی درباره وضعیت اسماعیل، همسر امل دانست. مردم می گویند که تاکسی اش بمباران شده ولی اطمینانی به این حرف نیست.

اسماعیل و امل دختر کوچکی به نام جوری دارند. او ۶ سال پس از ازدواجشان با روش باروری پرورشی (FIV) به دنیا آمده است. اکنون امل باردار است و در این ماه باید فرزند دومش را به دنیا بیاورد و بارداری او هم به همان شیوه پرورشی پیشین است. اسماعیل و امل همه پس انداز خود را صرف به دنیا آوردن یک برادر یا خواهر برای جوری کرده اند و امل که برای زایمان نیاز به سزارین دارد نمی تواند یک پزشک بیابد. در رفح بیمارستان اماراتی و نیز بیمارستان عودا در نصیرات – مرکز نوار غزه- هست. اما امل یک جابجا شده است و در زیر سرپناه زندگی می کند. او اهل نصیرات است و نمی داند که در بیمارستان اماراتی در رفح زایمان کند یا برای این کار به شهر محل سکونت خود در نصیرات برود، چون از حمله اسرائیلی ها بیم دارد. او شنیده است که صدها زن، بدون کمک پزشکی زیر چادر زایمان کرده اند. زایمان هایی که گاه به دلیل خستگی، زودرس بوده است.

اسرائیلی ها پایه های جامعه را تخریب کرده اند

ارتش اسرائیل نظام سلامت و بهداشت در غزه را تخریب کرده است. بیمارستان ها از جمله بیمارستان الشفا را از بین برده چون ادعا می کند که در زیر زمین بیمارستان، فرماندهی نظامی حماس مستقر بوده است. یک ویدیوی ۳ بُعدی هم ساخته شده تا نشان دهد که ۴ طبقه در زیر زمین وجود داشته است. این در پایان ماه نوامبر یا دسامبر، درست نمی دانم، بود. اما اسرائیلی ها چیزی نیافتند. از آغاز جنگ کمی مفهوم زمان را گم کرده ام.

زیر زمین و زیرساخت نظامی وجود نداشت. هیچ چیز نبود. بعد آنها آمدند و همه مجتمع بیمارستای را تخریب کردند. ۲۰۰ تن را کشتند و ۳۰۰ تن دیگر را با ادعای این که اعضای شاخه نظامی حماس بوده اند، بازداشت کردند. طبق معمول، همه بدون بررسی، اظهارات آنها را بازتاب دادند. حالا از بیمارستان الشفا چیزی جز یک خرابه باقی نمانده است. آنها همچنین بیمارستان کمال عدوان در شمال نوار غزه را هم تخریب کردند. تنها بیمارستانی که هنوز کار می کند، بیمارستان باتیست (الاهلی) در شهر غزه است که بخش های معدودی از آن عملیاتی است. این بیمارستان حتی نمی تواند بیماری های فصلی را درمان کند. به بیمارستان ناصر در خان یونس هم با همان بهانه ها حمله شد. این بیمارستان امروز برق و دستگاه مولد آن را ندارد.

هدف واقعی از این کار، تخریب نظام سلامت است. کاری که اسرائیلی ها با نظام آموزشی کرده اند تا همه پایه های جامعه ویران شود. روز شنبه آنها بزرگ ترین کارخانه داروسازی نوار غزه در دیر البلح را با خاک یکسان کردند.

امیدورام که عمل جراحی آدم سرانجام صورت گیرد و امل در زیر یک چادر زایمان نکند.

 

 

 

 



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت